حماسه حسينی در يک نگاه
شهيد مرتضي مطهري قدس سره که با دغدغه خاص به بررسي موضوعات اسلامي مي پرداخت، نسبت به حادثه عاشورا حساسيت و عنايت فوق العاده اي داشت. گر چه در اين باره تأليف و اثري مکتوب توسط خود استاد نيست، اما گويا آنچه در نظر داشته بر قلم جاري کند، در سخنرانيهاي خود اظهار نموده است. «حماسه حسيني» عنوان سه جلد کتاب از استاد شهيد است. اين مجموعه مشتمل بر سخنرانيها و يادداشتهاي ابتدايي و غير تفصيلي استاد مطهري است که از حدود سال 1347 تا 1356 شمسي ايراد و نوشته شده و تاکنون بيش از سي نوبت به چاپ رسيده است. اين کتاب با عنوان «الملحمةُ الحسينيه» به عربي ترجمه شده و به نام مترجم تصريح نشده است (1).
(2)
«حماسه حسيني» تاريخ نگاري نيست، بلکه تحليل تاريخ است و در آن به جنبه درس آموزي و الگوگيري از قيام امام حسين عليه السلام و لزوم پيراستن آن از تحريفات تکيه و تأکيد شده است.
از آنجا که استاد مطهري خود عهده دار فراهم کردن اين کتاب نشده و فرصت تجديد نظر در مطالب آن را نيافته و مطالب آن را به تدريج گفته و نوشته بود، مسامحاتي در آن يافت مي شود. با اين وصف نکاتي جديد و ارزشمند در کتاب وجود دارد که مي توان آن را در شمار کتابهاي مهم قلمداد کرد (3).
دو چهره حادثه کربلا حادثه کربلا دو صفحه بي نظير دارد؛ صفحه سفيد و نوراني و صفحه تاريک و سياه و ظلماني.
به اعتقاد استاد مطهري صفحه تاريک آن : «از نظر تنوع جنايت بي مانند است. حدود بيست و يک نوع پستي و لئامت در آن رخ داده که حتي در جنگهاي صليبي و آنچه اروپائيها در اندلس مرتکب شدند به پاي آن نمي رسد. اگر فقط به اين صفحه نگاه کنيم فقط بايد شعر مرثيه بگوييم و بس.
صفحه ديگر آن حماسه و افتخار و نورانيت، تجلي حقيقت، انسانيت و حق پرستي است و بشريت حق دارد در برابر آن به خود ببالد. جنبه حماسي اين حادثه صد برابر بر جنبه جنايي آن مي چربد. جنايت اين است که فقط يک صفحه اش [آن هم جنايات آن را [بخوانند و آن را از نظر هدف منحرف نمايند. امام حسين عليه السلام يک مکتب است و پس از مرگش زنده تر مي شود، بني اميه گمان مي کرد حسين عليه السلام را کشت و تمام شد، ولي بعد فهميد که مرده حسين مزاحم تر است. تربت او کعبه صاحبدلان است و باز تصميم گرفتند قبرش را خراب کنند، اما هرگز موفق نشدند نام و ياد و مکتب او را از بين ببرند. از نظر اسلام، شهادت امام حسين عليه السلام از ديدگاه فردي و اجتماعي موفقيت آميز بود.» (4)
حماسه حسيني از نظر استاد بهترين واژه اي که بيانگر عمق نهضت حسيني است کلمه حماسه است، نه نهضت يا قيام يا شورش و جز اينها.
«کلمه حماسه به معناي شدت و صلابت است و نيز به معناي شجاعت و حميت. چنان که در ادبيات فارسي و عربي شعر و نثر حماسي داريم (5)، حادثه و شخصيت حماسي نيز هست. شخصيت حسين بن علي عليهماالسلام صبغه حماسي دارد و بايد با وجود و سرگذشت او يک احساس حماسي داشته باشيم، نه يک احساس تراژدي و مصيبت، رثا و نفله شدن. شخصيتهاي حماسي جنبه نژادي و قومي دارند؛ يعني مخصوص يک قوم و نژاد معين و يک آب و خاکند، اما در مورد امام حسين عليه السلام چنين نيست. او يک شخصيت حماسي است، اما حماسه انسانيت و بشريت، نه حماسه قوميت. سخن، عمل و روح امام حسين عليه السلام هيجان و حماسه مافوق حماسه هاست و علت شناخته نشدن ايشان نيز همين است. شخصيت امام از نظر شدت حماسي بودن و علو و ارتفاع جنبه انساني بي نظير است و ما اين حماسه را نشناخته ايم (6).
