اسماعیلیه
  • عنوان مقاله: اسماعیلیه
  • نویسنده: على زمانى قمشه‏اى‏
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 0:33:52 2-9-1403

اسماعيليه، يكي از فرقه‏هاي تشيع است كه در دوره‏هايي از تاريخ، پيروان بسياري را يافت و حتي توانست حكومت‏هاي محلي و مقتدري نيز ايجاد كند. متأسفانه منابعي كه اينان در باره خود نوشته‏اند از بين رفته است و نوشته‏هاي ديگران هم از استحكام لازم برخوردار نيست.
مقاله زير تلاشي است براي تبيين ارزش منابع تاريخي‏اي كه امروزه در باره اسماعيليه موجود است. در اين مقاله سعي شده است تحليل روشني در باره علل ضعف اين منابع تاريخي و مستندات آن ارايه شود.
پيام حوزه
پيش گفتار
بررسي و تحقيق تاريخ اسماعيليان كاري بسيار دشوار است. محققان براي پژوهش در باره اين فرقه با مشكلاتي رو به رو هستند كه در بررسي ساير سلسله‏ها و فرقه‏ها وجود ندارد. كمتر فرقه‏اي را مي‏توان يافت كه مانند اسماعيليان دچار ابهام و پيچيدگي شده باشد. تاريخچه زندگاني سران آن‏ها و افكار و عقايدشان بسيار تاريك و مبهم است و اين مشكل با مراجعه به منابع متعصبانه و مغرضانه دشمنان اسماعيليان كه اجبارا به آن‏ها رجوع خواهد شد، بر طرف نمي‏شود. ابهام در تاريخ اين گروه دلايل مختلفي دارد؛ از جمله اين كه منابع تاريخي خود اسماعيليه نوعا از بين رفته و مأخذ عمده اطلاعات، كتاب‏هايي به قلم مخالفان ايشان است. از اين رو، به ناچار بايد به منابع تاريخ نويساني اتكاء كرد كه يا كوركورانه دشمن تحولات دروني اسماعيليان بودند، و يا آن را ناديده مي‏گرفتند، لذا بر محقق منصف و بي غرض كه تا اندازه‏اي با تاريخ آن عصر، انس دارد، غرض ورزي در بسياري از نسبت‏ها كه به اين فرقه و پيروان آن داده اند، آشكار است، و اغلب آن‏ها به نظر كلي، ساختگي مي‏آيد و به قول علامه قزويني:
منشاء آن افترا و تهمت لابد يكي بغض ذاتي متعصبين ... با شعيه و ديگري تحريك و تحريض خلفاي بني عباس بوده، زيرا خلفاء مزبور در مقابل قدرت روزافزون رقباي مقتدر خود، يعني خلفاي فاطميين، كه نيمي از مملكت آنان را از دست ايشان به در برده و در نيمه باقي نيز ايشان را متزلزل مي‏داشتند، از راه كمال عجز و ناتواني و تشفي قلب خود، چاره اي جز توسل به اين گونه وسائل عاجزانه، يعني نشر اكاذيب و مفتريات، در حق دشمنان قوي دست خود و قَدْح در انساب و مذاهب و اعمال و افعال و اعوان و انصار ايشان نداشته اند. و از قديم گفته‏اند كه سلاح عجزه، دشنام و تهمت است1.
مأخذ تاريخي در باره اسماعيليه چيست؟
به نظر مي‏رسد سر چشمه اطلاعات و مأخذ عمده مؤلفين، در باره آغاز دوران اسماعيليه، كتاب ابوعبداللّه محمد بن علي بن رزام طائي كوفي2 بوده، كه در ردّ اسماعيليه تأليف شده است. ابن النديم، (297-378) در كتاب "الفهرست" در باره دوران آغازين نهضت اسماعيليه از او نقل كرده، و گويا چندان اعتمادي به اقوال و نوشته‏هاي ابن رزام نداشته و مسؤوليت را از عهده خود، در روايت از آن كتاب برداشته است. او در ابتداي فصل مزبور مي‏گويد:
قال ابوعبداللّه بن رزام في كتابه الذي ردّ فيه علي اسماعيليه و كشف مذاهبهم ما قد اوردته بلفظه و انا ابرء عن العهدة في الصدق عنه، و الكذب فيه3.
ابو عبداللّه رزام در كتابي كه بر ردّ اسماعيليه نوشته و پرده از مذاهب آنان برداشته، گفتاري دارد كه ما آن را با همان الفاظ در اينجا مي‏آوريم و عهده دار صدق و كذب آن نيستيم.
ابن النديم در آخر فصل، پس از نقل روايات ابن رزام، و غير ابن رزام از دشمنان اسماعيليه مي‏گويد:
فَاَمّا ببلاد مصر، فَالأمر مشتبه و ليس يظهر مِنْ صاحب الامر المتملك علي الموضع، شيي‏ء يدّلُ عَلي ما كانَ يُحكي عن جهته و جهة آبائه، و الامر تحير هذا والسلام4.
امّا در مصر وضعشان مبهم است، و از فرمان فرما و صاحب آن مرز و بوم، چيزي ديده نمي‏شود كه حكايت از گفته‏هايي كند كه درباره او و پدرانش مي‏گفتند و جريان كارها جز آن است كه بود.
و مسعودي (متوفي 346) در كتاب "التنبيه و الاشراف" مي‏نويسد:
وَ قَد صَنَفَ متكلموا فرق الاسلام عن المعتزلة و الشيعة و المُرجئة و الخوارج و النابتة ممن تقدم كتبا في المقالات و غيرها من الرد علي المخالفين، كاليمان بن رئاب الخارجي و... فَلِم يعرض احد منهم لوصف مذاهب هذه الطائفة و ردّ عليهم آخرون، مثل قدامة بن يزيد النعماني و ابي عبدك الجرجاني... و ابي عبداللّه محمد بن علي بن رزام الطائي الكوفي5... .
متكلمين فرق اسلام از شيعه، معتزلي، مرجئه و خوارج، كتاب‏هايي در رد مخالفين خود نوشته اند... .
ولي از آن‏ها كسي متعرض عقايد فرقه قرامطه و باطنيه نشده و كساني كه بر آن‏ها ردّ نوشته‏اند، مانند: قدامة بن يزيد بن نعماني و ابن عبدك جرجاني و ابوالحسن بن زكرياي جرجاني و ابوعبداللّه محمد بن علي بن رزام طائي كوفي و ابوجعفر كلابي، هر كدام، از عقايد آن‏ها به نوعي سخن گفته است و تازه پيروان اين فرقه، گفتار آنان را انكار كرده و تأييد نمي‏كنند.
چنان كه ديده مي‏شود مسعودي كه در شناخت فرقه‏هاي مذهبي شهرت دارد، و با خواندن اثر ابن رزام از آئين باطني آگاهي پيدا كرده است به طور آشكار و روشن مي‏گويد:
اقوال كساني كه بر ردّ اسماعيليه كتاب نوشته‏اند از جمله آن‏ها ابن رزام، نه هيچ يك از آن‏ها با ديگري موافق است و نه با احوال خود اسماعيليه مطابقت دارد.
