عبرت و تربيت در قرآن و نهج‏ البلاغه
  • عنوان مقاله: عبرت و تربيت در قرآن و نهج‏ البلاغه
  • نویسنده: محمدرضا قائمي‏ مقدم
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 20:0:50 1-9-1403




چکيده
از کارآمدترين روشهاي تربيتي که در قرآن و سيره پيشوايان ديني آمده، روش عبرت است. عبرت حالتي است که در اثر برخورد با اموري ظاهري و مشهود، براي انسان پديد مي‏آيد و به معرفتي باطني و غير مشهود منتهي مي‏شود. به اين حالت، اگرچه روش نمي‏گويند ولي با توجه به عامل ايجادکننده آن، جنبه روشي پيدا مي‏کند. تشابه زندگي انسانها و اقوام و ملل مختلف با يکديگر، حسابگري و انديشه‏ورزي و نيز تأثيرپذيري انسان، مباني اين روش را تشکيل مي‏دهند؛ يعني در اثر تعامل اين ويژگيها با يکديگر، حالت عبرت پديد مي‏آيد. دست‏يابي به بينش، بهره‏مندي از تجارب ديگران، مصونيت نسبي از خطا و درنهايت استفاده بهينه از باقيمانده عمر، از پيامدهاي تربيتي و آثار عبرت است. از منابع عبرت، مي‏توان به حوادث و تحولات تاريخي، سرگذشت اقوام و ملل، شگفتيهاي خلقت، حيات و مرگ تمدنها، عظمت و انحطاط دولتها، تجربيات اوليه خود انسان و در يک کلام، دنيا و سنتهاي حاکم بر آن اشاره کرد.

مقدمه
عبرت واژه‏اي است که در قلمرو تربيت کاربرد گسترده‏اي دارد. همه اديان الهي و مکاتب تربيتي، پيروان خود را به درس‏آموزي از سرگذشت پيشينيان و مقايسه موقعيت خود با آنان دعوت مي‏کنند. اسلام نيز به طور گسترده مسلمانان را به سير در آفاق و انفس، تؤام با تفکر و انديشه در سرگذشت ديگران فراخوانده است. شکي نيست که اين فراخواني به دليل تأثير چشمگيري است که بر عمل و رفتار انسان داشته است.
قرآن کريم هفت بار کلمه "عبرت" و اعتبار را به کار برده و اهل بصيرت را بر آن ترغيب کرده است :
فَاعْتَبِروُا يَا اُولِي الاَبْصَارِ. 1
پس عبرت بگيريد اي صاحبان چشم.
قرآن در جاي ديگر هدف از بيان داستانها و وقايع تاريخي را عبرت‏پذيري مي‏داند :
لَقَدْ کَان فِي قِصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاِوُلِي الالْبَاب. 2
درسرگذشت آنان درس عبرتي براي صاحبان انديشه بود.
حضرت علي(ع) که خود قرآن ناطق است با اشاره به برنامه عبرت‏آموزي قرآن، چنين مي‏فرمايد :
تَدَبَّرُوا آيَاتِ الْقُرْآنِ وَ اعْتَبِرُوا بِهِ فَإِنَّهُ اَبْلَغُ الْعِبَرِ. 3
در آيه‏هاي قرآن بينديشيد و به (وسيله) آن پندگيريد،زيراکه آيات قرآن رساترين عبرتهاست.
درباره عبرت چندين سؤال مطرح است : 1. عبرت چيست؟ 2. آيا عبرت روش تربيتي است؟ 3. در صورت روش بودن، روش خودتربيتي است يا ديگرتربيتي؟ 4. حوزه کاربرد آن کجاست؟ 5. رابطه آن با مبنا، هدف و اصل تربيتي چگونه است؟ 6. نقش آن در تربيت چيست؟ 7. منابع و شيوه‏هاي عبرت‏آموزي کدامند؟ . . . همه اينها سؤالاتي است که اين مقاله به‏نحوي درصدد پاسخگويي به آنهاست. نگارنده مدعي نيست که به اين پرسشها پاسخي جامع و کافي داده است، بلکه آن را آغازي براي مباحث گسترده‏تر در اين زمينه مي‏داند. گفتني است که اين مقاله، با تکيه بر منابع اسلامي بويژه قرآن و نهج البلاغه تدوين شده است.
اميد است محققان و دانش‏پژوهان تعليم و تربيت و تشنگان معارف الهي، با الهام از قرآن و ديگر منابع غني اسلامي، بيشتر از پيش بر کشف اين حقايق فائق آيند و جان تشنه خود را از سرچشمه زلال معرفت سيراب سازند.

عبرت چيست؟
عبرت بر وزن فِعْلَه از ريشه "عَبَر" است که به معاني مختلفي چون : تفسير کردن، سنجيدن، عبور کردن، تعجب کردن و غيره آمده است. وجه اين معاني، انتقال از حالي به حالي ديگر است، چنانکه راغب اصفهاني در "مفردات" مي‏گويد : "اَصْلُ العِبَرِ تَجَاوُزٌ مِنْ حَالٍ اِلَي حَالٍ". 4 اگر نگوييم در تمام معاني، دست‏کم در بيشتر آنها نوعي جابجايي و انتقال قابل درک است. در عبرت و اعتبار نيز همين معني مشاهده مي‏شود، چرا که اهل لغت، اين دو را به معناي پند و اندرز گرفتن5 ذکر کرده‏اند، و در پند و اندرز، انسان از نقل يک سخن و يا جريان تاريخي به معنايي ماوراي آن منتقل مي‏شود و در اثر آن، حالتي خاضعانه و خاشعانه در برابر حق، براي او پديد مي‏آيد.
راغب، عبرت را چنين معنا مي‏کند :
الاِعْتِبَارُ وَالعِبْرَةُ [هِيَ] الْحَالَةُ الّتِي يَتَوَصَّلُ بِهَا مِنْ مَعْرِفَةِ الْمُشَاهَدِ اِلَي مَا لَيْسَ بِمُشَاهَد. 6
عبرت حالتي است که در آن معرفت ظاهري و محسوس، سبب درک معرفت باطني و غيرمحسوس مي‏گردد و انسان از امور مشهود به امور نامشهود منتقل مي‏شود.
روشن است که هرگونه انتقال و عبور از ظاهر به باطن و از سطح به عمق را نمي‏توان عبرت ناميد، بلکه اين انتقال و عبور داراي نکات و قيود خاصي است که در پي مي‏آيد :
نکته اول اينکه بين ظاهر و باطن، نبايد رابطه‏اي اعتباري و قراردادي و يا التزامي وجود داشته باشد. مثلاً اگر از شنيدن صداي زنگ، شنونده به باطن آن يعني وجود فردي در پشت در، پي برد و با ديدن يک علامت خاص، بيننده به يک پيام قراردادي منتقل شود، آن را عبرت نمي‏گويند، زيرا اوّلي دلالت التزاميه دارد و دوّمي، انتقال از طريق قرارداد قبلي صورت مي‏گيرد.
نکته دوم اينکه باطن و عمقي که فرد به آن منتقل مي‏شود، بايد بار ارزشي و اخلاقي داشته باشد و اين امر زماني ممکن است که انسان زندگي خود را به نوعي با امور ظاهريِ مشهود، مشابه و همانند ببيند و وقوع همان سرنوشت را براي آينده خويش محتمل بداند. به عبارت ديگر، انتقال از ظاهر، با يک سلسله اطلاعات خشک و يا مطالب علمي صِرف نمي‏تواند عبرت باشد، بلکه آنچه حاضر مي‏شود بايد قابليت تأثيرگذاري در رفتار اخلاقي و خودسازي فرد داشته باشد.
نکته سوم اينکه نقش تأمل و تفکر در اين انتقال بسيار مهم است و شايد بتوان گفت، بدون اين عنصر، تحقق اين حالت امکان‏پذير نيست، زيرا در اين زمينه، انسان به مشاهده و يا شنيدن امور و پديده‏ها مي‏پردازد و اگر به همين شنيدن اکتفا کند، چنين حالتي در او پديد نمي‏آيد. اما اگر در شنيده‏ها و ديده‏هاي خود بينديشد و سپس پديده‏هاي مشابه را در زمان خود شناسايي کند، و آنگاه به موازنه و مقايسه آنها با يکديگر بپردازد و در يک تجزيه و تحليل عقلي، روابط بين آنها را کشف کند، به نتيجه‏اي مطلوب و منطقي دست مي‏يابد و اين نتيجه همان حالتي است که مي‏توان آن را عبرت ناميد. در جريان عبرت، انسان تحت تأثير امري قرار مي‏گيرد و قلبش به آن متمايل و خاشع مي‏گردد و در نتيجه معرفت و شناخت جديدي حاصل مي‏شود و به دنبال آن، سلوک و رفتاري متناسب با آن، در فرد به‏وجود مي‏آيد.

