سپیده سخن
بر ید باد صبا خاطری پریشان داشت | مگر حدیثی از آن زلف عنبر افشان داشت | |
نسیم زلف نگار از نسیم باد بهار | فتوح روح روان و لطافت جان داشت | |
صبا ز سلسله گیسوی مسلسل یار | هزار سلسله بر دست و پای مستان داشت | |
بیادم از نفس خرم صبا آمد | گلی که لعل لبی همچو غنچه خندان داشت | |
هزار نکته باریک تر زمو اینجاست | به صد کرشمه زاسرار حسن جانان داشت | |
صبا دمید خورآسا زمشرق ایران | مگر که ذره ای از تربت خراسان داشت | |
مقام قدس خلیل و منای عشق ذبیح | که نقد جان بکف از بهر دوست قربان داشت | |
مطاف عالم امکان زملک تا ملکوت | که از ملوک و ملک پاسبان و دربان داشت | |
به مروة صفه ایوان او صفا بخشد | حطیم و زمزم از او آبرو و عنوان داشت | |
به قاف قبه او پر نمی زند عنقا | بر آستانه او سر همای گردون داشت | |
قصور خلد ز مقصوره تو یافت کمال | ز خدمت در آن روضه رتبه رضوان داشت | |
تویی رضا که قضا و قدر سر تسلیم | به زیر حکم تو ای پادشاه شاهان داشت | |
به «مفتقر» بنگر کز عزیز مصر کرم | به این بضاعت مزجاة چشم احسان داشت (1) |
مرحوم آیت الله کمپانی
مقدمه
در یازدهم ذیقعده سال 148 هجری، مدینه حال و هوایی دیگر داشت و نه تنها در زمین بلکه از آسمان هم صدای تهنیت گفتن ملائک به گوش می رسید و شکوفا شدن غنچه دیگری از گل های بوستان ولایت را که فضای عالم را معطر ساخته بود بشارت می داد . نام او «علی» و کنیه اش «ابوالحسن» بود.
ایشان پس از شهادت پدر بزرگوارش در زندان بغداد (سال 183 هجری) در سن 35 سالگی عهده دار مقام امامت و ولایت شد. مدت امامت آن بزرگوار 20 سال طول کشید که 10 سال آن با خلافت «هارون الرشید»، 5 سال با خلافت «محمد امین» و 5 سال با خلافت «مامون» معاصر بود.
امام رضا (علیه السلام) تا آغاز خلافت مامون در زادگاه خود، شهر مقدس مدینه اقامت داشت که پس از به حکومت رسیدن مامون - با حیله و نیرنگ - به خراسان دعوت شد و سرانجام در آخر صفر سال 203 هجری در سن 55 سالگی به واسطه زهر مسموم شد و به شهادت رسید . (2)
فضیلت های بی شمار
هنگامی که از فضیلت های ائمه (علیهم السلام) سخن به میان می آید، عقل متحیر می گردد، زبان گنگ و قلم بی رنگ می شود و همه به عجز و ناتوانی خود از بیان فضائل آن عرشیان بی همتا اعتراف می کنند و با ما این فراز از زیارت جامعه را زمزمه می کنند که: «بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ مَالِي مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُم . مَوالِيَّ لا اُحْصى ثَنائَكُمْ ... (3) پدر و مادر و جان و اهل و مالم به فدای شما باد. هر کس خدا را اراده کرد، از شما شروع کرد و هر کس خدا را به یگانگی شناخت از شما پذیرفت و هر کس اراده خدا کرد، به واسطه توجه به شما به چنین کاری موفق شد. (ای) پیشوایان من! صفات کمالیه شما را نمی توانم به شماره در آورم... .»
قله های رفیع فضایل ائمه آن چنان بلند و دست نایافتنی است که علماء و دانشمندان ازدرک آن مقام عاجز و ناتوان، فصیحان و بلیغان عالم در بیان آنها گنگ می شوند.