(7)
تحريفها در واقعه عاشورا نهضت مقدس عاشورا نقش اساسي در زنده نگهداشتن اسلام و ستم ستيزي مسلمانان به ويژه شيعيان داشته و دارد. اهميت و تأثيرگذاري احياگري و سازندگي اين حادثه سبب شده برخي به انگيزه هاي گوناگون دست به کار شده، اين نهضت مقدس را حرکتي غير منطقي و نابخردانه جلوه دهند. روشن است که دشمن به عمد دست به تحريف زده، ولي دوست از روي جهل به اين ميدان وارد شده که نتيجه يکي است.
استاد مطهري با حساسيت و دغدغه ديني اين انحراف را نمي توانست تحمل کند. در دهه چهل که خرده گيريها و شبهه آفرينيها افزايش يافته، هر گروه و فرقه براي خود نشان دادن در پي دستاويزي مي گشتند که اسلام را از جلوه بيندازند، بهترين و عوام فريب ترين مستمسک که باعث شده جوانان از گرايش به اسلام و اظهار علاقه به آن احساس شرم و خجالت کنند، پيرايه هايي بود که بر اين واقعه شورانگيز بسته اند؛ يعني همان چيزي را که موج مي آفريند و مردم را به اسلام علاقه مند مي کند و به ستم ستيزي و عدالت خواهي وا مي دارد، به رخدادي بدل کرده اند که رکود و سستي مي آفريند.
شهيد مطهري پس از تقسيم تحريف به لفظي و معنوي (8) از اين گلايه دارد که هر دو نوع تحريف در حادثه عاشورا راه يافته است. اما تحريف معنوي را خطرناک تر از تحريف لفظي و نقل قطعات تاريخي نادرست مي داند (9)؛ زيرا بدون اينکه از لفظ بکاهد و آن را کم يا زياد کند، حادثه و سخن را به گونه اي توجيه و تفسير مي نمايد که بر خلاف معناي واقعي آن باشد.
اما عوامل تحريف در حادثه عاشورا چيست؟ استاد شهيد به سه عامل اشاره مي کند :
1 دوستان ناآگاه و دشمنان مغرض.
اين عامل اختصاص به حادثه عاشورا ندارد. اغراض دشمنان هميشه عاملي براي تحريف حادثه هاي مهم است. در مورد حادثه عاشورا حکومت اموي کوشيد تا با اقداماتي نهضت حسيني را منحرف کند؛ مانند خارجي معرفي کردن برخي از عناصر نهضت حسيني، و اتهام آشوب و اختلاف انگيزي به مسلم بن عقيل از سوي ابن زياد. شگفت اينکه تلاش دشمنان در تحريف واقعه عاشورا ره به جايي نبرد و با کمال تأسف در حادثه کربلا بيشتر تحريفات از ناحيه دوستان است.
2 تمايل به اسطوره سازي، همان حس قهرمان پرستي بشر، ولي ما نبايد يک سند مقدس را در اختيار افسانه سازان قرار دهيم.
