شيعه حقيقي در سيره پيشوايان
  • عنوان مقاله: شيعه حقيقي در سيره پيشوايان
  • نویسنده: حجة‏الاسلام و المسلمين محمد محمدي
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 5:23:28 4-9-1403




معني لغوي و اصطلاحي شيعه
واژه شيعه در اصل از شَيَعَ به معني مشايعت و دنباله روي، و پيروي و بدرقه کردن آمده است، و بر همين اساس در اصطلاح به معني گروهي است که پيرو شخصي، و يا پيرو آيين خاصي هستند. اين کلمه معني عام دارد و شامل شيعه فکري، اعتقادي، عملي و حزبي نيز خواهد شد، و غالباً در مورد پيروان راستين حق استعمال مي‏شود، گرچه گاهي در مورد پيروان، باطل نيز به کار مي‏رود، چنان که امام حسين (ع) در روز عاشورا دشمنان و پيروان يزيد را شيعيان دودمان ابوسفيان خواند. (1)
و در قرآن مجيد، پيرو حضرت موسي (ع) و نوح (ع) باعنوان شيعه آنها ياد شده است. (2) و اکنون در ميان مسلمين شيعه و شيعيان به کساني اطلاق مي‏شود که امام علي (ع) را خليفه بلافصل پيامبر اسلام (ص) مي‏دانند، و پيرو اهل بيت پيامبر (ص) مي‏باشند. با توجه به اينکه شيعيان نيز داراي فرقه‏هاي گوناگون هستند، مانند : شيعه اماميه، شيعه زيديّه، شيعه اسماعيليه و شيعه فتحيه و هفت امامي و...که معروف‏ترين و پرجمعيت‏ترين آنها شيعه اماميه هستند که معتقد به امامت دوازده امام بر حق بعد از رسول خدا (ص) بوده که نخستين آنها حضرت علي بن ابيطالب (ع) و آخرين آنها حضرت قائم آل محمد (عج) مي‏باشد.

آغاز پيدايش تشيّع
گرچه بعضي از مغرضين يا ناآگاهان، تشيّع را مولود حوادث بعد از رحلت پيامبر (ص) دانسته و با نسبت‏هاي ناروا مانند اينکه عبداللّه بن سبا (3) آن را تأسيس کرد، و يا ايرانيان به تأسيس آن پرداختند ولي حقيقت اين است که مؤسّس شيعه شخص رسول خدا (ص) بود، و آغاز پيدايش آن به وسيله آن حضرت تکوين و تأسيس شد، چنانکه روايات بي شمار از کتب اهل تسنن و شيعه بر اين مطلب دلالت دارند از جمله اين که وقتي که آيه 7 و 8 سوره بيّنه نازل شد : "انّ الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات اولئک هم خير البريّة...؛کساني که به خداي يگانه ايمان آورده و اعمال نيکو انجام دادند، بهترين مخلوقات (خدا) هستند".
حاکم حسکاني با اسناد مختلف از ابن عباس نقل مي‏کند که پس از نزول اين آيه، پيامبر (ص) به علي (ع) فرمود : "هو انت وشيعتک؛ منظور از بهترين خلق خدا تو و شيعيان تو هستند".
