ولادت و القاب
امام على بن موسى الرضا علیه السلام در یازده ذیقعده 148 ق در شهر مدینه به دنیا آمد. پدر بزگوار آن حضرت، امام موسى کاظم علیه السلام نام مبارک او را «علی» گذاشت.
کینه آن حضرت «ابوالحسن» و مشهورترین لقبش «رضا» است. دیگر القاب آن امام همام عبارتند از: «صابر»، «فاضل»، «رضیّ»، «وفّی»، «صدّیق»، «زکی»، «سراج اللّه» و «نورالهدی».
لقب رضا
نام اصلى امام هشتم على بن موسى علیه السلام است لقب یا نام مشهور آن حضرت رضا علیه السلام مى باشد. درباره علت نام گذارى آن حضرت به رضا علیه السلام چنین گفته اند: «او را رضا ملقب گردانیده اند براى آن که پسندیده خدا بود در آسمان و پسندیده رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم و ائمه علیه السلام بود در زمین براى امامت». وجه دیگرى که براى آن بیان داشته اند این است که «آن حضرت به رضاى پروردگار راضى بود و این خصلت ارزشمند را که مقامى بالاتر از مقام صبر است، به طور کامل داشت».
دستیار علمى و فرهنگى پدر
امام رضا علیه السلام نقش به سزایى در توسعه حوزه معارف اسلامى و تربیت شاگردان برجسته داشت. آن حضرت با انجام دادن و پى گیرى کارهاى پدر، پشتوانه علمى استوارى براى پیش برد آرمان هاى فرهنگى خاندان رسالت بود. امام موسى کاظم علیه السلام آن حضرت را حتى در زمان حیات خودشان در بسیارى از امور به عنوان وکیل و نماینده خود معرفى مى کرد، و از نوع توجه امام موسى بن جعفر علیه السلام به حضرت رضا علیه السلام همه شیعیان مى فهمیدند که آن حضرت یگانه دستیار امین و مورد اعتماد پدر است که در همه امور محول شده به صورت شایسته وظیفه خویش را به انجام مى رساند.
سرپرستى امور هنگام زندانى بودن پدر
در تمام مدتى که امام موسى کاظم علیه السلام در زندان خلفاى عباسى بود، امام رضا علیه السلام بودند که در غیاب پدر به رسیدگى امور مى پرداخت. گرچه هنوز به مقام امامت نرسیده بودند، ولى کارهاى امام را به نمایندگى از پدر انجام مى دادند و نقش بسیار مهمى در نگهبانى از فرهنگ و فقه تشیّع و حفظ شاگردان و هدایت شیعیان داشتند. در چنین وضعیتى امام رضا علیه السلام به امور فرهنگى، اجتماعى و مذهبى شیعیان رسیدگى مى کردند، به سؤالات فکرى و اعتقادى آنها پاسخ مى داد و خلأ غیبت پدر را پر مى کرد و مایه دل گرمى و تسلّى خاطر مراجعین بود، و در عین حال اهداف پدر را دنبال نموده، به افشاگرى بر ضد طاغوتیان مى پرداختند.
امامت امام رضا علیه السلام
در سال 183 ق با شهادت امام موسى کاظم علیه السلام ، امامت امام رضا علیه السلام شروع شد. آن حضرت 35 سال بیشتر سن نداشت که زمام امور امامت را به دست گرفت و هدایت و راهنمایى فکرى و اعتقادى جامعه اسلامى را عهده دار شدند. امام موسى کاظم علیه السلام در فرصت هاى مختلف به معرفى امام رضا علیه السلام به عنوان امام و وصى بعد از خود مى پرداخت و از یاران و شاگردان خود بر این امر مهم گواهى مى گرفت. مدت امامت آن حضرت بیست سال طول کشید که هفده سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان سپرى شد.