آيا عبرت يک روش تربيتي است؟
از آنچه گذشت معلوم مي‏شود عبرت به خودي خود يک روش نيست. بلکه حالتي است که در اثر برخورد با اموري به انسان دست مي‏دهد. خود اين حالت يک پيامد بسيار شيرين تربيتي است. لکن با توجه به عامل ايجادکننده اين حالت، مي‏توان آن را روش ناميد. حال در پاسخ به اين سؤال که چه عاملي اين حالت را در فرد به وجود مي‏آورد، بايد گفت دو عامل :
1. گاهي خودِ فرد با خواندن جريانات تاريخي يا ديدن طبيعت و آثار به جاي مانده از گذشتگان به اين حالت مي‏رسد که در اين صورت عبرت يک روش خودتربيتي مي‏شود که مي‏توان آن را روش "عبرت‏گيري" يا "عبرت‏پذيري" ناميد. چرا که خودِ فرد زمينه را براي تأثيرپذيري فراهم کرده است.
2. گاهي ديگران زمينه‏ها و مقدماتِ بوجود آمدن چنان حالتي را براي فرد فراهم مي‏کنند. مثلاً مربي تربيتي با قصد عبرت‏آموزي، تربيت‏آموزان خود را به ديدن برج وباروها، کاخهاي سلطنتي، مقابر و زيارتگاهها ببرد که در اين صورت يک روشِ ديگر تربيتي است و مي‏توان آن را روش "عبرت‏دهي" يا "عبرت‏آموزي" نام نهاد. در اين روش، کار مربي نشان دادن آيات و نشانه‏هاست و اين فراگيرنده است که بايد از لابلاي پديده‏ها که آيات الهي هستند، عبور کرده به اعماق آنها دست يابد، چرا که آيات، رموزي هستند که همواره به چيزي فراتر از ظاهر خود دلالت دارند. در اين روش کشف اين رمزها به عهده خودِ فراگيرنده است.
اميرالمؤمنين(ع) در تربيت فرزند خود از همين روش استفاده کرده و در نامه‏اي به امام حسن(ع) مي‏فرمايد :
. . . يا بُنَيَّ انّي قَد اَنْبَأْتُکَ عَنِ الدُّنْيَا وَ حَالِهَا، وَ زَوَالِهَا وَ اِنْتِقالِهَا، وَ اَنْبَأتُکَ عَنِ الآخرةِ و ما أُعِدَّ لاِءَهْلِهَا فِيهَا، وَضَرَبْتُ لَکَ فِيهِمَا الاَمْثالُ، لِتَعْتَبِرَ بِها و تَحْذُوَ عَلَيها. 7
پسرعزيزم! من تورا از دنيا و تحولات گوناگونش و نابودي ودست به دست گرديدنش آگاه کردم و از آخرت و آنچه براي انسانها در آنجا فراهم است اطلاع دادم و براي تو از هر دو مثال زدم تا به آن پندپذيري و براساس آن در زندگي گام برداري.
در اين عبارت، حضرت متذکر مي‏شوند که من اخبار را براي تو گفتم، علامات و نشانه‏ها را بيان کردم و راه را نشان دادم و تو خود بايد پند بگيري و مسير زندگي را براساس آن بپيمايي. بنابراين عبرت‏آموزي به معناي اخير يک روش ديگر تربيتي است و اگر در مباحث آتي از آن با عنوان روش ياد مي‏شود، به همين لحاظ است.

مباني عبرت
براي پاسخ به اين سؤال که اصولاً چه ويژگيهايي در زندگي انسان وجود دارد که باعث پديد آمدن حالت عبرت‏گيري مي‏شود، بايد گفت :
اولاً، تشابه و برخورداري از وجوه مشترک امري است که در تمامي اصناف موجودات اين جهان به چشم مي‏خورد. انسان نيز به لحاظ فردي و اجتماعي از اين قاعده مستثني نيست. مثلاً انسان به لحاظ فردي، هم با گذشته خود و هم با افراد ديگر، شباهتها و مشترکاتي دارد. همان‏گونه که ملتها و جامعه‏ها نيز با گذشته خود و با اقوام و ملتهاي ديگر شباهتها و مشترکات فراواني دارند.
ثانيا، انسان موجودي حسابگر و انديشه‏ورز است و از اين ويژگي براي رشد و تکامل خود استفاده مي‏کند. او همواره به مقايسه امور با يکديگر مي‏پردازد. شباهتها و تفاوتها را مشخص کرده به تجزيه و تحليل و تبيين آنها مي‏پردازد.
ثالثا، انسان موجودي تأثيرپذير است. او همواره با محيط اطراف خود در تعامل است، حوادثي که در اطراف او اتفاق مي‏افتد، صحنه‏هايي که از پيش چشم او مي‏گذرد، قضايا و جريانات تاريخي که به گوش او مي‏رسد و. . . همه و همه، وي را تحت تأثير قرار مي‏دهد.
اين سه ويژگي، مبناي عبرت را تشکيل مي‏دهند و عبرت در اثر تعامل اين سه خصوصيت حاصل مي‏شود. توضيح اينکه وجود شباهتها و وجوه مشترک در زندگي انسان او را به کندوکاو و بررسي امور وادار مي‏کند. او زندگي کنوني خود را با گذشته خويش و نيز با افراد ديگر مقايسه مي‏کند، رفتارها و پيامدها را بررسي کرده به تجزيه و تحليل و کشف روابط و علل آنها مي‏پردازد. در اين بررسي به نقاط ضعف و قوت خويش در گذشته و حال پي مي‏برد و آنگاه تحت تأثير عوامل مثبت و منفي آن قرار مي‏گيرد. او در اين تجزيه و تحليل دروني، به يک جمع‏بندي و قاعده کلي دست مي‏يابد که عبارت است از اينکه : "اگر همان اسباب و علل در زندگي کنوني من باشد من هم به همان سرنوشت گرفتار مي‏شوم" و اين همان عبرت است. از اين رو تصميم مي‏گيرد تا از تجارب گذشته خود و نيز ديگران در جهت اصلاح و رشد آينده خود در جهات مختلف استفاده کند.
اصل مهمي که بر اين روش حاکم است، اصل تعقل و تفکر است. چرا که بدون اين اصل، شنيدن حوادث تاريخي و ديدن آثار گذشتگان، معنا و محتوايي به‏دنبال ندارد، بلکه آثارِ بي‏روحي است که بي‏هدف از برابر انسان مي‏گذرد، بدون آنکه معنايي را در ذهن پديد آورد.
اگر اين احساس ظاهري، با تأمل و انديشه دروني همراه گردد، اعتبار و بينش را به دنبال خواهد داشت و مصداق اين کلام علي(ع) خواهد شد که :
تَفَکُّرُکَ يُفِيدُکَ الاِْسْتِبصارَ وَ يَکْسِبُکَ الاِْعْتِبارَ. 8
فکر کردن به تو، بينايي و عبرت گرفتن مي‏بخشد.
بنابراين، در سايه تفکر و انديشه، محسوسات معنا پيدا مي‏کند و حالتي در انسان پديد مي‏آيد که در آن از ظواهر عبور مي‏کند و به معاني بلند و کشف حقايق دست مي‏يابد و در واقع به نوعي بصيرت مي‏رسد. اين بصيرت، ارزشها و ضدارزشها را برايش معلوم مي‏کند و راهنماي عمل و رفتار بيروني او مي‏گردد.