ابو نؤاس شاعر بلندآوازه عرب در جواب این سؤال که چرا در فضائل امام هشتم (علیه السلام) سخن نمی گوید، چنین بیان می کند:
قیل لی انت احسن الناس طرا | فی فنون من الکلام البدیه | |
لک من جید القریض مدیح | یثمر الدر فی یدی مجتنیه | |
فعلی ما ترکت مدح ابن موسی | والخصال التی تجمعن فیه | |
قلت لا استطیع مدح امام | کان جبریل خادما لابیه (4) |
«به من گفته شد تو در فنون کلامی که بالبداهه گفته می شود از همه مردم نیکوتری . تو دارای زیباترین اشعار و مدایح هستی، اشعار تو در و گوهر را در دو دست میوه چین درخت اشعارت می گذارد .
پس چگونه مدح فرزند موسی بن جعفر (علیهما السلام) را رها کردی و فضائلی را که در او جمع شده بیان نکردی؟
گفتم: قدرت ندارم امامی را مدح کنم که جبرئیل خدمت کار پدرش بوده است .»
آری! بیان تمام فضائل آن امام همام آن چنان که شایسته ایشان باشد، برای ما محال و غیرممکن است، ولی با بیان قاصر خود به ذکر شمه ای از فضائل و مناقب آن حضرت می پردازیم و به خاطر عجز و ناتوانیمان از محضرش پوزش می خواهیم .
به این هدیه اگر دورم از ادب چه عجب | همین معامله را مور با سلیمان کرد |
عالم آل محمد (صلی الله علیه و آله)
دانشمندان بزرگی چون بوعلی و ملاصدرا که آوازه آنها به جهان گسترده شده، پس از عمری مجاهدت و سختی و تحصیل دانش به چنین مقامی نائل می آیند و در نهایت به این مقام می رسند که می گویند: «دانستم که هیچ نمی دانم»، اما ائمه (علیهم السلام) علم خویش را از مبدأ فیاض می گیرند و بدون اینکه نیازمند معلمی باشند، با غمزه ای از جانب پروردگار، مدرس و معلم تمام آموزگاران می شوند .
در این میان علم و دانش امام هشتم (علیه السلام) آن چنان نمایان و درخشان است که او را «عالم آل محمد» می خوانند. محمد بن اسحاق از پدرش نقل می کند که امام هفتم (علیه السلام) به فرزندان خود چنین سفارش می فرمودند: «هذا اخوکم علی بن موسی عالم آل محمد فاسالوه عن ادیانکم واحفظوا ما یقول لکم؛ این، برادرتان علی فرزند موسی، «عالم آل محمد» است، در مورد مسائل دینی خود از او سؤال کنید و آنچه به شما می گوید، حفظ کنید.»
«فَإِنِّی سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بن مُحَمَّدٍ (علیهما السلام) غَیْرَ مَرَّةٍ یَقُولُ لِی: إِنَّ عَالِمَ آل محمد لَفِی صُلْبِکَ وَ لَیْتَنِی أَدْرَکْتُهُ؛ فَإِنَّهُ سُمّی امیرالمؤمنین عَلِیٍّ، (5) پس همانا از پدرم جعفر بن محمد بارها شنیدم که به من می فرمود: همانا عالم آل محمد در صلب توست. و ای کاش او را درک می کردم که همانا او هم نام امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می باشد.»
علم و دانش امام رضا (علیه السلام) آن چنان برجسته بود که دانشمندان متعصبی از اهل سنت همچون ابن حجر عسقلانی و سمعانی، زبان به تحسین گشوده و می گویند: «کانَ الرِّضا مِن اَهلِ العِلمِ وَ الفَضلِ مَعَ شَرَفِ النَّسَبِ، (6) حضرت رضا (علیه السلام) اهل دانش و فضیلت بود و از نسب شریفی برخوردار بود .»
آگاه به اسرار
یکی از مصادیق بارز علم ائمه (علیهم السلام) آگاهی آنان از حوادث و رخدادهایی است که در مکانهای دیگر و یا در زمان های بعد اتفاق خواهد افتاد، که اگرچه باور آنها برای توده مردم کمی مشکل است، ولی نسبت به ائمه (علیهم السلام) همچون قطره ای از اقیانوس بی کران به شمار می رود. در ادامه به نمونه ای از آنها اشاره می کنیم:
از وشاء کوفی نقل شده که تعدادی از مسائل مشکل را در طوماری نوشتم تا به نزد علی بن موسی (علیهما السلام) ببرم و جواب آنها را از ایشان سؤال کنم . صبح زود به در خانه امام (علیه السلام) رفتم، ولی به خاطر ازدحام جمعیت، نتوانستم به خدمت آن حضرت شرفیاب شوم .