مقريزي احمدبن علي (766-845) در كتاب اتعاظ الحنفاء باخبار الائمه و الخلفاء6 (كه در ليبسيك و قدس شريف چاپ شده) در باره آغاز كار اسماعيليه عين مندرجات كتاب الفهرست را با مختصر اختلافي در عبارت نقل كرده است، ولي نه به روايت كتاب الفهرست، بلكه به نقل از كتابي ديگر، در طعن بر انساب خلفاء فاطميين تأليف يكي از معاصرين همان سلسله و از بني اعمام همان خاندان7، امّا از اشدّ اعداي ايشان به نام محمد بن علي بن الحسين بن احمد بن اسماعيل بن جعفر الصادق علوي دمشقي، معروف به "شريف اخومحسن بن عابد علوي دمشقي كه از رجال اواخر قرن چهارم هجري ولي مقريزي خود تصريح مي‏كند كه مأخذ، شريف اخو محسن علوي نيز در نقل اين مطالب همان ابوعبداللّه بن رزام است، يعني همان كسي كه ابن نديم اطلاعات عمده خود را راجع به اسماعيليه از او نقل كرده است8. عجيب آن كه، مقريزي در حالي كه به گزارش ابن رزام و پيرو او اخو محسن اعتقاد ندارند، استفاده سرشاري از نوشته‏هاي او كرده است9.
هم چنين شهاب‏الدين احمد بن عبدالوهاب نويري (677-733) در كتاب نهاية‏الأدب في فنون الادب10 در فصل راجع به قرامطه از همين شريف محسن نقل كرده است11.
متن نوشته اخومحسن در دو نسخه متفاوت، اوّلي در آثار مقريزي - قسمت آئيني آن در كتاب خطط12 و قسمت تاريخي‏اش در كتاب مقفي آورده است13ـ و ديگري در نهاية‏الادب نويري كه يك دانشنامه ادبيات و تاريخ است، باقي مانده است.
بنابراين معلومات مبسوط و مفصلي را كه ابن نديم و مقريزي و نويري درباره اسماعيليه و قرامطه و فاطميين به نگارش در آورده‏اند، مستقيما از دو مأخذ بسيار قديمي تأليف ابن رزام و اخو محسن دمشقي، در ردّ اسماعيليه گرفته‏اند.
البتّه طبق تحقيق محققان، از اين دو كتاتب مهم، اثري در ميان نيست و هر دو ظاهرا از بين رفته‏اند14.
به هر حال مأخذ عمده اغلب اطلاعات مربوط به اوايل امر اسماعيليه به قلم مخالفين ايشان نگارش شده ظاهرا همين دو شخص بوده اند. و آثار بقيه مؤلفان و مورخان متأخر، از قبيل ابو منصور عبدالقاهر بغدادي صاحب الفَرق بين الفِرَق و سمعاني در كتاب الانساب و ابن الاثير در تاريخ كامل و نظام الملك در سياستنامه و ابوالمعاني محمد بن عبيداللّه علوي در بيان‏الديان و رشيدالدين در جامع‏التواريخ و علاءالدين جويني در تاريخ جهانگشاي و ديگر مؤلفان، از دو مأخذ ياد شده است.
قديمي ترين منبع تاريخي
قديمي ترين منبع در طبقه بندي فرقه‏هاي اسلامي مقالات الاسلاميين از ابوالحسن اشعري - متوفي 321 هـ - است. اظهارات وي در باره مسأله مورد بحث دقيق‏تر از ديگران است. وي در تبيين و تشريح قرامطه مي‏نويسد:
قرامطه پندارند كه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بر امامت علي بن‏ابيطالب عليه‏السلام وصيت كرده و علي عليه‏السلام بر امامت حسن عليه‏السلام و او بر امامت حسين عليه‏السلام و حسين عليه‏السلام بر امامت علي بن حسين عليه‏السلام و او بر امامت محمد بن علي عليه‏السلام ، محمد بن علي بر جعفر بن محمد عليه‏السلام و جعفر عليه‏السلام بر جانشيني محمد بن اسماعيل وصيّت كرده‏اند. گويند: محمد زنده است و هرگز نمي‏ميرد تا بر زمين فرمان راند و او همان مهدي عليه‏السلام است كه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به او بشارت داده است. در اين باره به رواياتي كه از پيشينيان خود دارند استناد جويند، زيرا در آن روايات هفتمين امام را "قائم" ناميده‏اند15.
منابع تاريخي ديگر در باره اسماعيليه
از ديگر منابع مهم و متأخر اهل سنت در باره اسماعيليه كه بايد مورد اشاره قرار گيرد، كتاب السلوك از بهاء الدين جندي ـ متوفي 732 هـ - است. جندي تنها منبع خود را ابوعبداللّه محمد بن مالك بن ابي القبائل ذكر كرده است. او يكي از فقهاي يمن و علماي اهل سنت است كه در ايام صليحي16 به قرامطه پيوست و شناخت وسيعي از شخصيت آنان به دست آورد. جندي بعدها آئين قرامطه را ترك كرد و آن‏ها را هجو نمود و رساله جامعي در اين باره نوشت و در آن اصول بنيادي قرامطه را بررسي و شرارت شان را ثابت كرد و به خوانندگانش عليه تعاليم آن‏ها هشدار داد17.
در اوايل سال 1939 م، كتابي در قاهره چاپ شد كه احتمالاً همان رساله است. نام اين رساله كشف الاسرارالباطنيه و اخبار القرامطه و نويسنده آن محمدبن مالك ابن ابي الفضائل الحمادي اليماني ذكر شده است18.
كار اشعري را محمد بن الملطي عقلاني شافعي - متوفي 275 - و در كتاب خود التبيه و الرد علي اهل الاهواء و البدع19، دنبال كرده ولي وي بيشتر با ردّ و تكذيب سر و كار دارد تا تبيين و تشريح، ولي با اين همه مطالب جالبي را ارائه كرده است20.
مفصل تر از همه اين‏ها اثر معروف اشعري، ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر بغدادي - متوفي 429 هـ - است. وي در كتاب الفَرق بين الفِرَق بررسي مفصلي از فرقه‏هاي تشيع، تواريخ و آيين‏هاي آن‏ها ارائه مي‏كند. او در فصل مربوط به باطنيه، گزارش تاريخي مفصلي عرضه مي‏كند كه با گفته‏هاي ابن رزام اختلاف آشكاري دارد.
ابوالمعاني محمد بن عبيدالله علوي در كتاب بيان الاديان تأليف، 485 هـ گزارش كوتاهي از پيدايش باطني‏ها و آئين‏هاي آن داده است21. در اين كتاب جز در مواردي معدود، نشاني از تعصب مؤلف و لعن مذاهب و مسلك‏ها نيست؛ از جمله اين موارد، آن جا است كه از ابومعين ناصربن خسرو قبادياني، شاعر مشهور اسماعيلي متوفاي به سال 481 ياد شده است.
ابن حزم - متوفي 459 هـ - در نخستين تاريخ مذاهب اسلامي به نام الفصل في الملل و الاهواء و النحل نيز گزارش كوتاه و غرض آلودي در باره مسأله مورد بحث آورده است22.
شهرستاني - متوفي 548 - كه در تاريخ مذاهب دنباله رو ابن حزم مي‏باشد نيز مطالب گسترده‏اي در اين باره دارد. اگر چه گزارش او با مسامحه همراه است ولي آشكارا از منابع اسماعيلي سود برده است در عين حال اثر شهرستاني بيش‏تر با آئين اسماعيلي سر و كار دارد و اطلاعات تاريخي كم‏تري ارائه مي‏كند.
