صبر و شکيبايي
اشاره
زندگي انسان در دنيا، آميخته با مشکلات عجيبي است که اگر در مقابل آن بايستد وشکيبايي و مقاومتبه خرج دهد، به يقين پيروز خواهد شد و اگر ناشکيبايي کند و دربرابر حوادث زانو زند، هيچ گاه به مقصد نخواهد رسيد.
منظور از"صبر"همان استقامت در برابر مشکلات و حوادث گوناگون است که نقطهمقابل آن"جزع"، بيتابي، از دست دادن مقاومت و تسليم شدن در برابر مشکلات است.
علاوه بر زندگي مادي، در زندگي معنوي نيز اين مساله وجود دارد. اگر انسان در برابرنفس سرکش و هوا و هوسها و زرق و برق دنيا و جاذبههاي گناه ايستادگي نکند و درطريق"معرفة الله"و اطاعت فرمان او با مشکلات نجنگد، هرگز به جايي نميرسد.
از اين رو، علماي علم اخلاق، صبر را به سه دسته تقسيم ميکنند :
1 - صبر بر اطاعت، يعني شکيبايي در برابر مشکلاتي که در راه اطاعت وجود دارد.
2 - صبر بر معصيت، يعني ايستادگي در برابر انگيزههاي نيرومند و محرک گناه.
3 - صبر بر مصيبت، يعني پايداري در برابر حوادث تلخ و ناگوار و عدم برخورد انفعالي وترک جزع و فزع.
" صبر " از مهمترين ارکان ايمان است، امير مؤمنان علي عليه السلام موقعيت صبر را در برابرايمان، همانند موقعيتسر نسبتبه بدن ميدانند در قرآن مجيد نيز کمتر موضوعي را مانند صبر مورد تاکيد قرار داده است. حدود هفتاد آيه، از صبر سخن به ميان آمده کهبيش از ده مورد آن به شخص پيغمبر اسلام صلي الله عليه و اله اختصاص دارد.
قرآن براي صابران، اجر فراواني قائل شده، "انما يوفي الصابرون اجرهم بغيرحساب" (1) و کليد ورود بهشت، صبر و استقامتشمرده شده است، آنجا که ميگويد :
"فرشتگان بر در بهشتبه استقبال ميآيند و به آنها ميگويند : "سلام عليکم بما صبرتمفنعم عقبي الدار ، سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان، چه نيکو استسر انجام آنسراي جاويدان" (2)
در حديث معروف نبوي که در بحثهاي آينده به آن اشاره خواهد شد، صبر نيمياز ايمان شمرده شده است.
با اين اشاره به سراغ آيات قرآن ميرويم و تعبيرها و تاکيدهاي قرآن را در مسالهصبر، مورد توجه قرار ميدهيم.
1 - . . . انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اواب (سوره ص، آيه 44)
2 - و جاءوا علي قميصه بدم کذب قال بل سولت لکم انفسکم امرا فصبر جميل و اللهالمستعان علي ما تصفون (سوره يوسف، آيه 18)
3 - و اسماعيل و ادريس و ذا الکفل کل من الصابرين (سوره انبياء، آيه 85)
4 - قال انک لن تستطيع معي صبرا (سوره کهف، آيه 67)
5 - . . . قال الذين يظنون انهم ملقوا الله کم من فئة قليلة غلبت فئة کثيرة باذن الله والله مع الصابرين (سوره بقره، آيه 249)
6 - فاصبر کما صبر اولو العزم من الرسل و لا تستعجل لهم کانهم يوم يرون مايوعدون لم يلبثوا الا ساعة من نهار. . . (سوره احقاف، آيه 35)
7 - فاصبر صبرا جميلا (سوره معارج، آيه 5)
8 - يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون (سوره آل عمران، آيه 200)
9 - يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوة ان الله معالصابرين (سوره بقره، آيه 153)
10 - قل يا عبادي الذين آمنوا اتقوا ربکم للذين احسنوا في هذه الدنيا حسنة و ارضالله واسعة انما يوفي الصابرون اجرهم بغير حساب (سوره زمر، آيه 10)
11 - سلام عليکم بما صبرتم فنعم عقبي الدار (سوره رعد، آيه 24)
12 - اولئک يجزون الغرفة بما صبروا و يلقون فيها تحية و سلاما (فرقان، 75)
13 - و لنبلونکم بشيء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمراتو بشر الصابرين (سوره بقره، آيه 155)
14 - . . . و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر (سوره عصر، آيه 3)
ترجمه
1 - . . ما او (ايوب) را شکيبا يافتيم، چه بنده خوبي که بسيار بازگشت کننده (به سوي خدا)
بود.
2 - و پيراهن يوسف را با خوني دروغين (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند. پدر گفت :
"هوسهاي نفساني شما اين کار را برايتان آراسته!من صبر جميل (شکيبايي خالي ازناسپاسي) خواهم داشت، و در برابر آنچه ميگوييد از خداوند ياري ميطلبم!"
3 - و اسماعيل و ادريس و ذو الکفل را (به يادآور) که همه از صابران بودند.
4 - (خضر) گفت : "تو هرگز نميتواني با من شکيبايي کني! (ولي موسي قول داد که شکيباخواهم بود)
5 - . . (گروهي از بني اسرائيل) گفتند : "امروز ما توانايي مقابله با"جالوت"و سپاهيان او رانداريم"، اما آنها که به روز رستاخيز ايمان (قوي) داشتند، گفتند : "چه بسيار گروههايکوچکي که به فرمان خدا بر گروههاي عظيمي پيروز شدند!"و خداوند (همراه) با صابران (و ياراستقامتکنندگان) است.
6 - (اي پيامبر!) صبر کن، آن گونه که پيامبران"اولو العزم"صبر کردند و براي (عذاب) آنانشتاب مکن!هنگامي که وعدههاي (عذاب) را که به آنها داده شده، مشاهده کنند، (احساس ميکنند که) گويي فقط ساعتي از يک روز (در دنيا) توقف داشتند!
7 - پس"صبر"کن، صبري جميل و زيبا (خالي از هر گونه ناسپاسي)
8 - اي کساني که ايمان آوردهايد! (در برابر مشکلات و مصائب و هوسهاي سرکش)
استقامت کنيد!و در برابر دشمنان (نيز) پايدار باشيد و از مرزهاي خود مراقبت نمائيد و از خدابپرهيزيد، شايد رستگار شويد!
9 - اي افرادي که ايمان آوردهايد!از صبر (و استقامت) و نماز، کمک بگيريد، (زيرا) خداوندبا صابران است.
10 - بگو"اي بندگان من که ايمان آوردهايد از (مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد، برايکساني که در اين دنيا نيکي کردهاند، پاداش نيکي است و زمين خدا وسيع است (اگر تحتفشار سران کفر بوديد، مهاجرت کنيد) که صابران اجر و پاداش خود را بيحساب دريافتميدارند!"
11 - (فرشتگان در قيامتبه آنان ميگويند. ) سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان چهنيکوست عاقبت آن سرا (ي جاويدان) !
12 - (آري) آنها (عباد الرحمن) هستند که درجات عالي بهشت، در برابر شکيبايي وصبرشان به آنان پاداش داده ميشود و در آن با تحيت و سلام روبهرو ميشوند!
13 - قطعا همه شما (امت محمد) را با چيزي از ترس، گرسنگي، و خسارت اموال و جانهاو ميوهها، آزمايش ميکنيم، به استقامت کنندگان (در برابر آزمايشها) بشارت (پيروزي وپاداش بزرگ) ده!
14 - . . . آنها که يکديگر را به حق سفارش کردند، به شکيبايي و استقامت توصيه نمودند!
الگوهاي صبر و اسطورههاي مقاومت
در ميان پيامبران الهي که هر يک ويژگي خاصي از فضايل اخلاقي را (به صورتدرخشانتر) دارا بودند، حضرت ايوب عليه السلام به عنوان پيامبر صبور شناخته ميشود. اوالگوي"صبر"و مقاومت در برابر مشکلات بود، به همين دليل حالات او در سوره"ص"، موقعي که مسلمانان در مکه تحت فشار شديد قرار داشتند، به عنوان يکسرمشق بزرگ نازل شد و به مسلمانان درس صبر و استقامت داد.
درست است که نام يا سرگذشتحضرت ايوب عليه السلام در چندين سوره از قرآن آمدهاست، ولي مشروحتر از همه، در سوره"ص"ديده ميشود که نخستين آيه مورد بحث ازآيات همان سوره است. در آيه 44 سوره"ص"آمده است : "ما ايوب را شکيبا يافتيم، چهبنده خوبي بود که بسيار بازگشت کننده به سوي خدا بود، . . . انا وجدناه صابرا نعم العبد انهاواب حضرت ايوب عليه السلام به عنوان يک آزمون بزرگ، گرفتار مصائب عظيمي شد تا درجهشکرگزاري او آشکار گردد و به مقام قرب پروردگار نزديکتر شود. او که اموال، زراعتو گوسفندان فراوان و فرزندان برومند و لايق و متعدد داشت، در يک آزمون بزرگ، همه چيز، حتي فرزندان خويش را از دست داد و خود نيز به بيماري شديدي مبتلا شد.
آن حضرت چنان بيمار گشت که از شدت درد به خود ميپيچيد و بدين سان اسير ودربند بستر بيماري و درد گرديد، ولي هيچ يک از اين امور، از شکر او نسبتبه درگاهخداوند نکاست.
زخم زبانهاي زيادي از دوست و دشمن شنيد، مصيبتي که شايد بالاترين مصائببود، گاهي عباد و راهبان بني اسرائيل به ديدنش ميآمدند و به صراحت ميگفتند : تو چهگناه عظيمي کردهاي که به اين عذاب"اليم"گرفتار شدهاي؟ ولي آن حضرت باز رشتهصبر را از کف نميداد، و چشمه زلال شکر و سپاس الهي را به کفران و ناشکري آلودهنميساخت. تنها کاري که کرد اين بود که بعد از مدتي طولاني به پيشگاه خداوند عرضکرد : "بار پروردگارا!شيطان مرا به رنج و عذاب افکند (و انتظار گشايش تنها از تو دارم) ، و اذکر عبدنا ايوب اذ نادي ربه اني مسني الشيطان بنصب و عذاب "
هنگامي که اين پيامبر عظيم الشان تمام مراحل اين آزمايش بزرگ را پشتسرگذاشت و با کوهي از صبر و استقامت در برابر مصائب بزرگ ايستادگي کرد، و شيطان راشرمندهتر و مايوستر ساخت، درهاي رحمت الهي به روي او گشوده شد و نه تنها اموالو فرزندانش به لطف الهي به او بازگشت، بلکه افزونتر از آن نصيبش و از همه مهمتر، بهمقام پرافتخار "نعم العبد انه اواب رسيد. و به گفته"ابن مسعود"مفسر و قاري معروف : "اين افتخار را براي خود در تاريخ بشريتثبت کرد که سر سلسله صابران تا روز قيامتخواهد بود، راس الصابرين الي يوم القيامة" (3)
اين مطلب را نبايد ساده انگاشت که يک انساني که داراي امکانات بسيار وسيع وگستردهاي است، يکباره همه چيز خود را از دستبدهد و بر خاک سياه بنشيند و حتينيش زبان دوست و دشمن را که اثرش از خنجر و شمشير بيشتر است، بشنود و آن گاهکلمهاي بر خلاف رضاي خدا که حاکي از ناسپاسياش باشد، بر زبان نراند و هموارهزبانش به ذکر و شکر در گردش باشد، و در پايان کار، تنها سخني که ميگويد، همان باشدکه در بالا آورديم، يعني عرض حال و حکايت وضع خويشتن در پيشگاه خدا کند و نهغير آن. عدهاي که اين جمله را شکايتي پنداشتهاند، سخت اشتباه کردهاند، زيرا کهکمترين اثري از شکايت در آن به چشم نميخورد و به گفته شاعر :
چار چيز آوردهام شاها که در گنج تو نيست! نيستي و حاجت و عجز و نياز آوردهام!
