جود و سخاوت
  • عنوان مقاله: جود و سخاوت
  • نویسنده: آيت الله ناصر مکارم شيرازي
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 20:23:49 1-9-1403




اشاره
اين دو واژه که در مقابل‏ "بخل‏" است، غالبا در يک معني استعمال مي‏شود، ولي گاه‏از بعضي کلمات استفاده مي‏شود که‏ "جود" مرحله بالاتر از "سخاوت‏" است، زيرا درتعريف‏ "جود" گفته‏اند : "بخشش بدون درخواست است که در عين حال، بخشش خود راکوچک بشمارد. " گاه گفته‏اند : "جود، خوشحال شدن از درخواست مردم و شادگشتن به هنگام‏بخشش است. " بعضي نيز گفته‏اند : "جود بخششي است که مال را، مال خدا بشمرد و سائل رابنده خدا بداند و خودش را در اين ميان واسطه ببيند" ، در حالي که‏ "سخاوت‏" معني‏وسيع‏تري دارد و هرگونه بذل و بخشش را شامل مي‏شود.
بعضي نيز گفته‏اند : "کسي که بخشي از اموال خود را ببخشد و بخش ديگر را براي خودبگذارد، صاحب سخاوت است و کسي که اکثر آن را ببخشد و مقدار کمي را براي خود بگذارد، داراي جود است‏" . مطابق تمام اين تعريفها "جود" مرحله بالاتر از "سخاوت‏" است.
به هر حال‏ "جود" و "سخاوت‏" از فضايل مهم اخلاقي است، هر اندازه‏ "بخل‏" نشانه‏پستي و حقارت و ضعف ايمان و فقدان شخصيت است، "جود" و "سخاوت‏" نشانه ايمان‏و شخصيت والاي انسان است.
در آيات قرآن مجيد گرچه واژه‏ "جود" و "سخاوت‏" به کار نرفته است، اما تعبيرات‏ديگري ديده مي‏شود که منطبق بر اين دو مفهوم است و قرآن نيز براي آن ارج فراواني بيان کرده است، به عنوان نمونه به آيات زير توجه فرماييد :
1 - . . يحبون من هاجر اليهم و لا يجدون في صدورهم حاجة مما اوتوا و يؤثرون علي‏انفسهم و لو کان بهم خصاصة. . . (حشر، 9)
2 - و يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا - انما نطعمکم لوجه الله‏لا نريد منکم جزاء و لا شکورا (دهر، 8 و 9)
3 - مثل الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله کمثل حبة انبتت‏سبع سنابل في کل‏سنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء و الله واسع عليم (بقره، 261)
4 - الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف عليهم و لا هم يحزنون (بقره، 274)
5 - لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شي‏ء فان الله به‏عليم (آل عمران، 92)
6 - الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلاة و مما رزقناهم ينفقون (بقره، 3)
7 - و لا تجعل يدک مغلولة الي عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملومامحسورا (اسراء، 29)

ترجمه 1 - . . و کساني را که به سويشان هجرت کنند، دوست مي‏دارند و در دل خود نيازي به آنچه‏به مهاجران داده شده، احساس نمي‏کنند و آنها را بر خود مقدم مي‏دارند، هر چند خودشان‏بسيار نيازمند باشند. . .
2 - و غذاي (خود) را با اين که به آن علاقه (و نياز) دارند، به مسکين و يتيم و اسيرمي‏دهند - (و مي‏گويند :) ما شما را به خاطر خدا اطعام مي‏کنيم و هيچ پاداش و سپاسي از شمانمي‏خواهيم.
3 - کساني که اموال خود را در راه خدا "انفاق‏" مي‏کنند، همانند بذري هستند که هفت‏خوشه بروياند که در هر خوشه يکصد دانه باشد و خداوند آن را براي هر کس بخواهد (وشايستگي داشته باشد) ، دو يا چند برابر مي‏کند و خدا (از نظر قدرت و رحمت) وسيع و (به همه‏چيز) داناست.
4 - آنها که اموال خود را شب و روز پنهان و آشکار انفاق مي‏کنند، مزدشان نزدپروردگارشان است، نه ترسي بر آنهاست و نه غمگين مي‏شوند.
5 - هرگز به (حقيقت) نيکوکاري نمي‏رسيد!مگر اين که از آنچه دوست مي‏داريد (در راه‏خدا) انفاق کنيد و آنچه انفاق مي‏کنيد، خداوند از آن آگاه است.