از ديدگاه فخرالدين رازي مفسر بزرگ قرآن، اثر شهرستاني در باره فرقه‏هاي اسلامي، از كتاب الفَرْق بين الفرق بغدادي كه در نتيجه تعصب افراطي خود، عقايد مخالفين را با صداقت عرضه نكرده، گرفته شده است. تنها چيزي كه در كار شهرستاني شايان توجه است قسمت مربوط به حسن صباح است23.
او در اين باره از اسناد و مدارك موثق استفاده كرده و آن‏ها را از فارسي به عربي برگردانده است24. به هر حال آگاهي شهرستاني از آئين اسماعيلي قابل توجه است. او با اسماعيليان جلسات بحث داشته است تا جايي كه متهم به داشتن عقايد اسماعيلي شده است25.
يكي ديگر از آثار مهم اهل تسنن كه باطنيه را بررسي كرده، كتاب المنقذ من الضلال غزالي - متوفي 505 - است. غزالي با مواضع اسماعيليان به خصوص آئين حسن صباح آشنايي عميقي داشت. او رساله‏هايي در ردّ اسماعيليه نوشت. غزالي در كتاب المنقذ من الضلال جويندگان راه حق را چهار طبقه تقسيم كرده است: فيلسوفان سنت يوناني و متكلمين - كه در مقابل آن‏هايي كه به نام وحي تاريخي بحث مي‏كردند ايستاده بودند - و صوفيان با آگاهي بدون واسطه عرفاني‏شان و اسماعيليان همراه با آئين تعليم‏شان بيش‏تر مورد توجه او بودند. او با اين كه اسماعيليان را بارها محكوم مي‏كند ولي براي آن‏ها نيز نقشي قايل است. غزالي اگر چه كتاب فضائح الباطنيه را به دستور المستظهر باللّه عباس در ردّ اسماعيلي گري نوشته است،26 ولي هيچ يك از سني‏ها به اندازه او تحت تأثير آئين اسماعيليان قرار نگرفته است.27
با وجود اين، رازي، غزالي را متهم به عدم درك آئين اسماعيليان كرده است و ردّيه اش هم پر از اشتباه دانسته است.28 يكي از دعاة يمن در قرن هفتم نيز جواب مفصلي به ردّيه غزالي داده است.29
يكي از مستشرقين اخيرا در كتابخانه شهيد علي پاشاي استانبول، به كتابي به نام كتاب تثبيت دلائل نبوت سيدنا محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله برخورده كه آن را از تأليفات قاضي عبدالجبار بن محمد بن عبدالجبار بصري متوفي 415 دانسته است گويد:
اين نسخه خطي داراي 294 برگ است كه برگ‏هاي 53 تا 143 آن به نهضت باطني مربوط است. عبدالجبار در اين كتاب از نوشته ابن رزام استفاده كرده و از او به نام، اسم برده است. در عين حال رونويسي وي داراي اصالت است و اطلاعات جديدي را عرضه مي‏كند30.
در بين مورخانِ بعد از او چند نفر از اين اثر به عنوان يك مرجع استفاده كرده‏اند31.
منابع شيعه اماميه
علاوه بر منابع ياد شده، منابعي قابل توجه هم در باره تاريخ فرقه‏ها از علماي شيعه اماميه اثني عشري در دست است كه اين منابع براي نويسندگان اهل سنت و ساير محققين پيشين به عللي ناشناخته بوده است. شيعيان اثني عشري در مقايسه با اهل تسنن، برخورد نزديك تري با اسماعيليان داشتند و از تاريخ و عقايد آن‏ها مطلع تر بودند.
از اين منابع، دو اثر شيعي اثني‏عشري براي موضوع مورد بحث و داراي اهميّت است، اين آثار كه در باره فرقه‏ها و مذاهب است، تنها آثاري هستند كه علماي شيعه در آن‏ها به گستردگي، موضوع را تحقيق و بررسي كرده‏اند، از اين دو اثر بر مي‏آيد كه شناخت شيعيان اثني عشري از اسماعيليان بيش تر از سنيان بوده و از بعضي تعصبات هم - البته نه همه شان - به دور بوده‏اند. نخستين آن‏ها فرق الشيعه منسوب به ابو محمد الحسن بن موسي نوبختي (متوفي قبل از سال 310 هـ) مي‏باشد.32 در اين كتاب، تشيع و فرقه‏هاي مربوط از زمان شهادت حضرت علي عليه‏السلام تا غيبت امام دوازدهم عجل‏الله تعالي فرجه‏الشريف بررسي شده است. اين اثر بي غرضانه نوشته شده و داراي اطلاعات زيادي در باره تاريخ پيشين اسماعيليان است.33 منبع مهم ديگر كه هم‏زمان با فرق‏الشيعه نوبختي نوشته شده كتاب المقالات و الفرق از سعدبن عبداللّه ابي خلف الأشعري قمي است. اين كتاب با فرق‏الشيعه نوبختي شباهت زيادي دارد، تا آن‏جا كه احتمال مي‏رود اين دو كتاب كه در يك عصر تأليف شده، يك كتاب باشد. البته عبارات متن كتاب المقالات والفرق كمي زيادتر از كتاب فرق‏الشيعه است. به هر حال نويسندگان اين دو كتاب از منابع اهل سنّت بيش‏تر از منابع شيعه استفاده كرده‏اند و اطلاعات آن‏ها در بعضي موارد بهتر از اطلاعات علماي سني معاصرشان نيست. اثر ديگر، كتاب فارسي تبصرة‏العوام في معرفة مقالات الانام تأليف جمال الدين مرتضي محمدبن حسين‏بن حسن رازي مؤلف نزهة‏الكرام و بستان العوام است.34
تا بدين جا روشن شد كه آغاز نهضت اسماعيليه در منابع تاريخي به روشني بيان نشده است، مع‏الأسف اواخر آن‏ها يعني دولت اسماعيليه جديد يا حشاشين اَلَموت از دوره آغازين نيز پر ابهام‏تر است. در ميان تاريخ نويسانِ اين دوره، تنها رشيدالدين فضل‏اللّه (متوفي 714 هoo ق) سياست‏مدار و مورخ بزرگ ايران در عصر مغول، مستثني مي‏باشد. او تنها فرد روشني بود كه قسمت‏هايي از تاريخچه‏هاي آن‏ها را انتخاب و نگه داشته است.35
ليكن جامع‏التواريخ رشيدالدين فضل‏اللّه را نمي‏توان سند جدا و مستقلي دانست زيرا وي بعضي از فصول آن را از روي جهانگشاي جويني استنساخ كرده است، بنابراين مأخذ عمده درباره اواخر اسماعيليان كتاب جهانگشاي جويني است.
