عوامل پايداری و جاودانگی نهضت عاشورا
  • عنوان مقاله: عوامل پايداری و جاودانگی نهضت عاشورا
  • نویسنده: علی باقی نصرآبادی
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 19:0:32 1-9-1403



بقاء و جاودانگي واقعه عاشورا در تاريخ، به جز لطف الهي، محصول مجموعه اي از عوامل اختياري است که اين مقاله درصدد برشماري آن است .
در يک ديد کلي پديده اي که مطابق حق و بر اساس طبيعت و فطرت بشري باشد اصيل و بادوام بوده، همواره قرين تاييد معنوي است .
نويسنده با تبيين اين مطلب که نهضت عاشورا نيز با داشتن دو شرط فوق، زوال پذير نخواهد بود، عوامل مؤثر در پايداري و جاودانگي اين نهضت را در پنج دسته عوامل اعتقادي، اخلاقي، تاريخي، عرفاني و سياسي تقسيم کرده، با برشمردن زير مجموعه هر يک به توضيح و تبيين آنها پرداخته است .

درآمدي بر طرح موضوع اصلي ترين گرايشهاي رواني انسان حب ذات و حب به کمالات ذات است که به دو شعبه اصلي علم و قدرت منشعب مي شود که يکي حب به بقا و ابديت است و ديگري هم حب به ذات . حب بقا لازمه طبيعي حب ذات است، يعني وقتي انسان وجود خود را دوست مي دارد، نه از آن جهت است که يک وجود لحظه اي است بلکه وجودش را در زمان بعد هم دوست مي دارد و علاقه دارد که اين وجود دوام داشته باشد . مي توان گفت که طبيعي ترين اثري که بر حب ذات مترتب مي شود حب بقاست و هر انساني بالفطره اين غريزه را دارد . همان طور که در ساير گرايشهاي علم و معرفت، نقش اساسي را در تعيين مصداق و تعيين جهت آنها بازي مي کند، در اينجا نيز همين گونه است، يعني اگر انسان حقيقت خود و حياتش را به درستي شناخت، آن وقت اين گرايش نيز جهت صحيح خود را پيدا مي کند و گرنه دچار اشتباه در مصداق مي شود و منشا انحرافات اخلاقي فراواني مي گردد .
اگر انسان فهميد که حقيقت او يک حقيقت غير مادي است و حيات انسان منحصر به اين حيات دنيوي نيست، حب بقا و خلود، جهت طبيعي و فطري خود را مي يابد و علاقه انسان متوجه به زندگي ابدي مي شود . ولي اگر اين معرفت برايش حاصل نشد و خيال کرد که وجود او همين وجود مادي است و حيات او منحصر به همين حيات دنياست، آن گرايش فطري، منحرف مي شود و در همين مرحله کوتاه از وجود انسان متوقف مي گردد و به دنبالش آثار بسيار نامطلوبي به بار مي آيد .
علت علاقه انسان به زندگي دنيا علاقه به جاودانگي است، منتها خيال مي کند که وجودش همين وجود مادي و زندگي اش نيز همين زندگي دنيوي است، لذا مي خواهد اين زندگي ادامه پيدا کند . اگر متوجه شود و يقين پيدا کند که حقيقت زندگي برتر از اين حيات مادي است، ديگر با آن چشمي که قبلا به زندگي دنيا مي نگريست نمي نگرد و نظرش تغيير مي کند .
در قرآن شريف آياتي هست که دلالت بر اين ميل فطري دارد و از اين ميل براي تربيت انسان استفاده شده است . پس معلوم است که در فطرت انسان ميل به بقا و جاودانگي هست که قرآن در صدد تعيين مصداق آن برمي آيد . راجع به اين ميل جاودانگي قرآن مي فرمايد:
«ما عندکم ينفد و ما عند الله باق; (1) چيزهايي که در اختيار شماست (از نعمتهاي دنيا) فاني شدني است اما آنچه که نزد داست بقا دارد .»
اين بيان براي کسي مفيد است که فطرتا طالب بقا باشد، آن وقت مصداقش را به او نشان مي دهند که آن مطلوب تو در آنجاست نه در اينجا . اينک که هزار و اندي سال از واقعه جاودانه عاشورا مي گذرد، اين واقعه هنوز طراوت و تازگي خود را حفظ کرده است . اين بقا و جاودانگي در تاريخ به گونه اي که تمام حماسه ها را تحت الشعاع خود قرار دهد، معلول اراده حتمي خداوند مي باشد:
«يريدون ليطفؤوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون; (2) عده اي مي خواهند نور خدا را خاموش کنند ولي اراده حتمي خداوند بر حفظ و حراست از آن مي باشد اگرچه کافران چنين نپسندند .»
چه طوفانهاي سهمگين که از سوي دشمنان اهل بيت به قصد محو نام حسين (ع) برخاست و در برهه اي از زمان گرد و غباري نيز به پا کرد، ولي ديري نپاييد که در چرخش زمان نه تنها نام حسين (ع) از خاطرها محو نشد، بلکه جلاي بيشتري گرفت و صاحبان آن توطئه هاي شيطاني نام و ذکرشان از روي گيتي به کلي محو گرديد .

بسيار حکايتها گرديده کهن اما
جانسوز حديث تو تازه است به دورانها
معيار جاودانگي ها پديده هاي اجتماعي در مدتي که باقي هستند حتما بايد با خواسته هاي بشر تطبيق کنند . بدين معني که يا خود آن پديده ها خواسته بشر باشند: و يا تامين کننده خواسته هاي بشر بوده باشند يعني يا بايد بشر خود آنها را بخواهد، از عمق غريزه و فطرتش آنها را بخواهد، و يا بايد از اموري باشند که هرچند انسان از عمق غريزه آنها را نمي خواهد و خودشان مطلوب طبيعت بشر و هدف تمايلات بشر نيستند اما وسيله مي باشند، يعني وسيله تامين خواسته هاي اوليه بشر مي باشند و حاجتهاي او را برمي آورند .
در ميان خواسته هاي بشر دو جور خواسته داريم . خواسته هاي طبيعي و خواسته هاي غيرطبيعي، يعني اعتيادي . خواسته هاي طبيعي آن چيزهايي است که ناشي از ساختمان طبيعي بشر است، يک سلسله امور است که هر بشري به موجب آنکه بشر ست خواهان آنهاست و رمز آنها را هم هنوز کسي مدعي نشده که کشف کرده است . مثلا بشر علاقه مند به تحقيق و کاوش علمي است، همچنين به مظاهر جمال و زيبايي علاقه دارد، به همدردي و خدمت به همنوع علاقه مند است . امور طبيعي مانند امور غيرطبيعي قابل ترک دادن نيست . (3) لذا به عقيده حکماي اسلامي امر غيرطبيعي دوام پيدا نمي کنند بلکه تنها جرياني که طبيعي باشد قابل بقا و دوام است . و نهضت امام حسين (ع) چون بر اساس فطرت و خواسته حقيقي انسان شکل گرفته بقا پيدا کرد . و هرگز در طول تاريخ انسانيت گذشت زمان آن را کهنه و بي رنگ نساخته است .

