قاديانيه نام فرقه اى است که حدود صد سال پيش در هند به وسيله ميرزا غلام احمد قاديانى بنيان نهاده شد . ميرزا غلام احمد فرزند ميرزا غلام مرتضى، در سال 1839 ميلادى در روستاى قاديان که - در آن زمان، حدود 1500 نفر جمعيت داشت - به دنيا آمد . قاديان روستايى از روستاهاى شهر گرداس پورپنجاب (1) است که اکنون بعد از تقسيم شبه قاره هند، از توابع هند است . ميرزا غلام احمد به مطالعات اسلامى علاقه داشت و رياضت هايى را بر خود تحميل مى کرد . پدرش که طبيب ماهرى بود و با حکومت انگلستان رابطه حسنه داشت، در سال 1876 از دنيا رفت . فهم بهتر افکار و تحولات قاديانيه ارتباط مستقيمى با تحولات هند و پاکستان در قرن نوزدهم و بيستم دارد . در قرن نوزدهم هند تحت تسلط بريتانيا بود و مبلغان مسيحى فوج فوج به هند وارد شده، به تبليغ مسيحيت مى پرداختند . در سال 1857م . قيام عمومى مردم هند که در آن، پيروان اديان ديگر در کنار مسلمانان بر ضد استعمار انگلستان قيام کردند، به شدت سرکوب شد . در اين قيام، پدر غلام احمد در کنار انگلستان قرار داشت و به آنان کمک هاى مالى مى کرد که اين مطلب توسط خود قاديانى ها مورد تاييد قرار گرفته است . (2)
از طرف ديگر هندوان نيز که از اين شکست ضربه سختى خورده بودند، به بازسازى خود پرداخته، جنبش هايى را براى احياء آيين هندو راه اندازى کردند . غلام احمد در اين زمان احساس کرد، او همان کسى است که مى تواند مسلمانان را از درد و رنج سلطه بيگانگان برهاند . از اولين اقدامات او مناظره و مبارزه با تبليغات مسيحيان و هندوان بود که در اين زمينه کتاب براهين احمديه را - در 562 صفحه رحلى در چهار جلد و در يک مجلد - در سال 1884 در اثبات فضل اسلام و اعجاز قرآن و اثبات نبوت پيامبر و رد مسيحيت و آيين هاى هندو و برهما نوشت و به چاپ رساند .
وى در سال 1886 با يک آريه سماجى (3) بحث کرد و کتابى را به زبان اردو به نام سرمه چشم آريه نگاشت . اين مناظرات و کتاب ها او را مشهور کرد . از اين زمان به بعد چرخش افکار غلام احمد به سمتى بود که بعدها باعث اختلافات زيادى بين قاديانيه و مسلمانان شد . وى در سال 1889 ادعا کرد که مجدد قرن چهاردهم بوده و به او الهام شده و از طرف خدا مامور است که از مردم بيعت بگيرد، پس در سال 1891م . کتابى را درباره عيسى به نام نزول المسيح نوشت و در آن کتاب ادعا کرد که عيسى بر صليب نمرده، بلکه از فلسطين فرار کرده و به هند آمده است و در 120 سالگى در سرينگر از دنيا رفته و قبرى که امروز به نام بوذاسف در کشمير معروف است، قبر عيسى است و عيسى به آسمان صعود نکرده، بازگشت دوباره اى ندارد و او (غلام احمد) مثيل (تجلي) المسيح است . در اين زمان به غير از اين که خود را مسيح موعود معرفى کرد، خود را مهدى موعود مسلمانان نيز دانست و مردم را به سوى خود فراخواند .
وى در اين دوره، کتب زيادى را در تاييد ادعاهاى خويش نوشت تا اين که در سال 1902 اعلام کرد که خداوند او را نبى مرسل قرار داده، ولى نه نبى شريعت آور، بلکه او «نبى غيرحامل الشريعة» ، «النبى الظلى و المتجسد» ، «محمد على وجه التجسد» و «محمد بصفة ظلية» است (4) و در سال 1904 اعلام کرد که اوتار کريشنا است تا اين که در سال 1908 در 69 سالگى از دنيا رفت . برخى از مهم ترين کتب وى عبارتند از: ازالة الاوهام، حقيقة الوحى، جزء پنجم براهين احمديه - که در سال 1905 به نام تکلمه براهين احمديه نوشت، الاربعين، حقيقة النبوة، التجليات الالهية، عين المعرفة، ترياق القلوب، الحرب المقدسة، الدر الثمين، الخطبة الالهامية، نور الحق، فتح اسلام، ختم النبوة و قاديانى مذهب .
غلام احمد در حدود 75 کتاب نوشته است که همگى به چاپ رسيده اند . سخنرانى ها و مکاتبات وى نيز بعدا به وسيله پيروانش جمع آورى و چاپ شده است . غلام احمد مسلمانان را کافر مى دانست و به پيروان خود دستور مى داد که با آنان مثل اهل کتاب رفتار کنند و با زنان مسلمانان ازدواج کنند، ولى دختران خود را به ازدواج مسلمانان درنياورند . اين طرز تفکر در شاخه قاديانيه به شدت اعمال شده، آنان مسلمانان را به خاطر ايمان نياوردن به نبوت غلام احمد، کافر مى دانند .
بعد از مرگ غلام احمد، شوراى احمديه به اتفاق، حکيم نورالدين بهيروى (5) را جانشين و خليفه غلام احمد اعلام کرد . از فعاليت هاى او در زمان زعامتش اطلاع چندانى نداريم . نورالدين در سال 1914 در 73 سالگى از دنيا رفت . در اين زمان تحصيل کردگان اين فرقه توقع داشتند که محمدعلى (6) که سردبير مجله مرورى بر اديان قاديانيه بود خليفه شود، ولى اکثريت اعضا که در قاديان بودند، خواستار زعامت پسر 25 ساله غلام احمد يعنى ميرزا بشيرالدين محمود احمد بودند . محمود احمد اين اتفاق را در کتاب ديباچه تفسير القرآن به خوبى توضيح داده، مى نويسد: «در زمان نورالدين عده اى از اعضاء، خلافت وى را به باد انتقاد گرفتند و وقتى نورالدين از دنيا رفت، تلاش کردند تا خلافت را به طور کلى از بين ببرند . من در آن هنگام 25 ساله بودم . سازمان اجرايى جماعت دست مخالفان بود . بخش اعظم جنبش که در قاديان بودند، مسئوليت را بر دوش من گذاشتند و من نيز پذيرفتم . . . در آن زمان خداوند به من وحى فرمود که مرا يارى خواهد کرد و مخالفان را شکست خواهد داد . در آن موقع تحصيل کرده ها، با تجربه ها، صاحبان مکنت ونفوذ، جنبش را ترک کرده، گفتند، چون جنبش به دست جوان خام و بى تجربه اى افتاده ست به زودى متلاشى خواهد شد . . .» (صفحه 592 - 595) .
محموداحمد تا سال 1965 يعنى 51 سال رهبرى جنبش را به عهده داشت تا اين که در اين سال در 76 سالگى ازدنيا رفت . ازمهم ترين کتب وى تفسير هفت جلدى وى برقرآن و کتاب احمديه يا اسلام حقيقى، دعوة الامير وحقيقة النبوة مى باشد . بعد ازمحمود احمد فرزندش ميرزا نصيراحمد به جاى وى نشست . وى نيز تا سال 1982 رهبرى را به عهده داشت .
