پژوهشی در بعد سياسی حماسه عاشورا
  • عنوان مقاله: پژوهشی در بعد سياسی حماسه عاشورا
  • نویسنده: اسماعيل نساجي زواره
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 19:9:16 1-9-1403



مقدمه واقعه عاشورا از عالي ترين حماسه هاي جاويدان است که در کم ترين زمان و با فداکاري افراد معدودي رخ داد و هميشه به عنوان «انقلاب بزرگ» بر تارک تاريخ بشريّت مي درخشد.
انديشمندان مسلمان اين حادثه عظيم را از ابعاد گوناگون فرهنگي، اجتماعي، اخلاقي، عبادي، عرفاني، تاريخي و... مورد تحليل و بررسي قرار داده اند و هر يک در خور شأن و مقام خود، آموزه هايي را براي پويندگان راه حسيني به ارمغان آورده اند. امّا آن چه بيش از همه حادثه عاشورا را پر فروغ تر و جاويدان تر مي سازد، «بعد سياسي» آن است که بسياري از انسان ها را متحوّل و انقلابي ساخته و جلو خودکامگي بسياري از زمامداران فاسد را گرفته است.
اگر حماسه عاشورا رخ نمي داد، بدون شک هيچ نهضت اسلامي ديگري به وقوع نمي پيوست و خودکامگي زمامداران فاسد افزون تر مي شد، در نتيجه رشد جوامع اسلامي با خطرات جدّي تري روبه رو شده و مکتب «انسان ساز» اسلام تعطيل مي شد، اما تأثير حماسه حسيني در بيداري سياسي و شور انقلابي مردم به اندازه اي عميق بود که سلاطين پر قدرت و کم شعوري مانند متوکل عباسي ناچار مي شدند براي تحکيم پايه هاي حکومتشان با کشته آن حضرت بجنگند و تبليغات مسمومي بر ضدش به راه اندازند، اما جذابيت اين واقعه سرنوشت ساز در ضمير حق پرست مردم به صورت مقدس و هدايت بخش استوار مانده و به نقش اساسي اش ـ که هدايت و نجات جامعه بشري است ـ هم چنان ادامه مي دهد.
در اين نوشتار سعي بر اين است تا به بخشي از اهداف سياسي اين حماسه جاويدان اشاره شود. اميد است که مورد توجه و عنايت پويندگان راه ولايت و عاشقان حسيني قرار گيرد.

تشکيل حکومت اولين مولّفه سياسي قيام امام حسين (ع)، تشکيل حکومت اسلامي بود. آن حضرت به صراحت مي فرمود: آل ابوسفيان لياقت حکومت را ندارند و از جدّم رسول خدا (ص) شنيدم که فرمود: «خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است و اگر روزي معاويه را در بالاي منبر من ديديد او را بکشيد، ولي مردم مدينه او را بالاي منبر ديدند و نکشتند و اينک خداوند آنان را به يزيد فاسق (بدتر از معاويه) گرفتار نموده است.» (1)
حضرت اباعبداللّه (ع) هم چنان که بر عدم شايستگي آل ابوسفيان براي خلافت پافشاري مي نمود، بر لياقت و شايستگي خود به امر حکومت و خلافت اصرار داشت. با مطالعه تاريخ اين نهضت بزرگ مشخص مي شود که سيدالشهداء (ع) در هرجا مناسب مي ديد، شايستگي خود را براي تشکيل حکومت اعلام مي نمود و مردم را به پذيرش حکومت و رهبري عادل دعوت مي کرد. (2)
امام (ع) ضمن دعا براي مردم کوفه که تصميم گرفته بودند ايشان را براي رسيدن به حقشان، يعني تشکيل حکومت ياري کنند، فرمود: نامه هاي مسلم بن عقيل را که مشعر به اجتماع هماهنگي شما در راه نصرت و ياري ما و مطالبه حق ما بود، دريافت نمودم، از خداوند مسئلت دارم که آينده همه ما و شما را ختم به خير به گرداند و در اين اتحاد و اتّفاق به شما پاداش بزرگ عنايت فرمايد. (3)
هم چنين در نامه اي به مردم بصره نوشت: «... و نحن نعلم انّا احقّ بذلک الحقّ؛ (4) ما يقين داريم که در مسئله حکومت و خلافت از همه شايسته تر هستيم.»
از سخنان گهر بار امام حسين (ع) استفاده مي شود که ايشان خود را شايسته ترين و جامع ترين فرد براي رهبري مي دانست و آمادگي خود را براي تشکيل حکومت اصيل اسلامي اعلام کرد. و هر چند نتواند اين حکومت را تشکيل دهد، اما با قيام خود در بلند مدت زمينه تشکيل يک حکومت اصيل اسلامي را فراهم نمود.