اصالت و دوام حق در حکمت الهي اصالت در هستي با حق است، با خير است، با حسن و کمال و زيبايي است و باطلها، شرور و نقصها و زشتيها در نهايت امر و در تحليل نهايي به نيستي ها منتهي مي شوند نه به هستي ها . استاد مطهري در اثبات اين مطلب که اهل حق اصالت دارد مي نويسد:
«... باطل وجود تبعي و طفيلي دارد، وجود موقت دارد، آن چيزي که استمرار دارد حق است . هر وقت جامعه اي در مجموع به باطل گراييد محکوم به فنا شده است ... در نظام هستي، خير غالب است، حق اصيل است و باطل هم اگر پيدا شد محکوم و غير اصيل و نابودشدني است، و آنچه پايدار مي ماند حق است، کل شي هالک الا وجهه (4) و يبقي وجه ربک ذوالجلال و الاکرام (5)» . (6)
استاد در ادامه مي افزايد:
«در طول تاريخ هميشه حق و باطل با يکديگر در حال جنگ بوده اند، ولي قرآن وعده پيروزي نهايي حق بر باطل را مي دهد .» (7)
به اعتقاد حکماي اسلامي جريان حق، چون جرياني طبيعي و متناسب فطرت خدادادي بشر است امکان بقا و دوام دارد و هر جرياني که بر خلاف فطرت الهي انسان باشد دوام پيدا نمي کند و از بين مي رود . و حرکت و جريان امام حسين (ع) چون يک حرکت طبيعي کاملا هماهنگ با فطرت بشر بود، اصالت و دوام پيدا کرد .
استاد شهيد مطهري مي نويسد:
«راه حق چيزي است که انبياء از طرف خدا آن را شناسانده، و از طرف خدا آن را تضمين کرده اند که هر که اين راه را برود به نتيجه مي رسد . خداوند اين عالم را طوري ساخته است که همواره از کساني که حق و حقيقت را حمايت کنند، حمايت مي کند . حق همواره يک تاييد معنوي با خود دارد .» (8)
بدين جهت امام حسين (ع) و يارانش همواره دريافته بودند که چون حق همواره مورد تاييد خداست لذا دوام و ريشه دار است، اگرچه در منتهاي تنهايي و عزلت باشد و باطل از ميان رفتني است اگرچه در کمال اوج و قدرت باشد . باطل هيچ گاه حق نمي شود و وظيفه مردان خدا در زدودن باطل از ميان رفتني نيست . آنان دريافته بودند که اگر همه مردم بکوشند و بر اين اتفاق کنند که باطل را بر کرسي حق بنشانند اين امر امکان پذير نيست و اگر همگان تلاش کنند که ريشه حق را بکنند و از ميانش بردارند انجام پذير نخواهد بود . در طول مدت حيات بشر اين درگيريها بين حق و باطل به زور وجود داشته، گاهي اين و زماني آن پيروز مي شده است، ولي در همه حال پس از اندک مدتي حق جاي خود را در دل پيروان خود باز کرده و باطل و طرفداران آن را دچار لعن و نفرت ابدي کرده است .
استاد مطهري (ره) در ادامه مطلب فوق که حق دوام دارد مي افزايد:
«آنکه در طريق حق و حقيقت گام برمي دارد، در هر شرايطي قرار بگيرد، براي او خير است . مرد حق در هر شرايطي، وظيفه خاص خويش را مي شناسد و با انجام وظيفه و مسؤوليت هيچ پيش آمدي شر نيست . در طريقت پيش سالک هر چه آيد خير او است
در صراط المستقيم اي دل کسي گمراه نيست بر در ميخانه رفتن کار يک رنگان بود
خودفروشان را به کوي مي فروشان راه نيست هر چه هست از قامت ناساز بي اندام ما است
ور نه تشريف تو بر بالاي کس کوتاه نيست» (9)

عوامل مؤثر در تکوين پايداري و جاودانگي نهضت امام حسين (ع) مجموعه عواملي که در تکوين پايداري و استمرار و جاودانگي نهضت امام حسين (ع) نقش اساسي ايفا کرده اند را به شرحي که مي خوانيد مي توان دسته بندي کرد:

الف . عوامل اعتقادي
1 . توحيد در عقيده و عمل يکي از نکات ماندگار و حساس در شخصيت والاي امام حسين (ع) علاقه و محبت شديد به خداوند تبارک و تعالي بود . ظاهرا تمام کساني که خداوند را پذيرفته و به وجود لايتناهي وي معتقدند مدعي دوست داشتن خدا هستند . پس همه کس دعوي دوستي خداوند را دارد و از آن دم مي زند و به آن معترف است و معتقد . البته در مرحله عينيت و عمل بايد اين ادعا به منصه اثبات برسد و گرنه همچون ديگر ادعاهاي تهي از واقعيت بلکه از آنها هم بدتر خواهد بود و در اثبات اين دعوي، مهم آن است که خود خداوند که محبوب واقعي است آن را بپذيرد و بر آن صحه گذارد و روشن است که مهم ترين نشانه صدق اين ادعا آن است که همه گامها در راه رضاي دوست برداشته شود و انسان عاشق و محب هيچ گونه حرکت و سکون و تکلم و سکوت و قيام و قعودي جز آنچه مورد رضاي پروردگار است نداشته باشد .
پس جاودانگي و پايداري نهضت حسيني به اين است که عقيده به توحيد و خداباوري، تنها در ذهن امام حسين (ع) نماند، بلکه در همه شؤون و شرايط و زواياي زندگي او سايه افکند . وقتي ابن عباس از امام حسين (ع) مي خواست که راه ديگري جز رفتن به عراق برگزيند و با بني اميه درنيفتد حضرت ضمن تبيين اهداف و نيات امويان، فرمود:
«اني ماض في امر رسول الله (ص) حيث امرني و انا لله و انا اليه راجعون .» (10)
و تصميم خود را در پاي بندي به فرمان حضرت رسول و بازگشت به جوار رحمت خداي هستي آفرين باز گفت، چرا که به حقانيت راه و درستي وعده هاي خدا باور داشت . بدين علت امام حسين (ع) تا پايان عمرش، تا روز شهادتش بلکه تا لحظه شهادتش، اين ارتباط ناگسستني يعني توحيد در نظر و عمل و آن عشق سوزان به محبوب واقعي خود را به همراه داشت . آورده اند که هر چه روز عاشورا زوال ظهر نزديکتر مي شد و ساعات بحراني جبهه کربلا فراتر مي رسيد آن عاشق دل باخته با سپري شدن ساعات فراق و نزديک شدن وعده وصل، مصمم تر، رنگ او برافروخته تر و سيمايش گلگون تر مي نمود و چهره اش شکفته تر مي گرديد و وجد و شور مخصوصي در امام مشاهده مي شد . (11)
برخي از مقتل نگاران آورده اند که در ساعات آخرين براي يک لحظه، اشراقي بر دل نوراني امام حسين (ع) تابيدن گرفت و در آن حالت احساس نمود که وي از سوي خداوند مجاز است زنده بماند و يا به وصل دوست بار يابد:
«مخير بين النصر علي اعدائه و بين لقاء الله تعالي .» (12)
اين ارتباطي است ناگفتني و پيامي است برون از شرح و وصف . امام حسين (ع) که در حال و هواي ديگري بود و جز به معبود و معشوق ازلي خود نمي انديشيد (لقاء الله تعالي) ديدار خداوند را بر بقاي در اين دنياي ناسوتي برگزيد و آن خدادوستي وي او را به سوي دوست فرا خواند . توحيد در نصرت خواهي و فقط و فقط بر خدا اعتماد کردن از جلوه هاي ديگر نقش آفريني عقيده در عمل است . امام حسين (ع) تنها تکيه گاهش در بينش و در بعد عمل خدا بود، نه نامه ها و حمايتها و شعارها . وقتي سپاه حر راه را بر کاروان امام حسين (ع) بست، حضرت ضمن خطابه اي که در باره حرکت خويش و امتناع از بيعت و استناد به نامه هاي کوفيان بود، در پايان، ضمن گلايه از عهدشکني کوفيان فرمود:
«تکيه گاهم خداست و او مرا از شما بي نياز مي کند; سيغني الله عنکم .» (13)
به طور کلي باور روشن و عقيده يقيني امام حسين (ع) و خدايي دانستن اين راه و انتخاب او سبب شد در مقابل عوامل ياس آفرين و ترديدساز بايستد و قضاي الهي و مشيت او را بر هر چيز مقدم بدارد اين امر ناشي از آميختن توحيد در عقيده و عمل مي باشد .

2 . همگامي با فطرت هر مبارزه اي پشتوانه پايداري مي خواهد تا آن را علي رغم همه مشکلات پيش ببرد و به ثمر برساند و پشتوانه پايدار هر مبارزه اي در درجه اول اين است که خود مبارزه حق و عادلانه باشد، اگر خود مبارزه حق و عادلانه باشد، بي ترديد ضمير مردم را جذب مي کند و بر ضد ستمگران به حرکت مي آورد و دير يا زود به پيروزي عملي هم نايل مي گردد . مردم، فطرت عدالت خواه و ضد ظلم دارند، بدين علت است که به خاطر مظلوم و ضد ظالم اقدام و قيام مي کنند و در جهت پيشبرد حق و سرکوب باطل متحول مي گردند و متحول مي کنند . و باز بدين جهت است که همه مکتبهاي ديني و ارزشمند عدالت و ظلم را که تکيه گاه فطرت است اساس کار مي گيرند و آن را مبناي دعوتهاي خود، چه توحيدي و چه اصلاحي قرار مي دهند و از سوي ديگر با حرکتهاي انحرافي و ظالمانه مانند حرکتهاي الحادي و شرک آلود، که هر دو مخالف فطرت است مبارزه مي کنند . با توجه به اين فطرت الهي است که مردم طرفدار عدالت و حق و ضد ظلم و باطل مي باشند . و رمز موفقيت امام حسين (ع) اين بود که مردم را به توحيد و عدالت دعوت مي کرد و چون اين دعوت با فطرت مردم هماهنگ بود، از اين رو به آساني توانست انسانهاي هدايت پذيري را مانند حر جذب کند . نفس دعوت امام حسين (ع) و حرکت او همگام و همزمان با فطرت بود . به هنگامي که او حرف مي زد چنان بود که گويي از زبان مردم سخن مي گويد . و اصولا فطرت خدايي آدمي مخالف ظلم و خيانت است و حسين (ع) مردم را به همان زمينه فطرت که دعوت به پاکي و صداقت است فرا خواند، بدين سبب نهضت او پايدار و جاودانه مانده است .
استاد مطهري در اثبات اين مدعا، با عنوان: «دين حق در نهايت امر پيروز است» مي گويد:
«نوع انسان به حکم فطرتي که در او به وديعه نهاده شده است طالب کمال و سعادت حقيقي خود يعني استيلا بر عالي ترين مراتب زندگي مادي و معنوي به صورت اجتماعي مي باشد و روزي به آن خواهد رسيد . اسلام که دين توحيد است برنامه چنين سعادتي است . انحرافاتي که در طي پيمودن اين راه طولاني نصيب انسان مي گردد نبايد به حساب بطلان فطرت انساني و مرگ آن گذاشته شود . همواره حاکم اصلي بر انسان همان حکم فطرت است و بس، انحرافات و اشتباهات از نوع خطاي در تطبيق است، آن غايت و کمالي که انسان به حکم فطرت بي قرار کمال جوي خود آن را جستجو مي کند، روزي - دير يا زود - به آن خواهد رسيد . آيات سوره روم از آيه 30 که با جمله: «فاقم وجهک للدين حنيفا فطرة الله التي فطر الناس عليها» آغاز مي شود و با جمله: «لعلهم يرجعون» پايان مي يابد، همين معني را مي رساند که حکم فطرت در نهايت امر تخلف ناپذير است و انسان پس از يک سلسله چپ و راست رفتنها و تجربه ها راه خويش را مي يابد و آن را رها نمي کند . به سخن آن عده نبايد گوش فرا داد که اسلام را همانند يک مرحله از فرهنگ بشري که رسالت خود را انجام داده و به تاريخ تعلق دارد، مي نگرند . اسلام، به آن معني که ما مي شناسيم و بحث مي کنيم، عبارت است از انسان در کمال نهايي خودش که به ضرورت ناموس خلقت روزي به آن خواهد رسيد .» (14)