3 کج فهمي از قيام حسيني. برخي مي گويند صرفا گريه بر امام، کفاره گناهان است و ثمر ديگري بر آن مترتب نيست (10) :
(11)
حسين فرياد کشيده که علل و انگيزه قيام مسائلي است که منطبق بر اصول کلي اسلام است (12)»؛ مثل اصلاح امور اجتماعي امت اسلام، امر به معروف و نهي از منکر. نيازي نيست که از خودمان براي آن دليل ذکر کنيم. و درست به خاطر همين اهداف مقدس بوده است که ائمه اطهار عليهم السلام اصرار داشتند که عزاي امام حسين عليه السلام زنده بماند؛ يعني خواستند اين اهداف و شعارها زنده بماند :
«حسين بن علي عليهماالسلام مکتب عملي اسلام را تأسيس کرد. او نمونه عملي قيامهاي اسلامي است. خواستند مکتب حسين زنده بماند و سالي يک بار حسين با آن نداهاي شيرين و عالي و حماسه انگيزش ظهور کند و فرياد کند : «اَلا ترونَ اَنَّ الحق لا يُعمل به و اَنّ الباطل لا يتناهي عنه، ليرغب المؤمن في لقاء اللّه محقّا.» (13) خواستند «الموت اولي من رکوب العارِ» (14)، مرگ از زندگي ننگين بهتر است براي هميشه زنده بماند. خواستند «لا اَري الموت إلاّ سعادة و الحياة مَعَ الظالمين الاّ بَرَما» (15)، براي هميشه زنده بماند... نگذاريد حادثه عاشورا فراموش شود. حيات شما، زندگي و انسانيّت و شرف شما به اين حادثه بستگي دارد. به اين وسيله مي توانيد اسلام را زنده نگه داريد. پس ترغيب کردند که مجلس عزاي حسيني را زنده نگه داريد. و درست است. عزاداري حسين بن علي واقعا فلسفه صحيح و بسيار عالي دارد. اما متأسفانه عده اي اين را نشناختند» (16).
وظيفه ما در برابر تحريفها استاد مطهري دو گروه عوام و خواص (توده مردم و آگاهان) را مسئول پديد آمدن اين تحريفات مي داند و اکنون نيز وظيفه هر دو گروه مبارزه با اين آفت مي باشد. دانشمندان که نقاط ضعف اجتماع را مي شناسند نبايد از آنها چشم پوشي کنند، بلکه بايد براي رفع آنها بکوشند.
عوام در حادثه عاشورا دو نقطه ضعف دارند : «شلوغي مجلس» و «شور و وايلا به پا شدن». بزرگ ترين وظيفه علما مبارزه با اين نقاط ضعف اجتماع است، چنان که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود :
«اذا ظهرت البِدَعُ في اُمّتي فليظهر العالم علمه و الاّ فعليه لعنة اللّه » (17).
«اِنّ الذين يکتمونَ ما انزلنا من البيّنات و الهُدي مِن بَعدِ ما بينّاه للناس في الکتاب اولئک يَلعَنهم اللّه و يَلعَنهم اللاعنون» (18)
(19)
نهضت حسيني، عامل شخصيت يافتن جامعه اسلامي در اينکه شهادت امام حسين عليه السلام اسلام را تجديد حيات نمود شکي نيست (20). سؤالي که مطرح است اين است که چه رابطه اي است ميان شهادت امام حسين عليه السلام و زنده شدن اصول و فروع دين؟ استاد مطهري پاسخ مي دهد :
«چون نهضت او يک حماسه بزرگ الهي و اسلامي بود، حيات تازه اي در عالم اسلام دميد. پس از شهادت ايشان رونقي در اسلام پيدا شد. امام حسين با حرکت بزرگ خود، روح مسلمانان را زنده کرد. ترس را ريخت و احساس بردگي و اسارتي را که اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاويه بر روح جامعه حکمفرما بود، تضعيف کرد. به عبارت ديگر به جامعه اسلامي شخصيت داد. احساس شخصيت مسئله بسيار مهمي است که سرمايه اي بالاتر از آن براي اجتماع وجود ندارد. آنچه پيغمبر اسلام به مردم عرب داد و آنان را از حضيض پستي به اوج عزت رساند، ايماني بود که به آن مردم شخصيت داد. امويين کاري کردند که شخصيت اسلامي را از ميان مسلمين ميراندند و امام حسين عليه السلام آن شخصيت را احيا کرد.
شخصيت دادن به يک ملت به اين است که به آنها عشق و ايده آل داده شود، يا گرد و غبار از روي آن عشقها پاک کند. بعد از بيست، سي سال که تعاليم اسلام فراموش شده بود، امام حسين عليه السلام فرمود : «و علي الاسلام السَّلام اِذْ قد بُليت الأمّة براعِ مثل يزيد» (21). «انّي لم اخرج اَشِرا و لا بَطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انّما خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدي» (22).