امام رضا علیه السلام و هارون
ده سالِ اول امامت امام رضا علیه السلام مقارن با خلافت هارون عباسى بود. موضع گیرى امام رضا علیه السلام در برابر هارون، مانند موضع گیرى پدر بزرگوارش امام کاظم علیه السلام بود، و از این موضع، حتى یک قدم عقب نشینى نکرد. در همین عصر، امامت خود را آشکار نمود و این کار به منزله اعلان مخالفت با حکومت غاصبانه هارون الرشید عباسى بود. شهادت امام موسى کاظم علیه السلام در زندان براى هارون بسیار گران تمام شد. گرچه هارون در مورد کتمان شهادت امام کاظم علیه السلام بسیار کوشید ولى حقیقت براى بسیارى کشف شد. از این رو هارون از مخالفت و قیام احتمالى مردم علیه خود نگران بود. در نتیجه از تعرّض به امام رضا علیه السلام تا آن جا که ممکن بود، خوددارى مى کرد و از سخت گیرى هایى که در دوره امام کاظم علیه السلام انجام مى داد، در زمان امام رضا علیه السلام خبرى نبود.
امام رضا علیه السلام در عصر خلافت امین
پنج سال از دوره امامت امام رضا علیه السلام در زمان خلافت امین سپرى شد، امین فرزند ارشد هارون و ولى عهد او بود. پس از مرگ هارون،مردم در بغداد که مرکز خلافت عباسى بود، با امین بیعت کردند و بر این اساس در سرتاسر بلاد اسلامى امین به عنوان خلیفه معرفى شد. امین که مردى عیّاش و هوس باز بود اغلب وقتِ خود را به عیش ونوش و خوش گذرانى مى گذراند و بخشى از دوره حکومتش را به جنگ و درگیرى با برادر خود عبداللّه مأمون سپرى کرد. به همین خاطر امام رضا علیه السلام در دوره حکومت او از آزادى نسبى برخوردار بودند و از این فرصت براى تربیت شاگرد و رسیدگى به امور دینى مردم و تهذیب و تکمیل احادیث خاندان نبوت و مناظره و مباحثه علمى با اندیشمندان کمال استفاده را کردند.
امام رضا علیه السلام و مأمون
امام رضا علیه السلام پنج سال آخر امامت خویش را در دوران خلافت مأمون عباسى سپرى کرد. مأمون عباسى که پس از قتل برادر خود، امین به عنوان هفتمین خلیفه عباسى بر مسند خلافت نشسته بود، از چند جهت ارکان حکومت خود را در خطر مى دید. نخست، از طرف علویان و طرف دارانشان که از حکومت عباسیان دلى پرخون داشتند و در هر فرصتى پرچم مخالفت برمى افراشتند؛ دوم از سوى عباسیان؛ زیرا مأمون برادر خود امین را کشته و سر بریده او را بر نیزه زده بود که این کار موجب رنجش بسیار عباسیان شده بود. گفتنى است عباسیّان امین را خلیفه رسمى و مشروع پس از هارون مى دانستند؛ سوم از سوى ایرانیان و خراسانیان که به صورت فطرى و باور اعتقادى طرف دار و دوستدار خاندان رسالت بودند.
دعوت مأمون از امام رضا علیه السلام براى رفتن به خراسان
مأمون عباسى که خلافت خود را از چند طریق مورد تهدید مى دید، تصمیم به آوردن امام رضا علیه السلام از مدینه به مَرْو گرفت تا با پیشنهاد خلافت یا ولایت عهدى به امام رضا علیه السلام ، مقدارى از فشارها و تهدیدهاى احتمالى از سوى علویان و ایرانیان را فرو نشاند و مردم با دیدن حضور امام رضا علیه السلام در دستگاه خلافت مأمون، از شورش و مخالفت منصرف شوند. مأمون در اجراى این تصمیم، چندین نامه و پیام دعوت به امام فرستاد. امام علیه السلام این دعوت ها را رد مى کرد، ولى مأمون با اصرار و پافشارى بسیار، امام علیه السلام را ناگزیر کرد که به سوى خراسان حرکت کند. مأمون گروهى را به فرماندهى «رَجاء بن ابى ضحّاک» مأمور آوردن امام رضا علیه السلام و همراهانشان از راه بصره و اهواز و فارس کرد.