ب . عوامل اخلاقي اخلاق يکي از ابعاد اصلي دين اسلام است که تکميل ارزشهاي اخلاقي و جهت خدايي بخشيدن به صفات و رفتار انسانها از اهداف عمده بعثت انبيا است . تصحيح منش و رفتار انسان و کاشتن بذر کمالات اخلاقي و خصال متعالي انساني در نهاد جان انسانها، بخشي مهم از رسالت پيامبر و امامان را تشکيل مي دهد . يکي از شايسته ترين مظهر صفات انساني در نهضت حسيني تجلي يافت . و حادثه کربلا و سخنان گهربار امام حسين (ع) و ظهور روحيات و خلق و خويي خدايي در حماسه عاشورا منبع ارزشمند و ماندگاري براي آموزش اخلاق و الگوگيري در زمينه خودسازي، سلوک اجتماعي، تربيت ديني و کرامت انساني است . گوشه اي از اين جلوه هاي اخلاقي جاويدان در تاريخ بشريت عبارتند از:

1 . آزادگي آزادي در مقابل بردگي، اصطلاحي حقوقي و اجتماعي است، اما آزادگي برتر از آزادي است و نوعي حريت انساني و رهايي انسان از قيد و بندهاي ذلت آور و حقارت بار است . تعلقات و پاي بندي هاي انسان به دنيا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و ... در مسير آزادي روح، مانع ايجاد مي کند . اسارت در برابر تمنيات نفساني و علقه هاي مادي، نشانه ضعف اراده بشري است . وقتي کمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالي و خصال نيکو است، خود را به دنيا و شهوات فروختن، نوعي پذيرش ذلت و حقارت است .
علي (ع) در اين زمينه مي فرمايد:
«الا حر يدع هذه اللماظة لاهلها؟ انه ليس لانفسکم ثمن الا الجنة فلاتبيعوها الا بها; (15) آيا هيچ آزاده اي نيست که اين نيم خورده (دنيا) را براي اهلش واگذارد؟ يقينا بهاي وجودي شما چيزي جز بهشت نيست، پس خود را جز به بهشت نفروشيد!»
آزادگي در آن است که انسان کرامت و شرافت خويش را بشناسد و تن به پستي و ذلت و حقارت نفس و اسارت دنيا ندهد . در پيچ و خمها و فراز و نشيبهاي زندگي، گاهي صحنه هايي پيش مي آيد که انسانها به خاطر رسيدن به دنيا يا حفظ آنچه دارند يا تامين تمنيات و خواسته ها يا چند روز زنده ماندن، هر گونه حقارت و اسارت را مي پذيرند . اما آزادگان با ايثار جان هم بهاي آزادگي را مي پردازند و هرگز تن به ذلت نمي دهند . امام حسين (ع) فرمود:
«موت في عز خير من حياة في ذل; (16) مرگ باعزت بهتر از زندگي ذليلانه است .»
اين نگرش به زندگي جلوه بارزي از آزادگي را در مورد امام حسين (ع) و خاندان و يارانش به جاي گذاشت به طوري که يکي از آثار و برکات سياسي - اجتماعي قيام سيدالشهداء (ع) اين بود که نه فقط با حرف بلکه در عرصه عمل هم روح استقامت و پايداري و آزادي خواهي و حفظ کرامت و عزت نفس را در کالبد بي روح مسلمين در همه اعصار دميد . سالار شهيدان در برابر نيروي مهيب ستم و قوه قاهره بني اميه بالاترين استقامت و مهم ترين پايداري و شهامت را به خرج داده و در مقابل آنان مقاومت کرده و به انسانها درس حريت و آزادگي آموخت . آن حضرت در آخرين لحظات حماسه کربلا با بدني مجروح و خونين دشمنان را به آزادگي دعوت کرد و فرمود:
«اي پيروان ابوسفيان! اگر دين نداريد، پس در دنيا آزادمرد باشيد .» (17)
حماسه عاشورا سراسر شعارهاي آزادي طلبي و استقامت و عزت نفس است، چنانکه در روز عاشورا ضمن گفتارهاي گرم و آتشين خود فرياد مي زد:
«اين ناپاک و فرزند ناپاک، مرا بين دو کار مخير ساخت، يا ذلت را بپذيرم و در برابر يزيد تسليم شوم و يا اينکه کشته شده و به حکم شمشير تن دهم! اما از خاندان پيغمبر ذلت به دور است، نه خدا براي ما ذلت مي خواهد و نه پيامبر او و نه مردان پاکدل و مؤمن و نه آن دامنهاي منزهي که ما را در ميان خود پرورانده است .» (18)
مرد خدا تن به ذلت نمي دهد و انسان به کسب عزت و ذلت مخير است . و نيز در اوج عزت چنين فرمود:
«نه، به خدا سوگند من دست ذلت به اين ناپاکان نخواهم داد و مانند بندگان در برابر آنها تسليم نمي گردم .» (19)
رمز موفقيت و راز جاودانگي انسان در هميشه تاريخ بستگي به استقامت و پايداري در مقابل سختي هاي راه دارد و امام حسين (ع) با استقامت و آزادگي خود در برابر بناي شرک و اساس کفر و الحاد و بذل جان و تمام هستي خود در اين راه مقدس، باعث دميدن روح پايداري و آزادي در ميان مردم شد، به طوري که در قيامهاي بعد از آن حضرت، اين امر به خوبي مشهود است . اگر آزادي خواهان و آزادگان جهان، در راه استقلال و رهايي از ستم و طاغوتها مي جنگند و الگويشان قهرماني هاي شهداي کربلاست، در سايه همين درس «آزادگي» است که ارمغان عاشورا براي هميشه تاريخ است .

2 . عزت عزت چه به عنوان خصلت فردي يا روحيه جمعي، به معناي مقهور عوامل بيروني نشدن، شکست ناپذيري، صلابت نفس، کرامت و والايي روح انساني و حفظ شخصيت است . ستم پذيري و تحمل سلطه باطل و سکوت در برابر تعدي و زير بار منت دونان رفتن و تسليم فرومايگان شدن و اطاعت از کافران و فاجران همه و همه از ذلت نفس و زبوني و حقارت روح سرچشمه مي گيرد . قرآن در اين باره مي فرمايد:
«و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين; (20) خداوند عزيز است و عزت را براي خود و پيامبر و صاحبان ايمان قرار داده است» .
از امام صادق (ع) در مورد يک مسلمان که نبايد تن به پستي و فرومايگي و ذلت دهد روايت است:
«ان الله فوض الي المؤمن امره کله و لم يفوض اليه ان يکون ذليلا; (21) خداوند همه کارهاي مؤمن را به خودش وا گذاشته، ولي اينکه ذليل باشد، به او واگذار نکرده است .»
چرا که خدا فرموده است عزت از آن خدا و رسول و مؤمنان است . مؤمن عزيز است نه ذليل . استاد مطهري معتقد است که بيش از همه امامان از امام حسين مطالبي در باره مساله کرامت و عزت نفس نقل شده است:
«که امام حسين (ع) مرگ باعزت را بهتر از زندگي باذلت مي داند يا جمله معروف امام حسين (ع) «هيهات منا الذلة» عجيب است و از آن جمله هايي است که تا دامنه قيامت از آن حرارت و نور مي تابد، حماسه و کرامت و عزت و شرافت نفس مي بارد .» (22)