6 - (پرهيزکاران) کساني هستند که به غيب (آنچه از حس پوشيده و پنهان است) ايمان‏مي‏آورند و نماز را بر پا مي‏دارند و از تمام نعمتها و مواهبي که به آنان روزي داده‏ايم، انفاق‏مي‏کنند.
7 - هرگز دستت را بر گردنت زنجير مکن (و ترک انفاق و بخشش منما) و بيش از حد نيزدست‏خود را مگشا تا مورد سرزنش قرار گيري و از کار فرو ماني.

چهره سخاوتمندان در قرآن
در نخستين آيه مورد بحث، سخن از گروهي سخاوتمندان انصار مدينه است که باآغوش باز از مهاجراني که خانه و کسب و کاري نداشتند، استقبال کردند و آنها را برخودشان مقدم داشتند و حتي گفتند : "ما اموال و خانه‏هايمان را با آنها تقسيم مي‏کنيم وچشم داشتي به غنائم جنگي نيز نداريم. "
قرآن درباره آنها در آيه فوق مي‏گويد : "آنها کساني را که به سويشان هجرت مي‏کنند، دوست دارند و در درون دل نيازي نسبت‏به آنچه به مهاجران داده شده، احساس نمي‏کنند وآنها را بر خود مقدم مي‏دارند، هر چند شديدا فقير باشند، . . . يحبون من هاجر اليهم ولا يجدون في صدورهم حاجة مما اوتوا و يؤثرون علي انفسهم و لو کان بهم خصاصة. . . " (1)
به گفته بعضي از مفسران معروف : "در تاريخ بشريت، چنين استقبالي سابقه نداشته‏است که گروهي غريب در شهري وارد شوند و مؤمنان آن شهر چنان استقبالي از آنان کنند که‏حتي آنها را بر خويش مقدم شمرند و حاضر باشند تمام زندگي خود را با آنان تقسيم نمايند، حتي در بعضي از روايات وارد شده است که عدد مهاجران نسبت‏به داوطلبان پذيرايي از آنهاکم بود به همين دليل، گاه در ميان دو و يا چند نفر، بر سر افتخار ميزباني مهاجران، اختلاف‏پيدا مي‏شد که براي حل آن به قرعه متوسل شدند. " (2)
به هر حال، خداوند اين محبت و بلند نظري و ايثار و سخاوت را که از ويژگيهاي‏انصار بود، مي‏ستايد.
در دومين آيه مورد بحث، سخن از بزرگواراني است که غذاي خود را در حالي که‏شديدا به آن نياز داشتند به مسکين و يتيم و اسير دادند، بدون اين که هيچ انتظار پاداش وتشکري داشته باشند، "و يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا×انمانطعمکم لوجه الله لا نريد منکم جزاء و لا شکورا " (3)
روايات فرواني از طرق شيعه و سني، حکايت از اين دارد که آيات 8 و 9 سوره‏ "دهر" در فضيلت اهلبيت عليهم السلام نازل شده است. "مرحوم علامه اميني‏" در "الغدير" 34 نفراز علماء معروف اهل سنت را نام مي‏برد که اين حديث را در کتابهاي خود آورده‏اند (با ذکر نام کتاب و صفحه آن) (4)
بنابراين حديث مزبور در ميان اهل سنت مشهور، بلکه متواتر است و علماي شيعه‏اتفاق نظر دارند که همه سوره‏ "دهر" يا بخش قابل ملاحظه‏اي از آيات آن، درباره‏اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و اله (علي، فاطمه زهرا، حسن و حسين عليهم السلام) نازل شده است.
دقت در آيات سوره‏ "دهر" نشان مي‏دهد که خداوند چگونه از اين سخاوتمندان‏ايثارگر مدح و ستايش کرده و عمل آنها را ستوده و بالاترين پاداش را براي آنها قرارداده است. در يک جا از آنها به عنوان‏ "ابرار" و در جاي ديگر از آنها به عنوان‏ "عباد الله‏" (بندگان خاص خدا) ياد کرده است.
در سومين آيه، تشويق بي‏نظيري نسبت‏به انفاق کنندگان سخاوتمند ديده مي‏شود. با تعابيري که در آيات انفاق بي‏نظير است، مي‏فرمايد : "کساني که اموال خود را در راه خداانفاق مي‏کنند، همانند بذري است که هفت‏خوشه بروياند و در هر خوشه نيز يکصد دانه باشدو خداوند آن را براي هر کسي بخواهد (و شايسته بداند) دو يا چند برابر مي‏کند و خداوند توانا وداناست، مثل الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله کمثل حبة انبتت‏سبع سنابل في کل‏سنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء و الله واسع عليم " (5)
اگر آيه را بر خلاف ظاهر آن تفسير کنيم و حذف و تقدير نيز قايل نشويم، آيه‏دلالت‏بر اين دارد که رشد و نمو بي‏نظير در روح و جان انفاق کنندگان نيکوکار صورت‏مي‏گيرد. اموال آنها بر اثر انفاق چندين برابر شده و خودشان نيز در پرتو سخاوت، مدارج کمال را به سرعت مي‏پيمايند و حتي گامهاي کوچک در اين راه آثار عظيم دارد.