حوزه کاربرد اين روش
قلمرو کاربرد اين روش، همه دورانهاي زندگي انسان بجز کودکي است. 9 چرا که درک عبرتها، نيازمند عقلي سليم، چشمي بينا، دلي بيدار و در يک کلام قدرت شناختي بالاست. 10 و انسان هر چه از نظر سني بالاتر مي‏رود، معمولاً دامنه شناخت او گسترده‏تر و از خصوصيات فوق بيشتر برخوردار مي‏گردد. از اين رو، به‏کارگيري اين روش در هر يک از مراحل رشد، قواعد و خصوصياتي دارد که به‏طور اختصار به آنها اشاره مي‏شود :
1. در اواخر مرحله کودکي، رشد شناختي کودک ضعيف است. در مورد هر شيئي يا موقعيتي فکر او بيشتر به اجزاء متوجه است، اما نمي‏تواند اين اجزاء را به صورت کل آن دريافت کند، از اين رو براي عبرت‏دهي به کودک، هم بايد تک تک اجزاء يک جريان عبرت‏آموز را به کودک نشان داد و هم بايد رابطه اجزاء با يکديگر و نيز حصول نتيجه را براي وي توضيح داد، مثلاً براي اينکه کودک از حادثه‏اي عبرت بگيرد و از ارتکاب کار خلافي که ديگري انجام داده ـ و اين حادثه ناخوشايند را براي او حاصل نموده است ـ دوري جويد، مي‏توان، نتيجه نامطلوبي که از کار فرد خطاکار به دست مي‏آيد در معرض ديد وي قرار داد و سپس رابطه آن نتيجه نامطلوب را با کار خطا مشخص کرد و آنگاه نتيجه‏گيري کرد که اگر تو هم چنين خطايي را انجام دهي، مثل آن فرد بايد منتظر چنين پيامد نامطلوبي باشي.
2. در هفت سال دوم و مرحله دبستاني، در رشد فکري کودک تغيير و تحول چشمگيري پيدا مي‏شود و منطق او به مسائل عيني گرايش پيدا مي‏کند. کودک در اين مرحله به دستکاري علائم و نشانه‏ها مي‏پردازد. ارتباط بين اجزاء را مي‏سنجد و از اين طريق، وضعيت پديده‏هاي گوناگون را تبيين و از آنها نتيجه‏گيري مي‏کند. براي عبرت‏آموختن به چنين فردي بايد اجزاء عيني يک جريان را در معرض ديد وي قرار داد، به ارتباط بين اجزاء، اشاره مختصري کرد و نتيجه‏گيري رابه خود وي واگذار نمود. مثلاً در همان مثال قبل اگر کودک از کار خطا و نيز به‏دنبال آن از نتيجه آن و ارتباط بين آن دو خبردار شود، خودش نتيجه مي‏گيرد که : "اگر من هم چنين خطايي را انجام دهم. مثل او بايد منتظر چنين پيامد نامطلوبي باشم".
3. در مرحله نوجواني که همزمان با بلوغ شرعي است، رشد شناختي و ادراکي نوجوان اوج مي‏گيرد و از واقعيات عيني و محسوس، به امور انتزاعي و ذهني منتقل مي‏شود. نوجوان مي‏تواند به تهيه و تنظيم فرضيه‏هاي ذهني بپردازد. و هر مسأله‏اي را به صورت اصولي و منطقي آن بررسي کند. او مي‏تواند مسائل مجرد و انتزاعي را تجزيه و تحليل نمايد و به نتايجي منطقي دست يابد. چنين فردي، براي عبرت گرفتن از حوادث، کافي است که از پيش‏درآمد فوق خبردار شود. آنگاه به تجزيه و تحليل، کشف روابط و علل و در نهايت نتيجه‏گيري آن بپردازد و آن را به عنوان تجربه‏اي در کنار تجارب زندگي خويش ثبت کند. 11
از اين دوره به بعد، هر چه سن بالاتر رود و به مراحل سني بالاتري برسد، بر تجارب او افزوده مي‏شود و همين تجارب،او را ورزيده و کارآزموده‏تر مي‏کند. به‏طوري که با ديدن يا شنيدن بسياري از امور، به درک حقايق بسياري در وراي آنها نائل مي‏گردد.
از آنچه گذشت، معلوم مي‏شود که گستره به‏کارگيري روش عبرت، در مراحل اوليه زندگي تربيت‏آموز، کمتر است. چرا که دايره درک کودک کمتر است، و هر چه بر سن کودک افزوده مي‏شود و کودک به مراحل بالاتري مي‏رسد، دامنه کاربرد اين روش، گسترده‏تر مي‏گردد.

پيامدهاي تربيتي عبرت
تأکيد نسبتا فراوان قرآن و روايات بر سير و سفر و خواندن سرگذشت اقوام و ملل و گرفتن عبرت از آنها، به دليل آثار تربيتي فراواني است که اين مسأله به‏دنبال دارد. در اين بخش به پاره‏اي از اين آثار اشاره مي‏شود.

1. عبرت، کليد بصيرت
يکي از مهم‏ترين مقاصد تربيت آن است که انسان به درجه‏اي از درک و بصيرت برسد که بتواند از ظواهر امور بگذرد و به باطن آنها بنگرد. از محسوسات و مشهودات عبور کند و به معقولات برسد، و قدرتي فراگير براي سنجش و اندازه‏گيري، تجزيه و تحليل، حل و فصل امور و انتخاب و تصميم‏گيري در ابعاد مختلف زندگي به‏دست آورد. عبرت راهي است که مي‏تواند انسان را به اين مقصد تربيتي برساند و شايد مهمترين اثر تربيتي عبرت، همين باشد. اميرالمؤمنين(ع) در کلام خود بر اين اثر عبرت تصريح کرده چنين مي‏فرمايد :
مَنِ اعْتَبَرَ اَبْصَرَ وَ مَنْ اَبْصَرَ فَهِمَ وَ مَن فَهِمَ عَلِمَ. 12
کسي که عبرت آموزد، آگاهي يابد و کسي که آگاهي يابد، مي‏فهمد و آنکه بفهمد، دانش‏آموخته است.
و در جاي ديگر مي‏فرمايند :
رَحِمَ اللّهُ اُمْرَئً تَفَکَّر فَاعْتَبَرَ وَ اعْتَبَر فَأبْصَرَ. . . . 13
خدا رحمت کند کسي را که بينديشد و سپس پند پذيرد، و اندرز گيرد و سپس بينا گردد. . . .
نتيجه به دست آمده از اين دو کلام اين است که تفکر زمينه‏ساز عبرت است و عبرت زمينه بصيرت را فراهم مي‏آورد. آن حضرت در سخني ديگر انسان بصير را چنين توصيف مي‏کند :
اِنّمَا البَصِيرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفکَّرَ، وَ نَظَرَ فَأبْصَرَ، وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ. . . . 14
همانا بينا کسي است که (به درستي) بشنود و سپس (در آن) بيانديشد، و (به درستي) بنگرد و بينا گردد و از عبرتها پند گيرد. . . .
يعني زماني انسان به بينش و بصيرت مي‏رسد که به شنيدن اکتفا نکند، بلکه در شنيده‏ها، انديشه نمايد و با دقت به امور بنگرد. نتيجه اين انديشه و دقت نظر همان عبرتي است که در تصميم‏گيري‏ها و رفتار انسان موثر خواهد بود. به عبارت ديگر به نظر امام(ع)، مراحل ايجاد بينش عبارت است از : 1. احساس ظاهري (به کمک چشم وگوش) 2. تفکر و تيزبيني (انديشه) 3. عبرت‏گيري. به‏هرحال شيرين‏ترين ثمره عبرت‏آموزي، بينش است که خود آثار مطلوب ديگري را نيز به دنبال خواهد داشت.

