رابطه آداب و سنن با اخلاق در روايات اسلامي
در اسلام اهميت فوق العاده اي به مسأله ايجاد سنتهاي صالحه و مبارزه با سنتهاي سيئه داده شده است؛ و اين مسأله بازتاب گسترده اي در احاديث اسلامي دارد؛ و از مجموع اين احاديث بخوبي روشن مي شود که هدف اين بوده که با فراهم آمدن سنتهاي نيک، زمينه هاي اعمال اخلاقي فراهم گردد؛ و بعکس، زمينه هاي رذائل برچيده شود؛ از جمله روايات زير است که هر کدام نکته اي خاص خود دارد.1. در حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و آله آمده است که مي فرمود : «خمس لا ادعهن حتي الممات الاکل علي الحضيض مع العبيد ...، و حلب العنز بيدي و لبس الصوف و التسليم علي الصبيان، لتکون سنة من بعدي؛ پنج چيز است که تا آخر عمر آن را رها نمي کنم؛ غذا خوردن با بردگان در حال نشسته روي زمين و ... و دوشيدن شير بز ماده با دست خودم، و پوشيدن لباسهاي پشمينه (ي خشن که لباس قشرهاي کم درآمد و محروم بود) و سلام کردن به کودکان، تا به صورت سنتي براي بعد از من درآيد» . (1)
هدف از اين گونه کارها اين بوده است که روح تواضع و فروتني را در مردم ايجاد کند، و تواضع از گردن فرازان به صورت سنتي درآيد و مردم به آن اقتدا کنند.
در حديث ديگري از آن حضرت آمده است : «من سن سنة حسنة عمل بها من بعده کان له اجره و مثل اجورهم من غير ان ينقص من اجورهم شيئا، ومن سن سنة سيئة فعمل بها بعده کان عليه وزره و مثل اوزارهم من غير ان ينقص من اوزارهم شيئا؛ کسي که سنت نيکي را در ميان مردم بگذارد که بعد از وي به آن عمل کنند، هم اجر کار خود را دارد و هم مساوي پاداش تمام کساني که به آن عمل مي کنند؛ بي آن که چيزي از پاداش آنها را بکاهد؛ و کسي که سنت بدي بگذارد، و بعد از وي به آن عمل کنند، کيفر آن، همانند کيفر کساني که به آن عمل مي کنند بر او خواهد بود بي آن که چيزي از کيفر آنها کاسته شود» . (2)
شبيه همين مضمون را مرحوم علامه مجلسي در بحار آورده است.
اين حديث که به تعبيرهاي مختلف از پيغمبراکرم صلي الله عليه و آله و امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نقل شده نشان مي دهد که فراهم آوردن زمينه ها براي اعمال اخلاقي، تا آن حد اهميت دارد که پديد آورنده اش در تمام آثار آن شريک است؛ همچنين فراهم آوردن زمينه هاي رذائل با ايجاد سنتهاي ضلالت و گمراهي و فساد.
2. روي همين جهت، اميرمؤمنان علي عليه السلام از سفارشهاي مؤکدي که به مالک اشتر مي کند، همان حفظ سنتهاي صالحه و جلوگيري از شکسته شدن احترام آنهاست؛ مي فرمايد : «لا تنقص سنة صالحة عمل بها صدور هذه الامة و اجتمعت بها الالفة و صلحت عليها الرعية، و لاتحدثن سنة تضر بشي ء من ماضي تلک السنن فيکون الاجر لمن سنها و الوزر عليک بما نقضت منها؛ هرگز سنت پسنديده اي را که پيشوايان اين امت به آن عمل کرده اند و امت اسلامي به آن انس و الفت گرفته، و امور رعيت، به وسيله آن اصلاح شده، نقض مکن! و سنت و روشي را که به آن سنتهاي صالحه پيشين زيان وارد سازد، ايجاد منما! که اجر آن براي کسي خواهد بود که آن سنتها را برقرار کرده و گناهش بر توست که آن سنتها را شکسته اي!» (3)
در واقع سنتهاي نيک از آنجا که کمک به انجام کارهاي خير و پرورش فضائل اخلاقي مي کند، داخل در تحت عنوان اعانت برخير است و ايجاد يا احياي سنتهاي شر، مصداق معاونت بر اثم محسوب مي شود؛ و مي دانيم معاونان، در اعمال خوب و بد فاعلان خير و شر، سهيم و شريکند بي آن که چيزي از پاداش و کيفر آنها کاسته شود.
اهميت سنت حسنه تا آن حد است که در روايت معروفي از پيامبراکرم صلي الله عليه و آله مي خوانيم : عبدالمطلب جد گرامي پيامبر اسلامي صلي الله عليه و آله پنج سنت قبل از اسلام در ميان عرب قرار داد، و خداوند همه آنها را امضا فرمود و جزء احکام اسلام قرار داد : همسر پدر را بر فرزند تحريم کرد؛ و در ديه قتل، صد شتر قرار داد؛ و در دور خانه خدا هفت شوط طواف مي کرد؛ و گنجي پيدا کرد خمس آن را ادا نمي نمود؛ و زمزم را در آن روز که از نو حفر کرد، «سقايةالحاج» ناميد (کانت لعبد المطلب خمسا من السنن اجريها الله عزوجل في الاسلام حرم نساء الاباء علي الابناء، و سن الدية في القتل مأة من الابل و کان يطوف بالبيت سبعة اشواط، و وجد کنزا فاخرج منه الخمس، و سمي زمزم حين حفرها سقاية الحاج) .
از مجموع آنچه در بالا آمد و روايات فراوان ديگري که در اين زمينه وارد شده است بخوبي استفاده مي شود که آداب و سنن و فرهنگ يک قوم و ملت اثر تعيين کننده اي در اخلاق و اعمال آنها دارد؛ و به همين دليل، اسلام اهميت فوق العاده اي به اين مسأله مي دهد و حفظ سنتهاي حسنه را لازم مي شمرد و ايجاد يا حفظ سنتهاي سيئه را يک گناه بسيار بزرگ معرفي مي کند .
6. رابطه عمل و اخلاق
درست است که اعمال انسان از اخلاق او سرچشمه مي گيرد و خلق وخوهاي دروني در لابه لاي اخلاق نمايان مي شود، بطوري که مي توان گفت، اعمال و رفتارهاي انسان ثمره خلق و خوي دروني اوست؛ ولي از سوي ديگر، اعمال انسان نيز به نوبه خود به اخلاق او شکل مي دهد؛ يعني، تکرار يک عمل خوب يا بد، تدريجا تبديل به يک حالت دروني مي شود و ادامه آن سبب پيدايش يک ملکه اخلاقي مي گردد، خواه فضيلت باشد يا رذيلت؛ به همين دليل، يکي از راههاي مؤثر براي تهذيب نفوس، تهذيب اعمال است، و مبادا تکرار يک عمل بد در درون روح و جان انسان ريشه بدواند، و روح را به رنگ خود در آورد و سبب پيدايش رذائل اخلاقي گردد!به همين دليل، در روايات اسلامي دستور داده شده است که مردم بعد از لغزشها و گناهان فورا توبه کنند؛ يعني، با آب توبه آثار آن را از دل و جان بشويند مبادا گناه تکرار شود و تبديل به يک اخلاق رذيله گردد!
بعکس، دستور داده شده است که کارهاي نيک، آنقدر تکرار گردد که تبديل به يک عادت شود .