به اين ترتيب انفاق علاوه بر اينکه مايه رشد بشري است، مايه رشد و تکامل اخلاقي‏و معنوي خود انسان نيز هست.
در روايت آمده است که امام سجاد عليه السلام، هر گاه که چيزي به سائلي مي‏بخشيد، دست‏سائل را نيز مي‏بوسيد، عده‏اي علت اين کار را از حضرت جويا شدند. حضرت عليه السلام درجواب فرمودند : "لانها تقع في يد الله قبل يد العبد، اين به خاطر آن است که (اين‏بخشش) پيش از آن که به دست‏بنده قرار گيرد، به دست‏خدا مي‏رسد. " (6)
در چهارمين آيه، ضمن اشاره به نکته مهمي درباره انفاق، آمده است : "کساني که‏اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشکار انفاق مي‏کنند، پاداششان نزد پروردگارشان است، نه ترسي بر آنهاست و نه غمگين مي‏شوند، الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا وعلانية فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون " . (7)
بنابراين‏ "سخاوت‏" و "انفاق‏" در راه خدا به هر شکل و صورتي که باشد، محبوب وپسنديده است، از سوي ديگر "انفاق‏" ترس از عذاب الهي را برطرف ساخته و حزن واندوه را مي‏زدايد. افراد انفاقگر و بخشنده خوف و وحشتي از آينده ندارند، زيرا، خداوند زندگي آنها را تضمين کرده است و به خاطر از دست دادن بخشي از اموالشان اندوهگين نمي‏شوند، زيرا مي‏دانند، آنچه از فضل پروردگار به آنها داده مي‏شود، بيشتراز آن است که از دست داده‏اند.
پنجمين آيه باز با تعبير تازه‏اي در زمينه انفاق مي‏فرمايد "هرگز به (حقيقت) نيکوکاري‏نمي‏رسيد، مگر آن که از آنچه دوست مي‏داريد (در راه خدا) انفاق کنيد و آنچه انفاق مي‏کنيد، خداوند از آن با خبر است، لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شيي‏ء فان‏الله به عليم " (8)
در ادبيات عرب‏ "بر" به معني نيکوکاري توام با توجه و از روي قصد و اختيار است‏و اين نشانه شخصيت و روحانيت انسان مي‏باشد. جالب اين که‏ "بر" در آيه به طور مطلق‏ذکر شده و نشان مي‏دهد تا سخاوت و انفاق نباشد، انسان هرگز به حقيقت نيکوکاري‏نمي‏رسد. گرچه بعضي از مفسران واژه‏ "بر" را به معني‏ "بهشت‏" و بعضي به معني‏ "تقوا" وبعضي به معني‏ "پاداش نيک‏" گرفته‏اند، ولي ظاهر اين است که مفهوم‏ "بر" وسيع بوده وشامل همه اينها نيز مي‏شود.
در ششمين آيه، انفاق را ضمن اين که يکي از ارکان مهم تقوا ذکر کرده - تقوايي که‏سرچشمه هدايت الهي و محتواي قرآني است - مي‏فرمايد : "پرهيزکاران کساني هستند که‏ايمان به غيب دارند (ايمان به خدا و جهان ماوراء طبيعت) و نماز را برپا مي‏دارند و از نعمتهايي‏که بر آنها روزي داده‏ايم، انفاق مي‏کنند، الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلاة و ممارزقناهم ينفقون " (9)
با توجه به اينکه‏ "ينفقون‏" به صورت فعل مضارع ذکر شده، مفهومش اين است که‏آنها انفاق مواهب الهي را به طور مستمر انجام مي‏دهند و اين نشانه سخاوتمندي‏آنهاست که در نهادشان ريشه دوانده و به صورت يک صفت‏برجسته در آمده است.
