ستمگران و حکامجور و پيروان باطل، وقتى با يک فکر و ايمان و گرايش معنوىنتوانند مبارزه و مقابله کنند، به مظاهر و نمودها و سمبلهاى آن تفکر و باور حمله مىکنند.
در ماجراى کربلاىحسين عليهالسلام و عشق به سيدالشهدا نيز چنين بود.
شورشهادت طلبى را که در سايه محبت به اهلبيت و عشق به امام حسين عليه السلام پيدا مىشد و در تجمع بر قبر آن حضرت و عزادارى بر سر خاک آن سالار شهيدان تجلى مىکرد، مىخواستند با محدود کردن مردم و فشارها و تضييقات و تخريب قبر مطهر و ممنوع ساختن زيارت،از بين ببرند و اين شعله را خاموش سازند.غافل بودند که آن جلوگيريها از زيارت و آن تخريبها و اهانتها نسبت به مزار شريف امام،آن شوق را مشتعلتر مىکند.ايجاد فراق وجدايى،محبت و اشتياق را مىافزايد.
شيخ طوسى در( امالى )نقل کرده است:
يحيىبن مغيره مىگويد:نزد( جرير بن عبدالحميد )بودم.مردى از اهل عراق آمد جرير از اوضاع مردم در عراق سوال کرد.گفت:هارون الرشيد را در حالى پشت سر گذاشتم که قبر حسين عليه السلام را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدرى را که آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سايهبانى براى آنان قطع کنند.
جرير دستهايشرا بلند کرد و گفت :الله اکبر!در اين باره خبرى از پيامبر به ما رسيده بود که آن حضرت، سه بار قطع کننده درخت سدر رالعنت کرده بود.ما تاکنون متوجه معناى اين حديث نبوديم.اينک علت نفرين و لعن کردن آن حضرت را مىفهميم زيرا هدف از بريدن درخت سدر، دگرگون ساخت شهادتگاه و محل دفن حسين عليهالسلام است، تا مردم جاى قبر او را ندانند و پيرامون آن توقف نکنند.(17) اوج اين سختگيريها نسبت به زائران و تخريب و اهانت نسبت به قبر حسين عليه السلام در زمان خليفه سفاک، متوکل عباسى بود.متوکل، پاسگاهى را براى سپاهخود در نزديکى کربلا قرار داده و به افراد خود فرمان اکيد داده بود که: هر کس را يافتيد که قصد زيارت حسين را داشت، او را بکشيد.(18) اين دستور قتل نسبت به زائران حسين عليه السلام اوج خباثت و کينه توزىمتوکل را مىرساند به امر متوکل هفده مرتبه قبر حسين عليه السلام را خراب کردند.(19) و بعد از متوکل هم خلفاى ديگر عباسى مانند ( مسترشد) و ( راشد)نسبت به قبر و زيارت و زائرين، سختگيريهايى داشتند.ايننمونه نيز شنيدنى است و خواندنى!
متوکل،( ابرهيمديزج )را که يک يهودى است، به عنوان ماموريت تغيير و تبديل قبرحسين عليه السلام به کربلا اعزام مىکند.به همراه او نامهاى هم بهقاضى( جعفر بن محمد بن عمار )مىنويسد.در اين پيام کتبى، به او خبر مىدهدکه:ابراهيم ديزج را براى نبش قبر حسين فرستادهام.وقتى نامه مرا خواندى، مراقبت کن که آيا ديزج،دستور مرا اجرا کرد يا نه؟
ديزج مىگويد:جعفربن محمد عمار مرا از مضمون نامه مطلع ساخت سپس،من طبق دستور او براى انجام ماموريت رفتم و چنان کردم.وقتى بر گشتم،پرسيد:چه کردى؟گفتم:آنچه را دستور دادى انجام دادم ولى چيزىنديدم و نيافتم.گفت:مگر عميق نکندى؟گفتم:چرا!ولى در عين حال، در قبر چيزى نيافتم.آن قاضى صورت جلسه را به متوکل گزارش مىدهد و اضافه مىکند که:به ابراهيم ديزج دستور دادم که آن محل را آب ببندد و با گاو،زمينش را شخم کند.