نفي سکولاريزم معاويه و پسرش يزيد عملاً تفکر «سکولاريستي» را رواج مي دادند، به عنوان نمونه وقتي که معاويه بر خلافت نشست، بلافاصله به عراق آمد و در سخنراني خود به مردم اخطار نمود که من با شما سرنماز و روزه نمي جنگيدم، بلکه مي خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسيدم. (5)
مرحوم علّامه طباطبايي (ره) در مورد اين سخن معاويه، مي گويد: «معاويه با اين سخن اشاره مي کرد که سياست را از ديانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقرّرات ديني ضمانتي نخواهد داشت و همه نيروي خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود به کار خواهد بست و البته روشن است که چنين حکومتي سلطنت و پادشاهي است نه خلافت و جانشيني پيامبر خدا (ص).» (6)
امام حسين (ع) با قيام خونين خود نشان داد که مرز سياست از ديانت جدا نيست ودر اسلام بين اين دو هم گرايي و هماهنگي وجود دارد و هر وقت در رأس حکومت، زمامداران و حاکماني فاسد قرار گيرند که لياقت منصب حکومت و کشور داري را ندارند بايد بر عليه آن ها شوريد و از منصب حکومت عزل کرد.

عدالت خواهي سالار شهيدان تلاش مي کرد تا تبعيض و بي عدالتي را از جامعه مسلمانان ريشه کن کند و عدالت و مساوات را در ميان مردم برقرار سازد. از ديدگاه بلند آن حضرت، زمامدار مسلمانان بايد در رفتار گفتار و انتخاب کارگزارانش شيوه اي عادلانه پيش گيرد و در جهت گسترش عدل و داد قدم بردارد.
سيدالشهداء (ع) بر اين باور تأکيد مي کرد و مي فرمود: «فلعمري ما الامام الّا الحاکم بالکتاب و القائم بالقسط الدائن بدين الحقّ الحابس نفسه علي ذات اللّه؛ (7) به جان خودم سوگند! امام نيست مگر کسي که بر اساس کتاب خدا حکم کند؛ براي عدالت قيام کند؛ متديّن به دين حق باشد و جان خود را در راه خدا گرو بگذارد.»
مرام عدالت گستري آن حضرت و ياران باوفايش در همه جا اعلان و مشخص شده بود. حضرت مسلم بن عقيل ـ سفير آن امام (ع) ـ وقتي در دار الاماره کوفه با حاکم ستمگر يزيد (عبيدالله بن زياد) روبرو شد، به اين هدف والاي قيام اشاره کرد و از ايجاد عدالت سخن گفت.
ابن زياد وقتي از مسلم بن عقيل پرسيد: براي چه به کوفه آمدي و مردم را به انقلاب دعوت مي کني؟ او پاسخ داد: «فاتيناهم لنأمر بالعدل و ندعو الي حکم الکتاب؛ (8) آمده ايم تا امر به عدالت کرده و به قانون کتاب خدا دعوت کنيم.»

