مقدمه
انسان موجودى است خلّاق و پويا که طبعاً به دنبال موقعيت و بالندگى در زندگى خويش است، از اين رو براى شکوفا نمودن استعدادها و رسيدن به آرمان هاى خود از هيچ کوششى فروگذار نبوده و سعى مى کند که از توانمندى هاى خود به بهترين وجه استفاده کند تا به سر منزل مقصود برسد.بررسى اهداف تعليم و تربيت اسلامى نشان مى دهد که مهم ترين نيازهاى هر جامعه الهى، تربيت افراد متدينى است که با اتکا به نيروى ايمان، اراده، تعقل و منطقى بينديشند و به جاى وابستگى استفاده از دستاوردهاى اقتصادى و فرهنگى ديگران خود مولد دانش و فناورى براى زندگى مستقل در عصر ايمان باشند.
تمام موفقيت هاى مادى و معنوى انسان در گرو انديشه هاى دينى بارور، پويا و مؤثر است و همه افراد از ويژگى هاى مختلفى برخوردار هستند که باعث مى شود آنان بتوانند مهارت هاى خود را در راه جديد به کار اندازد، بنابراين در عصر گسترش روزافزون اطلاعات و ارتباطات مسئله اى که پيش از هر چيزى توجه اولياء و مربيان را به خود مشغول نموده است، چگونگى تربيتى دينى و پرورش نيروى نوآورى و شکوفايى انسان ها به ويژه نسل جوان است که به عنوان يک نياز عالى و معنوى بشريت در تمام ابعاد زند گى آينده آنان مطرح است.
با عنايت به اين که زندگى بشر در اين دنيا فرازها و فرودهاى فراوانى دارد هر جامعه پيشرفته اى بدون تعليم و تربيت قادر به حل مشکلات و رفع موانع نمى باشد و تنها در سايه آموزه هاى دينى و با استفاده از قرآن کريم و روايات معصومان (ع) مى تواند به شکوفايى برسد. تحقيقات نشان مى دهد که اگر افراد جامعه اى تنها به خود متکى باشد و از انديشه هاى دينى بهره نگيرد، در ميدان نوآورى و شکوفايى با شکست مواجه مى شوند.
مکتب حيات بخش اسلام بهترين نوآورى را در شيوه ها و روش هاى تربيتى براى پيروان خود ارائه داده است که کشف و استفاده آنها ره توشه بزرگى براى پيروان اين مکتب به شمار مى آيد و از نظر الگويى چنين شيوه ها روش هايى را مى توان در قرآن کريم و نيز در زندگى عملى و رفتار و گفتار پيشوايان دينى و مربيان بزرگ بشريت جستجو کرد چون روش معصومان برگرفته از مکتب توحيد و آموزه هاى دينى است و پيروى ازکامل ترين رهنمودهاى تربيتى را به همراه دارد.
ما در اين نوشتار به نقش تربيتى آموزه هاى دينى و تربيتى به معناى عام در عصر مدرن مى پردازيم.
مفهوم شناسى دين و تربيت
1. مفهوم دين دين در زبان فارسى به معناى کيش، آيين و طريقت آمده است (1) و در زبان عربى نيز اين واژه به معناى اطاعت،انقياد و آيين و شريعت آمده است. (2) و در اصطلاح دين عبارت است از مجموعه گزاره هاى معتبر به جا مانده از مرجع يا مراجع فوق سوءال دين اين گزاره ها مى توانند در يک متن مشخص مکتوب باشند (قرآن، تورات و انجيل) و يا به صورت شفاهى از طريق معتبر نقل شده باشند به هر حال دين در اصل بر همين مجموعه گزاره هاى خاص منطبق است و براى اشخاص معتقد به آن به صورت مجموعه اعتقادات احساسات و اعمال خاص تحقق مى يابد. (3)2. مفهوم تربيت تربيت از ماده «ربو» يا «ربب» در لغت به معناى افزودن و رشد نمو کردن آمده است. و در اصطلاح تربيت عبارت است از هر گونه فعاليتى که معلمان، والدين يا هر شخص به منظور اثر گذارى بر شناخت، نگرش، اخلاق و رفتار فردى ديگر بر اساس اهداف از پيش معين انجام مى دهد.
البته اين واژه بيشتر در خصوص کودکان به کار مى رود که پرورش و هدايت است اخلاق و رفتار فرزندان را تا به مرحله بلوغ در بر مى گيرد، در زبان فارسى واژه تربيت به معناى پروردن، ادب و اخلاق را به کسى آموختن و پروردن کودک تا هنگام بالغ شدن به کار رفته است واژه ترکيبى آن «تعليم و تربيت نيز به معناى آموزش و پرورش آمده است.) (4)
3. تربيت دينى با توجه به تعريفى که از دين و تربيت ارائه کرديم تربيت دينى عبارت است از مجموعه اعمال عمدى و هدفدار، به منظور آموزش گزاره هاى معتبر يک دين به افراد ديگر به نحوى که آن افراد در عمل و نظر به آن آموزه ها متعهد و پايبند گردند.
بنابراين، تربيت دينى منحصر به مسجد، کليسا يا مدرسه علميه نمى شود،بلکه در هر جاى ممکن است تلاش هدفدار به منظور آموزش معارف دينى صورت گيرد، خواه مسجد باشد يا خيابان يا منزل يا هر جاى ديگر.
