انديشمندان اجتماعى، نهاد خانواده را سنگ بناى زندگى اجتماعى دانسته و بر نقش بى بديل آن در جامعه پذير کردن اعضا تأکيد دارند. خانواده، اوّلين مدرسه اى است که انسان در آن، با الفباى زندگى اجتماعى آشنا شده، راه و رسم زيستن با جمع را مى آموزد. خانواده، افزون بر نقش اجتماعى کردن انسان ها، نقش هاى مهمّ ديگرى را نيز بر عهده دارد که از آن ميان مى توان به تنظيم رفتار جنسى و توليد مثل و مراقبت از کودکان و سالمندان و ناتوانان و فراهم آوردن امنيت اقتصادى و تثبيت جايگاه و منزلت اجتماعى اعضا اشاره کرد. 1 بديهى است که هدف اصلى از تشکيل خانواده، بقاى نسل، تشکيل جامعه سالم و تأمين سلامت روانى افراد است؛ امّا ناگفته پيداست که خانواده، وقتى مى تواند کارکردهاى مهمّ خود را به خوبى انجام دهد که از سامان، استحکام و ثبات بالايى برخوردار باشد. خانواده نابه سامان، سُست بنيان و ناپايدار، هرگز نمى تواند نقش هاى مورد انتظار را به خوبى ايفا کند. اين گونه خانواده ها را مى توان به «خانه عنکبوت» تشبيه کرد که سُست ترين خانه هاست. 2 در اين نوشتار، در پى آن هستيم که در حدّ گنجايش، به عوامل مؤثّر در ناپايدارى و نابه سامانى خانواده بپردازيم.
تعريف خانواده
براى واژه خانواده، تعريف هاى زيادى بيان شده است و هر انديشمندى در تعريف آن، بر بُعدى از ابعاد آن ـ که از نگاه خودش مهم تر بوده ـ تأکيد کرده است. شايد اين تعريفى که ما بيان مى کنيم، به نوعى، دربردارنده همه آن تعريف ها باشد: «خانواده، از گروهى از آدم ها ترکيب مى شود که از راه خون، زناشويى و يا فرزندپذيرى، با يکديگر ارتباط مى يابند و طى يک دوره زمانى نامشخّص، با هم زندگى مى کنند». 3انواع خانواده
1 . خانواده به سامان: از نظرگاه کلّى، خانواده به سامان، خانواده اى مبتنى بر روابط نخستين (بسيار نزديک و رو در رو) و پايبند به اخلاق، حقوق و مسئوليت پذيرى متقابل، بهره مندى از عواطف يکديگر، اعتدال در روابط، انضباط دوطرفه و استوار، کنترل کافى و رعايت اصول و ضوابط و. . . است. 4 ويژگى اين نوع از خانواده ها، استحکام و ثبات در روابط بين اعضاى خانواده است که وظايف و نقش هاى هر يک از اعضا روشن و مشخص است و از سوى هر کدام، به خوبى ايفا مى شود.2 . خانواده نابه سامان: اين نوع از خانواده ـ آنچنان که از نام آن پيداست ـ خانواده اى است از هم گسيخته و بى ثبات که همه يا برخى از اعضا، يا با نقش هاى مورد انتظار از آنها آشنايى کافى ندارند و يا در ايفاى آنها با مشکلْ رو به رو هستند. در اين نوع از خانواده، اصول و ضوابط زندگى مشترک رعايت نمى شود و افراد، حقوق يکديگر را به رسميت نمى شناسند و تکليف و مسئوليت خود را در مقابل يکديگر انجام نمى دهند.