2. عبرت، انتقال تجارب
مرور بر آثار و تاريخ پيشينيان، فايده ديگري نيز به دنبال دارد و آن کسب تجارب است. انسانها در طول زندگي سعي مي‏کنند هر امري را يک بار تجربه کنند و يک خطا را چند بار مرتکب نشوند، علاوه بر اين خرمندان تلاش مي‏کنند که حتي خطايي را که ديگران تجربه کرده‏اند، مرتکب نشوند و در واقع سعي دارند از تجارب ديگران استفاده کنند، چرا که از عاقل چيزي غير از اين انتظار نيست :
اِنَّمَا الْعاقِلُ مَنْ وَ عَظَتْهُ التَّجَارُبُ. 15
همانا عاقل کسي است که تجربه‏ها او را پند دهند.
مادام که انسان در غرور خويش گرفتار است و سر در لاک خود دارد، از رويدادهايي که براي ديگران رخ مي‏دهد، پند نمي‏گيرد و خطاهاي تجربه شده ديگران را تکرار مي‏کند. بدين سبب، بايد تربيت‏آموزان را بر آثار به‏جاي مانده از گذشتگان عبور داد تا با عبرت از سرنوشت آنها، تجارب آنان را پلي براي رشد و شکوفايي خود قرار دهند. کسي که تجارب ديگران را بر تجارب خويش مي‏افزايد، عمري به درازاي عمر آنها دارد. اميرالمؤمنين در وصيتي به فرزند خود امام مجتبي(ع) چنين مي‏فرمايد :
اَيْ بُنَيَّ، اِنِّي وَ اِنْ لَمْ اَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِي، فَقَدْ نَظَرْتُ فِي اَعْمَالِهِمْ، وَفَکَّرْتُ فِي اَخْبَارِهِمْ، وَسِرْتُ فِي آثَارِهِمْ، حَتّي عُدْتُ کَاَحَدِهِمْ، بَلْ کَاَنِّي بِمَا انْتَهي اِليَّ مِنْ اُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرتُ مَعَ اَوَلِّهِمْ اِلَي آخِرِهِمْ. فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِکَ مِنْ کَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ فَاسْتَخْلَصْتُ لَکَ مِنْ کُلِّ اَمرٍ نَخِيلَهُ وَ تَوَخَّيْتُ لَکَ جَمِيلَهُ وَ صَرَفْتُ عَنْکَ مَجْهُولَهُ. . . . 16
پسرم، اگرچه من به اندازه همه کساني که پيش از من مي‏زيسته‏اند عمر نکردم، اما در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان انديشيدم و در آثارشان سير کردم تا بدانجا که همانند يکي از آنها شدم، بلکه گويا در اثر آنچه از تاريخ آنان به من رسيده با همه آنها از اول تا آخر بوده‏ام. پس من قسمت زلال و مصفّاي زندگي آنان را از بخش کدر و تاريک آن بازشناختم و سود و زيانش را دانستم، از ميان تمام آنها، قسمتهاي مهم و برگزيده را برايت خلاصه کردم و از بين همه آنها زيبايش را برايت انتخاب نمودم و ناشناخته‏هاي آن را از تو دور کردم.
براساس اين فرمايش حضرت علي(ع) تجربه اندوزي از سرگذشت ديگران، بهره‏مندي از حاصل عمر آنهاست. گويا انسان عمري به دارازي عمر همه آنها داشته است، با اين تفاوت که خطاهاي آنان را مرتکب نشده است. نکته ديگري که در سخن حضرت مشهود است وظيفه‏اي است که امام(ع) براي مربي ترسيم مي‏کند. وظيفه مربي اين است که تجربيات خود و ديگران را جمع‏آوري، تلخيص و تنقيح کند و به‏طور صريح و روشن و دسته‏بندي شده در اختيار فراگيرنده خويش قرار دهد.

3. عبرت و بازداري از خطا
از فوائد و آثار تربيتي عبرت، مي‏توان به هدايت‏گري آن اشاره کرد، عبرتها همواره انسان را به سوي رشد و کمال و راه درست هدايت مي‏کنند و چراغهايي هستند که مسير صحيح زندگي را نشان مي‏دهند :
اَلاِعْتِبَارُ يَقُودُ اِلَي الرُّشْدِ. 17
عبرت گرفتن انسان را به سوي راه صواب و درست مي‏کشاند.
ثمره اين هدايت‏گري نيز، دوري از خطاست :
اَلإعْتِبَارَ يُثْمِرَ العِصْمَةَ. 18
ميوه عبرت گرفتن، نگاهداري است.
و اين بدان سبب است که در جريان عبرت، انسان با تجارب ديگران آشنا مي‏شود و رابطه بين سير و سلوک انسانها با پيامدهاي آن را احساس مي‏کند و اگر موقعيتي مشابه آنها داشته باشد، از سرنوشت آنها درس مي‏گيرد و به طريق ديگري عمل مي‏نمايد؛ طريقي که آن پيامدهاي سوء را در پي نداشته باشد. اميرالمؤمنين(ع) در اين خصوص مي‏فرمايد :
اِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ المَثُلاثِ، حَجَزَتْهُ التَّقْوي، عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبَهَاتِ. 19
کسي که از اعمال و کردار گذشتگان و عواقب سوء آنها عبرت گيرد، تقوا وي را از فرو رفتن در آن گونه بدبختيها بازمي‏دارد.
نکته قابل توجه اينکه هر چه دامنه عبرت‏گيري انسان وسيعتر باشد، دايره ارتکاب خطا کمتر خواهد بود :
مَنْ کَثَّرَ اعْتِبَارُهُ قَلَّ عِثَارُهُ. 20
هرکس عبرت گرفتن او بسيار باشد، لغزش او کم خواهد شد.
چرا که فزوني عبرتها، ابهام را از چهره امور مي‏زدايد، شبهات را از بين مي‏برد، صراحت خاصي به مسائل مي‏بخشد و آنها را شفاف مي‏کند.

4. عبرت چراغ راه آينده
حفظ و گرامي‏داشت باقيمانده عمر انسان، و استفاده بهينه از آن نيز از نتايجي است که در سايه عبرت از گذشته تحقق مي‏يابد. عبرت چراغي فراروي آينده است و فرداي بهتر و درخشان در گرو عبرت از گذشته است :
وَلَوِ اعْتَبَرْتَ بِمَا مَضَي حَفِظْتَ مَابَقِيَ. 21
اگر از آنچه گذشته است عبرت بگيري، آنچه را که باقي است حفظ خواهي کرد.
زيرا تاريخ در حال تکرار است، همواره قومي مي‏روند و قومي ديگر جايگزين مي‏شوند. اختلاف حوادث و رويدادهاي تاريخي، در جزئيات آنهاست، اما در کليات شبيه يکديگرند و اسباب و علل آنها هم مثل هم است. انسان عاقل و عبرت‏گير مي‏تواند با موازنه و مقايسه اين پديده‏ها و بررسي علل و اسباب آنها، پيامدها و نتايج آنها را پيش‏بيني کند و تصميم درست و متناسب را در هر مورد اتخاذ نمايد. اميرالمؤمنين(ع) در نامه خود به حارث هَمْداني به اين نکته اشاره دارند :
واعْتَبِرْ بِمَا مَضَي مِنَ الدُّنْيَا لِمَا بَقِي مِنْهَا، فَاِنَّ بَعْضَهَا يَشْبَهُ بَعْضا وَ آخِرُهَا لاحِقٌ بِاَوّلِهَا وَ کُلُّها حَائِلٌ مُفَارِقٌ. 22
از (حوادث) گذشته دنيا براي باقيمانده آن عبرت گير،چراکه بعضي ازآن (حوادث) شبيه بعضي ديگراست. وپايانش به ابتداي آن مي‏پيوندد و (درهرحال) تمام آن گذرا و ناپايدار است.
با دقت در پيامدهاي فوق، مي‏توان دريافت که همگي در ارتباط با هم و در جهت تحقق يک هدف، يعني سعادت انسان هستند، زيرا بصيرتي که در جريان عبرت‏آموزي نصيب انسان مي‏گردد، باعث مي‏شود تا از تجارب ديگران بهره بگيرد. انتقال اين تجارب، مي‏تواند انسان را از بيشترِ خطاها بازدارد و چراغي فراروي وي قرار دهد تا آينده‏اي درخشان و سعادتمند براي او به ارمغان آورد.

