به نام خداوندي که از پاره اي گل وجودي ساخت و در او دلي بنهاد و از روح خود در او بدميد (1) و انوار جمال و جلال خود بر او بگسترد و آن را در کنف لطف خود همي پرورد و در قبضه صفات خود بداشت.
نيايش کشش بنده ناتوان و نيازمند به سوي خداوند کريم و توانا است. بندگان را نياز و حاجت به اوست و اميد گنهکاران به فضل اوست. نيايش چراغ جان است، مجلسها بر فروزد، جانها منور کند، زبانها معتبر کند، گناه ها بپوشد. نيايش امري، رواني و اطمينان بخش دلها و فضيلت هر انسان خداجوي است، همان گونه که براي پيشرفت هر امري، بايد عشقي و شوقي باشد تا نتيجه مطلوب حاصل آيد براي مداومت دعا و نيايش و نتيجه گرفتن از آن هم که استجابت است بايد عشقي و شوقي وجود داشته باشد. ما با نيايش و مناجات مي توانيم به فراخناي عالم هستي راه يابيم و به خالق خويش تقرب جوييم. خداوند در قرآن کريم درس دعا و نيايش با معبود را در هيجان انگيزترين عبارات بيان فرموده است.
نيايش و اهميت آن را در قرآن کريم از سه جهت مي توان بررسي کرد :
اول : آياتي که خداي تعالي در آن بندگان مؤمن را به نيايش ترغيب فرموده است.
«أجيب دعوة الداع اذا دعان...» (2) نداي کسي که مرا بخواند پاسخ مي دهم...
«أدعوا ربکم تضرعا و خفية...» ، (3) پروردگارتان را با تضرع و در نهان بخوانيد، زيرا او متجاوزان سرکش را دوست ندارد.
«و ادعوه خوفا و طمعا...» (4) و بخوانيد خداي را در حالي که ترسان باشيد و اميدوار به رحمت بي منتهاي او...
«ادعوني استجب لکم...» ، (5) مرا بخوانيد تا دعاي شما را اجابت کنم.
دوم : آياتي که پيامبران خدا هنگام گرفتار شدن در شدايد، به جهت گشايش، بدان وسيله به خدا متوسل مي شده اند.
حضرت آدم (ع) پس از ترک اولي، در مقام اعتراف به تقصير، چنين استغاثه کرد : «ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرين» ، (6) اي پروردگار، ما بر نفسهاي خود ستم کرديم، اگر ما را نيامرزي و بر ما رحمت نياوري از زيان ديدگان خواهيم بود.
حضرت نوح (ع) پس از تحمل صدها سال رنج، نجات خود را از ظلم قوم نادان در توسل به دعا ديد. «و نوحا اذ نادي من قبل فاستجبنا له...» ، (7) و نوح را ياد کن که پيش از آن ما را ندا داد و ما به او پاسخ داديم و او و خاندانش را از محنتي بزرگ رهانيديم. «فدعا ربه اني مغلوب فانتصر ففتحنا ابواب السماء بماء منهمر» ، (8) و پروردگارش را خواند : من مغلوب شده ام، انتقام بکش و ما نيز درهاي آسمان را به روي آبي که به شدت مي ريخت گشوديم.
ابراهيم خليل الله چون به امر خداوند، همسر و فرزندش (هاجر و اسماعيل) را در بيابان خشک و سوزان مکه رها کرد، در بازگشت چنين مناجات کرد : «ربنا اني اسکنت من ذريتي بواد غير ذي زرع عند بيتک المحرم...» (9) اي پروردگار ما، برخي از فرزندانم را به واديي بي هيچ کشته اي، نزديک خانه گرامي تو جاي دادم...
حضرت يونس (ع) را چون ظلمات دريا و شکم ماهي و غم و اندوه مضطر ساخت، خداي را خواند و دعايش پذيرفته شد. «و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات (10)... فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين» (11) و ذوالنون را، آن گاه که خشمناک برفت و پنداشت که هرگز بر او تنگ نمي گيريم. و در تاريکي ندا داد، هيچ خدايي جز تو نيست دعايش را مستجاب کرديم و او را از اندوه رهانيديم و مؤمنان را چنين مي رهانيم.