ظلم ستيزي ستم پذيري آسيب مهمي براي دين داري مردم است که موجب مي شود جبّاران و ستمگران بر جامعه حاکم شوند، امّا اگر انسان ها با عزّت زندگي کنند قطعاً خط سير جامعه سراز ستم و بي عدالتي در نمي آورد. امام حسين (ع) فرمود: آن چه جبّاران را بر شما مسلط ساخته اين است که شما از مرگ گريزان هستيد و به اين زندگي ننگين نا پايدار دل بسته ايد. جمعي مانند بردگان بي اراده و مقهور هستند و گروهي گرسنه و مغلوب و ستمگران به دلخواه در امور مملکت تصّرف مي کنند. به دنبال اين بيان، حضرت مي فرمايد:شگفتا که سرزمين اسلام قبضه کساني است که يا خائن و ستم کار هستند و يا باج گير و نابکار و يا حکمران بي رحم و بي انصاف. (9)
حضرت اباعبدالله (ع) پس از ممانعت «حربن يزيد رياحي» از حرکت ايشان به کوفه يا مراجعت به مدينه در خطابه اي فرمود: آيا نمي بينيد که به حق عمل نمي شود و از باطل جلوگيري به عمل نمي آيد؟! در حالي که مؤمن بايد حق جو و طالب ديدار خداوند باشد و من مرگ را جز سعادت نمي بينم و زندگي با ستمکاران را جز ملامت و خستگي و کسالت نمي دانم. (10)

مبارزه با علت فساد سيد الشهداء (ع) با قيام جاويدان خود قلب فساد را نشانه رفت. آن حضرت لحظه اي با يزيد پليد به مجالست و مصالحت ننشست ؛ زيرا وي غير از معاويه بود. يزيد فردي بي شخصيت، ميمون باز، شراب خوار و بي کفايت بود که براي برچيدن سفره توحيد از ابتدا سفره بان آن را هدف قرار داده بود و چاره اي نبود جز آن که با پيکان مبارزه از ابتدا قلب او را نشانه رود. شهيد بزرگوار آيت اللّه مرتضي مطهري (ره) مي گويد: چنان چه دعوت کوفيان براي قيام در کار نبود و حتي اگر معاويه بيعتش را از امام حسين (ع) بر مي داشت و او را به حال خود رها مي کرد، امام حسين (ع) دست از يزيد بر نمي داشت. (11)

زنده کردن روح مقاومت اسلامي در جامعه قيام امام حسين (ع) و يارانش احساس ضعف و وحشت مسلمانان را نسبت به بني اميه تا حدّ زيادي از بين برد ؛ به طوري که پس از شهادت آن حضرت شاهد چندين قيام در حجاز و عراق بر عليه امويان هستيم. قيام هايي که هر يک نشان گر رشد غيرت ديني جامعه اسلامي و پيام آور عزّت مسلمانان مي باشد.
ناگفته پيداست که مهم ترين کار کرد قيام حضرت سيد الشهداء (ع) حفظ بقاي اسلام بود. بني اميه در زمان خلافت يزيد در پي ويران کردن بنيادهاي دين پيامبر (ص) يعني، توحيد، نبوت، نماز، روزه و... بودند، ولي امام (ع) با حماسه خونين خويش چهره کريه بني اميه را فاش کرد و با از بين بردن مشروعيّت و مقبوليّت بني اميه، بقاي اصول اعتقادات و مسلّمات دين را تضمين نمود. از اين رو وقتي «ابراهيم» پسر «طلحة بن عبيداللّه» در شام از امام سجاد (ع) پرسيد: (اگر در جنگ جمل جدّت پيروز شد) حالا چه کسي پيروز شده است؟ امام (ع) در پاسخ او فرمود: «اذا اردت ان تعلم من غلب و دخل وقت الصّلاة فاذّن ثمّ اقم ؛ (12) اگر مي خواهي بداني چه کسي پيروز شده است، هنگام فرا رسيدن وقت نماز، ابتدا اذان بگو و سپس نماز را اقامه کن.»
اين سخن نشانگر آن است که هدف نهضت حضرت اباعبداللّه الحسين (ع) در درجه اول حفظ اسلام و استمرار شهادت به توحيد و نبوت بر مأذنه هاي مساجد بود، زيرا اگر اين مولّفه هاي مهم از صفحه جامعه محو مي شد، ديگر چيزي از اسلام باقي نمي ماند.