بعد از وى ميرزا طاهراحمد - پسرعموى ميرزا نصير (طاهراحمد بن بشيراحمد بن غلام احمد) - رهبر جنبش شد و تاکنون رهبرى گروه را بر عهده دارد . لازم به ذکر است غلام احمد از زن دوم خود سه پسر داشت؛ با نام هاى ميرزا بشيرالدين محمود احمد که رهبر قاديانيه شد، ميرزا بشيراحمد فرزند دوم و مؤلف کتاب سيرة المهدى که زندگى نامه مفصل غلام احمد است و ميرزا شريف احمد . ميرزا طاهر ا حمد رهبر فعلى قاديانيه، فرزند ميرزا بشيراحمد است و کتابى به نام القتل باسم الدين نوشته که مباحث اين کتاب بيشتر رد نظريه ابوالاعلى مودودى درباره ارتداد، تکفير و جهاد است . وى مجازات مرگ مرتد را يک اصل اسلامى ندانسته و به فرمان امام خمينى (ره) درباره قتل سلمان رشدى سخت تاخته، آن را اسلامى نمى داند و مى نويسد: «ان مفهوم الردة مخالف للاسلام و لم تشرع عقوبة دنيوية لمن يخرج عن الاسلام . . .» (ص 72) . وى تکفير را از اختراعات فقهاى اسلام دانسته که از فکر خوارج به آنها رسيده است (ص 77) . وى ساب النبى را داراى عقوبت دنيوى نمى داند (ص 103) و در فصل نهم به انقلاب اسلامى ايران پرداخته مى نويسد: «انقلاب ايران هدفش اسلام نبود و در جنگ ايران و عراق هيچ کدام براى اسلام نمى جنگيدند» (ص 119) و در پايان مى نويسد: «عقيده راسخ من اين است که اسلام و هر دين حقيقى نمى تواند، به نام خدا خون بريزد» (ص 131) . اصل اين کتاب در سال 1962 به زبان اردو منتشر گشت، سپس در سال 1989 بازبينى و به انگليسى نوشته شد و در سال 1990 ترجمه عربى آن نيز عرضه گشت .
نام ديگرقاديانيه احمديه است که درکتب انگليسى به اين نام شهرت دارند وخود را در عالم به اين نام معرفى مى کنند . اين فرقه هيئت هاى تبليغى قوى اى دارد واکنون مرکز آن در انگلستان است وبنابر اعلام خودشان حدود 10 ميليون نفر به اين فرقه وفادارند که حدود 4 ميليون ازآنها درپاکستان زندگى مى کنند، اما بيشترين فعاليت آنها در آفريقاست . (7)
عقايد: به خاطر اهميت ادعاى نبوت غلام احمد همه نويسندگانى که در موضوع اثرى نگاشته اند از جمله ابوالاعلى مودودى (م 1979) در کتاب ما هى القاديانية، احسان الهى ظهير (م 1407) در القاديانية دراسات و تحليل، ابوالحسن ندوى (م 1420) در القاديانى و القاديانية، عبدالله سلوم در القاديانية و الاستعمار الانجليزى، مصباح الدين زاهدى در القاديانية و خطرها على الاسلام و جمعى از علماى پاکستان در موقف الامة الاسلامية من القاديانية و اسميت در مدخل احمديه در دائرة المعارف اسلام، چاپ ليدن که در دانش نامه ايران و جهان، ج 10 ترجمه و چاپ شده است و بروش (8) در مدخل احمديه در دائرة المعارف دين، ويراسته الياده و نيز يوهانان فريدمن در مدخل احمديه در دائرة المعارف جهان اسلام معاصر از انتشارات آکسفورد، به بحث ادعاى نبوت غلام احمد پرداخته اند و کمتر به مباحث ديگر نظر داشته اند، لذا به اختصار بعضى از عقايد ديگر آنها را براساس کتاب ديباچه تفسير القرآن نوشته محمود احمد مى آوريم:
1 . صفات الهي؛ احسان الهى ظهير در القاديانية نسبت تجسيم و تشبيه به قاديانيه داده، آنان را جزء مجسمه مى داند، (9) ولى محمود احمد در ديباچه تفسير القرآن مى نويسد: «تشابه ميان صفات خدا و صفات اشياء، ظاهرى و سطحى است؛ مثلا خدا وجود دارد و انسان وجود دارد، اما کلمه وجود به صورت يکسان در هر دو مورد دلالت ندارد . . . صفات خدا با هيچ شى يا پديده ديگر سهيم نيست . . . هيچ شى يا وجودى شباهت واقعى به او ندارد . . .» (ص 550 - 552) از اين عبارت همان اشتراک لفظى وجود در نزد بعضى از متکلمان و عرفا به دست مى آيد و نمى توان تجسيم را به خاطر چند کلمه متشابه به آنان نسبت داد . وى همچنين مى نويسد: «چيزى را که خلاف عقل و خرد است، نمى توان به خدا نسبت داد» (528) .
2 . رؤيت الهي؛ «خدا با چشم ديده نمى شود؛ چرا که ذاتا با اشياء مادى متفاوت است» (ص 556) .
3 . اختيار انسان؛ «انسان در برابر اعمال خود، مختار و مسئول است، ولى دامنه اين اختيار محدود و تا حدى جبر بر او حاکم است .» (ص 520 و 523 و 582 و 586) .
4 . قرآن؛ «قرآن مصون ازتحريف است ودرآن تحريفى صورت نگرفته است» (ص 511) وبنابر نظر عزيز احمد، قائل به خلق قرآن هستند (تاريخ تفکر اسلامى در هند، ص 47) .
5 . ختم نبوت؛ «قرآن به شدت رد مى کند که وحى با پيامبر اسلام ختم شود، بلکه خدا به سخن گفتن با بندگان برگزيده خود ادامه مى دهد» (ص 166 - 167 و 522) «شريعت پيامبر اسلام تا آخرالزمان هست، ولى مردانى ظهور مى کنند که نور وحى را از پيامبر مى گيرند و در هيئت مصلحان ظاهر مى شوند و در صورت ازدياد فسق و فجور، پيامبرى ظهور مى کند» (ص 589) . . .
6 . خلود در جهنم؛ «عذاب جهنم دائمى نيست و کافرترين انسان ها پس از چندى مجازات شدن سرانجام به رستگارى مى رسند» . (ص 559 و 525)
7 . بيان تکليف؛ «تکليف بلا بيان قبيح است» . (ص 527)
8 . معجزات؛ «قرآن هيچ معجزه اى را به پيامبران نسبت نمى دهد و خبردادن از غيب از معجزات پيامبران است» . (ص 529، «قرآن از نسبت هاى جاهلانه به پيامبر از قبيل زنده کردن مرده ها، متوقف کردن حرکت ماه و خورشيد و رودها و کوه ها خوددارى فرموده است . مطالبى از اين قبيل افسانه است . آن چه در قرآن آمده، به معناى مجازى آن به کار رفته است، نه حقيقي» (ص 533 - 534) . اين مطلب يکى از نکات عجيبى است که در گفته هاى محمود احمد يافت مى شود؛ چرا که پدرش غلام احمد نيز ادعا مى کرد که مرده را زنده مى کند و به ادعاى خود دشمنانش را مى کشد . (10)
9 . تجرد روح؛ برخلاف فلاسفه، روح را مجزا از بدن ندانسته و قائل است که «تولد روح از تولد جسم جدا نيست و تغييراتى که باعث رشد جسم است، موجب تولد روحانى مى شود» (ص 545 - 547)
10 . قدمت انسان؛ «به تصريح قرآن قبل از زمان آدم نيز، انسان وجود داشته است و انسان قبل از آدم، چندين مرحله از مراحل تکامل را طى کرده است» . (ص 578)
11 . جن؛ «منظور از جن در آيات قرآن موجودات نامرئى نيستند، بلکه اين تعبير به دسته اى از انسان ها اطلاق مى شود» . (ص 579)
12 . زندگى پس از مرگ؛ «پس از مرگ، روح انسان کالبد ديگرى مى يابد که متناسب با آن عالم است . کالبدى روحى که داراى استعدادهاى خاصى براى درک زيبايى هاى صفات خداوند است . روح هاى کامل وارد حالتى که آن را بهشت مى نامند، مى شوند و روح هاى ناکامل در وضعيتى به نام دوزخ قرار مى گيرند و اين وضعيت شفاى آن روح هاى بيمار را سبب مى گردد تا اين که تمام روح هاى بيمار داخل بهشت مى شوند و دوزخ از ميان برداشته مى شود . همه لذات در آن عالم، روحى و معنوى است» (ص 588) .