ابعاد تکامل از نگاه دين
در آموزه هاى دينى پيشرفت و تغييرات تنها در حوزه مسائل مادى و طبيعت خلاصه نمى شود بلکه در کنار پديده هاى مادى و طبيعى که با حس ظاهرى ديده مى شوند پديده هاى ماورائى و غير مادى نيز وجود دارند که بذل توجه به آنها به زندگى معناى ويژه مى بخشد و جهان مدرن که به انسان از يک بعد يعنى بعد مادى تجربى مى نگرد نمى تواند به دستاوردهاى خود بدون استثناء مشروعيت بخشد و اين طور فکر کند که هرچه در قالب حس و تجربه در آيد درست و غير از آن را نادرست بداند ولى فرهنگ دينى علومى را مى پذيرد که علاوه بر رفع نيازهاى انسانى از مشروعيت اخلاقى و تربيتى نيز برخوردار باشد و به هويت انسانى و باورهاى وى آسيب نرساند . پس اسلام چيزى را که اسلام تمدن مى داند و آن را راهگشاى معضلات انسانى به حساب مى آورد که به دو بعد نيازهاى انسانى توجه داشته باشد: «ما بايد هم در مورد طبيعت و هم در مورد ماوراى طبيعت فکر و گفت و گو کنيم ما (مسلم آنان) بايد پيشرفت کنيم، اما پيشرفت و تصرف و تسلط بر طبيعت، هدف اصلى نيست. هم تفکر در جهان و هم تصرف در جهان لااقل تاجايى که به مسلم آنان مربوط مى شود مفاهيم مدرنى نيستند، بلکه مفاهيم ريشه دار اسلامى اند ،اما به مشابه غايت نيستند بلکه به عنوان وسيله حتما لازم اند،مادونوع پيشرفت داريم يک پيشرفت که مبناى آن توحيد الهى است و نظريه دوم براساس ماده گرايى اصالت دنيا و سکولاريسم بنا نهاده شده است). (5)وقتى مفهوم و جهت زندگى دگرگون شد، پيشرفت و تمدن مبتنى بر انکار ابديت و آخرت و ماوراء طبيعت خواهد شد و در اين نوع باور و گرايش ارزشها بر پايه ماديات بنا گذاشته مى شود و در دنياى پيشرفته و مدرن انواع و اقسام نابسامانى ها و ناهنجارى هاى اخلاقى و تربيتى پديد مى آيد که اغلب ناشى از بى اعتنايى به ماوراى طبيعت و ناديده گرفتن آخرت و دنياى واپسين بوده است: «اگر انسانيت انسان و رشد وتعالى او ديده نشود و فقط منافع ملموس او مدنظر قرار گيرد، نتيجه اش اين مى شود که امروز بعد از دو قرن اعتقاد تشديد شده غلط و يک بعدى به پيشرفت و بى توجه به ابعاد ديگر به بى اعتقادى به پيشرفت و پسرفت و اصلا به همه چيز رسيده ايم و به دوره نهيليزم و پوچ پندارى به همه چيز. (6)
در دنياى مدرن زندگى همراه با تحول است، تغييرات عميق و بسيار سريع فرهنگى و اجتماعى زندگى در دنياى مدرن بسيارى از جوامع انسانى را در رويا رويى با مسائل و مشکلات جديد زندگى دچار مشکل کرده است بطورى که اکثر انسان ها فاقد توانايى و مهارت هاى لازم در مقابله با چالش هاى زندگى اند. در نتيجه «آمار بالاى خودکشى افسردگى، طلاق، اختلالات روانى، اعتياد، قتل و در کنار آن مهم ترين عوامل مرگ و مير يعنى بيمارى هاى قلبى عروقى، سوانح و حوادث گوياى اين امر است که زندگى در پستى دشوار تبديل شده است .
پيچيدگى روابط و مناسبات انسانى، نفوذ و گسترش وسايل ارتباط جمعى، تنوع در مصارف زيستى و فرهنگى به همراه افزايش جمعيت و مطالبات آزاد و از همه مهم تر تغييرات ايده ال ها و آرمان هاى بشر امروزى، زيستن را از وضعيت همگون و ساده به وضعيت ناهمگون، پيچيده و نامعين تبديل کرده است و بر در هم تنيدگى زندگى جديد با لايه هاى عميق و درونى آدمى افزوده است .
اين وضعيت اگر چه از سويى به تحولات پرشتاب و پيچيده جامعه مدرن ربط دارد؛ اما از سوى ديگر مهمتر از آن به ناکار آمدى نهادهاى سنتى خانواده، نظام آموزشى، تربيتى و ساير نهادهاى فرهنگى ما بر مى گردد. نظام خانوادگى و آموزشى ما نتوانسته خود را با تحولات ارزشى، فرهنگى و تکنولوژيک جامعه جديد وفق دهيد. (7) در جهان مدرن زندگى انسان ها هر روز در حال تحول، تنوع و تغيير است و به هر حال زندگى مدرن، روش و شيوه پيچيده، چند لايه و تحول پذير است که به مهارت هاى فراتر از آنچه که خانواده و مدرسه به انسان مى آموزد نياز دارد . مثلا نيازهاى انسان فراتر از تامين بهداشت،تامين رفاه مادى،فراهم کردن امکانات وسائل پيشرفته و ...نيست بلکه تامين بهداشت روانى و ايمن کردن فرد در برابر آسيب هاى روانى و اجتماعى است . به عبارتى به او بياموزد که چگونه از زندگى لذت ببرد و چه کار کند تا زندگى ايده ال داشته باشد و اين هدف و توان زندگى در دنياى مدرن بسيار مهم و گرانبها است .
دنياى مدرن تمام حوزه هاى زندگى را تحت تاثير قرار داده است . انسان امروزى که خود را در برابر يک دنياى تحول يافته مى بيند و روزبروز بر نيازهايش افزوده مى شود ناگزير است براى زندگى بهتر و سعادتمند مهارت هايى را بدست آورد تا از پيچ و خم اين بستر پر از تغيير و غير ثابت بگذرد توانايى هاى انسان عصر مدرن به سه روش زيستن تقسيم مى گردد که با بذل توجه به آنها زندگى لذت بخش مى شود و براى روشن شدن اين موضوع به آنها اشاره مى گردد که عبارتند از توانايى هاي:
1. امرار معاش: مهارت ها و توانايى هايى در امر تهيه معاش مانند اينکه چگونه فرد مشغول کار شود و چه کارى بدست آورد که وى را در امر تهيه معاش در زندگى کمک کند و بديهى است که در اين مرحله افزايش سطح دانش و آگاهى انسان براى کسب يک حرفه ويژه در جامعه بسيارى ضرورى است. درک زمينه هاى کار و توانايى او در انتخاب کار و شغل مناسب نه تنها چرخه معيشت افراد را مى چرخاند بلکه نقش موثر در سلامت روانى و اجتماعى آنان نيز دارد.