نيز از ابوبريره روايت شده گفت : پيامبر (ص) اين آيه را قرائت کرد، و آنگاه خطاب به علي (ع) فرمود : "هو انت و شيعتک...؛ (4) منظور از برترين خلق، تو و شيعيان تو هستند". نيز فرمود : "و ربّ هذه البنيّه انّ هذا و شيعته هم الفائزون؛سوگند به خداي اين کعبه اين مرد (اشاره به علي عليه السلام)و شيعيانش در قيامت رستگارانند". (5)
روايات بي شمار در موارد متعدد ديگر از ائمه اهل البيت (ع) و آنها از پيامبر (ص) همين مطلب و نظير آن را نقل کرده‏اند، از جمله امام سجّاد (ع) فرمود : پيامبر (ص) روزي به علي (ع) فرمود : "بشّر لشيعتک انّي لشفيعٌ لهم؛ به شيعيانت مژده بده که من حتماً در قيامت از آنها شفاعت مي‏کنم". (6) جالب اين که طبق پاره‏اي از روايات، پيامبر (ص) شيعيان علي (ع) را شيعيان خود و شيعيان اهل بيت (ع) خوانده است. (7)
شيخ ابو محمد حسين بن موسي نوبختي که از علماي تسنن در قرن چهارم است در کتاب الفرق و المقالات مي‏نويسد : "ارکان فرقه‏هاي اسلامي چهار فرقه مي‏باشند : 1ـ شيعه 2ـ معتزله 3ـ مرجئه 4ـ خوارج. شيعه همان فرقه پيرو علي بن ابيطالب (ع) مي‏باشند که در عصر زندگاني پيامبر (ص) و پس از رحلت او به نام شيعه علي خوانده مي‏شدند و علي (ع) را پس از پيامبر (ص) امام برحق مي‏دانستند، مانند سلمان، مقداد،ابوذر و عمّار ياسر...اينها نخستين افرادي در اسلام هستند که به عنوان شيعه خوانده مي‏شدند، و قبل از اسلام به پيروان حضرت ابراهيم (ع) و موسي (ع) و عيسي (ع) و انبياء ديگر، شيعه مي‏گفتند". (8)
نتيجه اينکه : مطابق اسناد و مدارک قطعي، عنوان شيعه براي پيروان حضرت علي (ع) در همان عصر پيامبر (ص) و مقارن رحلت پيامبر (ص) و بعدها از امور قطعي و انکارناپذير بوده و در همان عصر پديدار شده است.

شيعه حقيقي کيست؟
اکنون به اصل مسأله باز مي‏گرديم، و آن اين که شيعه حقيقي کيست؟ پاسخ آن که شيعه در يک تجزيه و تحليل فشرده داراي اقسام و مراتب و درجات است، مانند : شيعه اعتقادي،شيعه زيدي، شيعه امامي، شيعه اسماعيلي و... و در ميان اينها و و معروف ترينشان شيعه اماميه يعني همان شيعه اثني عشري (دوازده امامي) است، و اين شيعيان نيز از نظر ايمان و علم و عمل داراي درجات مختلف هستند، و در مجموع به دو قسم تقسيم مي‏شوند : شيعه کامل و شيعه ناقص، شيعه کامل کسي است که حقيقتاً با کمال صداقت در همه ابعاد پيرو امام علي (ع) و امامان معصوم بعد از او باشد، که نمونه اعلاي اين گونه شيعه را بايد از سيماي افرادي مانند : سلمان، ابوذر، مقداد، و عمار، مالک اشتر، محمد بن ابي‏بکر و...جستجو کرد. که هم از نظر عقيده و ايمان، محکم و استوار بودند، و هم در عمل در عرصه‏هاي گوناگون زندگي پيرو راستين بودند، و بايد دانست که فرق است بين دوست علي (ع) و شيعه آن حضرت، شيعه مقامي است که در درجه علّيين قرار دارد و هر کس نمي‏تواند اين ادعا را بکند، چرا که ادعاي بسيار بزرگي است و شرايط سنگين دارد و هر کس را ياراي وصول به اين مقام نيست.