3 . غيرت يکي از صفات پسنديده انسانهاي بزرگ «غيرت» است . غيرت به معناي آن است که سرشت و طبيعت انسان از مشارکت غير در امر مورد علاقه اش نفرت داشته باشد . غيرت ديني نيز سبب مي شود که انسان از هر نوع سوء قصد و هجوم مخالفان به دين و ارزشهاي مقدس و معتقدات ديني برآشوبد و عکس العمل نشان دهد و در دفع تعرض بکوشد . پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد:
«الغيرة من الايمان; (23) غيرت از ايمان است .»
غيرت ورزيدن خلقي ارزشمند و پسنديده و نشانه والاي شخصيت يک انسان محسوب مي شود . و خداوند نيز بندگان غيرتمند خويش را دوست مي دارد:
«ان الله يحب من عباده الغيور .» (24)
آن حضرت در روز عاشورا خانواده و دختران و خواهر خود را توصيه کرد که پس از شهادتش گريبان ندرند و چهره نخراشند و آه و زاري و واويلا سر ندهند و پيش دشمنان صدايشان را به گريه بلند نکنند . از غيرت او بود که در همان حال هم از کار ناجوانمردانه سپاه دشمن برآشفت و اعتراض کرد و تا زنده بود نتوانست تحمل کند که نامردان به حريم ناموس او نزديک شوند . غيرت ديني او و يارانش نيز زمينه ساز آن حماسه بزرگ شد .
استاد شهيد مطهري مي گويد:
«حسين بن علي درس غيرت به مردم داد، درس تحمل و بردباري به مردم داد . درس تحمل شدايد و سختي ها به مردم داد، اينها براي ملت مسلمان درسهاي بسيار بزرگي بود . پس اينکه مي گويند حسين بن علي چه کرد و چطور شد که دين اسلام زنده شد، جوابش همين است که حسين بن علي روح تازه دميد، خونها را به جوش آورد، غيرتها را تحريک کرد، عشق ايده آل به مردم داد ...» (25)

4 . عمل به تکليف آنچه از سوي خدا و دين به عنوان «تکليف» بر عهده مسلمانان گذاشته شده همواره براي رسيدن به «مصالح» و جلوگيري از «مفاسد» است . اگر افراد به تکليف خويش عمل کنند، در ابعاد مختلف، جامعه رو به پاکي و تکامل معنوي خواهد رفت . فرهنگ «عمل به تکليف» وقتي در جامعه و ميان افرادي حاکم با شد، همواره احساس پيروزي مي کنند . به تعبير قرآن کريم به «احدي الحسنيين» (26) دست مي يابند و در مبارزات هم چه کشته شوند چه به پيروزي نظامي و سياسي برسند، هر دو صورت براي آنان پسنديده است . امامان شيعه، در شرايط مختلف اجتماعي طبق تکليف الهي عمل کردند . حادثه عاشورا نيز يکي از جلوه هاي عمل به وظيفه بود . امام حسين (ع) بر اساس فرهنگ عمل به تکليف مي فرمايد:
«اگر قضاي الهي بر همان چه که دوست مي داريم نازل شود، خدا را بر نعمتهايش سپاس مي گوييم و از او براي اداي شکر، کمک مي خواهيم و اگر تقدير الهي ميان ما و آنچه اميدواريم مانع شد، پس کسي که نيتش حق و درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نکرده است .» (27)
اينها همه نشان دهنده آن است که امام حسين (ع) خود را بر انجام تکليف الهي مهيا کرده بود، نتيجه هر چه که باشد راضي بود:
«ارجو ان يکون خيرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا; (28) اميدواريم آنچه خدا براي ما اراده فرموده است، خير باشد، چه کشته شويم، چه پيروز گرديم .»
تحليل امام خميني (ره) از نهضت حسيني، حرکت بر مبناي «عمل به تکليف» بود، حرکت مبارزاتي ايشان بر پايه چنين فرهنگي استوار بود . حضرت امام (ره) در اين زمينه مي فرمايد:
«اينکه حضرت ابي عبدالله (ع) نهضت کرد و قيام کرد، با عدد کم و در مقابل اين براي اينکه گفتند تکليف من اين است که استنکار کنم، نهي از منکر کنم .» (29) «حضرت سيدالشهدا تکليف براي خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاويه و پسرش را .» (30) «لکن تکليف بود آنجا که بايد قيام بکند و خونش را بدهد، تا اينکه اين ملت را اصلاح کند، تا اينکه اين علم يزيد را بخواباند .» (31)
پيام عاشورا براي همه مردم، بويژه آنان که موقعيت ويژه (خواص) دارند و براي ديگران خطدهنده و الگو هستند، «شناخت تکليف» و «عمل به تکليف» است . اگر همه پيروان حق در زمان امام حسين (ع) وظيفه خويش را مي دانستند و مثل ياران خاص حسين با جانبازي و حمايت از امام خويش به وظيفه عمل مي کردند، مسير تاريخ به گونه اي ديگر ترسيم مي شد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحو ديگري بود . اما متاسفانه عده اي با بي اعتنايي به تکليف و ترک وظيفه پيامدهاي ناگوار و عواقب وخيمي براي تاريخ اسلام به وجود آوردند . مقام معظم رهبري در تحليل اين مساله، ضمن تقسيم بندي افراد جامعه به خواص و عوام و اينکه عوام، پيوسته دنباله رو خواصند و نقش خواص در جامعه بسيار مهم است و اگر خواص به خاطر دنياگرايي و حفظ موقعيت و جايگاه خود، به وظيفه حساس خويش عمل نکنند، گاهي جريان تاريخ به گونه اي ديگر پيش مي آيد، مي فرمايد:
«... وقتي که خواص طرفدار حق در يک جامعه - يا اکثريت قاطعشان - آنچنان مي شوند، که براي دنياي خودشان اهميت پيدا مي کند، از ترس جان و از ترس از دست دادن مال و از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنها ماندن حاضر مي شوند حاکميت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمي ايستند و از حق طرفداري نمي کنند و جانشان را به خطر نمي اندازند . وقتي که اين طور شد، اولش با شهادت حسين بن علي (ع) با آن وضع آغاز مي شود، آخرش هم به بني اميه و بعد بني عباس و بعد از بني عباس هم سلسله سلاطين در دنياي اسلام تا امروز مي رسد ... وضع آن زمان اين بوده است، خواص تسليم بودند و حاضر نبودند حرکتي بکنند ... وقتي امام حسين (ع) قيام کرد، با آن عظمتي که امام حسين (ع) در جامعه اسلامي داشت، خيلي از همين خواص، پيش امام حسين (ع) نيامدند تا به او کمک کنند . ببينيد به وسيله همين خواص چقدر وضعيت در يک جامعه خراب مي شود، خواصي که حاضرند دنياي خودشان را به راحتي بر سرنوشت دنياي اسلام در قرنهاي آينده ترجيح دهند ... تصميم گيري خواص در وقت لازم، تشخيص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنيا در لحظه لازم، اقدام خواص براي خدا در لحظه لازم، اينهاست، که تاريخ را نجات مي دهد، ارزشها را نجات مي دهد، ارزشها را حفظ مي کند . بايد در لحظه لازم حرکت لازم را انجام داد . اگر وقت گذشت، ديگر فايده ندارد ...» (32)

ج . عوامل عرفاني
1 . ياد خدا ذکر و ياد خدا، در همه مراتب و مراحلش، امري پسنديده و مورد تاکيد اسلام است . در آيات قرآن توصيه به ياد فراوان خدا شده است . «اذکروا الله ذکرا کثيرا .» (33) ياد، که يک مرتبه بلند عرفاني است، آن است که انسان پيوسته خدا را در خاطر داشته باشد و او را حاضر و ناظر بر خويش ببيند و در تنهاترين حالات هم او را از ياد نبرد و در شدايد و مصيبتها و برخورداري ها و نعمتها، ربوبيت و ولايت الهي را فراموش نکند . زنده بودن چراغ «ياد خدا» در دل، هم سبب پيشگيري از گناه مي شود، هم مقاومت انسان را در سختي ها و گرفتاري ها مي افزايد و هم انسان به سرمستي و غرور نمي افتد و هم زمينه ساز ارتقاء روحي و تصفيه اخلاق از رذايل و خالي شدن خانه دل از اغيار است . عاشورا، مظهري روشن از ياد خدا است که در گفتار و رفتار و حالات امام حسين (ع) و ياران او ديده مي شود . اين خصلت دست پروردگان مکتب قرآن است که هرگز خدا را در هيچ حالي از ياد نمي برند . امام حسين (ع) در بحراني ترين حالات و پيش آمدها با ياد خدا آرامش مي يابد و اين اطمينان قلبي را به ياران و خانواده اش نيز منتقل مي کند . خطبه هايش با نام و ياد خداست . وقتي براي اصحابش خطبه مي خواند، آغاز خطبه با ثنا و حمد خداست:
«اثني علي الله احسن الثناء و احمده علي السراء و الضراء; (34) خدا را به نيکوترين ستايش، مي ستايم و او را در حالت سرور و غم و راحتي سپاس مي گويم .»
در صبح عاشورا، وقتي سپاه دشمن به سوي او مي آيد، مي فرمايد:
«اللهم انت ثقتي في کل کرب; (35) خدايا در هر گرفتاري، تو تکيه گاه مني .»
امام و ياران پاکباز او، شب عاشورا را که مهلت گرفتند، تا صبح به نماز و قرآن و ذکر خدا پرداختند . امام حسين (ع) در روز عاشورا، در اوج سختي هاي توان سوز و مدهوش ساز، يک لحظه از ياد خدا غافل نبود و گويا خويش را در معرض نگاه پرمهر خداي خود مي ديد و پيوسته نام آن محبوب را بر زبان مي راند و قطره وجودش را به درياي الهي متصل مي ساخت . اينکه گفته اند روز عاشورا امام حسين (ع) پيوسته و مداوم، خدا را ياد مي کرد و زياد مي گفت: «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم .» (36) شاهد اين ارتباط قلبي دوستدار با دوست است . به صراحت تاريخ و احاديث، امام حسين (ع) بيشترين محبت و شيفتگي را نسبت به خداوند داشت و وجودش سرشار از محبت خدا بود .