حضرت ايوب (ع) از سرزنش نابخردان به ستوه آمد و به خداي تعالي شکوه برد و بهبودي يافت : «و ايوب اذ نادي ربه اني مسني الضر و انت ارحم الراحمين» (12) ، و ايوب را ياد کن آنگاه که پروردگارش را ندا داد : به من بيماري و رنج رسيده است و تو مهربان ترين مهرباناني.
موسي کليم الله (ع) براي غلبه بر قبطيان، داشتن زباني گويا، و برخورداري از حمايت برادر، دست به دعا برداشت : «قال رب اشرح لي صدري و يسرلي امري و احلل عقدة من لساني، يفقهوا قولي و اجعل لي وزيرا من اهلي...» ، (13) گفت : اي پروردگار من، سينه مرا براي من گشاده گردان و کار مرا آسان ساز و گره از زبان من بگشاي تا گفتار مرا بفهمند و ياوري از خاندان من برايم قرار ده، ...
حضرت زکريا (ع) در هنگام کهنسالي، آرزوي فرزند کرد، از خدا بخواست و خداوند «يحيي» را به وي عطا فرمود! اين داستان آن قدر مهم است که در سه سوره از قرآن به آن اشاره شده است :
آل عمران/38، مريم/2، انبياء/ .89
حضرت عيسي (ع) نزول مائده آسماني را به برکت دعا براي حواريون ميسر ساخت :
«اللهم ربنا انزل علينا مائدة من السماء...» ، (14) عيسي بن مريم گفت : بار خدايا، اي پروردگار ما، براي ما مائده اي از آسمان بفرست...
و سرانجام مکتب قرآن، بيانگر اين معناست که حتي صدرنشين سدرة المنتهي و شاگرد مکتب «علمک ما لم تکن تعلم» ، حضرت ختمي مرتبت (ص) براي رسيدن به جايگاه متعالي و کسب علم لدني، دست نيايش به سوي رب العالمين بر مي دارد : «قل رب زدني علما» . (15) بگو اي پروردگار من، بر علم من بيفزاي.
سوم : اهميت نيايش را مي توان از آياتي فهميد که خداوند بزرگ براي بندگان ناتوان و درمانده خود در قرآن کريم درس دعا و راز و نياز با معبود را در هيجان انگيزترين عبارات بيان کرده است. چنين دعاهايي در قرآن بوفور يافت مي شود که با لطيفترين مضامين آمده است و احتياج به تذکر نيست که اين دسته از آيات در بردارنده عاليترين دعاهاست. اين آيات به ما مي آموزد که چگونه دعا کنيم و از خداوند بزرگ چه بخواهيم، آيات حاوي دعا و مناجات، در قرآن بسيار است، بعضي تعداد آنان را «يکصد و اندي» مي دانند، بعض اين قبيل آيات ادعيه عبارتند از :
«ربنا آتنا في الدنيا حسنة و في الآخرة حسنة و قنا عذاب النار» ، (16) پروردگارا! در دنيا به ما نيکويي بخش و هم در آخرت، و ما را از عذاب آتش نگه دار.
«ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب ربنا انک جامع الناس ليوم لا ريب فيه ان الله لا يخلف الميعاد» ، (17) پروردگارا! از آن پس که ما را هدايت کردي، دلهاي ما را به باطل متمايل مساز، و رحمت خود را بر ما ارزاني دار، که تو بخشاينده اي اي پروردگار ما! تو مردم را در آن روزي که هيچ شکي در آن نيست، گرد مي آوري، به يقين که خلف وعده نمي کني.
فضيلت نيايش از نظر روايات
افزون بر آيات قرآني که در بالا از آن ياد شد راجع به فضيلت و اهميت دعا، اخبار و احاديث (18) فراواني وجود دارد که ذکر آنها در اين مختصر نمي گنجد، لکن به مصداق «ما لايدرک کله لا يترک کله» .آب دريا را اگر نتوان کشيد
هم به قدر تشنگي بايد چشيد
ضمن استشهاد به آيات قرآن کريم درباره فضيلت دعا، بررسي روايات نيز شايسته و بايسته مي نمايد :
الف : در توصيف دعا
پيغمبر (ص) فرمود : هيچ چيز نزد خدا گرامي تر از دعا نيست.