در دومين آيه
مورد بحث، از صبر"حضرت يعقوب"که اسطورهاي در صبر وشکيبايي است، سخن به ميان آمده است. او به فراق فرزند دلبندش حضرت يوسف عليه السلامکه سخت مورد علاقهاش بود گرفتار شد. ساليان دراز با چشماني اشکبار صبر کرد تا سرانجام ديدهاش نابينا شد، اما هرگز سخني بر خلاف رضاي حق بر زبان نراند و پيوستهشاکر و صابر بود، به تعبير خودش"صبر جميل"داشت، چنان که در آيه مورد بحث آمدهاست : " (برادران يوسف) پيراهن او را با خوني دروغين (نزد پدر) آوردند، (حضرت يعقوبخطاب به فرزندانش) گفت : هوسهاي نفساني شما، اين کار را در نظرتان زينت داده، منصبر جميل ميکنم و از خداوند در برابر آنچه شما ميگوييد، ياري ميطلبم، و جائو عليقميصه بدم کذب قال بل سولت لکم انفسکم امرا فصبر جميل و الله المستعان علي ماتصفون " (4)
برادران دروغگو و کم حافظه، از اين غافل بودند که اگر پيراهن حضرت يوسف عليه السلامرا به خون آغشته نموده و به عنوان سند حمله گرگ نزد پدرشان ميآورند، لااقل چندجاي پيراهن را پاره کنند تا دليلي بر حمله گرگ باشد، در حالي که آنها پيراهن برادر را خون آلود کرده، نزد پدر آوردند، به همين دليل پدر از نيرنگ آنها با خبر شد و جمله "بل سولت لکم انفسکم امرا" را گفت، ولي چون در آن شرايط، کاري از دستش ساختهنبود، در حالي که بياختيار اشکش جاري بود، گفت : "فصبر جميل" ، صبر خواهم کرد، صبري زيبا" (که توام با شکرگزاري و سپاس خدا باشد، آلوده به ناسپاسي و جزع و بي تابينگردد) .
درباره "صبر جميل" ، مفسران تعبيرات مختلفي دارند، بعضي گفتهاند : صبر جميل، صبري است که نه بي تابي در آن باشد و نه شکايت نزد مردم. بعضي گفتهاند : صبر جميلآن است که براي خدا باشد. پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله نيز در برابر اين سؤال که صبر جميلچيست؟ فرمودند : "هو الذي لاشکوي معه، صبري است که شکايتي در آن نباشد. " (5)
بعضي نيز گفتهاند : صبر جميل آن است که شکايت نزد خلق در آن نباشد، و از آنجميلتر اين که عرض حال خود به خالق کند و با اين عرض حال و پناه آوردن به او، حق عبوديت را انجام دهد.
به همين دليل وقتي که فرزندان حضرت يعقوب عليه السلام بر آن حضرت خرده گرفتند، وگفتند : اين قدر ياد يوسف مکن، حضرت فرمودند : "من غم و اندوهم را تنها به خداميگويم، نه به ديگران و از خدا چيزهايي ميدانم که شما نميدانيد، قال انما اشکوا بثي وحزني الي الله و اعلم من الله ما لا تعلمون" (6)
در سومين آيه
ضمن اشاره به جمع ديگري از پيامبران الهي که همگي در برابرمشکلات صبر و شکيبايي پيشه کردند و به خاطر صبرشان غرق در رحمت الهي گشته ودر زمره صالحان قرار گرفتند، ميفرمايد : "و اسماعيل و ادريس و ذو الکفل را به ياد آور کههمه از صابران بودند، و ما آنها را در رحمتخود وارد کرديم، زيرا آنها از صالحان بودند، واسماعيل و ادريس و ذا الکفل کل من الصابرين و ادخلناهم في رحمتنا انهم منالصالحين " (7)
صبر اسماعيل روشن و آشکار است، زيرا اولا آماده شد که پدر او را به قربانگاه برد وکارد بر گلويش بگذارد و قرباني شود، هر چند خداوند، بر آنها محبت کرد و گوسفندي به عنوان قرباني به جاي اسماعيل براي آنها فرستاد.
ثانيا، در سرزمين خشک و سوزان مکه، کنار خانه خدا ماند تا تدريجا آنجا رونقگرفت.
در مورد صبر ادريس گفتهاند : نخستين کسي بود که در ميان قوم خويش مبعوث شدتا آنها را به سوي خدا دعوت کند، اما با وجود مرارت زيادي که در اين راه کشيد، قومش دعوت او را اجابت نکردند.
ناميدن"ذو الکفل"به اين نام و قرار گرفتن در زمره صابران بزرگي که پيش از او بهنبوت رسيدهاند، به اين علتبوده است که او در ميان بني اسرائيل ميزيست، خداوند بهيکي از انبياء که حکومتبني اسرائيل را در دست داشت، وحي فرستاد که ميخواهمقبض روحت کنم، بايد حکومتخود را به ديگري واگذاري، هر کس که در برابر توتعهد کند، تا هر شب به عبادت خدا برخيزد، و همه روز روزه گيرد، و در ميان مردمداوري کند، بي آن که خشمگين گردد.
جواني گفت : من متکفل همه اينها ميشوم. اين سخن را گفت و تا پايان عمرش به هرسه عهدش (با تمام مشکلاتي که داشت) وفا کرد، خداوند او را به مقام نبوت مبعوثنموده و ذو الکفل ناميدش. (8)
آري، اين سه بزرگوار، همه از اسطورههاي صبر و شکيبايي بودند که قرآن کريم بهعنوان سرمشقي براي مسلمين جهان، به زندگي آنها اشاره ميکند.
در چهارمين آيه
سخن از گفتگوي حضرت موسي عليه السلام و خضر عليه السلام است، در اينداستان پر از نکات آموزنده و انسان ساز، آمده است : حضرت موسي عليه السلام براي فراگرفتنعلوم تازهاي نزد حضرت خضر عليه السلام آمد و از او تقاضا کرد تا از علومي که خدا دراختيارش گذارده، چيزي به ايشان بياموزد، زيرا اين علوم، غير از"علم شريعت"بود کهحضرت موسي عليه السلام بر آن آگاهي کامل داشت. اين علوم مربوط به اسرار تکويني حوادثمختلف جهان بود، ولي به هر حال حضرت خضر عليه السلام که از بيصبري حضرت موسيعليه السلام در برابر اين آموزش نگران بود، به او چنين گفت : "تو هرگز نميتواني با من شکيبايي کني و چگونه ميتواني در برابر چيزي که از رموزش آگاه نيستي شکيبا باشي، قال انک لنتستطيع معي صبرا و کيف تصبر علي ما لم تحط به خبرا " (9)
حضرت موسي عليه السلام به حضرت خضر عليه السلام قول داد که صابر و شکيبا باشد، وليحوادث و پيش آمدها چنان عجيب و تکان دهنده بود که پيمانه صبر حضرت موسي عليه السلامکه از اسرار آن آگاه نبود، لبريز شد، و دو بار زبان به اعتراض بر حضرت خضر عليه السلامگشود، حضرت خضر عليه السلام نيز پيمانش را در مورد صبر و شکيبايي يادآور گشت وموسي عليه السلام عذرخواهي کرد، ولي بار سوم، براي هميشه از او جدا شد.
اين داستان عجيب، مطالب زيادي را به ما ميآموزد، که تنها يک بخش از آنمربوط به بحث ما است و آن اين که حضرت موسي عليه السلام صبر و شکيبايي بيشتري داشت، به اسرار تازهاي راه مييافت و اين ناشکيبايي او سبب شد که تنها سه نکته مهم را در اينزمينه بياموزد، در حالي که به گفته يکي از مفسران معروف، اگر صبر و حوصله بيشتريداشت، هزاران نکته از اسرار علم برايش فاش ميشد. (10)
به اين ترتيب صبر و شکيبايي يکي از کليدهاي علم و آگاهي است.
ممکن استسؤال شود که آيا پيامبران، آگاهترين افراد زمان خود نيستند؟ پسچگونه حضرت موسي عليه السلام به خاطر فرا گرفتن علومي به دنبال حضرت خضر عليه السلام شتافت وقبل از اين که بيش از چند نکته بياموزد، حضرت خضر عليه السلام او را از خويش جدا ساخت؟
پاسخ اين سؤال روشن است، هر پيامبري بايد دانشمندترين و آگاهترين فرد نسبتبهقلمرو ماموريتش، در نظام ريعتباشد و حضرت موسي عليه السلام چنين بود، ولي قلمروماموريتحضرت خضر عليه السلام مربوط به عالم تکوين بود و کارهايش همچون ملائکه"مدبرات امرا" (ماموران تدبير در جهان آفرينش) بود. به همين دليل کارهايي که ازحضرت خضر عليه السلام سر ميزد و به ظاهر با موازين شرع هماهنگ نبود، سبب شد، فرياداعتراض حضرت موسي عليه السلام بلند شود و هنگامي که حضرت خضر عليه السلام اسرارش را شرح داد، همه را پذيرفت.
اصولا قوانين حاکم بر جهان تکوين با آن چه در جهان تشريع است، گرچه سرانجامبه يک نتيجه منتهي ميشود، ولي در ظاهر، از هم جداست و از همين رو، دوستي وهمراهي حضرت خضر عليه السلام و حضرت موسي عليه السلام مدت کوتاهي طول نکشيد.
ممکن استبعضي از پيامبران و هم چنين امامان عليهم السلام به اسرار تکوين نيز آگاه باشند (همانند پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله و ائمه معصومين عليهم السلام که از روايات استفاده ميشود، ولي اينامر در نبوت و رسالت پيامبران و امامت ائمه معصومين عليهم السلام ضرورتي ندارد، زيرا يکفضيلت است، نه شرط رسالت و امامت.
در پنجمين آيه
سخن از يکي از پيامبران بني اسرائيل است که در تفاسير و تاريخ از اوبه نام"اشموئيل"ياد کردهاند.
هنگامي که بني اسرائيل بر اثر ظلم سلطاني به نام"جالوت"آواره و بيچاره شدند، دستبه دامن"اشموئيل"زدند تا رئيس و فرماندهي براي جنگ با"جالوت"برايشانتعيين کند. او طي انتخاب حساب شدهاي که شرحش از موضوع اين بحثخارج است، جواني به نام"طالوت"را براي اين کار برگزيد.
هنگامي که طالوت، لشکر عظيمي از بني اسرائيل را براي جنگ با"جالوت"بسيجکرد، با فراست و هوشياري که خدا به او داده بود، دريافت که اين لشکر انبوه، کاراييچنداني ندارد، زيرا افراد سست اراده و کم طاقتبسياري در ميان آنهاست که نه تنهاسبب تقويت آنها نخواهند شد، بلکه باعث تضعيف روحيه ديگران نيز ميشوند، لذاتصميم گرفتبا آزمايشهاي متعددي آنها را تصفيه کند. پس از انجام اين کار، گروهمحدودي بيشتر باقي نماند.