در این هنگام یکی از خادمین امام سراغ مرا می گرفت و می گفت: حسن بن علی وشاء پسر دختر الیاس بغدادی چه کسی است؟ نزدیک رفتم و گفتم: من هستم . او مکتوبی به من داد و گفت: این جواب مسائلی است که همراه توست. از این اتفاق متحیر شدم و به امامت آن حضرت یقین پیدا کردم و مذهب «وقف» (7) را رها کردم. (8)
عالم به دیگر زبان ها
امام رضا (علیه السلام) نسبت به زبان های گوناگون آگاهی داشت و با افراد دیگر کشورها با زبان مادری آنها سخن می گفت، بدون اینکه آن زبان را از کسی آموخته باشد .
هروی (9) می گوید: «كَانَ اَلرِّضَا (علیه السلام) يُكَلِّمُ اَلنَّاسَ بِلُغَاتِهِمْ وَ كَانَ وَ اَللَّهِ أَفْصَحَ اَلنَّاسِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِكُلِّ لِسَانٍ وَ لُغَةٍ؛ امام رضا (علیه السلام) با مردم با زبان های خودشان سخن می گفت و به خدا قسم او فصیح ترین مردم و آگاه ترین آنان به هر زبان و لغتی بود.»
سپس گوید: روزی به ایشان عرض کردم: «إِنِّي لَأَعْجَبُ مِنْ مَعْرِفَتِكَ بِهَذِهِ اَللُّغَاتِ عَلَى اِخْتِلاَفِهَا؛ من در شگفتم که چگونه به تمام این لغات با اختلافات آنها آشنایی دارید.» امام (علیه السلام) فرمودند: «يَا أَبَا اَلصَّلْتِ أَنَا حُجَّةُ اَللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ مَا كَانَ اَللَّهُ لِيَتَّخِذَ حُجَّةً عَلَى قَوْمٍ وَ هُوَ لاَ يَعْرِفُ لُغَاتِهِمْ؛ ای ابا صلت! من حجت خدا بر خلق او هستم و خداوند کسی را که به زبان مردم آشنایی نداشته باشد، بر آنها حجت قرار نمی دهد.» (10)
علم به زبان حیوانات
یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) نقل می کند: «كُنْتُ مَعَ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا (علیه السلام) فِي حَائِطٍ لَهُ إِذْ جَاءَ عُصْفُورٌ فَوَقَعَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَخَذَ يَصِيحُ وَ يُكْثِرُ اَلصِّيَاحَ وَ يَضْطَرِبُ؛ روزی با امام رضا (علیه السلام) در باغ ایشان بودیم که گنجشکی آمد و مقابل امام افتاد و فریاد می زد و مضطرب بود.» و در این هنگام امام (علیه السلام) به من فرمود: «يَا فُلاَنُ أَ تَدْرِي مَا تَقُولُ هَذَا اَلْعُصْفُورُ؛ فلانی! آیا می دانی که این گنجشک چه می گوید؟» عرض کردم: «اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اِبْنُ رَسُولِهِ أَعْلَمُ؛ خدا و رسول او و فرزند رسولش عالم ترند.»
ایشان فرمودند: «قَالَ إِنَّهَا تَقُولُ إِنَّ حَيَّةً تُرِيدُ أَكْلَ فِرَاخِي فِي اَلْبَيْتِ؛ او می گوید: ماری درون خانه است که می خواهد تخم های مرا بخورد.»