(23)
نهضت حسيني، تجسم عملي اسلام مکتب مقدس اسلام جامع و داراي ابعاد درهم تنيده فردي، اجتماعي، اخلاقي، سياسي و فرهنگي است. رفتار امامان معصوم تجلي ابعاد مختلف مکتب است.
اوج اين تجلي پس از دوره کوتاه صدر اسلام در حادثه کربلا وجود دارد. از اين رو برداشتهاي ما از اين حادثه بايد متناسب با جامعيت و فراگيري آن باشد. به گفته استاد مطهري : «حادثه کربلا تجسّم فکر و ايده چند جانبه و چند بعدي اسلامي است. آنچه در جريان و عمل اين حادثه تحقق پيدا کرده، اسلام است و همه برداشتهاي صحيح از حادثه عاشورا به بخشي از آن اشاره کرده اند. صحيح اند ولي ناقص، کامل نيست؛ مثل برداشت دعبل خزاعي، کميت اسدي، محتشم کاشاني، عمان ساماني و اقبال لاهوري. برداشت دعبل خزاعي از نهضت ابا عبداللّه ، به تناسب زمان فقط جنبه هاي پرخاشگري آن است. برداشت محتشم کاشاني، جنبه هاي تأثرآميز و رقت آور، برداشت عمان ساماني يا صفي عليشاه عرفاني، عشق الهي و پاکبازي در راه حق. و ديگري از جنبه حماسي، اخلاقي، پند و اندرز و... و همه درست گفته اند، ولي برداشت هر يک از يک جنبه اين نهضت است نه تمام آن.
اگر بخواهيم به جامعيت اسلام نگاه کنيم بايد به نهضت حسيني نگاه کنيم. مي بينيم امام حسين کليات اسلام را عملاً در کربلا به مرحله عمل آورده و مجسم کرده است، ولي تجسّم زنده، حقيقي و واقعي، نه تجسم بي روح؛ چون اسلام مجسّم است. ائمه اطهار اين همه به زنده نگهداشتن و احياي اين حادثه توصيه کرده اند. در اين حادثه مرد، زن، پير و جوان، کودک، سياه و سفيد، عرب و عجم نقش دارند. و داراي جنبه هاي عرفاني و توحيدي، پاکباختگي در راه خداست. از يک سو امام عليه السلام مرد پرخاشگري است که در مقابل دستگاه جبار قيام کرده و مي فرمايد : «واللّه لا اُعطيکم بيدي اعطاء الذليل و لا افرُّ فرار العبيد» (24). «هيهات منّا الذلّة»... از سوي ديگر امام را در کرسي يک خيرخواه، واعظ و اندرزگو مي بينيم که حتي از سرنوشت شوم دشمنان خودش ناراحت است که اينها چرا بايد به جهنم بروند. او نمونه جدش بود که : «لَقَدْ جائکم رسولٌ مِنْ انفسکم عزيز عليه ما عنتّم حريصٌ عليکم بالمؤمنين رؤفٌ رحيمٌ» (25). در اين مقام، امام حسين عليه السلام يکپارچه محبت و دوستي است که حتي دشمن خود را هم واقعا دوست دارد که نجات پيدا کند. از جنبه اخلاقي نيز حادثه عاشورا سرآمد است. ارزشهاي اخلاقي مانند ايثار، وفا و مروت، مساوات اسلامي، برابري و برادري در آن موج مي زند» (26).
