مهدويت پس از عاشورا
  • عنوان مقاله: مهدويت پس از عاشورا
  • نویسنده: محمد باقر آقايى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 20:19:32 1-9-1403

انديشه ي مهدويت در طول تاريخ در بين شيعه به طور خاص ودر ميان تمام مسلمانان به طور عام وهمچنين با نام منجي در ميان تمام ملل وجود داشته است، اما در مواقعي كه ظلم وستم ورنج مردمان افزون بر طاقتشان مي شده نمود و بروز ديگري مي يافت. ادعاي دروغين مهدويت موضوعي است كه هميشه جامعه ي اسلامي و به خصوص شيعي را دچار تشتت و آسيب مي كرده است.
اين ادعاها كه امروزه و هر چه به ظهور نزديكتر مي شويم پررنگتر و بيشتر مي شود، سابقه اي به طول خود اسلام دارد. اولين نشانه هاي ادعاي مهدويت را مي توان پس از واقعه عاشورا مشاهده كرد.
حادثه ي عظيم عاشورا ضربه ي خرد كننده اي بر پيكر شيعه وارد كرد و با انعكاس آن در سراسر سرزمين اسلامي رعب و وحشت شديدي در جامعه اسلامي بر پا كرد. در آن روزگار محبوبتر ونزديكتر از امام حسين(ع) نزد پيامبر وجود نداشت وهمگان بر اين موضوع آگاهي داشتند، به خصوص كساني كه پيامبر را درك كرده و از تابعين بودند. پس از آن بود كه با توجه به نحوه ي شهادت امام و يارانش و اسارت اهل بيت پيامبر توسط امويان مردم ازعمق ستمگري وظلم ايشان اطلاع يافته و دريافتند كه يزيد در راه تثبيت پايه هاي حكومتي خود از هيچ جنايتي دريغ نمي كند. واقعه حره پس از عاشورا وسركوب مردم مدينه توسط سپاه يزيد اختناق را در كل جامعه ي اسلامي به نهايت خود رساند. حكومت خلفاي بعدي اموي همچون معاويه بن يزيد، مروان بن حكم، عبدالملك بن مروان، و وليد بن عبدالملك هم با خشونت و اختناق شديد همراه بود. اين شرايط سخت بود كه شخصي جاه طلب چون عبدالله بن زبير را به فكر خلافت انداخت. او بااستفاده از كاهش محبوبيت امويان در جامعه سلامي ادعاي خلافت كرده و توانست در مدينه عد ه اي را به دور خود جمع كند. همين شرايط سخت واختناق شديد بود كه زمينه ي ظهور يك منجي را در بين مردم به خصوص شيعيان كه در مركز تهديدات قرار داشتند، ايجاد كرد. شهادت امام حسين(ع)تاثير شگرفي برعواطف مذهبي مردم ونيز بر آينده شيعه گذاشت؛ به طوريكه حتي عده اي تاريخ ظهور شيعه را اين دوره مي دانند، گر چه اين نظر چندان صحيح نمي رسد. مردم كوفه كه از عدم همراهي فرزند پيامبر در برابر دشمنان نادم وپشيمان بودند، پي به غفلت و كوتاهي خود در حمايت از نواده ي پيامبربرده وبراي توبه از اين غفلت بزرگي راهي جز انتقام خون حسين(ع) براي خود نديدند. رهبري اين گروه كه خود را توابون (توبه كاران) مي ناميدند بر عهده ي سليمان بن صردالخزايي بود وهسته ي اوليه ي آن را صد نفر از شيعيان ومعتمدين حضرت علي(ع) تشكيل مي دادند.
تشكيل اين گروه توابون را مي توان اولين بازتاب عملي واقعه كربلا پس از يك مدت دوره ي فترت دانست. با مرگ ناگهاني يزيد شرايط به نفع ايشان تغيير يافت. آنها توانستند در ابتدا حمايت 16000 نفر را كه در ميانشان علاوه بر كوفيان مردم بصره و برخي قبايل ديگر حضور داشتند، به دست بياورند. اما هنگام رويارويي باز هم داستان آن روزها تكرار شد و در نهايت تنها 3000نفر در مقابل سپاه سي هزارنفري عبيدالله بن زياد شركت كردند. سرانجام با كشته شدن بيشتر رهبران نهضت، باقيمانده ي توابون به سمت كوفه باز گشتند.