2. مراقبت از خود: در مهارت هاى مراقبت از خود بيشتر مسائل فيزيکى انسان در نظر گرفته مى شود و بخاطر حفظ سلامت جسمانى لحاظ مى گردد مثلا وقتى از «مصرف غذاهاى سالم و درست مسواک زدن، ورزش و ... مهارت هايى اند که به حفظ و نگهدارى سلامت جسمانى افراد يارى مى رسانند، بدون ترديد اين مهارت حاکم ارزش و بى اهميت نيستند . سلامت روان و سلامت اجتماعى بر پايه هاى سلامتى جسمى استوار است. (8) هرچه انسان از سلامتى جسمانى و روحانى بهتر برخوردار باشد به همان ميزان از زندگى لذت خواهد برد و بدون شک عقل سالم در بدن سالم است يعنى هر که لذت خواهد برد و بدون شک عقل سالم در بدن سالم است يعنى هر که بدن سالم دارد به همان اندازه شعور و اراده اش قوى تر خواهد بود.
3. آمادگى در برابر موقعيت هاى پرخطر: از انجا که جامعه با توجه به جوامع ديگر در ارتباط بوده و روى هم تاثير متقابل دارند،هر روز روبه پيشرفت و تنوع و دگرگونى است واز اين رو در برابر تحولات تغيير پذير فرد که در جهان مدرن زندگى مى کند در يک فرايند روبه تحول و تغير قرار دارد و ناگذير است خود را با نيازهاى نوتر و متنوع تر هماهنگ سازد و نيازهاى خود را با آنها تطبيق دهد و خود را در برابر چالش هاى فراروى آماده سازد و با توجه به خطرات، پيشين و برنامه داشته باشد و در مواجه با پيشامدها و خطرها و موقعيت هاى پرخطر آموزش ببيند و آمادگى پيدا نمايد. «مثلا توانايى نه گفتن در مقابل فشار جمع جهت استفاده از مواد مخدر، توانايى مقابله با افسردگى در موقعيت هاى دشوار زندگى کنترل خشم و عصبانيت و ... در واقع مهمترين بخش از آموزش مهارت هاى زندگى به همين موضوعات مربوط مى شود (9). دنياى جديد با رويکردهايى روبروست که اگر حرکت، بستر حرکت و ابزارهاى حرکت به سمت پيش با توجه به نيازهاى معنوى و طبيعى انسان تنظيم و تعديل نگردد، نه تنها استفاده از ابزار که دستاورد دنياى مدرن است قادر نيست خواسته انسانى انسان را اشباع سازد و اورا از گذرگاه هاى زندگى و چالش هايى که زاييده تنوع طلبى، توسعه خواهى و مادى گرايى است سالم بگذراند و آنچه که در شرايط حساس انسان را از آسيب هاى روانى اجتماعى در امان نگه مى دارد و رفتارش را تعديل و نحوه بهره دارى از ارزش هاى مادى را به وى ياد مى دهد، توجه به بايدها و نبايدهايى است که در دين اسلام وجود دارد و در بسترهاى گوناگون تاريخى نقش تربيتى آن تجربه شده است ذکر پروردگار و تعبد به باورهاى دينى در هر شرايطى از ايجاد نابسامانى هاى روانى و ناهنجارى هاى اجتماعى و تربيتى جلوگيرى مى کند و در صورت بروز آن را کاهش مى دهد و بى هويتى و خلاء اخلاقى، تربيتى و شخصيتى که در دنياى مدرن هر روز روبه افزايش است با آموزه هاى دينى و تربيتى پر مى شود و ترسيم درست از جايگاه آموزه هاى دينى در راستاى تربيت و آموزش در دنياى مدرن و بررسى زواياى نيازهاى مختلف انسان عصر حاضر به آموزه هاى دينى و ارايه راه حل جهت حل مشکلات، کاهش ناهنجارى ها و تعيين قالب و بستر حرکت به سمت توسعه از مهم ترين مسئوليت عالمان ونخبگان دينى است که رسالت اصلاح و هدايت و تربيتى جامعه را به عهده دارد و خواستار سرانجام مطلوب براى انسان است و در انديشه ترميم هويت انسانى هستند :«پيشرفت اعجاب انگيزى که متفکران بسيارى را مفتون خويش ساخته و در سيماى پايانه عقلانيست جلوه کرده است. انسان را از تعادل در حيات بيرون کرده و اضطراب و تزلزل در زندگى او ايجاد کرده که به شدت نيازمند کفه مهم ديگرى از ترازوى حيات شده و چنانچه هر چه زودترگمشده خويش را که «خويشتن خوش»است جستجو نکند، خطر سقوط و خسران جبران ناپذير او را تهديد مى کند».
انسان معاصر، بيش از هر زمان ديگرى به «تعليمات پيامبران» به طور عام و «آموزه هاى پيامبر خاتم» به طور خاصى محتاج است و اگر پيوند عميق و ارتباط وثيق ميان انسان مدرن با دين الهى دوباره برقرار نشود به يقين سقوط معنوى و به دنبال آن سقوط مادى و بازگشت به عصر آغازين پيدايش بيشتر در انتظار اوست است. (10) انسان همان طور که نيازهاى بيرونى دارد، نيازهاى درونى هم دارد و برون آموزه هاى و تربيتى تواند نيازهاى خود را بر آورده سازد که خواسته هاى درونى و بيرونى او را همزمان مورد توجه قرار دهد. دنيا مدرن نتوانسته است دستاوردهاى صنعتى خود را با توجه به نيازهاى انسان توليد کند. گر چه فناورى جديد و تکنولوژى عصر حاضر سرعت سرسام آورى دارد از جنبه هاى انسانى انسان و هويت ذاتى و نيازهاى فطرى او فاصله گرفته و از پيشينه تاريخى و ارزش هاى آسمانى دور مى شوند .