همچنين از حضرتش روايت شده : «الدعاء مخ العبادة» (19) مغز و درونمايه عبادت «دعا» مي باشد.
امام ششم (ع) فرمود : عن ابي عبد الله (ع) قال : قال اميرالمؤمنين (ع)، احب الاعمال الي الله عزوجل في الأرض الدعاء و افضل العبادة العفاف، قال : کان اميرالمؤمنين (ع) رجلا دعاءا؛ (20) جدم اميرالمؤمنين (ع) فرموده است : محبوبترين اعمال نزد پروردگار در اين جهان همانا دعاست ! و با فضيلت تر از هر عبادتي نگهداري جوارح از حرام است. آن گاه فرمود : جدم اميرالمؤمنين (ع) مردي بود بسيار دعا کننده.
ب : خداي تعالي دوست دارد بندگانش تمام حوايج خود را از او بخواهند. در فضيلت دعا، به روايات ذيل مي توان استشهاد و استناد کرد :
پيغمبر (ص) فرمود : نيازمنديهاي خود، حتي بند «پاي افزار» خود را از خدا بخواهيد زيرا اگر خداوند خواسته شما را برآورده نکند، هرگز برآورده نخواهد شد. نيز مي فرمايد : حاجات خود حتي «محکم شدن بند پاي افزار» خود را از خدا بخواهيد. (21)
در حديث قدسي است که : اي موسي! هر چه بدان محتاج هستي از من بخواه، حتي «علوفه گوسفند خود را» ، و «نمک خمير خود را» ، و به آن حضرت فرمود که بني اسرائيل را بگو : حتي «نمک طعام» خود را از من بخواهند.
امام ششم (ع) مي فرمايد : بر شما باد دعا! و خواندن پروردگار! همانا با هيچ وسيله اي به اندازه دعا، نمي توان به خدا نزديک شد و ترک نکنيد خواسته هاي کوچک را از جهت کوچکي آن، چه، همان که صاحب و برآورنده نيازهاي کوچک شماست، همانا برآورنده نيازهاي بزرگ نيز هست. (22)
ج : در روايات براي «نيايش» پيامدهاي شگفت انگيزي بيان شده است :
1. شفاي تمام بيماريهاست!
امام ششم (ع) به «علاء بن کامل» که راوي حديث است، فرمود : «عليک بالدعاء فانه شفاء من کل داء» (23) بر تو باد دعا، همانا دعا درمان هر دردي است.
2. نيايش، کليد پيروزي و راهگشاي رستگاري است :
اميرالمؤمنين (ع) فرمود : «الدعاء مفاتيح النجاح، و مقاليد الفلاح...» ، (24) دعا کليد نجات، و گنجينه رستگاري است...
نيز روايت شده از آن حضرت که : «...فأکثر من الدعاء فانه مفتاح کل رحمة، و نجاح کل حاجة، و لا ينال ما عند الله تعالي الا بالدعاء...» (25) دعا کليد بخشايش و رحمتهاي پروردگار، و راه رسيدن به تمام خواسته ها و حاجتهاست، و به آنچه از خير و خوبي که در نزد خداوند است، نمي توان رسيد، مگر با دعا...
پيغمبر (ص) به اصحاب خود فرمود : «الدعاء سلاح المؤمن، و عمود الدين، و نور السموات و الارض» (26) ، «نيايش» سلاح مردم با ايمان، ستون دين، و روشني بخش آسمانها و زمين است.
3. «دعا» سلاح پيامبران است
امام هشتم (ع) فرمود : انه کان يقول لأصحابه : عليکم بسلاح الأنبياء، فقيل : ما سلاح الأنبياء؟ قال : الدعاء؛ (27) خويشتن را با سلاح پيامبران مجهز کنيد، پرسيدند : سلاح پيامبران چيست؟ فرمود : دعا.