تعبير به‏ "مما رزقناهم‏" (از آنچه به آنان روزي داده‏ايم) اشاره به نکته لطيفي مي‏کندو آن اين که آنها مي‏دانند که همه اموال، مواهب الهي است، بنابراين، دليلي ندارد که از انفاق بخشي از آن در راه بندگان نيازمند خدا، "بخل‏" بورزند. در ضمن روشن است که‏ "انفاق‏" منحصر به زکات نيست، بلکه معني گسترده‏اي دارد که هم صدقات واجب و هم‏مستحبات را شامل مي‏شود.
در هفتمين و آخرين آيه، ضمن دادن دستور به رعايت اعتدال در بذل و بخشش ودوري از افراط و تفريط و نشان دادن تصويري از صفت‏سخاوت که حد وسط در ميان‏ "بخل‏" و "اسراف‏" است، مي‏فرمايد : "دستت را بر گردنت زنجير مکن (و ترک انفاق وبخشش منما) و بيش از حد نيز آن را مگشا (و آلوده اسراف و تبذير مشو) مبادا مورد سرزنش‏قرار گيري و از کار فروماني، و لا تجعل يدک مغلولة الي عنقک و لا تبسطها کل البسطفتقعد ملوما محسورا " (10) . اين آيه، تعريف روشني براي سخاوت است.
امام صادق عليه السلام در حديث معروفي اين مطلب را ضمن مثال روشني بيان داشته‏اند :
"مشتي خاک را از زمين برداشت و محکم در دست گرفت، فرمودند :اين بخل است، سپس‏مشت ديگري برداشت و دست را چنان گشود که تمام خاکها، روي زمين ريخت، سپس‏فرمودند :اين اسراف است، مرتبه سوم، مشتي خاک برداشت و کف دست را رو به آسمان کردو دست را گشود، مقداري از خاکها از لابلاي انگشتان و اطراف دستشان فرو ريخت و مقداري‏باقي ماند، حضرت عليه السلام فرمودند :اين حد اعتدال است (و حقيقت‏سخاوت همين است) " (11)
در آيه مورد بحث از "بخل‏" تعبير به‏ "زنجير شدن بر گردن‏" شده است و از اسراف به‏گشودن دست، آن چنان که کاري از آن ساخته نباشد و هر دو را مورد سرزنش قرارگرفتن و از کار باز ماند (ملوما محسورا) ذکر مي‏کند.
از مجموع آيات مختلفي که به نحوي به مساله سخاوت و انفاق و بذل و بخشش‏ارتباط دارد - که بخشي از آن را در بالا تفسير کرديم - به خوبي عظمت و اهميت وارزش والاي اين صفت‏برجسته انساني ظاهر مي‏شود، نه تنها باعث نظم و سعادت‏جوامع انساني و مبارزه با فقر و محروميتي که سرچشمه انواع نابسامني‏ها و گناهان است، مي‏شود بلکه در تکامل معنوي و روحي انسان نيز نقش بسيار مهمي دارد.

سخاوت در منابع حديث
در روايات اسلامي تعبيرات بسيار والايي درباره‏ "جود" و "سخاء" ديده مي‏شود که‏در نوع خود کم نظير است. روايات زير نمونه‏هايي است که از ميان احاديث فراواني‏گلچين شده است :
1 - در حديثي از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و اله آمده است : "السخاء خلق الله الاعظم (12) ، سخاوت، اخلاق بزرگ الهي است‏"
در واقع تمام سخاوتها در وجود ذي جود پروردگار متجلي است، زيرا هر چه داريم‏از اوست. نعمتهاي گوناگون، زمين و آسمان، حيات وجود ما، همه از اوست و هر جاسخاوتي است از سخاوت او سرچشمه گرفته است، زيرا اگر او مواهبي به ما نمي‏بخشيد، ما توان بخشش را نداشتيم، حتي صفت جود و بخشش نيز از مواهب اوست.
2 - امام صادق عليه السلام مي‏فرمايند : "السخاء من اخلاق الانبياء و هو عماد الايمان ولا تکون المؤمن الا سخيا و لا يکون سخيا الا ذو يقين و همه عالية لان السخاء شعاع‏نور اليقين، و من عرف ما قصد هان عليه ما بذل، سخاوت از اخلاق انبياء است و ستون‏ايمان است و هيچ فرد با ايماني وجود ندارد، مگر اين که با سخاوت است و هيچ سخاوتمندي‏وجود ندارد، مگر اين که داراي يقين و همت عاليه است، زيرا سخاوت، شعاع نور يقين است وآن کس که بداند چه چيزي را قصد کرده، آنچه را که بذل نموده در نظر او کم اهميت است‏" (13)
از اين حديث استفاده مي‏شود که اين صفت والا بعد از ذات پاک الهي که مبداسخاوت است در وجود انبياء، نشانه ايمان و يقين آنهاست.