منابع عبرت و شيوه‏هاي عبرت‏آموزي
عبرتها به وسعت دنيا گسترده است. هر پديده، آيه‏اي از آيات الهي است و پيامي دربردارد. هر کس ديده‏اي عبرت بين داشته باشد، مي‏تواند از لابلاي پديده‏ها، پيامها را دريابد. براي آگاهي و بيداري انسان هشدارها داده شده است و عبرتها بي‏پرده و آشکار رخ نموده‏اند. به فرموده اميرالمؤمنين(ع)، اگر انسان چشم باز کند و ببيند، وسايل بينايي او فراهم است، و اگر گوش شنوا داشته باشد، سخنان حق گفته شده است و اگر اهل هدايت باشد، وسايل هدايت فراهم است :
وَلَقَدْ بُصِّرْتُمْ اِنْ اَبْصَرْتُمْ، وَ أُسْمِعْتُمْ اِنْ سَمِعْتُمْ، وَ هُدِيتُم اِنِ اهْتَدَيْتُمْ، وَبِحَقٍّ اَقُولُ لَکُمْ : لَقَدْ جاهَرَتْکُمُ الْعِبَرُ وَ زُجِرْتُمْ بِما فيهِ مُزْدَجَرٌ. 23
آن حقايق را به شما نيزنشان دادند، ولي ديدن نخواستيد و به گوش شما رسانيدند، ولي شنيدن نخواستيد، شما را راه نمودند، ولي ره‏يافتن نخواستيد، براستي مي‏گويم که عبرتها و اندرزها بر شما آشکار بود و از آنچه مي‏بايد دوري جوييد شما را منع کردند .
ولي افسوس که از اين همه منابع عبرت‏آموز، اندکي از مردم پند مي‏گيرند و بخش عظيمي از مردم چشم عبرت‏بين ندارند و همچنان در شهوات نفس و غفلتها گرفتارند :
مَا اَکْثَرُ العِبَرُ وَ اَقَلُّ الاِعْتِبَارُ. 24
عبرتها چه بسيارند و عبرت گيرچه کم!
در اين بخش به مهمترين منابع و شيوه‏هاي عبرت‏آموزي اشاره مي‏کنيم. و پيش از آن، ذکر اين نکته را لازم مي‏دانيم که منابع عبرت و شيوه‏هاي عبرت‏آموزي، دو مبحث جداگانه است و هر کدام بحث مستقلي دارد، ولي با توجه به اين‏که اين دو مبحث بسيار به هم نزديک هستند و شناخت هر منبع، اتخاذِ روشي را به دنبال دارد،اين دو را در يک مبحث ذکرمي کنيم :

الف. دنيا، سراي عبرت
يک نگاه عموعي به دنيا و ويژگيها و سنتهاي حاکم بر آن، جداي از وقايع تاريخي، پندهاي فراواني به انسان مي‏دهد. قوانيني بر دنيا حاکم است که هر يک مي‏تواند درس عبرتي براي انسان باشد. شناخت دنيا و آشنايي با خصوصيات آن، تأثير قابل ملاحظه‏اي در سلوک و رفتار فراگيرنده مي‏گذارد. شايد اميرالمؤمنين(ع)، تنها کسي باشد که به طور جامع به توصيف ابعاد و ويژگيهاي مختلف دنيا پرداخته و به قصد تأثيرگذاري و عبرت‏دهي از آن سخن گفته است، تعابير، تشبيهات و تمثيلات گوناگوني که در باب دنيا، در کلام علي(ع) وجود دارد، همه حاکي از همين مطلب است.
تعابيري چون : "اَلدُّنْيَا دارٌ مُنِيَ لَهَا الفَنَاءُ25 . . . "، "اَلدُّنْيَا دَارُ فَنَاءٍ و عَنَاءٍ و غِيَرٍ و عِبَرٍ. . . 26"، "[الدنيا] دَارُ حَرْبٍ وَ سَلْبٍ وَ نَهْبٍ وَعَطْبٍ. . . 27"، "اِنّهَا دَارُ شُخُوصٍ و مَحَلَّةُ تَنْغِيصٍ28. . . "، "دارٌ بِالْبَلاَءِ مَحْفُوفَةٌ29. . . "، "مَثَلُ الدُّنْيَا کَمَثَلِ الحَيَّةِ30. . . "، و صدها تعبير ديگر، همه درصددِ دادن شناختِ عبرت‏آموز به انسانهاست. چنانچه گذشت، خود حضرت، پس از توصيه‏هاي فراوان در ابعاد گوناگون به فرزندش امام مجتبي(ع)، هدف خود را از اين همه سفارش چنين بيان مي‏فرمايد :
يَا بُنَيَّ اِنّي قَدْ انْبَأتُکَ عَنِ الدُّنْيَا وَ حَالِهَا، وَ زَوَالِهَا وَ انْتِقَالِهَا وَ أنْبَاْتُکَ عَنِ الآخِرَةِ وَ مَا اَعَدَّ لِأهْلِهَا فِيهَا وَ ضَرَبْتُ لَکَ فِيهِمَا الأمْثَالُ، لِتَعْتَبِرَ بِهَا وَ تَحْذُوَ عَلَيْهَا. 31
پسر عزيزم! من تورا از دنيا و تحولات گوناگونش و نابودي ودست به دست گرديدنش آگاه کردم و از آخرت و آنچه براي انسانها در آنجا فراهم است اطلاع دادم و براي تو از هر دو مثال زدم تا به آن پندپذيري و براساس آن در زندگي گام برداري.
طبق اين کلام، دادن اين شناخت در مورد دنيا و آخرت به اين دليل است که فراگيرنده از آن عبرت بگيرد و مسير زندگي را بر آن اساس پايه‏گذاري کند. بنابراين يکي از شيوه‏هاي عبرت‏آموزي، توصيف دنيا و بيان ويژگيها و سنتهاي رايج آن براي فراگيرنده است.