اسلام و رهيافت هاى زندگى در دنياى مدرن
1. همزيستى در پرتو آموزه هاى دين همزيستى صحيح و مسالمت آميز از مهمترين دغدغه هاى فکرى دنياى مدرن است. دنيا متمدن على رغم گسترش روز افزون و فراوانش تاکنون نتوانسته است که در اين مورد چاره اى درست و مورد قبول بشريت بينديشد و تنها کارى که در اين راستا توانسته است انجام دهد ابزارى ساخته و در اختيار بشر قرار داده است تا بتواند جلوى متجاوز و قانون شکن را بگيرد و در حقيقت ابزار او حالت باز دارندگى دارد و اما فرهنگ خودبازدارى به انسان ها نداده است و با وجود فراهم آوردن ابزار دفاع در برابر متجاوزين،قادر نبوده ترس و هيجان درونى را کاهش دهد .و اما دين اسلام که آخرين دستورات خداوند براى بشريت است و علاوه بر توجه به ابزار باز دارنده از گناه و تجاوز،همراه، بلکه پيش از آن انسانيت را از درون متحول مى سازد و راه حل منطقى و عقل پسند را سرراهش قرار مى دهد :«اسلام کاملترين مکتب الهى و جهانى است که با مقررات حکيمانه خود زمينه هاى صلح و همزيستى مسالمت آميز را براى همه انسان ها از هر مکتب و مرام فراهم آورده است اسلام با احترام به کرامت انسانها، تحميل عقيده،ستم با پيروان ساير اديان و مکاتب را روا نمى داند و همگان را به زندگى عدالت مدارانه دعوت مى کند . اين حقيقت در حکومت پيامبر اعظم (ص) در متن جامعه تحقق يافت و همه گروه ها با اختلاف مکتب و مرام در جامعه اى واحد و با رهبرى يک انسان عادل در کنار هم زندگى مسالمت آميز داشتند در دنياى مدرن همزيستى دوستانه و صلح آميز موضوع بسيار گسترده اى است که ابعاد گوناگون زندگى انسان ها را در بر مى گيرد و از يک سو مکتب هاى سياسى و اعتقادى نيز مى گردد و در رابطه با ايجاد امنيت در حوزه هاى گوناگون زندگى اسلام تدابيرمنطقى انديشيده است که در اين قسمت از مقاله به برخى از راه کارهاى اسلام و قرآن در ايجاد امنيت انسانى اشاره مى گردد. گفتنى است که اسلام برنامه هاى جامعى دارد که به زمان و مکان خاصى محدود نمى شود و در تمام بسترها جذابيت و نوآورى خود را حفظ مى کند و در دنياى مدرن با توجه به رشد عقلانى انسان ها جايگاه بيشترى پيدا کرده است برخى از آن دسته از دستاوردهاى دين اسلام در دنياى پيشرفته و مدرن به شرح زير است:
2. عدالتخواهى در حق همه انسان ها از جمله مسائلى که در عصر حاضر زمينه به وجود آمدن چالش هاى اجتماعى را فراهم آورده و صلح و امنيت اجتماعى را برهم مى زند تجاوز به حقوق انسان هاست.اسلام در طول تاريخ با نامشروع دانستن تجاوز به حقوق ديگران زندگى ارام و مشروع را براى پيروان خود و ساير امت ها فراهم آورده است زمينه هاى تعدى و ظلم به حقوق ديگران را در بى عدالتى مى داند و بر اين باور است که هرگاه احساس برادرى انسانى افزايش يابد و رعايت به حقوق ديگران توجه شود بدون ترديد براى تمام بشريت زندگى مسالمت آميز به وجود خواهد آمد و اين دستاورد فکرى سياسى و اجتماعى در عصر حاضر بيش از گذشته ضرورت مى يابد .
از نظر اسلام ظلم در هر زمان و مکانى که باشد ناپسند و زشت است و بر عکس عدالت نسبت به همه انسان ها مطلوب و لازم مى باشد و پروردگار انسان را ذاتا طرفدار عدالت آفريده و رسولان خود را براى احياء اين امر ارزشمند فرستاده است قرآن کريم در اين باره چنين فرموده است :«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط» (11) ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها کتاب (آسماني) و ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل کرديم تا مردم قيام به عدالت کنند ونيز در آيه ديگرى از قرآن چنين امده است: «قل امر ربى بالقسط» (12) بگو پرورگارم مرا به قسط و عدل دستور داده است.