3 - در حديث ديگري از امير مؤمنان عليه السلام آمده است : "تحل بالسخاء و الورع فهماحلية الايمان و اشرف خلالک، به سخاوت و ورع، خود را بياراي که اين دو آرايش ايمان و برترين صفات توست. " (14)
اين تعبير نشان مي‏دهد که اين صفت را از برترين صفات مؤمن به حساب آورده‏است.
4 - در حديث ديگري از همان امام بزرگوار آمده است : "السخاء ثمرة العقل والقناعة برهان النبل، سخاوت ميوه درخت عقل و خرد و قناعت دليل بر نجابت است‏" (15)
آنها که در بخشش به ديگران‏ "بخل‏" مي‏ورزند، اموال زيادي را فراهم کرده ومي‏گذارند و مي‏روند، در حقيقت اين گونه افراد عاقل نيستند، زيرا، زحمت‏بر دوش‏آنها بوده، بدون آن که از اموالشان بهره مادي يا معنوي ببرند. کدام عاقلي چنين کاري‏مي‏کند!
5 - در تعبير ديگري از آن حضرت عليه السلام در مورد اهميت‏ "سخاوت‏" به نکته لطيف‏ديگري اشاره مي‏فرمايند : "غطوا معايبکم بالسخاء فانه ستر العيوب، عيوب خويش را باسخاوت بپوشانيد، زيرا سخاوت پوشاننده عيبهاست‏" (16)
صدق اين کلام مولي با تجربه به خوبي ثابت مي‏شود، اشخاص را مي‏بينيم که عيوب‏گوناگوني دارند، ولي چون سخاوتمندند همه مردم به ديده احترام به آنها مي‏نگرند.
6 - باز در تعبيري ديگر از همان امام همام عليه السلام آمده است : "السخاء يمحص الذنوب‏و يجلب محبة القلوب، سخاوت، گناهان را پاک مي‏کند و دل‏ها را سوي سخاوت کننده فرامي‏خواند. " (17)
اين تعبير نشان مي‏دهد که‏ "سخاوت‏" کفاره بسياري از گناهان است!
7 - مولي الموحدين علي عليه السلام درباره تاثير عميق محبت در جلب قلبها مي‏فرمايند : "مااستجلبت المحبة بمثل السخاء و الرفق و حسن الخلق، هيچ چيزي مانند سخاوت و مداراکردن و حسن خلق، جلب محبت نمي‏کند. (18)
8 - رسول خدا صلي الله عليه و اله در اين باره مي‏فرمايند : "السخي قريب من الله قريب من الناس‏قريب من الجنة، سخاوتمند نزديک به خدا، نزديک به مردم و نزديک به بهشت است. " (19)
9 - در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام آمده است : "شاب سخي مرهق في الذنوب‏احب الي الله عز و جل من شيخ عابد بخيل، جوان سخاوتمند آلوده به گناه، نزد خدا محبوبتراز پيرمرد عابد بخيل است‏" (20)
به يقين اين‏ "سخاوت‏" سبب امدادهاي الهي مي‏شود و سرانجام آن جوان آلوده رانجات مي‏دهد، ولي آن پير عابد بخيل به خاطر بخلش در گناه فرو خواهد رفت.
10 - اين بحث را با حديثي از پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله به عنوان حسن ختام پايان مي‏دهيم :
"تجافوا عن ذنب السخي فان الله آخذ بيده کلما عشر، از گناه و لغزش سخاوتمند صرف‏نظر کنيد، زيرا، هر زمان بلغزد، خداوند دست او را مي‏گيرد (و نجاتش مي‏دهد. ) (21)
از مجموع احاديث‏بالا، ارزش و اهميت فوق العاده‏ "سخاوت‏" در کلام پيشوايان‏اسلام مشخص مي‏شود و نشان مي‏دهد که کمتر فضيلتي با آن برابري مي‏کند.

آثار و پيامدهاي سخاوت
1 - آثار مثبت‏ "سخاوت‏" در زندگي فردي و اجتماعي انسان که با تجربه ثابت‏شده ويا در احاديث اسلامي به آن اشاره گرديده است، بسيار زياد است، به عنوان نمونه :
از روايات متعددي استفاده مي‏شود و تجربيات روزانه نيز آن را تاييد مي‏کند که‏ "سخاوت‏" محبت دوست و دشمن را جلب مي‏کند، بر عدد دوستان مي‏افزايد و ازدشمنان مي‏کاهد.