در اين راستا نظري به قرآن مي‏افکنيم مي‏بينيم که خداوند ابراهيم خليل (ع) را شيعه حضرت نوح (ع) دانسته و چنين مي‏فرمايد : "و انّ من شيعته لابراهيم اذ جاء ربّه بقلبٍ سليمٍ؛و از پيروان او (نوح عليه السلام) ابراهيم است، آنجا که او با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد." (9)
از اين دو آيه چنين فهميده مي‏شود که اوّلاً واژه شيعه قبل از اسلام، حتي در عصر ابراهيم (ع) وجود داشت، ثانياً اين واژه داراي ارزش و محتواي بزرگ است، چرا که پيامبر بزرگي همچون ابراهيم (ع) به عنوان شيعه (و پيرو حضرت نوح در توحيد و اصول) نام گزاري شده، و ثالثاً از شرايط شيعه حقيقي آن است که در پيشگاه الهي داراي قلب سليم و روح پاک و کامل و خالي از هرگونه آلودگي و شوائب باشد، قلبي که خالي از شرک، و خالص از معاصي و نفاق، و آکنده از عشق به خدا و سالم از هرگونه انحراف معنوي، و تهي از هرگونه شک و ترديد، و موجب نيت راستين و پاک گردد، چنانکه امام صادق (ع)فرمود : "النّيّة الصّادقة صاحب القلب السّليم، لانّ سلامة القلب من هواجس المذکورات تخلّص النّيّة في الامور کلّها؛ (10) کسي که نيت راست و پاک دارد، صاحب قلب سليم است، چرا که سلامت قلب از هرگونه شرک و شک، نيت را در همه چيز خالص مي‏کند". کوتاه سخن آن که تنها کسي که در روز قيامت نجات مي‏يابد و رو سفيد مي‏شود شخصي است که با داشتن قلب سليم وارد محشر شود، چنان که در قرآن از زبان حضرت ابراهيم (ع) آمده : "يوم لاينفع مالٌ و لابنون ـ الّا من اتي اللّه بقلبٍ سليمٍ؛ (11) در روز قيامت مال و فرزندان سودي نمي‏بخشد، مگر کسي که با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد".
بر همين اساس روايت شده : شخصي به امام سجّاد (ع) عرض کرد : اي پسر رسول خدا (ص)! من از شيعيان خالص شما هستم. امام سجّاد (ع) به او فرمود : اي بنده خدا هرگاه قلب تو مانند قلب ابراهيم خليل (ع) بود که خداوند او را شيعه خوانده و فرموده : "و انّ شيعته لابراهيم ـ اذ جاء ربّه بقلبٍ سليمٍ". تو از شيعيان ما هستي، ولي اگر قلب تو مانند قلب او از هرگونه نيرنگ و خيانت پاک نبود، تو از محبّان ما هستي نه از شيعيان ما. وگرنه اگر با دانستن اين موضوع به دروغ ادعاي شيعي بودن کني به مکافات جذام يا فلج شدن تا آخر عمر مبتلا شوي، تا اين دردها کفّاره دروغگويي تو باشند".
نيز در عصر امام باقر (ع) که حکومت در دست خلفاي جور بود و شيعيان مورد آزار و سرزنش قرار مي‏گرفتند : روزي امام باقر (ع) به جمعي از شيعيان فرمود : "ليهنيکم الاسم؛بايد براي شما نام شيعه گوارا و باعث سرافرازي باشد". ابو بصير که در آن‏جا حاضر بود عرض کرد : براي چه اين نام براي ما مبارک باشد، چرا به ما تبريک مي‏گويي؟ امام باقر (ع) در پاسخ او فرمود : خداوند در قرآن ابراهيم را شيعه خوانده (و انّ من شيعته لابراهيم) و نيز پيرو موسي (ع) را شيعه ناميده است (فاستغاثه الّذي من شيعته) بنابراين با داشتن اين نام، سرافراز و شادمان باشيد و افتخار کنيد. (12)

شيعه حقيقي در گفتار پيامبر (ص) و امامان (ع)
بايد توجه داشت چنان که اشاره شد، شيعه بودن با لفظ و ادّعا تحقق نمي‏يابد، بلکه بايد نخست ارزش والاي شيعه بودن را شناخت، آنگاه با پيمودن راه‏هاي صحيح و عمل به دستورها به اين مقام ارجمند نايل شد، بر همين اساس نظر شما را به چند نمونه از گفتار پيامبر (ص) و امامان (ع) در اين راستا جلب مي‏کنم :
امير مؤمنان علي (ع) فرمود : "شيعيان ما کساني هستند که در راه ولايت ما به يکديگر بخشش کنند، و در راه دوستي ما با همديگر دوستي نمايند، و براي زنده کردن فرهنگ ما به ديدار يکديگر روند، در حال خشم ستم نکنند، و در حال رضايت و رفاه، اسراف ننمايند، مايه برکت همسايگان مي‏باشند، و با مردم معاشرت آميخته با سازگاري و صفا و صميميت دارند." (13)
امام صادق (ع) فرمود : "ليس من شيعتنا من قال بلسانه، و خالفنا في اعمالنا و آثارنا؛ (14) کسي که به زبان بگويد شيعه هستم، ولي با اعمال و روش‏هاي ما مخالفت نمايد، از شيعيان ما نيست."