امام ششم (ع) فرمود : «الدعاء انفذ من سنان الحديد» ؛ دعا از نيزه نافذتر است. و نقل مي فرمايد از اميرمؤمنان علي (ع) : «الدعاء ترس المؤمن...» (28) ؛ دعا سپر مؤمن است.
حضرت امام خميني (قدس سره الشريف) در يکي از سخنرانيهايشان مي فرمايند :
آيا ديده ايد که اهل دعا، و کساني که مداومت به دعا داشته باشند اين کارهاي ناپسنديده اي که بعضي انجام مي دهند، آنها هم انجام دهند. مثلا شراب بخورند، قماربازي کنند، کبوتربازي کنند و امثال اين کارها؟ بيشتر کساني که محکوميت يافته و در زندانهاي دادگاهها محبوس مي باشند افرادي هستند که با دعا سروکار ندارند...
ترک دعا و بي اعتنايي به آن را، علماي شيعه، از گناهان کبيره شمرده اند و در بعضي روايات است که ترک آن، باعث تنگدستي خواهد شد.
امام ششم (ع) مي فرمايد : «عن ابي عبدالله (ع) : من لم يسأل الله عزوجل من فضله [فقد] افتقر» ، (29) کسي که دست نياز به سوي خداي عزوجل نبرد، نيازمند و محتاج گردد.
خداي تعالي مي فرمايد : اي پيغمبر ما! به امتت بگو اگر دعاي شما نباشد پروردگار مرا به شما توجه و اعتنايي نيست، (30) يعني اين دعاهاي شماست که به شما، اعتبار و شرف مي دهد و يا به اين تعبير که : چه باک دارد پروردگار من اگر دعاهاي شما نباشد؟ و با اين استنباط که : تنها دعا مانع نزول عذاب است.
ضرورت نيايش در تمام حالات
نيايش به درگاه «الله» چه در حال رفاه و چه در تنگناها بايد مورد توجه باشد و هيچ گاه از آن غفلت نشود. البته آنچه درخور توجه و مورد تأکيد است، دعا و نيايش قبل از اضطرار است :امام ششم (ع) فرمود : هر کس مي خواهد که دعايش در حال گرفتاري مستجاب شود، بايد در حال آسايش بسيار دعا کند. (31)
و همچنين آن حضرت مي فرمايد : جدم فرمود : در دعا پيشدستي کنيد قبل از آن که گرفتار شويد، زيرا هرگاه بنده اي بسيار دعا کننده باشد، و بعد به «بلايي» گرفتار آيد ندا آيد که : صداي او آشناست! اما اگر بسيار دعا کننده نباشد، و به او بلايي رسد و بعد دعا کند به او خواهند گفت تا امروز کجا بودي؟ (32)
«انقطاع» از دوست داشتني هاي اين جهان و پيوستن به حق، کار هر کسي نيست! توفيق يافتن بر اين معنا، از الطاف خاصه حق تعالي است که هر کس را شايستگي آن نيست! در قرآن کريم آمده است : «ففروا الي الله...» ، (33) باري اي بندگان خدا، به سوي پروردگار شتاب کنيد...
اميرالمؤمنين (ع) در حديثي مي فرمايد : «... و في المناجاة سبب النجاة، و بالاخلاص يکون الخلاص، فإذا اشتد الفزع فإلي الله المفزع...» (34) ، يعني مناجات، وسيله نجات، و خلاصي در اخلاص است. و چون بيتابي شدت يابد، گريز به سوي خدا مأمني ارزنده است.
حضرت آيت الله شهيد مطهري (ره) در بحثي که راجع به «دعا» دارند، با بياني موجز به دو نوع «انقطاع» قائل هستند : «انقطاع اضطراري» و «انقطاع اختياري» ، سپس مي فرمايند :
انسان در دو حال ممکن است خدا را بخواند، يکي در وقتي که اسباب و علل از او منقطع شود، و دچار سختي و اضطرار گردد، و يکي در وقتي که روح خودش اوج بگيرد، و خويشتن را از اسباب و علل منقطع کند. در حال اضطرار و انقطاع اسباب، انسان خودبخود به طرف خدا مي رود و نياز به دعوت ندارد، و البته اين کمال براي نفس انسان نيست. کمال نفس در اين است که خودش خود را منقطع سازد و اوج بگيرد. (35)
دعا که خود نوعي عبادت است بايد با خواست و توفيق پروردگار صورت گيرد چرا که دلها در قبضه قدرت و تصرف اوست. «... و اعلموا أن الله يحول بين المرء و قلبه...» (36) ، بدانيد همانا خداي حايل مي شود بين انسان و دل او...