با اين اشاره به قرآن باز مي گرديم، و بخشي از آياتي را که اشاره به اين معني دارد، مورد بررسي قرار مي دهيم :
1. کلا بل ران علي قلوبهم ما کانوا يکسبون (سوره مطففين، آيه 14)
2. کذلک زين للمسرفين ما کانوا يعملون (سوره يونس، آيه 12)
3. افمن زين له سوء عمله فرآه حسنا (سوره فاطر، آيه 8)
4. وجدتها وقومها يسجدون للشمس من دون الله و زي ن له م الش يطان اعمال هم. .. (سوره نمل، آيه 24)
5. قل هل ننبئکم بالا خسرين اعمالا الذين ضل سعيهم في الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا (سوره کهف، آيه 103)
6. انما التوبة علي الله للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب فاولئک يتوب الله عليهم و کان الله عليما حکيما (سوره نساء، آيه 17)
7. خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکيهم بها (سوره توبه، آيه 103)
ترجمه 1. چنين نيست که آنها مي پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاري بردلهايشان نشسته است.
2. اين گونه براي اسرافکاران اعمالشان زينت داده شده است (که زشتي اين عمل را درک نمي کنند) .
3. آيا کسي که عمل بدش براي او آراسته شده و آن را خوب و زيبا مي بيند همانند کسي است که واقع را آنچنان که هست مي يابد.
4. او و قومش را ديدم که براي غير خدا خورشيد سجده مي کنند و شيطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده ...
5. بگو آيا به شما خبر دهيم که زيانکارترين مردم در کارها چه کساني هستند؛ آنها که تلاشهايشان در زندگي دنيا گم (و نابود) شده با اين حال مي پندارند کار نيک انجام مي دهند.
6. توبه تنها براي کساني است که کار بدي از روي جهالت انجام مي دهند، سپس بزودي توبه مي کنند؛ خداوند توبه چنين اشخاصي را مي پذيرد و خدا دانا و حکيم است.
7. از اموال آنها صدقه اي (زکات) بگير، تا به وسيله آن آنها را پاک سازي و پرورش دهي !
تفسير و جمع بندي در نخستين آيه، اشاره به آثاري شده است که اعمال گناه آلوده بر قلب و روح انسان مي گذارد؛ صفا و نورانيت را از آن مي گيرد، و تاريکي و ظلمت به جاي آن مي نشاند؛ مي فرمايد : «چنين نيست که آنها (کم فروشان) مي پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاري بر دلهايشان نشسته؛ کلا بل ران علي قلوبهم ما کانوا يکسبون.»
جمله «ما کانوا يکسبون» که از فعل مضارع در آن استفاده شده و دلالت بر استمرار دارد، دليل روشني بر اين معني است که اعمال بد تغييرات مهمي در دل و جان ايجاد مي کند، و همچون زنگاري که آئينه را از نورانيت و صفا مي اندازد، روح را کدر و تاريک مي کند؛ و به اين ترتيب، صفت رذيله قساوت و بي حيايي و بي تفاوتي در برابر گناه، و به تعبير ديگر، ظلمت شقاوت و بي تقوايي را بر قلب انسان چيره مي کند.
زين (بر وزن عين) زنگاري است که روي اشياء قيمتي مي نشيند؛ و به تعبير ديگر، قشر قرمز رنگي است که بر اثر رطوبت هوا، روي آهن و مانند آن ظاهر مي شود، و معمولا نشانه پوسيدن و ضايع شدن فلزات است.
انتخاب اين تعبير براي آثار ويرانگر گناهان در قلب و روح انسان تعبير بسيار مناسبي است، که در روايات اسلامي نيز کرارا روي آن تکيه شده و در بحث آينده که پيرامون روايات اسلامي است خواهد آمد.
در دومين آيه به مرحله اي فراتر از مرحله رين (زنگار) اشاره شده و آن مرحله تزيين است؛ به اين ترتيب که تکرار عمل سوء باعث تزيين آن در نظر انسان مي شود؛ يعني، روح انسان چنان با آن هماهنگ مي گردد که آن را براي خود موهبت و افتخار مي پندارد؛ مي فرمايد : «اين چنين اعمال مسرفان در نظرشان جلوه داده شده است؛ کذلک زين للمسرفين ما کانوا يعملون» .
جمله «ما کانوا يعملون» و همچنين تعبير به «مسرفين» دليل روشني بر تکرار گناه از سوي آنهاست؛ يعني با تکرار زشتيها و بديها نه تنها قبح و زشتي آنها از بين مي رود بلکه تدريجا به صورت يک فضيلت در نظر گنهکاران خود نمايي مي کند؛ و اين در واقع يکي از رذائل اخلاقي است که نتيجه شوم تکرار اعمال گناه آلود است.
در اين که چه کسي اعمال زشت اين گونه افراد را در نظرشان جلوه مي دهد سخن بسيار است .
در بعضي از آيات، اين کار به خداوند نسبت داده شده است؛ و در واقع مجازاتي است که خداوند براي اين گونه افراد که بر گناه اصرار مي ورزند قرار داده است؛ چرا که وقتي اعمال زشتشان در نظرشان تزيين شود، بيشتر به سراغ آن مي روند، و خود را در دنيا و آخرت رسواتر و بدبخت تر مي کنند؛ مي فرمايد : «ان الذين لايؤمنون بالآخرة زينا لهم اعمالهم؛ کساني که ايمان به آخرت ندارند، اعمالشان را در نظرشان زينت مي دهيم» . (4) در جاي ديگر، اين کار به شيطان نسبت داده شده، چنان که در آيه 43 سوره انعام درباره گروهي از کفار لجوج و اندرز ناپذير، مي فرمايد : «ولکن قست قلوبهم و زين لهم الشيطان ما کانوا يعملون؛ ولي دلهاي آنها سخت و با قساوت شد و شيطان، کارهايي را که انجام مي دادند در نظرشان زينت داد.»
و گاه اين معني به بتها نسبت داده شده، مي فرمايد : «وکذلک زين لکثير من المشرکين قتل اولادهم شر کاؤهم ...؛ اين گونه شرکاي آنها (بتها) قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند ... (زيرا کودکان خود را براي بتها قرباني مي کردند و افتخار مي نمودند)» . (5)
وگاه چنان که در آيه مورد بحث آمده اين مطلب به صورت فعل مجهول ذکر شده، مي فرمايد : «اين چنين براي اسرافکاران اعمالي را که انجام مي دادند زينت داده شده.»
با کمي دقت روشن مي شود که اين تعبيرات هيچ گونه منافاتي با هم ندارند، بلکه مکمل يکديگرند؛ گاه عامل زينت، تکرار عمل است، زيرا تکرار يک عمل زشت، کم کم از قبح آن مي کاهد و به مرحله اي مي رسد که نسبت به آن بي تفاوت مي گردد، و اگر باز ادامه يابد به صورت يک کار خوب در نظر صاحبش جلوه مي کند، و همچون زنجيري بر دست و پاي او مي افتد و اجازه خروج از اين دام را به او نمي دهد؛ و اين مطلبي است که هر کس مي تواند با مطالعه حال تبهکاران در زندگي خود، آن را تجربه کند.
در موارد ديگري، وسوسه هاي نفس از درون، و وسوسه هاي شيطان از برون عمل زشتي را در نظر انسان تزيين مي کند، بي آن که آن را تکرار کرده باشد. و کار به جاي مي رسد که يک گناه بزرگ را به گمان اين که وظيفه ديني يا انساني اوست مرتکب مي شود، و مي گويد شخص فلان مثلا واجب الغيبه است در حالي که شخص مزبور گناهي نداشته، بلکه عامل حسد، چنين کاري را درنظر غيبت کننده جلوه داده است؛ وتاريخ پر است از کار کساني که مرتکب جنايات هولناکي مي شدند و چون مطابق هواي نفس و وسوسه هاي شيطاني بود نه تنها آن را قبيح نمي شمردند بلکه به آن افتخار مي کردند.