از نکات قابل توجه در اين کتاب اين است که مى گويد، طوفان نوح تمام دنيا را فرانگرفته است . (ص 22) و عيسى معلمى جهانى نيست . (ص 26 - 30 و 183) و در توضيح آيه 117 - 119 سوره مائده (اى عيسى آيا تو به انسان ها گفتى که به جاى خدا، من و مادرم را خداى خود قرار دهيد؟) (11) مى نويسد: «عيسى مرده است و در آسمان ها به سر نمى برد» . (ص 189) که معلوم نيست از کجاى آيه، اين مطلب به دست مى آيد! !
13 . جهاد؛ «اسلام تهاجم را توصيه نمى کند و آن را منع کرده است، ولى مى گويد هرگاه خوددارى از جنگ، صلح را به خطر اندازد، به جنگ بپردازيد . حمله به اماکن مذهبى ممنوع است . هرگاه دشمن فعاليت هاى مذهبى را آزاد گذاشت، جنگ بايد متوقف شود» . عزيز احمد به نکته اى در اين زمينه اشاره کرده، مى گويد: «در نظام سياسى شديدا از حاکم حمايت مى کنند و منع جهاد در پرتو آن معنا مى يابد» . (تاريخ تفکر اسلامى، ص 48)
گفتنى است که قاديانيه نماز، روزه، حج و بقيه اعمال عبادى را قبول دارند (ص 527 و 538) و اين که احسان الهى ظهير حج قاديانيه را شرکت در اجتماع ساليانه قاديانيه در قاديان مى داند، صحيح نيست . البته قاديان براى آنها، مثل مدينه براى مسلمانان، ارج و قرب دارد . همچنين زکات براى محصولات کشاورزى ده درصد وبراى تجارت، دو ونيم درصد است . (ص 539) و ربا، قمار و مسکرات نيز آنان حرام است (ص 540 و 544) .
آنچه در پى مى آيد، ترجمه مدخل احمديه در دائرة المعارف جهان اسلام معاصر از انتشارات آکسفورد است . اين مقاله در سال 1990 نوشته شده است . بايد گفت که مدخل احمديه دردائرة المعارف اسلام درسال 1954 ومدخل احمديه دردائرة المعارف دين، ويراسته الياده درسال 1985 نوشته شده است . ابوالاعلى مودودى درسال 1967 واحسان الهى ظهير درسال 1386 ق وندوى دردهه هفتاد ميلادى کتاب هاى خود را نوشته اند، لذا اين مدخل جديدترين مقاله درباره قاديانيه و نويسنده آن از متخصصان احمديه مى باشد که کتاب تداوم نبوت را درباره اين فرقه نوشته است . اين مقاله يکى از قوى ترين مقالات درباره احمديه است، متاسفانه به قدرى جانبدارانه است که انسان احساس مى کند که يک قاديانى مذهب آن را نوشته است و به ادعاهاى پى درپى غلام احمد - مجدد قرن، مهدى موعود، مسيح موعود، نبى مرسل و اوتار کريشنا - آنچنان پرداخته است که گويا هيچ تناقضى در گفتار ايشان نيست . درباره تفکر غلام احمد نسبت به عيسى نيز به توجيه دست يازيده و به مسئله منع جهاد در زمان اشغال کشور به وسيله بيگانه، اشاره اى نکرده و مطلبى درباره رابطه آنها با انگليس در زمان اشغال هند و حمايت هاى هميشگى انگليس ازآنها نياورده است؛ مسئله اى که مسلمانان هند را درآن زمان، بسيار آزرد وباعث اختلافات شديد بين آنها وقاديانيه گرديد . (ر . ک: القاديانى والقاديانية) .
احمديه: (12)
يک نهضت مسيحايى در اسلام معاصر؛ احمديه از ابتداى ظهورش در هند در سال 1889، يکى از فعال ترين و جنجال برانگيزترين نهضت ها بوده است . اين فرقه فعاليت هاى خود را بيش از يک قرن حفظ کرده، در وقف کردن خود براى تبليغ دين بى نظيرند . مراکز تبليغى و مساجد احمديه، نه تنها در شبه قاره هند، بلکه در بسيارى از شهرهاى جهان غرب، آفريقا و آسيا بنا شده است . هسته اصلى انديشه احمديه، پيامبرشناسى است، که از صوفى بزرگ مسلمان قرون وسطا، محيى الدين بن عربى (1165 - 1240م/560 - 638ق) که به يک سلسله متوالى پيامبران غيررسمى بعد از [حضرت] محمد اعتقاد داشت، الهام گرفته است . (13)
نهضت احمديه که براى مؤسس خود، شان پيامبرانه و مسيحايى قائل بود، مخالفت شديد مسلمانان اهل سنت را برانگيخت و به نفى اين عقيده که محمد خاتم الانبياء است، متهم گرديد . هنگامى که هند تحت حاکميت بريتانيا بود، اين اختلاف به عنوان يک اختلاف عقيدتى در ميان افراد خاص و نهادهاى غير دولتى باقى ماند، اما وقتى که احمديه مرکزيت خود را در سال 1947 به کشور اسلامى پاکستان انتقال داد، اين موضوع يکى از مشکلات قانونى شد و اهميت بسيارى پيدا کرد .
عالمان دينى اى که به جريان اصلى اهل سنت تعلق داشتند، خواستار طرد رسمى احمدى ها از امت اسلام شدند و در سال 1974 به اين هدف دست يافتند . بنابراين، تاريخ نهضت احمديه، نمونه اى بى نظير از ارتباط پيچيده بين دين و حکومت را در اسلام ارائه مى دهد؛ يعنى نمونه اى که در آن، اعضاى نهادهاى سياسى اى که به نحو عرفى انتخاب شده بودند، حق تعيين عضويت دينى گروهى از شهروندان و حق اخذ نتايج قانونى از اين تعيين را به خود اختصاص مى دادند .
تاريخ: ميرزا غلام احمد - بنيانگذار جنبش احمديه در جهان اسلام - در اواخر دهه 1830 در قاديان - روستايى در پنجاب - به دنيا آمد و براى اولين بار در اوائل دهه 1880 ادعا کرد که به يک جايگاه ويژه معنوى رسيده است . در مارس 1889 هنگامى که غلام احمد قول به وفادارى را از تعدادى از پيروانش در شهر لوديان پنجاب پذيرفت، نهضت احمديه تاسيس گرديد . او سال هاى بعد را به فعاليت گسترده فرهنگى، سازماندهى و توسعه جنبش جديد و مباحثات جدلى بسيار با علماى سنى، مبلغان مسيحى و اعضاى نهضت احياگران هندو، آريه سماج، اختصاص داد .
