عزاداری امام حسين عليه السلام در ميان اهل سنت
  • عنوان مقاله: عزاداری امام حسين عليه السلام در ميان اهل سنت
  • نویسنده: دکتر عبدالمجید ناصری
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 13:40:42 3-9-1403

گريه شام بر حسين عليه السلام در آستانه حمله مغول ابن کثير نقل مي کند : در سال 657 ق، که بغداد به دست لشکريان چنگيز سقوط کرد و خلافت عباسيان پس از 554 سال براي هميشه از بغداد و جهان اسلام برچيده شد، ابوشامه، يکي از شاعران شام پس از آنکه حملات چنگيزيان به «ميافارقين » و کشته شدن فرمانرواي آن به نام الکامل بن شهاب را شنيد، اندوهگين گرديد و قصيده سوزناک و حزن انگيزي سرود و در آن الکامل را به نام امام حسين تشبيه نمود و مظلوميت امام حسين عليه السلام در شام و داستان ورود اسيران و سر بريده امام را به گونه عاطفي مطرح کرد . (33)
افزون بر دمشق، شهرهاي ديگر شام از جمله حلب نيز به ياد امام حسين و شهداي کربلا بي قرار بود . همه ساله در روز عاشورا به سوگ قربانيان کربلا سرشک غم ريخته گريبان چاک مي کردند .

تيموريان و فراگيري عزاداري (911 - 782 ق) تيموريان، که عمدتا پيرو اهل سنت بودند، پس از روي کار آمدن، به ويژه پس از مرگ تيمور، منشا آثار فراوان فرهنگي، ادبي و تمدني در جهان اسلام، بخصوص خراسان، گرديدند . با محبتي که اين خاندان به اهل بيت پيامبر اسلام داشتند و احترامي که نسبت به علما، عرفا و سادات نشان دادند، عزاداري امام حسين عليه السلام، که از سال ها قبل در ميان اهل سنت جا باز کرده بود، به تدريج گسترش يافت و حتي درون دربار تيموريان راه يافت . (34)
در عصر تيموريان عزاداري سيدالشهدا در ابعاد گوناگون توسعه يافت؛ به گونه اي که هم از لحاظ تنوع و هم از نظر کيفيت و ميت سير صعودي پيدا کرد و قابل مقايسه با ادوار سابق نبود . همين فضاي اهل بيت محور و ضد امويان و عباسيان، جامعه را به سوي پذيرش مباني بيشتر اهل بيت عليهم السلام از سوي اهل سنت آماده نمود و به پيش برد، به طوري که يکي از نويسندگان مي نويسد : «گريه براي امام حسين [در هرات عهد تيموريان] جانشين مجالس ذکر صوفيانه - که نقشبنديان آن را ملغي کرده بودند - شده بود .» (35)
در مقدمه کتاب روضة الشهداء که يکي از مقتل هاي معروف و تاثيرگذار تاريخ مقتل نگاري و عزاداري امام حسين عليه السلام مي باشد، در خصوص وضعيت اجتماعي و شرايط مناسب فرهنگي و ديني مسلمانان، به ويژه خراسان براي عزاداري و فراگير شدن روضه خواني براي امام حسين عليه السلام چنين آمده است : «... جمعي از محبان اهل بيت عليهم السلام هر سال که ماه محرم درآيد، مصيبت شهدا را تازه سازند و به تعزيت اولاد حضرت رسالت پردازند، همه را دل ها بر آتش حسرت بريان گردد و ديده ها از غايت حيران سرگردان :

زاندوه اين ماتم جان گسل / روان گردد از ديده ها خون دل (36)
مردم خراسان و ماوراءالنهر در آن زمان همه ساله در سالگرد قيام عاشورا مراسمي بر پا مي کردند و در آن به بيان حوادث عاشورا و انواع مصيبت هاي خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله در کربلا مي پرداختند . سخنوران، مداحان و مرثيه خوانان بزرگ، شاعران و عالمان ديني در اين مجالس به ذکر مصيبت اباعبدالله الحسين عليه السلام مي پرداختند و عواطف پاک و آماده مردم آن سامان را به انواع ستم ها و جنايات روا داشته شده بر حسين بن علي در کربلا معطوف کرده، آنان را به عزاداري و اشک افشاني وامي داشتند .

کمال الدين ملاحسين واعظ کاشفي (م 910)
در راس همه اين واعظان، ملاحسين واعظ کاشفي (م 910 ق) قرار داشت که در نزد دو فرقه شيعه و سني از احترام و شهرت فراوان برخوردار بود . او در بيهق (سبزوار)، که در تشيع معروف بود، به تسنن متهم بود و در نزد اهالي هرات، که تا آن زمان به تسنن شهرت داشتند، به داشتن عقايد تشيع زبانزد بود، اما به گفته برخي از پژوهشگران «پيداست که وي از جمله نوادري کم نظير بود که تعصب مذهبي يا طريقتي به هيچ وجه در ذهنش راه نداشته و داراي شخصيت غريب از نوع شيخ بهايي بوده که او نيز به همين صفت بلندنظري و آسان گيري مشهور است .» (37)
هرچند روضة الشهداء، تاليف ملاحسين واعظ کاشفي، نخستين مقتل فارسي نيست، (38) اما سبک داستاني و شيرين آن و نيز تسلط روان شناسانه و تجربي و استادانه نويسنده آن در بيان زيبا و جلا داده شده حوادث و حفظ حرمت باورهاي اصلي اهل سنت، موجب شده است تا از مقتل مزبور به عنوان نخستين مقتل فارسي ياد شود و پر تاثيرترين، مشهورترين و ماندگارترين مقتل در ميان مسلمانان، بخصوص فارسي زبانان، شناخته شود .
واعظ کاشفي که عمدتا در شهرهاي هرات و سبزوار و اطراف به وعظ و مرثيه خواني اشتغال داشت و در مدارس آن شهرها، بخصوص هرات، تدريس مي نمود، در ايام محرم و مناسبت هاي ديگر به گونه جذاب و مؤثر مناقب اهل بيت پيامبر عليهم السلام را طرح نموده، مصايب آنان را در قالب داستان، شعر و ذکر روايات بيان مي کرد و مردم را به شدت مي گرياند . وي گاهي اين برنامه ها را در مدارس و يا دربار سلاطين تيموري انجام مي داد . مستمعين سخنان وي، که عمدتا اهل سنت بودند، در تاثر از مرثيه و بيان وي گاهي صحنه هاي بي نظير اشک افشاني و تعزيه داري را به نمايش مي گذاشتند .
شاگردان ملا کمال الدين حسين کاشفي، که بيشتر اهل سنت بودند، براي خواندن مرثيه امام حسين نيز به تلمذ مي پرداختند و انواع مهارت ها و ويژگي هاي او را الگو قرار مي دادند . يکي از شاگردان سني مذهب وي به نام محمود واصفي نقل مي کند که پس از مرگ استادش به نيشابور، که تا آن زمان عمدتا سني نشين بود، سفر مي کند . مردم آن شهر پس از آنکه متوجه مي شوند وي از شاگردان کاشفي و طلبه است، دلتنگي و حزن خود را از درگذشت کاشفي ابراز داشته، تاکيد مي کنند که مدت هاست در آرزوي شنيدن روضه کاشفي هستند . از اين رو، از او مي خواهند به ياد کاشفي و به سبک او براي آنان روضه بخواند . واصفي خواسته آنان را اجابت مي کند که با استقبال فوق العاده مردم مواجه مي شود . (39) هرچند کاشفي در سال 910 درگذشت، روضة الشهداء در سال هاي بعد چنان نقش مهمي در شناسايي اهل بيت عليهم السلام و مصايب آنان، بخصوص گسترش و تعميق احساسات به طرفداري از خاندان پيامبر و فراگيري مجالس عزاداري، ايفا کرد که پژوهشگران از آن به شگفتي ياد کرده اند . (40)

فخرالدين علي صفي کاشفي
فخرالدين علي صفي فرزند ملاحسين کاشفي سبزواري از ميان شاگردان فراوان شيعه و سني پدرش بيشترين شباهت را به کاشفي داشت . از اين رو، وي به حق بزرگ ترين تداوم دهنده راه پدرش، بخصوص در وادي سخنوري و روضه خواني، شناخته شده است . او همانند پدر، متهم به مذهب تشيع از سوي برخي اهل سنت و متمايل به تسنن از سوي عده اي از شيعيان بود .
مهم ترين اثر وي در باب شناسايي اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، لطائف الطوايف است که خواننده را بي اختيار به ياد مذهب، انديشه و قلم ملاحسين کاشفي مي اندازد . او نيز در هرات به تدريس و تبليغ و ذکر مصيبت آل رسول مشغول بود و پس از سقوط تيموريان، مدتي به غرجستان رفت و در آن سامان به تبليغ و ارشاد و عزاداري پرداخت و اثر خود را نيز در آنجا و به نام فرمانرواي وقت غرجستان تاليف کرد . (41)
افزون بر وي، از مرثيه سرايان و سخنوران معروفي که در دوره تيموريان به نشر عزاداري امام حسين عليه السلام پرداختند، به افرادي همچون سيد ابوالحسن کربلايي، حيدرعلي مداح، سيد علي (واحد العين) و ديگران مي توان اشاره کرد که در مساجد مختلف، نمازهاي جمعه، مجامع عمومي، مدارس علميه و حتي چهارراه ها و پل ها به مناقب اهل بيت عليهم السلام و مصايب آنان اشتغال داشتند . ايشان گاهي در مراسم رسمي نماز جمعه راه يافته، حتي در مواردي در خطبه هاي جمعه به جاي خلفا، اسماي ائمه اطهار عليهم السلام را جايگزين نمودند و از سلاطين تيموري نيز به طور علني رسميت اين شيوه را تقاضا مي کردند . (42)
منقبت خواني و مداحي : در دوران تيموريان حرکت مردم براي شناسايي اهل بيت پيامبر عليهم السلام و توسل و تقرب بدان خاندان از راه هاي گوناگون و به شيوه هاي متفاوت شتاب فوق العاده يافت . يکي از اين شيوه ها، ذکر مناقب و فضايل اهل بيت عليهم السلام و بيان ابعاد شخصيتي و منزلت ديني و معنوي و نيز گزارش هنري و ادبي کارنامه و فعاليت هاي آنان بود، که بدان منقبت خواني و مداحي گفته مي شود . اين مهم معمولا به زبان شعر و گاهي در قالب قصه و به زبان نثر بيان مي گرديد . اگرچه ورود مناقب در شعر فارسي در قرن هشتم صورت گرفت، اما در قرن نهم توسعه همه جانبه يافته و شکوفا گرديد . (43)
برخلاف مرثيه سرايي، به ويژه روضه خواني که عمدتا در ماه محرم و ايام عاشورا برگزار مي شد، منقبت خواني نه زمان ويژه مي طلبيد و نه مکان مشخص و محفل آماده، بلکه ميادين عمومي، مساجد، بازار، مدارس و ... محل حضور مداحان و هنرنمايي آنان تلقي مي گرديد . منقبت خواني و مداحي که از سال ها پيش از به قدرت رسيدن تيموريان پا به عرصه اجتماعي و حيات ديني مردم گذاشته بود، در عصر اين خاندان شتاب فوق العاده يافت، به گونه اي که شهر هرات، که عمدتا سني مذهب بود و به عنوان مهم ترين شهر و پايتخت آنان به حساب مي آمد، تقريبا همه روزه شاهد برگزاري مجلس و يا مجالس منقبت خواني و مداحي از سوي منقبت خوانان و مداحان بود . در اين محافل، اهل سنت و شيعيان با توجه به فرصت و شرايط شرکت مي کردند .
مداحان و منقبت خوانان معروف هرچند شيعه بودند، اما مخاطبان آنان بيشتر اهل سنت بودند . هرچند گاهي برخي از اين مداحان در حين اجراي برنامه لب به سب خلفا مي گشودند، که موجب رنجش بعضي از اهل سنت و اعتراض آنان مي گرديد، اما در مجموع مردم از اقشار مختلف و مذاهب گوناگون در اطراف آنان جمع مي شدند و به اشعار و گفتار آنان گوش فرامي دادند .
درخواست ايراد خطبه به نام دوازه امام عليهم السلام : مجموعه فعاليت هايي که در قالب عزاداري، منقبت خواني و مداحي، خطابه و سرايش شعر با محوريت اهل بيت عليهم السلام و بازگويي ابعاد فضايل و مصايب خاندان پيامبر، به ويژه امام حسين عليه السلام، در قلمرو تيموريان انجام گرفت، تا آنجا پيش رفت که آخرين سلطان تيموري، لقب حسيني براي خود برگزيد و براي اهل بيت، سادات و مراقد علويان، به ويژه حرم امام رضا عليه السلام، منزلت و جايگاهي تاريخي و بي سابقه پذيرا گرديد . مداحان و سخنوران شيعه که زمينه را مناسب ديدند، خواستار تغيير خطبه هاي نمازهاي جمعه و سخنراني ها و آوردن اسامي ائمه اطهار عليهم السلام به جاي خلفا گرديدند : «چون حضرت پادشاه خلافت پناه ابوالغازي سلطان حسين ميرزا بر سرير سلطنت خراسان تمکن يافت ... جمعي از جاهلان شيعه و باطلان رفضه به مظنه آن که چون اشعار بلاغت شعار آن حضرت "حسيني" تخلص دارد، شايد ميلي به جانب عقيده باطله ايشان باشد و مذهب سنيه سنت و جماعت مطعون خواهد ماند، غلوي عظيم کردند و سعايت بسيار نمودند که بر منابر اسلام خطبه به نام دوازده امام خوانند و اسامي خلفاي راشدين را مطرود سازند .» (44)
اين گزارش به خوبي نيروي بي سابقه مردمي و توانايي سياسي و اجتماعي مداحان، سخنوران و مرثيه سرايان را نشان مي دهد . اين جماعت که در زماني به گونه مخفيانه در منازل خود هم قادر به عزاداري نبودند، در اواخر عهد تيموريان منبر مصلي را سکوي خطابه و فعاليت فرهنگي خود قرار دادند و از حدود متعارف عزاداري و بيان مناقب پا را فراتر نهاده، مسائل گوناگون ديگر را طرح نمودند .