عوامل ناپايدارى خانواده
يکى از پرسش هاى مهمّى که ذهن هر انسان ژرف انديش و کنجکاو را به خود مشغول مى دارد، اين است که چگونه مى شود زندگى مشترکى که بر اساس عشق و ديگر خواهى جنون آميزى بنا مى شود، دير زمانى نمى پايد و پايه هاى رؤيايى اش سُست مى شود و پس از مدّتى فرو مى پاشد؟ دو جوانى که با هزار اميد و آرزو، خانه اى در خورِ عشق مى سازند و آن را به سان قصرى محکم مى دانند، امّا به زودى مى فهمند که از خانه عنکبوت هم سُست تر بوده است. چه عواملى، دست در دست هم مى دهند تا از ثبات و استحکام خانواده بکاهند؟ در اين جا به شمارى از اين عوامل اشاره مى کنيم:1 . نوع نگاه به پيوند زناشويي: به عقيده انديشمندان، نوع بينش انسان ها و نگاه آنان به هستى و پديده ها، در گرايش آنها به سمت و سويى خاص و گرفتن تصميم هاى معين، تأثير گذار است. تشکيل خانواده و تلاش براى ثبات و استحکام آن نيز از اين قاعده، مستثنا نيست. از جمله عواملى که در سوق يابى به ازدواج، دورى گزيدن از جايگزين هاى احتمالى و ايجاد آمادگى درجهت مقابله با آسيب هاى احتمالى پيوند ازدواج و درنتيجه، حفظ و تثبيت خانواده، نقشى تعيين کننده دارد، تلقّى ارزشى از پيوند زناشويى و به عبارت ديگر، قداست داشتن آن است.
به اعتقاد صاحب نظران، يکى از عوامل مهمّ سقوط جايگاه خانواده در غرب، فرايند عُرفى شدن يا تقدّس زدايى بوده است. در نتيجه اين فرايند، ازدواج ـ که پيش تر، کارى مقدّس و دينى تلقّى مى شدـ، رفته رفته، قداست خود را از دست داد و به يک «قرارداد اجتماعي» صِرف، مبدّل شد. وُلتر در فرهنگ نامه خود مى نويسد: «. . . ازدواج، عبارت است از قراردادى که بين افراد بشر منعقد مى شود و کليساى کاتوليک، آن را اقدامى متبرّک قلمداد کرده است؛ امّا بين قرارداد و تبرّک و قداست، تفاوتى بارز وجود دارد. قرارداد، اقدامى است حاوى آثار مدنى، در حالى که تقدّس، به منزله برکتى است که کليسا به فرد اعطا مى کند». 5
روشن است کسى که تشکيل خانواده را يک قرارداد تلقّى مى کند، با اندک ناملايمتى، تصميم مى گيرد که اين قراردادِ رنج آور و ملال انگيز را برهم زند تا خود را از سختى برهاند؛ امّا کسى که اين پيوند را امرى مقدّس مى شمرد و آن را سنّتى الهى قلمداد مى کند و همسر خود را امانتى الهى مى داند، قطعاً به هنگام بروز دشوارى ها تمام تلاش خود را صَرف مى کند تا اين بناى الهى را از گزند آسيب ها حفظ کند و بر ثبات و استحکام آن بيفزايد. در نگاه قدسى به خانواده: «در نزد خداوند، هيچ چيز از خانه اى که به واسطه طلاق از هم بپاشد، مبغوض تر نيست». 6 در نتيجه، نوع نگاه به خانه و خانواده، در ثبات يا بى ثباتى آن، تأثيرگذار است.
