نگاهى گذرا به مسلک بابيت و بهاييت
  • عنوان مقاله: نگاهى گذرا به مسلک بابيت و بهاييت
  • نویسنده: محمد هادى نبوى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 0:18:21 2-9-1403


نه هر که چهره بر افروخت دلبرى داند &nbsp نه هر که آينه سازد سکندرى داند
نه هر که طرف کله کج نهادوتند نشست کلاه دارى و آيين سرورى داند
هزار نکته باريکتر زمو اين جا است نه هر که سر بتراشد قلندرى داند
حافظ شيرازى

با يک نگاه سطحى در مي يابيم که جامعه انسانى پويايى وتحرک وپيشرفت خود را ؛ مر هون نقش هاى متفاوتى است که يکايک افراد بر عهده دارند وآنرا انجام مى دهند ؛ منتهى اين فعاليت ها از نظر حوزه نفوذ وتاثير گذاري به اقسام گوناگوني قابل تقسيم اند وبه همين اعتبار ارزش وتقد س اين کارها هم يگسان نيست ؛ پيامبران الهي که عمل شريف وگرانقد ر هدايت را با ماموريت خداوند ي بر عهده دارند ، سخت ترين وگرانبها ترين کارها را بر دوش داشته اند وزيبا ترين ومقدس ترين نقش انساني را آنان به انجام رسانده اند .
در اين ميان احيانا به کساني بر مي خوريم که به ناحق وبدون پشتوانه، دست به جايگاهي دراز نموده اند که مستحق آن نه بوده اند وبا تقلب وجعل، نقش هاي د يگران را به خود نسبت داده اند ويا اينکه خود مدعي چنين کمال وهنري شده اند . چنين کار هاي در حوزه عمل مادي بشر قابل تصور ودر ذهن اجتما ع امري چندان غريبي نيست ، و لي متاسفانه در تاريخ بشر کساني مشاهده مي شود که در قلمرو زندگي معنوي بشر ونقش فاخر وبي بديل انبياء الهي دست به جعل وتزوير زده اند ؛ امري که در بدو نظر براي توده مردم بسيار پيچيده وغير قابل هضم جلوه مي کند منتهي اين يگ واقعيت تلخي است که راه براي ترد يد در آن نيست وبراي اهل اطلاع در تاريخ اسلام چهره کساني مثل : اسود عنسي ، مسيلمه کذاب ، طليحه ، سجاح ، که مدعي نبوت مانند رسول معظم اسلام بودند ؛ کاملا آشنا است وبعضي از همين مدعيان مورد تکذيب وقدح پيامبر اکرم هم واقع شده است .
در تاريخ تشيع هم به کساني بر مي خوريم که در زمان امامان معصوم عليهم السلام مدعي نيابت وعناويني ديگري براي خود از سوي امامان شده اند ولي مورد تکذيب ولعن قرار گرفته اند وخود ائمه از آنان برائت جسته اند ؛ کساني مثل : ابوالخطاب ، ابو هارون مکفوف ، محمد بن بشير، محمد بن فرات ، و... از اين افراد اند .
طرح موضوع بابيت وبهائيت توسط اين قلم الزاما به معناي تحرک وجهش ومقبوليت اين ايده در سطح جهان نيست ؛ بلکه بااين باور مطرح شده است که در فضاي کنوني اطلاع رساني اجمالي در اين زمينه ها جهت پاسداري از هويت اسلامي وماهيت اصيل آن، ودفاع ازحقيقت، ودر راستاي بيان واقعيات وحقايق ؛ امري ضروري يه نظر مي رسد ؛ زيرا فضاي باز فرهنگي از يگسو وعوامل تبليغاتي واجتماعي وفرهنگي از سوي ديگر با عث شده است که نا آگاهانه وبدون تحقيق بعضا تمايل به انديشه هاي نو وارد مشاهده مي شود . اين مقاله مي کوشد که در حد معلومات نويسنده وظرفيت يگ مقاله، شما خواننده گان عزيز با جريان نو ظهور بابيت وبهائيت آشنا شويد ودر صورت ضرورت بتوانيد به منابع مربوطه مراجعه نموده وسپس آگاهانه در صدد انتخاب بر آيد ؛ چه اينکه مسائل فکري واعتقادي فقط با گرايش وانتخاب خود انسان بدست مي آيد وهرگز نمي توان فکري را با زور تبديل به باور نمود ؛ بلي شرط يگ انتخاب خوب آن هست که انسان زحمت تحقيق ومطالعه را تحمل نمايد .