دست نوشته‏هاي جويني عمده‏ترين مأخذ جويني بيست و چهار سال در بغداد از طرف مغول‏ها حكمراني كرد. از جهانگشاي او به صراحت معلوم مي‏شود كه جويني همه جا در جريان قلع و قمع اسماعيليه همراه هولاكو بوده است. وقتي كه هولاكو به محاصره قلعه "ميمون دِژ" كه محكم‏ترين قلعه‏اَلَموت و محل سكونت پادشاهان اسماعيليه مشغول بود و اهل قلعه مجبور به تسليم شدند، عطاملك از جانب هولاكو فرمان يافت تا صلح نامه‏اي بر وفق ملتمس ايشان نوشته به داخل قلعه به نزد ركن‏الدين آخرين شاه اسماعيليه اَلَموت بفرستد. بعد از فتح اَلَموت و استيصال اسماعيليه ـ در سنه 645 ـ عطاملك براي آن كه مبادا كتابخانه اَلَموت كه آوازه آن در گوشه و كنار شايع بود، عرصه تلف و غارت گردد و آن آثار نفيسه به كلي از ميان برود به هولاكو عرضه داشت كه نفايس كتب اَلَموت را تضييع نتوان كرد. هولاكو آن سخن را پسنديده، فرمان داد تا علاءالدين به قلعه رفته مستودعات خزانه و مستجمعات كتابخانه ايشان را كه از عهد حسن صباح تا آن وقت در طول 170 سال به تدريج فراهم آمده بود، مطالعه و آن چه لايق خاصه پادشاه باشد، جدا كند. جويني به مطالعه كتابخانه و خزانه ايشان رفته آن چه مصاحف و نفايس كتب و آلات نجومي رصد خانه بود، استخراج كرده، باقي كتب را كه متعلق به اصول يا فروع مذهب ايشان بود به اقرار خود همه را بسوخت. از كتبي كه علاءِالدين جويني از كتابخانه مذكور استخراج كرده و خوشبختانه آن را نسوخته است، كتابي است مشتمل بر وقايع احوال حسن صباح به نام سرگذشت سيدنا كه خلاصه مختصري از آن را خود جويني در جلد سوم جهانگشاي36 و خلاصه مفصل‏تري از آن را رشيدالدين فضل‏الله در جلد دوم از جامع‏التواريخ در تاريخ اسماعيليه اَلَموت نقل كرده‏اند37.
به قول علامه قزويني گويا جويني از فرط تدين و تصلب او در عقيده، اين كتاب سرگذشت سيّدنا را از كتب كفر و ضلال محسوب مي‏داشته و در كمال اكراه و تنفر قلب از آن استفاده كرده است، لذا مي‏بينيم كه با نهايت افراط در تلخيص و اختصار آن كوشيده و در حد امكان از نقل كم‏ترين مقدار از آن كه براي فهم تاريخ "ملاحده" ضروري بوده اكتفاء كرده است.38
اين دو خلاصه به عنوان مأخذ اسماعيليه نزاريه، در كمال اهميّت و ارزش است و معلومات ارزشمندي كه در آن‏ها است، در هيچ كتابي ديگر يافت نمي‏شود.
به اين ترتيب جويني به اعتراف خود منابع و كتاب‏هاي اسماعيليه نزاري را به عنوان كتب ضاله، طعمه حريق ساخته است. اي كاش او با توجه به آن منابع، تحليلي درست و منصفانه از اين فرقه به دست مي‏داد، ولي او به رغم اين منابع، هم‏چون ديگران به تحليل غير منصفانه و غرض آلود، پرداخته است. او مي‏نويسد:
در ابتداي ملت اسلام، بعد از ايّام خلفاي راشدين در ميان اسلام جماعتي پيدا شدند كه ضماير ايشان را با دين اسلام الفتي نبود و عصبيت مجوس در دل‏هاي اين طايفه رسوخ داشت، از جهت تشكيك و تضليل در ميان خلايق سخني انداختند كه ظاهر شريعت را باطني هست كه بر اكثر مردم پوشيده است و كلماتي كه از فلاسفه يونانيان به ايشان رسيده بود در تصرف آن اباطيل ايراد مي‏كردند و از مذاهب مجوس نيز نكته‏اي چند درج... تا در آن وقت كه كيسانيان از باقي شيعه جدا شدند، اين قوم نيز خود را بر كيسانيان بستند... چون كيسانيان را عدد و عدّت زيادت نماند، آن قوم خويش را بر روافض بستند و در ميان اينان شخصي بود از فرزندان جعفر طيّار، نام او عبداللّه بن معاويه، دعوت روافض قبول كرد و در آن مذهب، تبحر يافت و جدولي در معرفت اوايل شهور عرب استخراج كرد و گفت به رؤيت هلال احتياج نيست و وضع آن جدول را كه بحر ضلال بود، بر ائمه اهل بيت رضوان الله عليهم بست و گفت ماه يك شبه امام تواند ديد... روافض شيعه بر او انكار كردند و ميان ايشان اختلاف پيدا شد. جماعت جدوليان، خود را اهل علم باطن نام نهادند و ديگر شيعه را اهل ظاهر... قوم مذكور كه از كيسانيان به روافض نقل كرده بودند، خود را به اسماعيل بستند و از روافض جدا شدند و گفتند هر كه باطن شريعت بدانست اگر به ظاهر تغافلي كند بدان معاقب نباشد...39.
در اين كه اسماعيليه اهل تأويل بودند و بسياري از ظواهر شرع را به دل خواه خود، به اموري نامربوط تأويل مي‏كرده‏اند، شكي نيست و در اين كه براساس منابع شيعه اثني عشريه، امامت اسماعيل بن جعفر مردود است و فرقه اسماعيليه از ِفَرق باطل شمرده مي‏شود، باز شكي نيست، ولي نسبت دادن هر انديشه خلافي و هر جنايت هولناكي به آنان صحيح نمي‏باشد. و معلوم نيست بر اساس چه ملاكي اسماعيليان را متهم به مجوسيّت كرده‏اند يا "مزدكيه" به آن‏ها اطلاق نموده‏اند40. و بعضي درباره قرامطه گفته‏اند: ايشان جماعتي گبر بودند در زمان مأمون خواستند مذهب خود را آشكار كنند و مي‏دانستند كه بر مسلمانان غلبه نمي‏توانند بكنند، گفتند؛ وظيفه آن است كه ما تأويل اركان شريعت به وجهي كنيم كه به كلي، دين و ملت را براندازد.41
تحليل نظام‏الملك از اين عجيب‏تر، تحليل نظام‏الملك است. او بيرون آمدن سندباد گبر را به "مزدك" ارتباط داد و سپس از توجه سندباد به روافض سخن به ميان آورده و گفته است:
و دانست كه اهل كوهستان بيشتر رافضي و مشبهي و مزدكي‏اند... چون رافضيان نام مهدي بشنيدند و مزدكيان نام مزدك، جمعي بسيار گرد آمدند و كار او بزرگ شد به جايي رسيد كه صدهزار مرد بر او گرد آمدند و هر كه با گبران خلوت كردي گفتي كه دوست عرب شد كه در كتابي يافته‏ام از كتب بني‏سامان و باز نگردم تا كعبه را ويران نكنم، كه او را بَدَل آفتاب بر پاي كرده‏اند و ما هم چنان قبله خويش، آفتاب كنيم، خرم دينان را گفتي كه مزدك شيعي بوده و من شما را فرمايم كه با شيعه دست، يكي داريد... منصور سه روز با سندباد كارزار كرد روز چهارم سندباد به دست جمهور كشته شد و آن جمع، پراكنده گشتند و مذهب خرمديني و گبري آميخته شد، تا هر روز اين مذهب اباحت پرورده‏تر شد و جمهور چون سندباد را بكشت، در ري شد. هر چه از گبريان يافت همه رابكشت42... با توجه به اين عبارات روشن مي‏شود كه به نظر خواجه نظام‏الملك قرامطيان و باطنيان در كوهستان و عراق و خراسان از اين حركت پديد آمدند او به جاي اين كه به كتاب‏هاي اسماعيليه مراجعه كند و آراء و عقايد و مسائل فكري آن‏ها را از منابع خودشان بگيرد، از اين حركت فراگير و مذهبي تحليلي غير عالمانه ارائه كرده است. مسلما اين نوع تفسير و تحليل‏ها گمراه كننده است.