ب. تاريخ، مدرسه عبرت‏آموزي
تاريخ و حوادث مختلف آن، از ابتداي آفرينش تاکنون، از مهمترين و اصلي‏ترين منابع عبرت‏آموزي است که در منابع اسلامي به صورت گسترده‏اي به آن اشاره شده است. بخش عظيمي از آيات قرآن، ذکر مباحث تاريخي در قالب داستان، قصه و خاطره تاريخي است و همه اينها با هدف پندآموزي و عبرت‏دهي به مخاطبان صورت گرفته است. زيرا غالبا پس از ذکر هر قصه يا جريان تاريخي، به اين هدف اشاره شده است. مثلاً، پس از ذکر داستان حضرت يوسف(ع)، به عنوان نتيجه تربيتي آن، چنين مي‏فرمايد :
"لَقَدْ کَانَ فِي قِصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِي الاَلْبَابِ، مَا کَانَ حَدِيثا يُفْتَري وَ لکِنْ تَصْدِيقَ الّذِيَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ کُلِّ شَي‏ءٍ وَ هُدَيً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤمِنُونَ. 32
در سرگذشت آنها درس عبرتي براي صاحبان انديشه بود! اينها داستان دروغين نبود؛ بلکه وحي آسماني است، و هماهنگ است با آنچه پيش‏روي او (از کتاب آسماني پيشين) قرار دارد، و شرح هر چيزي (که پايه سعادت انسان است)؛ و هدايت و رحمتي است براي گروهي که ايمان مي‏آورند!
در اين آيه شريفه به چند مطلب اشاره شده است :
1. غرض از ذکر اين داستان، عبرتها و پندهايي است که در آن نهفته است. داستان فوق آيينه‏اي است که مي‏توان در آن عوامل پيروزي و شکست، کاميابي و ناکامي، خوشبختي و بدبختي، سربلندي و ذلت و خلاصه آنچه در زندگي انسان ارزشمند و يا بي‏ارزش است، را ديد، آيينه‏اي که عصاره تمام تجربيات اقوام پيشين و رهبران بزرگ در آن به چشم مي‏خورد و مشاهده آن، عمر کوتاه مدتِ هر انساني را به اندازه عمرِ تمام بشريت طولاني مي‏کند.
2. داستان فوق بيان واقعيتهاست و از آميختگي با دروغ و افتراء منزه است.
3. تنها صاحبان عقل و انديشه هستند که توانايي مشاهده اين نقوش عبرت را بر صفحه اين آيينه عجيب دارند.
4. هر آنچه انسان به آن نياز دارد و در سعادت و تکامل او دخيل است، در اين آيات آمده است و به همين دليل، مايه هدايت و رحمت براي همه کساني است که ايمان مي‏آورند. 33
نمونه اين نوع نتيجه‏گيري در جاي جاي قرآن کريم به چشم مي‏خورد. اميرالمؤمنين(ع) نيز در نهج‏البلاغه، بخش عظيمي از تلاش خود را به بيان عبرتهاي تاريخي اختصاص داده است. به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي‏شود :
ـ وَ اِنَّ لَکُمْ فِي القُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبَرةٌ. اَيْنَ العَمَالِقَةُ وَ ابْنَاءُ العَمَالِقَةِ، اَيْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَ اَبْنَاءُ الفَرَاعِنَةُ. 34
همانا در قرنهاي گذشته براي شماعبرتي است، عمالقه (پادشاهان حجاز و يمن) و فرزندانشان کجا رفتند؟ فرعونها و فرزندانشان کجايند؟
واعْتَبِروا بِمَا قَدْ رَأَيْتُمْ مِنْ مَصَارِعِ الْقُرُونِ قَبْلَکُمْ، قَدْ تَزَايَلَتْ اَوْ صَالُهُمْ، وَزَالَتْ أَبْصَارُهُمْ وَأَسْمَاعُهُمْ، وَذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَعِزُّهُم. 35
ـ و از آنچه برگذشتگان شما رفت عبرت گيريد که چگونه بندبند اعضاي بدنشان از هم گسست، چشم و گوششان نابود شد و شرف و شکوهشان از خاطره‏ها محو گرديد.
ـ فَاعْتَبِرُوا بِمَا اَصَابَ الاُمَمُ المُسْتَکْبِرينَ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنْ بَأسِ اللّهِ وَصَوْلاتِهِ وَوَقَايِعِهِ وَمَثُلاَتِهِ. 36
از آنچه از عذاب و صولت خدا و وقايع و عقوبتهاي او به امتهاي مستکبر پيش از شما رسيد پند گيريد.
ـ و احْذَرُوا مَانُزِّلَ بِالاْءُمَمِ قَبْلَکُمْ مِنَ الْمَثُلاَتِ بِسُوءِ الاَْفْعَالِ37. . . .
از کيفرهايي که در اثر کردار بد و کارهاي ناپسند بر امت‏هاي پيشين واقع شده برحذر باشيد.
ـ فَاعْتَبِرُوا بِحَال وَلَدِ اِسْمَاعِيلَ وَبَنِي‏اِسحقِ وَ بَنِي‏يَعْقُوبَ عَلَيْهِمِ السَّلامُ. 38
از حال فرزندان اسماعيل، فرزندان اسحاق و فرزندان يعقوب عبرت گيريد.
امام(ع) با بيان سرگذشت اقوام و ملل گذشته و توصيف زندگي و مرگ آنها، مردم را به عبرت‏گيري از سرانجام نيک و بد آنها فرامي‏خواند. مربيان نيز مي‏توانند در تربيت متربيان خود، از همين روش بهره بگيرند و با بيان تاريخ و حوادث تلخ و شيرين آن، درس زندگي به آنها بياموزند. بررسي اين سرگذشتها، متربيان را با مباحثي آشنا خواهند ساخت که در پرتو آن به نکاتي دست خواهند يافت که در سير و سلوک آنها، تأثير عميقي مي‏گذارد. نکاتي مانند :
1. خداوند مفسدان را به سبب فساد و ظلمشان هلاک مي‏کند.
2. تأخير توبه و ندامت تا زمان نزول بلا سودي به حال انسان ندارد.
3. خداوند بندگان مؤمنش را ياري مي‏دهد و در دل دشمنان آنها رعب و وحشت ايجاد مي‏کند.
4. خداوند فتنه‏ها و توطئه‏هاي منافقين و بدخواهان را خنثي مي‏کند.
5. تغيير سرنوشت انسانها، به خواست و رفتار خود آنها بستگي دارد.
و دهها نکات تربيتي ديگر که همگي درسها و عبرتهايي هستند که تربيت‏آموزان خردمند مي‏توانند به آنها دست يابند و آنها را در زندگي خود به‏کار بندند.
براي سهولت دستيابي اين افراد به اين نتايج گرانبها، بهتر است مربي قبل از بيان تاريخ، سؤالاتي در همين زمينه طرح کند و اذهان آنان را آماده سازد. او به هنگام بيان تاريخ، با طرح سؤالاتي ديگر، به تجزيه و تحليل آن بپردازد و نکات ارزشي و يا ضد ارزشي داستان را با کمک آنها مشخص کند و در پايان، موقعيت کنوني تربيت‏آموزان را با آن پيش‏آمدها تطبيق دهد و عبرتها و درسهاي آن را بيان کند. 39 البته گاهي هم بهتر است نتيجه‏گيري را به خود آنان واگذار نمايد.
نکته قابل توجه اينکه به موازات مطالعه تاريخ، با سير و سفر در آفاق و انفس‏نيز، مي‏توان به همان نتايج دست يافت. به عبارتي ديگر، بيان تاريخ و سير و سفر در روي زمين، دو روي يک سکه‏اند که يکي از طريق حس شنوايي و ديگري از طريق حس بينايي، انسان را به تفکر و انديشه در سرگذشت پيشينيان فرا مي‏خواند. تاريخ فقط حوادث وقوع يافته و عکسهاي خشک و بي‏روح آنها را براي ما مجسم مي‏سازد، در حالي که آثار باقيمانده از دورانهاي قديم، در نقاط مختلف کره زمين، اسناد زنده و گويايي است که اشکال و صور و نقوش دل و روح، تفکرات، قدرت و عظمت و يا حقارت و زبوني اقوام گذشته را به ما نشان مي‏دهد. ويرانه کاخهاي ستمگران، بناهاي شگفت‏انگيز اهرام مصر، برج بابل و کاخهاي کسري، آثار تمدن قوم سبأ و هزاران آثار به‏جاي مانده از اقوام گذشته در گوشه و کنار جهان، هر يک در عين خاموشي، هزاران زبان دارند و سخنها مي‏گويند.
قرآن کريم در آياتي گوناگون و گاه به صورت امر، انسان را به سير در زمين دعوت مي‏کند.
سِيرُوا فِي الاَرْضِ فَانْظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ. 40
در روي زمين سير کنيد و ببينيد عاقبت کار مجرمان به کجا رسيد!
و در آيه‏اي ديگر در قالب استفهام انکاري مردم را به اين امر فرا مي‏خواند.
اَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الاَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبْ يَعْقِلُونَ بِهَا . 41
آيا آنان در زمين سير نکردند، تا دلهايي داشته باشند که حقيقت را با آن درک کنند؟
اين فراخواني، اهداف مقدسي را دنبال مي‏کند که در آيات مختلف به آن اشاره شده است. اهدافي مانند بيداري قلوب،42 درک عاقبت پيشينياني که از نظر قدرت و قوت و خدم و حشم بر انسانهاي کنوني برتري داشتند،43 درک عاقبت گنهکاران و دروغگويان،44 درک چگونگي خلقت و عظمت آن و ديدن شگفتيهاي خلقت45 و. . . که هر کدام از آن به تنهايي براي پنددهي و عبرت‏آموزي به انسان کافي است.
اميرالمؤمنين(ع) نيز مطالعه آثار گذشتگان را وسيله عبرت و مايه هشدار مي‏داند :
اَوَ لَيْسَ لَکُمْ فِي آثَارِ الاَوَّلِينَ مُزْدَجِرٌ وَ في آبائِکُم الْماضين تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبِرٌ انْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ؟46
آيا براي شما در آثار پيشينيان وسيله عبرتي نيست که شما را (از کرداربد) بازدارد؟ و آيا اگر انديشه کنيد در زندگي پدران خود، آگاهي و عبرت‏آموزي نيست؟
و در جاي ديگر آن حضرت، از تأثير و نفوذ اين آثار بي‏زبان، در چشمان عبرت‏گير و گوشهاي شنوا سخن مي‏گويد :
وَ لَئِنْ عَمِيتَ آثارُهُمْ وَ انْقَطَعَتْ اَخْبَارُهُمْ، لَقَدْ رَجَعَتْ فِيهِمْ اَبْصَارُ العِبَرِ وَسَمِعَتْ عَنْهُمْ آذانُ العُقُولِ وَتَکَلَّمُوا مِنْ غَيْرِ جِهَاتِ النُّطْقِ. 47
و اگرچه آثارشان محوشده و اخبارشان منقطع گشته است، ولي چشمهاي عبرت بين، آنها را مي‏نگرد و گوش هوش، اخبارشان را مي‏شنود و با غيرزبان خود با ما حرف مي‏زنند.
به هر حال سير در زمين و به تعبير امروزي، جهانگردي و گردشگري، يکي از شيوه‏هاي عبرت‏آموزي است که مربيان مي‏توانند از اين طريق، تربيت‏آموزان خود را در موقعيت عبرت و تأثيرپذيري از آثار به جاي مانده از پيشينيان قرار دهند. چرا که جهانگردي با هدف عبرت‏آموزي، قلب انسان را خاشع و دانا، چشم او را بينا و گوش وي را شنوا مي‏گرداند و از خمودي و جمود رهايي مي‏بخشد.
البته جهانگردي صورت ديگري هم دارد و آن گردشگري با هدف هوسراني، بي بند و باري، سرگرميهاي ناسالم، انتقال فرهنگهاي مبتذل و غيره است که به آن سياحت گفته مي‏شود و اسلام آن را نهي کرده است. 48 شايد حديث "لاسِيَاحَةَ (فِي الاِسْلاَمِ). . . "49 اشاره به همين مطلب باشد. گردشگري با اين هدف، قلب را مي‏ميراند و چشم و گوش را از درک حقايق باز مي‏دارد.