خوشا به حال سالکي که مورد لطف و رحمت خدا واقع شود و البته کشش و محبت و عشق به خدا را هم بايد از او خواست.
مولوي گويد :
آب و دريا جمله در فرمان توست
آب و آتش اي خداوند آن توست
گر تو خواهي آتش آب خوش شود
ور نخواهي آب هم آتش شود
بي طلب، تو اين طلبمان داده اي
بي شمار و عد عطا بنهاده اي
با طلب چون ندهي اي حي ودود
کز تو آمد جملگي جود و وجود
در عدم کي بود ما را خود طلب
بي سبب کردي عطاهاي عجب
جان و نان دادي و عمر جاودان
ساير نعمت که نايد در بيان
اين طلب در ما هم از ايجاد توست
رستن از بيداد يا رب داد توست
خداوند در قرآن کريم مي فرمايد : «فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للاسلام، و من يرد أن يضله يجعل صدره ضيقا حرجا...» ؛ (37) آن کس را که خدا بخواهد هدايت کند، سينه اش را براي (پذيرش) اسلام گشاده مي سازد و آن کس را که به خاطر اعمال (خلافش) بخواهد گمراه سازد سينه اش را آنچنان تنگ مي سازد که گويا مي خواهد به آسمان بالا برود اين چنين خداوند، پليدي را براي افرادي که ايمان نمي آورند قرار مي دهد.
از جمله : شايستگي دعاست که از ذات باري به بنده شايسته اعطا مي گردد، همچنين کيفيت ارتباط و طريق وصول را هم بايد از خود او خواست. در اين مورد مولانا گويد :
چون خدا خواهد که مان ياري کند
ميل مان را جانب زاري کند
اي خدا زاري ز تو مرهم زتو
هم دعا از تو اجابت هم ز تو
هر که را خواهي ز غم خسته کني
راه زاري بر دلش بسته کني
وان که خواهي از بلايش واخري
جان او را در تضرع آوري
نيايش، امري است رواني و مايه آرامش دلها، و اختصاص به شخص خاصي ندارد. همان گونه که براي پيشرفت هر امري، بايد شوقي و عشقي باشد تا نتيجه مطلوب حاصل آيد. بديهي است که براي مداومت دعا و نتيجه گرفتن از آن هم که استجابت است بايد عشقي و شوقي وجود داشته باشد.
هر يک از پيشوايان معصوم ما (ع) دعاها و مناجاتهاي خاصي دارند. دعاها و مناجاتهايي سرشار از عرفان و معرفت و تذلل و خضوع و خشوع در برابر ذات بي چون کبريايي.
دعاي عرفه امام حسين (ع) و امام سجاد (ع) به حدي سرشار از عرفان است که زبان و قلم را با اين همه که گفته اند و نوشته اند ياراي بيان آن نيست.
صدها هزار زائر بيت الله، سالهاست که در مراسم حج در صحراي عرفات آنها را زمزمه مي کنند و اشکريزان و با دستهايي به سوي آسمان به ساحت اقدس ربوبي تقرب مي جويند.
صحيفه سجاديه يا زبور آل محمد (ص) مشحون است از دعاها و مناجاتهايي بلند و عارفانه :
«اللهم يا من لا يصفه نعت الواصفين. يا من لا يجاوزه رجاء الراجين...» ، خدايا! اي کسي که توصيف واصفان از وصفت فروماند و اي خدايي که اميد اميدواران از تو درنگذرد. و اي کسي که اجر نيکوکاران نزد تو ضايع نشود و اي پروردگاري که خوف عبادت کنندگان به تو پايان پذيرد و اي کسي که بيم پرهيزگاران به تو منتهي گردد...