در اين مقاله ابتداء جريان بابيت وبهائيت وافکار آنان با توجه به منابع معتبر ؛ طرح مي شود وسپس اشکالاتي مطرح خواهد شد ودر پايان مقاله نکاتي چندي ياد آوري مي شود .
مسلک بابيگري در قرن سيزدهم قمري ( نوزدهم ميلادي ) توسط فردي بنام سيد علي محمد پد يد آمد . وي در اول محرم سال 1235 يا 1236 ( 1820 ميلادي ) در شيراز متولد شد ودر بيست و هفتم شعبان سال 1266 در تبريز به جرم ارتداد به دار آويخته شد . مشار اليه تحصيل ابتدايي و آموزش اندکي عربي را در شيراز گذراند (1) وپنج سال در بوشهر به تجارت که پيشه پدري او بود اشتغال داشت وبعد از آن در کربلا مدتي از شاگردان سيد محمد کاظم رشتي ( 1203 – 1259 قمري ) بود ؛ بعد از فوت سيد کاظم رشتي علي محمد باب نخست ادعاي ذکريت وبعد ادعاي بابيت (يعني باب علوم و معارف خدا وراه اتصال به مهدي موعود) وسپس ادعاي مهدويت نمود وبه تدريج ادعاي شارعيت ونبوت کرد ومدعي وحي ودين جديد گرديد .(2)
علي محمد باب در کتاب احسن القصص که يکي از آثار او هست مي نويسد : يا ايها الملا انا باب امامکم المنتظر: اي مردم من باب امام مهدي مي باشم .(3) و در مجلس تبريز به صراحت مدعي شد که من مهدي موعود مي باشم : ( من همان قا ئم موعودي هستم که هزار سال است ، منتظر او هستيد .) (4) نامبرده در کتاب ( بيا ن ) عربي و فارسي که يکي ديگر از آثار او هست نسخ اسلام وانتهاي دوران نبوت پيامبر اکرم (صلّى الله عليه وآله) را اعلام نمود : ( در هر زمان خداوند جل وعز کتاب و حجتي از براي خلق مقدر فرموده و مي فرمايد ودر سنه هزار و دويست و هفتاد از بعثت محمد رسول الله، کتاب را بيان و حجت را ذات حروف سبع ( علي محمد ) قرار داد .) (5 ) در بيان فارسي کتاب خود را بر تر از قرآن و خود را اشرف از رسول اکرم (صلّى الله عليه وآله) معرفي مي نمايد . ( 6) ودر ( لوح هيکل الدين ) خود را ذات خدا وهستي خدا مي پندارد که بوي ربوبيت والوهيت از آن استشمام مي شود . ( 7)
پس از آنکه غوغاي باب در ايران مطرح شد حوادث زيادي اتفاق افتاد ؛ که مجال براي برسي نيست وبه همين بسنده مي شود که فعاليت با بيان موجب نگراني علما وحکومت وقت ايران گرديد ولذا باب را از بوشهر به شيراز آورد ند ودر اين شهر ميان او وعلما مجلس مناظره برپا گرديد که باب از عقايد خود اظهار ندامت کرد ودر مسجد ميان جمع دعاوي خود را تکذ يب واستغفار نمود ؛ اما پس از چندي علي محمد باب دوباره همان ادعا را تکرار وتبليغ مي کرد که در نتيجه دستگير وزنداني شد وسپس از شيراز به اصفهان واز آنجا وي را به آذربايجان برد ند ودر قلعه چهريق زنداني کردند .(1263 قمري ) در نهايت علي محمد باب به تبريز منتقل شد ودر حضور ناصر الدين ميرزا در مجلس علما محاکمه وسر انجام به جرم ارتداد از دين وافساد در ميان مومنين به دار آويخته شد . ( 1266 قمري ) علي محمد باب تاليفاتي دارد که ( قيوم الاسما ء ) و ( بيان ) مشهور ترين کتاب هاي او مي باشد . ( 8)

جريان بابيت پس از مرگ باب :
ميرزا حسين علي بها ء وبراد ر ناتني اش يحيي صبح ازل دو چهره شناخته شده در مسلک بهائيت است که در زمان حيات باب به او پيوستند ؛ حسين علي بهاء در سال 1232 قمري در دهکده اي از توابع نور مازندران متولد شد و در حوالي سال 1310 قمري در عکا بر اثر بيماري در گذشت ودر همانجا به خاک سپرده شد . ( 9) مشار اليه تحصيلات مقدماتي وخواند ن و نوشتن ومقداري عربي را طبق سنت رايج زمان آموخت ومدتي منشي دولت شد، و پس از چندي به حلقه درويشان پيوست تا اينکه به علي محمد باب ملحق گرديد .