گاه خداوند مي خواهد افرادي را به خاطر لجاجت و اندرز ناپذيري مجازات کند، يکي از طرق مجازات آنان اين است که زشتيها را خوبي در نظرشان جلوه مي دهد تا رسوايي بيشتر به بار آورند و مجازات سنگينتر.
اين نکته نيز قابل توجه است که مطابق توحيد افعالي، هر کار و هر اثري را در اين عالم مي توان به خدا نسبت داد؛ چرا که علت العلل، ذات پاک اوست، هر چند اين امر مانع مصونيت افراد در برابر اعمالشان نخواهد بود؛ حمد و ثنا براي خداست که قوت و قدرت بخشيده، و لعن و نفرين براي کساني است که اين قدرت و قوت را در راه گناه مصرف مي کنند.
گاه طبيعت آفرينش چيزي نيز اقتضا مي کند که فريبنده و داراي زرق و برق باشد؛ چنان که در آيه 14 سوره آل عمران مي خوانيم :
«زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة .. . ؛ محبت به امور مادي : زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره .... در نظر مردم جلوه داده شده است (تا بدين وسيله آزمايش شوند)» .
يکي از عوامل تزيين کارهاي زشت و ناپسند، تکرار آن است که در روح و جان انسان اثر مي گذارد و اخلاق و خوي او را دگرگون مي سازد همان گونه که تکرار اعمال نيک تدريجا به صورت ملکه اي در درون جان انسان در مي آيد و مبدل به اخلاق فاضله مي شود؛ بنابراين، براي تهذيب نفوس و پرورش فضائل اخلاقي، بايد پويندگان اين راه، از تکرار اعمال نيک کمک بگيرند، و از تکرار اعمال سوء بر حذر باشند که اولي معين و مدد کار است و دومي دشمن غدار.
در سومين آيه باز سخن از تزيين اعمال بد در نظر انسانها است؛ مي فرمايد : آيا کسي که عمل بدش براي او تزيين شده و آن را خوب و زيبا مي بيند (همانند کسي است که واقعيتها را همان گونه که هست مي بيند) ؛ «افمن زين له سوء عمله فرآه حسنا» .
همان گونه که در تفسير آيه قبل گفته شد : يکي از عوامل تزيين اعمال سوء، تکرار و خو گرفتن با آنها است، که تدريجا در برابر اين گونه اعمال بي تفاوت و سپس به آن علاقه مند مي شود، و کار خوبي مي پندارد و به آن افتخار مي کند.
جالب اين که هنگامي که قرآن اين سؤال را مطرح مي کند : «آيا کسي که زشتي عملش، در نظرش تزيين شده و آن را زيبا مي بيند ...» نقطه مقابل آن را آشکارا ذکر نمي کند، گويا مي خواهد به شنونده مجال وسيعي بدهد که امور مختلفي را که مي تواند نقطه مقابل آن باشد در نظر خويش مجسم کند و بيشتر بفهمد؛ مي خواهد بگويد آيا چنين کسي همانند افراد واقع بين است که حق را حق و باطل را باطل مي بينند؟ آيا چنين کسي همانند پاکدلاني است که هميشه به محاسبه نفس خويش مشغولند و از خو گرفتن به زشتيها دور مي مانند و ...؟ اين نکته نيز قابل ملاحظه است که در ذيل اين آيه به پيامبراکرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد : بر حال اينها تأسف مخور و جان خود را به خطر نيفکن! خدا هر کس را بخواهد گمراه مي سازد، و هرکس را بخواهد هدايت مي کند (فان الله يضل من يشاء و يهدي من يشاء فلا تذهب نفسک عليهم حسرات ان الله عليم بما يصنعون) !
در واقع اين يک مجازات الهي است که دامن کساني را که در انجام اعمال زشت، جسور هستند، مي گيرد و بايد به چنين سرنوشتي گرفتار شوند.
در تفسير «في ظلال» آمده است : کسي که خداوند هدايت و خير او را (به خاطر نيت و اعمالش) مي خواهد، در قلبش حساسيت و توجه و حساب خاصي در برابر اعمال سوء قرار مي دهد؛ چنين کسي از آزمايش و مجازات الهي، هرگز خود را در امان نمي بيند؛ و همچنين از دگرگوني قلب و از خطا و لغزش و نقصان و عجز؛ به همين دليل، دائما حسابگري مي کند؛ دائما از شيطان برحذر است و هميشه در انتظار امدادهاي الهي است؛ و اينجا محل جدايي راههاي هدايت و ضلالت و رستگاري و هلاکت است. (6)
يکي از ياران امام کاظم عليه السلام (يا امام علي بن موسي الرضا عليهما السلام) مي گويد : از آن حضرت پرسيدم آن عجب و خودپسندي که عمل انسان را باطل مي کند، چيست؟ فرمود : «العجب درجات منها ان يزين للعبد سوء عمله فيراه حسنا فيعجبه و يحسب انه يحسن صنعا؛ عجب و خودپسندي درجاتي دارد؛ يکي از آنها اين است که اعمال سوء انسان در نظرش تزيين شود آن را خوب ببيند و از آن خوشحال شود و در شگفتي فرو رود و گمان کند عمل نيکي انجام داده است» . (7)
در چهارمين آيه، سخن از سرگذشت ملکه سبا و اخباري است که هدهد از سرزمين آنها براي سليمان آورد؛ گفت : من ملکه و ملت او را ديدم که در برابر آفتاب سجده مي کنند، و غير خدا را پرستش مي نمايند، و شيطان اعمالشان را در نظرشان تزيين کرده بود (وجدتها وقومها يسجدون للشمس من دون الله و زين لهم الشيطان اعمالهم) .
درست است که خورشيد و نور آفتاب بسيار با عظمت و پر برکت و حياتبخش است، ولي طلوع و غروب و دگرگوني و تحول و پوشيده شدن با قطعات ابر، نشان مي دهد که اين موجود با عظمت نيز اسير قوانين آفرينش است و از خود کمترين اراده اي ندارد؛ و به همين دليل، هرگز شايسته پرستش نيست؛ ولي تعليم و تربيتهاي غلط و سنت نياکان و نيز تکرار عمل سبب مي شود که قبح و زشتي آن، از نظرها برود و به صورت يک عمل زيبا جلوه کند.
در بعضي از کشورهاي دنيا گاوهاي به اصطلاح مقدسي هستند که گروهي آنها را پرستش مي کنند، اعمالي در برابر گاو ماده انجام مي دهند و امتيازاتي براي آن قائلند که هر بيننده خالي الذهن را به خنده وا مي دارد در حالي که پرستش کنندگان گاو با قيافه هاي جدي آن اعمال را مرتکب مي شوند و به آن افتخار مي کنند؛ چرا ديگران مي خندند و آنها افتخار مي کنند؟ يکي از دلائل آن، اين است که تکرار عمل، قبح و زشتي آن را از ميان برده و عادت کردن به آن، حجابي در برابر زشتيها مي شود.
درست است که در اين آيه تزيين عمل به شيطان نسبت داده شده ولي واضح است که شيطان ابزار و اسبابي دارد که يکي از آنها همان تکرار زشتيها و خو گرفتن به آنها است.