2 . انتخاب همسر، بدون آگاهي: انجام دادن هر کارى و يا انتخاب هر چيزى، آگاهى و شناختى لازم و کافى را طلب مى کند. تکاپوى غيرآگاهانه براى رسيدن به چيزى، تلاشى بى حاصل است. يکى از مهم ترين مراحلى که نقش بسيار زيادى در سرنوشت خانواده و پايدارى و يا ناپايدارى آن دارد، مرحله انتخاب همسر است. به عقيده کارشناسان امور خانواده، بسيارى از مشکلات و اختلافات خانوادگى از شتاب زدگى و عدم انجام دادن مطالعات دقيق در مرحله گزينش، جدّى نگرفتن برخى نقاط ضعف هاى مهم يا توجيه آنها، بزرگ نمايى برخى ويژگى هاى غير مهم و کم توجّهى به اوصاف بايسته و در مواردى، فريبکارى آگاهانه، سرچشمه مى گيرد. 7
بسيارند جوانانى که به صِرف يک نگاه و به مجرّد لحظه اى ديدار در پارک و يا سينما و خيابان و. . . شريک زندگى خود را بدون آگاهى دقيق و شناخت کافى برمى گزينند. روشن است که با گسترش چنين شيوه هايى نمى توان از خانواده، انتظار پايدارى داشت. جوانانى که بدون شناخت از استعدادها، علاقه ها، سليقه ها و ذائقه هاى يکديگر، خانه اى را بنيان مى نهند، با فروکش کردن رؤياهاى عاشقانه و با وزيدن تندباد حوادث، عنان از کف مى دهند و بنيان خانواده خود را بى ثبات مى بينند.
براى اطمينان از استحکام و ثبات اينده خانواده، در مرحله گزينش همسر بايد محکم و بادقّت گام برداشت. در اين راه بايد با تحقيق و مشورت با دوستان و بزرگ ترها و گفتگوى مستقيم دختر و پسر و يا بهره مندى از سيستم هاى مددکارى و مشاوره و راهنمايى و نيز انجام دادن برخى آزمايش هاى جسمى و روحى در مرحله قبل از انعقاد پيمان زناشويى، سود جست.
اسلام براى جلوگيرى از اين آسيب که اينده پايدار خانواده را به خطر مى اندازد، تدابيرى انديشيده است. نخست اين که راه هايى را که باعث شناخت دختران و پسران از همديگر مى شوند، با رعايت حدود و شرايطى، مجاز شمرده است، مانند ملاقات خصوصى و آگاهى از خصوصيات فيزيکى طرف مقابل. از سوى ديگر، استفاده هر دو طرف از هر شيوه اى که موجب تحريف واقعيت يا فريبکارى باشد را تحت عنوان تدليس (فريبکاري) ممنوع کرده است. افزون بر آن، با توجه به محدوديت نسبى دختران در کسب آگاهى هاى لازم، اسلام، با هدف بالارفتن ضريب اطمينان دختر در انتخاب همسر، ازدواج او را علاوه بر رضايت خودش، به اجازه ولى (پدر و جدّ پدري) که در بيشتر موارد، براى اين کار مورد اعتماد هستند، مشروط ساخته است.
3 . اجبارى بودن ازدواج: ازدواج و تشکيل خانواده، بر عشق و مودّت و رحمتْ استوار است. اگر عشق و علاقه اى که خداوند در نهاد انسان ها قرار داده است نبود، هيچ انسانى به ديگرى تمايل پيدا نمى کرد و در پى جذب ديگران نبود. از سوى ديگر، اين عشق و تمايل، امرى روحى و روانى و به تعبيرى فطرى است و امور روحى و روانى، اجباربردار نيستند. شايد بتوان با شکنجه جسمى، فردى را به تسليم واداشت، امّا روح و روان و علاقه و عشق او را نمى توان به زنجير کشيد. دو انسانى که بدون علاقه به يکديگر و يا بدون درک و فهم از همديگر، به اجبار در کنار هم قرار مى گيرند، شايد بتوانند مدّتى را در کنار هم بمانند و همديگر را به ناچار تحمّل کنند؛ امّا فلسفه وجودى ازدواج که مودّت و رحمت و سکونت و آرامش است، به وجود نخواهد آمد و در نتيجه، استحکام و ثبات زندگى ـ که لازمه تشکيل يک خانواده سالم است ـ به خطر خواهد افتاد. اگر دختر يا پسرى، بر خلاف ميل و رضايت درونى خود به ازدواج وادار شوند، احتمال بروز ناسازگارى و کشمکش و تنش در چنين خانواده اى، بسيار بالا خواهد بود و تشکيل چنين خانه اى که بايد نمادى از بهشت جوانان باشد، به نمودى از جهنّم سوزانْ تبديل خواهد شد. دين اسلام، باتوجّه به اين مسئله مهم، رضايت قلبى دختر و پسر را شرط دانسته، آنها را داراى حق انتخاب و اختيار مى داند.