قابل توجه است که مبلغين بهاي حسين علي بها را فردي مکتب نه رفته جلوه مي دهند ؛ واو خودش نيز، چنين ادعاي دارد : ( انا ما دخلنا المدارس وما طالعنا المباحث : ما هرگز به مدرسه نه رفته ايم و مطالب علمي را مطالعه نه نموده ايم . ( 10) ولي قرائن وشواهد کافي در دست است که او فردي تحصيل کرده بوده است؛ولذا نويسندگان بهايي هم اين نکته را تاييد نموده اند . ( 11 )
انگيزه بهائيان از اين کار تقليد از پيامبر اکرم (صلّى الله عليه وآله) است که حسين علي بها ء مثل حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله) نه درسي خوانده است ونه استادي ديده است ؟. حاصل آنکه علي محمد باب در زندگي خود يحيي صبح ازل را به عنوان جانشين معرفي کرد ومستند کافي دراين زمينه در دسترس است ؛ وحتي مستشرقيني که در اين موضوع تحقيق نموده اند به اين نکته تصريح کرده اند وخواننده گان گرامي مي توانند دراين خصوص به کتاب معرفي شده در پاورقي مراجعه نمايند . ( 12) ميرزا حسين علي بهاء در ابتدا تسليم برادر بود اما پس از مد تي رقابت با اورا آغاز کرد ومدعي شد که علي محمد باب مبشر ظهور وي بوده است واو داراي کتاب وشريعت مستقل مي باشد و ( من يظهره الله ) که درکلمات باب آمده است او مي باشد .
سر انجام با فشار علما ومسلمانان ، حکومت وقت مجبور شد که آن دو را با جمعي از ياران شان به بغداد تبعيد کند ودر عراق هم پس از کشمکش زياد ميا ن دو برادر ودر گيري ميان طرفداران آنان ؛ کار به دادگاه کشيد ودادگاه حکومت عثماني، حکم به تبعيد دو برادررا در دو نقطه دور دست وجدا از هم صادر کرد ؛ از اين رو يحيي صبح ازل با خاندان و پيروانش به قبرس وحسين علي بهاء وطرفدارانش به عکا در سر زمين فلسطين اسکان داده شدند ؛ با اين حال هيچ وقت اختلاف ميان دو برادر تمام نه شد وتکفير وتبليغ عليه يگديگررا رها نه کردند ؛ ودر پايان کار، به نفع حسين علي بهاء تمام شد واو اکثريت را از آن خود کرد .
پس از مرگ حسين علي بهاء عباس افندي که عبد البهاء لقب گرفته بود ، رهبري را به عهده گرفت ورابطه نزديک با کشورهاي غربي بر قرار کرد . عباس افندي پسر بزرگ حسين علي بهاء در سال 1844 ميلادي متولد ودر سال 1921 ميلادي در گذشت . نامبرده هم برسر وصايت پد ر با برادر ديگر خود ميرزا محمد علي دچار کشمکش واختلاف وتکفير شد که اين مقاله گنجايش ورود به همه اين مطالب را ندارد ؛ و به صورت گذرا کليات اين جريان مطرح مي شود .:
حسين علي بهاء به عباس افندي لقب( غصن اعظم ) وبه ميرزا محمد علي ( غصن اکبر ) را اعطا کرده بود ودر وصيت نامه خود نوشت که : قد اصطفينا الاکبر بعد الاعظم امرا من لدن عليم خبير : يعني بعد از من مقام وصايت به عباس افندي وسپس به ميرزا محمد علي مي رسد واين کار فرمان الهي است . ( 13 )
در هر صورت عباس افندي در اين کشمکش پيروز شد وبر خلاف وصيت پدرش – که حکم خداوند است از نظر بهائيان – براي بعد از خود وصايت را به (شوقي¬افندي ) نوه دختري ميرزا حسين علي بهاء سپرد واضافه کرد که بعد از شوقي بيست وچهار نفر از فرزندان او به مقام وصايت ورياست بيت العدل مي رسند ولي از شوقي هرگز فرزندي باقي نه ماند ( 14). شوقي افندي تا سال 1957 ميلادي اين جريان را اداره کرد وبعد از مرگ او گروه نه نفري بيت العدل که مرکز آن در حيفاي اسرائيل قرار دارد بهائيت را اداره مي کند .