آيه ديگرى از قرآن مجيد عدالت پرورى را از نشانه هاى دورى از گناه و تقوى مى داند: «اى کسانى که ايمان آورده ايد! همواره براى خدا قيام کنيد و از روى عدالت گواهى دهيد. دشمنى با جمعيتى شما را به گناه و ترک عدالت نکشانده به عدالت رفتار کنيد که به پرهيزکارى نزديک تر است و از (معصيت) خدا بپرهيزيد که خداوند از آنچه انجام مى دهيد با خبراست. (13) در کتب روايى نيز به اين امر خطير اشاره شده است که به علت محدود بودن اين ظرفيت به نمونه اى از سخنان گهربار امام على (ع) اشاره مى گردد امام على (ع) در نامه اى که به محمد بن ابى بکر نماينده خود در مصر نوشت رعايت عدالت نسبت به همگان را مورد سفارش قرار داد: «بال هاى محبت را براى آنها بگستر! و پهلوى نرمش و ملايمت را بر زمين بگذار! چهره خويش را براى آنها گشاده دار، و تساوى در بين آنها حتى در نگاهت مراعات کن تا بزرگان کشور در حمايت بى بديل تو طمع نورزند و ضعفا در انجام عدالت از تو مايوس نشوند». (14)
3. توجه به کرامت انسان ها در حوزه آموزه هاى دينى توجه به جايگاه و کرامت انسانى شده و به طورى که توجه در هيچ يک از مکاتب ديگر نشده است و آن رو اسلام به کرامت انسانى انسان توجه کرده است که خواسته در سايه آن با آرامش روحى و امنيت خاطر زندگى کنند و بر عکس «تحقير توهين و حرمت ننهادن به جان، مال و ناموس ديگران از مسائلى است که مى تواند آرامش اجتماعى را به درگيرى و ستيز بکشاند اسلام با پاس داشتن کرامت انسانها از هر مکتب و مرام، زمينه اين امر را بى روح از بين برده است از نظر اسلام تا زمانى که افراد کرامت جامه بشرى و انسان هاى ديگر را پاس مى دارند، جان، مال ناموس و عرض آنان داراى حرمت است و کسى حق تعرض به آنها را ندارد» (15) در قرآن کريم به کرامت و حرمت انسانى اشاره شده و از برترى آن نسبت به ساير موجودات نام برده :«لفّد کرمّنا بنى آدم و حملنا هم فى البر و البحر ورزقنا هم من الطيبات و فضلنا هم على کثير ممن خلقنا تفصيلا» (16) ما آدميزادگان را گرامى داشتيم و آنها را در خشکى و دريا (بر مرکبهاى را هوار) حمل کرديم و از انواع روزى هاى پاکيزه به آنان روزى داديم و را بر بسيارى از موجوداتى که خلق کرده ايم برترى بخشيدم در اسلام به حقوق و دارايى هاى مردم اهميت داده شده است و بر خلاف دنياى مدرن که محدوديت در بدست آوردن ثروت و ساير حقوق قائل نيست به حقوق همه انسان ها توجه شده و حتى اگر مسلمان نباشد: «لاتبخسوا الناس اشيائهم» (17) يعنى از چيزهاى مردم نکاهيد .
وقتى در آموزه هاى دين اسلام سفارش مى شود که حقوق ديگران را رعات کنيد و به تجاوز ننماييد به اين معناست که هرکس باشد (کافر يا مسلمان) آن را احترام بگذاريد در اين سفارش تنها به حقوق مالى تکيه نشده بلکه تمام حوزه هاى حقوقى را در برمى گيرد و حتى از دشنام دادن به اشخاص و معبودهاى ديگران نهى شده است. (18) و آنچه که مورد توجه و تاکيد اسلام است احترام به کرامت انسان ها به طور عموم مى باشد که شامل کرامت ذاتى و اکتسابى هر دو مى شود و در تاريخ زندگانى رسول اکرم (ص) و ساير پيشوايان معصوم (ع) ديده نشده است که به حرمت و کرامت انسانى بى احترامى و يا حرمت آن را شکسته باشند، ولى در دنياى مدرن به انواع مختلف حرمت انسان ها شکسته مى شود و آنچه که مى تواند در دنياى جديد از حرمت شکنى انسان ها جلوگيرى کند توجه به آموزه هاى دينى و تربيتى اسلام است.
4. پايبندى به پيمان ها در فرهنگ دينى پايبندى به پيمان هاى اجتماعى،اقتصادى نظامى و سياسى به عنوان يک امر اخلاقى و دينى بسيار سفارش شده است ضرورت توجه به اين امر در عصر ارتباطات و دنياى مدرن بيش از گذشته به نظر مى رسد،زيرا يکى از اصول اساسى در تنظيم و سازماندهى تعاملات اقتصادى،نظامى و سياسى در دنياى جديد است که ميان دولت ها،گروه ها و سازمان هاى اجتماعى به وجود مى ايد مسئله تعهد به پيمان ها و از عمده ترين دغدغه هاى فکرى در عرصه روابط جهانى ميزان و استمرار وفادارى به پيمان هاى منعقده مى باشد و آنچه از آموزه هاى دينى و تربيتى بدست مى ايد پايبندى به تعهدات است و نقض پيمان ها را تازمانى که طرف قرار داد آن را نقض نکرده حرام مى داند و خداوند در قرآن در اين خصوص فرموده است: «و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا» (19) به پيمان وفا کنيد،چراکه از پيمان پرسيده خواهد شد . و نيز در مورد عدم نقض پيمان تا زمانى که طرف مقابل پايبندى دارد فرموده است: «فاستقاموا لکم فاستقيموا لهم» (20) تا زمانى که در برابر شما وفا دارند شما نيز وفادارى مى کنيد.
رسول خدا (ص) الگوى راستى،صداقت و پايبندى به تعهدات بود و هيچگاه ديده نشده که پيمانى را ناديده بگيرد و تا زمانى که طرف مقابل به آن وفادار باشد ايشان آن را نقض نمايد امام على (ع) در توصيف پيامبر اکرم چنين فرموده است: «کان اجود الناس کفا و اجرا و الناس صدرا و اصدق الناس الهجه و امر فاهم ذمه» (21) پيامبر (ص) بخشنده ترين پرجرأت ترين، راستگوترين و وفاکننده ترين مردم به عهد و پيمان بود.
از مصاديق روشن درباب پايبندى رسول اکرم (ص) به پيمان ها، پيمانى است که آن حضرت با کفار قريش بست و کوچکترين تخطى از آن نکرد در اينجا براى روشن شدن موضوع به دو نمونه بارز آن اشاره مى گردد.