که به زبان انگليسى (14) و براى تبليغ ديدگاه احمديه از اسلام منتشر مى شود . غلام احمد در 26 مى 1908 از دنيا رفت . نورالدين، يکى از اولين طرفدارانش به جاى غلام احمد، رهبر اقليت و جانشين مسيح [غلام احمد] شد . در طول مدت رهبرى وى به خاطر اختلافات عقيدتى درباره مسائلى همچون ارتباط با مسلمانان غيراحمدى و ماهيت رهبر جماعت، اتحاد نهضت در معرض خطر قرار گرفت . نورالدين در سال 1914 درگذشت و پسر غلام احمد، بشيرالدين محموداحمد جانشين وى شد . اختلافات درنهضت، دراين زمان به اوج خود رسيد و احمديه به دو دسته قاديانى و لاهورى منشعب گرديد . شاخه قاديانى را که بزرگتر بود و مرکزيت نهضت و نشريات مهم را در کنترل خود داشت، محمود احمد - که بعد از مرگ نورالدين به عنوان خليفه دوم شناخته مى شد - رهبرى مى کرد . شخصيت هاى برجسته شاخه لاهورى، محمد على و خواجه کمال الدين بودند . (15) افزون بر اختلافات شخصى در ميان هر دو گروه، اصلى ترين مسائل اختلافى عبارت بودند از: ماهيت ادعاى معنوى غلام احمد، محدوده مرجعيت محمود احمد در امور جامعه و شيوه برخورد با مسلمانان غير احمدى . قاديانيه بر مدعاى نبوت غلام احمد اصرار داشتند و قائل بودند که مرجعيت دينى محمود احمد، کمتر از مرجعيت دينى غلام احمد نيست و بى ترديد، مسلمانان غير احمدى کافرند . از طرف ديگر لاهورى ها اعتقاد داشتند که غلام احمد ادعايى بيشتر از مجدد دينى بودن نداشت و قائل بودند که رهبرى نهضت بايد به يک گروه مثل شوراى عالى احمديه (صدر انجمن احمديه)، نه به يکى از جانشينان مسيح، واگذار شود . و آنان تنها مسلمانانى را کافر مى دانستند که احمديه را کافر به شمار مى آورند . اين نوع نگرش به ديگر مسلمانان براى کاهش اختلاف احمديه با آنان مطلوب بود . پس از انشعاب، احمدى ها فعاليت فرهنگى و تبليغى خود را ادامه دادند و هر دو گروه از هر نوع رابطه با ديگرى تبرى جستند .
نشريات لاهورى ها فقط به مباحث مربوط به مدرنيسم اسلامى مى پردازند و با انديشه هايى که احمديه را از جريان اصلى اسلام جدا مى کند، ا رتباط چندانى ندارند . اما مجله مرورى بر اديان قاديانيه همچنان بر نقش حياتى غلام احمد در تاريخ معنوى بشر تاکيد دارد . صفحات اين مجله ترجمه هايى از آثار غلام احمد را عرضه مى کند و جزئيات فعاليت هاى تبليغى احمديه ، نظير تاسيس مساجد و مراکز تبليغى و نمونه هايى از تازه مسلمانان [تازه احمديان] را بيان مى کند . تعدادى از مؤسسات جديد به دستور و سفارش محمود احمد در قاديان تاسيس شد تا تبليغ و فعاليت هاى فرهنگى اين نهضت را در سطح جهان هماهنگ سازد .
پس از تقسيم شبه قاره هند در سال 1947، بزرگان نهضت به شهرى به نام ربوه در پاکستان (برگرفته از قرآن سوره 23، آيه 51) (16) رفتند . اين شهر [به دستور محمود احمد به عنوان مرکز جديدى براى احمديه ساخته شد .
در پاکستان نهضت با اختلاف روزافزونى مواجه شد . گروه هاى مختلف اسلامى که به وسيله جماعت اسلامى (17) هدايت مى شدند، اصرار داشتند که احمدى ها به عنوان اقليتى غيرمسلمان شناخته شده، از مشاغل دولتى طرد گردند .
در اوائل دهه پنجاه از قرن بيستم اين تحريک عمومى، در درجه اول بر ضد محمد ظفرالله خان، يکى از مشاهير احمديه که در آن زمان به عنوان وزير امور خارجه پاکستان خدمت مى کرد، جهت دهى مى شد . اين تقاضا با شورش هاى گسترده بر ضد احمديه در پنجاب همراه بود، ولى حکومت زمينه آن را از بين برد . (18) دوباره در 1974 موضوع احمديه بر سر زبان ها افتاد . به دنبال برخوردى بين دانشجويان احمدى و غير احمدى در ربوه فشار براى طرد احمدى ها از جمع مسلمانان از نو آغاز و با شورش ها و تهديد رهبران دينى به اعتصاب عمومى همراه شد . پس از مخالفت هاى اوليه، نخست وزير دولت ذوالفقار على بوتو بر کنار شد و مجلس ملى تصميم گرفت درباره وضعيت اشخاصى که به خاتميت حضرت محمد - که درود خدا بر او باد - اعتقاد ندارند، بحث کند . بعد از بررسى هاى طولانى در پشت درهاى بسته، مجلس در هفتم سپتامبر 1974 جلسه علنى تشکيل داد و به اتفاق آرا تصميم گرفت که قانون اساسى پاکستان با اضافه کردن ماده اى اصلاح شود؛ در اين ماده تصريح شد که «هر کس ايمان قاطع و بدون قيد و شرط به خاتميت [حضرت] محمد ندارد يا پس از [حضرت] محمد - که درود خدا بر او باد - ادعاى پيامبرى کند، به هر معنا يا تفسيرى از اين کلمه، يا اين چنين مدعيانى را به عنوان پيامبر يا مصلح دينى به رسميت بشناسد، طبق قانون اساسى مسلمان نيست» . در آوريل 1984 به دنبال [درخواست علماء مبنى بر] تقويت صبغه اسلامى زندگى عمومى مردم در جمهورى پاکستان، رئيس جمهور ضياءالحق در فرمانى به صورت رسمى اعلام کرد که انجام آداب دينى احمديه، عملى مجرمانه است . هم چنين احمديه از اظهار دين خود به عنوان اسلام و تبليغ و انتشار آن و ناميدن مکان هاى عبادت خود به مسجد منع شدند . مجازات هر يک از اين جرم ها سه سال زندان همراه با جريمه بود . به دنبال اين فرمان، ميرزا طاهر احمد، رهبر فعلى احمديه به لندن رفت که هنوز - اوائل دهه 1990 - در آنجا زندگى مى کند .
تفکر ديني: تفکر دينى احمديه تا 1914 و بعد از آن در شاخه قاديانى بر محور مدعاى تاکيد شده غلام احمد مبنى بر [اينکه او] يک متفکر و مصلح دينى ملهم از سوى خداست، قرار دارد .
راه هاى مختلفى که غلام احمد عقايد خود را از طريق آنها بيان کرده است، هم طرفداران و هم مخالفان او را قادر ساخت تا تفاسير مختلف و غالبا متضادى از ادعاى او نسبت به مقام معنوى اش ارائه دهند .