عنصر امر به معروف و نهي از منکر در نهضت حسيني در باره عامل اصلي قيام عاشورا تحقيقات فراواني صورت گرفته و هر کس بر اساس نگرش خود به ذکر عواملي پرداخته است؛ مانند اينکه قصد و هدف اصلي آن حضرت تشکيل حکومت اسلامي بود، يا اينکه دستور خصوصي داشت و ديگران را نشايد که درباره آن کاوش کنند. اگر به سخنان خود امام حسين عليه السلام مراجعه کنيم پاسخ روشني مي يابيم. در کلمات آن حضرت عواملي چون اصلاح امت پيامبر اسلام، امر به معروف و نهي از منکر و در واقع پرداختن به مسائل بنيادين فراوان به چشم مي خورد. از لابه لاي تاريخ بر مي آيد که عوامل ديگري مثل بيعت خواهي يزيد و اعلام وفاداري کوفيان نيز در کار بوده اند. اما به هنگام بررسي و تحليل واقعه عاشورا، بايد ميان اين عوامل از نظر تأثير و اهميت فرق نهاد. استاد شهيد مطهري، پس از ذکر عوامل مؤثر در حادثه کربلا جايگاه و اهميت هر يک را بيان مي دارد :
عوامل مؤثر در نهضت حسيني در نهضت حسيني عوامل متعددي دخالت داشته و همين امر سبب شده که از نظر تفسيري و پي بردن به ماهيت آن بسيار پيچيده باشد. عوامل مؤثر در نهضت حسيني را مي توان اين چند عامل دانست :
الف) بيعت خواستن يزيد از امام حسين عليه السلام و امتناع ايشان از بيعت.
بيعت با يزيد که مظهر هر فسادي بود دو مفسده داشت :
1 تثبيت خلافت موروثي در خاندان اموي؛ يعني خلافت فرد مطرح نبود، بلکه خلافت موروثي مطرح بود؛ زيرا معاويه بر اين بود که يزيد خليفه شود.
2 شخصيت خاص يزيد که آن زمان را از هر زمان ديگر متمايز مي کرد. و آن اينکه او نه تنها فاجر و فاسق بود، بلکه برخلاف خلفاي اموي شئون و مصالح اسلامي را در ظاهر هم رعايت نمي کرد؛ مثلاً علنا شراب مي خورد و... که امام حسين عليه السلام مي فرمايد در صورت بيعت : «و علي الاسلام السّلام اذ قد بليت الامة براعٍ مثل يزيد» (27). بيعت نکردن يعني در مقابل اين حکومت تعهدي ندارم و بيعت نکردن امام خطري براي حکومت بود. وظيفه امام در اينجا بيعت نکردن است و تسليم تهديد نشدن، و لو کشته شود، ولي نه بگويد. يزيد در نامه خصوصي مي نويسد : «خذا الحسين بالبيعة اَخْذا شديدا» (28)، ولي امام حسين عليه السلام مي فرمايد : «لا واللّه لا اعطيکم بيدي اعطاء الذليل و لا افرّ فرار العبيد» (29).
ب) دعوت مردم کوفه
اين، عامل اصلي نبوده و حداکثر تأثير آن اين بوده که امام را از مکه بيرون بکشاند و ايشان به طرف کوفه بيايند؛ زيرا نامه هاي مردم کوفه به مدينه نيامد، بلکه در مکه به دست حضرت رسيد و امام نهضتش را از مدينه شروع کرده بود؛ يعني وقتي نامه ها به ايشان رسيد که امام تصميم خود را بر امتناع از بيعت گرفته بود و همين تصميم، خطري بزرگ براي او به وجود آورده بود. بنابراين دعوت مردم کوفه عامل اصلي در اين نهضت نبود، بلکه عامل فرعي بود.
ج) امر به معروف و نهي از منکر
اين نَصّ فرمايش خود امام عليه السلام است که هنگام خروج از مدينه به محمد بن حنفيه اين وصيتنامه را نوشتند :
«هذا ما اوصي به الحسين بن علي اخاه محمدا المعروف بابن الحنفية،.. انّي لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انّما خرجت لطلب الاصلاح في اُمّة جدي، اريد ان آمُرَ بالمعروف و اَنهي عن المنکر و اسير بسيرة جدّي و ابي عليّ بن ابي طالب عليه السلام » (30).
ارزيابي عوامل ياد شده در ميان عوامل مزبور، دعوت مردم کوفه، ارزش بسيار ساده و عادي دارد. احتمال موفقيت آن حدود پنجاه درصد و يا کمتر است، که اگر شمار لشکر دشمن بيشتر باشد احتمال موفقيت کمتر خواهد بود.
و اما بيعت، ارزش آن نسبت به دعوت بيشتر است، چون نصرت و ياري مردم در کار نبود و ايشان از پذيرش بيعت امتناع فرمود. از اين نظر که امام در چنين حالتي به تنهايي و بشخصه در مقابل تقاضاي نامشروع يک قدرت بسيار جبار ايستاده است، بدون انصار و اعوان، و مقاومت هم صددرصد خطرناک است، داراي ارزش است.