عدم پذيرش ذلّت شخصيت هر انساني در گرو عزّت و سربلندي اوست. از اين رو خداوند متعال اجازه نداده است که هيچ مؤمني تن به ذلّت دهد.
امام علي (ع) در اين زمينه مي فرمايد: «من اذلّ نفسه في طاعة اللّه فهو اعزّ ممّن تعزُّ بمعصية اللّه؛ (13) هر کس نفس خود را در راه اطاعت خدا خوار کند، عزيزتر از کسي است که با نافرماني خدا به عزّت برسد.»
تمام عزّت و سربلندي امام حسين (ع) در بندگي و اطاعت او از خداوند بود. او در روز عاشورا زير باران تير دشمن، برترين عبادت الهي، يعني نماز را در اول وقت برگزار کرد. و شب عاشورا از حضرت ابوالفضل (ع) درخواست کرد تا از دشمن مهلت بگيرد و انگيزه خود را از اين مهلت خواهي چنين بيان کرد: «... امشب را نماز بخوانيم و به درگاه خداوند دعا و استغفار کنيم. خدا مي داند که من نماز خواندن براي او و تلاوت کتابش و زياد دعا کردن و استغفار را دوست دارم.» (14)
«قيس بن اشعث» از امام حسين (ع) خواست تا با يزيد بيعت کند، حضرت فرمود: «لا واللّه لا اعطيکم بيدي اعطاء الذّليل و لا افرّ فرار العبيد؛ (15) به خدا سوگند! چون افراد ذليل با شما دست ذلّت نمي دهم و مانند بردگان فرار نمي کنم.»
صبح عاشورا که دو سپاه نابرابر در مقابل هم قرار گرفتند فرمانده هان لشکرها مشخص شدند، امام حسين (ع) با جمعي از ياران خود به سوي لشکر کوفيان رفت تا با آنان اتمام حجت کند. آن حضرت خطبه خواند و سخنراني کرد و در بخشي از آن فرمود: «... بيدار باشيد که زنازاده فرزند زنازاده مرا بين دو چيز مجبور کرده است؛ بين مرگ و ذلّت، امّا ذلّت و خواري از ما دور است...» (16)

برگرداندن روحيه حق گرايي نيم قرن از ارتحال آخرين فرستاده الهي حضرت محمد مصطفي (ص) نگذشته بود که حوادث و وقايعي پيش آمد که تصور آن هم استخوان سوز است. ظهور و بروز جريان «جعل احاديث»، سازمان دهي جريان هاي انحرافي مثل «مرجئه» و احياي ارزش هاي قومي و تعصّبات قبيله اي و دامن زدن به تفاخر و هجو و طعن قبايل نسبت به يکديگر و بسنده کردن به آن چه که از طرف بني اميه به اسم اسلام به خورد جامعه داده مي شد، از نمونه هاي بارز از بين رفتن روحيه حق گرايي در جامعه مسلمين بود.
امام حسين (ع) فرمود: «چنين وضعي براي ما پيش آمده است که مي بينيد. جداً اوضاع زمان دگرگون شده، زشتي ها آشکار گرديده و نيکي ها و فضايل از محيط ما رخت بر بسته است. مردم در زندگي پست و ذلت باري به سر مي برند و صحنه زندگي همچون چراگاهي سنگلاخ و کم علت و به جايگاه سخت و دشواري تبديل شده است! آيا نمي بينيد که ديگر به حق عمل نمي گردد و از باطل خودداري نمي شود؟ در چنين محيط ذلّت بار و آلوده اي، مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز رنج و آزردگي نمي دانم. اين مردم بردگان دنيا هستند و دين لقلقه زبان آنهاست. حمايت و پشتيباني شان از دين تا آن جاست که زندگي اشان همراه با رفاه و آسايش باشد و آن گاه که در بوته امتحان قرار گيرند، دين داران کم هستند.» (17)