نقطه شروع تفکر غلام احمد - همانطور که در اغلب حرکت هاى مسيحايى و احياگرانه اسلامى وجود داشته است - اصرار بر اين مطلب بود که جامعه و دين مسلمانان تا حدى فاسد شده است و نياز است که اصلاح گران ملهم از غيب بيايند تا مانع فرآيند انحطاط گرديده، اسلام ناب را احيا کنند . با توجه به ا ين پيشينه بود که غلام احمد ادعا کرد که خداوند او را براى وظيفه احياى اسلام برگزيده است . رسالت غلام احمد با الفاظ مختلفى در نوشته هايش بيان شده است . پذيرفتنى ترين وصف ادعاى معنوى او نزد بزرگان اهل سنت، بيان او مبنى بر انتخابش از جانب خداوند به عنوان مجدد اسلام در قرن چهاردهم هجرى قمرى بود .
ادعاى او مبنى بر اين که مهدى يا مسيح موعود است، مناقشه انگيزتر بود . او اين ادعايش را به يک مسيح شناسى پيچيده اى مستند مى کرد که برطبق آن، عيسى بر روى صليب از دنيا نرفت، بلکه بى هوش گرديد و پايين آورده شد و وقتى از آن جراحت ها التيام يافت، به هند رفت و در 120 سالگى به مرگ طبيعى در شهر سرينگر از دنيا رفت، لذا بنابر نظر غلام احمد، اعتقاد مسيحيان به رستاخيز عيسى و مراجعت باشکوهش در آخرالزمان پوچ و بى اساس است . قرآن در آيات مختلفى اين اعتقاد مسيحيان را به صورت انکارناپذيرى، رد کرده است (سوره 3 آيه 55) (19) ، [اين اعتقاد] يک اسطوره مجعول از سوى مسيحيان است که نشان مى دهد عيساى زنده برتر از [حضرت] محمد متوفى است، بنابراين مسيحيت برتر از اسلام است . لذا اگر حديثى در اسلام رجوع دوباره مسيح را مطرح ساخته است، بايد اين گونه تفسير شود که منظور خود عيسى نيست، بلکه فردى شبيه او است و اين شخص غلام احمد است که نقش معنوى او کاملا شبيه به عيسى است؛ از اين جهت که هم عيسى و هم غلام احمد وقتى ظهور کردند که امت شان تحت سلطه بيگانه بودند و هر دو با تمام وجود به وسيله جوامع دينى فاسد طرد شدند و هر دو جهاد را رد کردند و هيچ کدام قانون جديدى نياوردند، بلکه براى تجديد قوانينى که [حضرت] موسى و [حضرت] محمد آورده بودند، عهد بستند . جنجالى ترين قسمت ادعاى وى تاکيد مکرر غلام احمد بر اين بود که خداوند او را پيامبر قرار داده است؛ زيرا اين ادعا عقيده مسلمانان را مبنى بر اين که [حضرت] محمد آخرين پيامبر است، نقض مى نمود و باعث پرهياهوترين تهمت ها از سوى علماى سنى عليه غلام احمد و پيروانش شده بود .
با اين حال غلام احمد اصرار داشت که معتقداتش با عقايد مسلمانان درباره خاتميت پيامبرى [حضرت] محمد يکسان و همنوا است . او پيامبران را به دو دسته تقسيم مى کرد: تشريعى يا پيامبران شريعت آور؛ کسانى که کتاب جديد با قوانين وحيانى آورده، معمولا بنيان گذار جوامع جديدى هستند و پيامبران غير تشريعى يا غيرقانون گذار؛ کسانى که کتاب جديدى با قوانين الهى نياورده اند، بلکه به سوى امت خود فرستاده مى شوند تا آن جامعه را به تحقق قوانينى که پيامبران قانون گذار قبلى آورده اند، وادار سازند . به نظر غلام احمد عقيده به خاتميت پيامبرى [حضرت] محمد از مصاديق نوع اول - پيامبران قانون گذار - است [يعنى حضرت محمد خاتم نبوت تشريعى است] . اين نوع دسته بندى، غلام احمد را قادر ساخت تا تصديق کند که [حضرت] محمد واقعا خاتم پيامبران است و در عين حال ادعا کند که خداوند بعد از مرگ [حضرت] محمد به هيچ وجه مسلمانان را بدون راهنمايى هاى پيامبرگونه رها نمى سازد، چون در غير اين صورت مسلمانان به جامعه اى رهاگشته و نفرين شده تبديل مى شدند .
بنابراين هر چند درست است که نمى تواند پيامبرى قانون گذار بعد از [حضرت] محمد ظاهر شود، ولى کمالات پيامبرانه به طور مدام بر کمال يافته ترين پيروان او مثل غلام احمد اعطا مى شود؛ کسى که خدا با او صحبت کرد و اسرارش را بر او مکشوف ساخت . و از آنجا که غلام احمد اين موقعيت را تنها به وسيله پيروى صادقانه اش از [حضرت] محمد به دست آورد، لذا پيامبرى اش نقض خاتميت [حضرت] محمد نيست، بلکه اين واقعيت که پيامبر اسلام مى توانست کمالات پيامبرانه را به کمال يافته ترين پيروانش اعطا نمايد، برترى [حضرت] محمد را بر پيشينيانش در مقام پيامبرى مشخص مى سازد . [حضرت] لذا فقط مسلمانان تنها جامعه برخوردار از ارتباط و نبوت الهى بعد از اتمام رسالت [حضرت] محمد هستند . اگرچه اين نبوت مستلزم ارسال قوانين جديد نيست و تنها سايه اى از نبوت [حضرت] محمد است، ولى وجودش گواه روشن برترى اسلام بر اديان ديگر است . ادعاى غلام احمد مبنى بر اين که همان مهدى موعود است، کاملا با ديدگاه او در باب جهاد مرتبط است . روايت معتبرى که بنابر آن، مهدى «شکننده صليب، قاتل خوک ها و پايان دهنده جنگ» (20) است، [به وسيله غلام احمد] طورى تفسير شده که مهدى به يک چهره کاملا صلح طلب تبديل گرديده است و اين عبارت که مهدى «پايان دهنده جنگ است» در معناى حقيقى خود استعمال شده است و بيشترين تاکيد متوجه اين عبارت است، ولى جمله «کشتن خوک ها و شکستن صليب» به صورت مجازى استعمال گرديده است و به صورت اشاره مى گويد که پيروزى مهدى بر مسيحيت از طريق برهان و قدرت معنوى خواهد بود . بنابراين، جهاد با شمشير با ظهور مهدى به پايان مى رسد و حتى قبل از آن، جهاد با هجوم تجاوزکارانه متفاوت بوده و فقط در پاسخ آزار کافران مجاز شمرده شده است .
اين تفسير رد ديدگاهى سنتى است که مى گويد، فرمان منع مطلق جهاد در مکه نامحدود است و به مدينه نيز گسترش مى يابد . به نظر احمدى ها، اسلام دينى است که به صلح پايبند است . غلام احمد به کرات مسلمانانى را که جهاد را خشن نشان مى دهند، سرزنش کرده، مى گويد: «نه تنها آنان بخشى ضرورى از تعاليم اسلام را تحريف کرده اند، بلکه آنها کمک کار مبلغان مسيحى در بد جلوه دادن اسلام به عنوان دينى که گسترش آن با ابزار خشونت آميز پيوند خورده است، هستند و تنها جهادى نزد اسلام جايز است که براى اشاعه دين از طريق تبليغ و اقناع صورت گرفته باشد» .