مراکز مهم بهائيت يکي ( حظيره القدس ) در عشق آباد ترکمنستان است وديگري ( مشرق الاذکار ) در شيکاگوي آمريکا .
حاصل آن که از نظر بابيت وبهائيت با ظهور باب وحسين علي بهاء شريعت اسلام الغا گرديد ودوران نبوت حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله) سپري شده است وپس از حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله) نخست باب وسپس حسين علي بهاء به عنوان ظهور الهي در عالم آمدند ولا اقل تا هزار سال ديگر ظهور الهي در عالم نه خواهد بود . کتاب ( ايقان ) که به زبان فارسي است در بغداد بر حسين علي بهاء وحي شده است وکتاب ( اقدس ) که به زبان عربي است در عکا بر او نازل شده است .
ميزان بلوغ در مذهب بهايي پانزده سالگي است بدون فرق ميان دختر وپسر؛ وقبله آنها شهر عکا است که قبرميرزا حسين علي در آن واقع است . حج زيارت خانه اي است در شيراز که علي محمد باب در آن متولد شده است يا خانه اي که ميرزا حسين علي بهاء در عراق ساکن آن بود . تمام اشيا پاک است حتي امثال بول وسگ وخوک وغائط و ...( 15 )

نگاهى انتقادى به بابيت وبهائيت :
از مجموع مطالب گذشته روشن شد که اساس بابيه وبهائيه وازليه بر صحت ادعاي علي محمد باب استوار است وتمام فرق بعد از او حقانيت ومشروعيت خود را از او مي گيرند واورا مبشر وزمينه ساز بقيه مي دانند . به همين جهت به صورت بسيار گذرا تمام تکيه ما روي علي محمد باب خواهد بود اگر چه از ديگران هم يا د خواهيم کرد .

1- تناقض درپيام :
گذشت که علي محمد باب در ابتدا خود را باب حضرت مهدي عليه السلام معرفي مي کرد واينکه مرتبط با او هست وسپس خود را همان مهدي خواند و در اخير مدعي وحي وشريعت جديد گرديد . تناقض بسيار روشن وآشکار در اين مطالب نهفته است که بهترين دليل بر عدم صداقت گوينده آن هست ؛ کسي که باب مهدي موعود باشد هرگز نمي تواند خود مهدي باشد . مبلغين بهائيت کوشش کرده اند که توجيهاتي براي تناقضات باب درست کنند ولي بر مشکل او افزوده اند . ( 16)

2- روايات مهدويت بر باب صدق نمي کند :
رواياتي مهدويت که بنيان بابيت بر آن استوار است از چند جهت مدعاي باب را تکذيب مي کند که ما با استفاده از مفاد روايات منقول در کتب شيعه وسني اين مطلب را به اثبات مي رسانيم : مهدي مورد نظر اسلام کسي است که مهر ومحبت وعدالت را در جهان مي گستراند وبر شرق وغرب حکومت خواهد کرد ؛ علي محمد باب بعد از دعوايش که يگسال وسه ماه ويازده روز گذشت دستگير شد، ودر دوشنبه 27/ شعبان سال 1265 هجري يا 28 / شعبان همان سال اعدام گرديد . حضرت مهدي عليه السلام طبق روايات وارده مادرش کنيز خواهد بود چنانچه ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه ، جلد 7 ، صفحه : 59 تصريح به کثرت روايات وارده به اين مضمون نموده است ودر کتب شيعه هم روايات زيادي نقل شده است . ( 17) علي محمد باب مادرش شناخته شده وهرگز کنيز نه بوده است . از نظر روايات شيعه حضرت مهدي عليه السلام فرزند امام حسن عسکري ودر سال 255 قمري متولد شده است واين نکته از مسلمات اين طايفه است که روايات زيادي پشتوانه آن هست واهل تحقيق مي توانند به منابع معتبر مراجعه نمايند . اما علي محمد باب حامل احدي از اين خصوصيات نيست .