چند اثر باقي مانده از اسماعيليه يكي از آثار اصيل اسماعيلي كتاب عيون‏الاخبار و فنون الآثار في ذكرالنبي المصطفي المختار و وصيّه‏الكرار و آلهماالأطهار، تأليف، داعي ادريس عمادالدين داعي يمن (متوفي 872 هoo ق) در هفت جزء است. (عدد هفت جايگاه ويژه‏اي نزد شيعه اسماعيليه دارد. اين كتاب شامل تاريخ اسماعيليان، از زمان حضرت علي عليه‏السلام تا قرن نهم ـ زمان حيات مؤلف ـ است. جزءهاي چهارم و پنجم و ششم كتاب را مصطفي غالب در بيروت چاپ كرده است43 و بخش خاصي از آن به نام تاريخ‏الخلفاء الفاطميين بالمغرب باتحقيق "محمداليعلاوي" در بيروت چاپ شده است. ظاهرا بقيه كتاب تاكنون به صورت خطي باقي مانده است. قطعاتي از آن را نيز "الدشراوي" در تونس (1979) و حمداني در مجله Des islam چاپ كرده‏اند.44
يكي ديگر از نخستين آثار اسماعيليه، كتاب افتتاح‏الدعوة و ابتداءالدولة نوشته قاضي نعمان بن محمد قاضي القضات المعزُ لِدين‏اللّه‏ است. اين اثر كه تاريخ دعوت فاطميان در يمن و آفريقاي شمالي تا برقراري خلافت آن‏ها است، از ارزش زيادي برخوردار است. اين كتاب يكبار به تحقيق "ودادالقاضي" به سال 1970 م در بيروت و بار دوم به تحقيق "فرحات الدشراوي" به سال 1975م در تونس چاپ شده است.
از آثار ديگر رياض‏الجنان تأليف شرف علي سيد نوري است كه در سال 1277 هoo.ق در بمبئي منتشر شده اين اثر كل جهان اسلام را مورد توجه قرار داده و نويسنده از نظر گرايش كاملاً اسماعيلي است.
و ديگر كتاب الفلك‏الدوار في‏سماءالائمة الأطهار تأليف شيخ عبداللّه‏ بن مرتضي يكي از اسماعيليان خوابي است كه در سال 1356 در حلب چاپ شده و تاريخ عمومي اسماعيليان است. نويسنده به كتاب‏هاي فرقه بُهره دسترسي داشته ولي قسمت تاريخي كتابش را از روي منابع اهل سنّت نوشته، لذا ارزش چنداني ندارد.45
يكي ديگر از منابع اسماعيليه كتاب دستورالمنجّمين به زبان عربي و در علم نجوم زيج است. اين كتاب حاوي معلومات تاريخي به خصوص درباره اسماعيليه نزاريّه ايران است. از قرائن بر مي‏آيد كه نگارنده از همان فرقه بوده است و تأليف كتاب در حدود سال 500 هجري و در ايام حيات حسن صباح است ولي نام مؤلف معلوم نيست. نسخه بسيار قديمي از اين كتاب كه ظاهرا نسخه اصلي است در كتابخانه ملي پاريس موجود است (به علامت Aeube 5968رجوع شود) با توجه به زمان تأليف آن كه 150 سال قبل از تأليف جهانگشاي جويني است هيچ بعيد نيست كه جويني كتاب مزبور را در نزد خود داشته و در تأليف جلد سوم جهانگشاي از آن اقتباس نموده است. علامه قزويني مي‏گويد:
نسخه حاضره دستورالمنجّمين چنان كه از وجنات آن در كمال وضوح لايح است، به نحو قطع و يقين نسخه اصلي مؤلف است نه سوادي از آن، پس محتمل است به احتمال بسيار قوي كه اصلاً جويني عين همين نسخه حاضره را در دست داشته، به اين معني كه شايد نسخه حاضره از جمله نسخ كتابخانه معروف اَلَموت بوده كه پس از فتح آن قلاع به دست جويني افتاده بوده [است].46
اسماعيليه و محققان غربي
محققان غربي كه شايسته بود با مسئله، منصفانه و محتاطانه برخورد كنند نيز در نخستين وهله، تحت تأثير خيال پردازي‏هاي صليبيان و شخص ماركوپولو و روش مخالفان قرار گرفتند و تاريخ را همانند "داستان پليسي" دنبال نموده‏اند و اسماعيليان را نه انسان‏هايي پاي‏بند به اعتقادات محكم حاكم شان "شيخ‏الجبل" بلكه انسان‏هاي شيطان صفتي به حساب آورد كه پاي بند "طريقت حشاشين" بودند. حتي در سده نوزدهم ميلادي نيز شرق شناس اتريشي "فن‏هامر پورگشتال" بدگماني‏هاي ناشي از "محافل سري" را نثار اسماعيليان نگون بخت كرده و جنايت‏هايي را به آنان نسبت داده كه در اروپا، برخي به فراماسون‏ها و برخي ديگر به "يسوعيان" نسبت مي‏دادند.
اسناد جديد امروزه با كشف اسناد جديد و بررسي و تحليل اسناد قديمي، بررسي نقادانه از تاريخ اسماعيليان مقدور شده است و محققيني چون "سيلوستر دوسالي" فرانسوي و "راينهارت دوزي" هلندي و "ميخائيل يان دو خويه" خاورشناس ديگر هلندي و "كازانوا" فرانسوي و "لويي ماسينيون" و خاورشناس روسي "ولاديمير ايوانف" و "هاجن" و "برناردلويس" انگليسي و "عباس حمداني"و "آصف فيضي" و ديگران تحقيقات مفصلي در اين زمينه انجام داده‏اند با وجود اين هم‏چنان برخي از مسايل در پرده ابهام باقي مانده است.
"سيلوستر دوسالي" در كتابي دو جلدي درباره "دروز" ـ فرقه‏اي از اسماعيليه‏ـ از مذهب اسماعيليه و اصل و منشأ عقيده آنان گفت‏وگو كرده است. وي در اين كتاب اسماعيليه را از پديده‏هاي فكري عبداللّه‏بن ميمون قداح مي‏داند و مي‏گويد: اين مذهب نهضتي ايراني بر ضد تسلط عرب و اسلام بوده است.
پس از وي خاورشناس هلندي "راينهارت دوزي" در كتابي كه درباره تاريخ مسلمانان اسپانيا نوشته، همانند "سيلوستر دوسالي" عقيده اسماعيليان را فكري ايراني پنداشته كه از افكار مانوي و صابئين حران و فلسفه يونان متأثر گرديده است.
پس از او "ميخائيل يان دو خويه" خاورشناس ديگر هلندي در كتاب خود يادي از قرامطه بحرين و فاطميان اعتماد زيادي بر كتاب‏هاي اهل تسنن كرده و معتقد است كه عبداللّه‏بن ميمون قداح اصلاً ايراني است و به خاطر دشمني كه با عرب، چنين فرقه‏اي را ايجاد كرده است. "كازانواي" فرانسوي نيز در مقاله‏اي درباره عقايد اسرار آميز فاطميان مصر در مجله تحقيقات فرانسوي در 1920، اصل مذهب قرامطه را منشعب از فرقه حنفيه يا كيسانيه دانسته است.