امام (علیه السلام) امر فرمودند تا بروم و آن مار را بکشم، من هم امر امام را امتثال کردم و به خانه رفتم و مار را کشتم . (11)
الگوی عبودیت و بندگی
امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) که در فضائل سرآمد آفرینش بود، در عبودیت و بندگی خدا از همگان پیشی گرفته بود، چه اینکه راز و رمز رسیدن به مقامات بلند الهی و کسب فضائل، در این امر نهفته است. حال با ذکر نمونه هایی از عبادات آن امام (علیه السلام)، می کوشیم تا سیره عملی ایشان را چراغ راه خویش قرار دهیم.
همنشین قرآن
ابراهیم بن عباس می گوید: «وَ كَانَ اَلْمَأْمُونُ يَمْتَحِنُهُ بِالسُّؤَالِ عَنْ كُلِّ شَيْءٍ فَيُجِيبُ فِيهِ وَ كَانَ كَلاَمُهُ كُلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمْثِيلُهُ بِآيَاتٍ مِنَ اَلْقُرْآنِ؛ مامون امام (علیه السلام) را با سؤال از هر چیزی مورد امتحان قرار می داد و امام (علیه السلام) پاسخ می گفتند و سخن امام و جواب های ایشان و مثال هایی که بیان می فرمودند، همه برگرفته از قرآن بود.»
او در ادامه می گوید: «وَ كَانَ يَخْتِمُهُ فِي كُلِّ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ وَ يَقُولُ لَوْ أَرَدْتُ أَنْ أَخْتِمَ فِي أَقَلَّ مِنْ ثَلاَثٍ لَخَتَمْتُ وَ لَكِنْ مَا مَرَرْتُ بِآيَةٍ قَطُّ إِلاَّ فَكَّرْتُ فِيهَا وَ فِي أَيِّ شَيْءٍ نَزَلَتْ وَ فِي أَيِّ وَقْتٍ فَلِذَلِكَ صِرْتُ أَخْتِمُ فِي ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ؛ ایشان در هر سه روز یک بار قرآن را ختم می کردند و می فرمودند: اگر بخواهم می توانم در کمتر از سه روز هم قرآن را ختم کنم، ولی هرگز آیه ای را نمی خوانم، مگر اینکه در آن آیه تفکر می کنم و اینکه (آن آیه) در مورد چه چیزی و در چه زمانی نازل شده است. و همین امر سبب شده است که در سه روز قرآن را ختم کنم.» (12)
سجده های طولانی
یکی از کنیزان امام رضا (علیه السلام) می گوید: با تعدادی از کنیزان کوفه خریداری شده و به قصر مامون منتقل شدیم، در آنجا گویی در بهشت بودیم و از خوراکی ها و آشامیدنی های خوب بهره مند بودیم. پس از آن، مامون مرا به امام رضا (علیه السلام) بخشید، هنگامی که به خانه امام (علیه السلام) رفتم، همه آن نعمت های مادی را که در خانه مامون داشتم از دست دادم. از آن پس، هر شب برای نماز شب بیدار می شدیم ... تا اینکه امام مرا به عبدالله بن عباس بخشید .
وقتی به خانه او وارد شدم، گویی به بهشت جدید داخل شده ام .
راوی می گوید: از او درباره امام هشتم سؤال کردیم، او گفت: «کان اذا صلی الغداة - وکان یصلیها فی اول وقتها - ثم یسجد فلا یرفع راسه الی ان ترفع الشمس؛ (13) امام (علیه السلام) وقتی نماز صبح را می خواندند - ایشان همیشه نماز صبح را اول وقت می خواندند - به سجده می رفتند و تا طلوع خورشید سر از سجده برنمی داشتند.»
انس با نماز
اباصلت می گوید: به «سرخس» و خانه ای که امام رضا (علیه السلام) در آن محبوس شده بود رفتم و از دربان اجازه خواستم تا نزد امام بروم. گفت: نمی توانی نزد او بروی . گفتم: چرا نمی توانم؟ او گفت: «لانه ربما صلی فی یومه ولیلة الف رکعة وانما ینتقل من صلاته ساعة فی صدر النهار وقبل الزوال وعند اضطرار الشمس، فهو فی هذه الاوقات قاعد فی مصلاه ویناجی ربه؛ به خاطر اینکه امام در روز و شب هزار رکعت نماز می خواند و فقط یک ساعت در ابتدای روز و یک ساعت قبل از ظهر و ساعتی نیز به هنگام غروب خورشید نماز می خواند. او در این اوقات در سجده گاهش نشسته است و با پروردگار خویش مناجات می کند.»