2 - "سخاوت‏" پوششي براي عيوب انسان‏هاست و به اين ترتيب، آبروي انسان راحفظ مي‏کند.
3 - "سخاوت‏" در عين اين که ثمره درخت عقل است، بر عقل و خرد انسان‏مي‏افزايد. عقل مي‏گويد :دليلي ندارد که انسان با زحمت زياد اموال فراواني تهيه کند وآن را براي بازماندگان بگذارد و خودش به وسيله آن، جلب ثواب و کسب آبرو نکند.
از سوي ديگر "سخاوت‏" ، گروهي از انديشمندان را گرد انسان جمع مي‏کند و آنها مي‏توانند بر فکر و عقل و دانش او بيفزايند.
4 - "سخاوت‏" فاصله طبقاتي جامعه را کم مي‏کند و از اين طريق ناهنجاريهاي ناشي‏از فاصله طبقاتي را از بين مي‏برد و يا کاهش مي‏دهد. آتش کينه‏هاي محرومان راخاموش مي‏کند و حس انتقامجويي را در آنان تضعيف مي‏نمايد و از اين طريق‏پيوندهاي اجتماعي را محکم مي‏سازد.
5 - "سخاوت‏" مدافعان انسان را زياد مي‏کند و آبروي او را محفوظ مي‏دارد ودشمنان و بدخواهان را عقب مي‏راند، امير مؤمنان عليه السلام در اين باره مي‏فرمايند : "الجودحارس الاعراض، جود و بخشش آبروي انسان را حفظ مي‏کند. " (22)
6 - جود و "سخاوت‏" ، آثار معنوي فوق العاده‏اي نيز دارد، به همين دليل از صفات‏انبياء شمرده شده و همان گونه که در روايات گذشته خوانديم، شعاع نور "يقين‏" است، حتي اگر اين فضيلت در افراد بي ايمان باشد، به حال آنها مفيد و سودمند است.
در حديثي آمده است که خداوند متعال به حضرت موسي عليه السلام وحي نمود : "لا تقتل‏السامري فانه سخي، سامري را به قتل مرسان، زيرا او مرد سخاوتمندي است. " (23)
درست است که سامري، منشا فساد عظيمي در بني اسرائيل شد و آئين بت پرستي رادر ميان آنها پايه نهاد و در انتها نيز زندگي را با خفت و ذلت و حقارت گذراند که شايدمرگ بر آن زندگي، ترجيح داشت، ولي با اين همه به حضرت موسي عليه السلام وحي رسيد که‏خون او را به خاطر سخاوتش نريزد.
از رسول خدا عليه السلام نقل شده است که به فرزند حاتم طائي به نام‏ "عدي‏" فرمود : "دفع‏عن ابيک العذاب الشديد لسخاء نفسه، عذاب شديد از پدرت به خاطر سخاوتش برداشته‏شد. " (24)
در ذيل همين حديث، آمده است که پيامبر صلي الله عليه و اله دستور داد، گروهي از جنايتکاران‏يکي از جنگها را به قتل برسانند، ولي يکي از آنها را استثناء کرد. آن مرد تعجب کرد وگفت : "با اين که گناه ما يکي است، چرا مرا از ميان آن جمعيت جدا کردي؟" حضرت صلي الله عليه و اله‏فرمودند : "خداوند به من وحي فرستاد که تو سخاوتمند قوم خود هستي و من نبايد تو را به قتل برسانم. "
آن مرد با شنيدن اين سخن ايمان آورد و شهادتين بر زبان جاري کرد، آري!سخاوت آن مرد، او را به بهشت رسانيد.
از رسول خدا صلي الله عليه و اله نقل شده است : "شخص سخي را اهل آسمانها دوست دارند و اهل‏زمين هم دوست دارند. . . در حالي که بخيل را اهل آسمانها و زمين دشمن دارند. " (25)

محدوده سخاوت
"سخاوت‏" مانند تمام صفات و کارهاي نيک، مقدار و اندازه‏اي دارد که اگر در مسيرافراط قرار گيرد، نتيجه منفي خواهد داشت. همچنين‏ "سخاوت‏" نبايد لطمه به آبرو وحيثيت و زندگي کساني که به انسان وابسته‏اند، زند.
"سخاوت‏" بايد در اموال حلال باشد، نه اموالي که از راه‏هاي حرام و يا ظلم و ستم به‏دست آمده است، مانند، "سخاوت‏" بسياري از سلاطين ظالم و ستمگر.
هم‏چنين‏ "سخاوت‏" نبايد در اموال مربوط به بيت المال باشد، زيرا اموال بيت المال، حساب و کتاب مخصوص به خود دارد که بايد به دقت رعايت گردد.