امام کاظم (ع) فرمود : "ليس من شيعتنا من خلأثمّ لم يرع قلبه؛ (15) از شيعيان ما نيست کسي که در خلوت مراقب منحرف شدن قلبش نباشد".
و از سخنان امام صادق (ع) است : "از شيعيان ما نيست کسي که در شهري پرجمعيت زندگي کند و در آنجا شخص (از غير شيعه) از او با تقواتر باشد". (16)
نيز فرمود : "شيعيان ما داراي چهار چشم هستند، دو چشم در صورت دارند و دو چشم در قلبشان است، همه مردم چنين هستند، ولي دو چشم قلبشان کور است جز شيعيان ما". (17)

معرّفي شيعه حقيقي در آيينه رفتار پيشوايان
1ـ مردي به محضر رسول خدا (ص) آمد و گفت : "فلان کس به ناموس همسايه‏اش نگاه مي‏کند، و اگر آميزش حرام براي او ممکن باشد، ابائي ندارد". پيامبر (ص) از اين خبر ناراحت و خشمگين شد و فرمود : او را نزد من بياوريد. مرد ديگري عرض کرد : اي رسول خدا! او از شيعيان شما است و به دوستي شما و دوستي علي (ع) اعتقاد دارد، و از دشمنان شما بيزاري مي‏جويد. پيامبر (ص) فرمود : "انّ شيعتنا من شيّعنا و تبعنا في اعمالنا؛ (18) شيعيان ما کساني هستند که در اعمال و رفتار از ما پيروي و اطاعت مي‏کنند".
2ـ مردي به همسرش گفت : به محضر حضرت زهرا (س) برو و از او بپرس که آيا من از شيعيان آنها هستم يانه. او نزد حضرت زهرا (س) آمد و پيام همسرش را ابلاغ کرد، حضرت زهرا (س) به او فرمود : به شوهرت بگو "اگر به آنچه ما دستور مي‏دهيم عمل کني، و از آنچه نهي مي‏کنيم ترک مي‏کني، از شيعيان ما هستي و گرنه از شيعيان ما نيستي". او نزد شوهر باز گشت و پاسخ فاطمه (س) را به او رسانيد، شوهر ناراحت شد، گفت : اي واي بر من، کيست که گناه و خطا نکند؟ بنابراين من اهل دوزخ هستم، زيرا کسي که از شيعيان اهل بيت (ع) نباشد، اهل جهنم است و در آن جاودانه خواهد ماند.