اما امر به معروف و نهي از منکر، ارزش بسيار بالايي دارد؛ زيرا نه متکي به دعوت است و نه تقاضاي بيعت.
اگر فقط عامل اول مؤثر بود، چنانچه امام را دعوت نمي کردند امام قيام نمي کرد. اگر عامل دوم فقط مؤثر بود، چنانچه حکومت بيعت نمي خواست، امام قيام نمي کرد، اما به موجب عامل سوم، امام حسين عليه السلام يک فرد معترض، منتقد، مثبت، انقلابي و قيام کننده است.
شرايط امر به معروف و نهي از منکر از آنجا که اين عامل ارزش نهضت امام حسين عليه السلام را بسيار بالا مي برد، بايد اين اصل مهم را بشناسيم که چگونه اين اصل آن قدر اهميت دارد که شخصيتي مثل امام حسين عليه السلام را وادار مي کند تا جانش را فدا کند. حسين بن علي عليهماالسلام در راه امر به معروف و نهي از منکر، يعني در راه اساسي ترين اصلي که ضامن بقاي اجتماع اسلامي است، کشته شد؛ اصلي که اگر نباشد جامعه متلاشي شده، از ميان مي رود. آيات قرآن در اين زمينه زياد است و از جوامع گذشته که ياد مي کند، مي گويد اينها متلاشي و هلاک شدند؛ زيرا در آنها نيروي اصلاح و امر به معروف و نهي از منکر نبود. اما برخي از شرايط آن :
يکي اين است که آمر به معروف و ناهي از منکر (يعني مصلح جامعه بشري) اول بايد خود صالح باشد تا بتواند اصلاح کند : «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعونَ الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهونَ عن المنکر» (توبه / 112).
آمر به معروف و ناهي از منکر يعني مصلح. مگر ناصالح مي تواند مصلح باشد؟ آنان که اول خود را اصلاح کرده و تربيت و تأديب نموده اند مي توانند مصلح باشند. علي عليه السلام مي فرمايند :
«مَنْ نصب نفسه للنّاس اِماما فَعَليه اَنْ يَبْدأَ بتعليم نَفْسِه قَبْلَ تعليم غيره وَ مُعَلِّم نَفْسِهِ و مؤدّبها اَحقُّ بالاجلال مِنْ مُعَلّم الناسِ و مؤدّبهم» (31).
علي عليه السلام مي فرمايد :
«لَعَن اللّه ُ الآمرين بالمعروف التارکين له و الناهين عن المنکر العاملين به» (32).
(33)
مراتب و مراحل امر به معروف و نهي از منکر الف هجر و اعراض، به شرطي که اثر مثبت داشته باشد.
ب زباني. پند، نصيحت و ارشاد، چون گاه به خاطر جهل و ناداني و تبليغات نادرست مرتکب منکري مي شود و نياز به راهنما و مربي براي آگاه سازي دارد.
ج مرحله عمل. البته عمل ها هم مختلف است. علي عليه السلام در مورد پيامبر مي فرمايند : «طبيبٌ دَوّارٌ بطبّه قد احکم مراهمه و احمي مواسمه» (34).
(35)
«ايّها الناس من رأي سلطانا جائرا مستحلاً لحرام اللّه ناکثا لعهد اللّه مستأثرا لفي ء اللّه ، متعدّيا لحدود اللّه فلم يُغيّر عليه بقولٍ و لا فعلٍ، کان حقّا علي اللّه ان يدخله مدخله. الا و اِنّ هولاء القوم قد احلّوا حرام اللّه و حرّموا حلاله و استأثروا فيءاللّه ».
بنابراين هر کس در اين شرايط ساکت بماند مانند آنهاست، آن گاه ايشان فرمان الهي را بر خود تطبيق داده و مي فرمايد : «و انا احقّ من غيره» (36).
(37)
ماهيت قيام حسيني از آنچه گذشت، تا اندازه اي ماهيت قيام مقدس حسيني روشن شد. معمولاً افراد در زمان خود شناخته نمي شوند، بلکه پس از درگذشت آنان، ارزش ايشان آشکار مي گردد؛ چنان که امام علي عليه السلام مي فرمايد : «غدا تعرفونني و يکشف لکم سرائري» (38).