4 . انتظارات نامعقول: دختر و پسرى که با هم پيمان زناشويى مى بندند و يکديگر را به عنوان شريک زندگى برمى گزينند، بى شک از همديگر انتظاراتى دارند که توقّع دارند طرف مقابل، آنها را برآورده کند؛ امّا بايد توجّه داشت که تداوم و استحکام خانواده در مراحل مختلف، نيازمند غلبه عقل و منطق بر ابعاد گوناگون زندگى مشترک است. بدون هيچ شکّى بايد گفت که هرچه اين انتظارات، معقول تر و واقع بينانه تر باشد، عوارض پيش بينى شده و غير پيش بينى شده، کمتر به وحدت و انسجام خانواده گزند مى رسانند. در مقابل، هر چه زن و مرد از يکديگر و يا از زندگى زناشويى، انتظارات آرمانى تر و غير عاقلانه ترى داشته باشند، استحکام و ثبات خانواده، بيشتر به خطر خواهد افتاد.
زن و مرد بايد بدانند که هيچ کدام از آنها کامل نيستند و هر کدام از آنها با مجموعه اى از داشته ها و ناداشته ها، کمال ها و نقص ها، زيبايى ها و زشتى ها و خوبى ها و بدى ها به عرصه زندگى جديد، پا مى گذراند و قرار است در کنار هم، راه کمال را بپيمايند و يکديگر را بسازند.
يکى از تفاوت هاى بين ازدواج در جوامع غربى و ازدواج در جوامع سنّتى، همين غلبه نگرش رُمانتيک (شاعرانه و رؤيايي) به ازدواج در غرب است. اين نوع نگرش، انتظارات بسيار بالا و نامعقولى را بر خانواده تحميل مى کند که اغلب برآورده نمى شوند و همين، موجب تزلزل و بى ثباتى خانواده مى شود. به گفته ويليام. ج. گود : «يک جوان غربى که از منظر عشق رُمانتيک به ازدواج مى نگرد، انتظارات بسيار بالايى دارد و از داشتن يک زندگى يکنواخت و خسته کننده (هر چند توأم با آسايش) ناخشنود است. در حالى که در بسيارى از جوامع، به جوانان آموخته مى شود که در بهترين حالت، از همسر خود توقّع احترام داشته باشند و نمى تواند از او انتظار خوش بختى داشته باشند». به همين دليل است که طبق برخى آمارها، از هر صد ازدواج عشقى در امريکا، 93 مورد از آنها با شکست دردناک رو به رو مى شوند و در فرانسه، عمر متوسط هر ازدواج عشقى، سه ماه و نيم است. 8
بينش اسلامى، براى محکم کردن اساس خانواده و پايدارى آن، زن و مرد را به انتظارات معقول فرا مى خواند؛ بدين معنا که آنها را به واقع نگرى و پرهيز از غلبه احساسات و اوهام به راه هاى گوناگون مانند: توجّه دادن به کارکردهاى مادّى و معنوى خانواده و تشويق به کسب پاداش هاى اُخروى، دستور مى دهد و آنها را به مصالح و منافع ناپيداى رابطه زناشويى، توجّه مى دهد. قرآن مى فرمايد: «با آنان (زنان) به طور شايسته رفتار کنيد. پس اگر نسبت به آنها (به هر دليل) کراهت پيدا کرديد (فوراً تصميم به جدايى نگيريد و بدانيد که) چه بسا چيزى خوشايند شما نباشد و (ليکن) خدا خير فراوانى در آن قرار دهد». 9