در پنجمين آيه مورد بحث، همان محتواي آيات گذشته با تعبيرات تازه اي به چشم مي خورد؛ روي سخن را به پيامبر صلي الله عليه و آله کرده مي فرمايد : بگو آيا شما را خبر دهم که زيانکارترين مردم چه اشخاصي هستند؟ آنها که تلاشهايشان در زندگي دنيا گم و نابود شده در حالي که گمان مي کنند کار نيک انجام مي دهند (قل هل ننبئکم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم في الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا) .
در اينجا سخن از زيانکارترين مردم است که سرمايه هاي مهم زندگي خود را از قبيل عمر و جواني و نيروي فکري و جسماني را در راههاي غلط از دست مي دهند، در حالي که مي پندارند کار نيکي انجام مي دهند و خوشحالند و افتخار مي کنند.
چرا اين گونه افراد به چنين روز سياهي مي افتند؟ دليلش خو گرفتن به زشتيها و بديها و هوا پرستي و خود خواهي و خود بيني است که همچون پرده هاي سياه ظلماني بر چشم عقل آنها فرو مي افتد و از ديدن حقايق باز مي مانند، و واقعيتها را غير از آنچه هست تصور مي کنند .
نتيجه اين گرفتاري و بدبختي، همان است که در آيه بعد از آن آمده است؛ مي گويد : «آنها کساني هستند که به آيات پروردگارشان و لقاي او کافر شدند، و به همين دليل اعمالشان حبط و نابود گشته است!» (اولئک الذين کفروا بايات ربهم و لقائه و حبطت اعمالهم) .
در روايات اسلامي در تفسير آيه فوق تعبيراتي ديده مي شود که هر يک بيان مصداق روشني از مصداقهاي اين آيه است، و همه در آن جمعند؛ در بعضي از روايات، به منکران ولايت اميرمؤمنان علي عليه السلام تفسير شده، و در بعضي به رهبانهاي مسيحي، يعني مردان و زنان تارک دنيا که چشم از همه لذات دنيا پوشيده اند، در حالي که در راه انحرافي گام بر مي دارند.
و در بعضي از روايات به بدعتگذاران از مسلمين، و بعضي به خوارج نهروان و در بعضي به بدعتگذاران يهود و نصاري تفسير شده است؛ همه اينها کساني هستند که اعمالشان در واقع زشت و آميخته به گناه و جنايت بوده در حالي که خود را بر طريق حق و صواب مي پنداشتند .
قابل توجه اين که جمله «حبطت اعمالهم» که در ذيل آيه بعد آمده بود از ماده «حبط» (بروزن سبد) مي باشد که يکي از معاني معروف آن اين است که شتر يا حيوان ديگري، علف زياد و احيانا علفهاي مضر و مسموم بخورد و شکم او باد کند و به مرگ او منتهي گردد؛ بديهي است باد کردن شکم اين حيوان دليل بر فربهي و قوت او نيست؛ بلکه نشانه بيماري و چه بسا مقدمه مرگ اوست، هرچند ممکن است ناآگاهان آن را فربهي و قدرت و قوت پندارند.
گروهي از انسانها نيز به همين سرنوشت گرفتار مي شوند، تمام تلاش و کوشش خود را در طريق بدبختي خويش به کار مي گيرند در حالي که گمان مي کنند در مسير خوشبختي گام بر مي دارند .
در ششمين آيه مورد بحث سخن از مسأله توبه کامل به ميان آمده و آن را براي کساني معرفي مي کند که
اولا از روي جهل و ناداني، عدم آگاهي به اثرات شوم و عواقب دردناک گناه کار بدي را انجام داده اند؛
و ثانيا بزودي از کار خود پشيمان شده و به سوي خدا باز مي گردند؛ اينها هستند که مشمول رحمت الهي مي گردند و خدا توبه آنان را مي پذيرد و خدا دانا و حکيم است (انما التوبة علي الله للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب فاولئک يتوب الله عليهم و کان الله عليما حکيما) .
روشن است که منظور از «جهالت» در اين آيه، جهالت مطلق که موجب عذر است نيست؛ زيرا در زمينه جهل مطلق گناهي وجود ندارد؛ بلکه منظور جهل نسبي است يعني آگاهي کامل به گناه و عواقب و آثار آن نداشته باشد.
و اما جمله يتوبون من قريب به عقيده جمعي از مفسران به معني قبل از مرگ است، در حالي که اطلاق کلمه «قريب» به اين معني که گاه پنجاه سال يا بيشتر طول مي کشد مناسب به نظر نمي رسد، رواياتي را هم که طرفداران اين نظريه به آن استدلال کرده اند اشاره اي به تفسير اين آيه ندارد، بلکه بيان مستقل و جداگانه اي است. (دقت کنيد)
ولي بعضي ديگر آن را به معني زمان نزديک به گناه گرفته اند يعني بزودي از کار خود پشيمان شود و به سوي خدا باز گردد؛ زيرا توبه کامل آن است که آثار و رسوبات گناه را بطور کلي از روح و جان انسان بشويد و کمترين اثري از آن در دل باقي نماند و اين در صورتي ممکن است که در فاصله نزديکي (قبل از آن که گناه در وجود انسان ريشه بدواند و به شکل طبيعت ثانوي در آيد) از آن پشيمان شود؛ در غير اين صورت، غالبا اثرات گناه در قلب و جان انسان باقي خواهد ماند. پس توبه کامل توبه اي است که بزودي انجام پذيرد و کلمه «قريب» از نظر لغت و فهم عرف نيز با اين معني تناسب بيشتري دارد.
در هفتمين و آخرين آيه مورد بحث، در مورد مسأله زکات و آثار آن دستور مي دهد «از مؤمنان زکات بگير!» (خذ من اموالهم صدقة)
سپس در ادامه اين بيان به آثار اخلاقي و معنوي زکات اشاره کرده مي فرمايد : «تو با اين عمل، آنها را پاک مي کني، و نمو و رشد مي دهي!» (تطهرهم و تزکيهم بها)
آري! پرداختن زکات آنها را از دنيا پرستي و بخل و امساک، پاک مي کند و نهال نوعدوستي و سخاوت و توجه به حقوق ديگران را در نهاد آنان پرورش مي دهد.
اضافه بر اين، مفاسد و آلودگيهايي که در جامعه به خاطر فقر و محروميت به وجود مي آيد، با انجام اين فريضه الهي بر چيده مي شود و صحنه اجتماع از آن پاک مي گردد؛ بنابراين زکات، هم رذائل اخلاقي را از ميان مي برد و هم زکات دهنده را به فضائل اخلاقي آراسته مي کند، و اين همان چيزي است که ما در اين بحث به دنبال آن هستيم؛ يعني، تأثير عمل نيک و بد در پرورش فضائل و رذائل اخلاقي.
همين تعبير به صورت ديگري در آيه حجاب به چشم مي خورد؛ مي فرمايد : «و اذا سئلتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن؛ هنگامي که از آنها (همسران پيامبر صلي الله عليه و آله) چيزي از وسائل زندگي را (به عنوان عاريت) مي خواهيد، از پشت پرده بخواهيد! اين کار براي پاکي دلهاي شما و آنها بهتر است!» (8)
اين تعبير نيز نشان مي دهد که رعايت عفت در عمل، باعث پاکي قلب است و بعکس، ترک عفت، قلب و روح انسان را آلوده مي کند و مايه پرورش رذائل اخلاقي است.