در اين اوضاع واحوال دركوفه مختار بن ابوعبيده الثقفي كه از پيروان متعهد اهل بيت در كوفه بود، براي خونخواهي امام حسين دست به تشكيل نيروي نظامي زد. در ابتدا او توابون را به شركت در نيروي او و جلوگيري از هرگونه عمل شتابزده دعوت كرد اما ايشان اورا نپذيرفتند. زيرا تمام انگيزه هاي نهفته در دعوت او برايشان آشكار نبود. در صورتي كه توابون در حقيقت تنها يك هدف خالص را دنبال مي كردند و آن انجام وظيفه اي كه روزي در برابر آن كوتاهي كرده بودند.
در مورد شخصيت و ويژگيهاي مختار اختلاف شديدي وجود دارد. برخي او را جاه طلب وبرخي او را معتقد ودوستدار اهل بيت مي دانند. از اينرو در مورد اقدامات او و واكنش حضرت امام سجاد(ع) به آن بحثها و تعبريات گوناگوني وجود دارد. اما چيزي كه در اين ميان وجود دارد اين است كه او در سال 66 هجري قيام خود را با شعار «يا لثارات الحسين» (اي خون‌خواهان حسين) آغاز كرد. وحتي مي بينيم كه پس از كشتن بسياري از قاتلان كربلا به خصوص سر عبيدالله بن زياد را نزد حضرت علي بن الحسين (ع) مي فرستد. مختار براي قيام خود نيازمند حمايت اهل بيت بود. او در حجاز تماسهاي مكرري با حضرت زين العابدين گرفت اما نتوانست او را به رهبري قيام خود ترقيب كند.
مختار پس از ناكامي در جلب حمايت علي ابن الحسين(ع) به سمت فرزند ديگر حضرت علي(ع) محمد ابن الحنفيه رفت و قيام خود را به نام او آغاز كرد. او به اين وسيله توانست اعتماد مردم عراق را به دست بياورد. در اين زماني بود كه عبدالله ابن زبير در برآورده كرده خواسته هاي عراقيان به خصوص در زمينه ايجاد عدالت بين ايشان موفق نبود و مردم اين ديار با توجه به شرايط موجود به سمت مختار رفتند. با توجه به حركات اين دو مي توان پي به خواسته جامعه اسلامي كه رهايي از حكومت امويان بود، برد. اين خواسته و نياز در بين اهل عراق و كوفه بيشتر بود و همين نياز بود كه موجب دعوت از امام حسين(ع) شد.
مختار با توجه به ظلم وتعدي امويان و شرايط آن دوران واز بين رفتن حكومت و روحانيت خاندان بني هاشم در بين مردم، با تبليغات خود توانست محمد بن الحنيفه رانه تنها به عنوان امام از نسل علي(ع) بلكه با نام مهدي موعود معرفي كند. اين اولين ادعاي مهدويت در طول تاريخ بود كه نشان از عمق انديشه ي مهدويت در جامعه اسلامي آن روز است كه پيامبر توانسته بود در بين مردم ايجاد كند و ائمه ديگر هم اين انديشه را تبيين كردند.
اما اينكه چرا شيعيان به سمت مختار و اين الحنفيه تمايل پيدا كردند ناشي از شرايط فكري مردم بود. پس از واقعه كربلا وعين الورده آنچه باقي مانده بود، اعراب معمولي مردد و موالي بودند كه در اوضاع نا ميدي و بسيار سخت قادر به تشخيص وتمايز مكتبي بين فرزند علي به تنهايي و فرزند علي و فاطمه نبودند. هر چند احاديثي وجود دارد كه امام حسين (ع)فرزند خود علي بن الحسين(ع) را به جانشين و امامت پس از خود معرفي كرد اما با توجه به شرايط ذكر شده و با توجه به تقيه امام سجاد در شرايط اختناق شديدحكومت اموي اكثر شيعيان از محمد بن الحنيفه پيروي كردند.
گر چه ابن الحنيفه خود مستقيم دعوتي براي امامت خود نكرد، چرا كه به نظر مي آيد خود او هم درامامت خود شك داشت، اما تبليغات مختار را هم رد نكرد. اين هم از نكات مبهم تاريخ است. عده اي معتقدند كه در شراط تقيه حضرت سجاد(ع) مختار مجبور بود كسي غير از ايشان را امام معرفي كند تا گزندي يه وجود مقدش نرسد و با توجه به عدم تلبيغ ابن الحنفيه براي خود امويان نمي توانستند نسبت به او هم معترض شوند. اما در مقابل عده ي زيادي اين كار مختار را بدعت در دين دانسته و آنرا محكوم مي كنند.