پس از او لويي ماسينيون (1884-1964) استاد اسلام شناس دانشگاه سوربن فرانسه، درباره قرامطه و كتاب شناسي آنان، چند مقاله تحقيقي نوشته كه چكيده آن به شكل مقاله در دائرة‏المعارف اسلام چاپ شده است. ماسينيون در تحقيقات خود درباره اسماعيليه به منابع و اخبار شيعه اماميه توجه خاصي دارد و نخستين كسي است كه خاورشناسان را از اهميّت اين منبع پرمايه آگاه كرده است.47 ايوانف روسي‏الاصل و اسماعيلي شناس معروف نيز عمرش را وقف مطالعه و بررسي تاريخ اسماعيليان كرد و تحقيقات مفصلي درباره پيدايش آنان انجام داده و منتشر ساخت و علاوه بر آن متون متعددي از آثار اسماعيلي را تصحيح و منتشر كرد. وي بيش از يك صد جلد كتاب و مقاله درباره مذهب اسماعيليان و منشأ و تعليمات آنان نوشت او در سال 1918 از روسيه مهاجرت كرد و مدت زيادي يكي از نزديكان آغاخان محلاتي رهبر فرقه اسماعيليه هندوستان بود. كتاب‏هاي او به هزينه فرقه اسماعيليه آغاخانيه منتشر شد، لذا بعضي از دانشمندان او را در تحقيقات خود بي‏طرف ندانسته، بلكه هواخواه آن فرقه به حساب آورده‏اند.48 آخرين خاورشناس معروفي كه درباره اسماعيليه تحقيقات مفيدي دارد، "برنارد لويس" دانشمند معاصر انگليسي مي‏باشد كه تاكنون چند كتاب درباره اين مذهب منتشر كرده است. اوّلين كتاب در اين‏باره، رساله دكتراي او در دانشگاه لندن است. او بر خلاف ديگران، اسماعيليه را حزب و فرقه‏اي عربي مي‏شمارد، كه موالي اعم ا ز ايرانيان و آراميان نيز بدان مذهب گرويدند و عقايد مسيحي و ايراني و بابلي قديم را در آن داخل كردند.
هم‏چنين "هاجن" استاد فقيد مطالعات اسلامي دانشگاه شيكاگو رساله دكتراي خود را در زمينه تاريخ اسماعيليان نزاري نوشت و فشرده آن توسط "يعقوب آژند" به فارسي ترجمه و در كتاب اسماعيليان در تاريخ چاپ شده است.
در بين فرزانگان مشرق زمين تحقيقات و آثار متعددي منتشر شده است كه به آنان اشاره مي‏شود، "عباس حمداني" استاد مطالعات اسلامي دانشگاه كراچي پاكستان چندين اثر درباره اسماعيليان به رشته تحرير درآورده است و آثار خطي زيادي از اسماعيليان را كه از يمن به پاكستان رسيده، در اختيار دارد و اكثر تحقيقاتش را براساس آن‏ها انجام داده است. او دكتراي خود را درباره روابط فاطميان و عباسيان از دانشگاه لندن گرفته است.
يكي ديگر از اين محققان "آصف فيضي" از اساتيد اسماعيلي شناس دانشگاه‏هاي هند است كه تمامي وقت خود را صرف مطالعه درباره اسماعيليان هند كرده و چندين مقاله در اين‏باره نوشته است.49
از محققان روسي مي‏توان از "پطروشفسكي" ـ استاد كرسي تاريخ ممالك شرقِ نزديك در دانشكده شرق شناسي دانشگاه لنينگراد ـ نيز نام‏برد. وي تحقيقات ارزش‏مندي در اين‏باره انجام داده‏است، او مي‏نويسد:
دوره متقدم تاريخ فرقه اسماعيليه و سازمان و اصول آن هنوز چنان كه شايد و بايد مورد مطالعه قرار نگرفته، اين به سبب آن است كه مجموع اطلاعات مربوط به اصول و سازمان دوران آغازين مذهب اسماعيليان (به ويژه در قرن‏هاي دوم و سوم هجري) كه مورد استفاده محققان اروپائي در قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم ميلادي قرار گرفته، از علماي مذاهب سني و روحانيون مرتد شناس و يا مرتد جوي آن مذهب اخذ شده و اين هر دو دسته يا به قدر كافي با اصول باطني اسماعيليه آشنا نبودند و يا اين كه آگاهانه اصول مزبور را تحريف كرده و معتقداتي را به اسماعيليان نسبت داده‏اند كه در واقع روح پيروان مذهب مزبور از آن بي‏خبر بوده است، زيرا علماي سني مي‏خواسته‏اند در دل مسلمانان پيرو مذهب سنت، تخم نفرت و كينه به اسماعيليان بيفشانند. اعتقاد به "حلول" و "تناسخ" و انكار مباني شريعت و اعمال خلاف اخلاق و بي‏ديني را به اسماعيليان نسبت مي‏دادند و مي‏كوشيدند تعاليم ايشان را همانند و يا نزديك اديان غير اسلامي جلوه دهند.
بسياري از مؤلفان (و از آن جمله مؤلف سياست نامه كه به زبان فارسي است و به رجل سياسي قرن پنجم هجري، خواجه نظام‏الملك نسبت داده مي‏شود) اسماعيليان را با مزدكيان اشتباه مي‏كردند و حتي عقيده شناسي ـ بالنسبه بي‏غرض‏ـ هم چون شهرستاني برخي از فرق خرمدينيه را در شمار اسماعيليان مي‏آورده است. از تأليفات دوران آغازين اسماعيليه مقدار اندكي محفوظ مانده و غالبا اظهار نظر درباره اين كه معتقدات بَدْوي اسماعيليان با آن‏چه در رساله‏هاي متأخر ذكر شده چه تفاوتي داشته، بسيار دشوار است.
اكنون بسياري از عقايد پيشين اسماعيلي شناسان درباره پيروان مذاهب مزبور، در پرتو متون اصيل اسماعيلي و تحقيقات "ب. لوئيس" و "لوئي ماسينيون" و "ميرسيدعلي همداني" و "و.آ. ايوانوف" مورد بازبيني قرار گرفته است.
اما راجع به تأليفات "و.آ. ايوانوف" مطالب فراوان و تازه‏اي به گنجينه تحقيق تاريخ و معتقدات اسماعيليه افزوده است، با اين وصف چون وي گرايش نمايان و مدح آميزي به اسماعيليه دارد، اهميّت آثار او را سخت كاهش داده است. مؤلف مزبور مي‏كوشد تا در ديدگاه مسلمانان روزگار ما اسماعيليه را تبرئه كند و اتهاماتي را كه نويسندگان قرون وسطي و محققان جديد عليه ايشان اقامه كرده‏اند ردّ نمايد و ثابت كند اسماعيلي‏گري دوران متقدم با سنّي‏گري چندان تفاوتي نداشته است.50
جاي خوشحالي است كه اين محققان، فرقه اسماعيليه را در محدوده خود مطالعه كرده و از فرقه‏هاي ديگر اسلامي تفكيك كرده‏اند، امّا خاورشناس معروف فرانسوي پروفسور "هانري كربن" سعي كرده است تا نشان دهد كه اسلام و تشيّع با آئين باطنيه اسماعيليه همراه و موافقند و همه اين نام‏هاي متفاوت، بر يك معنا دلالت دارند و از اين رو پس از آن كه نمونه‏اي از تأويلات اسماعيليه را بازگو مي‏كند، مي‏نويسد: بي‏شك اين طرز تفكر در اسلام منحصر است، اين طرز فكر، اساس و روح عرفان شيعه و موضوع دعوت اسماعيلي است.51
پرفسور كُربن و طرفداري او از اسماعيليه كربن به انديشه‏هاي تأويلي سخت گرايش داشت و بدين جهت به چاپ كتاب كشف‏المحجوب اثر داعي مشهور اسماعيليه، ابويعقوب سجستاني و هم‏چنين جامع‏الحكمتين اثر ناصر خسرو قبادياني ـ داعي خراسان‏ـ و نيز سه رساله اسماعيلي اقدام كرد. او در كتاب تاريخ فلسفه اسلامي خويش از آراي باطنيان با ستايش و تمجيد فراوان ياد مي‏كند و حتي از حسن اسماعيلي ـ كه اسماعيليان از او با عبارت "علي ذكره‏السلام" ياد مي‏كنندـ و اعلام اباحي‏گري و الغاي شريعت از سوي او، دفاع كرده و مي‏نويسد:
او در تاريخ 17 رمضان 559 ـ 558 هجري كه امام بود، حلول رستاخيز بزرگ يا "قيامة‏القيامة" را در ايوان بلند اَلَموت و در مقابل همه پيروان كه بر ايوان، فراهم آمده بودند، اعلام نمود. اين مقاوله نامه، هم‏چنان محفوظ مانده و به ما رسيده است. مطلبي كه اعلاميه حسن متضمن آن بود، بعثت روحاني محض و آزاد از هر گونه تشريع و از هرگونه تعبد قانوني در همان هنگام بود. مذهب رستاخيز، تولد روحاني بود، زيرا معاني مكتوم اِلهامات و مَنْزَلات نبوي را زنده و آشكار ساخت52.