5 . رعايت نکردن مرزهاى روابط جنسى (بى بند و باري): يکى از عوامل مهمّى که زن و مرد را به هم نزديک مى سازد و زندگى مشترک و پيوند آنها را ايجاب مى کند، غريزه جنسى است. مرد، نياز جنسى زن را تأمين مى کند و متقابلاً زن، نياز جنسى مرد را، و اين نياز متقابل، تا حدود زيادى ثبات و پيوند دائمى بين آن دو را فراهم مى کند؛ امّا صِرف رفع نياز جنسى، نمى تواند به تنهايى، حافظ استحکام و پايدارى خانواده باشد، بلکه اين روابط جنسى بايد در چارچوب خانواده صورت پذيرد. به جرئت مى توان گفت که از جمله زمينه ها و شرايط اجتماعى بسيار مهمّى که نقش تعيين کننده اى در سوق يابى افراد به ازدواج و تشکيل خانواده و در مرحله بعد، حفظ و ثبات و تحکيم خانواده دارد، رعايت حدّ و مرز روابط جنسى و منحصر بودن ارضاى جنسى، به ازدواج مشروع در چارچوب خانواده است. ايجاد و اِعمال اين محدوديت در جامعه ـ که مستلزم آماده سازى بسترهاى فرهنگى مناسب، جامعه پذيرى مطلوب، وجود نظام کارآمد، کنترل رسمى و غير رسمى و بالاتر از همه، آسان کردن شرايط ارضاى مناسب اين نياز طبيعى از مجارى مقبول و زدودن زمينه ها و انگيزه هاى روى آوردن به شيوه هاى غيرمجاز است ـ ، تأثير عمده اى در ارتقا و تثبيت جايگاه خانواده در برابر جايگزين هاى غير مطلوب ايفا مى کند.
زن يا مرد، وقتى احساس کند که شريک زندگى اش نيازهاى طبيعى خود را در خانواده تأمين مى کند و وفادارى خود را نسبت به اين کانون رعايت مى کند، به زندگى مشترک خود دلگرم مى شود و زمينه پايدارى آن را مهيا مى کند؛ امّا اگر اين حس اعتماد در بين آنها از بين برود و يا جامعه، به گونه اى باشد که در آن، شرايط روابط جنسى آزاد براى افراد، آماده باشد و زن و مرد احساس کنند که تأمين نيازهاى شريک زندگى شان به چارچوب خانواده منحصر نيست، پايه هاى پيوند مشترک، رفته رفته سست مى شود و سرانجام از هم خواهد پاشيد.
شهيد مطهرى در اين خصوص مى گويد: «تفاوت آن جامعه که روابط جنسى را محدود مى کند به محيط خانوادگى و چارچوب ازدواج قانونى، با اجتماعى که روابط آزاد در آن اجازه داده مى شود، اين است که ازدواج در اجتماع اوّل، پايان انتظار و محروميت و در اجتماع دوم، آغاز محروميت و محدوديت است. در سيستم روابط آزاد جنسى، پيمان ازدواج، به دوران آزادى دختر و پسر خاتمه مى دهد و آنها را ملزم مى سازد که به يکديگر وفادار باشند؛ امّا در سيستم اسلامى، ازدواج، به محروميت و انتظار آنان پايان مى بخشد. سيستم روابط آزاد، اوّلاً موجب مى شود که پسران و دختران، تا جايى که ممکن است از ازدواج و تشکيل خانواده سر باز زنند. ثانياً پيوند ازدواج هاى موجود را سُست مى کند و سبب مى گردد به جاى اين که خانواده، بر پايه يک عشق خالص و محبّت عميق استوار باشد و هر يک از زن و شوهر، طرف مقابل خود را عامل سعادت خود بدانند، بر عکس، همديگر را به چشم رقيب و عامل سلب آزادى و محدوديت ببينند و چنان که اصطلاح شده است، يکديگر را زندانبان بنامند». 10
اسلام با مرزبندى بين راه هاى مشروع و نامشروع ارضاى جنسى و کوشش براى نهادينه کردن ازدواج نوع اوّل و از ميان برداشتن نوع دوم، در جهت تحکيم خانواده، گام برداشته است. به عنوان مثال، ارضاى جنسى در قالب شيوه هايى چون روابط دوستانه پسر و دختر و تجاوز جنسى و فحشا و همچنين هم جنس بازى و خودارضايى، از بارزترين شيوه هاى نامشروع اند که از نظر اسلام، مردود شناخته شده اند تا «خانواده»، شکل بگيرد و پايدار بماند.