ابو بصير ثقفى در مکه زندانى بود پس از چندى از حبس گريخت و رهسپار مدينه شد مشرکان مکه به پيامبر خدا نامه نوشتند که او را برگرداند. رسول خدا به ابو بصير: «مى دانى ما با آنها قرار مى گذاشتيم در دين ما شايسته نيست که پيمان شکنى کنيم و اما خداى تعالى براى تو و ديگر بيچارگان مسلمان فرج و گشايش عنايت خواهد کرد پس به سوى قبله است بازگرد». (22) تا آنجا رسول خدا به پيمان ها وفادار بود که در صورت خلاف پيمان رفتار مى شد و حتى از نزديکترين کسان ايشان به شکلى اظهار وفادارى مى فرمود شخصى بنام «عمروبن اميه» هنگامى که رهسپار مدينه بود. در مسير راه دو نفر از قبيله بنى عامر را که خوابيده بودند به قتل رسانيد و او از عهد و پيمانى که ميان رسول خدا (ص) و قبيله بنى عامر وجود داشت بى اطلاع بود . وقتى به مدينه رسيد. رسول خدا (ص) را در جريان کشتن آن دو نفر گذاشت. حضرت پيامبر (ص) فرمود: دو نفر مرد را کشته ام که بايد ديه آنها را بدهم. آنگاه ديه آن دو نفر را مطابق ديه مسلم آنان آزاد پرداخت و نيز جامه و سلاحشان را نزد عامربن طفيل فرستاد و از اين پيشامد عذر خواهى کرد. (23)
به هر روى اسلام همواره به پيمان ها احترام مى گذاشته و پيروان خود را توصيه مى کند که در هيچ شرايط زمانى و مکانى نبايد آن را فراموش کرد و از آنجا که دستاوردهاى فرهنگى و اجتماعى اسلامى در يک مقطع زمانى محدود نمى گردد و در هر زمان بشريت به آن نياز دارد پس در دنياى جديد نيز مقررات دارد و از همان جايگاه که در گذشته برخوردار بود و توانست در عصر جاهليت به تمدن سازى و نوآورى هاى علمى بپردازد، در شرايط حاضر نيز از همان تازگى برخوردار بوده و قادر است معضلات موجود جهانى را در حوزه هاى گوناگون که بشريت دچارش شده است کاهش دهد احترام به منافع شخصى افراد حفظ حريم خصوصى در مالکيت و غيره
5. اسلام و حل اصطکاک منافع در آموزه ها شريعت اسلام و دستاوردهاى فکرى رسول اکرم و ساير معصومان (ع) ديده مى شود که تناقض اجتماعى و تضاد منافع را به طور منطقى حل کرده اند و راهکارهاى قابل عمل را سرراه پيروان خود قرار داده اندو از آن جا که کشمکش ها سر منافع است و در اسلام مقدم داشتن منافع و مصالح عمومى بر خواسته ها و منافع شخصى جزو ويژگى هاى خود گذشتگى وجود داشته است و اين راه بدرستى تجربه شده و آثار و پيامدهاى فراوانى در پى داشته است پس با اقتباس از آن آموزه ها در عصر مدرن و زندگى ماشينى مى توان جلوى ناهنجارى هاى تربيتى، اجتماعى و چالش هاى سياسى و اقتصادى را گرفت و از تزاحم و اصطکاک منافع جلوگيرى نمود اسلام براى کم کردن اين نوع درگيرى ها زمينه سازى براى آرامش اجتماعى همگانى،به عفو و گذشت در حقوق شخصى دعوت مى کند. قرآن کريم در اين زمينه فرموده است: «وليعفوا و ليصفحوا الاتحبون ان يغفرالله لکم و الله غفور رحيم» (24) آنها بايد عفو کنند و چشم بپوشند، آيا دوست نمى داريد خداوند شما را ببخشد! خداوند آمرزنده و مهربان است .
رسول خدا (ص) وقتى وارد مکه شد: «همه کسانى که به شخص ايشان و يارانش ستم روا داشته بودند مورد عفو قرار داد و با توجه به اقتدارى که پيدا کرده بود از هيچ کس انتقام نگرفت و در مقابل کسى که گفت: «اليوم يوم الملحمه» اعلام فرمود: «اليوم يوم المرحمه» (25) ابو عبدالله جدلى مى گويد: گويى به پيامبر مى نگرم که همانند پيامبرى از پيامبران بود که قومش او را زدند و خونى اش کردند و او در حالى که خون از چهره اش مزدود گفت: خدايا! از قوم من درگذر که آنها نمى دانند. (26) به هر حال دين اسلام داراى مقررات و اصول منطقى و هماهنگ با فطرت انسان هاست که مى تواند جهان معاصر و پيشرفته را با همه اختلافات فکرى و دينى و سياسى اقتصادى دارد اداره کند و با چالش هاى آن به مقابله برخيزد و راه حل درست فراراه بشريت بگذارد و فرهنگ تعاون، همزيستى مسالمت آميز و تقدم منافع عام بر مصالح شخصى را گسترش دهد.
6. نقش دين اسلام در تعديل نگرش دين اسلام با توجه به آنکه به انسان جهانبينى و شناخت بخصوصى مى دهد و رابطه اى که بين دين و دنيا به وجود مى آورد نگرش انسان را نسبت پديده هاى دنيا و پديده هاى ماوراى طبيعت متحول مى سازد و برخلاف مسيحيت امروزى تنها آخرت گرا، يهوديت که به امور دنيا و مادى مى انديشد، بين نيازهاى مادى و معنوى و يا به عبارتى ميان دنيا و آخرت جمع کرده است و در نگاه دين اسلام دنيا و آخرت از هم نيستند، بلکه دنيا مقدمه و گذرگاه است که سرانجامش به قيامت مى رسد و در روايات دنيا مزرعه و کشتزار آخرت مى باشد و با توجه به رابطه دنيا و آخرت رويا به اين دو جهان انسان در هر دو جهان سعادتمند مى گردد: «ايمان مذهبى تنها تکليف براى انسان تعيين نمى کند و بلکه قيافه جهان را در نظر انسان تغيير داد و جهان خشک و مرد مکانيکى و مادى رابه جهان جاندار و ذى شعور و آگاه تبديل مى کند. ايمان مذهبى تلقى انسان را نسبت به جهان و خلقت دگرگون مى سازد» (27) دين اسلام با آموزه هاى کارامد خود براى تامين نيازهاى فطرى انسان و رساندن او به کمالات انسانى آمده است و بنابراين در عرصه زندگى هرچه وى نياز داشته باشد، بايد اورا پوشش دهند و زمان ها و مکان ها نمى توانند او را از نوآورى و تازگى ها و پويايى باز دارند و بديهى است که در مواجه با مشکلات زندگى راه حل ارايه مى دهد و نشان مى دهد که کار ويژه ها، آثار و فوايد دين در تمام مراحل حيات انسانى راهگشا و آموزنده است و در مواردى هم آموزه هاى دين اسلام نقش انحصارى دارد و تمام قلمرو نيازها را در بر مى گيرد و بسيار از ارزش ها مانند امنيت اجتماعى، عدالت اجتماعى، انسجام، مسئوليت پذيرى بذل توجه به کرامت انسانى و... که امروزه در عصر مدرن دولت ها و ملت ها به دنبال آن هستند و بسيار کم رنگ شده است، از طريق اگاهى و عمل به آموزه هاى دين اسلام به نحو آسان تر بدست آمدن است .