از پژوهش در آثار اسماعيليه به دست مي‏آيد كه اساس باطني‏گري بر اين معنا استوار است كه همه احكام شريعت داراي باطني مستور و مخفي‏اند و هرگاه كسي به ترقي روحاني نايل شود، اجازه دارد تا از ظاهر شريعت در گذرد و خود را در برابر هيچ حكمي از احكام اسلام مسئول نداند و همه را با كمك "تأويل" به معني باطني حمل كند زيرا مقصود اصلي، وصول به باطن است و ظواهر، بهانه و دستاويزي بيش نيست. چنان كه داعي بزرگ اسماعيلي، سنان بن راشد گفته است: من عَرَفَ‏الصورة الباطنية فقد عرف حكم الكتاب و رفع عنه‏الحساب و سقط عنه‏التكليف53.
هانري كربن بدون پرده پوشي در اين‏باره گفته است: "عرفان اسماعيلي همه احكام ظاهري را داراي معاني مكتوم و حقيقت باطني مي‏داند. پس چون اين‏معاني باطني برتر از معاني ظاهري احكام است و ترقي روحاني پيروان به درك آن معاني وابسته است، بنابراين ظاهر شرع به منزله قشري است كه بايد يك بار و به طور قطع، آن را در هم شكست، اين كار همان است كه تأويل اسماعيلي آن را انجام داد. به اين طريق كه احكام شريعت را به حقيقت آن احكام بازگردانيد، يعني به ادراك معني حقيقي تنزيل يا شريعت رسانيد، بنابراين عقيده آنان، تكاليف و احكام شريعت براي معتقد استواري كه بر مبناي معاني روحاني و باطني رفتار كند، محذوف است.54
كربن همگام با باطنيان عقيده داشت كه ظاهر و باطن اسلام با يك‏ديگر در ضديت و تعارض‏اند؟!! او چون فرقه شيعه را "گروهي باطن‏گرا" مي‏پنداشت از اين رو گمان مي‏كرد كه شيعيان راستين و نيز فلاسفه و صوفيان حقيقي كساني هستند كه با احكام ظاهري اسلام به نبرد و ضدّيت برخاسته‏اند، چنان كه مي‏نويسد:
نبرد معنوي كه به وسيله اقليّت شيعه به سود اسلام روحاني و بر ضد مذهب تشريعي، رهبري شده و همراه با تشيع به وسيله فلاسفه و صوفيان انجام يافته، هر چند كوششي پراكنده و بي‏نظم بوده است، با اين همه امري مسلم بوده و سراسر تاريخ فلسفه اسلام را فرا گرفته است.55
به نظر كربن، اين شكل از باطني‏گري مورد تأييد ائمه شيعه بوده و آنان در آثار خود تمام نكته‏ها و رازهاي آنان را باز گفته‏اند، او در اين باره مي‏نويسد:
شايد نكته‏اي از باطني بودن اسلام موجود نيست كه در گفت‏وگوها و مواعظ و دروس ائمه شيعه قيد نشده يا شمّه‏اي از آن گفته نشده باشد.56 به قول يكي از محققان:
در حقيقت هانري كربن تمايل داشت كه بگويد شريعت اسلام پيش از آن‏كه دشمنانش به ابطال آن برخيزند خود، طرح الغاي خويش را به ميان آورده و اين راز را از زبان امامان اهل بيت عليهم‏السلام فاش ساخته است! ولي اين ادعائي است كه آثار پيامبر ارجمند اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و خاندان گرامي او، برخلاف آن گواهي مي‏دهند و هر كس با تعاليم ايشان آشنائي داشته باشد، مي‏داند كه از ديدگاه خاندان رسول صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ظاهر و باطن اسلام، يعني ظاهر احكام و مصالح آن‏ها، با ظاهر و معاني آن با يك‏ديگر منافات ندارد و وصول به يكي از آن دو مستلزم ترك و رفع ديگري نيست. از اين رو در آثار اسلامي، ظاهر و باطن دين، مرادف با علم و حكمت (ياحكم) آمده است.
چنان كه در حديث نبوي مي‏خوانيم: فظاهره حكم و باطنه علم.57
و در خطبه علوي مي‏خوانيم: من ظاهِر علمٍ و باطنِ حِكَم58.
و واضح است كه علم و حكمت با هم تعارض ندارند و نبرد و نزاعي ميان آن‏ها نيست.59
كربن از اين‏كه غزالي در كتاب فضائح‏الباطنيه بر ضد اين گروه سخن گفته و تمام احكام اسلام را رمز و چيستان شمرده است، ابراز شگفتي مي‏كند و در دفاع از مذهب باطني مي‏نويسد:
امروز ما پاسخ‏هاي پر مغز اسماعيليه را به حمله‏هاي غزالي مي‏دانيم، همه پرسش‏هاي او را مي‏توان مورد انتقاد قرار داد.60 آري باطنيه به كمك "تأويل" از ظاهر شريعت در مي‏گذرند و به گمان خود راه به باطن دين مي‏برند. مثلاً به عقيده آنان، عدد هفت، در سراسر قرآن كريم به "هفت امام اسماعيلي" تأويل مي‏شود و مقصود از "هفت آسمان" و "هفت دريا" و نظاير اين‏ها در باطن، امامان هفت گانه‏اند.61
هانري كربن مي‏نويسد:
هفت امام در مذهب اسماعيلي، رمز هفت فلك دوّار و سيارگان آن است.62
بر اهل تحقيق پوشيده نيست كه اين قبيل تأويلات، ريشه يوناني دارد و از فيثاغورثيان به اسماعيليه راه يافته و در آئين پاك اسلام و اهل بيت عليهم‏السلام خبري از اين پندار گرايي‏ها نبوده است.63
كربن بر خلاف ساير محققان و اسماعيلي شناسان بيش از حد به اسماعيليه خوش‏بين است، تا آن‏جا كه سعي كرده آئين اسماعيلي را اساس اسلام و روح عرفان شيعه نشان دهد. اين موضوع از ارزش تحقيقات او به شدت مي‏كاهد و اين نوع طرفداري به شدّت طرف گيرانه است و با موازين تاريخي و شرعي مناقضت دارد و نه تنها دانشمندان اسلامي، بلكه دانشمندان غربي نيز از اسلوب او به دورند
پاورقيها: 14. قزويني، حواشي و اضافات بر تاريخ جهانگشاي جويني، ج 3، ص 330 .