ج. شگفتيهاي خلقت منبعي ديگر
در قرآن منبع ديگري از عبرت‏آموزي وجود دارد که مي‏توان از آن با عنوان شگفتيهاي خلقت نام‏برد، مانند نزول باران، چهارپايان، ميوه‏ها،50 دگرگوني شب و روز51. قرآن همه اينها را آيات الهي و مايه عبرت دانسته است. عبرت بودن اين آيات از آن جهت است که چگونگي خلقت آنها و بهره‏مندي فراوان انسان از آنها، موجب شگفتي او مي‏شود و وي را به تفکر و انديشه درباره خالق قدرتمند آنها وادار مي‏کند. براستي، اين قادر مطلق کيست که با نزول باران، زمينهاي مرده و درختان پژمرده را دوباره زنده و شاداب مي‏گرداند و خلقت چهارپايان و ميوه‏ها را مايه حيات انسانها قرار مي‏دهد و نوشيدني گوارا و زندگي‏بخش براي انسان، به‏نام شير، از لابلاي خون و غذاي هضم شده دورن معده52 بيرون مي‏آورد. آيا خلقت شب و روز و نقش حياتي آن در تعديل درجه حرارت هوا و بارور شدن گياهان و حيات همه موجودات مايه شگفتي نيست؟ تفکر در همه اين عجايب، انسان را به عظمت و قدرت خالق آن رهنمون مي‏کند و به کُرنش و خضوع در برابر او وامي‏دارد. وظيفه مربي، توصيف شگفتيهاي خلقت،و آشنا ساختن تربيت‏آموزان با آيات الهي است که خود انگيزه آنان را در جهت تفکر و تدبر در آيات الهي بيشتر مي‏کند.

د. تجربه‏هاي اوليه زندگي، عبرتي ديگر
انسان سرمايه عظيمي به نام عمر دارد که منبع ارزشمند ديگري براي تنبيه و عبرت‏آموزي اوست. تأمل انسان در آنچه که تاکنون بر وي رفته است و حوادث تلخ و شيريني که پشت سر گذاشته است مي‏تواند براي او راهنماي خوبي جهت پيمودن راه درست زندگي باشد. عقل، حکم مي‏کند که از تجارب گذشته پند گيريم53 و يک تجربه را تکرار نکنيم، چرا که گفته‏اند : آزموده را آزمودن خطاست، و مؤمن از يک سوراخ دوبار گزيده نمي‏شود.
وظيفه مربي در اين باب، تذکر و يادآوري حوادثِ گذشته و بيان پيروزي‏ها و شکست‏ها و ناکاميها و تبيين علت آنهاست. اميرالمومنين(ع)، آنجا که علت هلاک ملتها را بيان مي‏کند، به همين نکته اشاره کرده است :
وَ فِي دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْبٍ وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبِرٌ وَ مَا کُلُّ ذِي قَلبٍ بِلَبِيبٍ ولاَکُلُّ ذِي سَمْعٍ بِسَميعٍ ولاکُلُّ ناظِرٍ بِبَصِيرٍ. 54
و در سختيهايي که با آنها روبه‏رو هستيد و مشکلاتي که پشت سر گذاشتيد، درسهاي عبرت فراوان وجود دارد، اما افسوس که هر صاحب دلي، انديشمند و هر صاحب گوشي، شنوا و هر صاحب چشمي، اهل بصيرت نيست.
به هر حال آنچه گذشت مصاديق بارزي از منابع عبرت‏آموزي بود که هريک، اتخاذ روشي را نيز در پي داشت. روشهاي ديگري مانند بيان خاطرات عبرت‏آموز، سر زدن به مقابر و مزارها، عيادت بيماران خصوصا بيماران صعب العلاج، سرزدن به خانه سالمندان و مشاهده انسانهاي از کارافتاده‏اي که روزي بانشاط و قدرت زائد الوصفي دنيا را تسخير کرده بودند، و تفکر در صدها حادثه کوچک و بزرگ و تلخ و شيريني که روزانه در اطراف انسان رخ مي‏دهد، همه مي‏تواند انسان را در عبرت‏آموزي و پندپذيري ياري دهد.

آسيب‏شناسي روشي
به‏کارگيري هر روشي ممکن است با مشکلاتي مواجه شود و در نتيجه آسيبهايي را نيز به دنبال داشته باشد. اين مشکلات ممکن است به دليل وجود محدوديتهايي در ناحيه خود روش، مربي، فراگيرنده و يا هر سه مورد باشد. در اينجا در خود روش مشکل خاصي به نظر نمي‏رسد، زيرا اين روش عمدتا با بيان تاريخ و ديدن آثار بجاي مانده از گذشتگان و سير در آفاق و انفس سر و کار دارد که براي انسانها جاذبه دارد.
در ناحيه مربي، همان مشکلي که در بسياري از روشهاي ديگر مشاهده مي‏شود، در اين روش هم وجود دارد و آن دوگانگي در قول و فعل مربي است. خود به آنچه مي‏گويد عمل نمي‏کند و به فرموده اميرالمؤمنين(ع) :
يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لاَيَعْتَبِرُ وَ يُبالِغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ لاَيَتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِّلٌ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ. 55
عبرت آموختن‏را توصيف مي‏کند ولي خود عبرت نمي‏گيرد؛ موعظه بسيار مي‏کند امّا خود موعظه نمي‏پذيرد؛ سخن بسيار مي‏گويد امّا عمل کم مي‏کند .
آري برخي از مربيان در توصيف عبرتها مهارت خاصي دارند، اما خود بهره‏اي از آن نمي‏برند، در موعظه يد طولايي دارند، ولي خود پندپذير نيستند و در گفتار از همه پيشي مي‏گيرند، ولي در عمل از گروه بازمي‏مانند. اما اگر مربي از هر جهت صلاحيت تربيت کردن را داشته باشد و بر امر عبرت‏آموزي و تکنيکهاي آن واقف باشد، مشکلي از اين ناحيه پيش نمي‏آيد.
اما در ناحيه تربيت‏آموزان، عمدتا دو مشکل قابل تصور است، يکي غفلت فراگيرنده و محروم بودن او از داشتن قلبي خاضع و خاشع دربرابر آيات الهي است که هرچه اين غفلت و سنگدلي بيشتر باشد، دايره تأثير شيوه‏هاي عبرت‏آموزي محدودتر خواهد بود. حل اين مشکل چندان آسان نيست و به زمان وسيعي نيازمند است. دوم ضعف روحي و عدم آمادگي رواني تربيت‏آموز است که اگر او ظرفيت و آمادگي لازم را نداشته باشد، ممکن است ذکر يک رويداد تاريخي و يا ديدن آثار مخروبه پيشينيان و يا يک صحنه عبرت‏آموز مثل تصادف و . . . تأثير منفي در وي داشته باشد و او را دچار وحشت، بيماري و بيزاري از زندگي کند. حل اين مشکل، داشتن يک مربي آگاه و ماهري است که به همه جوانب تربيت آشنا باشد.