نورالدين عبدالرحمان جامي (889 - 817 ق)
عبدالرحمن جامي نسبت به اهل بيت پيامبر از جمله منقبت امام حسين عليه السلام و عزاداري و زيارت آن حضرت از هيچ کوششي فروگذار نکرد و آن را منافي پيروي خويش از اهل سنت و مذهب جماعت نمي دانست . جامي در سال هاي آخر عمر به عتبات عاليات شتافت و براي زيارت مرقد امام حسين عليه السلام به کربلا رفت . وي داستان اين زيارت را اين گونه سروده است :

کردم زديده پاي سوي مشهد حسين / هست اين سفر به مذهب عشاق فرض عين خدام مرقدش به سرم گر نهند پاي / حقا که بگذرد سرم از فرق فرقدين کعبه به گرد روضه او مي کند طواف / رکب الحجيج اين تروجون اين اين از قاف تا به قاف پراست از کرامتش / آن به که حيله جوي کند ترک کيد و شين آن را که بر عذار بود جعد مشکبار / از موي مستعار چه حاجت به زيب و زين جامي گداي حضرت او باش تا شود / با راحت وصال مبدل عذاب بين مي ران زديده سيل که در مشرب کريم / باشد قضاي حاجت سائل اداي دين (45)
دربار تيموري و مراسم عزاداري برابر اسناد موجود، مراسم عزاداري از همان آغاز سلطنت، به ويژه در زمان يکي از مهم ترين آنان شاهرخ ميرزا (850 - 810 ق)، به دربار سلاطين تيموري سني مذهب راه يافت . شاهرخ ميرزا و اسلاف وي افزون بر استماع سخنان سخنوران معروف همچون شاه نعمت الله ولي کرماني (827 - 730 ق)، قاسم الوزر تبريزي (م 835)، سيدمحمد نوربخش (869 - 795 ق) و فرزندش سيد قاسم فيض بخش (م 981) و ديگران و شرکت در جلسات سخنراني، وعظ و مرثيه خواني آنان، مجالسي را به طور اختصاصي تشکيل داده و به عزاداري مي پرداختند . شاهرخ ميرزا در مجلس سوگواري فرزندش بايسنقر ميرزا، از مورخان، سخنوران و شاعران خواست در آن شرکت جسته، مرثيه خواني نمايند : «و آن حضرت [شاهرخ ميرزا] مدت چهل روز بر مسند خلافت و مقر سلطنت مي نشست و مشاهير ايران و توران و اعاظم ربع مسکون و مهتران خراسان بر درگاه همايون جمع بودند . هر روز يکي دو شاعر ماهر، مرثيه ها به موقف عرض و محمل آن ها مي رسانيدند . از آن جمله مولانا سيف الدين نقاش اصفهاني که "واحدي" تخلص مي کردي، مرثيه نيکو گفته است و مرثيه اين است :

چندان که چرخ گشت به دوران روزگار / نقش وفا نيافت بر ايوان روزگار گر او برفت شاه جهان باد در امان / گر گوهري شکست بماند به بحر کان سلطان معين دولت و دين شاهرخ که باد / با تخت ملک و با دل فرخنده جاودان يا رب به حق حرمت اولاد فاطمه / صبري بده به بيگم غمگين ناتوان بي او نماند در تن پاکش حيات هيچ / مشکل بود حيات کسي را که نيست جان (46)
پيش از شاهرخ ميرزا، امير تيمور خود هنگام تاجگذاري، سادات را به عنوان «اهل بيت » دعوت کرد و به گفته کامل مصطفي الشيبي «در بلخ به سال 771 چهار علوي وي را بر تخت نشاندند .» ، (47) اما مطابق گزارش روضة الصفا، آيه ذوي القربي و حديث ثقلين متابعت گردد . (48) در جريان فتح شهر حلب نيز عالمان، قاضيان و ساير اهالي آن شهر را جمع نمود و سؤال هميشگي خود را از آنان کرد که مهم ترين فراز آن، برتري امام علي عليه السلام بر معاويه و ظالم بودن او و فاسق بودن يزيد مي باشد و هنگامي که از آنان شنيد که «همه آنان مجتهد بوده اند، تيمور سخت برآشفت و گفت : علي بر حق و معاويه ظالم و يزيد فاسق بود . شما مردم حلب نيز پيروي اهل دمشق کرديد و آنان يزيدي و کشندگان امام حسين عليه السلام هستند .» (49)
پرسش هاي مختلف تيمور در مورد خاندان رسالت و حادثه کربلا و اظهار اندوه نسبت به امام حسين عليه السلام و نفرت هميشگي از يزيد، ابن خلدون را بر اين داشت تا پس از ملاقات با وي در سال 803 در دمشق، تصريح کند که برخي مردم بر اين باورند که تيمور رافضي است : «اين تيمور شاهي است در ميان شاهان و فراعنه . بعضي خيال مي کنند که او يک نفر دانشمند است، در حالي که برخي ديگر معتقدند که او يک نفر رافضي است؛ چون آن ها ديده اند که او بر اهل بيت پيامبر ارجحيت قايل است .» (50)
رويکرد هواداري از امام حسين عليه السلام و قيام کربلا و مخالفت با يزيد و لعن وي در تمام دوره تيموريان رو به شدت بود و علماي مناطق گوناگون، به ويژه ماوراءالنهر که بيشتر در معرض هواداري يزيد و يا توجيه جنايت وي در کربلا بودند، در محضر سلاطين مجبور بر اعلام نفرت و انزجار و فرستادن لعن بر يزيد بودند . (51)
احترام به سادات و علويان و زيارت مرقد مطهر امام هشتم علي بن موسي الرضا عليه السلام به طور کم نظير و با اخلاص در حيات سياسي و ديني آنان به چشم مي خورد و تشويق شاعران به منقبت سرايي و مرثيه محوري نيز از سوي آنان روزافزون بود . حجم ادبيات رثايي و عاشورايي و به طور کلي، اهل بيت محور در اين دوره، دليلي بر نفوذ گسترده و عميق مرثيه خواني و عزاداري در ميان اين سلسله سني مذهب و ساير اهل سنت در اين زمان است .
تيموريان در کردار و گفتار تاکيد مي نمودند که اعزار اهل بيت عليهم السلام و تفضيل خاندان پيامبر بر ديگران بيت الغزل مسلماني و دينداري است و ربطي به تشيع و تسنن ندارد . از اين رو، در مصيبت دودمان رسالت محزون بودن و نسبت به شادي آنان سرور داشتن را لازمه دينداري مي دانستند؛ چنان که يکي از سلاطين آنان به نام ابوالقاسم بابر (861 - 852 ق) سکه به اسم دوازده امام عليهم السلام زد و آن را منافي پيروي اش از مذهب تسن و ابوحنيفه نمي دانست .
ميرزا ابوالقاسم بابر «روزي با خواص و مقربان نشسته بود و تنگي [زر و سيم مسکوک] در دست دريا عطا گرفته بود و نوشته آن را خوانده، فرمود : دوازده امام است . يکي از حضار گفت : در کدام زمان بوده باشد؟ ميرزا گفت : به نام من است . همان شخص گفت : هرجا شما را نوعي اعتقاد دارند . آن پادشاه نيک اعتقاد گفت : هرکس هر نوع اعتقاد دارد گو مي دارد، من بر طريق سنت و جماعت ثابتم و مذهب امام اعظم ابوحنيفه دارم .» (52)

عزاداري اهل سنت پس از تيموريان (از قرن يازدهم تاکنون) از سال 911 ق به بعد، جهان اسلام به تدريج به مناطق مختلف و حوزه هاي متعدد سياسي تقسيم گرديد و هر قسمتي حکومت مستقل و امپراتوري جداگانه اي را تشکيل داده، بر بخشي از ميراث تيموريان، سلسله اي عمدتا ترک تبار به حکمروايي پرداخت . سلسله صفويه بر قسمت غرب امپراتوري تيموريان با رهبري شاه اسماعيل صفوي دست يافت . خاندان عثماني بر آسياي صغير، سپس سرزمين هاي عربي و افريقايي تسلط يافتند و دودمان ازبک شيبانيان ماوراءالنهر و شمال افغانستان را تحت حاکميت درآوردند و سرانجام، شاخه اي از تيموريان تحت عنوان بابريان يا تيموريان گورکاني يا گورکانيان بر قسمتي از افغانستان و شبه قاره دست يافته، حکومت پرقدرت و بزرگي را در آن بخش جهان بنيان نهادند .
با همه خصومت برخي از اهل سنت با شيعيان، که به ويژه پس از برآمدن سلسله صفويه در ايران در برخي از مناطق، بخصوص در شمال و غرب ايران به گونه بي سابقه و گاه خطرناکي تقويت گرديده بود، عزاداري براي امام حسين عليه السلام در ميان اهل سنت ادامه يافت و شاعران، به ويژه عارفان اهل سنت، بخشي از تلاش هاي ادبي، عرفاني و اجتماعي خود را در اين مقوله بذل نمودند و انقلاب عظيم کربلا و قيام ماندگار امام حسين نه تنها در ميان اهل سنت، بلکه در انديشه و خامه برخي متفکران غير مسلمان نيز راه يافت و در شعاع بيشتر و جهاني به پالايش عواطف و هدايت افکار و باورها پيش رفت .

آسياي ميانه و عزاداري سيدالشهدا در قرن دهم، ماوراءالنهر (آسياي ميانه) به دست شيبانيان افتاد . اين سلسله ازبک که نسبت به تشيع و شيعيان نگاه مثبت و سازنده نداشت، تلاش کرد تا از تمايل روز افزون مردم به اهل بيت عليهم السلام بکاهد . شيبک خان ازبک که مؤسس اين سلسله به شمار مي رود، نمونه بارز اين تعصب بود . هنگامي که او براي فتح هرات در راس لشکري از ازبکان و ساير جنگجويان خود به دروازه آن شهر رسيد، «اکابر شهل مثل امير جمال الدين محدث و امير غياث الدين محمدبن امير يوسف و شيخ الاسلام هراتي به استقبال شتافتند، در کهدستان با "خان" ملاقات نموده، متوجه شهر شدند، يساولدن پيش مي آمدند و مي گفتند : «مگوييد الله و محمد و علي يارت باد؛ بگوييد الله و محمد و چهار يار يارت باد . " (53)
با توجه به قراين مزبور و ساير گزارش ها، ترديدي در خصومت وي با برگزاري برخي مراسم مرسوم در هرات باقي نمي ماند . با اين همه، عرفاي بزرگ اهل سنت که از آن ديار سر برآوردند و يا در آنجا باقي ماندند، امام حسين عليه السلام را به عنوان نقطه پرکار عشق و رمز تداوم حيات اسلام مي دانستند .
يکي از اموري که بر تداوم علاقه مردم آن سامان به امام حسين عليه السلام و تداوم ذکر و عزاداري در آنجا حکايت دارد، رواج فراوان کتاب روضة الشهداء در آن مناطق و نواحي بود و همين اقبال مردمي موجب گرديد تا اين کتاب به زبان ازبکي برگردان شود و ترجمه متعدد آن به ترکي نيز نشانه ديگري بر اين نکته است که افزون بر شيعيان ترک تبار ايران، ترک هاي آسياي ميانه و مناطق ديگر به آن اثر و مراسم عزاداري اقبال داشته اند؛ زيرا روضة الشهدا که در سال 908 ق پديد آمد، در قرن دهم و قرون بعدي «چندين بار به ترکي ترجمه شده است با نام هاي سعادت نامه در نيمه هاي قرن دهم؛ حديقة السعداء از شاعر برجسته فضولي بغدادي که همراه با اصلاحات و افزودگي ها انجام شده است . اين حديقه مکرر چاپ شده است . شهدا نامه نيز روايت منظوم ترکي روضة الشهداء است . ترجمه ترکي آسياي ميانه اي آن نيز از شاعري که تخلص وي صابر است انجام شده و نسخه هاي فراواني از آن در تاشکند و جاهاي ديگر موجود است ...» (54)