19.زركلي، الاعلام، ج 6، ص 203 و معجم المؤلفين، ج 8، ص 275.
11. علامه قزويني مي‏گويد: اين فصل كما بيش قريب 35 ورق يعني 70 صفحه است، از نهاية‏الادب نسخه خطي كتابخانه ملي پاريس است. (تاريخ جهانگشاي، ج 3، ص 330).
1. حواشي و اضافات تاريخ جهانگشاي جويني ج 3/326-327.
15. ترجمه مقالات الاسلاميين ، ص 21.
18. همان .
12. مقريزي، خطط، ج 1، ص 391.
17. برنارد لويس ، پيدايش اسماعيليه، ص 12.
10. كتاب بزرگي در حدود سي جلد، يك دانشنامه ادبيات و تاريخ است.
16. علي بن محمد - 429-483 - داعي اسماعيلي و مؤسس صليحي اسماعيليان يمن.
13. ترجمه كاتردفانان، به نقل از برنارد لويس، پيدايش اسماعيليه، ص 10.
29. ايوانف ، ص 56.
23. شهرستاني ، الملل و النحل، ج 2/195.
21. بيان الاديان، از نويسنده اين كتاب اطلاع زيادي در دست نيست به موجب برخي از گزارش‏ها نام مؤلف "بيان الاديان" ابوالحسن محمد الزاهد بوده و ممكن است ابوالمعاني كنيه وي بوده باشد به مقدمه كتاب بيان‏الاديان به تصحيح هاشم رضي در سال 1342 به چاپ رسيده است، مراجعه شود.
25. گليوم، نهايت، حص ×i به نقل برنارد لويس، ص 15.
20. برنارد لويس، پيدايش اسماعيليه، ص 14.
24. برنارد لويس، پيدايش اسماعيليه، ص 15.
22. يا الفصل بين اهل الاهواء و النحل، در 5 جلد در دارالجيل بيروت چاپ شده است.
27. فضائح الباطنيه، غزالي، ويراسته عبدالرحمن بدوي، ص 2-3، قاهره 1964.
26. م.گ.س.هاجسن، دولت اسماعيليه ص 299.
28. برنارد لويس ، پيدايش اسماعيليه ، ص 16.
2. مسعودي، التنبيه و الاشراف، ص 343.
32. مرحوم اقبال آشتياني در انتساب اين كتاب به نوبختي تشكيك كرده و گفته است اثر نوبختي از بين رفته و اين كتاب از او نيست، و نويسنده اصلي كتاب، شخصي به نام سعد بن عبدالله اشعري (متوفي 299 يا 301) مي‏باشد (خاندان نوبختي ص 140) ولي برخي از فضلاي محقق اين ادعاي اقبال را رد كرده‏اند، (رجوع شود به مقدمه كتاب المقالات والفِرَق) به قلم دكتر محمد جواد مشكور زير عنوان "مقارنة بين كتابي النوبختي و الاشعري".
33. برناردلويس ، پيدايش اسماعيليه، ص 9.
36. جويني در تاريخ جهانگشاي راجع به اين موضوع در دو جا متعرض شده است: اوّل در صفحه 186 و 187 جلد سوم و ديگر در صفحه 269 و 270 همان جلد.
39.همان مدرك، ج 3/5-142 .
37. تاريخ جهانگشاي، مقدمه مصحح، ترجمه حال مصنف (كط)
3. ابن نديم، الفهرست، ص 278 طبع مصر.
35. بخش مربوط به اسماعيليان رشيدالدين فضل‏الله را محمدتقي دانش پژوه و مدرسي چاپ كرده‏اند. (تهران، 1960 م).
31. نجوم، ج 2/5-443؛ ابوشاعه ، ج 2/201 و سيوطي، تاريخ الخلفاء، ص 4.
30. برنارد لويس، پيدايش اسماعيليه، ص 16.
34. بعضي‏ها كتاب تبصرة‏العوام را به سيد مرتضي بن داعي حسني رازي (اوايل قرن هفتم) منتسب كرده‏اند، ولي هنگامي كه عربي شده كتاب تبصرة‏العوام توسط حسين بن علي بطيطي پيدا شد، مشاهده گرديد كه مترجم تصريح كرده است به اين كه اصل كتاب، تأليف جمال‏الدين مرتضي، محمدبن حسين بن حسن رازي است (رجوع شود به مقدمه كتاب نزهة‏الكرام كه اخيرا چاپ شده است).
38. تاريخ جهانگشاي، ج3/187.
42. سياست نامه، صص 257-259 .
48. همان مدرك.
47. دكتر محمدجواد مشكور، تاريخ شيعه، ص188.
45. برنارد لويس، ص 20.
46. قزويني، حواشي و اضافات تاريخ جهانگشاي ج 3/356 ـ 357 .
49. اين اطلاعات از مقدمه كتاب "اسماعيليان در تاريخ" نوشته: يعقوب آژند گرفته شده است.
43. م. س. گ. هاجن، دولت اسماعيليه، 259-260.
4. الفهرست ، ص 282.
41. قرامطيان بحرين و فاطميان ص 126 .
44. السبع‏الرابع، نشر مصطفي غالب، بيروت 1973 ـ السبع‏الخامس، نشر مصطفي غالب، بيروت 1975 ـ السبع السادس، نشر مصطفي غالب، بيروت 1984.
40. شهرستاني، الملل و النحل، ج 1/172 .
52. همان مدرك، ص 133.
58. نهج‏البلاغه، شرح عبده، ص 267، بيروت، 1382 هoo . ق.
56. همان، ص 45.
50. پطروشفسكي، اسلام در ايران، ترجمه كشاورز، ص260 ـ 259.
5. مسعودي، التنبيه و الاشراف، ص 4-343، چاپ قاهره.
55. همان، ص 47.
51. هانري كربن، تاريخ فلسفه اسلامي، ترجمه اسدالله مبشري، تهران 1361 ص 110، اين كتاب توسط جواد طباطبايي نيز به فارسي ترجمه شده و انتشارات كوير با همكاري انجمن ايران‏شناسي فرانسه چاپ شده است.
59. حسيني طباطبائي، سيد مصطفي، نشريه بنياد دائرة‏المعارف اسلامي تحقيقات اسلامي سال نهم شماره 1 و 2 سال 1373 ـ مقاله هانري‏كربن و باطني‏گري، ص 39.
57. كليني، اصول كافي، ص599 ـ بيروت 1401 هoo .
53. صابر طعمه، العقائد الباطنيه و حكم‏الاسلام فيها، ص 16 بيروت، 1411 هoo ق .
54. كربن، تاريخ فلسفه اسلامي، ص 136ـ 135 .
61. همان.
6. مقريزي، اتعاظ الحنفاء، ص 11-15، طبع بيت المقدس.
60. كربن، همان، ص 244.
7. پدر پنجم شريف اخو محسن، محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق است كه با پدر سوم مهدي فاطمي يكي است.
8. مقريزي، اتعاظ، 11-12 .
9. مقريزي - خطط .