اباصلت می گوید: از او خواستم که در این اوقات برایم اجازه ورود بگیرد و او نیز چنین کرد و بر امام (علیه السلام) وارد شدم، در حالی که در تفکر بود.» (14)
بی رغبتی نسبت به دنیا
امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) که با توجه به عزیمت به خراسان و عهده داری مقام ولایت عهدی می توانست از تمام امکانات مادی و رفاه دنیوی برخوردار باشد، ذره ای حب دنیا و دلبستگی به آن را در حریم نفس خود وارد نمی ساخت، چنان که از محمدبن عباد نقل شده که: «کان جلوس الرضا (علیه السلام) علی حصیر فی الصیف وعلی مسح فی الشتاء؛ (15) امام رضا (علیه السلام) در تابستان بر روی حصیر و در زمستان بر روی زیراندازی زبر و خشن می نشست.»
همچنین نقل شده که روزی سفیان ثوری امام رضا (علیه السلام) را با لباسی فاخر مشاهده نمود و گفت: «یا ابن رسول الله لو لبست ثوبا ادنی من هذا؛ ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! ای کاش لباسی پایین تر از این می پوشیدید.»
امام (علیه السلام) فرمودند: «هَاتِ يَدَكَ فَأَخَذَ بِيَدِهِ وَ أَدْخَلَ كُمَّهُ فَإِذَا تَحْتَ ذَلِكَ مِسْحٌ فَقَالَ يَا سُفْيَانُ الْخَزُّ لِلْخَلْقِ وَ الْمِسْحُ لِلْحَقِ؛ (16) دستت را بیاور، وسپس دست او را گرفت و در آستین خود فرو برد در حالی که در زیر آن لباس فاخر، لباس زبر و خشن بود، سپس فرمود: ای سفیان! لباس فاخر برای خلق است ولی لباس زبر و خشن برای حق.»
تواضع و فروتنی
امام رضا (علیه السلام) با تمام آن فضائل و مقاماتی که داشتند، در نهایت تواضع و فروتنی با مردم معاشرت می کردند و از آنجا که ایشان قسمتی از عمر شریف خویش را در مقام ولایت عهدی به سر می بردند، این سیره عملی الگوی بسیار مطلوبی برای شیعیان، به ویژه عوامل حکومتی است . امیدواریم بتوانیم با تاسی به آن امام (علیه السلام) خود را از هرگونه فخر فروشی و تکبر رهانیده و مصداق واقعی «أَذِلَّةٍ عَلَى المُؤمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الكافِرينَ» (17) گردیم . در ذیل داستانی را که حاکی از نهایت تواضع آن حضرت ست بیان می کنیم .
روزی امام (علیه السلام) داخل حمام در گوشه ای نشسته بودند . مردی وارد شد و با بی احترامی به ایشان گفت: بر سر من آب بریز، ایشان نیز در نهایت فروتنی بر سر او آب می ریخت. ناگهان شخصی که امام را می شناخت وارد شد و بر سر آن مرد فریاد زد و گفت: «هلکت واهلکت، اتستخدم ابن بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله) و امام المسلمین؛ هلاک شدی و هلاک کردی، (کنایه از اینکه این کار تو باعث هلاک ما نیز خواهد شد). آیا فرزند دختر رسول خدا و امام مسلمانان را به خدمت می گیری؟»
آن مرد که تازه امام (علیه السلام) را شناخته بود، خود را روی پاهای آن حضرت انداخت و پاهای ایشان را بوسه می زد و عرض می کرد: «هلا عصیتنی اذ امرتک، چرا هنگامی که به شما امر کردم، سرپیچی نکردید؟» امام (علیه السلام) فرمودند: «انها مثوبة ومااردت ان اعصیک فیما اثاب علیه؛ این عمل ثواب دارد، و نخواستم در عملی که به خاطر آن ثواب داده می شوم، از تو سرپیچی کنم .» (18)
بخشش های کریمانه
یعقوب بن اسحاق نوبختی می گوید: روزی مردی به نزد علی بن موسی (علیهما السلام) آمد و گفت: «اعطنی علی قدر مروتک؛ به من به اندازه مردانگی ات مالی عطا کن.» امام (علیه السلام) فرمودند: «لایسعنی ذلک؛ به این اندازه نمی توانم.» آن مرد گفت: «علی قدر مروتی، پس به اندازه مروت خودم عطا کن.» امام (علیه السلام) فرمود: «به این مقدار می پذیرم، پس به غلام خود فرمود: به او دویست دینار عطا کن.» (19)
همچنین یسع بن حمزه می گوید: مردی به خدمت علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) آمد و گفت: سلام بر تو ای فرزند رسول خدا! من از محبین شما و پدرانتان هستم و از سفر حج باز می گردم، پول و زاد و توشه ام کمتر از آن است که مرا به مقصد برساند، اگر صلاح می دانید به من کمک کنید تا به شهر و دیارم برگردم . خداوند به من نعمت و امکاناتی داده که اگر برگردم، آنچه را که به من عطا کرده اید، از جانب شما صدقه خواهم داد و نیاز نیست که به من صدقه بدهید .