نتيجه
از مباحث گذشته مي‏توان نتيجه گرفت که عبرت، حالتي است که در اثر اموري خاص براي انسان پديد مي‏آيد. طي اين حالت انسان از امري محسوس و ظاهري به معرفتي باطني و غيرمحسوس دست مي‏يابد. پيامد اين معرفت تغييري است که در سلوک و رفتار انسان به‏وجود مي‏آيد. نقش عمده را در ايجاد چنين حالتي خود فرد به‏عهده دارد و از اين لحاظ عبرت يک روش خودتربيتي محسوب مي‏شود. در عين حال، ممکن است ديگران نيز زمينه ايجاد چنين حالتي را در فرد فراهم کنند که در اين صورت به نظر نگارنده يک روش ديگرتربيتي قلمداد مي‏شود. عمده‏ترين منبع عبرت‏آموزي، دنيا و تاريخ انسان است، و عمده‏ترين روش آن آشنايي با دنيا و سنتهاي حاکم بر زندگي بشر در طول تاريخ است. به فرموده اميرالمؤمنين(ع) :
اگر انسان دنيا را از روي شهرهاي ويران شده و خانه‏هاي درهم فروريخته بشناسد، خواهد ديد که دنيا يادآوري کننده‏اي دلسوز و واعظي گوياست و همچون دوستي مهربان است که در رسيدن اندوهي به انسان بخل مي‏ورزد. 56

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1. قرآن کريم، سوره حشر، آيه 2.
2. سوره يوسف، آيه 111.
3. خوانساري، جمال‏الدين محمد، شرح غررالحکم ودررالحکم، تهران : دانشگاه تهران، 1373، ج3، ص284، شماره 4493.
4. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، تهران : مکتبة المرتضويه، ماده "عبر"، ص320.
5. ابن‏منظور، لسان العرب، بيروت : داراحياء التراث العربي، 1408ق، جلد9، ص18، ماده "عبر".
6. راغب اصفهاني، مفردات، واژه "عبر"، ص320.
7. نهج البلاغه صبحي صالح، نامه 31.
8. شرح غررالحکم و دررالحکم، ج3، ص316، کلام 4574.
9. عبرت‏آموزي روش رمزها و آيه‏هاست و در کشف رموز، عنصر تفکر و انديشه ضروري است. چرا که به فرموده علي(ع) "مَنْ تَفَکَّرَ اَبْصَرَ" ("نهج‏البلاغه" نامه 31). قرآن مجيد در آيات فراواني، خصوصيات کساني را که مي‏توانند از اين روش بهره‏مند شوند، ذکر کرده است. اين کتاب الهي، معمولاً پس از ذکر يک مثل، داستان، جريان تاريخي و يا ذکر عجائب خلقت، در قالب "اِنَّ فِي ذلِکَ لاَآيَةً لِقَوْمٍ . . . " يا ". . . لاَآياتٍ لِقَوْمٍ . . . " به خصوصيات اين افراد مي‏پردازد، خصوصياتي مانند اهل تعقل و تفکر بودن، اهل ذکر بودن، چشم بينا و گوش شنوا داشتن، اهل بصيرت بودن و غيره که همگي مي‏توانند فرد را در کشف رمزها و درک عبرتها ياري دهند.
10. باقري، خسرو، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، تهران : دفتر امور کمک آموزشي و کتابخانه‏هاي وزارت آموزش و پرورش، 1368، ص154.
11. براي تبيين ويژگيهاي رشد در دوره‏هاي مختلف از نظريه رشدشناختي پياژه استفاده شده است. ر. ک. دفتر همکاري حوزه و دانشگاه، روانشناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي(2)، تهران : سازمان سمت، 1375، ج2، ص577ـ625.
12. نهج‏البلاغه، حکمت 208.
13. همان، خطبه 103.
14. همان، خطبه 153.
15. شرح غررالحکم و دررالکلم، ج3، ص75، کلام 3863.
16. نهج البلاغه : نامه 31.
17. شرح غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص291، کلام 1121.
18. شرح غررالحکم ودررالکلم، ج1، ص221، کلام 789.
19. نهج البلاغه، خطبه 16.
20. شرح غررالحکم و دررالکلم، ج5، ص217، کلام 8056.
21. نهج البلاغه، نامه 49.
22. همان، نامه 69.
23. همان، خطبه 20.
24. همان، حکمت 297.
25. همان، خطبه 45.
26. همان، خطبه 114.
27. همان، خطبه 191.
28. همان، خطبه 196.
29. همان، خطبه 226.
30. همان، حکمت 119.
31. همان، نامه 31.
32. سوره يوسف، آيه 111.
33. مکارم شيرازي، ناصر، تفسيرنمونه ، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1371، ج10، ص100.
34. نهج البلاغه، خطبه 182.
35. همان، خطبه 161.
36. همان، خطبه 192.
37. همان، خطبه 192.
38. همان، خطبه 192.
39. النحلاوي، عبدالرحمن، اصول التربية الاسلاميّة وأساليبها، بيروت : دارالفکر المعاصر، 1403 ق، ص274.
40. سوره نمل، آيه 69.
41. سوره حج، آيه 46.
42. همان.
43. سوره يوسف، آيه 109، روم، آيه 9 و42، فاطر،آيه 44، غافر،آيه 21 و72 و محمد، آيه 10.
44. سوره انعام، آيه 11 و سوره نمل، آيه 69.
45. سوره عنکبوت، آيه 20.
46. نهج‏البلاغه، خطبه 99.
47. همان، خطبه 221.
48. تفسير نمونه، ج16، ص459.
49. البته عبارت "في الاسلام" در متن حديث نيست، وآن راصاحب کتاب نهاية‏الادب، به هنگام تبيين لغت "سياحة"، به آن اضافه کرده است. متن حديث چنين است : "اِنَّ اللّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَي أَعْطَي مُحَمَداً(ص) شَرايِعَ نُوحٍ وَ ابْراهِيمَ وَمُوسي وَعيسي : التُّوحِيدَ، وَالاِخْلاَصَ وَخَلَعَ الاَْنْدادَ، وَالفِطْرَةَ، وَالْحَنَفِيَّة السَّمْحَةَ، لاَرُهْبَانِيَّةَ وَلاسِيَاحَةَ. . . " بحارالانوار، ج68، ص320.
50. سوره نحل، آيه 65 ـ 67 و سوره مؤمنون، آيه 21.
51. سوره نور، آيه 44.
52. سوره نحل، آيه 65ـ67.
53. "انّما اَلْعَاقِلُ مَنْ وَعَظَتْهُ التَّجَارُبُ؛ عاقل کسي است که از تجربه‏ها پند گيرد"، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج3، ص75، کلام 3863.
54. نهج‏البلاغه، خطبه 88
55. همان، حکمت 150.
56. همان، خطبه 223.

***** برگرفته از مجله حوزه و دانشگاه، شماره 27