احياي روحيه شهادت طلبي اعتقاد به مکتب شهادت در قيام حسيني تا آن جاست که آن حضرت عشق خود را به مرگ در راه خدا اين گونه ابراز مي داشت: «خطّ الموت علي ولد آدم مخطّ القلادة علي جيد الفتاة و ما اولهني الي اسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف؛ (18) مرگ بر انسان ها همچون گردن بند برگردن دختران جوان است و من به ديدار نياکانم آن چنان اشتياق دارم که يعقوب به ديدار يوسف چنان مشتاق بود.»
امام حسين (ع) آرمان شهادت طلبي را از ارکان قيام جاودانه خود مي دانست و در ضمن يک دعوت عمومي از تمامي آزادگان اين مهم را بيان مي کرد که: «من کان باذلاً فينا مهجته و موطّناً علي لقاء اللّه نفسه فليرحل معنا فانّي راحلٌ مصبحاً ان شاءاللّه تعالي؛ (19) هر کس حاضر است تا در راه ما از خون خويش بگذرد و جان خود را در راه لقاي پروردگار نثار کند، آماده حرکت با ما باشد که من صبحگاهان حرکت خواهم کرد ان شاءاللّه تعالي.»
حسين بن علي (ع) با آگاهي به شهادت راه کربلا را پيش گرفت و ديگران را هم آگاه ساخت. چنان چه آن هنگام که «ام سلمه» از سفر آن حضرت اظهار ناراحتي کرد، فرمود:من مي دانم در چه ساعتي و در چه روزي کشته خواهم شد و مي دانم کدام شخص مرا خواهد کشت و از خاندان و ياران من کدام افراد کشته مي شوند! (20)
سرانجام آن حضرت با شهادتش راه جاودانگي را به بشريت آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگي را نگاشت و ارزش هاي اسلامي و انساني را دوباره زنده کرد. از آن پس تا به امروز هر انسان آزاده اي راه سالار شهيدان را در پيش گرفته و با اقتدا به آن امام همام (ع) در مقابل ظلم ايستاده و مرگ سرخ را برگزيده است. تا هم خود را ماندگار سازد و هم جامعه را از آلودگي پاک کند و تا اين روحيه در خلق و خوي بشر بوده و هست هيچ ظلمي پايدار نمانده و هيچ ظالمي ماندگار نخواهد ماند.
همان گونه که بني اميه پس از شهادت حضرت ابا عبداللّه الحسين (ع) و يارانش ريشه کن گرديدند.

--------------------------------------------
پي نوشت ها : 21. سخنان امام حسين (ع) از مدينه تا کربلا، محمد صادق نجمي،ص16.
22. فرهنگ عاشورايي، جمعي از نويسندگان، ج 10، ص90.
23. مأخذ قبل، ص104.
24. تاريخ طبري، محمد بن جرير طبري، ج 7، ص 240.
25. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد معتزلي، ج 4، ص160.
26. شيعه در اسلام، محمد حسين طباطبايي، ص 44.
27. کتاب الغيبة، نعماني، ص206.
28. تاريخ طبري، ج 4، ص 282.
29. تحف العقول، ابن شعبه حرّاني، ص 272ـ271.
30. لمعات الحسين، محمد حسين حسيني طهراني، ص 37.
31. حماسه حسيني، شهيد مطهري، ج 3، ص 178.
32. امالي شيخ صدوق، ص 677.
33. کنز العمّال، متقي هندي، ج 2، حديث 42084.
34. بحار الانوار، مجلسي، ج 44، ص 391.
35. ناسخ التواريخ، محمد تقي سپهر، ج 2، ص234.
36. مأخذ قبل، ج 45، ص 8.
37. سخنان حسين بن علي از مدينه تا کربلا، ص180.
38. بحار الانوار، ج 44، ص366.
39. کشف الغمّه في معرفة الائمّه، علي بن عيسي اربلي، ج 2، ص29.
40. چهره خونين حسين (ع)، علّامه سيد عبدالرزّاق مقرّم، ترجمه عزيزاللّه عطاردي، ص58.