عزاداري در شبه قاره و جنوب شرق آسيا علماي اهل سنت به ترجمه مقاتل فارسي و نشر آن اکتفا نکردند . يکي از دانشمندان اهل سنت و از پيروان ابوحنيفه، در سال 1161 ق دست به تاليف مقتل سيدالشهدا زد و آن را قرة العين في البکاء علي الحسين ناميد و در آن ضمن بيان مصايب آن رسول، به ويژه حادثه جانگداز عاشورا، درصدد برآمد تا اين نکته را اثبات نمايد که برپايي عزاداري و مصيبت داري مختص شيعيان نيست؛ اهل سنت هم بر آن امام اشک مي ريزند . وي ثواب عزاداري براي امام حسين را مورد تاکيد قرار داده است .
عزاداري سيدالشهدا در نقاط مختلف شبه قاره انجام مي گيرد . شيعيان و اهل سنت هند در شهرهاي کويته، لاهور، کراچي، پاراچنار، حيدرآباد، لکنهو، دهلي، دکن و ساير شهرها و روستاهاي مسلمان نشين به سوگواري، تهيه نذورات و اطعام مي پردازند . شاعران فارسي زبان، که از آسياي ميانه، افغانستان و ايران در دوره تيموريان هند به آن سرزمين مهاجرت نموده بودند، عاشورا و سوگواري آن را زنده نگه داشته اند . در برخي مناطق شبه قاره نه تنها اهل سنت، بلکه هندوان و ساير فرقه هاي غير مسلمان نيز در مراسم عاشورا و عزاداري دهه نخست محرم شرکت مي کنند . با حلول ماه محرم، مردم لباس سياه و عزا مي پوشند و لذايذ و سرور را ترک مي کنند، به مساکين و فقرا به اندازه توان غذا و روزانه به طور رايگان به مردم آب سرد و شربت مي دهند، به ياد شهداي کربلا مرقدها و مزاراتي را براي عزاداري و خواندن زيارت نامه مي سازند، روضه خوانان، مصايب امام حسين عليه السلام را به زبان فارسي، اردو و ساير زبان هاي محلي مي خوانند و مردم اشک مي ريزند و سينه مي زنند . عزاداري ها عمدتا در حسينيه ها، تکايا و امام بار [گا] ه ها برگزار مي گردد و هر يک از روزهاي مختلف دهه نخست محرم به بيان مصيبت خاص و ذکر حادثه خاص انقلاب کربلا اختصاص دارد .
پس از تجزيه شبه قاره به سه کشور هندوستان، پاکستان و بنگلادش، عزادري در هر سه کشور ادامه يافت، هرچند در بنگلادش تعداد اندکي شيعه زندگي مي کند، اما سوگواري براي امام حسين عليه السلام در ميان اهل سنت به صورت اطعام مردم در اين روز و تکريم اهل بيت عليهم السلام وجود دارد . در کشور هندوستان با آنکه مسلمانان، به ويژه هواداران اهل بيت عليهم السلام در اقليت اند و نظام حکومتي هم از ديانت به طور رسمي جداست، روز عاشورا به عنوان تعطيل رسمي مي باشد . (55)
گفتار رهبران استقلال شبه قاره نيز به خوبي نشان مي دهد که پيام امام حسين و فلسفه شهادت آن حضرت نه تنها به گوش اهل سنت، بلکه هندوان نيز رسيده است . مهاتما گاندي، رهبر استقلال هند، مي گفت : «من براي مردم هند چيز تازه نياورده ام، فقط نتيجه اي را که از مطالب و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگي قهرمان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند کردم؛ اگر بخواهيم هند را نجات دهيم، واجب است همان راهي را بپيماييم که حسين بن علي پيمود . (56) جواهر لعل نهرو، نخستين رهبر هندوستان پس از استقلال، نيز شهادت امام حسين و خانواده اش را فاجعه اي ذکر کرده است که هر سال در ماه محرم از طرف مسلمانان، بخصوص شيعيان تجديد مي گردد و به خاطر آن سوگواري برپا مي شود . (57)
پورشوتاملاس، از رهبران هندوان که زماني رياست کنگره ملي هندوستان را به عهده داشت، تصريح مي کند : «من اهميت برپا داشتن اين خاطره بزرگ تاريخي را مي دانم . اين فداکاري هاي عالي از قبيل شهادت امام حسين عليه السلام سطح فکر بشريت را ارتقا بخشيده است و خاطره آن شايسته است هميشه باقي بماند و ياداوري شود .» (58)
در پاکستان، علي رغم تلاش هاي متنوع و گسترده وهابيت، که به طورمستقيم در قالب «سپاه صحابه » سازمان يافته، عزاداري امام حسين وسوگواري اباعبدالله در ميان اهل سنت پابرجاوفراگير مي باشد .
از ميان رهبران اهل سنت، مصلح بزرگ اسلامي علامه محمد اقبال لاهوري (1353 - 1289 ق) بيش از ديگران به اهميت زنده نگه داشتن محرم و عزاداري امام حسين اهتمام ورزيد و اين موضوع را با قلم و شعر مورد تاکيد قرار داد . او در جاي جاي ديوان شعرخود از امام حسين عليه السلام و عشق او به حقيقت و لزوم پيروي از آن حضرت و آموزش آزادي و آزادگي از قيام وي ياد مي کند و سرانجام خود تصريح مي کند نه تنها آزادي بلکه :

رمز قرآن از حسين آموختيم / زآتش او شعله ها اندوختيم
اهل سنت افغانستان و عزاداري حسيني خراسان پس از سقوط تيموريان عملا به سه بخش تقسيم شد : قسمت شمال آن مدتي در دست شيبانيان بود، بخش شرق آن به تدريج تحت تصرف ظهيرالدين بابر ميرزا از نوادگان تيمور افتاد و منطقه غرب آن در دست صفويان قرار گرفت .
اسناد تاريخي حکايت از آن دارد که در شهرهاي عمدتا سني نشين خراسان و نواحي مختلف آن، با همه فشارهاي توام با تعصب و ستم که شيبانيان بر ضد فرهنگ اهل بيت عليهم السلام ايجاد کردند، مردم همانند گذشته به اهل بيت پيامبر عليهم السلام وفادار ماندند و در ابعاد ادبي، تاريخي و آييني، عاشورا را فراموش نکردند؛ چنان که بعضي از شعاير مشابه آن مانند گراميداشت پانزده شعبان و شب برات و بيست و هشتم صفر در ميان اهل سنت از اهميت خاص برخوردار بود . (59)
وجود بقعه مبارکه اي در شمال افغانستان و ناحيه بلخ به نام مرقد امام علي بن ابي طالب، که در ميان اهل سنت به نام روضه شاه ولايت معروف است و در قرن نهم و عصر تيموريان شناسايي و بازسازي گرديد، در طي قرون اخير با همه فراز و فرودهاي فرهنگي، سياسي و جنگ هاي شاهزادگان و تجاوزات خارجي، به عنوان کانون توجه به اهل بيت عليهم السلام و محل ذکر فضايل و مصايب خاندان رسالت عمل کرده است و زايران آن عمدتا اهل سنت بوده اند که به مناسبت هاي گوناگون به سوي آن روي مي آوردند و با زيارت و دعا در آنجا کسب معنويت کرده اند . همچنين وجود تکايا و حسينيه ها در شهر کابل به نام ازبکان نشانگر ارتباط اين قوم سني مذهب افغانستان با اهل بيت و عزاداري امام حسين است . (60)
به جز امير عبدالرحمان بدنام که به مدت سه سال (1883 - 1880 م) به قتل عام هزاره ها و ساير شيعيان پرداخت و تکايا و حسينيه هاي آنان را تخريب و هر نوع عزاداري را ممنوع و بدعت اعلام کرد، ساير سلاطين افغانستان نسبت به عزاداري و منقبت خواني شيعيان مخالفت نورزيده اند و از دوران سلطنت امير امان الله خان (1308 - 1298 ش) به بعد اسناد موجود تاريخي حکايت از حضور شاه و اعوان وي در عزاداري شيعيان کابل در روز عاشورا و يا تمام دهه محرم هر سال دارد . (61)
برخي علما و عرفا و اديبان اهل سنت در سده هاي اخير نيز تلاش هاي ارزنده اي در نشر معارف اهل بيت عليهم السلام داشته اند؛ از جمله فيض محمد کاتب (م 1308 ش)، آيت الله عزيزالله غزنوي و ديگران که در نشر معارف اهل بيت رسول خدا و شناسايي انقلاب حسيني نقش ارزشمندي را ايفا کرده اند . شماري از دانشمندان اهل سنت در مدارس علماي شيعه درس مي خواندند و در مجالس عزاداري و منقبت خواني آنان نيز شرکت مي نمودند .
تاريخ افغانستان گواهي مي دهد هرگاه دخالت هاي بيگانگان در تفرقه مذهبي وجود نداشته است و حاکمان دخالت سوء نکرده اند، اهل سنت و شيعيان در عمل به عقايدشان مشکلي نداشته اند و در مواردي حتي بعضي از عالمان اهل سنت از اموال شخصي خويش زمين و يا ساختمان تکيه خانه براي عزاداري حسيني به شيعيان بخشيده اند . (62)
در شرق افغانستان، که عمدتا مرکز اهل سنت و جماعت مي باشد، هرگاه دولت آزادي نسبي به مردم داده و زمينه مساعد فراهم شده است، به عزاداري امام حسين پرداخته اند . از جمله اين مراسم، مجالسي است که در شهر جلال آباد، مرکز ولايت ننگرهار برگزار مي شد :
«جلال آباد (شهري در مشرق افغانستان که اکثرا سني نشين و از مراکز مهم مردم شريف پشتو زبان است)، مردم شريف آنجا در ايام عاشورا مجلس بسيار باشکوه برپا مي کردند . از سال هاي 1347 به بعد تا چندين سال قبل از حمله کمونيست ها (1357 ش) اين مراسم ادامه داشت و از تمام ولايت هاي شرقي برادران محترم، اعم از علما (شخصيت هاي مهم سياسي مانند عبدالغفار خان)، دارالحفاظ و دانشجويان و محصلين و صاحب منصبان ملکي و تمام مردم فرهنگ دوست و وحدت خواه در آنجا حاضر بودند ... جمعيت خيلي زياد ... اکثرا از اهل سنت بودند ...» (63)
در کابل، مزاري که به عنوان زيارتگاه سخي ياد مي شود، مردم اعم از شيعه و سني در مناسبت هاي مختلف به زيارت آن جمع مي شوند و در ايام عيد نوروز تجمع مردم بيش از ساير اوقات است و «علت آن، اين است که بين مردم افغانستان مشهور است که سخي شاه اوليا حضرت علي کرم الله وجهه در روز نوروز بر تخت خلافت نشسته است و لذا مردم افغانستان روز نوروز را به اين مناسبت مبارک دانسته و آن را عيد مي گيرند ...» (64)
در شهر مزار شريف نيز همه ساله شمار فراوان مردم، که بيشتر از اهل سنت مي باشند، در ايام نوروز و آغاز سال نو خورشيدي تجمع مي کنند و با برداشتن پرچم روضه و مزار منسوب به امام علي حلول سال جديد را آغاز مي کنند .
در کنار توجه اهل سنت افغانستان به فضايل اهل بيت رسول خدا عليهم السلام بايد از منقبت خواني در ميان آنان ياد کرد . آنچه به طور شفاهي از دو سده اخير تاريخ ادبي و اجتماعي افغانستان نقل مي شود، رواج گسترده منقبت خواني و مداحي در ميان شيعيان و گسترش آن در ميان اهل سنت آن کشور حکايت دارد . مداحان، که عمدتا به سادات هزاره تعلق داشتند، در ميان اهل سنت در فصول مختلف و سراسر سال، بخصوص زمستان ها، به مساجد روستاهاي مختلف مي رفتند و با آداب و شيوه ويژه به بيان مناقب پيامبر و اهل بيت آن حضرت مي پرداختند .
يکي از مراسم قديمي براي نشر فضايل اهل بيت و مصايب آنان، خواندن حمله حيدري بوده است . از قرن دوازدهم که اين اثر چاپ و وارد افغانستان گرديد، جاي شاهنامه خواني و حافظخواني مرسوم را گرفت و مردم سني مذهب در مناطق مختلف از جمله شهر غزني و کابل و قندهار هنگام بيکاري، به ويژه زمستان ها، به خواندن آن مشغول مي شدند . گاهي با توجه به مذمت موسيقي و خواندن ترانه هاي محلي از سوي علما و يا منع آنان، مردم در محافل عروسي و مسابقات تيراندازي و جشن تولد فرزند و غيره نيز به خواندن فرازهايي از حمله حيدري اقدام مي نمودند .