خلاصه: چالش هاى احمديه و جريان اصلى اسلام سنى از رويکردهاى مختلف درباره مسئله مرجعيت دينى ناشى مى شود؛ چون احمديه به عنوان يک جنبش مسيحاگرا مدعى نوعى خاص از نبوت براى رهبرشان و ادامه الهام الهى براى جانشينانش بود، وظيفه خود مى دانست که با علما درگير شود، يعنى کسانى که احساس مى کردند اقتدارشان به عنوان متوليان معارف اسلامى و مفسران شريعت اسلام متزلزل شده است . اين اختلاف به وسيله اجماع علما در مخالفتشان بر موضوع عاطفى احترام به [حضرت] محمد که گفته مى شد با ادعاى غلام احمد مبنى بر دريافت وحى الهى بعد از اتمام رسالت [حضرت] محمد - که درود خدا بر او باد - زنگار گرفته است، وخيم تر شد . بنابراين تا آنجا که به درگيرى احمديه در درون اسلام مربوط مى شود، نقطه اصلى نزاع، ادعاى دينى غلام احمد است که اين ادعا با الفاظى که صوفيان قرون وسطا به کار برده اند، بيان شده است . اما درباره ارتباط احمديه با جهان غير مسلمان، در وهله اول، احمديه مشغول به دفاع از اسلام و وصف آن به عنوان دينى آزادى خواه، انسانى و مترقى است که همواره از ناحيه غيرمسلمانان مورد هجوم واقع مى شود . اين جنبه از تعاليم احمديه کاملا با انديشه متفکران نوانديش مسلمان همسو است، اما در ديگر موضوعات - همچون حجاب و چند همسرى - پيرو ديدگاه سنتى است . يکى از اختلافات اساسى ميان آنان و ديگر جنبش هاى اسلامى معاصر اين است که احمديه تبليغ صلح آميز را از برداشت خودشان از اسلام در ميان مسلمانان و غيرمسلمانان به طور مساوى به عنوان يک فعاليت ضرورى و واجب تلقى مى کنند؛ وظيفه اى که در انجام آن پايدار و ثابت قدم هستند . (نيز بنگريد به مداخل هند، اندونزى، پاکستان و نبوت) .
کتابنامه [مؤلف]
آثار احمديه:
1 . احمد، بشيرالدين محمود: دعوت احمديه، ربوه، 1961 . جامع ترين وصف عقايد احمديه به زبان انگليسى، ترجمه شده از زبان اردو، از پسر غلام احمد و دومين جانشين آن .
2 . غلام احمد، عيسى در هند، فرار عيسى از مرگ بر روى صليب و مسافرتش به هند . لندن، 1978 .
3 . خان، محمد ظفر الله، تذکرة، ترجمه انگليسى مکاشفات، افکار و الهامات شفاهى اعطا شده به مسيح موعود - عليه السلام - [يعنى مکاشفات غلام احمد] .
4 . خان، محمد ظفرالله، احمديه، رنسانس اسلام، لندن، 1978، تاريخ نهضت از نگاه احمديه .
آثار غير احمديه:
1 . بيندر، لونارد، دين و سياست در پاکستان، برکلى و لوس آنجلس، 1961 . مناظره احمديه در نخستين سال هاى استقلال پاکستان .
2 . براش، استنلى، اى، «احمديه در پاکستان، ربوه و احمديه ها» [مجله] جهان اسلام، شماره 45، 1955، ص 145 - 171 .
3 . فيشر، هامفرى، جى، احمديه؛ تحقيقى درباره اسلام معاصر در ساحل غرب آفريقا، لندن، 1963 (تحقيقى عالى و فوق العاده درباره احمديه در مناطق آفريقا) .
4 . فريدمن، يوهانان: تداوم نبوت؛ جنبه هايى از تفکر دينى احمديه و زمينه هايش در قرون ميانه، برکلى، 1989 . تاريخ احمديه و توسعه آن، تحليل پيامبرشناسى در هر دو نوعش، داراى فصلى درباره جهاد احمديه است که عقايد مربوط به آن را در سنت اسلامى قرون ميانه بررسى مى کند؛ با کتابشناسى وسيع .
5 . مجلس ملى پاکستان، حکم درباره خاتميت نبوت حضرت محمد - که درودخدا براوباد - ، اسلام آباد، 1974 .
6 . اسميت، ويلفرد کانتول، احمديه، دائرة المعارف اسلام، ويرايش جديد، جلددوم، ص 301 - 303، ليدن، 1960 . [مدخل احمديه در چاپ سوم، 1979 در جلد اول است و احتمالا جلد دوم، اشتباه تايپى است]
کتاب نامه [مترجم]
1/1 - قرآن کريم .
1 . الهى ظهير، احسان، القاديانية؛ دراسات و تحليل، چاپ اداره ترجمان پاکستان، لاهور، بى تا .
2 . جمعى از علماى پاکستان، موقف الامة الاسلامية من القاديانيه، دار قتيبه، اول، 1991 .
3 . بخارى، محمد، صحيح بخارى، تحقيق قاسم شماعى رفاعى، دارالقلم، بيروت، اول، 1407 .
4 . ابن اثير، جامع الاصول من احاديث الرسول، تحقيق محمد حامد الفقى، انتشارات داراحياء التراث العربى، بيروت، دوم، 1400ق .
5 . مقدسى، يوسف بن يحيى، عقد الدرر فى اخبار المنتظر، تحقيق عبدالفتاح محمد حلو، اول، 1399 ق .
6 . محمود احمد، ميرزا بشيرالدين، ديباچه تفسير القرآن، الشرکة الاسلاميه، اسلام آباد 1992 .
7 . حدادعادل، غلامعلى، دانشنامه جهان اسلام، بنياددائرة المعارف اسلامى، ج 5، چاپ اول، تهران، 1379 .
8 . خرمشاهى، بهاءالدين و ديگران، دائرة المعارف تشيع، ج 3، نشر شهيد سعيد محبى، تهران، 1375 .
9 . مودودى، ابوالاعلى، ماهى القاديانية، چاپ دارالقلم، اول، 1388، لاهور پاکستان .
10 . ميرزا غلام احمد، حقيقت اسلام، چاپخانه فردوسى، تهران، اول، 1328 .
11 . ميرزا غلام احمد، فلسفه اصول دين، ترجمه سيد عاشق حسين شاهد، انتشارات اسلام، انترناسيونال، لاهور پاکستان، اول، 1996 .
12 . السامرايى، عبدالله سلوم، القاديانية والاستعمار الانجليزى، وزارت فرهنگ عراق، 1981 .
13 . زاهدى، مصباح الدين، القاديانية و خطرها على الاسلام، مؤسسة الرسالة، اول، 1991 .
14 . الغورى، سيد عبدالماجد، القاديانى و القاديانية، دار ابن کثير، بيروت و دمشق، 2000، اول . در اين کتاب، سه کتاب مودودى، ندوى و احسان الهى ظهير آمده است؛ به همراه جديدترين مقالات آنان .
15 . ميرزاطاهراحمد، القتل باسم الدين، ترجمه محمدحلمى شافعى، الشرکة الاسلامية، 1990، اسلام آباد .
16 . يارشاطر، احسان، دانشنامه ايران واسلام، ج 10، شرکت انتشارات علمى وفرهنگى اول، تهران، 1370 .
17 . عزيز احمد، تاريخ تفکر اسلامى در هند، ترجمه نقى لطفى و محمد جعفر ياحقى، انتشارات کيهان و شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، اول، تهران، 1367 .