نتيجه هدف از شرح آيات بالا اين بود که تأثير اعمال را در اخلاق، و شکل گيري روح و جان انسان را در پرتو آن روشن سازيم؛ و از مجموع آنها چنين مي توان نتيجه گرفت که براي خود سازي و تهذيب نفس بايد مراقب اعمال خود بود؛ زيرا تکرار گناه و زشتيها از يک سو قبح اعمال را از بين مي برد و از سوي ديگر روح انسان به آن عادت مي کند، و تدريجا به صورت ملکات رذيله رسوخ پيدا مي کند به گونه اي که انسان نه تنها از آن ناراحت نخواهد بود، بلکه گاه به آن افتخار مي کند!
چگونگي تأثير «عمل» در «اخلاق» در روايات اسلامي
آنچه در بالا در آيات فوق در مورد رابطه عمل و اخلاق منعکس بود، در روايات اسلامي نيز بوضوح ديده مي شود، از جمله :1. در حديثي از امام باقر عليه السلام مي خوانيم که فرمود : «ما من عبد الا و في قلبه نکتة بيضاء فاذا اذنب ذنبا خرج في النکتة نکتة سوداء فان تاب ذهب ذلک السواد، و ان تمادي في الذنوب زاد ذلک السواد حتي يغطي البياض، فاذا غطي البياض لم يرجع صاحبه الي خير ابدا، و هو قول الله عزوجل : کلا بل ران علي قلوبهم ما کانوا يکسبون؛ هيچ بنده اي نيست مگر اين که در قلب او نقطه روشني است (که حقايق را با آن درک مي کند و او را به سوي سعادت و فضيلت فرا مي خواند) هنگامي که گناهي مرتکب مي شود، در آن نقطه روشن، نقطه سياهي پيدا مي شود؛ اگر توبه کند، آن نقطه سياه برطرف مي گردد؛ و اگر به گناهان خويش ادامه دهد، پيوسته آن سياهي رو به فزوني مي رود تا تمام نقطه روشن را بپوشاند؛ هنگامي که نقطه روشن پوشيده شد، آن شخص هرگز به سوي خير و نيکي بر نمي گردد؛ و اين همان است که خداوند عزوجل فرموده : چنين نيست که آنها مي پندارند، بلکه اعمالشان همچون زنگاري بر دلهايشان نشسته است!» (9)
اين روايت بخوبي نشان مي دهد که تراکم گناهان، سبب پيدايش رذائل و دور ماندن از فضائل است، تا آنجا که روح بکلي تاريک مي شود و پلهاي پشت سر ويران مي گردد، و راه بازگشت وجود نخواهد داشت!
2. در وصيتنامه معروف اميرمؤمنان علي عليه السلام به فرزند رشيدش امام حسن عليه السلام مي خوانيم : «ان الخير عادة؛ نيکي عادت است!» (10)
همين مضمون در کنزالعمال از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل شده است که فرمود : «الخير عادة و الشر لجاجة؛ نيکي عادت است و شر لجاجت است!» (11)
باز همين معني به شکل ديگري در سخنان امام سجاد علي بن الحسين عليهما السلام ديده مي شود، فرمود : «احب لمن عود منکم نفسه عادة من الخير ان يدوم عليها ؛ دوست دارم کسي که از شما عادت نيکي را پذيرفته است آن را پيوسته ادامه دهد!» (12)
از اين روايات مي توان استفاده کرد که تکرار عمل اعم از نيک و بد سبب مي شود که حالتي در نفس به عنوان عادت به نيکي يا بدي پيدا شود؛ يا به تعبير ديگر، خلق و خوي خاصي از آن شکل گيرد و همان خلق و خوي در آينده مبدأ اعمال مشابه مي شود؛ در نتيجه، هم اعمال نيک و بد، در ايجاد اخلاق نيک و بد اثر مي گذارد و هم اخلاق نيک و بد در ايجاد اعمال نيک و بد مؤثر است (تأثيرمتقابل) .
3. در حديث ديگري از اميرمؤمنان علي عليه السلام در همان وصيتنامه معروف امام حسن عليه السلام مي خوانيم : «و عود نفسک التصبر علي المکروه، و نعم الخلق التصبر في الحق؛ خود را به شکيبايي در برابر ناملايمات عادت ده! و چه نيک است شکيبايي در طريق حق!» (13)
در اينجا نيز به روشني رابطه «عادت» که زاييده تکرار عمل است با خلق و خوي شکيبايي و صبر ديده مي شود.
4. در بسياري از روايات توبه آمده است که بايد در توبه از گناه، تعجيل کرد و از «تسويف» يعني به عقب انداختن آن پرهيز نمود (مبادا آثار گناه در دل بماند و با گذشت زمان تبديل به يک خلق و خو شود؛ در حديثي از امام جواد عليه السلام مي خوانيم : «تأخير التوبة اغترار، و طول التسويف حيرة ... و الاصرار علي الذنب امن لمکر الله؛ تأخير توبه موجب غرور و غفلت، و امروز و فردا کردن سبب حيرت، و اصرار بر گناه موجب بي اعتنايي به مجازات الهي است» . (14)
تعبير جالب ديگري در حديث نبوي که در زمينه توبه وارد شده است، ديده مي شود، مي فرمايد : «من تاب، تاب الله عليه و امرت جوارحه ان تستر عليه، و بقاع الارض ان تکتم عليه و انسيت الحفظة ما کانت تکتب عليه؛ کسي که توبه کند و به سوي خدا باز گردد، خداوند به سوي او باز مي گردد؛ و به اعضاء و جوارح او دستور داده مي شود که گناه را مکتوم دارند و به نقاط مختلف زمين (که بر آن گناه کرده) نيز همين دستور داده مي شود، و فرشتگان نويسنده اعمال، آنچه را نوشته بودند به فراموشي مي سپرند» . (15)
اين تعبير نشان مي دهد که توبه، آثار گناه را مي شويد و صفا و قداست اخلاقي نخستين را با مي گرداند.
همين معني بطور آشکارتر در حديث علوي آمده است، مي فرمايد : «التوبة تطهر القلوب و تغسل الذنوب؛ توبه قلبها را پاک مي کند و گناهان را مي شويد!» (16)
اين تعبير نيز بخوبي نشان مي دهد که گناه آثاري بر قلب مي گذارد که تدريجا به صورت خلق و خوي باطني در مي آيد و توبه اين آثار را مي شويد و اجازه نمي دهد تشکيل خلق و خوي دهد.
تعبير به «طهور» بودن «توبه» در روايات متعدد ديگر نيز آمده است که همه حاکي از رابطه گناه و تشکيل حالات زشت دروني است. (17)
در مناجاتهاي پانزده گانه معروف و بسيار پرمعناي امام علي بن الحسين عليه السلام، در مناجات اول که مناجات توبه کنندگان است، چنين آمده است : «وامات قلبي عظيم جنايتي فاحيه بتوبة منک يا املي و بغيتي ؛ خداوندا! جنايت بزرگ من موجب مرگ قلبم شده و از تو مي خواهم که با توبه آن را زنده کني اي اميد و آرزوي من!» (18)
آري! گناه روح و جان انسان را آلوده تر مي کند و بر اثر تکرار چنان مي شود که گويي مرده است؛ و توبه موجب حيات دل و نشاط جان مي شود!
بنابراين، پويندگان راه فضيلت و سير و سلوک الي الله، براي تحکيم پايه هاي فضائل اخلاقي بايد دقيقا مراقب آثار مثبت و منفي اعمال نيک و بد در روح و جان خود باشند و بدانند هيچ عملي نيست مگر اين که در دل و جان اثر مي گذارد؛ اگر اعمال پاک و نيک است، روح را به رنگ خود در مي آورد و اگر زشت و آلوده و ناپاک است، آلودگي را به درون روح و جان و اخلاق مي کشاند.