عزاداري کردهاي سني مذهب از اقوام معدودي که پس از روي کار آمدن صفويه در قرن دهم، بر مذهب خود باقي ماندند، قوم کرد مي باشد که امروز در استان هاي غربي ايران و عمدتا در کردستان، سکونت دارند . اين قوم که داراي اکثريت اهل سنت مي باشد، در شمال ايران، شرق ترکيه و شمال سوريه نيز جمعيت قابل توجهي از کشورهاي يادشده را تشکيل مي دهد .
اکراد داراي مذاهب گوناگون مي باشند و شمار اندکي از آنان شيعه و بيشترشان پيرو تسنن و مذهب شافعي بوده و به زبان کردي سخن مي گويند، که لهجه اي از تبار فارسي به حساب مي آيد . شمار بسياري از سادات حسيني و حسني در ميان کردها زندگي مي کنند که رابطه خودش را با اهل بيت پيامبر از جمله امام حسين عليه السلام قطع نکرده اند و علي رغم داشتن مذهب تسنن به عاشورا و سوگواري در محرم وفادار مانده اند .
کردها، به ويژه در کردستان، با آغاز ماه محرم به احترام امام حسين عليه السلام، مجالس عروسي و مراسم جشن را تعطيل مي کنند . زنان کرد از اول تا پايان محرم، سرمه به چشم نمي زنند و در شهر سنندج (مرکز کردستان) مردم در شب عاشورا به مقبره امام زاده پير عمر مي روند و تا پاسي از شب با روشن کردن شمع به دعا و ذکر مي پردازند . برخي کردها در ماه محرم به نذر و نوشتن شکايات به حضرت ابوالفضل و توسل به آن حضرت اشتغال دارند .
ادبيات مردم کرد نيز آيينه دلدادگي آنان به اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله و ياداور ريشه داشتن محبت اين خاندان از جمله عزاداري براي امام حسين عليه السلام در ميان آنان است . يکي از شاعران دلسوخته اهل بيت عليهم السلام رضا طالباني کرکوکي است که براي سيدالشهداء چنين سوگ سروده اي به جاي گذاشته است :

لافت از عشق حسين است و سرت بر گردن است عشق بازي سر به ميدان وفا افکندن است گر هوا خواه حسيني ترک سر کن چون حسين شرط اين ميدان به خون خويش بازي کردن است از حريم کعبه کمتر نيست دشت کربلا صد شرف دارد بر آن وادي که گويند ايمن است (65)
مولوي تايجوزي نيز با همه باوري که نسبت به خلافت خلفاي راشدين دارد، آن را با محبت اهل بيت عليهم السلام برابر ندانسته و دلگيري و اندوه خود را از اينکه خلافت به حضرت علي در آغاز سپرده نشد، اين گونه بيان مي کند :

و زآن سوي وطن هجرت نمودم / خلافت از علي دانسته بودم ... به تاثير محمد مير اکمل / خلافت چون به عثمان شد محول دل خويشان ما را پر زخون کرد / به خويشاوند خود نعمت فزون کرد (66)
قصايد و سروده هاي مزبور بخشي از ناله ها و عزاسروده هاي مردم اهل سنت کرد براي اهل بيت پيامبر عليهم السلام و ابراز ارادت به خاندان پاک رسالت مي باشد . اين سروده ها مانند سروده هاي شاعران ساير نقاط جهان اسلام، نشانگر عزاداري مکتوب نخبگان اهل سنت مناطق مزبور از سويي و داشتن زمينه و پيشينه مردمي از سوي ديگر مي باشد و نشان مي دهد که مردم کرد سني مذهب داراي چنين گفتار و رفتار بوده اند . (67)

عزاداري در قلمرو عثماني خلافت عثماني که پيش از ظهور تيمور لنگ (807 - 782) در آسياي صغير (ترکيه فعلي) استقرار يافته بود، پس از تحمل ضربات اوليه از تيمور، با مشکل چنداني مواجه نشد . پس از مرگ تيمور، بخصوص در اواخر عهد تيموريان، از جهات مختلف توسعه يافت و در قرن يازدهم هجري همه کشورهاي عربي، بالکان تا اتريش و کشورهاي اسلامي شمال افريقا را تصرف نموده، حکومت سلاجقه روم را تحت عنوان خلافت اسلامي در بخش بزرگ جهان اسلام برپا داشت .
همان گونه که اشاره شد، کردهاي اهل سنت در تکريم شهادت امام حسين و عزاداري عاشوراي حسيني سابقه طولاني و غني دارند . به دليل آنکه کردها عمدتا در قلمرو عثماني (اعم از عراق، سوريه و ترکيه فعلي) مي زيستند، بررسي عزاداري آن ها در واقع عزاداري اهل سنت را در برخي از نقاط قلمرو عثماني نشان مي دهد؛ چنان که اين مطلب عزاداري اهل سنت را در امپراتوري صفويه نيز به نمايش مي گذارد . گزارشي ديگر از عراق نشان مي دهد اهل سنت در مراسم عزاداري امام حسين عليه السلام از دوره هاي قديم شرکت مي جسته اند؛ از جمله درباره شهر ناصريه عراق آمده است : «مردم ناصريه در مجالس عزاداري شيعيان مشارکت مي کنند و در تشکيل هيات هاي عزاداري آنان سهم مي گيرند و چه بسا برخي از مردم اهل سنت ناصريه خود هيات مخصوص به خود تشکيل داده، دسته بيرون مي آورند ...» (68)
در حلب، از شهرهاي سوريه، مزاري است که از آن به نام «مشهد الحسين » ياد مي شود و مردم براي آن اوقافي اختصاص داده اند که از بخشي از آن در روزهاي عاشورا نذورات انجام گرفته، مردم اطعام مي شوند . (69)
در مناطق سني نشين کشورهاي خليج فارس و ساير کشورهاي عربي، بخصوص اردن و فلسطين، مردم هرچند عزاداري محرم و عاشورا را به روش شيعيان عراق، لبنان و بحرين انجام نمي دهند، اما در روز عاشورا به پختن غذاهاي مخصوص و اطعام ديگران پرداخته، از جشن و سرور پرهيز مي کنند و هر از چندگاه شمار اندک اهل سنت، که در جوار مساجد و يا تکايا و حسينيه هاي اهل تشيع زندگي مي کنند، در مراسم عزاداري آنان شرکت مي نمايند .
يکي از فرقه هاي تصوف اهل سنت در قلمرو عثماني، که در آسياي صغير و بالکان به خاندان پيامبر بيش از ساير فرقه ها و مردم اهل سنت، ارادت مي ورزند، فرقه بکتاشيه است . پيروان اين فرقه علي رغم مبارزات کمال مصطفي آتاترک (پدر ترکيه جديد) بر ضد مذهب و سکولار نمودن جامعه ترکيه، از هر فرصت مناسب براي اظهار ارادت و توسل به اهل بيت عليهم السلام از جمله عزاداري براي امام حسين عليه السلام استفاده مي کنند و مجالسي را مخفيانه در منازل خود برگزار مي نمايند . آنان روابطشان را با عتبات مشرفه عراق و ايران نيز حفظ نموده، با فراهم شدن کمترين زمينه به زيارت مشاهد مشرفه مي شتابند . (70)
از شاعران بکتاشي مطالب و اشعاري بر جاي مانده است که به روشني تاثر آنان را از حادثه عاشورا و باورشان را نسبت به اهل بيت عليهم السلام به ويژه امام حسين عليه السلام نشان مي دهد .

شمال افريقا در مصر و ساير نقاط شمال افريقا با سقوط دولت فاطميان و دستور ايوبيان مبني بر منع تعزيه داري عاشورا و يا حتي جشن گرفتن، عزاداري مردم در روز عاشوراي هر سال فراموش نشد و مردم اهل سنت نيز همچون شيعيان، مقام راس الحسين، و سيده زينب را به عنوان مرکز تجمعشان براي ياد امام حسين و ذکر فضايل و مصايب اهل بيت عليهم السلام انتخاب مي کردند و از مناطق دور و نزديک بدان نقاط سرازير مي شدند . در قرن دهم از جمله آثاري که حکايت از تاثر روحي اهل سنت مصر، به ويژه عالمان بزرگ آن دارد، آثار سيوطي، به ويژه تاريخ الخلفا مي باشد . سيوطي (م 911) که همزمان با سقوط تيموريان از دنيا رفته است، در اثر ياد شده هنگام بيان حادثه عاشورا تصريح مي کند که قلب من تحمل ياداوري جزئيات فاجعه کربلا را ندارد . آن گاه به آثار خارق العاده شهادت امام حسين عليه السلام و جنايت يزيد در حق آل رسول مي پردازد و موارد گوناگون را درباره معجزات شهادت امام حسين و نيز مقام رفيع امام حسين نزد پيامبر بزرگ اسلام را بيان مي دارد . وي داستان انتقال اسارت بار اهل بيت عليهم السلام و بازماندگان شهداي کربلا را به کوفه و شام آورده، بسياري از جنايات ابن زياد و يزيد و طرفداران آنان را در زمان حضور اهل بيت عليهم السلام در آن شهرها گزارش کرده و هرگونه اکرام اهل بيت عليهم السلام از سوي يزيد را رد نموده است . (71)
يکي از نويسندگان مغرب (مراکش) درباره عظمت دهه اول محرم در آن کشور مي نويسد : «در اين ماه زندگي اجتماعي تغيير محسوسي مي يابد و مردم آن بي تفاوتي و زندگي متعارف هميشگي را ندارند و بيشتر به محاسبه نفس و حيات ديني خود مي پردازند . مردم منقلب هستند و به طور طبيعي آرايش و حتي خانه تکاني و فرش شستن را تجويز نمي کنند . ساز و آواز تقريبا قطع مي شود و مردم لباس عزا بر تن مي کنند .» (72)
مرحوم علامه سيدمحسن امين نيز که در سال 1321 ق به مصر سفر کرده است، وضعيت عزاداري مردم مصر و علاقه آنان به اهل بيت را همچون عراقي ها شمرده است . (73)