آن گروه، از کمي نفرات خود نگران و ناراحتبودند و به يکديگر گفتند : "ما امروزتوان مقاومت در برابر لشکر عظيم جالوت را نداريم"، ولي به گفته قرآن : "کساني که علم بهملاقات خدا داشتند (و به روز رستاخيز معتقد بودند) گفتند : چه بسيار گروههاي کوچکي که بهفرمان خدا بر گروههاي عظيمي پيروز شدند و خداوند با صابران است، . . . قال الذين يظنون انهم ملاقوا الله کم من فئة قليلة غلبت فئة کثيرة باذن الله و الله مع الصابرين ". (11)
سپس، همين گروه، هنگامي که در برابر"جالوت"و سپاهيان او قرار گرفتند، گفتند :
"پروردگارا!پيمانه صبر و شکيبايي و استقامت را بر ما بريز، گامهاي ما را استوار فرما و ما را برجمعيت کافران پيروز نما، و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علينا صبرا و ثبتاقدامنا و انصرنا علي القوم الکافرين " (12)
به اين ترتيب آنها نشان دادند که با جمعيتي انبوه که فاقد انگيزه و بيبهره از صبر واستقامتاند، در ميدان نبرد پيروز نخواهند شد، بلکه گروه اندک، اما مصمم و شکيبا وثابت قدم، ميتوانند بر لشکرهاي عظيم پيروز گردد و سرانجام نيز چنين شد. اين گروهاندک به فرماندهي"طالوت"، توانستند"جالوت"و سپاهيان عظيمش را درهم بشکنند و"جالوت"نيز توسط داود عليه السلام - که آن روز جواني نيرومند در لشکر طالوت بود - کشته شدو بني اسرائيل توانست زمينها و مردم دربند خود را از سيطره و اسارت دشمن آزادسازند و به اين ترتيب درس ديگري درباره اهميت صبر و استقامت در تاريخ از خودشانبه يادگار گذاشتند.
از اين آيات استفاده ميشود که انگيزه اين صبر و استقامت، توکل بر خدا، ايمان بهروز رستاخيز و پاداشهاي الهي بوده است. بعضي از روايات، تعداد اين گروه اندک را313 نفر دانستهاند (همانند اصحاب بدر که 313 نفر بودند) و جالب اين که حضرتداود عليه السلام، جوان کم سن و سال اما نيرومند و با ايمان، با فلاخني که در دست داشت، پيشاني جالوت را نشانه گرفت و آن چنان ماهرانه، يکي دو سنگ پرتاب کرد که درستبر پيشاني جالوت برخورد کرد.
به محض برخورد سنگ، جالوت فريادي کشيد و از مرکب فرو افتاد، لشکرش بامشاهده اين واقعه، با وحشتي فراوان، به سرعت فرار کرده و از هم فرو پاشيد، لشکريکه طبق بعضي از روايات عددشان بالغ بر يکصد هزار نفر مرد مسلح به انواع سلاح بود.
در ششمين آيه
خداوند خطاب به پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله کرده و ضمن اين که به او درس استقامت ميدهد، درسي که برخاسته از زندگي پيامبران"اولوالعزم"است، ميفرمايد :
"صبر و شکيبايي پيشه کن، آن گونه که پيامبران اولو العزم شکيبايي داشتند و براي عذاب آنها (مخالفان) شتاب مکن، فاصبر کما صبر اولو العزم من الرسل و لا تستعجل لهم. . . " (13)
گرچه در اين آيه شريفه، شکيبايي و صبر در تقاضاي عذاب براي مخالفان و دشمناناست تا بر آنها حجت تمام شود و اگر افرادي نيز در ميانشان تمايل دارند تا در راه حقگام نهند، به گروه سعادتمندان ملحق شوند، ولي دستور، يک دستور کلي است و دليلروشني بر فضيلت صبر به عنوان يک برنامه عمومي، براي همه پيامبران اولو العزم است.
آري همه پيامبران بزرگ و صاحب شريعت، با دشمنان سرسخت، نادان و لجوجروبرو بودند، ولي در اين راه بيشترين استقامت را متحمل شدند تا هدايت امتشان را بهبهترين صورت بجا آورند.
حضرت نوح عليه السلام 950 سال دعوت به خدا کرد و شب و روز زحمت کشيد و درخلوت و جلوت، آنها را اندرز کرد، اما جز گروه اندکي به او ايمان نياوردند.
حضرت ابراهيم عليه السلام را به ميان آتش افکندند و حضرت موسي عليه السلام و مؤمنان قومش رابا شديدترين شکنجهها آزردند، حضرت عيسي عليه السلام را بعد از آزار زياد، ميخواستند کهبه دار آويزند، ولي خداوند او را نجات داد. خلاصه اين که پيوسته دنيا، محل برخوردحق و باطل بوده است که در اين ميان فقط با نيروي صبر و استقامت ميتوان بر مشکلاتپيروز شد.
در اين که مراد از پيامبران"اولو العزم"چه کساني هستند، بعضي آنها را به پيامبرانصاحب شريعت جديد تفسير کردهاند که تعداد آنها به همراه پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله پنج نفرميباشد. انتخاب اين عنوان براي آنها نيز به خاطر اراده محکم و عزم استوارشان در راهدعوت حق بوده است. بيشک اين گروه از پيامبران نسبتبه سايرين، با مشکلاتبيشتري روبرو بودند، زيرا عرضه شريعت جديد و آيين تازه، مشکلات را در برابرمتعصبان، بيشتر ميکند.
بعضي نيز آنها را هيجده نفر - که نام آنها در آيات 83 تا 90 سوره انعام آمده - و بعضي نه نفر و بعضي هفت نفر و بعضي شش نفر و بعضي پنج نفر و بعضي تمام پيامبرانالهي را"اولو العزم"شمردهاند، زيرا معتقدند که همه داراي عزم راسخي بودهاند، ولي بابا توجه به اين که"من"در جمله"اولو العزم من الرسل" "من تبعيضيه"است، قول اخيربعيد به نظر ميرسد و ساير اقوال نيز دليل روشني ندارد، جز همان که در تفسير آيه به نقلاز معصومين عليهم السلام آورديم که تعداد آنها با پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله پنج نفر بودهاند.
در هفتمين آيه
باز خطاب به پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله، ضمن دستور به شکيبايي در برابراستهزاء و تکذيب و آزار مشرکان عرب و کافران متعصب، ميفرمايد : "صبر جميل پيشهکن، فاصبر صبرا جميلا " (14)
در تفسير صبر جميل، مفسران تعبيرات گوناگوني دارند که در تفسير آيه دوم درهمين بحث آورده شد و با حديث ديگري آن را تکميل ميکنيم.
امام باقر عليه السلام در پاسخ اين سؤال که صبر جميل چيست؟ فرمودند : "صبر ليس فيهشکوي الي الناس، صبري است که در آن شکايتبه مردم وجود نداشته باشد". (15)
در هشتمين آيه
خداوند ضمن اين که همه مؤمنان را به صبر و مصابره - که تفسير آنخواهد آمد - دعوت نموده و آن را کليد رستگاري و نجات ميشمرد، ميفرمايد : "ايکساني که ايمان آوردهايد، صبر (و استقامت) پيشه کنيد و در برابر دشمنان (نيز) استقامت وشکيبايي به خرج دهيد، از مرزهاي خود مراقبت و تقواي الهي پيشه کنيد، شايد رستگار شويد، يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون " (16)
در اين آيه، چهار دستور داده شده که سرچشمه رستگاري و کليد سعادت است.
نخست، صبر و استقامت و ايستادگي در برابر حوادث و مشکلات و مصائب وموانع، دوم"مصابره"که از باب"مفاعله"و به معني صبر و استقامت در برابر صبر واستقامت ديگران آمده است. در واقع دستور اول ناظر به ايستادگي در برابر انواعمشکلات و حوادث گوناگون زندگي است و دستور دوم ناظر به ايستادگي در برابر دشمن است، به اين ترتيب که هر قدر آنها بيشتر مقاومت کنند، مؤمنان بايد بر مقاومتخودشانبيفزايند تا بر دشمن غالب شوند.
"رابطوا"از ماده"مرابطه"در اصل از"رباط"که به معني بستن چيزي در مکاني است، گرفته شده است. اين واژه (مرابطه) معمولا به معني مراقبت از مرزها ميآيد، زيراسربازان اسلام، مرکبها و وسائل جنگي خود را در آن محل نگهداري ميکردند.
آخرين دستور، تقواي الهي است که مانند چتري بر همه دستورهاي سابق سايهميافکند و هنگامي که صبر و مصابره و مرابطه به دور از هر گونه رياکاري و اغراضشخصي، آميخته با تقوا گردد، سبب فلاح و رستگاري و نجات در دنيا و آخرت خواهدبود.
بعضي ديگر در تفسير"مصابره"گفتهاند : ايستادگي در مقابل عادات و هواي نفساست، زيرا آنها در برابر انسان ايستادگي ميکنند و انسان نيز بايد در مقابل آنها، ايستادگي نمايد. در تفسير"مرابطه"نيز گفتهاند که منظور، پيوند نفس با طاعت الهي و ياپيوند قلب به خداست.
نقل شده که عارفي پياده به خانه خدا ميرفت، مرد عرب شتر سواري به او گفت : ايشيخ!به کجا ميروي؟ عابد گفت : به بيت الله. گفت : چرا پيادهاي؟ گفت : من مرکبهايزيادي دارم (تو نميبيني) . مرد عرب سؤال کرد : آن مرکبها چيست؟ عارف گفت :
هنگامي که بلا و مصيبتي بر من نازل شود، بر مرکب صبر سوار ميشوم، و هنگامي کهنعمتي نازل شود، بر مرکب شکر و هنگامي که قضاء و قدري رخ دهد، بر مرکب رضاء وهنگامي که نفس سرکش مرا به چيزي دعوت کند، ميدانم که آن چه از عمر باقي مانده، کمتر از آن است که گذشته است.
مرد عرب گفت : در واقع تو سوارهاي، من پيادهام، برو در امان خدا (17)
در نهمين آيه
خطاب به همه مؤمنان، با تعبيري تازه، ضمن توصيه به اين که درمشکلات از نيروي صبر و نماز کمک بگيرند، ميفرمايد"اي افراد با ايمان!از صبر (و استقامت) و نماز کمک بگيريد (تا بر مشکلات فائق آييد) ، زيرا خداوند با صابران است، ياايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوة ان الله مع الصابرين ". (18)
اين آيه داراي مفهوم وسيعي است و هر گونه صبر و استقامت را شامل ميشود، خواهصبر به اطاعتيا بر معصيتيا بر مصيبتباشد. براي انجام هر کار مهمي کمک گرفتن واستعانت لازم است، خواه جهاد باشد يا غير آن، بنابراين، براي انجام هر کار مهمي بايداز شاخههاي مختلف صبر که متناسب با آن کار است، ياري جست.
درباره تفسير صبر به"روزه"بايد گفت که روزه يکي از مصداقهاي روشن اين صبراست، نه اين که تمام مفهوم آن را در بر بگيرد.
در اين جا اين سؤال پيش ميآيد که چه رابطهاي ميان صبر به معني وسيع کلمه باصلاة (نماز) وجود دارد؟
بعضي از مفسران گفتهاند : رابطه آن دو اين است که گاه پيمانه صبر انسان لبريزميشود و طاقت او بر صبر کاهش مييابد. اين جاست که نماز به او قوت قلب و اراده وتوکل بر خدا ميبخشد و بدين سان، نيروي صبر از طريق نماز افزايش مييابد.
به تعبير ديگر، هنگامي که انسان از طريق نماز به خدا روي ميآورد، خود را بهقدرت بيپايان و لا يزال حق مرتبط ميسازد، اين کار، مقاومت انسان را در برابرمشکلات، چنان افزايش ميدهد که به نيرويي شکست ناپذيري تبديل ميشود.
به همين دليل در حديثي که گاه از پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله و گاه از امير مؤمنان علي عليه السلام نقلشده و هر دو نيز صحيح ميباشد، آمده است : "اذا اهاله امر فزع، قام الي الصلوة ثم تليهذه الآية و استعينوا بالصبر و الصلاة، هنگامي که با مشکل مهم روبرو ميشد، به نماز برميخاست (و پس از نماز به دنبال حل مشکل ميرفت) و اين آيه را تلاوت ميفرمود (20) استعينوابالصبر و الصلاة" (19)
به هر حال، اين آيه از روشنترين آياتي است که اهميت صبر را به عنوان يک عاملپيروزي در زندگي مشخص ميکند.