واقعيت آن هست که بهائيت در رابطه با روايات مهدويت – که مورد قبول واستناد شان هست – زمين گير شده اند زيرا اگر اين روايات را نفي کنند اساس بابيت لطمه مي خورد در حاليکه آنان باب را همان حضرت مهدي مي دانند و پيامبر اسلام را مبشر آمدن علي محمد باب ؛ واگر اين روايات را بپذيرند علي محمد باب هرگز نمي تواند مصداق اين روايات قرار گيرد چنانچه اشاره شد . راه سوم آن هست که با تاويل بدون پشتوانه وتفسير سليقه اي وخلاف مفاد معناي عرفي روايات ؛ علي محمد باب را مصداق اين روايات قرار بدهيم ، که اين کار درمنطق اهل خرد اعتراف به شکست وبه مثابه خود کشي است . چهارمين راه آن هست که احتمال تصرف در روايات مهدويت را توسط علماي اسلامي مطرح کنند واز اين راه تضاد ميان روايات واعتقادات بهائيت را دور کنند ؛ ولي لازمه اين کار سقوط اعتبار همه روايات مهدويت هست زيرا همه اين روايات از طريق همين علماي اسلامي به دست بهائيت وديگران رسيده اند وطبق اين فرض عدالت ووثاقت وامانت همه محدثين اسلامي مورد شک واقع مي شود ودر نتيجه دوباره مدعاي علي محمد باب بدون پشتوانه خواهد شد ، در حاليکه او خود اين روايات را مورد استناد وتاييد بابيت قرار داده است . علاوه بر اين جريان بهائيت چيزي تازه تاسيس است وبراي علماي قرون اوليه وپيش از بهائيت داعي بر جعل وتحريف نه بوده است ؛ اگر مبلغين بهائيت منصفانه در همين نکته دقت کنند که علماي اسلامي اعم از شيعه وسني در زمان هاي قبل از ادعاي علي محمد باب ، چه تصوري از مهدويت داشتند واز روايات رسول مکرم اسلام (صلّى الله عليه وآله) در باب حضرت مهدي عليه السلام چه برداشتي داشتند – با توجه به اينکه خالي الذهن بودند ومسئله بنام بابيت در ميان نه بوده است – شک نمي کنند که روايات مهدويت بيگانه از علي محمد باب است . ( 18)

3- ادعاي نبوت ونسخ شريعت اسلام با ضرورت اسلام نمي سازد :
با توجه به اينکه باب اسلام را قبول دارد وآنرا دين آسماني مي داند ، قهرا اگر مطالب او با ضروريات اسلام نسازد اين سوال براي هر انساني اعم از کافر ومسلمان طرح مي شود که در حقانيت اسلام شک داريد يا در صحت ادعاي نبوت خود؟ اگر حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله) فرستاده خدا است ودين اورا قبول داريد يکي از ضروريات دين او ختم نبوت است ؛ پس چکونه مي توان ادعاي نبوت را در کنار آن جمع کرد ؟ ويا چگونه مي توان شريعت ناسخ را بعد از پذيرش، شريعت جاودانه قبول نمود ؟
اينکه ختم نبوت از ضروريات دين اسلام است براهين زيادي دارد که خود مقاله مستقل را مي طلبد ولي به عنوان نمونه روايت منزلت که شيعه وسني از رسول مکرم اسلام (صلّى الله عليه وآله) نقل نموده اند نقل مي شود . از نظر سند ، بهترين شاهد بر صدور اين روايت از زبان رسول خاتم (صلّى الله عليه وآله) آنست که شيعيان در طول تاريخ به اين روايت در مسئله ولايت حضرت علي (عليه السلام) استدلال نموده اند واگر سند دچار کوچکترين ضعفي بود يقينا بزرگان علماء اهل سنت تا هنوز در سند حديث اشکال مي کردند . در اين حديث مي خوانيم : يا علي انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لانبي بعدي : اي علي منزلت تونسبت به من همان منزلتي حضرت هارون نسبت به موسي است ولي بعد از من نبي ديگر نه خواهد بود . (19) اين حديث از هر جهت روشن وخدشه ندارد ودر طول تاريخ اسلام ذهنيت مسلمانان هم بر ختم نبوت استوار بوده است ولذا مدعيان نبوت فورا وبدون تحقيق تکذيب مي شد . قرآن کريم هم در سوره احزاب /40 ختم نبوت را تصديق نموده است . روايات دراين زمينه فراوان است ودر کتاب ( معالم النبوه ) قريب 135 روايت در اين خصوص نقل نموده است که خواننده گان ميتوانند مراجعه نمايند . (20).