2 . فدا شدن در راه خدا براي انسانهاي موحد، چيزي بالاتر از آن نيست که نعمت وجود را در راه رضاي معبود، به کار گيرند و در راه خدا خرج شوند و فدا گردند . آمادگي براي فدا شدن، نشانه صدق انسان در راه محبت خداست . خدا مشتري جانها و مالهاست و در برابر آن بهشت مي دهد . (37) اولياي خدا در برابر پروردگار، براي خود، هيچ شاني قايل نيستند و اگر دين الهي نيازمند مال و جان و حتي آبروي آنان باشد، از نثار آن مضايقه اي ندارند . عزت و عظمت و ارزش دين، تا حدي است که براي بقاي آن، عزيزترين انسانهاي پاک و حجتهاي الهي فدا مي شوند و اين فدا شدن را اداي حق الهي مي شمارند .
در دوره اي که دين خدا در معرض زوال بود و جهالت و غفلت مردم زمينه اين اضمحلال مکتب شده بود، امام حسين (ع) حاضر شد براي بيداري و آگاهي مردم قرباني شود . در زيارت اربعين مي خوانيم:
«و بذل مهجته فيک ليستنقذ عبادک من الجهالة و حيرة الضلالة; (38) او خون خويش را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را از ناداني و سرگشتگي گمراهي نجات دهد .»
حفظ دين خدا قرباني مي خواهد . حسين بن علي (ع) و ياران و فرزندانش قربانيان اهل بيت در اين راه بودند . براي ملتها هم قرباني شدن و قرباني دادن، رمز عزت و پيروزي است . پيام عاشورا اين است:
«ملتي که در راه «آزادي» گام برداشته و برمي دارد، بايد قربانيان بسياري تقديم آستان حريت کند و اگر جامعه اي حاضر به فدا کردن عزيزانش در راه عزيزانش (آرمان و مکتب و آزادي و استقلال) نباشد، هرگز از ذلت به عزت نمي رسد .» (39)
امام خميني (ره) در باره نقش فداکاري امام حسين (ع) براي احياي دين اسلام مي فرمايد:
«سيدالشهدا (ع) نهضت عاشورا را برپا نمود و با فداکاري و خون خود و عزيزان خود اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بني اميه را محکوم و پايه هاي آن را فرو ريخت .» (40) «اسلام، همچو عزيز است که فرزندان پيغمبر، جان خودشان را فداي اسلام کردند ...» (41)
استاد شهيد مطهري (ره) در اين زمينه مي گويد:
«ما بچه هايمان را دوست داريم . آيا حسين بن علي (ع) بچه هاي خود را دوست نداشت؟ مسلما او بيشتر دوست داشت . به اين دليل که از ما انسان تر بود و اين عواطف، عواطف انساني است . او انسان تر از ما بود و قهرا عواطف انساني او هم بيشتر بود . حسين بن علي (ع) نيز بيشتر از ما فرزندان خود را دوست مي داشت اما در عين حال او خدا را از همه کس و همه چيز بيشتر دوست مي داشت، در مقابل خداوند و در راه خدا هيچ کس را به حساب نمي آورد .» (42)

3 . عشق به خدا از والاترين و زلال ترين حالات جان آدمي، عشق به کمال مطلق و معبود حقيقي، خداي متعال است . پيشوايان الهي اين عشق را در بالاترين درجه اش داشتند . نحوه حيات و شهادتشان نيز گوياي آن است . صاحبان چنين عشقهايي، براي خود، تعيني نمي بينند و پيوسته در انتظار لحظه رهايي از قفس تن و زندان خاک و پيوستن به خداوندند . چنين عشقي «فناي في الله» را هم در پي دارد و اين فنا و جذبه، سبب مي شود که جز ذات احدي و جز رضاي خالق، چيزي را به حساب نياورد و از هر چه که مانع اين وصال گردد، بگذرد . گذشتن از همه چيز براي خدا، يکي از جلوه هاي همين عشق عرفاني به خدا است . فدا کردن جسم براي تعالي جان، جلوه ديگر آن است .
«عقل مي گويد بمان و عشق مي گويد برو ... و اين هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفريده است تا وجود انسان در حيرت ميان عقل و عشق معنا شود ... راهي که آن قافله عشق پاي در آن نهاد، راه تاريخ است و آن بانگ الرحيل هر صبح در همه جا برمي خيزد . و اگر نه، اين راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سيصد و چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبيک گفته اند؟ ... اکنون بنگر حيرت عقل را و جرات عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند ... راحلان طريق عشق مي دانند که ماندن نيز در رفتن است، جاودانه ماندن در جوار رفيق اعلي، و اين اوست که ما را کشکشانه به خويش مي خواند ...» (43)
مقام سلم و رضا نيز ثمره همين عشق و مجذوبيت نسبت به آن يگانه محبوب است . برافروخته تر شدن چهره امام حسين (ع) هر چه که به لحظه شهادت نزديک مي شد، نشانه ديگري از اين عشق برين است .

4 . قيام براي خدا اخلاص و خدايي بودن نيت و انگيزه، در هر کاري مطلوب و ارزشمند است، به خصوص در مسايل مبارزاتي که زمينه هواي نفس و انگيزه هاي مادي و جاه طلبانه و قدرت جويي يا انتقام گيري بيشتر است و به عنصر اخلاص، نياز بيشتري است . آنکه براي خدا قيام کند، همه همتش عمل به تکليف و کسب رضاي الهي است . بنابراين نه کمي نفرات، در اراده اش خللي ايجاد مي کند و نه شکست ظاهري او را مايوس و بدبين مي سازد . قيام براي خدا، توصيه و موعظه الهي است .
قرآن در اين باره مي فرمايد:
«قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثني و فرادي; (44) بگو شما را به يک چيز موعظه مي کنم: اينکه دو تا دو تا و به تنهايي براي خدا قيام کنيد .»
از نظر اسلام ملاک زيبايي و انگيزه، رنگ خدايي داشتن آن است، هر چه نزديکي و پيوند انگيزه با آفريدگار هستي بيشتر باشد و نيت پررنگ تر شود، انگيزه زيباتر است و بر اين مبنا، زيباترين انگيزه، الهي ترين آنها و بهترين نيتها، خالص ترين آنها است . زيرا تا انگيزه انسان در تلاشها رنگ خدايي پيدا نکند، کوششهاي او در جهت منافع واقعي و کاميابي کامل و هميشگي خود و جامعه انساني نخواهد بود .
بنابراين آنچه براي خدا باشد ماندگار و پايدار مي شود . بدين علت بود که امام حسين (ع) انگيزه الهي را تضمين بيشتري براي ادامه مبارزه تا نهايت توان و تا پايان عمر مي دانست و مي فرمود:
«يا اخي و الله لو لم يکن في الدنيا ملجا و لا ماوي لما بايعت يزيد بن معاوية; (45) برادرم! اگر در دنيا هيچ پناهگاهي هم نداشته باشم، هرگز با يزيد بيعت نخواهم کرد .»
امام حسين (ع) به خوبي دريافته بود وقتي قيام براي خدا باشد، هرگز احساس باختن و خسارت در کار نيست . رمز جاودانگي قيام امام حسين (ع) که مرزهاي زماني و مکاني را درنورديد و مبدل به نمادي جاودانه گشت صداقت و اخلاص بود .