از اين رو در مي يابيم كه اين شخصيت محمد ابن الحنيفه نبود كه مردم را به عنوان مهدي او را پذيرفتند بلكه شرايط سخت اجتماعي واستيلاي امويان و تبليغات مختار موجب اين امرشد. با دقت در تبليغات مختار درمي يابيم كه عمده تاكيد او در تبليغات بر مهدويت ابن الحنيفه قرار داشتند به امامت او وشايد اين مهمترين دليل جذب مردم به سوي او باشد.
هر چند احاديث فرواني است كه پيامبر، مهدي موعود را از نسل خود مي داند اما شرايط آن روزگار و تقيه ي امام بر حق توانايي دقت در اين احاديث را از مردم گرفته بودند. پس از همه گير شدن وتوفيقات نهضت مختار با قيمانده شيعيان نيز به اين قافله پيوستند و مهدويت محمد ابن الحنفيه مسئله روز شيعيان گشت و با نشر آن در طول زمان مورد پذيرش عامه مردم قرار گرفت و اعتقادات خود را را بر مبناي آن بسط دادند.
در اين شرايط است كه امام با دلي پر درد از كمي ياران خود مي گويد. بطوريكه حتي برخي از شيعيان واصحاب ممتاز مانند ابو خالدالكابلي، قاسم بن عوف ابتدا گرد محمد بن الحنيفه جمع شده بودند اما با تلاشهاي امام او را رها كرده وهسته ي اوليه ياران امام را تشكيل دادند.
در چنين شرايطي، اثابت حقانيت امام سجاد بسيار دشوار بود. ظلم و اختناق شديد از طرف خلفي اموي و انحراف شيعيان از طرف ديگر امام را كاملا تنها كرده بود. اما با وجود اين اوضاع واحوال، امام توانست گروه كوچكي از پيروان قديمي اهل بيت همانند يحيي بن ام الطول، محمد بن جبير مطعم، جابر بن عبدالله انصاري را تشكيل دهد. حمايت جابر انصاري كه از فداكارترين اصحاب پيامبر بوده دردو ميثاق العقبه و بيت الرضوان شركت داشت اهميت فرواني داشت. در ميان ياران امام سجاد(ع) دو جوان پر شور كوفي به نام ابو حمزه ثابت بن دينار وفرات بن اصنف العبدي با ايمان قوي به خاندان امام حسين (ع) وجود داشتند بعد ها هم از ياران امام باقر شدند.
مي بينيم اولين انديشه‌ي انحرافي مهدويت در اين زمان و با چنين شرايطي شكل مي گيرد. در همين اولين انحراف فكري، نقش عدم اطلاع وآگاهي توده مردم و عدم تفقه در دين وامام شناسي به وضوح ديده مي شود. اينجاست كه وظيفه امام سجاد(ع) در اثبات حقانيت خود، آن هم در شرايط اختناق مشهود وپر رنگ مي شود. به شرايط فوق بايد اوضاع اسفناك فرهنگي و ديني توده مردم راهم اضافه كرد. اوضاعي كه درآن علما وفقهاي ديني همچون محمد بن مسلم زهري، از فقيهان و محدثان بزرگ مدينه، كه ابتدا مجذوب عظمت و زهد علي ابن الحسين (ع) شده بود، با چرخش به سوي امويان به عنوان يك عالم درباري درراستاي تقويت پايه هاي حكومت آنها قدم بر مي دارد. اوضاع اخلاقي جامعه هم دچار انحطاط شديد گشته بود؛ اشرافيت گرايي و ثروت اندوزي، گسترش فعاليت زنان آواز خوان و غنا و احترامشان بين مردم، حتي در مكه ومدينه و عدم آگاهي مسلمانان از احكام دين خود همانند وضو ونماز، اهميت فعاليتهاي امام را نشان مي دهد.
--------------------------------------
منابع:
1- تشيع در مسير تاريخ، دكتر سيد حسين محمد جعفري، ترجمه دكتر سيد محمد تقي آيت الهي
2- تاريخ تشيع از آغاز تا پايان غيبت مهدي، غلامحسين محمدي