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1 - سبط ابن جوزي، تذکرة الخواص، تحقيق بحرالعلوم، تهران، نينوي، ص 250/مسند احمد، ج 4، ص 127و 126/ذخائر العقبي، ص 164و 146/تاريخ دمشق، ص 168 .
2 - تذکرة الخواص، ص 250/ابن حجر العسقلاني، تهذيب التهذيب، ج 2، بيروت، دارالفکر، ص 300/ابوبکر الهيثمي، مجمع الزوايد، ج 9، بيروت، دارالکتاب العربي، 1402، ص 187 .
3 - محمدبن عبدالله الحاکم النيسابوري، المستدرک علي الصحيحين، ج 4، بيروت، دارالکتب العلميه، 1411، ص 440/احمدبن عبدالله الشافعي، ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي، بيروت، دارالمعرفة، ص 8 - 147/ابوالقاسم سليمان ابواحمد الطبري، المعجم الکبير، ج 3، بيروت، داراحياء التراث العربي، ص 109 .
4 - محمدبن عبدالله الحاکم النيسابوري، المستدرک علي الصحيحين، ج 5، بيروت، دارالکتب العلميه، ص 165 .
5 - المستدرک علي الصحيحين، ج 4، ص 439/خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج 1، بيروت، ص 142/المعجم الکبير، ج 3، ص 110/النعيم المقيم لعترة النباء العظيم، ص 102 .
6 - محمدبن عبدالواحد الموصلي، النعيم المقيم لعتره النباء العظيم، مناقب آل محمد، تحقيق العلامة السيد علي عاشور، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1424، ص 103 .
7و8 - تاريخ الطبري، ابوجعفر محمدبن جرير طبري، ج 5، تحقيق ابوالفضل ابراهيم، بيروت، درالتراث، ص 456/ص 455 .
9و10 - همان، ص 465 و 464/العقد الفريد، ج 4، ص 358 .
11 - همان، ص 467/آي قاتلان جاهل حسين شما را به عذاب و درد بشارت باد! همه اهالي آسمان و پيامبر و فرشتگان شما را نفرين مي کنند . و قبل از اين بر لسان ابن داود و موسي و آورنده انجيل (حضرت عيسي) مورد لعن قرار گرفته ايد .
12 - علي بن موسي بن طاووس، اللهوف في قتلي الطفوف، نجف، المطبعة الحيدريه، 1369 ق، ص 76 .
13 - ابوالفرج الاصفهاني، مقاتل الطالبين، قم، منشورات الشريف الرضي، 1416، ص 12 .
14 - ابن واضح يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج 2، بيروت، دارصادر، ص 326 .
15 - مسعودي، مروج الذهب و معادن الفضه، ج 3، بيروت، دارالکتب العلميه، ص 213/ابوالفرج الاصفهاني، مقاتل الطالبين، نجف، حيدريه، ص 108/ابن اعثم، الفتوح، ج 4، بيروت، دارالکتب العلم .
16 - ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، ج 20، بيروت، داراحياء التراث العربي، بي تا، ص 148 .
17 - عبدالجليل رازي قزويني، النقض، به تصحيح مير جلال الدين حسيني (محدث) ارموي، ج 2، تهران، انجمن آثار ملي، 1358، ص 370 .
18 - النقض، ص 370 .
19 - تاريخ طبري، ج 5، ص 465 .
20 - جاحظ، البيان و التبيين، ج 1، بيروت، دارالکتب العلميه، ص 179 .
21و22 - اسماعيل بن کثير، البداية و النهاية، ج 11، بيروت، مؤسسه التاريخ الاسلامي، ص 276، 286، 296، 302، 359، 381 .
23 - تقي الدين مقريزي، المواعظ و الاعتبار في ذکر الخطط و الآثار، مصر، مؤسسه الفرقان للتراث الاسلامي، ص 18 - 314 .
24 - البداية و النهاية، ج 12، ص 77 .
25و26 - نقض، ص 317/ص 114 .
27 - به نقل از سيد عبدالعزيز الطباطبائي، معجم اعلام الشيعه، قم، مؤسسه آل البيت، 1417، ص 296 .
28 - ابن حجر العسقلاني، لسان الميزان، ج 5، ص 217/ر . ک : ذهبي، ميزان الاعتدال .
29 - النقض، ص 3 - 371 .
30 - تذکرة الخواص، ص 290 .
31 - ابوالفرج ابن الجوزي، المنتظم في التاريخ الملوک و الامم، تصحيح عبدالقادر عطاء، ج 5، بيروت، دارالکتب العلميه، 1412، ص 338 .
32 - احمد احمدي بيرجندي، اشک خون، ص 28و27 به نقل از مجله حوزه، ش 114 - 113، ص 357 .
33 - البداية و النهاية، ج 13، ص 249 .
34 - عبدالرزاق سمرقندي، مطلع السعدين و مجمع البحرين، ج 2، لاهور، 1360 ق، ص 148/خواندمير، حبيب السير، ج 3، تهران، خيام، ص 618 و 624/ر . ک : تشيع در خراسان عهد تيموريان، نگارنده، مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي، ص 118 به بعد .
35 - دکتر کامل مصطفي شيسي، تشيع و تصوف، ترجمه علي رضا ذکاوتي قراگزلو، تهران، اميرکبير، 1374، ص 26 .
36 - حسين الکاشفي، روضة الشهداء، ص 12 - 13 .
37 - تشيع و تصوف، ص 7 - 325 .
38 - آقابزرگ طهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 11، بيروت، دارالاضواء، ص 295 .
39 - محمود واصفي، بدايع الوقايع، تصحيح الکساندر بلدرف، ج 2، تهران، بنياد فرهنگ ايران، ص 267 .
40 - تشيع و تصوف، ص 7 - 325/رسول جعفريان، مقالات تاريخي، دفتر اول، قم، دليل، ص 4 - 203 .
41 - سام ميرزا صفوي، تحفه سامي، تصحيح وحيد دستگردي، تهران، ابن سينا، ص 68/تشيع در خراسان عهد تيموريان، ص 251 .
42 - اسفزاري، روضات الجنات في اوصاف مدينه هرات، به سعي محمدکاظم امام، ج 2، تهران، دانشگاه تهران، 1358، ص 30 - 328/عبدالواسع نظامي باخزري، مقامات حاجي، تصحيح نجيب مايل هروي، تهران، نشر ني، 1373، ص 190 .
43 - سعيد نفيسي، تاريخ نظم و نثر فارسي در ايران و در زبان فارسي، تهران، کتابفروشي فروغي، ص 30 - 229 .
44 - روضات الجنات في اوصاف مدينه هرات، ج 2، ص 330 - 328 .
45 - عبدالواسع نظامي باخزري، مقامات جامي، مقدمه تصحيح و تعليقات، نجيب مايل هروي، تهران، نشر ني، 1371، ص 174 .
46 - مطلع السعدين و مجمع البحرين، ج 2، ص 5/روضات الجنات في اوصاف مدينه هرات، ج 2، ص 90 - 89 .
47 - تشيع و تصوف، پيشين .
48 - ميرخواند بلخي، روضة الصفا، ج 6، تهران، کتابفروشي مرکزي، ص 79 .
49 - ابن عربشاه، عجائب المقدور في نوائب تيمور، ترجمه محمدعلي نجاتي، تهران، علمي و فرهنگي، ص 133 و 137 .
50 - به نقل از : ميشل مزاوي، پيدايش دولت صفوي، ترجمه يعقوب آژند، تهران، بنگاه کتاب، 1358، ص 142 .
51 - ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات در ايران، ج 4، تهران، فردوسي، ص 57 .
52 - مطلع السعدين و مجمع البحرين، ج 2، ص 3 - 182 .
53 - حسن بيگ روملو، احسن التواريخ، تصحيح عبدالحسين نوايي، تهران، بابک، ص 146 .
54 - الذريعه، ج 11، ص 295/استوري، ادبيات فارسي، ص 912 - 903/مقالات تاريخي، دفتر اول، ص 187 .
55 - علي اصغر حکمت، سرزمين هند، تهران، دانشگاه، 1337، ص 252/مجتبي مکرمي، نگاهي به تاريخ حيدرآباد دکن، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1372، ص 85/سيدصالح شهرستاني، تاريخ النياحه، تحقيق بنيل رضا علوان، ج 2، بيروت، دارالزهرا، 1416 ق، ص 84 - 72 .
56 - به نقل از : محمد اکبرزاده، حسين پيشواي انسان ها، ص 10 .
57 - جواهر لعل نهرو، نگاهي به تاريج جهان، ترجمه محمود تفضلي، ج 1، تهران، اميرکبير، 1358، ص 298 .
58 - به نقل از رجب علي مظلومي، حسين رهبر آزادگان، تهران، فرهنگ اسلامي، ص 60 .
59 - عبدالحي حبيبي، تاريخ افغانستان بعد از اسلام، تهران، دنياي کتاب، 1360، ص 661 .
60 - تشيع در خراسان در عهد تيموريان، تاليف نگارنده، مشهد، آستان قدس رضوي، 1378، ص 186 و 200 و 198 .
61 - محمد سرور رجا، احياگر شيعه در افغانستان، قم، 1382، ص 158/زمينه و پيشينه جنبش اصلاحي در افغانستان، تاليف نگارنده، قم، مؤسسه امام خميني، 1379، ص 173/محمدحسين مظفر، تاريخ شيعه، ترجمه محمدباقر حجتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1362، ص 352 .
62 - سيدجوادشريعت، سيماي فرزانگان، مشهد، ولايت، 1379، ص 45 .
63و64 - احياگر شيعه در افغانستان، ص 70 - 69/سيماي فرزانگان، ص 31/تاريخ النياحه، ج 2، ص 66 .
65و66 - دکتر صديقي صفي زاده، پارسي گويان کرد، تهران، عطايي، 1366، ص 73 - 69 .
67 - علما و بزرگان متعدد کرد سني مذهب در مورد جايگاه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و مصايب آنان، از جمله حادثه عاشورا، به زبان شعر و نثر گفته و نوشته اند . به عنوان نمونه مي توان از قانع مريواني، نالي شهرزوري، شيخ عبدالقادر هموند، سيد احمد نقيب، مولوي محوي، مولوي وفايي و ديگران نام برد که همگي داراي ديوان يا کليات اشعار مي باشند .
68و69 - تاريخ النياحه، ج 2، ص 47/ص 49 .
70 - تاريخ النياحه، ج 2، ص 64 .
71 - تاريخ الخلفا، ص 9 - 207 .
72و73 - مجله الهدي، عدد 2 ذي القعده 1391، قم .



مقدمه همدردي عاطفي و همنوايي روحي با عاشورا و شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش اختصاص به شيعيان ندارد . اين مطلب حتي در ميان اهل سنت نيز به مذهب خاص و گرايش ويژه محدود نمي شود، بلکه حالت فراگير دارد . از اين رو، اهل سنت به طور عموم از شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش اظهار اندوه و حزن کرده و در عمل هم از فجايع کربلا اظهار نفرت و انزجار نموده اند . البته چگونگي ابراز تالم آنان متفاوت بوده است؛ برخي همچون شيعيان، افزون بر اشک روان بر امير کاروان عاشورا، بر آمران و مباشران اين فاجعه لعن فرستاده اند و شماري پس از اظهار تاسف و غم نسبت به واقعه کربلا، پي آمدهاي معنوي و کرامات بي مانند شهادت جانسوز آل رسول صلي الله عليه و آله را نگاشته و عمق جنايت عاملان عاشورا را از اين رهگذر تصوير نموده اند .
پيش از پرداختن به سير تاريخي سوگواري عاشورا در ميان اهل سنت، بايد اين نکته را متذکر شويم که همان گونه که عاشورا يک انقلاب سياسي در برابر دستگاه بني اميه بود، ياد و نام عاشورا و زنده نگه داشتن شهادت امام حسين عليه السلام در پهنه اجتماع و حوزه قلم نيز به عنوان پديده اي سياسي بيش از همه مورد حساسيت و وحشت زمامداران فساد پيشه و خودسر زمانه قرار گرفت؛ آن را به عنوان يک تهديد سياسي و چالش ريشه دار نگريسته و از راه هاي گوناگون به خاموشي اين شعله حق و نور الهي رو آورده اند . هرچند اهل سنت نتوانسته اند عواطف و احساسات خود را به گونه بايسته به گوش تاريخ برسانند، با اين همه، متون تاريخي مواردي را به ثبت رسانده است که به نوبه خود روند تاريخي مصيبت داري ديني و سياسي آنان را بازگو مي کند .

سابقه عزاداري براي امام حسين عليه السلام يکي از موضوعات مهم که قبل از طرح پيشينه عزاداري براي امام حسين عليه السلام لازم به يادآوري است، حجيت و فصل الخطاب بودن اعمال پيامبر براي مسلمانان و الگوي حسنه بودن آن حضرت در ابعاد گوناگون زندگي براي پيروانش مي باشد . اهل سنت سيره پيامبر بزرگوار اسلام را حجت و لازم الاتباع مي دانند؛ براي مثال، اگر در سيره و روش آن حضرت احراز گردد که همواره نماز را با جماعت مي خواند، اين مسئله در صورت عدم معارض گفتاري تکليف آور است و بر مسلمانان خواندن نماز با جماعت را واجب مي گرداند .
به گواهي اهل سنت، عزاداري براي سيدالشهدا عليه السلام سابقه اي به درازاي تاريخ اسلام دارد و به حيات پيامبر و سيره آن بزرگوار برمي گردد . منابع تاريخي اهل سنت به وضوح اين نکته را بيان نموده اند که آن حضرت نخستين فردي بود که از شهادت فرزندش حسين بن علي عليه السلام خبر داد و براي مظلوميت وي اشک ريخت .
امام حسين عليه السلام نقل کرد : ام سلمه خبر داد : جبرئيل نزد رسول خدا بود و تو پيش من بودي و ناگهان گريستي . پيامبر فرمود :
بگذار فرزندم را . من تو را رها نمودم، پيامبر تو را برداشت و در آغوش کشيد . جبرئيل پس از ديدن اين منظره پرسيد : آيا دوستش داري؟ پيامبر پاسخ داد : بلي . جبرئيل گفت : همانا امت شما به زودي او را خواهند کشت؛ آيا مي خواهي خاک سرزميني را که در آنجا کشته مي شود به تو نشان بدهم و آن را ببيني؟ گفت : بلي . پس جبرئيل بال هايش را گشود و زمين کربلا را نشان داد ... پيامبر از آن حالت بيرون آمد و در دستش خاک سرخ بود ... . (1)
ابن سعد، از مورخان و رجال شناسان معروف اهل سنت، نقل مي کند : «علي عليه السلام در يکي از سفرهايش از کربلا عبور مي کرد و عازم صفين بود و هنگامي که در مقابل قريه نينوا رسيد، از همراهان پرسيد : براي اين سرزمين چه گفته مي شود؟ پاسخ داده شد : کربلا، با شنيدن نام کربلا، امام به گريه افتاد به اندازه اي که اشک هايش جاري شد و زمين را تر کرد . سپس افزود : روزي بر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله وارد شدم در حالي که وي مي گريست . پرسيدم : چه چيزي شما را به گريه واداشته است؟ حضرت فرمود : جبرئيل چند لحظه قبل نزدم بود و به من خبر داد که فرزندم حسين در کرانه فرات به قتل مي رسد؛ جايي که برايش کربلا گفته مي شود . بعد جبرئيل مشتي از خاک آن را به من داد و من آن را بوييدم و نتوانستم جلوي اشک خود را بگيرم .» (2)
از عبدالله بن وهب بن زمعه روايت شده که گفت : «ام سلمه به من خبر داد که رسول خدا صلي الله عليه و آله شبي براي خوابيدن دراز کشيد، سپس بيدار شد در حالي که گرفته و پريشان بود . دوباره حضرت دراز کشيد و خوابش برد، بعد مضطرب و پريشان از خواب بيدار شد . اين بار اضطراب وي غير از اضطرابي بود که در مرتبه نخست مشاهده کردم . بار سوم حضرت دراز کشيد و اين بار که از خواب بيدار شد، در دستش تربت سرخي بود که آن را مي بوسيد . سپس من گفتم : يا رسول الله اين تربت چيست؟ حضرت فرمود : جبرئيل برايم خبر داد که اين (اشاره به حسينش نمود) در زمين عراق کشته مي شود . به جبرئيل گفتم : خاک زميني را که حسينم در آنجا شهيد مي شود نشانم بده ... و اين تربت همان سرزمين است .» (3) همين روايت از احمد حنبل نيز نقل شده و منابع مختلف اهل سنت آن را مورد اهتمام قرار داده اند .