ابراهيم ديزج،بعداقضيه را براى شخصى به نام( ابو على عمارى ) که از واقعيت جريان را مىپرسد،چنين تعريف مىکند:من با غلامان مخصوص خودم به سراغ قبر رفتم.قبر را که که کندم،به حصيرى بر خوردم که بدن حسينبن على عليه السلام در آن بود و از آن بوى مشک مىآمد،آن بوريا و حصيرو بدن حسين بن على را به همان حال گذاشتم و به غلامان گفتم که خاک بر آن بريزند و آب بر آن ريختم و دستور دادم به با گاو،آن زمين را شخم بزنند ولى گاو،وقتى به آن محل مىرسيد،قدم پيش نمىگذاشت و از همانجا بر مىگشت.من غلامانم را با سوگندهاى سخت و به خدا قسمشان دادم که اگر اين صحنه را به احدى نقل کنند آنها را خواهم کشت!(21) شيعيان،طبق توصيه امامان،زيارت حسين بن على عليه السلام را مورد توجه خاص قرار مىدادند و در اين راه،از همه خوفها و خطرها استقبال مىکردند و پيوند خويش را با سالار شهيدان قطع نمىکردند،هر چند به محروميتها گرفتار مىشدند و يا حتى به شهادت مىرسيدند.
( بهاى وصلتو،گرجان بود،خريدارم ).(22) در زمان هارون الرشيد،زيارت حسينعليه السلام چنان رايج بود و چنان استقبالى از سوى شيعه و سنى، زن و مرد،دور و نزديک،نسبت به زيارت حسين عليه السلام بود که حرم آن حضرت از جمعيت موج مىزد و ازدحام عجيبى مىشد.چندانکه اين امر، باعث ترس( هارون الرشيد )شد.ترس او از اين جهت بود که مبادا مردم در اثر ايناجتماع و ازدحام و زيارت،به اولاد امير المومنين رغبت و علاقه نشان دهند و دور آنها را بگيرند و بدين وسيله حکومت و خلافت،از عباسيان به علويانمنتقل شود.از اين جهت،هارون الرشيد به والى کوفه-موسى بن عيسى-فرانىفرستاد.والى کوفه طبق نامه هارون،قبر حسين عليه السلام را خراب کرد و اطراف آن را عمارتها ساخت و زمينهايش را به زير کشت و زراعت برد...(23)ولى علاقه مردم هرگز بريده نشد.شيعه،آن خط و نشان را نه فراموش نمود و نه گم کرد و در راستاى آن صراط مستقيم، باهمه فراز و نشيبهاى روزگار خلفا و امرا،حرکت خويش را استمرار بخشيد، بعد از هارون الرشيد،خلفاى بعدى در دورهاى خاص، چندان سختگيرى نمىکردند و مزاحمتى نداشتند تا اينکه عصر متوکل فرا رسيد اين دوره،اوج خصومت رژيم حاکم با علويان و نسبت به زائران قبر آن شهيد مظلوم بود.
( ...در طول سالهاى 236-247 هجرى،قبر شريف آن حضرت.
مورد تعرضو دشمنى متوکل عباسى قرار گرفت.او به توسط گروهى از لشکريانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دستريس نداشته باشند و به تخريب قبر و کشت و کار در زمين آنجا دستور داد...و در مرزها کسانى را گماشت که در کمين زائران حسين عليه السلام و راهنمايان زوار به محل قبرش مىنشستند...).(24) مرحوم شيخ عباس قمى در بيان حوادث آن سالها،مىنويسد:
( و هماز جمله کارهاى متوکل در ايام خلافت خود،آن بود که مردم را منعکرد از زيارت قبر حسين عليه السلام و قبر امير المومنين عليه السلام و همت خود را بر آن گماشت که نور خدا را خاموشى کند و آثار قبر مطهر امام حسين را بر طرف کند و زمين آن را شخم و شيار نمايد و ديدهبانهادر طرق و راههاى کربلا قرار داد که هر که را يابند که به زيارت آن حضرت آمده است او را عقوبت کنند و به قتل برسانند...).(25) خلفاى جور، نمىتوانستند ببينند که در پيش چشمشان و در کنار قدرت و سلطهشان، شيعيان که خلافت آنان را به رسميت نمىشناختند و چه بسا معارضهو مقابله با آن مىکردند، کانون الهام بخشى براى مبارزات خويش پيدا کنند و از قبر حسين، بعنوان يک پايگاه و سنگر استفاده کنند.
به متوکل خبردادند که مردم در سر زمين ( نينوا )براى زيارت قبر حسين عليهالسلامجمع مىشوند و از اين رهگذر، جمعيت انبوهى پديد مىآيد و کانون خطرى تشکيل مىشود.