امام حسين عليه السلام در پي زنده کردن روش رسول اللّه در شيوه رهبري است؛ يعني در حادثه عاشورا علاوه بر امر به معروف و نهي از منکر، زنده کردن سيره رسول اللّه را هم مي بينيم و آن رهبري جامعه و تعيين رهبري جامعه است. از اين رو به هنگام بررسي و تحليل ماهيت قيام حسيني عليه السلام بايد به ميزان تأثير عوامل دخيل در آن توجه کرد. مهم ترين عامل، امر به معروف و نهي از منکر و احياي سيره پيامبر است. عوامل ديگر هر چند دخيل بوده اند، ولي اين اندازه اهميت نداشته اند؛ مانند دعوت مردم کوفه. وظيفه امام در مقابل بيعت، سر باز زدن است، در مقابل دعوت، رفتن است و در مقابل امر به معروف و نهي از منکر، يک مهاجم است.
موضوعات ديگر
مرحوم استاد شهيد مطهري در جلد نخست کتاب حماسه حسيني مطالب زيادي را به مناسبت بحث از سيره و حماسه و قيام امام حسين عليه السلام مطرح نموده است؛ از جمله عنصر تبليغ در نهضت حسيني (39). در اين بخش، موضوعات زير مورد بررسي قرار گرفته اند :
در جلد دوم کتاب نيز استاد مسئله امر به معروف و نهي از منکر را در نهضت حسيني مورد بررسي قرار داده، در همين ارتباط چندين مسئله را به بحث گذاشته اند؛ از جمله : ارزش امر به معروف و نهي از منکر از نظر علماي اسلام (40)، کارنامه ما در امر به معروف و نهي از منکر و گلايه از اينکه کار درخشاني در باره اين وظيفه مهم انجام نداده ايم (41). و مبحث شعارهاي عاشورا (42)، که در اين بحث به دو موضوع پرداخته شده : يکي شعارهايي که امام حسين عليه السلام و اهل بيت و اصحاب ايشان در روز عاشورا ابراز کردند و ديگر شعار بودن عاشورا براي مردم شيعه. در ضمن اين بحث از شعارهايي که برخي ابراز کرده و در واقع با روح حماسه حسيني ارتباطي ندارد، انتقاد نموده و گفته اند شعارهاي ما در مجالس، در تکيه ها و در دسته ها بايد مُحيي باشد نه مخدّر، بايد زنده کننده باشد نه بي حس کننده. اگر بي حس کننده باشد نه تنها اجر و پاداشي نخواهيم داشت، بلکه ما را از حسين عليه السلام دور مي کند.
جلد سوم حماسه حسيني حاوي مطالبي است که استاد شهيد به مرور ايام نگاشته اند و هدف از اين نگارش يادداشت مطالب مهم جهت مراجعه بعدي يا آمادگي براي سخنراني بوده است. از اين رو کتاب به ده بخش تقسيم شده است :
بخش اول : ريشه هاي تاريخي حادثه کربلا. نوشته هاي استاد در اين بخش متفاوت مي باشد، بعضي کوتاه و در چند سطر و بخشي ديگر طولاني در حد يک مقاله است. بخش دوم يادداشتهايي است در باره ماهيت قيام حسيني و عوامل مؤثر در آن، مانند بيعت، دعوت مردم کوفه و امر به معروف و نهي از منکر. تفصيل اين يادداشتها در جلد دوم به صورت سخنراني آمده است. بخش سوم : امام حسين عليه السلام و عيسي مسيح عليه السلام . بخش چهارم يادداشتهايي در باره عنصر امر به معروف و نهي از منکر که در جلد دوم به تفصيل در باره آن بحث شده است. بخش پنجم يادداشتهايي در باره تحريفات در واقعه تاريخي عاشورا (مانند تحريف لفظي، معنوي، عوامل تحريف، تقصير عوام و وظيفه آنها و وظيفه علما). بخش ششم نقد استاد بر کتاب «حسين وارث آدم» نوشته دکتر علي شريعتي است. استاد نوشته اند : آنچه در اين جزوه (حسين