در خصوص جاودانگي شريعت اسلام هم جاي براي مناقشه وکلام براي اهل تحقيق نيست ونبوت جاويد شريعت دائمي را مي خواهد ، علاوه بر آن ادله نقلي فراوان از منبع وحي در اين زمينه در دسترس است ؛ در روايتي مي خوانيم : حلال محمد حلال ابدا الي يوم القيامه وحرامه حرام ابدا الي يوم القيامه لايکون غيره ولا يجيء غيره : حلال محمد (صلّى الله عليه وآله) براي هميشه تاروز قيامت حلال خواهد بودو حرام او هم براي هميشه حرام مي باشد ؛ غير آن نمي باشد وغير آن هم نمي آيد .( 21 ) .
با توجه به آنچه گذشت برهان سوم روشن شد ؛ وبطلان ادعاي علي محمد باب بطلان ادعاي همه کساني بعد از اورا به دنبال دارد اعم از حسين علي بهاء وعباس افندي وشوقي افندي و ... علاوه بر آن چون حسين علي بهاء مدعي شريعت ونبوت بوده است دليل سوم عليه او هم خواهد بود ، خصوصا اگردر وصايت او از علي محمد باب شک کنيم – که اشاره شد – مشکل اوبيشتر خواهد شد وقهرا تمام کساني بعد از او هم بي پشتوانه مي ماند . چهارمين مناقشه در ادعاي حسين علي بها ء اين است که ايشان به صراحت معاد وقيامت را منکر شده است که با ضرورت همه اديان الهي اعم از اسلام ومسيحيت ويهود نمي سازد وقرآن کريم در مواقع مختلف مثل : انعام / 29 و 30 ، يس / 51 و52 ، احقاف /33 و... قيامت ومعاد را باصراحت بي بديل مطرح نموده است .
مشکل ديگر بهائيت رهبري عباس افندي است که اشاره شد زيرا چنين اختلافي ميان دو برادر بر سر قدرت پس از مرگ حسين علي بهاء ، خود بهترين شاهد است که اين جريان ريشه وصبغه الهي ندارد زيرا که برگزيدگان الهي هيچ وقت حکم خداوند را ناديده نمي گيرند واگر حسين علي بهاء با امر خداوند هردو پسر را با ترتيب براي رهبري انتخاب کرده بود، - ووصيت بهاء هم روشن بود - پس چطور هر دو برادر به جان هم افتادند ؟ وحکم تکفير ديگري را صادر کردند ؟ وچرا عباس افندي وصيت پدررا ناديده گرفت وبراي بعد از خود شوقي افندي را – بر خلاف وصيت پدرش – انتخاب نمود ؟ واين نکته را هم بايد اضافه کرد که عباس افندي پيش بيني کرده بود که فرزندان شوقي افندي که بيست و چهار نفر خواهند بود به مقام وصايت ورياست بيت العدل مي رسند در حاليکه از شوقي فرزندي نه ماند واو عقيم بود ؟

تذكر :
1- يکي از نکاتي که در زندگي علي محمد باب مشاهده مي شود وخود بهائيت هم به آن اعتراف دارند توبه نامه اي است که براي پادشاه وقت ايران نوشته است ؛ متن نامه مفصل است که خوانندگان مي توانند به ماخذ اشاره شده در پاورقي مراجعه نمايند . (22) اين توبه نامه از آن جهت حائز اهميت هست که در تاريخ پيامبران الهي هرگز مشاهده نه شده است که پيامبر الهي از مرام خود دست بکشد وتوبه نمايد وباعث وهن وسستي ديگران گردد .