امانت پيامبر نزد ام سلمه منابع اهل سنت افزون بر سوگواري هاي متعدد پيامبر براي امام حسين عليه السلام، از يکي از امانت هاي پيامبر نزد همسر بزرگوارش ام سلمه پرده برداشته اند . ترمذي، يکي از صحاح نويسان معروف اهل سنت، نقل مي کند که سلمي گفت : خدمت ام سلمه رسيدم و او گريه مي کرد . از ام سلمه پرسيدم : چرا گريه مي کني؟ او در پاسخم گفت : رسول خدا را ديدم (در خواب) سر و صورت و محاسن آن حضرت پر از خاک بود . عرض کردم : اي رسول خدا شما را چه شده است؟ حضرت فرمود : همين حالا شاهد کشته شدن حسينم بودم . (4)
مضمون اين روايت و سوگواري همسر گرامي پيامبر براي امام حسين عليه السلام را حاکم نيشابوري، ابن اثير، بيهقي، ابن حجر عسقلاني و ديگران به تفصيل بيشتر نقل کرده اند که از نظر اهل سنت قابل ترديد نيست . ابن عباس، از صحابه بزرگ و دانشمند پيامبر، که در ميان مسلمانان به ويژه اهل سنت، مکانت ارجمندي دارد، مشابه روايت پيشين را از طريق رؤيايي که براي خودش رخ داده گزارش کرده است . حاکم نيشابوري نقل مي کند : «از ابن عباس روايت شده است : پيامبر خدا را نيم روز در خواب ديدم که پريشان و خاک آلود بود و شيشه اي پر از خون در دست داشت . عرض کردم : اي پيامبر خدا، اين چيست؟ در جواب فرمود : اين خون حسين و اصحابش است که امروز پيوسته در اين شيشه جمع کرده ام . ابن عباس گفت : آن روز را شمارش کردم و ضبط نمودم . بعدا معلوم شد که حسين يک روز پيش از آن به شهادت رسيده بود .» (5)
مجموع اين روايات و ساير اخبار مربوطه نشان مي دهد که از نظر اهل سنت شهادت امام حسين عليه السلام از سوي پيامبر اکرم پيشگويي شده و به طور مکرر آن حضرت و برخي همسرانش از جمله ام سلمه و نيز امام علي عليه السلام براي حسين عليه السلام به سوگواري پرداخته اند . روايات مزبور، مظلوميت حسين عليه السلام را يادآور شده و عزاداري عاشورا را به عنوان يک سنت قابل پيروي و عمل تقرب بخش در بين آنان مطرح کرده اند . در برخي روايات اهل سنت افزون بر سوگواري و گريه آن حضرت براي حسين عليه السلام، آمده است : «جبرئيل مشتي از تربت کربلا را که براي آن حضرت آورد و خبر از شهادت وي در آنجا داد، پيامبر گريست و تربت ياد شده را بوسيد .» (6)

نخستين سوگواري ها پس از عاشورا بنابر گواهي نخستين اسناد مکتوب عاشورا، عزاداري اهل سنت و شيعيان همزمان و پس از حادثه عاشورا به وقوع پيوست . طبري داستان عبور خاندان امام حسين توسط لشکريان يزيد از مسير قتلگاه را ياداور شده و ذکر مصيبت حسين عليه السلام را که توسط خواهرش زينب هنگام ديدن پيکر غرقه به خون و بي سر برادر بر زبان آورده شده است، اين گونه گزارش مي کند : «يا محمداه، يامحمداه! درود فرشتگان آسمان بر تو! اين حسين است که در بيابان افتاده، با خون خود آغشته گرديده، اعضايش قطه قطعه شده . يا محمداه! دخترانت اسير شده اند و اولادت از دم تيغ گذرانده شده اند که بر پيکرشان باد مي وزد ...» وي در ادامه مي افزايد : «با اين جملات و کلماتي که زينب ادا کرد، همه حاضران و دوست و دشمن اشک ريختند .» (7) طبري همچنين از عزاداري در منزل يکي از دشمنان معروف امام حسين عليه السلام به نام خولي بن يزيد ازدي ياد مي کند که سر امام را از عمرسعد تحويل گرفت و براي بشارت به عبيدالله بن زياد و گرفتن پاداش، پيش از ديگران به سوي کوفه حرکت کرد و پس از آنکه با در بسته دارالاماره مواجه شد، به خانه برگشت و سر مبارک را در تنور يا صندوقچه اي پنهان داشت . زن حضرميه او پس از اطلاع، شروع به ناله و فرياد نمود، براي مظلوميت امام حسين و حادثه عاشورا سخت گريست و منزل او را ترک گفت . (8)
سوگواري سيدالشهدا و ساير قربانيان کربلا با انتقال بازماندگان حادثه به شام، بدان سرزمين منتقل شد و محفل جشن و شادماني يزيد را به مجلس عزا تبديل کرد . يزيد پس از ورود اهل بيت پيامبر عليهم السلام، سر امام حسين را در طشتي در مقابل نهاد و لب و دندان آن حضرت را به چوب بست و اشعاري را، که نشانگر مستي او در رضايت از انتقام کشته گان بدر و احد بود، بر زبان راند . مردي از اهل بيت، که اتفاقا از اصحاب پيامبر بود، تاب نياورد و خطاب به يزيد گفت : «آيا با ني بر لب و دندان حسين مي زني؟ تو همانا چوبت را بر جايي مي زني که من خود ديدم پيامبر آن را مي بوسيد . اي يزيد! تو در روز قيامت محشور خواهي شد و ابن زياد شفيعت خواهد بود و اين سر مبارک در روز قيامت از راه مي رسد در حالي که محمد صلي الله عليه و آله او را شفاعت مي کند ...» (9)

عزاداري خاندان يزيد يزيد که پس از ارتکاب جنابت کربلا همچنان بر تداوم خط جاهلي و ستم بيشتر اصرار مي ورزيد و با بازماندگان عاشورا با کمال پستي و دنائت رفتار مي کرد، سرانجام در اثر فعاليت هاي تبليغي حضرت زينب و امام زين العابدين عليهما السلام و تنفر روزافزون مردم، چهره نادم به خود گرفت و اجازه داد تا اطرافيان قدري آزادي بيان يافته، احساسات خود را ابراز دارند که از جمله آنان، گريه و سوگواري حرمسراي يزيد است : «هنگامي که اهل بيت وارد منزل يزيد شدند، هيچ زن و دختري از خاندان يزيد باقي نماند مگر آنکه نزد اهل بيت آمدند و به سوگواري پرداختند .» (10)

شاعران و سروده هاي عاشورايي با همه سوگواري هاي اوليه که عمدتا با حضور اهل بيت امام حسين عليه السلام و يا با مشاهده سر بريده آن حضرت انجام مي گرفت، يادکرد عاشورا و عزاداري آن حضرت پس از حوادث مرتبط با عاشورا و بازگشت اهل بيت پيامبر عليهم السلام به مدينه از طريق شعر و سوگ سروده هاي شاعران، از جمله شعراي شناخته شده يا گمنام، ادامه يافت .
يکي از اشعاري که در همان روزهاي نخست پس از واقعه عاشورا از سوي اهل سنت سروده شد، اين سوگ سروده است :

ايها القاتلون جهلا حسينا / ابشروا بالعذاب و التنکيل کل اهل السماء يدعو عليکم / من نبي و ملائک و قبيل قد لعنتم علي لسان ابن داود / و موسي و حامل الانجيل (11)
از کساني که پس از ورود اهل بيت عليهم السلام به شام تحت تاثير مظلوميت شهداي کربلا، به ويژه امام حسين عليه السلام، قرار گرفت، خالد بن معدان است که از جمله بزرگان تابعان در نزد اهل سنت به شمار مي رود . وي به محض مشاهده کاروان حسين در شام، که پيشاپيش اسيران، سرهاي بريده، بخصوص سر مبارک امام حسين عليه السلام حرکت داده مي شدند، به شدت سوگناک گرديد، به گونه اي که از شدت اندوه مدت يک ماه از مردم کناره گيري کرد و در حيرت و ماتم فرو رفت . پس از آنکه سرانجام دوستانش او را يافتند، اين اشعار مرثيه اي را سرود :

جاوو براسک يابن بنت محمد / مترملا بدمائه ترميلا و کانما بک يا ابن بنت محمد / قتلوا جهادا عامدين رسولا قتلوک عطشانا و لمايرقبوا / في قتلک التاويل و التنزيلا و يکبرون بان قتلت و انما / قتلوا بک التکبير و التهليلا (12)
سليمان بن قتة، يکي از افراد بني تميم که پس از عمري در اعتقاد به تسنن، به بني هاشم و تشيع گرويد، پس از حادثه عاشورا، سه بار به کربلا آمد و با مشاهده اوضاع کربلا پس از شهادت امام حسين و يارانش و ديدن صحنه هاي مختلف جنايت هواداران يزيد و فداکاري و جانفشاني ياران امام حسين عليه السلام، اشعار زير را در مرثيه سيدالشهدا سرود :

مررت علي ابيات آل محمد / فلم اوها لعهدها يوم حلت الم تر ان الشمس اضحت مريضه / لفقد الحسين و البلاد اقسرت و کانوا رجاء ثم صاروا / لقد عظمت تلک الرزايا و جلت اتسالنا قيس فنعطي فقيرها / و تقتلنا قيس اذا افعل زلت و عند غني قطرة من دمائنا / سنطلها يوما بها حيث حلت فلا تتبعد الله الديار و اهلها / و ان اصبحت منهم برغمي تخلت فان قتيل الطف من آل هاشم / اذل رقاب المسلمين فذلت (13)
پس از ندامت يزيد و مجبور شدن وي به بازگرداندن اهل بيت عليهم السلام به مدينه، مجالس متعدد روضه خواني و عزاداري در شام و در مسير شام به کربلا و مدينه و سپس هنگام ورود آنان به مدينه برگزار شد . اين مجالس هرچند به طور عمده از سوي بازماندگان قربانيان عاشورا و شيعيان برپا مي گرديد، اما در آن ها شماري از اهل سنت شرکت مي نمودند و براي خاندان پيامبر، به ويژه فرزندان آن حضرت، سرشک غم مي ريختند .