ناخشنودى امام رضا علیه السلام از سفر به خراسان
شواهد بسیارى در دست است که امام رضا علیه السلام از سفر به خراسان ناخشنود بود و پیوسته ناخشنودى خود را براى مردم آشکار مى فرمود و با این روش، حجّت را بر مردم تمام مى کرد، تا فریب ترفند مأمون را نخورند و بدانند که او فریب مأمون را نخورده؛ بلکه براى مصلحت اسلام و مسلمین این سفر را پذیرفته است. ردّ دعوت مأمون در چندین نوبت، وداع امام با افراد خانواده و بستگانش و دعوت آنان براى گریه بر حضرت هنگام خروج از مدینه نشانه ناخشنودى حضرت از سفر به خراسان است.
ولایت عهدى اجبارى
امام رضا علیه السلام با قبول ولایت عهدى اجبارى هم چون امام حسن علیه السلام که صلح تحمیلى معاویه را پذیرفتند به مردم فهماندند که سیاستش از سیاست مأمون کاملاً جداست و در گفت وگو با مأمون درباره خلافت، با کمال صراحت به مأمون فرمود: «تو چکاره اى که خلافت را به من واگذاری؟ اگر خلافت را خدا به تو داده، تو نمى توانى آن را به دیگرى واگذارى، و اگر خدا به تو نداده، چه حقّى دارى که درباره آن تصمیم بگیری».
یوسفى در دستگاه فرعونیان
یاسر خادم امام رضا علیه السلام مى گوید: پس از آن که ولایت عهدى امام رضا علیه السلام استقرار یافت، دیدم که امام علیه السلام دست هایش را به سوى آسمان بلند کرده، به خدا چنین عرض کرد: «خدایا، تو مى دانى که من در مورد قبول ولایت عهدى ناگزیر شدم. پس مرا مورد بازخواست قرار نده، چنان که بنده و پیامبرت یوسف علیه السلام را هنگامى که حکومت مصر را به دست گرفت، بازخواست نکردی».
اقامه نماز عید فطر از سوى امام رضا علیه السلام
پس از پایان مجلسى که به مناسبت ولایت عهدى امام رضا علیه السلام در پنجم رمضان سال 203 ق تشکیل شده بود، مأمون از امام خواست که نماز عید فطر را اقامه کند. ولى آن حضرت این کار را نمى پذیرفت. سرانجام امام رضا علیه السلام به مأمون پیغام داد که «اگر بناست من نماز بخوانم، من مانند روش پیامبر و امیر مؤمنان على علیه السلام نماز مى خوانم». مأمون در پاسخ گفت: «شما مختارید هرگونه که دوست دارید نماز را به جاى آورید».
امام رضا علیه السلام هم چون پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله وسلم با پاى برهنه و عصا در دست از منزل بیرون آمد. هنگامى که روسا و لشکریان دیدند که امام رضا علیه السلام با کمال تواضع و با پاى برهنه از خانه بیرون آمده، از مرکب هایشان پیاده شدند و کفش ها را از پا درآوردند. و با پاى برهنه همراه امام حرکت کردند. حضرت در هر ده قدم مى ایستاد و سه تکبیر مى گفت. زمین و زمان با تکبیر آن حضرت همنوا شده بود. مأمون از هیبت و شکوه نماز امام به وحشت افتاد و به امام پیام فرستاد که «ضرورتى ندارد نماز بخوانید. بهتر است که برگردید». لذا حضرت رضا علیه السلام مجبور شدند که از اقامه نماز خوددارى کنند. بدین ترتیب مأمون از اقامه نماز امام جلوگیرى کرد.