7. رابطه «اخلاق» و «تغذيه»
شايد در ابتداي امر، عنوان بالا براي بعضي مايه شگفتي شود، که چگونه مي تواند تغذيه در اخلاق و روحيات و ملکات نفسي اثر بگذارد؟ چرا که آن مربوط به جسم است و اين مربوط به روح، ولي با توجه به رابطه بسيار نزديک و تنگاتنگي که در ميان جسم و روح آدمي است، جايي براي اين تعجب باقي نمي ماند.بسيار مي شود که يک حالت بحراني روحي و غم و اندوه شديد جسم را در مدت کوتاهي، ضعيف و پژمرده و ناتوان مي سازد، موهاي انسان را سفيد، چشم را کم نور، قوت و توان را از دست و پا مي گيرد؛ عکس اين مسأله نيز صادق است که حالات خوب جسماني در روح انسان اثر مي گذارد، روح را شاداب و فکر را قوت مي بخشد.
از قديم الايام تأثير غذاها بر روحيات اخلاق انساني مورد توجه دانشمندان بوده است و حتي اين مطلب جزء فرهنگ توده هاي مردم شده است؛ مثلا، خونخواري را مايه قساوت و سنگدلي مي شمردند، و معتقد بودند که عقل سالم در بدن سالم است.
در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامي نيز نشانه هاي روشني براي اين معني ديده مي شود.
از جمله در آيه 41 سوره مائده درباره گروهي از يهود که مرتکب کارهاي خلافي از قبيل جاسوسي بر ضد اسلام و تحريف حقايق کتب آسماني شده بودند، مي فرمايد :
«آنها کساني هستند که خدا نخواسته است دلهايشان را پاک کند (اولئک الذين لم يرد الله ان يطهر قلوبهم ..). !
و بلافاصله در آيه بعد مي فرمايد : «سماعون للکذب اکالون للسحت؛ آنها بسيار به سخنان تو گوش فرا مي دهند تا آن را تکذيب کنند و بسيار مال حرام مي خورند!»
اين تعبير نشان مي دهد که آلودگي دلهاي آنها بر اثر اعمالي همچون تکذيب آيات الهي، و خوردن مال حرام بطور مداوم بوده است؛ زيرا بسيار از فصاحت و بلاغت دور است که اوصافي را براي آنها بشمرد که هيچ ارتباطي با جمله «لم يرد الله ان يطهر قلوبهم» نداشته باشد .
و از اين جا روشن مي شود که خوردن مال حرام سبب تيرگي آيينه دل و نفوذ اخلاق رذيله و فاصله گرفتن با فضائل اخلاقي است.
در آيه 91 سوره مائده درباره شراب و قمار مي فرمايد : «شيطان مي خواهد در ميان شما به وسيله شراب و قمار، عداوت ايجاد کنند؛ انما يريد الشيطان ان يوقع بينکم العداوة و البغضاء في الخمر و الميسر» .
بي شک عداوت و بغضاء دو حالت دروني و اخلاقي است که در آيه بالا رابطه ميان آن و نوشيدن شراب ذکر شده، و اين نشان مي دهد که غذا و نوشيدني حرامي همچون شراب مي تواند در شکل گيري رذائل اخلاقي همانند پرخاشگري و ستيزه جويي و عداوت و دشمني اثر بگذارد.
در آيه 51 سوره مؤمنون مي خوانيم : «اي پيامبر! از غذاهاي پاکيزه بخوريد و عمل صالح انجام دهيد؛ يا ايها الرسل کلوا من الطيبات و اعملوا صالحا» .
بعضي از مفسران معتقدند ذکر اين دو (خوردن غذاهاي پاک و انجام عمل صالح) پشت سر يکديگر دليل بر وجود يک نوع ارتباطي بين اين دو است، و اشاره به اين است غذاهاي مختلف آثار اخلاقي متفاوتي دارد، غذاي حلال و پاک، روح را پاک مي کند و سرچشمه عمل صالح مي شود، و غذاهاي حرام و ناپاک روح و جان را تيره و سبب اعمال ناصالح مي گردد. (19)
در تفسير «روح البيان» بعد از اشاره به ارتباط عمل صالح با بهره گيري از غذاي حلال به اشعار زير استناد شده :
علم و حکمت زايد از لقمه حلال
عشق و رقت آيد از لقمه حلال!
لقمه تخم است و برش انديشه ها
لقمه بحر و گوهرش انديشه ها
و در شعر ديگري نقل مي کند :
قطره باران تو چون صاف نيست
گوهر درياي تو شفاف نيست! (20)
در تفسير اثني عشري، در ذيل همين آيه نيز اشاره به رابطه صفا و نورانيت قلب و اعمال صالح با تغذيه حلال شده است. (21)
رابطه تغذيه و اخلاق در روايات اسلامي
گرچه رابطه بالا در آيات قرآني کمرنگ است، و تنها اشارتي به چشم مي خورد؛ ولي اين معني (رابطه اخلاق و تغذيه) در روايات اسلامي دامنه گسترده اي دارد که نمونه هايي از آن را در ذيل از نظر مي گذرانيم :در يک سلسله از روايات، به رابطه تغذيه با سوء اخلاق اشاره شده است از جمله :
1. در روايات متعددي مي خوانيم : يکي از شرايط استجابت دعا پرهيز از غذاي حرام؛ از جمله، در حديثي آمده است که شخصي نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و عرض کرد : «احب ان يستجاب دعائي؛ دوست دارم دعاي من مستجاب شود!» پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : «طهر مأکلک ولاتدخل بطنک الحرام؛ غذاي خود را پاک کن از غذاي حرام پرهيز نما!» (22)
همين معني از همان بزرگوار با تعبير ديگري آمده است، مي فرمايد : «من احب ان يستجاب دعائه فليطيب مطعمه و مکسبه؛ کسي که دوست دارد دعايش مستجاب شود، طعام و کسب خود را از حرام پاک کند!» (23)
با توجه به اين که در حديثي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم : «ان الله لايستجيب دعاء بظهر قلب قاس؛ خداوند دعايي را که از قلب قساوتمند برخيزد مستجاب نمي کند!» (24) مي توان نتيجه گرفت که غذاي ناپاک و حرام، قلب را تاريک و قساوتمند مي کند؛ و به همين دليل، دعاي حرامخواران مستجاب نمي شود. و از اينجا به رابطه نزديکي که در ميان ناپاکي درون و تغذيه حرام وجود دارد، مي توان پي برد.
در حديث معروف امام حسين عليه السلام در روز عاشورا آمده است که بعد از ايراد آن سخنان داغ و پر محتوا و گيرا در برابر لشکر لجوج و قساوتمند کوفه، هنگامي که ملاحظه کرد آنها حاضر به سکوت و گوش دادن به سخنانش نيستند، فرمود : (آري! شما حاضر به شنيدن سخن حق نيستيد زيرا) ملئت بطونکم من الحرام فطبع الله علي قلوبکم؛ شکمهاي شما از غذاهاي حرام پر شده است، در نتيجه خداوند بر دلهاي شما مهر زده است (و هرگز حقايق را درک نمي کنيد!)» (25)
2. در روايات ديگري آمده است؛ که رابطه اي در ميان خوردن غذاي حرام و عدم قبول نماز و روزه و عبادات، وجود دارد؛ از جمله، در حديثي از پيامبراکرم صلي الله عليه و آله مي خوانيم : «من اکل لقمة حرام لن تقبل له صلوة اربعين ليلة، و لم تستجب له دعوة اربعين صباحا و کل لحم ينبته الحرام فالنار اولي به و ان اللقمة الواحدة تنبت اللحم؛ هرکسي لقمه اي از غذاي حرام بخورد تا چهل شب نماز او قبول نمي شود، و تا چهل روز دعاي او مستجاب نمي گردد؛ و هر گوشتي که از حرام برويد، آتش دوزخ براي آن سزاوارتر است؛ و حتي يک لقمه نيز باعث روييدن گوشت مي شود!» (26)
بديهي است براي قبولي نماز، شرايط زيادي لازم است، از جمله حضور قلب و پاکي دل، اما غذاي حرام پاکي قلب و صفاي دل را از انسان مي گيرد.