د . عوامل تاريخي
1 . فرا زماني و فرا مکاني بودن کربلا و عاشورا حماسه حسيني، کربلا و عاشورا دو چهره دارد . يکي چهره اي که در ظرف زمان و مکاني خاص قرار مي گيرد، چهره اي تاريخي و جغرافيايي، چهره اي ملکي . دوم چهره اي که در ظرف زمان و مکاني خاص قرار نمي گيرد، چهره اي فراتاريخي و فراجغرافيايي، چهره اي ملکوتي، منسلخ از زمان و مکان . (46) در وجه نخست، حماسه اي شکوهمند در زماني کوتاه و در محدوده جغرافيايي يک منطقه روي مي دهد . از اواخر رجب سال 60 هجري تا صفر سال 61 (بنا بر روايت مشهور) ظرف زماني اين حادثه حدود هفت ماه است . از آن زمان که «وليد بن عتبة بن ابي سفيان» والي مدينه از طرف يزيد کسي نزد حسين (ع) فرستاد و از امام براي يزيد يعت خواست و امام امتناع کرد تا سخنراني نيمه تمام امام زين العابدين (ع) در شام، و سخنراني حضرت زينب (س) در آنجا . (47)
ظرف مکاني اين حادثه شامل سه حوزه اسلامي آن روز است: حجاز، عراق و شام . از مدينه به مکه و از مکه تا عراق، به سوي کوفه و تغيير مسير به کربلا، سرزمين «کرب» و «بلا» (48) و سير کاروان اسيران حامل: «مصيبت حماسه و پيام» (49) تا شام .
در وجه دوم، حقيقت جاويد «کربلا» و «عاشورا» براي همه زمانها و همه مکانها رخ مي نمايد . اين شان، به تمام انسانها مربوط مي شود، بايد خويش را بيابند و تکليف خود را روشن کنند . اينکه «قبله» شان کدام است، در کدام «صف» مي ايستند به «اسفل سافلين» خود ميل مي کنند و يا به «حقيقت» خويش روي مي نمايند . در اين وجه است اين سخن بلند:
«مثلي لايبايع لمثله; (50) همچون مني با چون او (يزيد) بيعت نمي کند .»
حسين بن علي (ع) وقتي سخن مي گويد، نمي فرمايد من با يزيد بيعت نمي کنم، بلکه در نوع مواقع حساس چنين مي گويد که مثل من، با مثل يزيد بيعت نمي کند . يعني اين قضايا، قضاياي شخصي نيست، بلکه تا تاريخ هست، اين مبارزات هم هست . هر کسي که مثل من فکر کند، با کسي که مثل يزيد فکر مي کند بيعت نمي کند . (51) اين سخن که چون مني با چون يزيدي بيعت نمي کند، دعوت همه مردمان است در همه زمانها و مکانها به رويارويي با ستم و ستمگران و عدم مداهنه و سازش با ايشان . اين سخن فراتر از تاريخ و جغرافيا است . در اين وجه «کربلا» و «عاشورا» مکتبي سيار است و حقيقتي فراتر از «زمين» و «زمان» «کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا .» (52) هر روز عاشوراست، مگر هر روز قيام است؟ همه جا کربلاست: مگر همه جا از خون گلگون است؟ آري! «کربلا» و «عاشورا» يعني ظهور جلوه هاي زيباي حقيقت آدمي در عالم خاکي . «کربلا» و «عاشورا» دعوت به اين امر است . پيام ملکوتي «عاشورا» اين است . همگان نيازمند «کربلا» و «عاشورا» هستند .
اصولا از يک نگاه، دو نوع قيام قابل تصور است: نخست قيامي که في حد نفسه با توجه به اهداف خود در يک مقطع تاريخي انجام گرفته و پرونده آن همان جا بسته مي شود، چه موفق باشد چه ناموفق . البته ممکن است در عبرتهاي تاريخي از آن ياد شود و مورد بازبيني قرار گيرد و تحليل شود . دوم، نوعي ديگر از قيامها که تعدادشان واقعا انگشت شمار است، قيامهايي است که حالت اسوه براي دوره هاي بعد پيدا مي کند . براي نمونه در تاريخ ايران، قيام کاوه آهنگر چنين حالتي پيدا کرده است . اين تصويري است که فردوسي از آن براي ما ارائه کرده و قاعدتا مي بايست تا روزگار وي همچنان در اذهان پابرجا بوده باشد . در ادبيات اسلامي بويژه ادبيات شيعي، قيام امام حسين (ع) حالت نوعي الگو و اسوه را يافته است . يعني از حالت يک واقعه در يک زمان در آمده، تعميم يافته و نوعي بي زماني يا فرازماني در آن لحاظ شده است . از اين مهمتر، به صورت عاطفي با هويت يک فرد شيعه ممزوج شده و به نوعي جزو معتقدات او در آمده است . نهضت امام حسين (ع) به عنوان يک قيام اسوه و به صورت قيامي در آمد که حالت فرازماني پيدا کرد . دليلش هم اين بود که ارزشهايي که در آن مطرح شد واقعا ارزشهاي زماني نبود . يعني درست است که عليه يزيد بود اما به قدري اين ارزشها کلي و فراگير بوده و هست که مربوط به هيچ زماني نبوده و نيست . لذاست که در زيارت وارث، امام حسين (ع) از زاويه تاريخي و ارزش فراگير و فرازماني، در ادامه مسير انبيا مطرح مي شود و وارث آنان تلقي مي گردد . (53)
بنابراين نهضت عاشورا، الهام گرفته از راه انبيا و مبارزات حق جويان تاريخ مهم ترين الگوي مبارزات حق طلبانه بوده است .

2 . اتمام حجت (حجت کامل) در جريانات تاريخي، استناد مردم يا تاريخ سازان دلايلي است که مورد تمسک قرار مي گيرد . مردم در پي حجت و سند براي عمل خويش يا ارزيابي عملکرد ديگرانند . تاريخ سازان نيز براي پاسخگويي به «محکمه تاريخ» براي قاضي وجدانها حجت بر جاي مي گذارند . بنابراين انسان، نيازمند حجت، برهان و بهانه شکني است . توجيه گري، بهانه آوري و يافتن گريزگاه از حق، کوشش هماره انسان است، آنگاه که در اسارت نفس و کششها و کشمکشهاي پست و فرومايه دنيوي فرو مي غلتد . همه پيامبران آمده اند تا فرصت «بهانه» را از انسان بگيرند تا هيچ کس نگويد: نمي دانستم . کسي نگويد: چراغي نداشتم . خداوند در هدف بعثت انبيا مي فرمايد:
«لئلا يکون للناس علي الله حجة بعد الرسل; (54) تا براي مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه] و حجتي نباشد .»
کربلا، حجت بالغه است، براي همه آناني که نتوانستن يا نمي شود را فرياد مي زنند، اتمام حجت است . کربلا از نظرگاه سني «حجت» است و تقريبا هر کس در کربلا مي تواند الگوي سني خود را بيابد . نوجوانان، قاسم، عبدالله بن الحسن; جوانان و ميانسالان علي اکبر، عباس، عبدالله و جعفر; پيران، حبيب، عابس و مسلم بن عوسجه; زنان، زينب، رباب، و ام وهب; کودکان، اصغر و رقيه . کربلا از اين جهت نيز در جنگهاي تاريخ اسلام يک استثنا است . همه رنگها نيز در کربلا يافت مي شوند، سياه مانند جون غلام ابوذر و سفيد مانند اسلم ترکي . همه گروههاي اجتماعي نيز گويي در کربلا نماينده دارند، ... کربلا، هر کس را که بخواهد با تکيه بر بهانه ها صحنه حق را رها کند، خلع سلاح مي کند . حتي کودک با گريه خويشتن مي تواند نقش آفرين باشد . همه حالات انساني نيز در کربلا چهره و جلوه نموده است ... کربلا، سرزمين بي بهانگي است، تشنگي، بهانه جنگيدن و تنهايي، دليل گريز، تسليم و ذلت پذيري نيست . (55)
در نهضت عاشورا، امام حسين (ع) و يارانش، پيش از شروع جنگ با دشمن اتمام حجت کردند . هم خود و هدف از آمدنشان به سوي کوفه را تشريح کردند که به استناد دعوت آنها بوده است، هم خود را به روشني معرفي کردند و هم هر گونه بهانه اي را از آنان گرفتند که دليلي بر اين مخاصمه با امام نداشته باشند . امام حسين (ع) قبل از عاشورا با عمر سعد به طور خصوصي صحبت کرد، بلکه او را از اين جنايت بازدارد . به او فرمود:
«واي بر تو اي پسر سعد! از خدا نمي هراسي؟ با اينکه مي داني من کيستم، با من مي جنگي؟ اين گروه را رها کن و بيا با من باش که به قرب خدا نزديکتر است ...»
هر عذر و بهانه اي را که عمر سعد آورد، امام جوابش را گفت و او ساکت ماند، ولي نتوانست از مطامع دنيوي دست بکشد . امام مايوس، از هدايتش بازگشت، ولي با او اتمام حجت کرد . (56)
امام حسين (ع) نه تنها با دشمنان اتمام حجت کرد بلکه حجت را، حتي بر ياران و همراهان خويش نيز تمام کرد، تا آنان که مي مانند، از روي بصيرت و انتخاب آگاهانه بمانند . در طول راه، از اوضاع داخلي کوفه به آنان خبر داد، تا هر که مي خواهد، برگردد . شب عاشورا نيز به همراهان خود فرمودند:
«هر که بماند، فردا کشته خواهد شد . بيم دارم که بعضي از شما از وضع فردا بي خبر باشند، يا بدانند و خجالت بکشند که بروند . نيرنگ نزد ما خاندان حرام است . هر که دوست ندارد، برود، که شب همچون پرده اي آويخته است ... و هر که مي خواهد جان خويش را در راه ما فدا کند و مواسات کند، بداند که فردا در بهشت با ما است .» (57)
در همه صحنه هاي حق و باطل که در پهنه زمين و زمان پيش مي آيد، آگاهان و پيشوايان بايد براي درج و ثبت در تاريخ از يک سو براي بستن راه عذر و بهانه از سوي ديگر، به اظهار بينات و هشدارها بپردازند تا در آينده تاريخ، متهم به سکوت و سازش نشوند .