شهادت جان سوز امام
مأمون که براى حفظ حکومت خود امام رضا علیه السلام را از مدینه به مرو آورده بود و با ترفندهاى خود و اطرافیان به اهداف خود نرسیده بود، وقتى که رفتار و قاطعیت آن حضرت را دید، دریافت که گفتار و رفتار آن حضرت در نهایت موجب ضعف و تزلزل حکومت او مى شود و از سوى دیگر عباسیّان همواره در مورد ولایت عهدى امام رضا علیه السلام مأمون را تهدید مى کردند و به او هشدار مى دادند. در نتیجه وى تصمیم گرفت که آن حضرت را به گونه اى از میان ببرد. ولى کاملاً مراقب بود که این عمل به طور کاملاً محرمانه انجام گیرد تا مسئله جدیدى براى حکومتش پیش نیاید. لذا با مسموم کردن آن حضرت به هدف خود رسید. امام علیه السلام در روز آخر صفر بر اثر زهر مسموم و دعوت حق را لبیک گفت و به اجداد پاکش پیوست.
دفن شبانه و مظلومانه امام رضا علیه السلام
مردم و دوستداران آن امام وقتى که خبر شهادت حضرت را شنیدند ازدحام کردند و گفتند که مأمون با نیرنگ امام علیه السلام را کشته است. مأمون شخصى را نزد مردم فرستاد و گفت تشییع جنازه به فرصتى دیگر موکول شده است. مأمون از ترس این که آشوبى برپا شود مردم را با این ترفند متفرق کرد و دستور داد جنازه آن حضرت را شبانه غسل دادند و به خاک سپردند.
عبادت امام رضا علیه السلام
امام رضا علیه السلام هم چون اجداد پاکش، قبل از هر چیز، بنده خالص خدا بود و همه چیز را در خط بندگى خدا دنبال مى کرد. زهد و عبادت و راز نیاز و مناجات و سجده هاى طولانى او، نشان مى داد که دلداده خداست. رجاء بن ضحاک سرپرست مأموران مأمون که مسئولیت آوردن امام را از مدینه به خراسان برعهده داشت، در این باره مى گوید: «سوگند به خدا، مردى را ندیدم که با تقواتر از امام رضا علیه السلام باشد و در همه ساعات زندگى یاد خدا کند و به اندازه او خوف از عقاب خدا را در دل داشته باشد».
تلاوت قرآن
رجاء بن ضحاک سرپرست مأموران مأمون که مسئولیت آوردن امام رضا علیه السلام را از مدینه به خراسان برعهده داشت مى گوید «امام رضا علیه السلام شب ها بسیار قرآن تلاوت مى کرد. هنگامى که به آیه اى مى رسید که در آن سخن از بهشت و دوزخ به میان آمده بود، گریه مى کرد و از درگاه خدا تقاضاى بهشت مى فرمود و مى گفت: «پناه مى برم به خدا از آتش دوزخ».
انتظار امام از شیعیان
محدث قمى رحمه الله از حضرت عبدالعظیم حسنى علیه السلام روایت مى کند که، امام هشتم على بن موسى الرضا علیه السلام فرمود: «اى عبدالعظیم، سلام مرا به دوستانم برسان و به آنان بگو وسوسه هاى شیطانى را به خود راه ندهند و در زندگى راستگو و امانت دار باشند. راجع به چیزهایى که برایشان فایده اى ندارد سکوت کنند و جدال نکنند. با یکدیگر رفت و آمد نمایند؛ زیرا این عمل موجب تقرب به من مى شود. حیثیت و آبروى خود را از بین نبرند که هرکس آبروى کسى را بریزد و از این راه یکى از دوستان مرا به غضب آورد، دعا مى کنم که خدا او را در دنیا و آخرت به عذاب دچار سازد و در آخرت از زیان کاران به شمار آید».