همسر او هراسان نزد فاطمه (س) آمد و پريشاني شوهرش را به او خبر داد. فاطمه زهرا (س) فرمود : به شوهرت بگو چنين نيست که تو جاودانه در دوزخ بماني، بلکه شيعيان از برترين‏هاي بهشت هستند، و آنان که از محبّان ما رفتار خلاف مي‏کنند گرچه جزء شيعيان (حقيقي) ما نيستند، ولي گناهانشان بر اثر گرفتاري‏ها و بلاها يا انواع سختي‏ها در عرصه‏هاي قيامت يا در طبقه اعلاي دوزخ پاک مي‏گردد، و سرانجام حب ما آنها را نجات داده و از دوزخ به بهشت نزد ما مي‏آورد". (19)
3ـ شخصي به امام حسن مجتبي عرض کرد : من از شيعيان شما هستم. آن حضرت فرمود : "اگر در امر و نهي ما مطيع ما هستي، راست مي‏گويي و گرنه با ادعاي اين مقام بزرگ (شيعه بودن) بر گناهانت نيفزا، نگو من از شيعيان شما هستم، بلکه بگو من از دوستان شما، و دشمن دشمنان شما هستم، در اين صورت از مرحله‏اي نيک وارد مرحله نيک ديگر شده‏اي". نظير اين مطلب در گفتار امام حسين (ع) نيز آمده است. (20)
4ـ عصر امام باقر (ع) بود، مردي در حضور آن حضرت بر ديگران افتخار مي‏کرد که من از شيعيان آل محمد (ص) هستم، امام باقر (ع) به او فرمود : "ادعاي دروغ چيزي نيست که به آن افتخار کني، من از تو مي‏پرسم آيا آنچه داري و آن را براي هزينه زندگي خودت مصرف کني براي تو بهتر است يا در زندگي برادران دينيت مصرف نمائي؟". او عرض کرد : براي زندگي خودم مصرف کنم برايم بهتر است. امام باقر (ع) فرمود : "پس تو از شيعيان ما نيستي، زيرا ما انفاق براي ديگران را بهتر از انفاق براي خودمان مي‏دانيم، بلکه بگو من از محبين شما هستم، و اميد آن دارم که اين محبت مرا نجات دهد". (21)
5 ـ عمّار دهني يکي از شيعيان در عصر امام صادق (ع) بود، روزي در حضور ابي ليلي قاضي کوفه براي احقاق حقي گواهي داد، قاضي (که از مخالفان بود) گواهي او را نپذيرفت و به او گفت برخيز و برو، گواهي تو پذيرفته نيست زيرا تو رافضي هستي (با توجه به اينکه مخالفان به ادعاي خود، شيعيان را رافضي مي‏خواندند يعني آنان روش خلفاي صدر اول را ترک نموده‏اند) عمار دهني در حالي که گريان و بسيار پريشان شده بود برخاست. قاضي به او گفت : تو مردي از دانشوران و حديث دانان هستي، اگر از اين کلمه رافضي ناراحت شدي، از اين مرام بيزاري بجوي آنگاه از برادران ما خواهي شد. عمار به قاضي چنين پاسخ داد : "سوگند به خدا از اين جهت که تو مرا رافضي خواندي گريان و پريشان نشدم، بلکه علت گريه‏ام هم براي تو بود و هم براي خودم، اما گريه‏ام براي خودم از اين رو بود که مقام بسيار ارجمندي (شيعه بودن) را به من نسبت دادي که من لايق آن نيستم، تو پنداشتي که من رافضي هستم، واي بر تو، امام صادق (ع) فرمود : نخستين کساني که رافضي خوانده شدند ساحران مصر بودند که پس از ديدن معجزات موسي (ع) و ايمان آوردن به موسي (ع) فرعون و روش فرعون را ترک کردند، و تسليم موسي (ع) شدند، از اين رو فرعون آنها را رافضي خواند، بنابراين رافضي کسي است که همه آن‏چه را که خداوند ناپسند مي‏داند ترک نمايد، و فرمان خدا را انجام دهد، در اين زمان کيست که اين گونه باشد؟ آري گريه‏ام از اين رو است اگر خداوند که بر قلبم آگاهي دارد بنگرد، و آن را با چنين نام ارجمند (شيعه بودن) هماهنگ نداند، آنگاه مرا نکوهش فرمايدو بگويد : اي عمّار! آيا به راستي تو رافضي يعني ترک کننده باطل‏ها و بجا آورنده اطاعات هستي؟ در نتيجه با اين ادعا اگر خدا مرا ببخشد، از درجاتم مي‏کاهد، و اگر نبخشد مشمول عذابش خواهم شد، مگر اين که شفاعت امامانم دستم را گرفته و نجاتم دهند. و اما گريه‏ام براي تو (اي قاضي) از اين رو است که دروغ بزرگ به من نسبت دادي، اگر مرا به غير نامم که اشرف نام‏ها است خواندي دلم برايت نگران است که به اين خاطر گرفتار عذاب شديد الهي شوي، و بر تو هراسانم که اگر مرا در جايگاه پايين درجات اين نام بگذاري، چگونه بدنت از عذاب چنين سخني طاقت مي‏آورد".