در مناجاتهاي حضرت سجاد (ع) واژه شوق، زياد به کار رفته است! مي گويد :
«لقاؤک قرة عيني، و وصلک مني، و اليک شوقي...» (38) ديدار تو مايه بينايي چشم من است و وصال به جانب تو آرزوي من، و به حضرت توست اشتياق من...
«الهي من ذا الذي ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا...» خدايا! کيست که مزه دوستي ات را چشيده باشد و به جاي آن چيز ديگري بخواهد... (39)
چگونگي اجابت دعا
از اجابت دعا نبايد مأيوس شده هر چند که به تأخير افتد، زيرا که اجابت دعا يا مصلحت است، يا مصلحت نيست و اگر باشد، يا صلاح در تعجيل است و يا در تأخير. که خود داراي سه بعد است.1. آن که مصلحت نباشد.
2. آن که مصلحت در تعجيل باشد.
3. آن که مصلحت در تأخير اجابت باشد.
قسم اول که قبول آن مصلحت نباشد : براي اين است که چه بسا دعا کننده حوايجي را از خداوند مي خواهد که از عواقب آن آگاهي ندارد، ليکن خداوند عليم به واسطه علمي که به سرانجام کارها دارد، صلاح را در رد خواهش مي داند، مي فرمايد : «و لو يعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخير لقضي اليهم اجلهم» ، (40) اگر ما دعاي بد ايشان را بزودي مستجاب کنيم چنان که دعاي خير ايشان را مستجاب کنيم، ايشان زود هلاک شوند.
قسم دوم که مصلحت در تعجيل باشد : اگر بعد از دعا کردن، خواسته بزودي حاصل گردد دعا کننده نبايد طلب تعجيل کند، بلکه آنچه را بخواهد که مخير ذات اوست در دعاي روز هفدهم ماه رمضان آمده است : بار خدايا! از تو مي خواهم آنچه خير من در تعجيل آن باشد، برايم تعجيل فرمايي، و آنچه خير من در تأخير آن است برايم تأخير شود. (41)
دعا کننده بايد در اين گونه موارد کاملا حواسش جمع باشد که اگر اجابت دعا بزودي ظاهر گرديد، خود را مستجاب الدعوه به حساب نياورد و کبر و غرور در وجودش رخنه نکند و استجابت را ناشي از پاکي نفس خود نداند، چه بسا که ممکن است وي، از آنهايي باشد که خداوند دوست نمي دارد آواز آنها را بشنود، لذا دعايش را زود اجابت فرموده است.
قسم سوم، که مصلحت در تأخير اجابت مي باشد : تأخير اجابت ممکن است علل گوناگوني داشته باشد.
همان طور که گناه به مرور زمان زياد مي شود و اثر آن يکباره بروز مي کند و آدمي بازتاب منفي آن را مي بيند، دعا هم بايد مداومت داشته باشد تا اندک اندک گناهان برطرف شود و اثر آن ظاهر گردد، همانطور که يک بيماري بتدريج بر بدن غلبه مي کند، بهبود آن نيز بايد اندک اندک بوقوع بپيوندد ثواب نيز در جان آدمي، همين حکم را دارد، پس، چه بسا که تأخير اجابت از کثرت «گناه» باشد!
ممکن است «تأخير اجابت» ناشي از مصلحتهايي نزد خداوند متعال و حصول مطلوب نيز موقوف بر آن مصلحتها باشد، و اجابت آن سالها به طول انجامد!
اسحاق بن عمار گويد : به امام ششم (ع) عرض کردم درباره مردي که دعايش مستجاب مي شود، ولي به تأخير مي افتد، امام فرمود : آري، گاه باشد که «بيست سال» به تأخير افتد! (42)
خداوند آه و ناله بندگان خود را دوست مي دارد. نقل شده است : ستمگران مردي را با چوب و تازيانه مي زدند و بيچاره در زير تازيانه به درگاه خداوند مي ناليد و خدا خدا مي گفت، شيخ مهنه (ابوسعيد ابوالخير) از آنجا عبور مي کرد به شيخ عرض کردند : هرگاه تو وساطت فرمايي اين مرد نجات مي يابد. شيخ گفت : آري هرگاه وساطت کنم از اين بليه نجات خواهد يافت اما از اين فيض عظيم که استغراق در ياد خدا باشد، باز خواهد ماند.