در دهمين آيه
پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله را دستور ميدهد که (از سوي خداوند متعال) بهتمام بندگان با ايمانش چنين بگويد : "اي بندگان من که ايمان آوردهايد، تقواي الهي پيشهکنيد، براي کساني که در اين دنيا نيکي کردهاند، پاداش نيکي است، سرزمين خدا وسيع است (هر گاه تحت فشار شديد کافران جبار قرار گرفتيد، تسليم نشويد، بلکه مهاجرت کنيد، زيراصابران اجر و پاداش خود را بيحساب دريافت ميکنند، قل يا عبادي الذين آمنوا اتقواربکم للذين احسنوا في هذه الدنيا حسنة و ارض الله واسعة انما يوفي الصابرون اجرهمبغير حساب " (21)
اين آيه از يک سو نشان ميدهد که انسان بايد در برابر مشکلات که در راه مقابله باجباران متحمل ميشود، از نيروي صبر کمک بگيرد، زيرا بدون آن چارهاي جز تسليمدر برابر ظالمان زورمدار ندارد.
از سوي ديگر، پاداش صابران را بيحساب و غير قابل شمارش بيان ميدارد.
تعبير"بي حساب"نشان ميدهد که خداوند، آن قدر به آنها پاداش ميدهد که جز او، کسي قادر به حسابش نيست. به همين جهت در حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و اله ميخوانيم :
"هنگامي که نامههاي اعمال گشوده ميشود و ترازوهاي اعمال نصب ميشود، براي کسانيکه گرفتار بلاهاي سختي شدند و صبر کردند، نه ترازويي نصب ميشود و نه نامه عملي گشودهخواهد شد (بلکه بي حساب به آنها پاداش ميدهند) (22) ، سپس پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله آيه فوق راتلاوت نمود : انما يوفي الصابرون اجرهم بغير حساب ".
تعبير به"غير حساب"در آيات متعددي آمده است که اغلب مربوط به روزيهايفراوان دنيوي است که خداوند به بعضي از انسانها ميدهد، تنها در اين مورد و در آيهچهلم سوره مؤمن، از پاداشها و روزيهاي قيامتسخن به ميان آمده. به يقين جايي کهپاداش يا روزي بدون حساب داده شود، تناسبي با کميت و کيفيت اعمال نخواهدداشت، بلکه متناسب با لطف پروردگار است و در نتيجه بسيار مهم و والا خواهد بود.
در يازدهمين آيه
تعبير بسيار جالبي درباره اهميت صبر دارد و آن اين که فرشتگانهنگامي که براي ديدار بهشتيان از هر دري وارد ميگردند، به آنها ميگويند : "سلام برشما!به خاطر صبر و استقامتتان، چه پايان خوبي در اين سرا نصيبتان شد!، سلام عليکمبما صبرتم فنعم عقبي الدار " (23)
جالب اين که از ميان تمام اعمال و طاعات و عبادات و کارهاي نيک بهشتيان، انگشت روي صبر و شکيبايي آنها ميگذارند و آن را سبب ورود به بهشت ميشمارند واگر دقت کنيم، تصديق خواهيم کرد که صبر و استقامت، نقش مهمي در سعادت انسان وبهشتي شدن او دارد، زيرا بدون صبر، نه پرهيز از گناهان ممکن است و نه انجام اطاعتهاو عبادتها، نه جهاد با نفس و نه جهاد با دشمن. به همين دليل فرشتگان، در نخستينتبريک به بهشتيان، به مساله صبر تکيه ميکنند.
شاهد اين سخن که همه طاعات در سايه صبر انجام ميگيرد، در آيه بيست و دومهمين سوره آمده است : "انديشمندان و اولو الالباب، کساني هستند که به خاطر ذاتپروردگارشان، صبر و شکيبايي ميکنند، نماز را بر پا ميدارند و از آنچه به آنها روزي دادهايم، درپنهان و آشکار، انفاق ميکنند و با حسنات، آثار سيئات را از بين ميبرند، و الذين صبرواابتغاء وجه ربهم و اقاموا الصلاة و انفقوا مما رزقناهم سرا و علانية و يدرئون بالحسنةالسيئة. . . "
در تفسير اين آيه، حديث جالبي از امام علي بن الحسين عليه السلام نقل شده است : هنگاميکه روز قيامت ميشود، ندا دهندهاي ندا ميدهد که اهل صبر و شکيبايي به پاخيزيد، گروهي بر ميخيزند، به آنها گفته ميشود : سوي بهشتبرويد. در اين هنگام، فرشتگان بهاستقبال آنها ميآيند و ميگويند : کجا ميرويد؟ ميگويند : سوي بهشت. فرشتگانميگويند : قبل از حساب؟ !ميگويند : آري (قبل از حساب) . ميگويند : شما کيستيد؟
ميگويند : ما اهل صبريم، ميگويند : صبر شما چه چيز بوده است؟ ميگويند : ما در راهطاعت پروردگار و پرهيز از گناهان و در برابر بلا و اندوه و غم، در دنيا صبر و شکيباييکرديم. امام علي بن الحسين عليه السلام فرمود : اين جاست که فرشتگان ميگويند : داخل بهشتشويد، چه عالي است پاداش عاملان.
بعضي از راويان احاديث گفتهاند : "در همين جا فرشتگان ميگويند : سلام عليکم بماصبرتم ". (24)
در دوازدهمين آيه
به صورت زيبايي، همان مطلبي که در آيه قبل عنوان شد، مطرحميکند. اين آيه، در ادامه آيات قبل که در صدد بيان اوصاف دوازدهگانه"عباد الرحمن"که بيانگر شخصيت والاي آنها در تمام ابعاد است - ميفرمايد : "آنها هستند که درجاتعالي بهشت، در برابر شکيباييشان، ، پاداش داده ميشود و با تحيت و سلام (فرشتگان)
روبرو ميشوند، اولئک يجزون الغرفة بما صبروا و يلقون فيها تحية و سلاما " (25)
"غرفه"از ماده"غرف" (بر وزن ظرف) ، به معني برداشتن چيزي است، لذا به آبي کهانسان از چشمه براي نوشيدن با دستهاي خود بر ميگيرد، غرفه ميگويند، در ضمن بهقسمتهاي فوقاني ساختمان و طبقات بالاي منازل نيز"غرفه"ميگويند. در اين آيه نيزمراد برترين منزلگاههاي بهشت است که در اختيار صابران قرار ميگيرد.
صد هزاران کيميا حق آفريد کيمايي همچو صبر، آدم نديد!
از تعبير آيه فوق، استفاده ميشود که"صبر"وجه مشترک تمام اوصاف دوازدهگانه"عباد الرحمن"ميباشد.
در سيزدهمين آيه که از آيات معروف صبر است، ضمن بشارت به صابران در برابرآزمايشهاي بزرگ الهي ميفرمايد : "به يقين همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي، زيانمالي و جاني و کمبود ميوهها، آزمايش ميکنيم و صابران را بشارت ده - آنها که هرگاه مصيبتيبه آنان رسد، ميگويند : ما متعلق به خداييم و سوي او بازگرديم - آنها کساني هستند کهرحمتهاي الهي شامل حالشان است و آنها هدايتيافتگانند، و لنبلونکم بشيء من الخوفو الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين الذين اذا اصابتهممصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون اولئک عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون " (26)
گرچه در اين آيات، تنها به يکي از شاخههاي صبر، يعني صبر بر مصائب و مشکلاتاشاره شده، ولي اهميت آن به اندازهاي است که صلوات و درود و رحمت الهي را به ايندسته از صابران جاري شده، و مسيرهاي هدايت را در پرتو همين صبر و شکيباييميپيمايند.
با توجه به اين نکته که آزمايشهاي گوناگون در اين جهان از سنتهاي خلل ناپذيرالهي است، و عبور از گردنههاي صعب العبور آن جز با صبر ممکن نيست، به نقش صبر وشکيبايي در زندگي و آثار نهايي آن پي ميبريم.
چه افتخاري از اين بالاتر که انسان در برابر صبرش، مشمول اين سه عنايتبزرگالهي گردد :
نخست، صلوات و درودي از نوع آنچه بر پيامبر بزرگش فرستاده ميشود و سپسشمول رحمت واسعه الهي، نسبتبه او و از همه مهمتر، هدايت پروردگار که سرچشمهتمام نعمتها و خوشبختيهاست.
در اين که چرا صلوات به صورت جمع آمده دو تفسير ذکر شده که هر دو ميتواندصحيح باشد : نخست اين که اشاره به انواع اکرام و احترام الهي است، و ديگر اين کهاشاره به تکرار آن ميباشد. تعبير به رحمت، به صورت نکره نيز اشاره به اهميت وعظمت است.
در بيان تفاوت ميان صلوات و رحمت، بعضي گفتهاند : صلوات اشاره به مدح و ثنايالهي و لطف و مغفرت اوست، در حالي که رحمت، اشاره به انواع نعمتهاي مادي ومعنوي در دنيا و آخرت دارد.
در چهاردهمين و آخرين آيه از آيات مورد بحث که در سوره و العصر آمده، قرآنمجيد ضمن بيان اين که همه انسانها در خسران و زيان قرار دارند، جز کساني که داراييک برنامه چهار مادهاي هستند که يکي از موارد آن، صبر و شکيبايي و استقامت است، ميفرمايد : "به عصر سوگند!که انسانها همه در زيانند مگر کساني که ايمان آورده و اعمالصالح انجام دادند و يکديگر را به حق سفارش کرده، و يکديگر را به صبر و شکيبايي توصيهنمودهاند، و العصر ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوابالحق و تواصوا بالصبر " (27)
تعبير تواصوا - از ماده"تواصي"به معني سفارش کردن به يکديگر در آيات فوق نشانميدهد که مؤمنان بعد از ايمان و معرفت و عمل صالح، بايد به احقاق حقوق رويآورند، حق را بشناسند و يکديگر به آن توصيه کنند، چون احقاق حق و اجراي حق درجامعه انساني، جز با استقامت و ايستادگي در برابر موانع ممکن نيست، توصيه به صبررا به عنوان چهارمين اصل که پشتوانه اصول سه گانه ديگر استبيان ميکند. بنابراينصبر، يکي از ارکان اصلي سعادت انسانهاست که بدون آن، درخت ايمان به ثمرنمينشيند و اعمال صالح انجام نميگيرد، و احقاق حقوق در جامعه انساني تحققنمييابد. بدون شک، احقاق حقوق و اداي آن از مشکلترين کارهاست، زيرا گاهيممکن استحق، با فرد يا عزيزان و بستگانش مخالف باشد، در اين جا اداي حق جز بهمدد صبر، صورت نميپذيرد.
نتيجه
از مجموع آنچه در آيات بالا آمد، ميتوان نتيجه گرفت که اهميت صبر و شکيباييو استقامت، بسيار بيش از آن است که ما فکر ميکنيم. به گفته بعضي از مفسران، صبر درقرآن مجيد، بيش از هفتاد بار يا نزديک به يکصد بار تکرار و تاکيد شده، در حالي کههيچ يک از فضايل انساني، به اين اندازه مورد تاکيد قرار نگرفته است. اين نشان ميدهدکه قرآن، براي اين فضيلت اخلاقي و عملي اهميت فراواني قائل است، و آن را عصارههمه فضيلتها و خمير مايه همه سعادتها و ابزار وصول به هر گونه خوشبختي وسعادت ميداند.