7. ديدگاه جامع اسلام نسبت به دنيا و آخرت دين مقدس اسلام با توجه به شناختى که نسبت به انسان مى دهد رابطه دنيا و آخرت را طورى تنظيم مى کند که هر کدام کامل کننده ديگرى مى باشد و در تغيير از دنيا وآخرت ديدگاه ميانگين دارد که نه به مسيحيت که آخرت گراست مى خورد و نه به يهوديت که دنياگرا است شباهت دارد و در نگاه اسلام دنيا و آخرت از هم جدا نيستند و در حقيقت آخرت از همين دنيا مى گذرد و آنچه در اين تلاش مى شود در آن دنيا بهره مى گيرد و از اين
رو با استفاده از راهکارهاى تربيتى که در آموزه هاى دين اسلام وجود دارد. دنياى مدرن مى تواند خلاءهاى موجود در حوزه معنويت را پر کند و از چالش هاى اخلاقى، اجتماعى و فرهنگى جلوگيرى نمايد و در اين نقش مثبت که از دين انتظار مى رود حتى خود متفکران غربى که خود را صاحب پيشرفت در دنياى مدرن مى دانند اعتراف دارند و بخصوص از دين اسلام نام مى برند نيچه که يکى از تئورى پردازان غربى به حساب آيد و جايگاه ويژه اى در حوزه دانش وعلوم انسانى دارد در اين مورد گفته است: «اگر اسلام مسحيت راخوار مى شمارد، در اين کار هزاران بار حق با اوست وجود اسلام مستلزم وجود مردان است».
مسيحيت ميوه فرهنگ جهان کهن را از ما به يغما برد و بعدها ميوه فرهنگ اسلامى را نيز از دست ما ربود جهان شگفت انگيز اعراب اسپانيا که از بنياد با ما بيشتر بستگى داشت، با ادراک ها و ذوق هاى ما صريح تر از يونان و روم سخن گفت، لگدکوب شد. زيرا اين فرهنگ شريف بود و خواستگاه خود را به غريزه هاى مردانه مديون بود زيرا حتى در گنجينه نادر و عالى زندگانى اعراب اسپانيا، باز به زندگانى آرى مى گفت و بعدها جنگجويان صليبى برضد چيزى جنگيدند که بهتر بود در برابرش به خاک مى افتادند، فرهنگى که حتى قرن نوزدهم ما بايد خود را بس ناتوان و دير امده تصور کند (28) برداشت اين انديشمند غربى از اسلام هر چند که مربوط به تمام ويژگى هاى اسلام در مورد زندگى انسان ها نمى شود ولى باز هم واقعيت بخشى از آموزه هاى دين اسلام را به تصوير کشيده است وى که از جمله متفکران دنيا گراست به آن دسته از آموزه هاى اسلام توجه کرده است که جنبه مادى و دنيايى دارد و متاسفانه از آن دسته از قوانين اسلام چشم پوشى کرده است که با مرام و اهداف وى سازگار نبوده و آنچه که او از آن غافل مانده که در حقيقت ويژگى منحصر به فرد دين اسلام نسبت به ساير اديان است همانا پيوند و اتصال دنيا و آخرت است: «حتى تقدم و تاخير به ظاهر موجود ميان اين دو نشئه حيات نيز نمى تواند اين دو دنيا را از هم جدا سازد. آنها در هم اميخته و با هم اند يعنى همانطور که سرگذشت دنيوى انسان سرنوشت اخرى اورا رقم مى زند معادشناسى او نيز در لحظه لحظه حيات اين جهانى او تأثير گذار است» (29). در اسلام ميان دنيا و آخر هر چند بعد زمانى وجود دارد ولى دنيا از مقدمات و زمينه هاى رسيدن به قيامت و رستاخيز است يعنى به اين معنا که هرچه ادمى در اين دنيا بهتر تلاش ورزد در دنياى واپسين محصول تلاش خود را بدست مى اورد و با توجه به نگرش اسلام نسبت به زندگى در اين دنيا، وجود آموزه هايى در باب بايدها و نبايدها در اين جهان و رابطه دنيا و آخرت، اگر دنياى مدرن از آموزه هاى مکتب اسلام مايه بگيرد بدون ترديد مى تواند با چالش هاى فراگير و رويکردهاى جديد مقابله کند و نابسامانى هاى اجتماعى و اخلاقى را کاهش بخشد.