2- در تاريخ بهائيت به مواردي بر مي خوريم که رهبران آن مورد تشويق وحمايت کشورهاي خارجي واستعمارگر واقع شده اند واين براي تيز بينان سوالاتي زيادي را خلق مي کند ، مثلا در وقتيکه حسين علي بهاء زنداني بوده است سفير روسيه براي آزادي او تلاش فراوان نموده است وشوقي افندي در کتاب ( قرن بديع ) اين مطلب را آورده است . (23) ودر جاي ديگري از کتاب خود از قول حسين علي بها ء اين نکته را نقل نموده است . ( 24) . عباس افندي يکي ديگر ازرهبران بهائيت بعد از جنگ جهاني اول طي مراسمي از دولت انگلستان نشان ( نايت هود ) راجهت خدمات که کرده بود دريافت نمود که شوقي افندي اين را هم تاييد نموده است .(25)
3- اين قلم کوشيده است که در مواردي اختلافي از منابع هردو طرف استفاده نمايد وتلاش شده است که بحث منطقي ودور از جدال وجا نبداري ، و به منظو ر رسيد ن به واقعيت ارائه گردد وقضاوت نهاي را خود خوانندگان خواهند نمود ؛ به نظر اين جانب بدون آشناي با اسلام وخصو صا روايات مربوط به مهدويت هرگز نمي توان در رابطه با بهائيت قضاوت کرد واين مقاله مي تواند راهگشا باشد براي کساني که بخواهند در اين زمينه تحقيق بشيتر داشته باشند . در فهرست منابع کتابهاي خوبي از بهائيت وعلماي اسلامي درج شده است ، خصوصا دو کتاب مرحوم آيتي قابل ذکر است ؛ نامبرده در اول بهاي بود و در دفاع از بهائيت کتاب ( الکواکب الدريه ) را نوشت وسپس از بهائيت برگشت به اسلام وکتاب ( کشف الحيل ) را در رد بهائيت نوشت .. در زبان عربي کتاب (نصائح الهدي والدين الي من کان مسلما و صار بابيا ) تاليف مرحوم علامه بلاغي بهترين کتاب است وبه فارسي هم ترجمه شده است . مبلغين بهاي معمولا يا آگاهانه – وبعضا نا آگاهانه – ادعا مي کنند که در بهائيت هرگز اختلاف مشاهده نمي شود و در جهان اسلام آنقدر اختلاف است که انسان در انتخاب يکي،دچار حيرت مي شود ؛ از آنچه گذشت روشن شد که در ميان رهبران بهائيت هميشه اختلاف وتکفير بوده است ودر اثر همين اختلاف است که از پيروان يحيي صبح ازل به ( ازليه ) تعبير مي شود وطرفداران ميرزا حسين علي بهاء بهائيه ناميده مي شودوکساني که اين دو برادر را قبول ندارند خود را بابي مي نامند . وخصوصا که دو قرن از عمر آن نگذشته است ودر مقايسه با اسلام از نظر زماني قابل مقايسه نيست وجمعيت مسلمانان هم قابل قياس با آنان نمي باشد – گذشت زمان وجمعيت زياد خود اختلاف فکري وسليقه اي را به دنبال دارد – علاوه بر آن نه بايد ميان اختلاف در جوامع اسلامي واختلاف در خود اسلام خلط شود . خلاصه آنکه اين بحث يگ بحث کلامي نيست ومجال طرح آن هم در اين مقاله نمي باشد .

--------------------------------------------
فهرست منابعى که براى نگارش اين مقاله به صورت مستقيم و يا غير مستقيم مورد بهره بردارى واقع شده است :
1- قرآن کريم
2- ماجراى باب وبها ء ، مصطفي حسيني طباطبايي ، انتشارات روزنه، صفحه : 29 به بعد . ( منابع بهاي که مطلب فوق را نقل کرده اند در همين کتاب آمده است .)