صبر در احاديث اسلامي
به گفته بعضي از علماي اخلاق، رواياتي که درباره فضيلت صبر و شکيبايي ازمعصومين عليهم السلام به ما رسيده، بيش از آن است که به شمارش در آيد. و در برخي از کتبکه درباره صبر تاليف يافته، نزديک به 900 حديث از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و اله و ائمهمعصومين عليهم السلام در اين باره آمده است که به عنوان نمونه، بخشي از آنها را گلچيننمودهايم :
1 - رسول خدا صلي الله عليه و اله فرمودند : "الصبر خير مرکب ما رزق الله عبدا خيرا له و لا اوسعمن الصبر، صبر بهترين مرکب سواري است، خداوند هيچ بندهاي را بهتر و گسترده از صبرروزي نداده است. " (28)
تعبير به"بهترين مرکب"، در اين حديثشريف اشاره به اين دارد که صبر، وسيلهرسيدن به همه سعادتها و خوشبختيهاست و انسان بدون آن به هيچ مقامي در دنيا وآخرت نميرسد!
2 - امير مؤمنان علي عليه السلام ميفرمايند : "عليکم بالصبر فان الصبر من الايمان کالراسمن الجسد، بر شما باد صبر و استقامت کردن، زيرا صبر نسبتبه ايمان، همانند سر به بدناست. " (29)
نشان ميدهد که صبر نقش کليدي براي تمام ابعاد زندگي انسان دارد، به همين دليلدر ذيل همين حديث آمده است"لا ايمان لمن لا صبر له، کسي که صبر و استقامت ندارد، ايمان او پايدار نخواهد ماند. "
3 - در حديث ديگر، همان حضرت عليه السلام ميفرمايند : "لا يعدم الصبور الظفر و ان طالبه الزمان، شخص صبور، پيروزي را از دست نخواهد داد هر چند طول بکشد. " (30)
با توجه با اين که هم صبر مطلق ذکر شده و هم پيروزي، نشان ميدهد که اين حکمدر تمام ابعاد معنوي و مادي زندگي انسانهاست.
4 - پيغمبر اکرم صلي الله عليه و اله، صبر را به منزله نصف ايمان شمردهاند : "الصبر نصف الايمان، صبر نصف ايمان است. " (31)
در بعضي از روايات، نصف ايمان را شکر گزاري و نصف ديگر آن را صبردانستهاند. صبر و استقامتبراي رسيدن به نعمتها و سپس شکر نعمت، يعني بهرهبرداريصحيح از مواهب و نعمتهاي الهي.
روشن است که اين حديث، هيچ منافاتي با احاديث گذشته ندارد، زيرا همان طور کهبيان شد، اگر مؤمن صبر نداشته باشد ايمانش به خاطر موانعي که بر سر راه دارد، از بينميرود، هم چنين اگر شاکر نباشد، طبق اين بيان (و لئن کفرتم ان عذابي لشديد) نعمتهااز کفش ميرود.
5 - در حديث ديگر، رسول خدا صلي الله عليه و اله در تعبير زيباي ديگري فرمودند : "الصبر کنزمن کنوز الجنة، صبر، گنجي از گنجهاي بهشت است. " (32)
6 - دليل اين امر با نقل حديثي از امير مؤمنان عليه السلام به وضوح روشن ميشود : "الصبرعون علي کل امر، صبر و شکيبايي به پيشرفت هر کار (مهمي) کمک ميکند. " (33)
زيرا همانگونه که ميدانيد، در نظام زندگي بر سر راه هر کار مهمي، موانعي قراردارد که عبور از آنها فقط با نيروي صبر و شکيبايي ممکن است.
7 - درباره شکيبايي در برابر گناه اين حديث نقل شده است : "و من صبر عنمعصية الله فهو کالمجاهد في سبيل الله، کسي که در مقابل عوامل گناه صبر کند، مقامشهمانند مجاهد در راه خداست. " (34)
آري هر دو مجاهد"في سبيل الله"اند، با اين تفاوت که يکي با دشمن بيروني (جهاد اصغر) و ديگري با دشمن دروني (جهاد اکبر) ميجنگد.
8 - در حديث ديگري از امير مؤمنان عليه السلام آمده است : "ان صبرت ادرکتبصبرکمنازل الابرار و ان جزعت اوردک جزعک عذاب النار، اگر صبر کني، به خاطر صبر خودبه مقامات ابرار و نيکوکاران ميرسي و اگر بيصبري کني، اين بي صبري تو را در عذاب دوزخوارد ميکند. " (35)
9 - امام صادق عليه السلام درباره صبر در برابر بلاها و حوادث تلخ زندگي، ميفرمايند : "منابتلي من المؤمنين ببلاء فصبر عليه کان له مثل اجر الف شهيد، هر کس از مؤمنان به بلاييگرفتار شود (و) شکيبايي را از دست ندهد، پاداش هزار شهيد دارد". (36)
مرحوم"علامه مجلسي"قدس سره، بعد از ذکر اين حديث در جلد 68 بحار الانوار، اينسؤال را مطرح ميکند که چگونه اين پاداش صحيح است، در حالي که شهيد خود ازصابران ميباشد، زيرا در برابر دشمن صبر ميکند تا شربتشهادت را مينوشددر جواب اين سؤال ميتوان گفت : شهيد در برابر تهاجمات دشمن صبر ميکند وصابران در مقابل حوادث تلخ زندگي، مانند بيماريها، ناکاميها و از دست دادن عزيزانصبر ميکنند.
دليل ديگري بر برتري او نسبتبه اجر شهادت، اين است که شهادت يک بار است، ولي گرفتاريهاي تلخ زندگي، هزاران بار تکرار ميشود،
10 - پيغمبر اکرم صلي الله عليه و اله درباره پاداش معنوي صابران ميفرمايند : "من ابتلي فصبر واعطي فشکر و ظلم فغفر اولئک لهم الا من و هم مهتدون، کساني که به بلايي مبتلا شود وشکيبايي کند و نعمتي به او برسد و شکر آن را به جا آورد و مورد ستم واقع شود و (با بزرگواري) طرف راببخشد، چنين کساني امنيت و آرامش (در قيامت دارند) و آنها دايتيافتگانند". (37)
11 - امام صادق عليه السلام ميفرمايند : "الصبر يظهر ما في بواطن العباد من النور و الصفاءو الجزع يظهر ما في بواطنهم من الظلمة و الوحشة، صبر، آنچه را که در درون بندگان خدا ازنور و صفا وجود دارد، آشکار ميکند و بيصبري و ناشکيبايي، آنچه را که در درون آنها از ظلمت ووحشت است، ظاهر ميسازد. " (38)
12 - بحث احاديث صبر را با حديث ديگري از امير مؤمنان عليه السلام پايان ميدهيم :
"الصبر مطية لا تکبوا و القناعة سيف لا ينبوا، صبر و شکيبايي مرکبي است که هرگز به زميننميخورد و قناعتشمشيري است که هرگز از کار نميافتد" (39)
اينها بخش مختصري از احاديثي است که درباره اهميت صبر انسانها و پاداششکيبايان وارد شده است.
من از مفصل اين قصه مجملي گفتم تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل
همان گونه که در مباحث گذشته اشاره شد، طبيعت زندگي دنيا اين است که با موانع ومشکلات و آفات همراه ميباشد. در مسير انجام"بايدها"و"نبايدها"اغلب مشکلاتياست که اگر انسان از آنها نگذرد، به مقصد نميرسد. در ضمن هميشه آفات و مصايبيدر کمين نعمتهاست که باعث از دست دادن آنها ميشود، مصايبي در اموال و انفس وعزيزان و دوستان و مواهب ديگر.
انسان بدون صبر و استقامت، هم در جهات مثبتبه جايي نميرسد و هم در برابرعوامل منفي و مصائب و آفات قادر به ايستادگي نيست. به همين دليل، کليد اصليپيروزيها، صبر و شکيبايي است و از آنجا که دين مجموعهاي از بايدها و نبايدهاست، اطاعات و ترک معاصي، بدون صبر و استقامت، بقاء و دوامي ندارد، زيرا طبق بيانگذشته، صبر در برابر ايمان، همانند سر نسبتبه بدن است.
از اين رو، در بعضي از احاديث اسلامي (از جمله حديثي از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده، صبر و ظفر، قرين هم شمرده شدهاند که به واسطه صبر، ظفر ميآيد، "الصبر الظفر، صبر مساويبا پيروزي است!" (40)
در آيات قرآن نيز شرط مهم پيروزي مجاهدان راه خدا را صبر و شکيبايي شمردهاست : "ان يکن منکم عشرون صابرون يغلبوا ماتين و ان يکن منکم ماة يغلبوا الفا منالذين کفروا ، هر گاه بيست نفر صبور و با استقامت از شما باشد، بر دويست نفر غلبه ميکنند و اگريکصد نفر باشند بر هزار نفر از کافران پيروز ميگردند. " (41)
چه نيرويي است که يک نفر را توانايي مقابله با ده نفر و صد نفر را توانايي مقابله بايک هزار نفر را ميدهد. اين نيرو همان صبر و استقامت است که در آيه به آن تصريحشده است.
افراد سست اراده و کم حوصله و کم استقامت، بسيار زود از ميدان حوادثميگريزند، يا در برابر حجم مشکلات زانوا ميزنند. نه دنيا را بدون صبر و استقامتبه انسان ميدهند و نه آخرت را، به همين دليل، اقوام و ملتهايي در جهان پيشرفت دارندکه استقامتبيشتري داشته باشند.
در حالات علماي بزرگ - اعم از شخصيتهاي والاي مذهبي که درهاي علوم راگشودند يا دانشمندان علوم ديگر که به اختراعات و اکتشافات بزرگي نايل شدند - چيزيکه بيش از هر چيز ديگر ميدرخشد، صبر و استقامت آنها است. گاهي يک دانشمند، براي کشف يک قانون علمي، ناچار است چند سال در کتابخانه يا آزمايشگاه خود بماندتا موفق به کشف آن شود.
حديثي از علي عليه السلام نقل شده است : "من رکب مراکب الصبر اهتدي الي ميدان النصر، کسي که بر مرکب صبر و شکيبايي سوار شود، به ميدان پيروزي پاي مينهد. " (42)
باز از همان امام بزرگوار آمده است که"مفتاح الظفر لزوم الصبر، کليد پيروزي، داشتنصبر و شکيبايي است. " (43)
از سوي ديگر، افراد کم صبر و استقامت، بسيار زود آلوده گناه ميشوند، زيرا گناه، جاذبههاي نيرومندي براي نفس سرکش انساني دارد و اگر مقاومتشديدي در انساننباشد، ايستادگي در برابر آن جاذبهها ممکن نيست.
در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است : "کم من صبر ساعة قد اورثت فرحا طويلا وکم من لذة ساعة قد ورثتحزنا طويلا، بسيار اتفاق افتاده که يک ساعت صبر و شکيبايي، سبب شادي طولاني شده است، و چه بسيار لذت کوتاهي در يک ساعت، غم و اندوه طولاني به بارآورده است" (44)
ممکن است در طول زندگي، انسان گرفتار خسارتها و زيانهاي مادي، اجتماعي ويا معنوي شود، مثلا در مورد مرگ نزديکان بايد گفت که چنان نيست که دوستان وخويشاوندان همه با هم متولد شوند و همه با هم بميرند، بعضي زودتر و بعضي ديرتر، چشم از جهان ميپوشند، آنها که زودتر ميروند، بازماندگان را به داغ و فراق خود مبتلاميسازند. اگر انسان، صبور نباشد، به زودي سلامتش را از دست ميدهد، از همه چيززندگي مايوس گشته و دست و دلشان از کار ميماند.
آري!اين صبر است که با وجود تمام اين حوادث ناگوار، به روح و قلب انسان توانايي ادامه حيات را ميدهد.
در روايات سابق، بيان داشتيم که امام صادق عليه السلام ثواب شکيبايي شيعيان دربرابر مصيبها و گرفتاريها را برابر با پاداش هزار شهيد دانستند که اين امر نشانگر همينمعني است.