8. اسلام و تمدن در آموزه هاى دين اسلام با نوآورى و پيشرفت در حوزه صنعت و تکنولوژى و ساير دستاوردهايى که نيازهاى مادى انسان را تامين کند مخالفتى وجود ندارد و آنچه که از نگاه دين اسلام از اهميت برخوردار است، بذل توجه همزمان به نيازهاى جسمى و روانى و اخلاقى انسان ها مى باشد که متأسفانه در نوآورى هاى جديد به چشم نمى خورد و در ميان اغلب کشورها و ملت ها تمدن و تجدد با هم مشتبه شده است از يک سو لازمه پيشرفت در زمينه هاى علوم و فنون را در فاصله از آموزه هاى دينى دانند و از جانبى به جاى تغيير در ساختار ظاهر زندگى در باورهاى اعتقادى و اجتماعى خود تجديد نظر مى کنند و از سوى ديگر با تغيير دکور منزل لباس و آراستگى ظاهرى بدن خود را متمدن مى دانند ولى آنچه که اسلام مى گويد . تغيير در ساختار زندگى انسان پديد ايد و نه آنکه در پرتو فناورى، نگرش انسان ها نسبت به دين،انسان و آخرت دگرگون شود وقتى دنياى مدرن گفته مى شود يعنى دنياى جديد است و متحول شده است: «مدرنيته از ريشه لاتينى modo به معناى تحول و تجدد است و مدرن يعنى آنچه جديد است و يا متحول شده و مدرنيزم به معناى تجدد گرايى و يا گرايش به تجدد و مدرنيته به معناى خود تجدد است و مدرنيزاسيون نيز به معناى اين است که قومى يا از روى شوق و رغبت و ميل ويا اينکه از روى مهر و جبر و فشار به تجدد روى بياورند و چنان که در بعضى از کشورها اين امر روى داده است که شخص و يا گروهى مدرنيته را تحميل و يا گرايش به تجدد را تسريح کرده اند و اين را به اصطلاح مدرنيزاسيون مى گويند... اما مدرنيزم رويکردى به جهان است که با رويکرد پيش از آن به جهان تفاوت دارد و به اين جهت آن را مدرن گويند که يک تلقى و رويکرد از انسان و از دين،از جهان،از علم و از فلسفه هست که با آن تلقى و رويکرد که پيش از آن ديده مى شد، چه در اروپاى پيش از آن يعنى در قرون وسطى و يا در دوره يونان چه در تمدن هاى ديگر نظير تمدن ايران، اسلام و تمدن چين و تمدن هاى غربى اروپايى بيگانه بوده است (30) و به هر روى آنچه در دنياى مدرن پيش امده است تغيير در تمام حوزه هاى زندگى مادى و معنوى انسان ها مى باشد و حتى در هويت خود انسان زيرا تلقى از انسان مبتنى بر نوعى بشرمدارى است که صاحبان تمدن در عصر مدرن آن را ترويج مى کنند و از آن به «اومانيسم» تعبير مى کنند که بتدريج از خدا محورى به انسان مدارى تنزل يافته و انسان مرکز هستى و وجود قرار گرفته است .
اسلام به انسان و هويت واقعى و نيازهاى وى از منظر اسلام هيچ تغييرى نکرده و در عصر مدرن انسان همان است که در سابق بوده و هر چند که قالب ها و شيوه ها تغيير و تحول يافته است
نتيجه
در آموزه هاى دين اسلام اصول ثابت وجود دارد که باگذشت زمان تغيير ناپذير است ولى در مدرنيته يک شکل وجودى مطرح است و آن شکل وجودى جامعه است و تغيير جامعه است که در پرتو تحول خودش انديشه و باورها را شکل مى دهد و اين انديشه خود مختار نسبت به شيوه زندگى وجود جهان و نسبت به تمام پديده هاى اساسى زندگى تعريف خاصى ارايه مى دهد و ترويج کننده افکار و شيوه زندگى رسانه ها و دولت هاست.--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. دهخدا، على اکبر، لغت نامه، ج 23، شماره مسلسل 28، تهران: انتشارات و چاپ دانشگاه تهران سال 1335.
2. آذربايجانى، مسعود، آزمون جهت گيرى و مذهبى و... ص 31 به نقل از مشکور، محمد جواد (خلاصه اديان در تاريخ دنياى بزرگ.
3. همان، ص 33.
4. لغت دهخدا، ج 14،ص 295.
5. ازغدى،رحيم پور،دنياى مدرن آب و يا سراب،نشريه ايران : 21، 9،84
6. همان.
7. صائمى، سيد رضا، دنياى مدرن، و آموزش مهارت هاى زندگي: نشريه شرق 10/22/ 83، ص 1.
8. همان، ص 2
9. همان.
10. طالب تاش، عبدالمجيد، آموزه هاى پيامبر اسلام در دنياى مدرن: نشر گلستان شماره 17، ص 1.
11. قرآن کريم،سوره حديد، آيه 25
12. سوره اعراف،آيه 29.
13. سوره مائده، آيه 8.
14. نهج البلاغه،نامه 28.
15. ابن هشام، عبدالملک، سيره النبوى، تحقيق مصطفى السقا و ديگران، بيروت: ص282 و عبدالمحمدى، حسين، تسامح و تساحل از ديدگاه قرآن و عترت ص 130.
16. سوره اسرائ،آيه 70.
17. اعراف،آيه 85 هود. 85 شعرا چاپ ظفر سال 1381.
18. سوره انعام،آيه 108.
19. سوره اسراء، آيه 34.
20. سوره توبه، آيه 7.
21. مجلس،محمدباقر، بحار الانوار، ج 16،ص 231 بيروت: موسسه الوفا سال 1403.
22. ابن خلدون، عبدالرحمن، تاريخ خلدون، ج 2، ص 25، بيروت دار احياء التراث العربي.
23. بحار الانوار، ج 20، ص 157.
24. سوره نور، آيه 22.
25. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 17، ص 273،تحقيق، محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت داراحياء التراث العربى سال 1410.
26. بخارى، صحيح بخارى، ج 6، ص 123 دارالفکر سال .1401 .
27. مطهرى، مرتضى، مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى، تهران، انتشارات صدرا 1379.
28. نيچه، فردريک ويلهم، دجال، ترجمه عبدالعلى دستغيب، ص 131،تهران: آگاه 1352.
29. شجاعى وزند، على رضا، دين تمام زندگى،مجله حکومت اسلامى شماره 22 ص
28، سال هشتم 1380.
30. سروش انديشه، انتشارات سروش،شماره 4/3،ص 246،سال اول 1381.