متوکل به يکى از فرماندهان ارتش خود، در معيت تعدادى ازلشکريان ماموريت داد تا مرقد مطهر را بشکافد و مردم را متفرق ساخته از تجمع بر سر قبر آن حضرت و زيارت قبر او ممانعت کند.او هم طبق دستور،مردم را از پيرامون قبر پراکنده ساخت.اين کار در سال 237 هجرى اتفاق افتاد، ولى مردم،در موسم زيارت،باز هم تجمع نمودهو عليه او شورش کردند و حتى از کشته شدن هم باکى نداشتند.در مقابل ماموران خليفه، گفتند:اگر تا آخرين نفر کشته شويم دست از زيارت بر نمىداريم، باز همبازماندگان ما و نسل بعد از ما به زيارت خواهند آمد.اين ماجرا وقتى توسط آن مامور به متوکل خبر داده شد، متوکل(براى پوشاندن افتضاح خود و ناتوانى حکومتش ازمقابله با شور مذهبى مردم) به آن فرمانده نوشت که دست از مردم بر دارد و به کوفهباز گردد و چنين و انمود کند که مسافرتش به کوفه، در رابطه با مصالح مردم کوفه وباز گشت مجدد به شهر بوده است.مقدارى آسان گرفتند و کارى نداشتند،تا اينکه در سال 247 نيز، تجمع مردم زياد شد، به نحوى که در آن محل، بازارى درست شد.
مجددابناى سختگيرى و جلوگيرى از زيارت گذاشتد.(26) روز به روز بر تعداد زائران افزوده مىگشت.متوکل سردارى فرستاد و ميان مردم اعلام کردند که ذمه خليفه بيزار است از کسى که به زيارت کربلا رود، و باز هم آن منطقه را ويران کردند و آب بستند و شخم کردند و قبر را شکافتند...)(27) در سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسين بن على و خانههاىاطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ويران کردند و امر کرد که جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگيرى کردند.(در اجراى اوامر متوکل)ماموران پليس او در آنمنطقه ندا دادند که:بعد از سه روز،هر کس را در آنجا ببينيم، گرفته و به سياهچال زندان مىفرستيم.مردم از روى هراس، پراکنده شدند و آن سرزمين شخم زده شد و اطرافش زراعت شد.(28) در کتاب ( مقاتل الطالبيين) هم از سختگيريها و کشتنها و عقوبتى که نسبت به زائران قبر حسين عليه السلام انجام مىگرفت، مطالبى نقل شده است که انيد مراجعه کنيد.(29) راستى قدرتمندان غاصبى که با درخشش خيره کننده شخصيت و مزار سيدالشهدا، حناى خود را رنگ باخته مىديدند و هريت مسخ شده خويش را در معرض افشاچمىيافتند، چه مىانديشيدند ؟! آيا مىپنداشتند که با سختگيرى بر عاشقان حسين عليه السلام،مىتوانند محبت او را از دلها بيرون کنند؟
آيا خيال مىکردندبا ويران کردن قبر ابا عبد الله الحسين عليه السلام راه او و خط سرخ او و مکتب سازنده و بيدارگر کربلايش را مىتوانند نابود سازند؟
آيا با تخريب قبر، مىتوان الهام معنوى و روحى را از تربت سيدالشهدا گرفت؟
آيا با حمله و هجوم بهمزارات معصومين، مىتوان عقيده و ايمان به آنان را ز مردم سلب کرد؟
تجربهو تاريخ نشان داده است که حکام ستمگر در اين مورد،هرگز موفق نبودهاند.
_______________________________________________________________
17-تاريخالشيعه،محمد حسين المظفرى، ص 89، بحار الانوار،ج 45،ص 398.
18- کل منوجد تموه يريد زياره الحسين فاقتلوه(بحار الانوار،ج 45،ص 404) 19- تتمه المنتهى، ص 241، بحار الانوار، ج 45، ص 401.
20-بحارالانوار،ج 45،ص 394.
21- تتمه المنتهى،شيخ عباس قمى،ص 240.
22- تراث کربلا،سلمان هادى الطعمه،ص 34.
23- تتمه المنتهى،ص 239.
24-اعيان الشيعه،ج 1،ص 628،تراث کربلا،ص 34;بحارالانوار،ج 45،ص 397(با اندکى اختلاف در نقل و تعبير).
25- تتمه المنتهى،ص 241.
26- تارخى طبرى(8 جلدى چاپ قاهره)ج 7،ص 365.
27- مقاتل الطالبيين،ابوالفرج اصفهانى،چاپ ايران،ص 203.
ا استفاده از کتاب :کربلا کعبه دلها - اثر:جواد محدثى.
سايت سبطين