مولوي گويد :
بنده مي نالد به حق از درد و نيش
صد شکايت مي کند از رنج خويش
حق همي گويد که آخر رنج و درد
مر تو را لابه کنان و راست کرد
اي اخي دست از دعا کردن مدار
با اجابت، يا رد اويت چکار
گر اجابت کرد آن را بس نکوست
ور کند مردود آن هم لطف اوست
امام ششم (ع) مي فرمايد : بنده مؤمن درباره حاجتي دعا مي کند، خداوند چون علاقه به نوا و نيايش او دارد، دستور مي دهد «اجابت دعايش را به تأخير بيندازند» و روز قيامت مي فرمايد : اي بنده من! دعا کردي اجابت آن را به تأخير انداختم، اينک ثواب آن اين است و هم در فلان مورد دعا کردي، باز اجابت آن را به تأخير انداختم، اين مقدار ثواب در مقابل همان دعا است.
حضرت صادق (ع) فرمود : وقتي که او آن همه ثواب براي مستجاب نشدن دعايش در دنيا مي بيند، مي گويد اي کاش هيچ يک از دعاهايم در دنيا مستجاب نمي شد! در اين مورد مولوي چه زيبا گفته است :
اي بسا مخلص که نالد در دعا
تا رود دود خلوصش بر سما
تا رود بالاي اين سقف برين
بوي مجمر از انين المذنبين
پس ملائک با خدا نالند زار
کاي مجيب هر دعا و اي مستجار
بنده مؤمن تضرع مي کند
او نمي داند بجز تو مستند
صله ها بيگانگان را مي دهي
از تو دارد آرزو هر مشتهي
حق بفرمايد که نزخواري اوست
عين تأخير عطا ياري اوست
ناله مؤمن همي داريم دوست
گو تضرع کن که اين اعزاز اوست
حاجت آوردش ز غفلت سوي من
آن کشيدش موکشان در کوي من
گر بر آرم حاجتش او وا رود
هم در آن بازيچه مستغرق شود
گرچه مي نالد به جان يا مستجار
دل شکسته سينه خسته گو بزار
خوش همي آيد مرا آواز او
و آن خدايا گفتن و آن راز او
طوطيان و بلبلان را از پسند
از خوش آوازي قفس در مي کنند
زاغ را و جغد را اندر قفس
کي کنند؟ اين خود نيايد در قصص
امام ششم (ع) فرمود : خداي عزوجل دوست نمي دارد که آدميان در برآوردن نيازهايشان نزد يکديگر زاري و الحاح کنند. زيرا آن را شايسته و بايسته خود مي داند همانا خداوند عزوجل دوست مي دارد که بندگان، نيازهاي خويش را از او طلب کنند. (43)
و از آن حضرت در «مکارم الاخلاق» و «کافي» حديث مفصلي آمده که مي فرمايد : «و انه ليس باب يکثر قرعه، الا و يوشک ان يفتح لصاحبه» ، دري نيست که زياد کوبيده شود، مگر اين که بزودي بر روي کوبنده اش گشوده شود.
پيغمبر (ص) فرمود : خداي تعالي دوست مي دارد که بنده نيازمند، زاري و الحاح کند. (44)
مولوي هم مي گويد :
سايه حق بر سر بنده بود
عاقبت جوينده يابنده بود
گفت پيغمبر که چون کوبي دري
عاقبت زان در برون آيد سري
چون نشيني بر سر کوي کسي
عاقبت بيني تو هم روي کسي
چون ز چاهي مي کني هر روز خاک
عاقبت اندر رسي در آب پاک
مهمترين علتي که مانع تأثير دعاها مي شود اين است که از گناهان بزرگي که ميان ما معمول گشته دست برنمي داريم و استغفار نمي کنيم! بسيار ديده شده است همان کساني که دعا مي خوانند خودخواه، خودبين، دروغگو، سخن چين، متکبر، مغرور، رياکار، و... هستند با اين حال شايستگي راز و نياز با خالق کارساز را ندارند، از اين جهت، هرگاه آثار نيايش هم پديد آيد، غالبا به ما نمي رسد؟
پس کسي که اراده سؤال از خداي خويش مي کند، نخست بايد از مزبله گناه درآيد و خود را با آب توبه شستشو دهد، سپس با جاني پاکيزه و روحي با صفا و دلي پر از مهر و عشق، رب خويش را بخواند.