3. در روايات متعدد ديگري از پيامبراکرم صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام آمده است که : «من ترک اللحم اربعين صباحا ساء خلقه؛ کسي که چهل روز گوشت را ترک کند، اخلاق او بد مي شود!» (27)
از اين احاديث بخوبي استفاده مي شود که در گوشت ماده اي است که اگر براي مدت طولاني از بدن انسان قطع شود، در روحيات و اخلاق او اثر مي گذارد، و کج خلقي و بد اخلاقي به بار مي آورد.
البته استفاده زياد از گوشت حيوانات نيز در بعضي از روايات مزموم شمرده شده، ولي از ترک آن براي مدت طولاني نيز در بسياري از روايات نهي شده است.
4.در روايات زيادي که در کتاب «اطعمه و اشربه» آمده است، رابطه اي ميان بسياري از غذاها و اخلاق خوب و بد، بيان گرديده به عنوان نمونه :
در حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و آله مي خوانيم : «عليکم بالزيت فانه يکشف المرة .... و يحسن الخلق؛ بر شما لازم است که از زيت (زيت به معني روغن زيتون يا هرگونه روغن مايع است) استفاده کنيد، زيرا صفرا را از بين مي برد... و اخلاق انسان را نيکو مي کند !» (28)
5. در حديثي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم : که از کلام پيامبر صلي الله عليه و آله چنين نقل مي کند «من سره ان يقل غيظه فليأکل لحم الدراج؛ کسي که دوست دارد خشم او کم شود گوشت دراج را بخورد!» (29)
از اين تعبير بخوبي استفاده مي شود که رابطه اي ميان تغذيه و خشم و بردباري وجوددارد .
6. در روايت مشروحي از تفسير عياشي از امام صادق عليه السلام نقل شده درباره اين که چرا خداوند خون را حرام کرده مي فرمايد : «و اما الدم فانه يورث الکلب و قسوة القلب و قلة الرافة و الرحمة لا يؤمن ان يقتل ولده و والديه ....؛ اين که خداوند خوردن خون را حرام کرده به خاطر آن است که سبب جنون و سنگدلي و کمبود رأفت و مهرباني مي شود ... تا آنجا که ممکن است فرزند و يا پدر و مادرش را به قتل برساند!»
در بخش ديگري از اين روايت مي فرمايد : «و اما الخمر فانه حرمها لفعلها و فسادها وقال ان مدمن الخمر کعابد الوثن و يورث ارتعاشا و يذهب بنوره و يهدم مروته؛ و اما شراب، خداوند آن را به خاطر تأثير و فسادش حرام کرده است و فرمود شخص دائم الخمر مانند بت پرست است بدنش لرزان مي شود، و نور (معنويت) او را از بين مي برد، و شخصيت او را ويران مي سازد !» (30)
7. در روايات متعددي که در کافي درباره انگور آمده است رابطه ميان خوردن انگور و برطرف شدن غم و اندوه ديده مي شود؛ از جمله، در حديثي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم : «شکي نبي من الانبياء الي الله عزوجل الغم فامره الله عزوجل باکل العنب؛ يکي از پيامبران الهي از غم و اندوه (و افسردگي) به پيشگاه خداوند متعال شکايت کرد؛ خداوند متعال به او دستور داد که انگور بخورد!» (31)
اين حديث تأکيد بيشتري است بر مسأله ارتباط تغذيه با مسائل اخلاقي.
8. در احاديث متعددي نيز رابطه خوردن انار و از ميان رفتن وسوسه هاي شيطاني و به وجود آمدن نورانيت قلب ديده مي شود؛ از جمله، در حديث معتبري از امام صادق عليه السلام آمده است که مي فرمود : «من اکل رمانة علي الريق انارت قلبه اربعين يوما؛ کسي که يک انار را ناشتا بخورد، چهل روز قلبش را نوراني مي کند» . (32)
9. در روايت متعددي در باب «خوردن» تعبيراتي ديده مي شود که همه نشانه ارتباط تغذيه با روحيات و مسائل اخلاقي است؛ از جمله، در حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و آله مي خوانيم که به جعفر (ابن ابي طالب) عليهماالسلام فرمود : «يا جعفر کل السفرجل فانه يقوي القلب و يشجع الجبان؛ اي جعفر! «به» بخور قلب را تقويت مي کند و ترسو را شجاع مي سازد!» (33)
10. در بعضي از احاديث رابطه ميان غذاي اضافي و سنگدلي و قساوت و عدم پذيرش موعظه ديده مي شود؛ از جمله، در کتاب «اعلام الدين» از پيغمبر اکرم نقل شده که فرمود : «اياکم و فضول المطعم فانه يسم القلب بالقسوة و يبطي ء بالجوارح عن الطاعة و يصم الهمم عن سماع الموعظة؛ از غذاي اضافي بپرهيزيد که قلب را پر قساوت مي کند و از اطاعت حق تنبل مي سازد و گوش را از شنيدن موعظه کر مي نمايد!»
فضول الطعام (غذاي اضافي) ممکن است اشاره به پرخوري باشد يا غذاهاي باقي مانده و فاسد شده، و در هر حال از رابطه تغذيه و مسائل اخلاقي خبر مي دهد.
همين معني در بحارالانوار از بعضي از روات اهل سنت از پيغمبراکرم صلي الله عليه و آله نقل شده است. (34)
از اين حديث بخوبي استفاده مي شود که غذاي اضافي سه پيامد سوء دارد : قساوت مي آورد؛ انسان را در انجام عبادات و طاعات تنبل مي کند؛ و گوش شنوا را در برابر مواعظ از انسان مي گيرد!
اين مطلب کاملا محسوس است که وقتي انسان غذاي زياد و سنگين مي خورد عبادات را به زحمت به جا مي آورد و نشاطي براي عبادت ندارد بعکس هنگامي که غذاي ساده و کم مي خورد قبل از اذان صبح بيدار است نشاط دارد و حالت مطالعه و عبادت دارد.
همچنين به تجربه رسيده است هنگامي که انسان روزه مي گيرد رقت قلب پيدا مي کند و آمادگي بيشتر براي شنيدن مواعظ در او حاصل مي شود؛ بعکس هنگامي که شکم پر است فکر انسان درست کار نمي کند و خودش را از خدا دور مي بيند.