خراسان و عزاداري براي اولاد حسين عليه السلام تنها عراق و شام نبود که در غم از دست دادن اولاد پيامبر و فاجعه عاشورا مي سوخت، بلکه خراسان در شرق نيز علي رغم همه فعاليت هاي شديد فرهنگي و سياسي امويان و سپس عباسيان و فشار وحشتناک نظامي و امنيتي آنان، آن فاجعه عظيم را از ياد نبرد و مظلوميت همه جانبه خاندان پيامبر را با تمام وجود درک نمود؛ مظلوميتي که با رخداد عاشورا آغاز و با شهادت زيدبن علي بن حسين عليه السلام در سال 122 و شهادت يحيي بن زيد در سال 126 در خراسان ادامه يافت .
يعقوبي مي نويسد : «هنگامي که زيد به شهادت رسيد، در ميان شيعيان خراسان حرکتي پديد آمد، آن ها مسائل خويش را آشکار کردند و لذا کسان [اهل سنت] زياد به نزد آن ها آمده به آن ها متمايل شدند . آن ها نيز جرايم اموي ها را در حق آل رسول عليهم السلام براي مردم بيان مي کردند، در آن ميان شهري نبود مگر آنکه اين خبر فضاي آن را آکنده بود .» (14)
طبيعي است که سوگواري و عزاداري در اين زمان شيوه و آداب ويژه اي نداشت و صرفا در بيان مظلوميت آل رسول خدا، که در فاجعه عاشورا، گونه غيرقابل باور و بي مانندي پيدا کرد، خلاصه مي شد .
احساسات و عواطف فراوان مردم از آن همه مظلوميت و ستمديدگي غليان مي کرد و به دو صورت عشق به اولاد حسين بن علي عليه السلام و نفرت از دشمنان آنان و دستگاه حاکم اموي بروز مي نمود .
پس از شهادت حضرت يحيي بن زيد «به محض اينکه از شدت اختناق و ارعاب حاکم اموي کاسته شد، احساس امنيت نسبي کردند، به مدت هفت روز در مناطق دور و نزديک براي يحيي بن زيد عزاداري کردند و در آن سال هر فرزندي که به دنيا آمد اسمش را يحيي يا زيد گذاشتند به علت اندوه و دردي که از اين حادثه بر مردم خراسان وارد شده بود .» (15)
سياهپوشي در ميان مردم خراسان نيز از همين زمان و به دليل شهادت يحيي مرسوم شد . «مردم خراسان به سبب شهادت يحيي جامه هاي سياه پوشيدند و از آن پس شعارشان شد ... تمام شهرهاي خراسان سياه پوش شده، در عزاي زيد بن علي و يحيي بن زيد عزاداري و گريه مي کردند و شهادت آن ها را ياداور مي شدند .»
طبيعي است که در اين عزاداري ها ياد و نام سيدالشهدا و کربلا جايگاه ويژه اي به خود اختصاص مي داد؛ زيرا چنانکه در اين گزارش ها بيان شد :
اولا، مصايب آل رسول به طور کلي و جفاي امويان به گونه عموم در شهرهاي خراسان بازگو مي گرديد و مردم نسبت بدان رخدادها اشک مي ريختند . شهادت مظلومانه امام حسين عليه السلام و حادثه کربلا در ميان انواع مظلوميت هاي خاندان پيامبر برجسته ترين و بي نظيرترين مورد به حساب مي آيد و از انواع جنايات امويان، جنايت کربلا بيش از همه به چشم مي خورد و سياه ترين اقدام آنان به شمار مي رود .
ثانيا، همان زيد بن علي و فرزندش يحيي که مورد علاقه وافر خراسانيان بودند، به خونخواهي امام حسين و ادامه راه سرخ او قيام کردند و بيشترين بيداري بخشي را با طرح شهادت و مظلوميت امام حسين و جنايت امويان در روز عاشورا داشتند . از اين رو، مردم نيز شهادت امام حسين را گرامي مي داشتند و نسبت به حوادث ناگوار عاشورا اشک مي ريختند و آماده انقلاب عظيم و خونين بر امويان مي شدند که سرانجام در سال 132 ق منجر به براندازي بنياد امويان گرديد، هرچند به احقاق حق اهل بيت عليهم السلام نينجاميد .

حضور امام رضا عليه السلام و هدايت عزاداري ها عاشورا عواطف پاک مسلمانان را تحريک نمود؛ مردم، از جمله بسياري از اهل سنت، نمي توانستند درباره داستان کربلا و ساير مظلوميت هاي خاندان پيامبر بي تفاوت باشند . امامان معصوم عليهم السلام نيز ياد و نام کربلا را از راه هاي مختلف و به مناسبت هاي گوناگون زنده نگه داشتند . اجراي سوگواري از سوي آنان براي امام حسين عليه السلام، تشويق مردم به عزاداري و نويد پاداش فراوان اخروي و برکات دنيوي براي سوگواري امام حسين عليه السلام، و تشويق همه جانبه و دادن صله به شاعران مسلمان براي بيان مصايب اهل بيت عليهم السلام، به ويژه رخداد عاشورا به زبان هنر و سرودن شعر، از جمله عوامل تداوم و گسترش عزاداري امام حسين عليه السلام در ميان مسلمانان بود .
چنانکه اشاره شد، مردم خراسان از اندک فرصت هاي پيش آمده سود جسته، براي خاندان رسول خدا سوگواري مي کردند . با آمدن امام رضا عليه السلام به خراسان، اين احساسات و عواطف هدايت شد و عزاداري مردم با مباني ديني و اهداف صحيح اسلامي هماهنگ گرديد .
امام رضا عليه السلام خود رهبريت عزاداران را به عهده گرفت . آن حضرت در دهه محرم به طور منظم و همه ساله در سوگ جدش امام حسين عليه السلام مي نشست . دعبل خزاعي، از شاعران نامدار شيعه، مي گويد : خدمت مولايم امام رضا رسيدم، ديدم آن حضرت همراه اصحابش به سوگ نشسته است . آن بزرگوار با مشاهده من فرمود : اي دعبل مي خواهم شعري بگويي؛ زيرا اين روزها، ايام حزن و اندوه ما اهل بيت است و روزهاي سرور دشمنان، بخصوص بني اميه است . اي دعبل، هرکس بر مصيبت ما بگريد يا بگرياند اجرش با خداست . اي دعبل، هرکس چشمش بر مصيبت ما اشک بريزد و بگريد همراه و در زمره ما محشور مي شود . اي دعبل، هرکس بر مصيبت جدم حسين بگريد البته خدا گناهان او را مي آمرزد .
آن گاه دستور داد پرده اي ميان ما و اهل حرم زدند و فرمود که در پس پرده بنشينند و در مصيبت جد خود بگريند . در اين هنگام به من فرمود : اي دعبل! بر حسين عليه السلام مرثيه بخوان، مادامي که تو زنده اي ياور و مدح کننده ما هستي؛ پس هرچه توانستي از ياري ما کوتاهي نکن . آن گاه من گريستم و اشعار زير را در آن مجلس عزا خواندم : اي فاطمه، اگر زنده مي بودي و مي ديدي که حسين جنگيد و با لب تشنه در کنار نهر فرات کشته شد، در آن صورت اي فاطمه، نزد پيکرش بر سر و صورت مي زدي و اشک هايت را بر گونه و صورت جاري مي کردي . اي فاطمه، اي دخت بهترين انسان! برخيز و ماتم نما، اختران آسمان در بيابان ها افتاده اند .
مقابري در کوفه و قبري در مدينه و ديگري در فخ؛ درود و سلام بر همه آن ها .
قبوري در کنار رودخانه در جنب کربلا که حجله گاه هاي آن ها بر کرانه فرات است . بر لب فرات با لب عطشان جان باختند . اي کاش پيش از حسين جان مي دادم .
به خدا شکايت مي کنم که ذکر مصيبت آن ها به من جام عزا و بي تابي را نوشانده است .
دختران «زياد» در قصرها مصون بودند، اما دختران پيامبر صلي الله عليه و آله هتک حرمت مي شدند . خاندان زياد در قلعه در امنيت بودند و اهل بيت پيامبر در بيابان ها اسير .
خاندان پيامبر حرمتشان شکسته مي شد و به اسارت برده مي شدند و دودمان زياد در پس پرده و با امنيت مي زيستند . (16)
با وجود فضاي ضد حسيني که عباسيان از قرن دوم به بعد پديد آوردند و به تدريج ياد و نام امام حسين عليه السلام را تهديد حکومت عباسيان و خطر امنيتي مي دانستند، بزرگاني در ميان اهل سنت عاشورا را از ياد نبرده و فداکاري فرزند پيامبر اسلام را در قالب هاي گوناگون، به ويژه شعر، يادآور شدند . از جمله اين بزرگان مي توان به محمدبن ادريس شافعي، امام مذهب شافعيه اهل سنت اشاره کرد .
اين رهبر مشهور اهل سنت بجز يک قصيده بلند که در سوگ امام حسين عليه السلام سروده است، قصيده ديگري نيز در عزاداري امام حسين عليه السلام دارد که تنها اين بيت آن باقي مانده است :
ابکي الحسين و ارثي حججاها
من اهل بيت رسول الله مصباحا . (17)
با توجه به قصايد مختلف امام شافعي و جايگاه عظيم اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله در ميان اهل سنت که به طور طبيعي محبت خاندان پيامبر را در پي داشته، سوگواري بر مصايب آنان، از جمله عزاداري براي امام حسين را در ميان آنان طبيعي مي نمايد . عبدالجليل رازي قزويني مي گويد : «معلوم جهانيان است که بزرگان و معتبران ائمه فريقين از اصحاب امام مقدم بوحنيفه و امام مکرم شافعي و علما و فقهاي طوايف خلفا عن سلف اين سنت را رعايت کرده اند و اين طريقت نگاه داشته، اولا خود شافعي که اصل است و مذهب بدو منصوب است، بيرون (افزون) از مناقب، او را در حسين و شهداي کربلا مراثي بسيار است و يکي از آن قصيده اي که مي گويد : "ابکي الحسين و ارثي منه اهل بيت رسول الله مصباحا" تا آخر قصيده با مبالغتي تمام و کمال، و ديگر قصيده اي است که مي گويد : «تا وب همي ...» تا آخر همه مرثيه اوست به صفتي که بر چنان معاني دگران قادر نباشند و مراثي شهداي کربلا که اصحاب بوحنيفه و شافعي را هست، بي عدد و بي نهايت است ...» (18)

مورخان اهل سنت و گزارش عاشورا در قرن سوم که فشار و اختناق عباسيان بر ضد شعاير اهل بيت عليهم السلام، بخصوص ياد و نام امام حسين عليه السلام و عزاداري عاشورا، شدت يافت و متوکل عباسي در سال 236 مرقد مطهر حسيني را تخريب و با خاک يکسان کرد و بر زمين آن آب بست و زايران و عزاداران آن حضرت را به انواع شکنجه و اذيت گرفتار کرد، مورخان و نويسندگان اهل سنت داستان مصيبت امام حسين عليه السلام و ياران او را در قالب تاريخ و قصه بازگويي نمودند و در واقع، حادثه کربلا از سينه ها به کتاب منتقل گرديد و جاودانه گرديد .
مهم ترين دانشمند اسلامي که روايات متعدد انقلاب عظيم کربلا را از يکي از گزارشگران معروف به نام لوط بن يحيي معروف به ابومخنف ازدي (متوفاي 157 ق) نقل کرده است و در اين نقل تا ميزان تحسين برانگيزي رعايت امانت و صداقت را نموده است، محمدبن جرير الطبري (224 - 310ق) مي باشد .
طبري تنها به نقل رويدادهاي حادثه کربلا از زبان ابومخنف اکتفا نمي کند، بلکه به داستان اسارت اهل بيت عليهم السلام و رويدادهاي کوفه و عزاداري مردم در مجالس عبيدالله زياد و سپس شام مي پردازد و از تداوم کينه جويي و جسارت يزيد بن معاويه به سر بريده امام حسين عليه السلام و تنفر برخي از اطرافيان و سوگواري عده اي از مردم شام و همدردي آنان با اهل بيت عليهم السلام خبر مي دهد . (19) پس از طبري اين شيوه توسط ساير مورخان اهل سنت پي گيري شد که در ادامه مورد اشاره قرار خواهد گرفت . گاهي قصه گويان در کنار مرقد امام حسين عليه السلام آمده، عزاها و مصايب او را به زبان قصه مي گفتند . (20)