زندگى گوار
على بن شعیب مى گوید: روزى خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم. امام فرمودند: «اى پسر شعیب به نظر تو زندگى چه کسى از همه مردم گواراتر است؟» گفتم: یابن رسول اللّه، شما در این باره از همه داناترید. آن گاه امام فرمودند: «کسى که مردم از زندگى او بهره مند گردند و خیرش به دیگران برسد». سپس فرمودند: «چه کسى زندگى اش از همه نکبت بارتر است؟ گفتم: باز هم در این مورد شما از همه عالم ترید. حضرت فرمودند: «کسى که مردم از زندگى او خیرى نبینند».
شاگردان برجسته امام رضا علیه السلام
امام رضا علیه السلام در مدینه و در حوزه درسى خود شاگردان بسیارى را جمع کرده، به تربیت آنها مشغول بودند؛ شاگردانى که به گرد شمع وجود آن بزرگوار اجتماع مى کردند و از علوم آن حضرت بهره مند مى شدند. یکى از شاگردان آن حضرت «زکریّا بن آدم» است که نمایندگى امام علیه السلام را در قم عهده دار بود. امام رضا علیه السلام در نامه اى به او مى نویسند: خداوند به سبب وجود تو بلا را از شهر قم دور مى سازد، چنان که بلا را به علت وجود امام کاظم علیه السلام از مردم بغداد برطرف مى گرداند». از دیگر شاگردان برجسته آن حضرت مى توان از یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیى، حسن بن محبوب و على بن میثم نام برد.
کلمات قصار
«اِنَّ الصَّمتَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الحِکْمَةِ، اِنَّ الصَّمْتَ یُکْسِبُ المَحَبَّةَ، اِنَّهُ دَلیلٌ عَلى کُلِّ خَیْرٍ؛
همانا خاموشى و کنترل زبان درى از درهاى حکمت است و موجب دوستى مى شود و به نیکى ها راه مى برد.»
«صِدیقُ کُلِّ امْرء عَقْلُهُ و عَدُوُّهُ جَهْلُهُ؛
دوست هر انسانى، عقل او، و دشمن هر انسانى نادانى اوست.»
«اَلتَوَدّدُ اِلَى النّاسِ نِصْفُ العَقْلِ؛
دوستى با مردم، نیمى از عقل محسوب مى شود.»
«اِنَّ اللّهَ تَعالى یَبْغُضُ الْقِیلَ وَ الْقالَ وَ اِضاعَةَ الْمالِ وَ کَثْرَةَ السُؤالِ؛
همانا خداوند قیل وقال (کشمکش لفظى بى مورد)، و تباه ساختن ثروت و تقاضا کردن بسیار را دشمن مى دارد.»
«لا تَدَعُوا العَمَلَ الصّالِحَ وَ الْاِجْتَهادَ فى العِبادَةِ اِتِّکالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله وسلم؛
کار نیک و کوشش در عبادت را به بهانه دوستى و بر حبّ آل محمد صلى الله علیه و آله وسلم رها نسازید.»
«مَنْ رَضِیَ عَنِ اللّهِ تَعالى بالْقَلِیلِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ بالْقَلِیلِ مِنَ الْعَمَلِ؛
کسى که به روزى اندک از خداوند خشنود باشد، خداوند از او به عمل کم، راضى خواهد شد.»
«اَلْاِسْتِرسالُ بِالْاُنْسِ یُذْهِبُ المَهابَةَ؛
انس گرفتن حساب نشده (و بدون کنترل) با مردم شخصیت انسان را از بین مى برد.»
«یَأتِى عَلَى الناسِ زَمانَ تَکُونُ العافِیَةُ فِیهِ عَشْرَةَ اَجْزاءٍ، تِسْعَةٌ مِنْها فِى اِعْتِزالِ النّاسِ، وَ واحِدٌ فِى الصَّمْتِ؛
زمانى بر مردم مى آید، که عافیت و آرامش، در آن زمان در ده بخش است؛ نُه بخش آن در دورى از مردم و گوشه گیرى و یک بخش آن در سکوت است.»