وقتي امام صادق (ع) از پاسخ عمّار با خبر شد فرمود : اگر عمار داراي گناهاني بزرگتر از آسمان‏ها و زمين‏ها مي‏داشت، بر اثر اين پاسخش محو مي‏شد، و در پيشگاه خداوند آن چنان بر حسناتش مي‏افزايد که هر ذره‏اي از حسناتش هزار برابر از دنيا بزرگتر است". (22)
6ـ به امام کاظم (ع) گزارش دادند که شخصي در بازار فرياد مي‏زند : "من از شيعيان خالص آل محمد (ص) هستم، چه کسي است که اين پارچه‏ها را از من افزونتر (گران‏تر) بخرد؟" امام کاظم (ع) فرمود : کسي که قدر خود را بداند خود را تباه نمي‏کند آيا مي‏دانيد مثل اين شخص چگونه است؟ اين شخص مدعي است که من مثل سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار هستم و در عين حال در خريد و فروش، کم و زياد کرده و با دغل بازي جنس معيوبش را سالم و زيبا نشان مي‏دهد، و با حرف‏هاي چربش مشتريان را گول مي‏زند، آيا اين مثل سلمان و ابوذر و... است؟ نه هرگز ولي چرا به جاي اين ادعا (شيعه بودن) نمي‏گويد من از دوستان آل محمد (ص) هستم، دوستانشان را دوست دارم و دشمنانشان را دشمن... نظير اين مطلب در برخورد امام رضا (ع) با گروهي از شيعيان در خراسان رخ داد، و نيز امام جواد (ع) به مردي که مدّعي تشيّع بود شبيه اين مطلب را فرمود. (23)

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1. لهوف سيد بن طاوس، ص 145. (يا شيعة آل ابي سفيان...).
2. سوره قصص، آيه 15 ؛ سوره صافات، آيه 83.
3. با اينکه عبداللّه بن سبا از غلات بود به دستور حضرت علي (ع) او را سوزاندند و خاکسترش را بر باد دادند. (بحار، ج 41، ص 214 و215).
4. شواهد التنزيل، ج2، ص 357 ؛ تفسير جامع البيان طبري، ج 29، ذيل آيه 7 سوره بيّنه.
5. همان، ج 2، ص 362، تفسير روح المعاني، ج 30، ص 307.
6. احتجاج طبرسي، ج 1، ص 210.
7. عيون اخبار الرضا، ج3، ص 58.
8. اعيان الشيعه، چاپ ارشاد، ج 1، ص 18 و 19.
9. سوره صافات، آيه 83 و 84.
10. تفسير صافي، ذيل آيه 83 سوره صافات.
11. سوره شعرا، آيه 88 و 89.
12. تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 405 ؛ بحار، ج 68، ص 12 و 13 و 18.
13. اصول کافي، ج 2، ص 236 و 237.
14. بحارالانوار، ج 68، ص 164.
15. همان، ص 153.
16. همان، ص 164.
17. همان، ص 82.
18. تنبيه الخواطر (مجموعه ورّام)، ص 347.
19. بحار، ج 68، ص 155.
20. و 21. همان، ص 156.
22. بحارالانوار، ج 68، ص 156 و 157.
23. همان، ص 158، 159.


***** برگرفته از مجله پاسدار اسلام : دي 1383، شماره 277