راه‏هاي کسب سخاوت
اين فضيلت اخلاقي مانند ساير فضايل، با تعليم و تربيت و انديشه و تفکر و تمرين وممارست‏حاصل مي‏شود.
توجه به اين حقيقت که اين اموال و ثروتها، امانتهاي الهي در دست ماست و هيچ‏کدام دوام و بقايي ندارد، انسان را وا مي‏دارد با بذل و بخشش، آن را در صندوق امانت‏الهي، براي روزي که دستها خالي است، ذخيره کند. همچنين دقت در آثار و برکات وپيامدهاي مهمي که براي‏ "سخاوت‏" در مطالب قبل ذکر شد، مشوق مؤثري در امر "سخاوت‏" است.
مطالعه تاريخ زندگي سخاوتمندان و بخيلان و مقايسه آن دو با يکديگر و احترام وآبرو و شخصيتي که گروه اول داشتند و ذلت و بد نامي که دامنگير گروه دوم بوده است‏نيز در ايجاد اين‏ "سخاوت اخلاقي‏" بسيار مؤثر است.
اينها جنبه‏هاي تعليماتي اين مساله است، اما از نظر عملي، هر قدر تمرين و ممارست‏بيشتري در اين زمينه شود، توفيق زيادتري در به دست آوردن اين فضيلت اخلاقي‏حاصل مي‏گردد، زيرا تکرار اعمال سخاوتمندانه و بذل و بخشش، هر چند از راه تحميل‏بر نفس خويش باشد، به تدريج‏به صورت عادت و سپس مبدل به حالت، و سرانجام به‏يک ملکه اخلاقي مبدل خواهد گرديد.
در ضمن، تربيت پدر و مادر و معلم و استاد در اين زمينه، بسيار مؤثر است. اگر آنهاکودکان را از آغاز عمر به‏ "جود" و "سخاوت‏" عادت دهند، اين ملکه، به آساني دروجود آنها ريشه مي‏دواند و در بزرگي جزء زندگي آنان مي‏شود.
در حالات‏ "صاحب بن عباد" آمده است که در کودکي هنگامي که مي‏خواست‏براي‏فرا گرفتن درس ديني به مسجد برود، هميشه مادرش يک دينار و يک درهم به او مي‏دادو مي‏گفت : "اين را به اولين فقيري بده که در مسير راه خود مي‏بيني‏" . کم‏کم اين خصلت دروجودش ريشه دار شد تا اين که در بزرگي چنان بذل و بخششي مي‏کرد که همه به اوآفرين مي‏گفتند. اگر کسي بعد از ظهر ماه مبارک رمضان به خانه‏اش مي‏آمد، سخاوتش‏مانع از آن مي‏شد که کسي بدون خوردن افطار از خانه او بيرون رود. هر روز حداقل‏هزار نفر بر سر سفره او افطار مي‏کردند و بذل و بخشش او در ماه رمضان به اندازه تمام‏ماههاي سال بود. (26)
از شگفتيهاي ديگر زندگي او چنين نقل مي‏کنند : "روزي نوشابه براي او آوردند، ازنزديکانش نسبت‏به آن نوشابه سوء ظن پيدا کرد و گفت :از اين نوشابه ننوش، زيرا مسموم‏است، خدمتکاري که آن قدرح را آورده بود، همچنان ايستاده بود. "صاحب بن عباد" به‏شخصي که ادعاي مسموم بودن آن را مي‏کرد، گفت :به چه دليل مي‏گويي که اين مسموم است؟گفت :بهترين راه اين است که کسي که اين قدرح را آورده و به دست تو داده، موردآزمايش قرار گيرد و از آن بنوشد، "صاحب‏" گفت :من به اين کار راضي نيستم، آن شخص‏گفت :به وسيله يک مرغ خانگي آزمايش کن. "صاحب‏" گفت :کشتن حيوان به اين صورت نيزجايز نيست، سپس دستور داد :قدح آب را واژگون کردند و آب را ريختند و به خدمتکار گفت :
برو و ديگر در خانه من قدم مگذار، ولي با اين حال دستور داد :حقوق او را به طور کامل‏بپردازند. سپس گفت :هرگز نبايد يقين را با شک از بين برد و مجازات به وسيله قطع حقوق، دليل بر پستي است‏" (27)
اين بحث را با چند حديث و سخناني از بعضي از بزرگان پايان مي‏دهيم :
پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله مي‏فرمايند : "الجنة دار الاسخياء، بهشت‏خانه سخاوتمندان است‏" (28)
امام صادق عليه السلام مي‏فرمايند که خداوند فرمود : "اني جواد کريم لا يجاورني لئيم، من‏بخشنده با سخاوتم، افراد پست و بخيل نمي‏توانند در جوار من (در بهشت) جاي بگيرند. " (29)
در حديث ديگري از پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله آمده است : "طعام الجواد دواء و طعام‏البخيل داء، طعام سخاوتمند، دواست و طعام بخيل، درد و بيماري است‏" (30)
يکي از عارفان به نام‏ "ابن سماک (31) " مي‏گويد : "عجبت لمن يشتري المماليک بماله ولا يشتري الاحرار بمعروفه، در شگفتم! از کساني که بردگان را با مال خود خريداري مي‏کنند، ولي آزاده‏ها را با احسان و نيکي، در بند محبت‏خود در نمي‏آورند. " (32)
به عربي گفتند :آقا و بزرگ شما کيست؟گفت : "من احتمل شتمنا و اعطي سائلنا واغضي جاهلنا، کسي که بدگويي‏هاي ما را تحمل کند و به نيازمندان ببخشد و از اعمال‏جاهلان چشم پوشي کند. " (33)

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1 - حشر، 9.