6 . رشدنيافتگى و عدم بلوغ زن و شوهر: يکى ديگر از عوامل ناپايدارى خانواده، رشد نيافتگى و عدم بلوغ زن و مرد است. تحقيقاتى که در مورد عوامل مؤثّر در اختلال خانواده در کشورهاى غربى صورت گرفته، ازدواج در سنين پايين (به منظور خاص، زير بيست سالگي) را در رديف عوامل مهم برشمرده اند. به نظر مى رسد که رابطه ميان پايين بودن سنّ ازدواج و افزايش احتمال اختلال زناشويى، تا حدودى معلول فقدان رشد، در زن و شوهر باشد. 11
بايد توجّه داشت که مراد ما از عدم بلوغ و رشدنيافتگى، صِرف بلوغ و رشد جنسى و جسمى نيست؛ بلکه بلوغ و رشد به معناى عام آن، مورد نظر است که شامل بلوغ فکرى، بلوغ عاطفى، بلوغ اجتماعى و بلوغ اقتصادى هم مى شود که پرداختن به هر يک از آنها مجالى ديگر را مى طلبد. از اين رو، ما به بلوغ و رشد عاطفى اشاره مى کنيم:
«بلوغ عاطفي» بدين معناست که فرد، به حدّى از توانايى هاى روانى و رفتارى دست يافته باشد که قدرت برقرارى و حفظ روابط شخصى با ديگران، وارد شدن به تعاملات عاطفى و توان درک احساسات متقابل و حسّ همدلى را داشته باشد. بسيارى از مسائلى که استحکام و پايدارى خانه و خانواده را به چالش کشيده اند، ريشه در عدم بلوغ عاطفى زن و مرد دارند. زن و مردى که نتوانند احساسات همديگر را درک کنند و در مشکلات زندگى، خود را به جاى يکديگر بگذارند و مسائل را از منظر ديگر ببينند و تمام تلاش خود را براى به کُرسى نشاندن سخن خود و غلبه کردن بر طرف مقابل صرف کنند، خواسته يا ناخواسته، ثبات و استحکام خانواده را به خطر مى اندازند.
صاحب نظران مى گويند: «خداوند، انسان ها را طورى آفريده که وقتى نيازها و مصالح يکديگر را تأمين مى کنند، به تدريج، رابطه اى عاطفى ميانشان ايجاد مى شود و رشد مى کند. . . . مى توان گفت که نيرومند ترين عامل دوام و رشد خانواده، عاطفه و محبّت اعضاى خانواده به يکديگر است. بنا بر اين، به حکم عقل، اگر زندگى خانوادگى، ضرورت داشته باشد، بهترين عامل براى استحکام و بقاى آن، برانگيختن عواطف متقابل افراد خانواده، نسبت به يکديگر است». 12
7 . عدم توجّه به نقش هاى جنسيتي: نقش، به رفتارى اطلاق مى شود که ديگران، از دارنده يک منزلت معين، انتظار دارند. 13 جنسيت هم به تفاوت هاى روان شناختى و اجتماعى و فرهنگى بين زنان و مردان مربوط مى شود. 14 با توجّه به اين تعريف ها، نقش هاى جنسيتى، به وظايف و رفتارهاى متفاوت هر کدام از زن و مرد اطلاق مى شوند که ريشه روان شناختى، اجتماعى و فرهنگى دارند.