18 . گروهى، دائرة المعارف دين، با سرويراستارى ميرچاالياده، انتشارات مک ميلان، لندن، 1986 م .
19 . شعرانى، عبدالوهاب بن احمد، اليواقيت والجواهر، داراحياءالتراث العربى، اول، بيروت، 1997 .
20 . سن . ک . م، هندويسم، ترجمه ع . پاشايى، انتشارات فکر روز، دوم، تهران، 1375 .
21 . نقوى، سيد على محمد، سيرى در انديشه معاصر هند، رايزنى فرهنگى ايران در هند، بى تا .
22 . - ، تحقيقاتى درباره هند، رايزنى فرهنگى جمهورى اسلامى ايران در هند، 1376 .
23 . جمشيدى بروجردى، محمدتقى، ملى گرايى هندو، انتشارات وزارت امور خارجه، اول، تهران، 1379 .
24 . اسعد گيلانى، سعيد، ابوالاعلى مودودي؛ نگاهى به آثار و افکار، ترجمه نذير احمد سلامى، انتشارات احسان، تهران، اول، 1380 .
25 . پويازاده، اعظم، مقاله «تصليب مسيح» ، مجله مدرس، شماره 5، زمستان 1376 .
26 . جمعى از نويسندگان، دائرة المعارف اسلام (به انگليسي)، چاپ بريل، ليدن، چاپ سوم، 1979 .
27 . نووى، صحيح المسلم بشرح الامام النووى، چاپ دارالفکر، 1401 .
--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1) درباره پنجاب و تحولات آن بنگريد: دانشنامه جهان اسلام، ج 5/736 - 640 که ترجمه مدخل پنجاب دائرة المعارف اسلام است و نيز دائرة المعارف تشيع، ج 3/623 - 625، از مشايخ فريدنى .
2) ترياق القلوب، ص 15 به نقل از القاديانى والقاديانية، ص 213 - 218 و ص 276 - 285 .
3) آريه سماج يا آريا سماج، نهضت احيا کننده آيين هندو است که در سال 1875 م به وسيله ديانند سرسوتى (1824 - 1883) بنياد نهاده شد . وى مخالف شرک و بت پرستى، آيين ولاء و مرتاض گرى منحط و قائل به بازگشت به وداها بود . وى دومين هدف خود را دفاع از هندويسم در مقابل اديان ديگر معرفى کرد و قائل بود که نژاد آريايى هند بايد بر نژادهاى ديگر غالب شود و اسم نهضت خود را آريه سماج (جامعه آريايي) ناميد . آريه سماج سريع در هند گسترش يافت و بيشترين مخالفت را با اسلام و مسلمانان داشت و آنان را دشمن اصلى خود مى دانست . از دل آريه سماج دو حزب افراطى هندو به نام هاى «هندو مهاسابا» و «آر . اس . اس» به وجود آمد که يکى از اهداف خود را شودهى - يعنى تغيير دين مسلمانان - قرار داده اند و اين احزاب در تخريب مسجد بابرى فعال بوده اند . (ر . ک: هندويسم، ترجمه پاشايى، ص 137 و سيرى در انديشه معاصر هند، دکتر سيد على محمد نقوى، ج 2/995 - 1020 و ملى گرايى هندو، ص 75 - 77) .
4) مودودى، ما هى القاديانية، ص 21 - 37 .
5) وى متولد 1841 م . در بهيره از استان شاهپور پنجاب است . پدرش امام جماعت مسجد بهيره بود . نورالدين در ابتدا، معلم ادبيات فارسى بود، ولى براى کسب علوم اسلامى اين حرفه را رها کرد و به کشورهاى مختلف از جمله حجاز مسافرت کرد، سپس به هند بازگشت و به عنوان طبيب حاذقى، معروف و ازين رو به حکيم، نامبردار گشت . وى داراى تاليفاتى همچون فصل الخطاب در چهار جلد، تصديق براهين احمديه و . . . مى باشد . درباره وى کتاب مرقاة اليقين فى حياة نورالدين به وسيله نجيب آبادى نوشته شده است، که توسط انجمن اشاعت اسلام لاهور به چاپ رسيده است .
6) وى نويسنده کتاب النبوة فى الاسلام و مترجم قرآن به انگليسى است که ترجمه آن در شبه قاره هند از مقبوليت بالايى برخوردار است . (تاريخ تفکر اسلامى در هند، عزيز احمد، ص 50) .
7) بنگريد: مدخل احمديه دردايرة المعارف دين، ويراسته ميرچاالياده، ج 1/ص 153 وکتاب فلسفه اصول اسلام ازغلام احمد، پشت جلد .
8. Brush
9) القاديانى و القاديانية، ص 326، جمع آورى سيد عبدالماجد الغورى، چاپ دار ابن الکثير .
10) ر . ک . دائرة المعارف اسلام، ج 1/301 . مع الاسف مترجم در دانشنامه ايران و اسلام اين جمله را خوب ترجمه نکرده است .
11) و اذ قال الله يا عيسى ابن مريم ءانت قلت للناس اتخذونى و امى الهين من دون الله، قال سبحانک ما يکون لى ان اقول ما ليس لى بحق»
12) اين مقاله ترجمه اى است از:
Ahmadiyyah in The Oxford Encyclopedia of the Modern Islamic World؛ Ed. John L. Esposito, Oxford, 1995, vol. I, pp. 54-57.
مترجم سپاس و قدردانى خود را از پژوهشگر فاضل، آقاى محمد حسن محمدى مظفر به خاطر مقابله دقيق و راهگشاى اين ترجمه با متن اصلى ابراز مى دارد . نويسنده مدخل يوهانان فريدمن است .
13) درباره تفکر ابن عربى در باب سلسله متوالى پيامبران غيررسمى بنگريد: اليواقيت والجواهر، نوشته شعرانى، ج 2، ص 455 - 464؛ بحث فرق بين وحى الهامى اولياء و وحى انبياء؛ و صفحه 346 - 363، بحث فرق بين نبى و رسول؛ صفحه 371 - 375، حث ختم نبوت پيامبر اسلام . در صفحه 374 از باب 73 از فتوحات نقل مى کند که ابن عربى گفته است: «واعلم ان النبوة لم ترتفع مطلقا بعد محمد که درود خدا بر او باد و انما ارتفعت نبوة التشريع فقط فقوله لانبى بعدى و لا رسول بعدى اى ما ثم من يشرع بعدى شريعة خاصة . . . و قد کان الشيخ عبدالقادر الجيلى يقول اوتى الانبياء اسم النبوة و اوتينا اللقب . . .» . کتاب تداوم نبوت؛ ( Prophecy Continuous) اثر ديگر يوهانان فريدمن - نويسنده مقاله - اين مبحث را به طور مبسوط بررسى کرده است . (تمام پانوشت ها از مترجم است) .
14) اين مجله در سال 1902 در قاديان هند منتشر شد و از سال 1947 در پاکستان و از سال 1984 تا کنون در آمريکا و اروپا منتشر مى شود و در سال 2002 جشن صد سالگى آن گرفته شد . (ر . ک: دائرة المعارف دين، ويراسته الياده، ج 1/155، مدخل احمديه) . اولين سردبير اين مجله محمدعلى بود . وى داراى فوق ليسانس از اروپا و مترجم قرآن و از فعالان شاخه لاهور بود که لافت بشيرالدين را نپذيرفت .
15) درباره فرقه لاهورى بنگريد: دانشنامه ايران و اسلام، ج 10/1305 - 1306 و نيز القاديانى و القاديانية، ص 244 - 251 و 428 - 435 و 439 - 441 .