2 - في ظلال، ج‏7 (ذيل آيه) .
3 - دهر/ 8 و9.
4 - الغدير، ج‏3، ص‏107 به بعد. احقاق الحق، ج‏3، ص‏157 - 171. (در اين کتاب حديث مزبور از36نفر از دانشمندان اهل نت‏با بيان ماخذ حديث ذکر شده است. )
5 - بقره/ 261.
6 - بحار الانوار، ج‏93، ص‏129.
7 - بقره/ 274.
8 - آل عمران/ 92.
9 - بقره/ 3.
10 - اسراء/ 29.
11 - تفسير نور الثقلين، ج‏3، ص 158.
12 - کنز العمال، ج‏6، ص‏337، حديث‏15926.
13 - بحار الانوار، ج 68، ص 355، حديث‏17.
14 - غرر الحکم، حديث 4511.
15 - غرر الحکم، حديث 2145.
16 - غرر الحکم، حديث 6440.
17 - غرر الحکم، حديث 1738.
18 - غرر الحکم، حديث 9561.
19 - بحار الانوار، ج 70، ص 308.
20 - بحار الانوار، ج 70، ص‏307.
21 - کنز العمال، ج‏6، ص 392، حديث 16212.
22 - غرر الحکم، حديث‏333.
23 - کافي، ج 4، ص 41.
24 - بحار الانوار، ج 68، ص 354.
25 - وسايل الشيع، ج 15، ص 252.
26 - سفينة البحار، ماده صحب.
27 - همان.
28 - المحجة البيضاء، ج‏6، ص 62.
29 - همان. ص 64.
30 - همان، ص 61.
31 - "ابن سماک‏" در قرن دوم هجري در دوران حکومت هارون الرشيد زندگي مي‏کرد و در سال‏183 هق. در کوفه درگذشت (ر. ج. سفينة البحار، ماده سمک) .
مرحوم محدث قمي در سفينة البحار در شرح حال‏ "ابن سماک‏" ، او را مردي خوش بيان و صاحب مواعظ واندرزها مي‏شمرد و از "ابن ابي الحديد" نقل مي‏کند که او روزي وارد بر هارون شد، هنگامي که چشم هارون به او افتاد، گفت :مرا موعظه کن، (هارون در همين موقع تقاضاي آب کرد) . ابن سماک اشاره به آب‏کرد و گفت :تو را به خدا سوگند مي‏دهم!اگر يک بيماري داشته باشي که نتواني آب بنوشي، چه مي‏کني؟
گفت :حاضرم نيمي از تمام ملک و حکومتم را بدهم تا اين بيماري برطرف شود، سپس به او گفت :بنوش.
هارون آب را نوشيد. "ابن سماک‏" دوباره گفت :تو را به خدا سوگند مي‏دهم!اگر اين آب را که نوشيدي از تودفع نشود، چه مي‏کني؟گفت :حاضرم نيمي ديگر از حکومتم را براي حل اين مشکل بدهم. ابن سماک‏گفت :حکومتي که نيمي از آن فداي نوشيدن آب و نيمي فداي خارج شدن آن شود، چيزي نيست که مردم‏براي آن بجنگند.
32 - همان. ص 65.
33 - همان.

***** برگرفته از کتاب اخلاق در قرآن، جلد دوم، از آيت الله ناصر مکارم شيرازي