در بسيارى از فرهنگ ها ـ بويژه در جوامع سنّتى تر ـ نقش هايى که جامعه از زن و مرد انتظار دارد، متفاوت اند. مثلاً در جامعه ما، از زن، انتظار مى رود که کارهاى خانه را انجام دهد و به تربيت فرزندانْ همّت گمارد و وسايل آرامش شوهر و فرزندان خود را فراهم کند؛ امّا از مرد، انتظار مى رود که در خارج از خانه به فعاليت اقتصادى پرداخته، زمينه رفاه و راحتى زن و فرزندان خود را مهيا کند. اين، يک نوع تقسيم کار است که به طور طبيعى در نهاد بشر، به وديعت گذاشته شده است. هر چند انواع تقسيم کارهاى ديگر نيز مى تواند با تفاوت فرهنگ ها به وجود بيايد، امّا به هر حال، هر کدام از آنها انتظارات خاصى را از هر دو جنس، در خود دارد.
تقسيم کار، نظام خانواده را سامان مى دهد و از ظهور هرج و مرج در درون آن جلوگيرى مى کند و مى تواند زمينه ساز استحکام بنيان خانواده باشد؛ امّا بى توجّهى به نقش هاى جنسيتى و برعهده نگرفتن مسئوليت هاى خاص خود توسّط هر کدام از زن و مرد، مى تواند به بى ثباتى اساس خانواده منجر شود.
«براى تحکيم اساس خانواده بايد به گونه اى سياستگذارى شود که نظام خانواده به هم نريزد؛ زيرا اگر زن، در اداره و تأمين مالى خانواده، احساس استقلال و يا برابرى با مرد داشته باشد و يا مرد، خانه را محل آرامش و رأفت و عطوفت نيابد، ناخواسته، روحيه تقابل و استغنا و طغيان بروز مى کند». 15 در نهايت، اين تقابل ها زمينه فروپاشى اساس خانواده را فراهم مى آورند. ما هرگز با اشتغال زنان در بيرون از خانه، مخالف نيستيم، امّا معتقديم که برنامه ريزى هاى اداره خانواده، بايد به گونه اى باشد که به نقش هاى خاص و طبيعى زن و مرد بى توجّهى نشود؛ زيرا عدم توجّه به اين نقش ها، استحکام و ثبات خانواده را به چالش مى کشد.
--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1 . درآمدى بر جامعه شناسى، بروس کوئن، مترجم: محسن ثلاثى، تهران: توتيا، 1375، ص131.
2 . سوره عنکبوت، ايه 41.
3 . درآمدى بر جامعه شناسى، ص127.
4 . خانواده و نقش بنيادين آن، على قائمى، تهران: سازمان ملّى جوانان، 1380، ص353.
5 . اسلام و جامعه شناسى خانواده، حسين بستان، قم: مؤسّسه پژوهشى حوزه و دانشگاه، 1383، ص172.
6 . وسايل الشّيعة، ج14، ص5.
7 . اسلام و جامعه شناسى خانواده، ص174.
8 . همان، ص178.
9 . سوره نسا، ايه19.
10 . مسئله حجاب، مرتضى مطهرى، تهران: صدار، 1368، ص90-91.
11 . جامعه شناسى خانواده، ص185.
12 . اخلاق در قرآن، محمّد تقى مصباح يزدى، قم: مؤسّسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1378، ص72.
13 . درآمدى بر جامعه شناسى، ص57.
14 . جامعه شناسى، آنتونى گيدنز، مترجم: منوچهر صبورى، تهران: نى، 1376، ص192.
15 . زن در اينه جلال و جمال، عبدلله جوادى آملى، قم: اسرا، 1383، ص177.