خداي تعالي بندگان خود را به طور عموم امر مي فرمايد که خود را از آلودگي پاک سازند و از گناهان بازگشت کنند تا رستگار شوند، «توبوا الي الله جميعا أيها المؤمنون لعلکم تفلحون.» (45)
آري، يکي از عوامل استجابت دعا، پشت پا زدن به دلبستگيهاي دنيوي است، مولانا گويد :
چون الف گر تو مجرد مي شوي
اندرين ره مرد مفرد مي شوي
جهد کن تا ترک غير حق کني
دل از اين دنياي فاني برکني
و نيز از اوست :
خفته بود آن شه شبانگه بر سرير
حارسان در بام اندر دار و گير
بر سر تختي شنيد آن نيک نام
طقطقي و هاي هويي شب ز بام
بانگ زد بر روزن قصر او، که کيست؟!
اين نباشد آدمي، مانا پريست
سر فرو کردند قومي بوالعجب
ما همي گرديم شب بهر طلب!
هين چه مي جوييد؟ گفتند اشتران
گفت اشتر بر بام کي جست هان
پس بگفتندش که تو بر تخت جاه
چون همي جويي ملاقات اله؟!
خود همان بد، ديگر او را کس نديد
چون پري، از آدمي شد ناپديد!
در حقيقت، دعا کردن فرمان بردن از خدا و دل باختن به ديدار پروردگار و سلب اختيارات از خويشتن است و تفويض تمام امور از ظاهر و باطن به ذات مقدس خداي تعالي است. پس اگر به اين شرطها در دعا کردن عمل نکني، منتظر اجابت نباش!
خداوند در قرآن مجيد مي فرمايد : نحن اقرب اليه من حبل الوريد. (46)
مولانا در تفسير اين آيه گويد :
از رگ و جان ما به انسان اقربيم
بر وي آگه تر ز وي روز و شبيم
--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1. و نفخت فيه من روحي... حجر/ .29
2. بقره/ .186
3. اعراف/ .55
4. همان مأخذ، .56
5. مؤمن/ .60
6. اعراف/ .22
7. انبياء/ .76
8. قمر/10 .11
9. ابراهيم/ .37
10. انبياء/ .87
11. همان مأخذ/ .88
12. انبياء/ .83
13. طه/25 .29
14. مائده/ .114
15. طه/ .114
16. بقره/ .200
17. آل عمران/8 .9
18. آنچه را از پيغمبر (ص) نقل شده، اصطلاحا خبر گويند و آنچه از ائمه ( عليهم السلام) نقل شده، حديث نام دارد.
19. محجة البيضاء، ج 2، ص .282
20. کافي، ج 4، ص .213
21. مکارم الاخلاق، ج 2، ص .6
22. کافي، ج 4، ص .212
23. همان مأخذ، ص .217
24. همان مأخذ، ص .213
25. محجة البيضاء، ج 2، ص .284
26. مکارم الاخلاق، ج 2، ص .3
27. کافي، ج 4، ص .214
28. همان مأخذ.
29. همان مأخذ، ص .212
30. فرقان/ .77
31. کافي، ج 4، ص .220
32. همان مأخذ.
33. الذاريات/ .50
34. کافي، ج 4، ص .214
35. بيست گفتار، ص .289
36. انفال/ .24
37. انعام/ .125
38. مناجات المريدين.
39. مناجات المحبين.
40. يونس/ .12
41. مکارم الاخلاق، ج 2، ص .3
42. کافي، ج 4، ص .245
43. کافي، ج 4، ص .224
44. عدة الداعي، ص .143
45. نور/ .31
46. ق/ .15