در این هنگام، امام (علیه السلام) وارد خانه شد و مدتی بعد برگشت و دست خود را به طوری که دیده نشود از درب خانه بیرون آورد و به آن شخص فرمود: این دویست دینار را بگیر و از آن استفاده کن و نیازی نیست که آن را از جانب من صدقه بدهی. برو، من تو را نمی بینم و تو هم مرا نمی بینی .
بعد از آن ماجرا، وقتی آن حضرت از خانه خارج شد، از ایشان سؤال شد که چرا به این صورت به او کمک کردید؟ (چهره خود را از او مخفی کردید). آن حضرت فرمودند: «مَخَافَةَ أَنْ أَرَى ذُلَّ اَلسُّؤَالِ فِي وَجْهِهِ لِقَضَاءِ حَاجَتِهِ أَ مَا سَمِعْتَ حَدِيثَ رَسُولِ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله): اَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ تَعْدِلُ سَبْعِينَ حِجَّةً وَ اَلْمُذِيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ اَلْمُسْتَتِرُ بِهَا مَغْفُورٌ؛ (20) از ترس اینکه مبادا خواری درخواست کمک برای رفع حوائجش را در چهره او مشاهده کنم . آیا این حدیث را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نشنیده ای که: کسی که کار نیکی را در خفاء انجام دهد، ثواب هفتاد حج برای اوست، و کسی که معصیت و گناهی را آشکارا انجام دهد، خوار و ذلیل می شود، و کسی که معصیت و گناه (خود) را از دیگران مخفی کند، بخشیده می شود.»
شاهدان اعمال
مناسب است نوشتار خود را با روایتی به پایان رسانیم که بیانگر شاهد بودن ائمه (علیهم السلام) نسبت به اعمال و رفتار ما است و اینکه اعمال ما هر صبح و شام بر آنان عرضه می شود .
موسی بن سیار می گوید: با امام رضا (علیه السلام) در مکانی مشرف بر باغهای طوس بودیم، صدایی را شنیدیم و به دنبال صدا رفتیم . جنازه ای را دیدیم که تشیع می شد . به همراه آنها حرکت کردیم، سپس امام (علیه السلام) رو به من کردند و فرمودند: «يَا مُوسَى بْنَ سَيَّارٍ مَنْ شَيَّعَ جَنَازَةَ وَلِيٍّ مِنْ أَوْلِيَائِنَا خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ لاَ ذَنْبَ عَلَيْهِ اَلْخَبَرَ؛ ای موسی بن سیار! کسی که جنازه دوستی از دوستان مارا تشیع کند، او از گناهانش رهایی می یابد و مانند روزی که از مادر متولد شده هیچ گناهی برایش نخواهد بود.»
هنگامی که جنازه به کناره قبر رسید، رو به مردم کرد و آنان را به کناری دعوت کرد، دست بر سینه آن جنازه گذاشت و سپس فرمود: «ای فلانی، پسر فلانی! بهشت بر تو بشارت باد، که بعد از این ساعت بر تو ترسی نیست .»