3 . جامعيت اسلام در نهضت حسيني کربلا، جلوه گاه همه زيبايي ها، عظمتها و ارزشهاي مکتب اسلام است . مدرسه اي کامل که در آن، اخلاق، عرفان، فقه، سياست، معرفت و ... در کاملترين و عالي ترين شکل ظهور و بروز يافته است . چهره «تمام» و «کمال» قرآن در هيچ صحنه اي همچون کربلا عرضه نشده است . کدام بعد قرآن و کدام زيبايي و دلارايي قرآن در بهترين و درخشان ترين وجه در کربلا نمود ندارد؟ کربلا جلوه گاه انسان کامل است . پس کربلا هيچ چيز «کم» ندارد، کلاسي کامل است براي انسان با همه درسها و آموزه هاي بزرگ، و شگفتا اين کلاس در محدودترين زمين و در کوتاه ترين زمان شکل گرفته است . در کربلا به جست و جوي هر مصداقي از «دين» بپردازيم، خواهيم يافت، آن هم در بهترين و زيباترين جلوه . کربلا امتزاج مسايل به ظاهر متضاد، يعني راندن و خواندن - دعوت به همراهي و پس زدن سست عنصران - خشم و رحمت، اشک و لبخند، صلابت و انعطاف و حتي شوخي و جدي است! بي مناسبت نيست نکته اي از کربلا باز گفته شود تا جلوه هاي گوناگون «زندگي» را در کربلا خوب تر دريابيم . (58)
حقيقت جاويد کربلا و عاشورا از اين جهت که به شان تمام انسانهايي مربوط مي شود که مظهر جلوه هاي زيباي حقيقت آدمي در عالم خاکي هستند و از اين جهت که اين واقعه از همه فضايل و شايستگي ها و برتري هاي چنين انساني برخوردار است، يک نهضت چندمقصدي و چندجانبه و چندبعدي است و علت اينکه تفاسير و تعابير مختلفي در مورد اين نهضت شده است محاذي بودن عناصر دخيل در آن است . ما وقتي که از جنبه بعضي عوامل و عناصر به اين نهضت نگاه مي کنيم، مي بينيم صرفا جنبه تمرد و عدم تسليم در مقابل قدرتهاي جابر و تقاضاهاي ناصحيح قدرت حاکم وقت دارد . از اين نظر اين نهضت يکي نفي «نه» و عدم تسليم است .
استاد مطهري در باره جامعيت اسلام در نهضت حسيني مي گويد:
«وقتي که بخواهيم به جامعيت اسلام نظر کنيم، بايد نگاهي هم به نهضت حسيني بکنيم . مي بينيم امام حسين (ع) کليات اسلام را در کربلا به مرحله عمل در آورده، مجسم کرده است، ولي تجسم زنده و جاندار حقيقي واقعي نه در تجسم بي روح . انسان وقتي در حادثه کربلا تامل مي کند، اموري را مي بيند که دچار حيرت مي شود و مي گويد اينها نمي تواند تصادفي باشد و سر اينکه ائمه اطهار (ع) اين همه به زنده نگه داشتن و احياي اين واقعه توصيه و تاکيد کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود، اين است که اين حادثه يک اسلام مجسم است، نگذاريد اين اسلام مجسم فراموش شود .» (59)
به طور کلي حادثه عاشورا از اين جهت که از تمامي جنبه هاي اسلامي، اخلاقي، اجتماعي، اندرزي، پرخاشگري، توحيدي و عرفاني، اعتقادي برخوردار مي باشد، عصاره کليه فضيلتهاي بشري است .

ه . عوامل سياسي
1 . بصيرت شناخت روشن و يقيني از دين، تکليف، پيشوا، حجت خدا، راه دوست و دشمن، حق و باطل «بصيرت» نام دارد . بصيرت و روشن بيني از صفات شايسته اي است که يک مسلمان در زندگي فردي و اجتماعي خود بايد از آن برخوردار باشد . در مبارزات و فعاليتهاي سياسي و اجتماعي و موضع گيري ها، جايگاه بصيرت روشنتر مي شود . حماسه آفرينان عاشورا، بي هدف و کورکورانه به کربلا نيامده بودند، آنان اهل بصيرت بودند، هم نسبت به درستي و حقانيت راه و رهبرشان و هم به اينکه وظيفه شان جهاد و ياري امام است و هم شناخت دشمن و حق و باطل . امام حسين (ع) از فرجام شهادت و آگاهانيدن ياران و همراهان خود کاملا آگاه بود و از روي بصيرت و آگاهي در شب عاشورا در جمع يارانش فرمود:
«اينان مرا خواهند کشت و همه کساني را که پيش روي من جهاد مي کنند . پس از غارت، خانواده مرا به اسارت خواهند برد ...» (60)
استاد مطهري معتقد است از جمله ارزشهاي مهمي که به قيام حسين (ع) قوام، پايداري و جاودانگي هميشگي بخشيده است، روشن بيني است . ايشان مي گويد:
«يکي از چيزهايي که به نهضت حسين بن علي (ع) ارزش زياد مي دهد، روشن بيني است . روشن بيني يعني چه؟ يعني حسين (ع) در آن روز چيزهايي در خشت خام مي ديد که ديگران در آيينه هم نمي ديدند . ما امروز نشسته ايم و اوضاع آن زمان را تشريح مي کنيم، ولي مردمي که در آن زمان بودند آن چنانکه حسين بن علي (ع) مي فهميد مي فرمايد، نمي فهميدند .» (61)
به اعتقاد شهيد مطهري وجود يک درک قوي در نهضت حسيني باعث تقدس اين نهضت شده است و اين درک قوي، آن جريان پشت پرده ضد اسلامي امويان را که مردم ظاهربين نمي ديدند، مي ديد ولي مردم ظاهربين و گول ظاهرخور و حمل به ظاهرکن، هيچ گونه توجهي به اين امور نداشته اند ... حقيقتي بود که حسين (ع) درک مي کرد و ديگران درک نمي کردند . استاد مطهري عدم روشن بيني و درک ضعيف عامه و فراموشکاري آنان را يکي از علتهاي مهم شهادت امام حسين (ع) مي داند . (62)

2 . امر به معروف و نهي از منکر حيات و پايداري و قوام جامعه اسلامي منوط به حساسيت مردم نسبت به احکام خدا و نظارت عمومي در امور واليان و مسؤولان و مردم عادي است . به اين مساله مهم اجتماعي از بعد مکتب، «امر به معروف و نهي از منکر» گفته مي شود که از واجبات ديني بر عهده هر مسلمان است . امام حسين (ع) ضمن بيان انگيزه هاي قيام خودش، به اين عنصر مهم اشاره دارد و مي فرمايد:
«اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنکر .» (63)
يکي از درسهاي نهفته در اين سخن، آن است که فريضه امر به معروف و نهي از منکر، تنها در تذکراتي نسبت به بعضي از گناهان جزيي از سوي افراد عادي خلاصه نمي شود، بلکه قيام بر ضد حکومت ستم و تلاش براي اصلاح ساختار سياسي جامعه و تشکيل حکومتي بر اساس حق و قرآن نيز از مصاديق امر به معروف و نهي از منکر است، آن گونه که امام حسين (ع) حماسه عاشوراي خود را عبارت از همان دانست . استاد مطهري در باره ارزش و اهميت والاي اصل امر به معروف و نهي از منکر در جامعه اسلامي مي گويد:
«امر به معروف و نهي از منکر ارزش زيادي به نهضت حسيني مي دهد . به موجب همين عامل است که اين نهضت شايستگي پيدا کرده که براي هميشه زنده بماند . براي هميشه يادآوري شود و آموزنده باشد . البته همه عوامل، آموزنده هستند، ولي اين عامل، آموزندگي بيشتري دارد .» (64)
استاد مطهري در ادامه مي افزايد:
«امر به معروف و نهي از منکر، يگانه اصلي است که ضامن بقاي اسلام است . به اصطلاح علت مبقيه است . اصلا اگر اين اصل نباشد، اسلامي نيست ... حسين بن علي (ع) در راه امر به معروف و نهي از منکر يعني در راه اساسي ترين اصلي که ضامن بقاي اجتماع اسلامي است کشته شد، در راه آن اصلي که اگر نباشد، دنبالش متلاشي شدن، تفرق، تفکک و از ميان رفتن و گنديدن پيکر اجتماع است» . (65) عنصر امر به معروف و نهي از منکر به نهضت حسيني ارزش داد، امام حسين هم به امر به معروف و نهي از منکر ارزش داد . امر به معروف و نهي از منکر، نهضت حسيني را بالا برد، ولي حسين (ع) اين اصل را به نحوي اجرا کرد که شان اين اصل بالا رفت .» (66)