وارث آدم) به چشم نمي خورد شخصيت امام حسين عليه السلام و آثار نهضت اوست. مبناي جزوه بر اين است که در جامعه طبقاتي همه تلاشها بي حاصل است. انقلابيون تاريخ، وارث آدم يعني انسان اشتراکي مي باشند و قيامشان براي حق بوده و حق يعني عدالت، برابري و اشتراکيت. امام حسينِ اين جزوه همان امام حسينِ مظلوم و محکوم روضه خوانهاست که هيچ نقشي در تاريخ ندارد. بخش هفتم يادداشت حماسه حسيني، بيان مفهوم حماسه و اين است که بهترين تعبير براي قيام عاشورا لفظ حماسه است. بخش هشتم يادداشت عنصر تبليغ در نهضت حسيني. بخش نهم يادداشتهاي پراکنده. بخش دهم حواشي مختصر استاد بر کتاب شهيد جاويد. استاد نقدي مستقل بر اين کتاب ندارند، بلکه بر چاپ نخست آن حواشي کوتاهي نگاشته اند. گويا استاد تنها تا صفحه 215 آن کتاب را نقد نموده اند؛ اما لابه لاي جلد دوم و سوم، با اشاره يا با تصريح به نقد محتواي کتاب شهيد جاويد پرداخته اند.
--------------------------------------------
پي نوشت ها : 1- چاپ سوم، قم، المراکز العالمي للدراسات الاسلامية، 1413 ق.
2- نعمت اللّه صالحي نجف آبادي، نگاهي به حماسه حسيني استاد مطهري، تهران، 1379.
3- بنگريد به : محمّد اسفندياري، کتابشناسي تاريخي امام حسين (ع)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380، ص 204.
4- حماسه حسيني، ج 1، ص 130-121.
5- مانند خطبه 51 نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام.
6- حماسه حسيني، ج 1، ص 121-113.
7- همان، ص 149-148.
8- همان، ج 3، ص 252-251 و ج 1، ص 13.
9- همان، ج 1، ص 67.
10- همان، ص 57-40.
11- همان، ص 77.
12- همان، ص 78-77.
13- تحف العقول ص، 176؛ اللهوف، ص 33؛ بحارالانوار، ج 44، ص 381.
14- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 110؛ اللهوف، ص 50؛ بحارالانوار، ج 45، ص 50.
15- تحف العقول، ص 176؛ اللهوف، ص 33؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 381.
16- حماسه حسيني، ج 1، ص 48-46 و 80.
17- اصول کافي، ج 1، ص 54؛ سفينة البحار، ج 1، ص 63.
18- بقره / 159.
19- حماسه حسيني، ج 1، ص 104-91.
20- مفاتيح الجنان، زيارت امام حسين عليه السلام در عيد فطر و قربان : «اشهد انک قد اقمت الصلاة و آتيت الزکاة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنکر...».
21- اللهوف، ص 11؛ في رحاب ائمة اهل البيت، ج 3، ص 74.
22- مقرّم، مقتل الحسين، ص 156؛ مناقب ابن شهر آشوب، ص 89.
23- حماسه حسيني، ج 1، ص 174-161.
24- شيخ مفيد، الارشاد، ص 235؛ مقرّم، مقتل الحسين، ص 280.
25- توبه / 128.
26- حماسه حسيني، ج 1، ص 312-289.
27- مقرّم، مقتل الحسين، ص 146.
28- همان، ص 140.
29- الارشاد، ص 235.
30- خوارزمي، المقتل، ج 1، ص 188.
31- نهج البلاغه، حکمت 70.
32- همان، خطبه 129.
33- اصول کافي، ج 1، ص 46.
34- نهج البلاغه، خطبه 107.
35- مقتل خوارزمي، ج 1، ص 188؛ تحف العقول، ص 245.
36- تاريخ طبري، ج 4، ص 304.
37- حماسه حسيني، ج 2، ص 149-13.
38- نهج البلاغه، خطبه 147.
39- حماسه حسيني، ج 1، ص 285-185 و 365-341.
40- همان، ج 2، ص 119.
41- همان، ص 153.
42- همان، ص 207.