به امام عرض کردم: «جعلت فداک هل تعرف الرجل؟ انها بقعة لم تطاها قبل یومک هذا؛ فدایت شوم، آیا این مرد را می شناسی؟ به خدا قسم این سرزمینی است که قبل از امروز بر آن قدم ننهاده اید.»
امام (علیه السلام) فرمودند: «یا موسی اما علمت انا معاشر الائمة تعرض علینا اعمال شیعتنا صباحا ومساء، فما کان من التقصیر فی اعمالهم سالنا الله تعالی الصفح لصاحبه وما کان من العلو سالنا الله الشکر لصاحبه؛ ای موسی! آیا نمی دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما ائمه عرضه می شود . اگر در اعمال آنها تقصیر و کوتاهی باشد، از خدای متعال برای صاحبش طلب بخشش می کنیم و اگر در اعمال آنها علو و ارتقاء باشد، از خداوند برای صاحبانش طلب شکر (و پاداش) می نمائیم .» (21)
امید است اعمالی انجام دهیم که وقتی بر امام عصر (علیه السلام) عرضه می گردد، سبب خوشحالی آن حضرت شود و نامه اعمالمان به رضایت ایشان ممهور گردد .
پی نوشت ها :
1) برید: قاصد، نگار: محبوب و معشوق، کرشمه: ناز و غمزه، خورآسا: همچو خورشید، صفه: ایوان، حطیم: دیواره کعبه، و برخی گفته اند مابین رکن و زمزم و مقام، عنقا: سیمرغ، مقصوره: محل ایستادن امام در مسجد .
2) الارشاد، شیخ مفید، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ص 304، بحارالانوار، مجلسی، مؤسسه الوفاء، ج 49، ص 298 .
3) مفاتیح الجنان، زیارت جامعه .
4) مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، مطبعة الحیدریة، ج 3، ص 454، وفیات الاعیان، ابن خلکان (از علماء اهل سنت)، منشورات شریف رضی، ج 3، ص 270 - 271، الوافی بالوفیات، الصفدی (از علماء اهل سنت)، ج 22، ص 249 .
5) بحارالانوار، مجلسی، همان، ج 49، ص 100، کشف الغمه، اربلی، مکتبة بنی هاشم، ج 3، ص 107 .
6) تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی (از علماء اهل سنت) دارالکتب العلمیه، ج 7، ص 328، الانساب، سمعانی (از علماء اهل سنت) ، دارالکتب العلمیه، ج 3، ص 74 .
7) وقف مذهب کسانی است که در امامت موسی کاظم (علیه السلام) توقف کرده و امامت امام رضا (علیه السلام) را قبول نکردند . ر . ک: بحوث فی الملل و النحل، جعفر سبحانی، مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، ج 8، ص 379 .
8) مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، همان، ج 3، ص 453 .
9) ایشان عبدالسلام بن صالح معروف به ابوالصلت می باشد که از یاران امام رضا (علیه السلام) بوده و احادیثی از ایشان نقل کرده و کتابی در شهادت امام رضا (علیه السلام) به رشته تحریر درآورده است . ایشان مورد تایید علماء شیعه و قریب به اتفاق علماء اهل سنت می باشد . (ر . ک: معجم الرجال، خوئی رحمه الله، ج 10، ص 16 - 17).
10) مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، همان، ج 3، ص 446، بحارالانوار، مجلسی، همان، ج 49، ص 87 .
11) بحارالانوار، مجلسی، همان، ج 49، ص 88 .
12) همان، ص 90 .
13) همان، ص 89 - 90 .
14) عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 183 - 184، بحارالانوار، مجلسی، همان، ج 49، ص 91 .
15) مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 407 .
16) همان .
17) مائده/54 . «نسبت به مؤمنین متواضعند و در مقابل کافرین نیرومندند .»
18) الوافی بالوفیات، الصفدی، ج 22، ص 251 .
19) مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، همان، ج 3، ص 470 .
20) همان .
21) بحارالانوار، مجلسی، همان، ج 49، ص 99 .
منبع : ماهنامه مبلغان شماره 49