خلاصه اين که : در باره اهميت صبر و نقش آن در پيشبرد دين و دنيا، هر چه بيان شودکم است. به همين دليل، تعبيرات بسيار بالايي را که در روايات اسلامي در باره صابرانآمده است، نبايد مبالغه پنداشت : "انه من صبر نال بصبره درجة الصائم القائم، و درجةالشهيد الذي ضرب بسيفه قدام محمد صلي الله عليه و اله، هر کس صبر و شکيبايي کند، به خاطر آن به مقامروزهداران شب زندهدار ميرسد و درجه شهيدي را که در پيشاپيش پيغمبر اکرم به دفاع پرداخته وشربتشهادت نوشيده است را به دست ميآورد. " (45)
به گفته شاعر :
کليد صبر کسي را باشد اندر دست هر آينه در گنج مراد بگشايد به شام تيره محنتبسازد و صبر نما که عاقبتسحر از پرده روي بنمايد
شاخههاي صبر
در بسياري از گفتار و نوشتار علماي اخلاق و بزرگان اسلام، "صبر"به سه شاخهتقسيم شده است
1 - صبر بر اطاعت.
2 - صبر بر معصيت.
3 - صبر بر مصيبت.
منظور از"صبر بر اطاعت"، ايستادگي در برابر مشکلات اطاعت فرمان خداست.
اطاعت فرمان الهي در نماز و روزه و حج و جهاد و اداي واجبات مالي، همانند خمس وزکات و هم چنين صبر و شکيبايي در برابر مشکلات اطاعت اوامر استحبابي که دامنهگستردهاي دارد.
منظور از"صبر بر معصيت"، ايستادگي در برابر شعلههاي سرکش شهوات وهيجانهاي برخاسته از هوا و هوس است که اگر چنين نباشد، طوفان شهوات و هوسهاتمام ايمان و تقوا و پاکي و صدق و صفا و. . . را از بين ميبرد.
و منظور از"صبر بر مصيبت"، آن است که انسان در طول زندگي، در برابر حوادثدردناکي، مانند از دست دادن عزيزان، خسارتهاي عظيم مالي، به خطر افتادن آبرو وحيثيت اجتماعي، گرفتاري در چنگال بيماريهاي صعب العلاج و افتادن در دام دوستانناباب و شرکاي خائن و حکومت ظالم و گاه همسران فاسد و. . . صبر و شکيبايي را ازدست ندهد.
بزرگان اخلاق، اين تقسيم سه گانه را از روايات اسلامي گرفتهاند، همانند روايتي کهاز پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله نقل شده است : "الصبر ثلاثة، صبر علي المصيبة و صبر عليالطاعة و صبر علي المعصية فمن صبر علي المصيبة حتي يردها بحسن عزائها، کتب اللهله ثلاث ماة درجة ما بين الدرجة الي الدرجة کما بين السماء الي الارض و من صبر عليالطاعة کتب الله له ست ماة درجة، ما بين الدرجة الي الدرجة کما بين تخوم الارض اليالعرش و من صبر علي المعصية کتب الله له تسع ماة درجة ما بين الدرجة الي الدرجةکما بين تخوم الارض الي منتهي العرش، صبر بر سه گونه است : صبر بر مصيبت، کسي که صبربر مصيبت کند و آن را با شکيبايي و صبر جميل تحمل نمايد، خداوند سيصد درجه برايش مينويسدکه فاصله ميان هر درجه همانند فاصله آسمان و زمين است و هر کس صبر بر اطاعت کند، خداوندششصد درجه برايش مينويسد که فاصله هر يک با ديگري همانند فاصله انتهاي زمين تا عرشخداست. و هر کس صبر بر معصيت کند، خداوند نهصد درجه برايش مينويسد که فاصله هر يک باديگري، همانند فاصله منتهاي زمين تا منتهاي عرش خداست. " (46)
از تعبيرات اين حديث، استفاده ميشود که صبر بر معصيت مهمتر از همه است و صبربر اطاعت در مرحله دوم و صبر مصيبت در مرحله سوم قرار دارد.
امير مؤمنان علي عليه السلام در حديثي ديگر، بعد از آن که ايمان را بر چهار ستون قرار دادهکه رکن اول آن صبر، رکن دوم آن يقين و رکن سوم آن، عقل و رکن چهارم آن جهاداست، ميفرمايد : "و الصبر منها علي اربع شعب، علي الشوق و الشفق و الزهد و الترقب، صبر چهار شعبه دارد، اشتياق، ترس، زهد و انتظار و سپس در شرح آن ميفرمايند : کسي کهاشتياق بهشت داشته باشد، از شهوات و هوسهاي سرکش به کنار ميرود، و آن کسي که از آتشدوزخ بترسد، از محرمات دوري ميگزيند و کسي که زهد بر دنيا داشته باشد، براي انجام نيک سرعتميگيرد" (47)
با اندکي دقت روشن ميشود که هدف امام عليه السلام، شرح انگيزههاي صبر و استقامتاست، نه شاخههاي آن.
نظير اين حديث، از پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله نيز نقل شده است.
انگيزههاي صبر و شکيبايي
اموري که باعث صبر انسان در مشکلات طاعت و ترک معصيت و در برابر مصائبميشود، فراوان است که هر کدام تاثير خاصي در پديد آوردن اين فضيلتبزرگ داردکه مهمترين آنها عبارتند از :
1 - تقويت پايههاي ايمان و يقين، مخصوصا توجه به اين نکته که خداوند"ارحمالراحمين"است و نسبتبه بندگانش از هر کسي مهربانتر است و او براي رعايت و تامينمصالح عباد، حوادثي ميآفريند که اسرار و منافعش پوشيده است، روح شکيبايي را درانسان پرورش ميدهد. توجه به پاداشهاي عظيم مطيعان و تارکان معاصي و صدقوعدههاي الهي نيز در اين زمينه، عزم انسان را در صبر و شکيبايي، راسختر ميکند.
از همين رو، امير مؤمنان عليه السلام ميفرمايند : "اصل الصبر حسن اليقين بالله، اساس وريشه صبر، ايمان و يقين خوب، نسبتبه خداوند است" (48)
بديهي است، هر قدر ايمان انسان به حکمت و رحمت پروردگار بيشتر باشد، صبر اونيز بيشتر خواهد شد، به تعبير ديگر، تحمل صبر و شکيبايي برايش آسانتر ميگردد. بههمين دليل، حديثي از امام صادق عليه السلام نقل شده که به بعضي از ياران خود فرمود : "انا صبرو شيعتنا اصبر منا، ما صبورانيم، ولي شيعيان ما از ما صبورترند". راوي سؤال ميکند، فدايتشوم! چگونه شيعيان شما از شما صبورترند؟ امام در پاسخ فرمودند : "لانا نصبر علي ما نعلم و شيعتنا يصبرون علي ما لا يعلمون، چون ما بر چيزي که ميدانيم (و از اسرار آن آگاهيم)
صبر ميکنيم، ولي شيعيان ما در برابر اموري که از اسرارش آگاه نيستند صبر ميکنند" (49)
2 - دستيابي صبر، مانند کسب هر فضيلت اخلاقي ديگر، ممارست و روبرو شدن باحوادث گوناگون حاصل ميشود، به همين دليل در حديثي از امير مؤمنان علي عليه السلامآمده است : "من توالت عليه نکبات الزمان اکسبته فضيلة الصبر، کسي که پي در پيحوادث ناخوشايندي برايش حادث شود، فضيلت صبر را برايش فرهم ميکند" (50)
به تعبير ديگر، انسان در ابتداي برخورد با مصيبتي، ناله و فرياد سر ميدهد و جزع وفزع را به اوج ميرساند، هم چنين هنگامي که در انجام طاعتي از طاعات پروردگار، بامشکلي روبرو شود، اظهار خستگي ميکند، ولي تکرار آن حوادث و اين مشکلات بهتدريج فضيلت صبر را به عنوان يک عادت در او به وجود ميآورد.
3 - توجه به اين نکته که دنيا، دار حوادث و مشکلات است و رسيدن به هيچ موهبتياز مواهب مادي و معنوي، بدون عبور از موانع گوناگون امکان پذير نيست و نيز توجه بهاين حقيقت که افراد کم صبر و بي حوصله و کم طاقت، هرگز به جايي نخواهند رسيد، عزم و اراده انسان را بر صبر و شکيبايي در مقابل مشکلات محکمتر ميسازد.
همان گونه که در سابق اشاره شد، براي چيدن يک شاخه گل بايد رنجخار را کشيد وبراي نوشيدن يک جرعه عسل، بايد در برابر نيش زنبور صبر کرد، گنجها در ويرانههاست و بهشت در لابلاي ناملايمات قرار گرفته است.
به يقين هر کس در اين امور دقت کند، آمادگي بيشتري براي صبر و شکيبايي پيداميکند. از همين رو در حديث ديگري از امير مؤمنان علي عليه السلام آمده است : "لکل نعمةمفتاح و مغلاق و مفتاحها الصبر و مغلاقها الکسل، براي هر نعمتي کليد و قفل و بندي است، کليد آن صبر و قفل و بند آن، تنبلي و کسالت است. " (51)
4 - يکي ديگر از انگيزههاي صبر و عوامل پرورش آن، هم شکل ساختن صابراناست، اين امر نه تنها در اين جا بلکه در تمام فضايل اخلاقي صدق ميکند که هر گاهانسان، در ظاهر خود را به صفتي بيارايد، هر چند در باطن چنين نباشد، به تدريج درباطنش نيز نفوذ کرده و به آن متخلق ميگردد.
در حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و اله آمده است : "من يتصبر يصبره الله و من يستعفف يعفهالله، و من يستغن يغنه الله و ما اعطي عبد عطاء هو خير و اوسع من الصبر، کسي که خود رابه چهره صابران در آورد (و جزع و فزع را ترک گويد) ، خداوند روح صبر را به او ميبخشد و کسي که بهچهره عفيفان در آيد، خداوند او را به زينت عفت ميآرايد و کسي که در چهره بينيازان در آيد، خداوند اورا بينياز ميسازد و به هيچ بندهاي موهبتي بهتر و گستردهتر از صبر عطا نشده است. " (52)
5 - صبر رابطه نزديکي با ظرفيت وجودي انسان دارد. هر اندازه ظرفيت و شخصيتانسان بيشتر شود، صبر و شکيبايي او افزون ميگردد، به همين دليل کودکان و بزرگسالانکودک صفت، در برابر کمترين حادثهاي، بيتابي ميکنند، در حالي که افراد با ظرفيتو با شخصيت، مشکلات را در خود هضم نموده و خم به ابرو نميآورند.
يک استخر کوچک با اندک نسيمي متلاطم ميشود، ولي يک اقيانوس عظيم، بهآساني متلاطم نميشود و اقيانوس کبير را از اين جهت اقيانوس آرام ميخوانند کههيجان امواجش به خاطر گسترش آن کمتر است.
مطالعه حالات بزرگان، مخصوصا انبياء و اولياي الهي که بر اثر صبر و شکيبايي بهمقامات عالي روحاني نايل گشتند، ميتواند از انگيزههاي مؤثر باشد، همان گونه که آنهادر همه چيز الگو و اسوهاند.
مساله صبر و شکيبايي در برابر حوادث سخت زندگي و مشکلات عظيمي که در راهپيروزي انسان وجود دارد، تنها بعد اخلاقي ندارد، بلکه از نظر بهداشت و سلامت جسمنيز فوق العاده موثر است. افراد ناشکيبا عمري کوتاه و توام با انواع بيماريها دارند کهمهمترين آنها بيماريهاي قلبي و عصبي است، در حالي که شکيبايان از عمر طولاني وتوام با سلامت نسبي برخوردارند، به همين دليل، روانشناسان معتقدند داشتن مذهب (که انسان را به شکيبايي در برابر مشکلات ترغيب ميکند) يکي از شرايط سلامت جسمو روان انسان است.