16) قاديانيه با الهام از آيه «وجعلنا ابن مريم و امه آية و آويناهما الى ربوة ذات قرار و معين» شهرى را در نزديکى لاهور بنا کردند و نامش را ربوه ناميدند .
17) گروه جماعت اسلامى را ابوالاعلى مودودى در سال 1941 در شبه قاره هند تاسيس کرد . اين جماعت در تمام تحولات سياسى پاکستان دست داشته و در صحنه سياسى بنگلادش بسيار فعال است، اما در هند به کارهاى فرهنگى مى پردازد و جنبش اسلامگرايى شبه قاره هند را رهبرى مى کند . اين جماعت از منظم ترين و نيرومندترين سازمان هاى اسلامى در شبه قاره هند است . اين جماعت با سکولاريزم، دموکراسى غربى و ناسيوناليسم اسلامى و هندى مخالف است . همچنين اين گروه مخالف تصوف هستند، ولى اين مخالفت به اندازه مخالفت وهابيت با تصوف نيست . (ر . ک: تحقيقاتى درباره هند، جلد سوم، مقاله سازمان هاى اسلامى هند: جماعت اسلامى، نوشته نقوى و نيز ابوالاعلى مودودى، نگاهى به آثار و افکار، نوشته سعيد اسعد گيلانى، ترجمه نذير احمد سلامى، ص 71 تا 73).
18) در دسامبر 1952 بحران سياسى درباره به رسميت شناختن فرقه قاديانى آغاز شد و دو ماه و نيم ادامه يافت تا اين که حکومت پاکستان در ششم مارس 1953 در لاهور حکومت نظامى اعلام و مودودى و يارانش را دستگير و راهى زندان کرد . اينان در يک دادگاه نظامى محکوم به مرگ شدند، ولى فشار جهانى باعث شد که حکم اعدام به حبس ابد تبديل شود و در سال 1955 در دادگاه عالى کشور تبرئه و آزاد شدند . (ر . ک: ابوالاعلى مودودى، ص 362) .
19) اذ قال الله يا عيسى انى متوفيک و رافعک الى و مطهرک من الذين کفروا و جاعل الذين اتبعوک فوق الذين کفروا الى يوم القيامة ثم الى مرجعکم فاحکم بينکم فيما کنتم فيه تختلفون» درباره اين آيه نظرات متفاوتى از سوى مفسران ابراز شده است و مع الاسف کتب قاديانيه در دسترس نيست تا بدانيم که آيه «وقولهم انا قتلنا المسيح عيسى بن مريم رسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم و ان الذين اختلفوا فيه لفى شک منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن و ما قتلوه يقينا بل رفعه الله اليه و کان الله عزيزا حکيما» (نساء/157 - 158) و يا آيه «و السلام على يوم و لدت و يوم اموت و يوم ابعث حيا» (مريم/33) را چگونه تفسير کرده اند، ولى بشير الدين محمود احمد اين آيات (157 - 158 سوره نساء) را اين گونه ترجمه کرده است: عبارت «ولکن شبه لهم» را به «بلکه او را در نظر آنان به شکل انسانى مصلوب درآورديم» و عبارت «مالهم به من علم الا اتباع الظن» را به «تاکنون اين حدس و خيال را به اطمينان مبدل ننموده اند» ترجمه کرده و عبارت «و ما قتلوه يقينا» را ترجمه نکرده و نياورده است و عبارت «بل رفعه الله اليه» را به «خداوند عيسى را در محضر خود عزت بخشيد» ترجمه کرده است و آيه «و ان من اهل الکتاب الا ليومنن به قبل موته و يوم القيامة يکون عليهم شهيدا» را به «و از ميان اهل کتاب کسى نيست که پيش از مرگ به واقعيت اين امر ايمان نياورد و در روز يامت خود عيسى عليه آنان شهادت خواهد داد» ترجمه کرده است . (ر . ک: ديباچه تفسير قرآن، اثر بشيرالدين محموداحمد، ص 188) . گفتنى است که اکثر مفسران آيه فوق را دليل زنده بودن عيسى مى دانند، ولى شيخ محمود شلتوت نيز مثل قاديانيه قائل است که عيسى بعدا به مرگ طبيعى مرده و به آسمان نرفته است . ر . ک: مجله مدرس، مقاله تصليب مسيح، ش 5، 1376 .
20) . ابن اثير در کتاب جامع الاصول من احاديث الرسول از بخارى و مسلم و ترمذى و ابن داود روايتى را از ابوهريره، از پيامبر نقل مى کند که: «ينزل فيکم ابن مريم حکما مقسطا فيکسر الصليب و يقتل الخنزير و يضع الجزية و يفيض المال حتى لايقبله احد» و در روايت ديگر، عبارت «وليترکن القلاص فلا يسعى عليها و ليذهبن الشحناء والتباغض والتحاسد» اضافه شده است و در روايت ديگر، عبارت «ليس بينى و بينه - يعنى عيسى - نبى و انه نازل . . . فيقاتل الناس على الاسلام فيدق الصليب و يقتل الخنزير و يضع الجزية و يهلک الله فى زمانه الملل کلها الا الاسلام و يهلک المسيح الدجال ثم يمکث فى الارض اربعين سنة ثم يتوفى و يصلى عليه المسلمون» آمده است . (ر . ک: جامع الاصول، ج 11/47 - 48، و نيز صحيح بخارى، ج 3 و 4 - مجلد ثانى - ص 633 باب 945 و کتاب عقدالدرر فى اخبار المنتظر از يوسف بن يحيى مقدسى، ص 229 - 241 باب عيسى بن مريم يصلى خلفه) در اکثر روايات عبارت سوم «يضع الجزية» است و احتمالا عبارت پايان دهنده جنگ (abolishwar که عين آن در روايات نيست از عباراتى همچون «ليترکن القلاص و ليذهبن الشحناء» به دست آمده است که تفسير خاصى از اين عبارت است که مخالف شرح و تفسير نووى بر اين روايات است . (درباره شرح اين روايات بنگريد: شرح امام نووى بر صحيح مسلم، چاپ دارالفکر، مجلد اول - ج 1 و 2 - ص 189 - 194) . بايد دانست که در صحيح بخارى در روايتى ديگر آمده است «کيف انتم اذا انزل ابن مريم و امامکم منکم» اين روايات درباره حضرت عيسى است و نمى دانيم چرا نويسنده آن را با مهدى منطبق دانسته است؛ البته بنابر نظر قاديانيه که مسيح همان مهدى است و هر دو همان غلام احمد هستند، اين ديدگاه صحيح است، ولى ديگران اين تفسير را قبول ندارند . به احتمال بسيار نويسنده مقاله آقاى فريدمن، به کتب حديث مراجعه نکرده و فقط تفسير آن را در کتب احمديه ديده و به آنها اعتماد کرده است و يا جانبدارانه اين روايت را طبق مشرب قاديانيه معنا کرده است که با توجه به کتاب وى با نام تداوم نبوت احتمال دوم تقويت مى شود . عجيب تر از کار وى، گفتار محمود احمد در کتاب ديباچه تفسيرالقرآن است که با توجه به تصريح پيامبر که عيسى رجعت خواهد کرد، مى نويسد: «پيامبر اسلام، اعتقاد اشتباهى را که مردم درباره رستاخيز عيسى دارند، اصلاح کرد و ثابت نمود که عيساى بنى اسرائيل دوباره به اين جهان نخواهد آمد» (ص 189) .