11. در احاديث اسلامي در ارتباط نوشيدن عسل با صفاي قلب، از اميرمؤمنان علي عليه السلام مي خوانيم : «العسل شفاء من کل داء و لا داء فيه يقل البلغم و يجلي القلب؛ عسل شفاي تمام بيماريها است و در آن بيماري نيت بلغم را کم مي کند و قلب را صفا مي بخشد» . (35)
نتيجه از مجموع آنچه در بالا آورديم و روايات فراوان ديگر که ذکر آنها به طول مي انجامد بخوبي استفاده مي شود که رابطه نزديکي ميان تغذيه و روحيات و اخلاقيات وجود دارد، هرگز نمي گوئيم غذاها علت تامه براي اخلاق خوب يا بد است، بلکه همين اندازه مي دانيم که طبق روايات بالا يکي از عوامل زمينه ساز پاکي و اخلاق، تغذيه است هم از نظر نوع غذاها و هم از نظر حلال و حرام بودن آنها.
دانشمندان امروز نيز معتقدند بسياري از پديده هاي اخلاقي به خاطر هورمونهائي است که غده هاي بدن تراوش مي کند و تراوش غده ها رابطه نزديکي با تغذيه انسان دارد؛ بر همين اساس، بعضي معتقدند که گوشت هر حيواني حاوي صفات آن حيوان است، واز طريق غده ها و تراوش آنها در اخلاق کساني که از آن تغذيه مي کنند اثر مي گذارد. گوشت درندگان انسان را درنده خو مي کند، و گشت خوک صفت بي بندوباري جنسي را که از ويژگيهاي اين حيوان است به خورنده آن منتقل مي سازد.
اين از نظر رابطه طبيعي و مادي، از نظر رابطه معنوي نيز آثار خوردن غذاي حرام غير قابل انکار است، غذاي حرام قلب را تاريک و روح را ظلماني مي کند و فضائل اخلاقي را ضعيف مي سازد .
اين سخن با ذکر يک داستان تاريخي که مورخ معروف مسعودي در «مروج الذهب» آورده پايان مي دهيم :
او از «فضل بن ربيع» نقل مي کند که «شريک ابن عبدالله» روزي وارد بر «مهدي» خليفه عباسي شد، مهدي به او گفت بايد حتما يکي از سه کار را انجام دهي، شريک سؤال کرد کدام سه کار؟ گفت يا قضاوت را از سوي من بپذيري و يا تعليم فرزندم را برعهده بگيري، و يا غذائي (با ما) بخوري! شريک فکري کرد و گفت سومي از همه آسانتر است، مهدي او را نگهداشت و به آشپز گفت انواعي از خوراک مغز آميخته با شکر و عسل براي او فراهم ساز.
هنگامي که «شريک» از آن غذاي بسيار لذيذ و (طبعا حرام) فارغ شد، آشپز رو به خليفه کرد و گفت اين پيرمرد بعد از خوردن اين غذا هرگز بوي رستگاري را نخواهد ديد! فضل ابن ربيع مي گويد مطلب همين گونه شد، و شريک ابن عبدالله بعد از اين ماجرا هم به تعليم فرزندان آنها پرداخت و هم منصب قضاوت را از سوي آنها پذيرفت. (36)
صفات اخلاقي و اعمال اخلاقي
مي دانيم اعمال انسان هميشه در درون و جان او ريشه دارد؛ يا به تعبير ديگر، اعمال ظهور و بروز صفات دروني است، يکي به منزله ريشه و ديگري به منزله ساقه و شاخ و برگ و ميوه است.به همين دليل، اعمال اخلاقي از صفات اخلاقي جدا نيست؛ مثلا، نفاق که از صفات رذيله است، ريشه اي در عمق جان انسان دارد و از شخصيت دو گانه و ضد توحيدي او، حکايت مي کند. همين صفت دروني سبب انجام اعمال منافقانه يا رياکارانه مي شود.
حسد نيز حالتي در درون جان است که نسبت به نعمتهاي خداوند که به ديگران داده شده است رشک مي برد، همين صفت خود را در لابه لاي اعمال خرابکارانه، در برابر شخص محسود و سنگ انداختن در مسير سعادت او نشان مي دهد.
«کبر» و «غرور» خود برتر بيني، همگي از صفات درون است که ناشي از جهل انسان به قدر و مقام خويش مي باشد، و يا کمي ظرفيت در برابر مواهب الهي، اما همين صفت دروني در لابه لاي اعمال بخوبي خود را آشکار مي سازد، و از طريق بي اعتنايي، پرخاشگري، هتاکي و تحقير ديگران، ظاهر مي شود.
و شايد به همين دليل، علماي اخلاق در کتب اخلاقي، معمولا اين دو را از هم جدا نکرده اند، گاه به سراغ ريشه و صفات درون مي روند، و گاه به سراغ شاخ و برگ و اعمال برون، از اولي به «صفات اخلاقي» مي شود و از دومي به «اعمال اخلاقي» .
البته اعمال اخلاقي، موضوع مباحث فقهي است، و فقهاء پيرامون آن از ديدگاه خود بحث مي کنند، ولي با اين حال علماي اخلاق نيز از آن سخن مي گويند، البته ديدگاه عالم اخلاق با فقيه متفاوت است، فقيه از نظر احکام پنجگانه (وجوب و حرمت و استحباب و کراهت و اباحه) و احيانا ثواب و عقاب، به اين افعال مي نگرد، ولي عالم اخلاق، از اين نظر که نشانه کمال روح يا انحطاط و نقص آن است به آن نگاه مي کند.
و با اين بيان فرق صفات اخلاقي و اعمال اخلاقي و همچنين ديدگاه فقيه و عالم اخلاق روشن مي گردد.
--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1. بحار الانوار، جلد73، صفحه .66
2. کنز العمال، حديث 43079، جلد 15، صفحه .780
3. نهج البلاغه، نامه . 53
4. سوره نمل، آيه . 4
5. سوره انعام، آيه . 137
6. تفسير «في ظلال» ، جلد6، صفحه .675
7. «نورالثقلين» ، جلد4، صفحه 351، حديث .30
8. سوره احزاب، آيه . 53
9. اصول کافي، جلد 2، صفحه 273، حديث . 20
10. بحار الانوار، جلد 74، صفحه .232
11. کنز العمال، حديث .28722
12. بحارالانوار، جلد46، صفحه .99
13. نهج البلاغه، نامه .31
14. بحار، جلد6، صفحه .30
15. کنزالعمال، حديث 10، صفحه .79
16. غرر الحکم، شماره .3837
17. بحار، جلد69، صفحه 121 و جلد 91، صفحه .133
18. بحار، جلد 91، صفحه .142
19. به تفسير نمونه، جلد 14، ذيل آيه 51 مؤمنون مراجعه شود.
20. «روح البيان» ، جلد6، صفحه .88
21. تفسير «اثني عشري» ، جلد9، صفحه .145
22. بحار، جلد 90، صفحه .373
23. همان مدرک، صفحه .372
24. بحارالانوار، جلد 90، صفحه .305
25. نقل از کتاب «سخنان علي (ع) از مدينه تا کربلا، صفحه 232.»
26. سفينة البحار، جلد1، ماده اکل.
27. وسائل الشيعه، جلد17، صفحه 25، باب .12
28. همان مدرک، صفحه .12
29. فروغ کافي، جلد6، صفحه .312 (دراج پرنده اي است شبيه به کبک که گوشت لذيدي دارد)
30. تفسير برهان، جلد1، ذيل آيه 3، سوره مائده، ص .434 و مستدرک، جلد16، صفحه .163
31. کافي، جلد6، صفحه 351، حديث .4
32. همان مدرک، صفحه 354، حديث .11
33. همان مدرک، صفحه 357، حديث .4
34. بحار، جلد 74، صفحه .182
35. بحار الانوار، جلد63، صفحه .294
36. سفينة البحار، ماده «شرک» ، و مروج الذهب، جلد3، صفحه .310