در حديثي از امير مؤمنان علي عليه السلام آمده است : "من احب البقاء فليعد للمصائب قلباصبورا، کسي که دوست دارد عمر طولاني داشته باشد، بايد قلب صبوري در برابر مصائب آمادهکند. " (53)
جزع و بيتابي
" جزع " نقطه مقابل " صبر " است و آن، حالتبيقراري و ناشکيبايي در برابرحوادث و مشکلات است، به گونهاي که انسان در برابر حادثه زانو زند، مايوس شود، بي تابي کند و يا از تلاش و کشش براي رسيدن به مقصد چشم بپوشد.
جزع يکي از بدترين و نکوهيدهترين صفات است که انسان را در دنيا و آخرت بهبدبختي ميکشاند و از رسيدن به مقامات والا باز ميدارد و ارزش و مقام او را در جامعهکاسته، شربت زندگي را رد کامش تلخ، و شهد حيات را شرنگ ميسازد.
قرآن مجيد در سوره"معارج"، انسان را موجودي حريص و کم طاقتي معرفيميکند که وقتي بدي به او برسد، بيتابي ميکند و هنگامي که خوبي به او رسد، بخلميورزد و مانع ديگران ميشود، "ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا واذا مسه الخير منوعا" . (54)
منظور از انسان در اين آيه - همانند بعضي از آيات مشابهي که انسان را با صفاتناشايستي توصيف کرده - انسانهاي تربيت نيافته و به اصطلاح خود رو و فاقد شخصيتاست و لذا در ذيل همين آيات با جمله (الا المطلين. . . تا. . . و الذين هم علي صلاتهميحافظون) ، افراد با ايماني را که به نماز و کمک به محرومان و اصول عفت و امانت وشهادت به حق وفا دارند، استثناء کرده و از تحت عنوان"هلوع"خارج ميکند.
تعبير آيات فوق، شايد اشاره به اين باشد که معمولا افراد جزوع و ناشکيبا بخيل همهستند، همان گونه که بخيلان ناشکيبا ميباشند، به تعبير ديگر اين دو صفتبا يکديگررابطه دارند و از اين رو در مفهوم"هلوع"جمع شدهاند.
در روايات اسلامي نيز بحثهاي جالب و عميق و نکتههاي قابل ملاحظهاي در اينزمينه ديده ميشود که هر يک از ديگري آموزندهتر است، در ذيل به چند نمونه از آنهااشاره ميشود :
1 - امير مؤمنان علي عليه السلام در مذمت جزع ميفرمايند : "اياک و الجزع فانه يقطع الاملو يضعف العمل و يورث الهم، از جزع و ناشکيبايي بپرهيز، زيرا اميد انسان را قطع و کوشش و تلاش را ضعيف ساخته و غم اندوه به بار ميآورد" (55)
2 - همان امام بزرگوار در جاي ديگر ضمن اشاره به نکته لطيف ديگري ميفرمايند :
"الجزع و اتعب من الصبر، بيتابي از صبر و شکيبايي ناراحت کنندهتر است" (56)
دليل آن روشن است، زيرا جزع و بيتابي هيچ مشکلي را حل نميکند، تنها اثرشاين است که روح و جسم انسان را در هم ميکوبد، به همين دليل از شکيبايي پرزحمتتر ميباشد، مثلا، هنگامي که انسان، عزيزي را از دست دهد، ممکن ستسرشرا به ديوار بکوبد، گريبان چاک کند، نعره و فرياد بکشد و يا سر انجام خود کشي کند، اماهيچ يک از اينها عزيز از دست رفته را باز نميگرداند، بلکه تنها پايههاي ايمان وسلامت جسم و جان او را در هم ميکوبد، علاوه بر اين، اجر و پاداش انسان را نيز بر بادميدهد که شرح ان در حديثبعد ميآيد.
3 - حضرت علي عليه السلام ميفرمايند : "الجزع لا يدفع القدر و لکن يحبط الاجر، جزع (دربرابر مصائب) ، مقدرات را تغيير نميدهد، ولي اجر و پاداش انسان را از بين ميبرد. " (57)
در باين اين که چرا پاداش را از بين ميبرد، بايد گفت : جزع و ناشکيبايي دليل بر عدمرضا و عدم تسليم در برابر مقدرات الهي است. در واقع، اعتراض به عدل و حکمتپروردگار را در بر دارد، هر چند صاحبش از آن غافل باشد.
4 - در حديث ديگري که از امام هادي عليه السلام نقل شده، ضمن اشاره به نکته جالبديگري، ميفرمايند : "المصيبة للصابر واحدة و للجازع اثنان، مصيبتبراي انسان صبوريکي است و براي انسان بي صبر و ناشکيبا دوتاست. " (58)
جزع و بيتابي - چنان که در قبلا اشاره شد - مشکلات عظيم جسمي و روحي بهدنبال دارد، به علاوه اجر و پاداش انسان را بر باد ميدهد، بنابر اين مصيبت افراد ناشکيبامضاعف ميشود.
5 - امام کاظم عليه السلام در بيان يکي از وصاياي حضرت مسيح عليه السلام ميفرمايند : "ولا تجعلوا قلوبکم ماوي للشهوات ان اجزعکم عند البلاء لاشدکم حبا للدنيا و ان اصبرکمعلي البلاء لازهدکم في الدنيا، دلهاي خود را پناهگاه شهوات قرار ندهيد، آن کس که در بلا، بيشتر بيتابي ميکند، علاقهاش به دنيا بيشتر است و آن کس که در بلا، شکيباتر است، نسبتبه دنيا، بي اعتناتر است". (59)
از اين روايت استفاده ميشود که يکي از سرچشمههاي مهم جزع و بيتابي، حرصو حب دنياست و براي کاستن از شدت جزع، بايد از علاقه به دنيا کاست.
6 - در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام نقل شده است : پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله هنگام عيادتيکي از يارانش که آخرين ساعات عمرش را ميگذراند، فرمودند : "اي فرشته مرگ!با او مدار کن که باايمان است. ملک الموت عرض کرد : بشارت باد بر تو اي محمد!که من نسبتبه همه مؤمنان مداراميکنم. بدان اي محمد!هنگامي که من روح فرزندان آدم را ميگيرم، خانواده آنان بيتابي ميکنند.
در گوشهاي از خانه ميايستم و ميگويم : چرا اين گونه بيتابي ميکنيد؟ من قبل از پايان عمرش روحاو نگرفتم و اين يک ماموريت الهي است، گناهي ندارم، "ان تحتسبوه و تصبروا توجروا، و انتجزعوا تاثموا و توزروا، اگر راضي به رضاي خدا باشيد و صبر کنيد به شما پاداش داده ميشود واگر جزع و بيتابي کنيد گناه ميکنيد" (60)
7 - حديث کوتاه و پر معني ديگري از امير مؤمنان علي عليه السلام آمده است : "من لم ينجهالصبر اهلکه الجزع، کسي که صبر او را نجات ندهد، بيتابي او را هلاک خواهد کرد" (61) (اينهلاکت ميتواند اشاره به هلاکت دنيا و آخرت باشد) .
8 - اين بحث را با حديث ديگري از پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله - به عنوان"ختامه مسک"پايان ميدهيم. در اين حديث آمده است که يکي از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و اله فرزندش را ازدست داده بود، حضرت صلي الله عليه و اله دستور نوشتن نامهاي به اين مضمون را به او دادند : "خداوندمتعال، اجر تو را افزون کند و به تو صبر و شکيبايي دهد!. . .
. . . مبادا با جزع و بيتابي، اجر خود را از بين ببري و فرداي قيامتبه خاطر از دست دادن ثوابصبر بر مصيبت، پشيمان گردي، هنگامي که ثواب و مصيبتت را ببيني، ميفهمي که مصيبت ازآن کوتاهتر بوده است و بدان!جزع و بيتابي عزيز از دست رفته را باز نميگرداند، غم و اندوه، قضاي الهي را تغيير نميدهد و آنچه از پاداش، در برابر از دست دادن فرزند بر تو نازل شده، تاسفترا از ميان ميبرد" (62)
مرحوم محدث قمي در"سفينة البحار"داستان جالبي در باره"بوذر جمهر"و مساله"صبر و جزع"که بسيار مناسب اين نوشتار است، نقل ميکند : در بعضي از تواريخ آمده است که انوشيروان نسبتبه"بوذر جمهر"خشمگين شد. دستور داد او را در اتاقتاريکي زنداني کنند. چندين روز گذشت، انوشيروان کسي را فرستاده تا از وضع حال اوجويا شود. فرستاده انوشيروان، در حالي که او خوشحال و مطمئن بود، از او پرسيد :
چگونه در اين حالت که در سخت مضيقهاي، فارغ البال ميباشي؟
بوذر گفت : من (همه روزه) از معجوني که از شش ماده ترکيب شده است، استفادهميکنم و اين معجون همان گونه که ميبينيد، مرا سر حال آورده است.
فرستاده پرسيد : ممکن است معجون را به ما معرفي کني تا در مشکلات به آنپناه بريم؟
بوذر در جواب گفت :
ماده اول آن"الثقة بالله، توکل بر خداست".
ماده دوم، آنچه مقدر است، خواه و ناخواه رخ ميدهد و بيتابي در برابر آن، مشکلي را حل نخواهد کرد.
ماده سوم، صبر و شکيبايي بهترين چيزي است که در آزمونهاي الهي به کمکانسان ميشتابد.
ماده چهارم، اگر صبر نکنم، چه کنم؟ بنابر اين باز جزع خود را هلاک ننمايم.
ماده پنجم، از مشکلي که من دارم، مصائب مشکلتري نيز وجود دارد، پس خدا راشکر که در آنها گرفتار نشدم!
ماده ششم، ستون به ستون فرج است.
اين سخن به انوشيروان رسيد، او را آزاد و گرامي داشت. (63)
درمان جزع و ناشکيبايي
اين بيماري دروني، مانند بسياري از بيماريهاي ديگر، راههاي درمان دارد که ما درذيل به آنها اشاره ميکنيم :
1 - تشخيص درد و تجويز بهترين راه درمان
هنگامي که يک طبيب روحاني، اين بيماري اخلاقي را از طريق آثار و نشانههايش (مانند بر سر و صورت زدن، انگشتبه دندان گزيدن، ناله و فرياد کشيدن، با کجخلقي وخشونتبا ديگران صحبت کردن، با زن و فرزند خود بد رفتاري نمودن و حداقل زبان بهشکوه گشودن) تشخيص داد، براي درمان دستبه کار ميشود و از راههاي مختلفاقدام ميکند!
2 - يادآوري پيامدهاي شوم جزع و بيتابي
ياد آوري پيامدهاي جزع و بيتابي و آثار سوء آن نقش مهمي در درمان اين بيماريروحي دارد. شايد کمتر کسي اين آثار را بداند و از اين حالت، بيزار نشود و در صددرفعش بر نيايد.
آري!هنگامي که انسان بداند، ناشکيباييها، اجر و پاداش او را در پيشگاه خدا (طبقروايات گذشته) بر باد ميدهد، بيآن که مشکلي را حل کند، روان انسان را در همميکوبد و آرامش او را سلب نموده و سلامت جسم و جان او را به خطر مياندازد، ازهمه بدتر اين که درهاي حل مشکل را بر روي انسان ميبندد، زيرا اگر به هنگام بروزمشکلات و مصائب، انسان خونسردي خويش را حفظ کند و به اعصاب خويش مسلطباشد، اغلب راه حلي براي گشودن مشکل و يا حد اقل، کاهش مصائب مييابد، وليانسان ناشکيبا بر اثر اضطراب و بيتابي و عدم تسلط بر اعصاب و عدم تمرکز فکر، حتيدرهايي را که آشکارا به رويش باز است، نميبيند، درست مانند پرندگاني که در اتاق وسالني گرفتار شوند، مرتب خود را به اين در و ديوار ميکوبند و حتي هنگامي که صاحبخانه، پنجرهها را ميگشايد تا آنها آزاد شوند، به خاطر اضطراب و بيتابي شان حتيدريچههاي باز را نيز نميبيند که اگر لحظهاي آرام گيرد و شکيبايي پيشه کند و نگاهي بهاطراف خود اندازد، به آساني راه نجات خود را پيدا خواهد کرد.