3- فرق ومذاهب کلامي ، علي رباني گلپايگاني ، چاپ اول ، صفحه : 338 .
4- احسن القصص ، علي محمد باب ، نسخه خطي ، صفحه : 116 ، طبق نقل : ماجراي باب وبهاء : صفحه: 29 به بعد .
5- مطالع الانوار ، تلخيص تاريخ نبيل زرندي ، صفحه : 320 و الکواکب الدريه ، آيتي ، جلد 1 ، صفحه : 224 ، طبق نقل : ماجراي باب وبهاء ، صفحه : 29 به بعد .
6- بيان عربي ، علي محمد باب ، صفحه : 3 ، طبق نقل همان کتاب .
7- بيا ن فارسي ، علي محمد باب ، صفحه : 55 ، طبق نقل همان کتاب .
8- لوح هيکل الدين ، علي محمد باب ، چاپ شده همراه بيان عربي ، صفحه : 5 ، طبق نقل همان کتاب
9- فرق ومذاهب کلامي ، علي رباني گلپايگاني ، صفحه : 339 .
10- همان ، صفحه : 340 و : ماجراي باب وبهاء ، صفحه : 127 به بعد .
11- کتاب اقدس ، حسين علي بهاء ، چاب بمبي ، صفحه : 29 ، طبق نقل : ماجراي باب وبهاء ، صفحه : 127 به بعد .
12- حضرت بهاء الله ، محمد علي فيض ، صفحه : 18 . ( نويسنده بهايي است ) طبق نقل همان کتاب .
13- راهنماي دين ، شيخ احمد شاهرودي ، چابخانه حيدري ، صفحه : 161 به بعد .
14- ادعيه محبوب ، صفحه : 410 ، چاپ مصر ، طبق نقل : ماجراي باب وبهاء ، صفحه : 227 .
15- ماجراي باب وبهاء ، صفحه : 228 ، ( منابع بهائيت هم اين مطالب را نقل کرده اند که مي توان به همان کتاب مراجعه نمود) .
16- فرق ومذاهب کلامي ، صفحه : 342 به بعد .
17- نصا ئح الهدي والدين الي من کان مسلما وصار بابيا ، شيخ محمد جواد بلاغي ، ناشر : منشورات دليل ما ، صفحه : 57 به بعد ( با تصرف وتلخيص واضافات )
18- همان ، صفحه : 123 به بعد . ( روايات شيعه به اين مضمون در همان کتاب از منابع حديثي جمع آوري شده است . )
19- همان ، صفحه : 131 به بعد . ( با تصرف وتلخيص و اضافاتي زيادي که در دليل گنجانده شده ا ست ودر همين کتاب روايات قابل توجهي در همين زمينه با ذکر منابع جمع آوري شده است .)
20- صحيح بخاري ، جلد 6 ، حديث : 408 ، صحيح مسلم ، جلد 7 ، صفحه : 120 ، ارشاد مفيد ، جلد 1 ، صفحه : 156 . طبق نقل همان ، صفحه : 134 به بعد . ( در همين ماخذ روايات بسيار زيادي از منابع مختلف جمع آوري شده است که مي توان مراجعه نمود .)
21- طبق نقل : بحثي مبسوط در آموزش عقايد ، محسن غرويان وساير، چاپ دوم، انتشارات دار العلم قم ، جلد 2 ، صفحه : 200 .
22- طبق نقل : نصائح الهدي والدين الي من کان مسلما وصار بابيا ، صفحه : 137 به بعد .
23- کشف الغطاء ، ميرزا ابوالفضل گلپايگاني و مهدي گلپايگاني ، صفحه : 204 و 205 .
24- قرن بديع ، شوقي افندي ، ترجمه نصر الله مودت ، قسمت دوم ، صفحه : 43 و 44 .( طبق نقل ماجراي باب وبهاء)
25- همان ، صفحه : 76 .
26- همان ، جلد 3 ، صفحه : 399 ، طبق نقل : انشعاب در بهائيت پس از مرگ شوقي رباني ، اسماعيل رائين ،ناشر : موسسه تحقيقي رائين ، صفحه : 116 به بعد .