3 . اصلاح طلبي جامعه اي که از معيارهاي اصيل دين و ملاکهاي ارزشي اسلام فاصله بگيرد، فساد در پيکره آن ريشه مي دواند و روابط انساني و ارتباطات اجتماعي و آنچه ميان حاکم و ملت پيش مي آيد، دچار انحراف از صراط مستقيم مي شود . گسترش بي بند و باري و رواج ظلم و حاکميت پول و حيف و ميل بيت المال مسلمين و تعرض بي مورد نسبت به زندگي و مال و جان مسلمانان و نبودن امنيت و عدالت، گوشه اي از اين فساد اجتماعي است . راه فسادزدايي نيز اقدامهاي اصلاحي براي متقاعد کردن مسؤولان به رفتار عادلانه و اجراي دقيق قانون و عمل به کتاب و سنت است . اين نوعي حرکت اصلاح گرانه است که امام حسين (ع) نيز در نهضت خويش آن را دنبال مي کرد و بر اوضاع نابسامان اجتماع، صحه نمي گذاشت و مهر سکوت بر لب نمي زد . امام حسين (ع) در سخن معروف خويش با اشاره به اين هدف اصلاحي، خروج خويش را با انگيزه اصلاح طلبي در امت پيامبر معرفي کرده است . امام حسين (ع) هدف از اصلاح طلبي خود را در طي نامه اي به عنوان وصيت نامه به برادرش محمد حنفيه، به بيان شهيد مطهري اين گونه بازگو مي کند:
«من مثل خيلي افراد نيستم که قيام و انقلابم به خاطر اين باشد که خودم به نوايي رسيده باشم، براي اينکه مال و ثروتي تصاحب کنم، براي اينکه به ملکي رسيده باشم . اين را مردم دنيا از امروز بدانند (اين نامه را در مدينه نوشت) قيام من قيام مصلحانه است . من مصلح در امت جدم هستم . قصدم امر به معروف و نهي از منکر است، قصدم اين است که سيره رسول خدا را زنده کنم، روش علي مرتضي را زنده کنم . سيره پيغمبر مرد، روش علي مرتضي مرد، مي خواهم اين سيره را و اين روش را زنده کنم .» (67)
ايشان همچنين مي افزايد:
«هر مصلحي که موفق شود اين چهار اصل را عملي سازد، افکار و انديشه ها را متوجه اسلام راستين سازد و بدعتها و خرافه ها را از مغزها بيرون براند، به زندگي عمومي از نظر تغذيه و مسکن و بهداشت و آموزش و پرورش سامان ببخشد، روابط انساني انسانها را بر اساس برابري و برادري و احساس اخوت و همساني برقرار سازد و ساخت جامعه را از نظر نظامات و مقررات حاکم طبق الگوي خدايي اسلام قرار دهد به حداکثر موفقيت نايل آمده است .» (68)

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1) سوره نحل، آيه 96 .
2) سوره صف، آيه 8 .
3) مطهري، مرتضي، امدادهاي غيبي در زندگي بشر، ص 26 - 22 .
4) سوره قصص، آيه 88 .
5) سوره الرحمن، آيه 27 .
6) مطهري، مرتضي، حق و باطل، ص 38 - 37 .
7) مطهري، مرتضي، حق و باطل، ص 46 .
8) مطهري، مرتضي، بيست گفتار، ص 159 .
9) مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي، ص 126 - 125 .
10) موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 321 .
11) ر . ک: بحارالانوار، ج 44، ص 297 حديث دوم از حضرت امام زين العابدين (ع) .
12) اسرار الشهادة، علامه دربندي، متوفاي 1286ه . ق، ص 403 به نقل از لهوف .
13) موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 377 .
14) مطهري، مرتضي، جامعه و تاريخ، ص 60 - 59 .
15) نهج البلاغه، صبحي صالحي، حکمت 456 .
16) مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68 .
17) بحارالانوار، ج 44، ص 51 .
18) تحف العقول، ص 275 .
19) انساب الاشراف، بلاذري، ج 3، ص 188 .
20) سوره منافقون، آيه 8 .
21) ميزان الحکمة، ج 6، ص 288 .
22) مطهري، مرتضي، انسان کامل، ص 239 و نيز فلسفه اخلاق، ص 152 .
23) من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 444 .
24) ميزان الحکمة، ج 7، ص 357 .
25) مطهري، مرتضي، حماسه حسيني، ج 1، ص 151 .
26) سوره توبه، آيه 52 .
27) تاريخ طبري، ج 4، ص 290 .
28) اعيان الشيعه، ج 1، ص 597 .
29) صحيفه نور، ج 4، ص 16 .
30) همان، ج 8، ص 12 .
31) همان، ج 2، ص 208 .
32) روزنامه جمهوري اسلامي 25/2/76 . شامل سخنراني تاريخي مقام معظم رهبري در جمع فرماندهان و بسيجيان لشکر 27 رسول الله (ص) و نيز ر . ک: به رسالت خواص و عبرتهاي عاشورا چاپ پنجم، نوشته سيداحمد خاتمي، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1377، در تايخ 20/3/75 .
33) سوره احزاب، آيه 41; سوره جمعه، آيه 10 .
34) موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 395 .
35) همان، ص 414 .
36) همان، ص 485 .
37) سوره توبه، آيه 111 .
38) مفاتيح الجنان، ص 468 .
39) محدثي، جواد، پيامهاي عاشورا، ص 160 .
40) صحيفه نور، ج 4، ص 100 .
41) همان، ج 10، ص 30 .
42) مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 17، ص 225 .
43) شهيد سيدمرتضي آويني، (روايت محرم) فتح خون، نشر کانون فرهنگي - هنري ايثارگران، چاپ سوم، 1375، ص 39 - 36 .
44) سوره سبا، آيه 46 .
45) بحارالانوار، ج 44، ص 329 .
46) چشمه خورشيد 1، مجموعه مقالات کنگره بين المللي امام خميني (ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، ص 31 .
47) ر . ک: ابوجعفر محمد بن جرير الطبري، تاريخ الرسل و الملوک (تاريخ الطبري) تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، الطبعة الرابعة، دائرة المعارف القاهره، ج 5، صص 364 - 338 .
48) چشمه خورشيد 1، ص 31 .
49) ر . ک: محسن رشيد، شمع وجود، چاپ اول، مؤسسه نشر و تحقيقات ذکر، 1367، ص 10 .
50) فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 18; اللهلوف، ص 23 (به مثله آمده است) ; بحارالانوار، ج 44، ص 325 . (مثله آمده است) .
51) جوادي آملي، عرفان و حماسه، چاپ اول، مرکز نشر فرهنگي رجاء، 1372، ص 71 .
52) چشمه خورشيد 1، دفتر اول، ص 32 .
53) بهار حماسه، ويژه نامه عاشوراي حسيني، ضميمه ماهنامه بصائر، فروردين 1381، ص 17 .
54) سوره نساء، آيه 165 .
55) سنگري، محمدرضا - عبداللهي، عوامل معنوي و فرهنگي دفاع مقدس، ج 3، نشر مرکز تحقيقات اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه، 1380، ص 38 - 36 .
56) اعيان الشيعه، ج 1، ص 599 .
57) موسوعة کلمات الامام الحسين (ع) ص 399 .
58) سنگري، محمدرضا - عبداللهي، مهدي، عوامل معنوي فرهنگي دفاع مقدس، ج 3، ص 35 - 32 .
59) مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 17، ص 382 .
60) موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 399 .
61) مطهري، مرتضي، حماسه حسيني 2، ص 84 .
62) مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 17، ص 450 - 449 .
63) موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 291 .
64) مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 17، ص 214 .
65) همان، ص 235 .
66) همان، ص 155 .
67) همان، ص 188 .
68) مطهري، مرتضي، نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، ص 70 .