دقتبه اين حقايق، تاثير مهمي در تغيير اين حالت دارد و به تدريج انسان را در صفشکيبايان در ميآورد.
3 - مطالعه آيات و رواياتي که پيرامون اجر و پاداش صابران وارد شده است :
مطالعه آيات و رواياتي که در باره اجر صابران وارد شده است، نقش مهمي درتقويت روحيه صبر در انسان دارد، از جمله اين آيه شريفه که بزرگترين بشارت را بهصابران ميدهد : "بشارت ده صابران را همانها که وقتي مصيبتي به آنها برسد، ميگويند : ما ازخداييم و به سوي او باز ميگرديم، رحمت و درود خدا بر آنهاست و آنها هدايتيافتگانند، "و بشرالصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون اولئک عليهم صلواتو رحمة اولئک هم المهتدون"
تعبير "اولئک هم المهتدون" تعبير پر معنا و داراي تفسيرهاي گوناگوني است کهممکن استيکي از تفسيرهاي آن همان که در بالا ذکر شد، باشد و آن اين که صابران، راه حل مشکلات را زودتر از ديگران پيدا ميکند، و درها به روي آنان گشوده ميشود.
چون يکي از عوامل اصلي بيتابي"ضعف نفس"است، پس هر قدر انسان در تقويتروحيات خود بکوشد، در زدودن آثار ناشکيبايي و بيصبري موفقتر است.
4 - مطالعه احوال انبياء و اولياء و بزرگان
يکي ديگر از راههاي درمان بيتابي، مطالعه حالات انبياء و اولياء و صبر و شکيباييآنان در مقابل مصائب و درد و رنجهاي گوناگون و دشمنان دروني و بيروني است.
يادآوري اين مسائل به انسان الهام ميدهد که نبايد در برابر حجم مشکلات بيتابينمود.
5 - تلقين و اعتماد به نفس در تحمل سختيها
اين نکته را نيز نبايد فراموش کرد که تلقين، چه از سوي خود و چه از طرف ديگران، عامل مؤثري در بر طرف ساختن اخلاق سوء و صافت زشت نفساني است. اگرناشکيبايان هر روز به خود تلقين شکيبايي کنند و اطرافيان نيز در تلقين کوتاهي نکنند، بيشک آثار شکيبايي در آنان ظاهر ميشود.
اين بحث را با دعايي از امام سجاد عليه السلام پايان ميدهيم : "اللهم اجعل اول يومي هذاصلاحا و اوسطه فلاحا و آخره نجاحا اعوذ بک من يوم اوله فزع و اوسطه جزع و آخرهوجع، پروردگارا!آغاز روز مرا صالح و سعادت و وسط آن را رستگاري و پايانش را پيروزي قرار ده. پناه به تو ميبرم از روزي که آغازش بيتباهي و وسط آن ناله و فرياد و پايانش درد و رنجباشد".
از اين تعبير استفاده ميشود که جزع و فزع انسان را به درد و رنج ميکشاند و نه تنهااز درد انسان نميکاهد، بلکه دردش را افزايش ميدهد.
فرق جزع و احساسات معقول
قلب انسان کانون عواطف و احساسات است. هر گاه عزيزي را از دست دهد، ناراحت گشته و اشکهايش جاري ميشود، اما نبايد هرگز اين گونه اظهار تاثر را با جزع وبيتابي و بيصبري اشتباه کرد، زيرا قلب انسان در برابر حوادث ناگوار عکس العمل نشانداده و چشم انسان نيز که دريچه قلب است، ممکن است از تاثيرات قلب متاثر گردد.
بنابراين گريه و سوگواري براي از دست دادن عزيزان يک امر طبيعي و انساني است.
مهم آن است که انسان در مصيبت، سخني که حاکي از ناشکري و شکايتباشد، بر زباننراند و حرفهايي که دور از شان يک بنده مطيع پروردگار است، نگويد، خود زنيننموده و گريبان ندرد. در اين رابطه پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله ميفرمايند : "ليس منا من ضربالخدود و شق الجيوب و دعا بدعوي الجاهلية، کسي که لطمه به صورت زند و يا گريبان چاککند، يا (به هنگام مصيبت) سخناني همانند مردم جاهليتبر زبان راند، از ما نيست".
در حالت پيامبر صلي الله عليه و اله آمده است : هنگامي که ابراهيم عليه السلام فرزند حضرترسول اکرم صلي الله عليه و اله، بدرود حيات گفت، پيامبر صلي الله عليه و اله گريه کرد، به گونهاي که سيلاب اشک برسينهاش جاري شد، عرض کردند : اي رسول خدا!تو ما را از گريه نهي کردي، اما خودتگريه ميکني؟ فرمود : "ليس هذا بکاء و ان هذه رحمة و من لم يرحم لا يرحم، اين گريهنيست، اين رحمت و اظهار محبت است و کسي که رحم و عاطفه نداشته باشد، به او رحم نخواهد شد (و مشمول رحمتحق نميگردد) " (64)
همين موضوع به صورت مشروحتري در کتاب"بحار الانوار"چنين نقل شده است :
هنگامي که ابراهيم، فرزند پيامبر صلي الله عليه و اله آخرين لحظات عمر خود را سپري ميکرد، پيامبر صلي الله عليه و اله او را دردامان خود نهاد و گفت : فرزندم!نميتوانم در برابر تقديرات الهي کاري براي تو انجام دهم، اين سخنرا گفت و اشک از چشمانش سرازير شد، "عبد الرحمن بن عوف"حاضر بود و عرض کرد : اي رسول خدا!گريه ميکني، مگر ما را از گريه نهي نکردهايد؟ حضرت صلي الله عليه و اله فرمودند : من شما را از نوحهگريجاهلانه، از دو صداي احمقانه و فاجرانه نهي کردم، نخست، داد و فرياد آميخته با لهو و لعب وآهنگهاي شيطاني، هنگامي که نعمتهاست، و ديگر، فريادهاي هنگام مصيبت، خراشيدنصورت، چاک کردن گريبان و نغمههاي شيطاني است، ولي آنچه را از من ديدي، عاطفه و رحمتاست و هر کسي که عاطفه و رحم نداشته باشد، رحم نخواهد شد. . . سپس به فرزندش خطاب کردند :
"و انا بک لمحزونون تبکي العين و يدمع القلب و لا نقول ما يسخط الرب عز و جل، ما بهخاطر تو غمگين هستيم، چشم ميگريد و قلب اشک ميريزد، ولي چيزي که خداوند متعال را به خشمآورد، نميگويم". (65)
گاهي ممکن است انسان از خود بيخود شود، فرياد بکشد و گريبان چاک کند يا اينکه اظهار بيتابي نموده و لطمه بر خويش زند که اگر در حد معقول و معمول آن برايايجاد هيجان عمومي و بسيج عواطف در برابر دشمنان باشد، ضروري به نظر ميرسد، پس حساب موارد استثنايي که در حالات بعضي از بزرگان ديده ميشود، بايد جدا کرد.
اين سخن را با حديث ديگري از پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله به پايان ميبريم : "النياحة عملالجاهلية، نوحهگري از اعمال جاهليت است" (66)
منظور از نوحهگري در اين جا، عزاداري و يا ذکر مصيبت و گريستن و عزاداريفردي يا دسته جمعي نيست، بلکه اشاره به کاري دارد که در زمان جاهليت، ميان عربرايجبوده که اگر عزيزي از دنيا ميرفت، زنان نوحهگر حرفهاي را دعوت ميکردند.
آنها نيز با داد و ناله و فريادها مصنوعي، اوصاف دروغ و مبالغههاي بي معني در بارهشخص از دست رفته، ذکر ميکردند و گاه لباسهاي خود را پاره کرده و بر سر و صورتميزدند، و با اين اعمال ناهنجار، فضاي عزاي او را گرم ميکردند.
--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1 - زمر - 10.
2 - رعد/ 24
3 - تفسير روح البيان، ج 8، ص 45 ذيل آيه)
4 - يوسف/ 18.
5 - تفسير قرطبي، ج 5، ص 338.
6 - يوسف/ 386 - انبياء/ 85 - 86.
7 - انبياء/ 85 - 86.
8 - روح البيان، ج 5، ص 515.
9 - کهف/ 67 - 68.
10 - در روح البيان ج. 5، ص287 چنين آمده است : در روايتي آمده است که اگر موسي عليه السلام صبر ميکردهزار نکته عجيب، عجيبتر از آن چه آموخت از حضرت خضر عليه السلام فرا ميگرفت، به همين دليل هنگاميکه موسي عليه السلام اين سخن را از حضرت خضر عليه السلام شنيد، گريه کرد.
11 - بقره/ 249.
12 - بقره/ 250.
13 - احقاق/ 35.
14 - معارج/ 5.
15 - اصول کافي، ج 2، ص93.
16 - آل عمران/ 200.
17 - روح البيان، ج 2، ص 158.
18 - بقره/ 153.
19 - بقره/ 153.
20 - اصول کافي، ج 1، ص 154 - روح البيان، ج 1، ص257.
21 - زمر/ 10.
22 - اين حديث را مرحوم طبرسي در"مجمع البيان"و قرطبي در تفسير نمونه خود و برسويي در"روحالبيان"با تفاوتهاي مختصري در ذيل آيه مورد بحث نقل کردهاند.
23 - رعد/ 24.
24 - تفسير قرطبي، ج 5، ص 4532.
25 - فرقان/ 75.
26 - بقره/ 155 تا157.
27 - عصر/ 1 - 3.
28 - ميزان الحکم، ج 2، ح 10025.
29 - نهج البلاغه، کلمات قصار 82.
30 - نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت153.
31 - محجة البيضاء، ج7، ص106.
32 - محجة البيضاء، ج7، ص107.
33 - غرر الحکم، حديث 765
34 - جامع الاحاديث الشيعه، ج 14، ص253.
35 - شرح غرر الحکم، ح3713.
36 - اصول کافي، ج 2، ص 92.
37 - مجمع الانوار، ج 2، ص526 (حديث 830)
38 - بحار الانوار، ج 68، ص 90، ح 44.
39 - بحار الانوار، ج 68، ص96.
40 - غرر الحکم، حديث213.
41 - انفال/ 65.
42 - کنز الفوائد، ص 58.
43 - غرر الحکم، حديث9809.
44 - بحار الانوار، ج 68، حديث 45.
45 - وسائل الشيعه، ج 11، کتاب الجهاد، ص209، حديث 5.
46 - بحار الانوار، ج 68، ص77 - در اصول کافي، ج 2، ص 91 نيز همين معني نقل شده است.
47 - نهج البلاغه، کلمات قصار، حديث 31.
48 - غرر الحکم، حديث 3084.
49 - کافي، ج 2، ص93، حديث 25
50 - غرر الحکم، حديث 9144.
51 - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 20، ص 322.
52 - ميزان الحکمه، ج 2، حديث 10128.
53 - بحار الانوار، ج 75، ص 81، حديث 71.
54 - معارج/ 19 تا 21.
55 - بحار الانوار، ج79، ص 144.
56 - همان، ص 131، حديث16.
57 - غرر الحکم، حديث1876.
58 - بحار الانوار، ج79، ص 144.
59 - بحار الانوار، ج 1، ص106.
60 - بحار الانوار، ج6، ص169.
61 - بحار الانوار، ج 68، ص96.
62 - ميزان الحکمة، ج 2، ص1563، حديث 10118.
63 - سفينة البحار، واژه صبر.
64 - امالي طوسي، ص 388.
65 - بحار الانوار، ج79، ص 90.
66 - بحار الانوار، ج79، ص103.
***** برگرفته از کتاب اخلاق در قرآن از آيت مکارم شيرازي