عزاداري در عصر آل بويه در قرن چهارم، مرحله سوم خلافت عباسيان (657 - 132 ق) آغاز مي شود و قدرت خلفاي عباسي که سال ها قبل عملا به ترکان جنگجو و متعصب منتقل شده بود، به تدريج و با ضعف عناصر ترک به آل بويه شيعه مذهب انتقال يافت و در واقع، پس از فتح بغداد در سال 334 ق توسط احمد بن بويه معروف به معزالدوله قدرت سياسي و نظامي قسمت اعظم جهان اسلام به آل بويه تعلق گرفت و اين خاندان به اقدامات گوناگون از جمله رفع موانع عزاداري سيدالشهدا پرداخت .
با رفع موانع شديد سياسي، عزاداري امام حسين گسترش فراواني يافت و در ابعاد گوناگون ادبي و مردمي پيشرفت کرد . در اين عصر افزون بر شاعران عربي زبان، شعراي فارسي سرا نيز به جمع عزاداران پرداخته، مردم فارسي زبان را در فارس، عراق عجم، خراسان، ماوراء النهر و شبه قاره به عزاداري امام حسين تشويق نمودند .
بغداد، که در زمان آل بويه مرکز اهالي تسنن و تشيع به حساب مي آمد و پيروان هر دو مذهب اسلامي در آن زندگي مي کردند، پس از ورود آل بويه و عمدتا از دهه پنجاه قرن چهارم، در روزهاي عاشورا به صورت شهر تعطيل درمي آمد . گاهي مردم لباس سياه به تن نموده، حتي برخي از اهل سنت همراه شيعيان در قالب دسته عزاداري به خيابان ها مي آمدند و به نوحه خواني، سينه زني و عزاداري مي پرداختند . (21) در اين عزاداري ها هرچند گاهي بين اهل سنت و تشيع اختلاف و حتي زد و خورد گزارش شده است، اما :
اولا، اين درگيري بين برخي اهل سنت، از جمله عده اي از حنابله و شيعيان بوده است نه همه حنابله و يا اهل سنت .
ثانيا، در برخي از سنوات درگيري گزارش شده؛ چنان که گاهي برخي از اهل سنت دست به شبيه سازي زده، براي مصعب بن زبير مجلس عزا برپا مي کردند و يا عايشه را با سوار کردن زني بر شتر در يادها زنده مي کردند . (22)
ثالثا، در شهرهاي ديگر، از جمله مصر، مردم اعم از شيعه و سني در کنار قبر ام کلثوم و نفيسه اجتماع مي نموده، به عزاداري مي پرداختند و مبالغ هنگفتي براي اطعام و عزاداري هزينه مي کردند . بنا به گفته مقريزي، اين مراسم چنان در ميان مردم عمدتا سني مذهب مصر ريشه دواند که پس از سقوط فاطميان نيز تداوم يافت و ايوبيان با همه ضديت با فاطميان و تشيع نتوانستند آن را متوقف سازند . (23)
رابعا، در شرق قلمرو خلفاي عباسي نيز پس از سقوط آل بويه (447) از اصفهان و حاکميت سلجوقيان متعصب و سني مذهب، اهل سنت همراه شيعيان به زيارت علي بن ابي طالب عليه السلام و حسين بن علي عليه السلام به نجف و کربلا رفتند و وفاداري خود را به امام حسين عليه السلام و انقلاب او نشان دادند . (24) عبدالجليل رازي قزويني نيز به سوگواري مردم سني مذهب اصفهان در آن زمان اشاره مي کند و مي نويسد : «آن گه چون فروتر آيي، معلوم است که خواجه بومنصور ماشان [اصفهاني]، که در مذهب سنت در عصر خود مقتدا بوده است، هر سال اين روز [عاشورا] اين تعزيت به آشوب و نوحه و غريو داشته اند و هر که رسيده باشد ديده و دانسته باشد و انکار نکند .» (25) در سال 458 نيز در بغداد مغازه ها تعطيل گرديد و مردان با سينه زني و نوحه خواني و زنان با پريشان کردن مو و گريه و زاري براي امام حسين عليه السلام سوگواري نمودند و خليفه عباسي تنها به اين خواسته اکتفا کرد که برخي شيعيان تندروي نکرده، سب صحابه نکنند . (26)

غزنويان و عزاداري سيدالشهدا سلسله غزنويان (598 - 351 ق) که تقريبا همزمان آل بويه در شرق جهان اسلام ساليان طولاني حکم راندند و مرکزشان شهر غزنين بود، نسبت به شيعيان خصومت مي ورزيدند و سلطان محمود غزنوي در کنار حملات متعدد به هند، تهاجمات خونيني را به غور و غرجستان و ري، که از مراکز تشيع به شمار مي رفت، انجام داد . در اين تهاجمات، باورها و شعاير ديني مناطق مزبور از جمله عزاداري سيدالشهدا را تحت عنوان بدعت کوبيد و مردم را به خاطر انجام آن مورد آزار و شماتت قرار داد . با اين همه، با کاهش فشار غزنويان و پس از مرگ سلطان محمود غزنوي (421 ق) شهر غزنين غزاداري خود را آشکار نمود . همانند کسايي مروزي (متوفاي 348 ق) و حکيم ناصر خسرو قبادياني بلخي (481 - 394ق) که شاعران پيشقراول در عاشوراسرايي و مرثيه گويي به حساب مي آيند و به مذهب شيعه باور داشتند، ابوالمجيد مجدود سنايي غزنوي (612 - 543 ق) نيز محرم و عاشورا را مورد تامل عاشقانه قرار داد و اشعار جانسوزي را در شهادت امام حسين و ساير شهداي اهل بيت عليهم السلام سرود .

عزاداري در نظاميه بغداد با همه سختگيري هاي سلجوقيان (558 - 427 ق) و اصرار فراوان وزيران متعصب آنان بر لعن و نفرين - به اصطلاح - رافضه، بخصوص اسماعيليه، بر فراز منابر، رويکرد عملي اقشار غيرسياسي اهل سنت به تکريم اهل بيت عليهم السلام و بيان مصايب آنان، به ويژه عزاداري امام حسين عليه السلام، بود . شواهد تاريخي حاکي از عزاداري اهل سنت و نفوذ اين تفکر در مدرسه نظاميه در عصر سلجوقيان مي باشد . محمد بن عبدالله بلخي (م 596) که از عالمان و خطيبان بنام در ميان اهل سنت مي باشد و از سفرهاي طولاني متعدد علمي وي به خراسان، عراق، مصر، خوارزم و مکه در منابع گوناگون رجالي و تاريخي آنان، ياد شده است، در مدرسه نظاميه به وعظ و خطابه پرداخت .
وي پس از سخنراني و وعظ براي عالمان، مسئولان و طلاب نظاميه اهل سنت، روضه مي خواند و از مظلوميت هاي اهل بيت پيامبر ياد مي کرد و مردم از شنيدن مصايب خاندان پيامبر اشک مي ريختند . در يکي از سخنراني هاي خود گفت : «روزي فاطمه مي گريست . علي با مشاهده وي گفت : اي فاطمه چرا نزد من گريه مي کني؟ آيا دارايي ات راگرفته اند؟ آيا حق شما را غصب کرده اند؟ آيا چنين نموده اند و چنان کرده اند؟ همين طور موارد مختلف را شمرد از چيزهايي که روافض مي پندارند شيخين در حق فاطمه مرتکب شده اند . مجلس با شنيدن آن سخنان اشک مي ريخت ...» (27)
تنها علامه محمدبن عبدالله بلخي نبود که در زمان حاکميت سلجوقيان در بغداد به عزاداري مي پرداخت، علي بن الحسين غزنوي معروف به واعظ، که از جمله عالمان و خطيبان معروف بغداد بود و در ميان رهبران ديني اهل سنت، مقام ارجمندي داشت نيز به سوگواري اهل بيت عليهم السلام مي پرداخت . او در ميان دستگاه خلافت و دولتمردان زمان از احترام خاصي برخوردار بود و در منابع اهل سنت به عنوان واعظ و خطيب «ميلح الايراد و لطيف الحرکات » معرفي شده است و سلطان سلجوقي و امرا براي زيارت و درک مجالس او حضور به هم مي رساندند . (28) بنا به گفته قزويني : «خواجه علي غزنوي حنيفي دانند که اين تعزيت چگونه داشتي تا حدي که به روز عاشورا در لعنت سفيانيان مبالغتي مي کرد . سائلي برخاست و گفت : معاويه را چه مي گويي؟ به آواز بلند گفت : اي مسلمان! از علي بپرس که معاويه را چه گويي؛ آخر داني که علي معاويه را چه گويد؟ امير عبادي که علامه روزگار و خواجه معنا و سخن بود، او را در حضرت المقتضي لامر الله پرسيدند : اين روز که فردا عاشورا خواست بودن که : چه گويي در معاويه؟ جواب نداد تا سائل سه بار تکرار کرد . بار سوم گفت : اي خواجه سؤال مهم پرسي، نمي دانم کدام معاويه را مي گويي؟ اين معاويه را پدرش دندان مصطفي بشکست و مادرش جگر حمزه بخاييد و او بيست اند بار تيغ در روي علي کشيد و پسرش سر حسين ببريد . اي مسلمانان! شما اين معاويه را چه مي گوييد؟ مردم در حضرت خلافت حنفي و سني و شافعي زبان به لعنت و نفرين برگشودند . مانند اين بسيار است و تعزيت حسين هر موسم عاشورا به بغداد تازه باشد و با نوحه و فرياد و ...» (29)

مقتل نويسي در ميان اهل سنت چنان که در تلاش مورخان اهل سنت نسبت به ثبت جزئيات وقايع کربلا و تثبيت عزاداري امام حسين عليه السلام از اين رهگذر از سوي آنان اشاره شد، مسيري را که طبري در اهتمام به کتابت و احياي روايت انقلاب حسيني گشود، توسط مورخان پس از وي ادامه يافت و در قرن ششم شعبه جديدي در تاريخ اسلام تحت عنوان «مقتل نگاري » به وجود آمد و برخي دانشمندان اهل سنت به گونه مستقل بدين مهم پرداختند . از جمله اين گروه مي توان به ابوالمؤيد خوارزمي (متوفاي 568) اشاره کرد . او اثر ارزشمندي در رخداد عاشورا پديد آورد که به نام مقتل خوارزمي شهرت يافته است و مورد اعتماد عالمان عامه و خاصه مي باشد .
افزون بر وي، مورخان نامي اهل سنت همچون ابن اثير در الکامل في التاريخ، ابوالفرج ابن جوزي در المنتظم و همو در الرد علي المتعصب العنيد لمن ذم من لعن اليزيد و سبط ابن جوزي در تذکرة الخواص روشنگرانه به حادثه عاشورا و عزاداري شهادت امام حسين و يارانش پرداختند و گزارش هاي پيشينيان اهل سنت، از جمله طبري، را نه تنها حفظ نمودند، بلکه بر تکميل و تفصيل آن همت گماشتند .
ابومظفر سبط ابن جوزي از جدش ابوالفرج ابن الجوزي نقل مي کند که نامبرده در مجالس خود مي گفت : شگفت انگيز نيست که ابن زياد با حسين جنگيد و عمر سعد را بر او مسلط نمود تا او را به قتل رساند و شمر را دستور دهد تا سرهاي بريده را برايش حمل کند . همانا شگفت انگيز و حيرت آور [تر] پست گرديدن يزيد است [تا آن حد] که دندان هاي او را به چوب ببندد و خاندان پيامبر را به عنوان اسير بر شتران بي جهاز سوار نمايد و عزم يزيد بر اين که فاطمه دختر [امام] حسين را به مردم واگذارد که او را مي خواست به عنوان کنيز ببرد و تکرار يزيد شعر ابن زبعري (ليت اشياخي ببدر شهدوا . .). . (30)
ابوالفرج در المنتظم ضمن برشمردن اوصاف گوناگون و برجسته امام حسين عليه السلام، واکنش آن حضرت را در برابر سب و زبان درازي يکي از فرماندهان يزيد اين گونه نقل مي کند : «آيا به من ناسزا مي گويي و فحش مي دهي؟ نگاه کن من کيستم، آن قت به خودتان مراجعه کنيد و تامل نماييد . آيا جنگ با من و کشتن من براي شما جايز است و هتک حرمت من حلال است؟ آيا من فرزند دختر رسول خدا (پيامبر شما) نيستم؟ آيا من فرزند پسر عموي پيامبر شما نيستم؟ آيا حمزه سيدالشهدا عموي پدر من نيست؟ آيا جعفرطيار عموي من نيست؟ شمر در جواب گفت : خدا را جز به حرف عبادت نکرده باشم که من بفهمم توچه مي گويي! » (31)
اين عزاداري و مقتل نگاري به خوبي عظمت ياد امام حسين عليه السلام و جانفشاني هاي او را در ميان اهل سنت نشان مي دهد و مردم مسلمان از جمله اهل سنت با کاهش فشارهاي مختلف سياسي و امنيتي نمي توانستند در مقابل عظمت عاشورا اشک نريزند و براي امام حسين و ياران وي سوگواري نکنند .

عزاداري در خراسان و ماوراءالنهر با کاهش فشار مضاعف سلجوقيان و روي کارآمدن خوارزمشاهيان (628 - 521 ق)، که زمينه هاي تشيع و پيروي از اهل بيت پيامبر را از ادوار نخستين اسلامي داشتند، فضا براي عزاداري حسيني بهتر شد، هرچند هيچ گاه موانع از بين نرفت . در اين فضا شاعران ناموري همچون قوامي رازي (نيمه اول قرن ششم) و سخنور معروف عطار نيشابوري (627 - 537) ياد عاشورا و فداکاري هاي حسين بن علي عليه السلام را در قالب سوگنامه هاي روشنگر و جانسوز زنده نگه داشتند :

کيست حق را و پيمبر را ولي / آن حسن سيرت، حسين بن علي قرة العين امام مجتبي / شاهد زهرا شهيد کربلا تشنه او را دشنه آغشته به خون / نيم کشته گشته سرگشته به خون آن چنان بر خود که برد بي دريغ / کافتاب از درد آن شد زير ميغ گيسوي او تا به خون آلوده شد / خون گردون از شفق پالوده شد ... با جگر گوشه پيمبر اين کنند / وانگهي دعوي داد و دين کنند هر که در رويي چنين آورد تيغ / لعنتم از حق بدو آيد دريغ (32)