هفت گفتار از امام هادی (علیه السلام)
  • عنوان مقاله: هفت گفتار از امام هادی (علیه السلام)
  • نویسنده: عبدالکریم تبریزی
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 13:28:30 3-9-1403

 

طلیعه

حضرت امام على النقى (علیه السلام) در نیمه دوم ماه ذى الحجه، سال 212 ق در اطراف مدینه و در منطقه «صریا» چشم به جهان گشود. پدر گرامى اش حضرت جواد (علیه السلام) و مادر ارجمندش سمانه مغربیه از بانوان با فضیلت تاریخ مى باشد. مشهورترین القاب آن گرامى نجیب، مرتضى، هادى، نقى، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیب، متوکل و عسکرى است و در برخى منابع «ابوالحسن الثالث» و «فقیه عسکری» نیز گفته اند.
آن بزرگوار در سال 220 و در هشت سالگى به مقام خطیر امامت نائل گردید و به مدت 33 سال رهبرى اهل ایمان را عهده دار بود. امام هادى (علیه السلام) دوران امامت خویش را با خلفاء ستمگر عباسى همچون معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز سپرى کرد.
به مناسبت ولادت آن رهبر والاى شیعیان جهان به فرازهایى از گفتارهاى هدایتگرش گوش جان مى سپاریم.

 

 

عظمت بارى تعالى

شناخت وجود خداوند و اوصاف جلال و جمال بارى تعالى در حد شایستگى هر انسانى، به غیر از طریق اهل بیت (علیهم السلام) امرى ناممکن است؛ گرچه هر کسى نسبت به فراخور استعدادش خداوند را مى شناسد و به او ایمان مى آورد؛ اما بیان عظمت حق از زبان اهل بیت (علیهم السلام) جلوه اى دیگر دارد و آنان کامل ترین و مطمئن ترین منبع وحى و سرچشمه توحیدند. امام هادى (علیه السلام) در تبیین صفات خداوند مى فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُوصَفُ إِلَّا بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ أَنَّى یُوصَفُ الَّذِى تَعْجِزُ الْحَوَاسُّ أَنْ تُدْرِکَهُ وَ الاْءَوْهَامُ أَنْ تَنَالَهُ وَ الْخَطَرَاتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الاْءَبْصَارُ عَنِ الاْءِحَاطَةِ بِهِ نَأَى فِى قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِى نَأْیِهِ کَیَّفَ الْکَیْفَ بِغَیْرِ أَنْ یُقَالَ کَیْفَ وَ أَیَّنَ الاْءَیْنَ بِلَا أَنْ یُقَالَ أَیْنَ هُوَ مُنْقَطِعُ الْکَیْفِیَّةِ وَ الاْءَیْنِیَّةِ الْوَاحِدُ الاْءَحَدُ جَلَّ جَلَالُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ؛ (1) خداوند متعال توصیف نشود، جز بدانچه خود وصف کرده است و چگونه توصیف مى شود آن وجودى که حواس مخلوقات از درکش ناتوان است و اوهام و خیالات به آن نمى رسند و تصور و اندیشه ها به حقیقتش آگاه نمى گردند و در افق نگاه چشم ها نگنجد! او با همه نزدیکى دور است و با همه دورى اش نزدیک. چگونگى را پدید آورد و خودش چگونه نیست. مکان را آفرید، ولى خود مکانى ندارد و از چگونگى و مکان داشتن جداست. یگانه است و بى همتا. با شکوه است و نامها و اسمائش همه مقدس اند و پاک.»
سعدى در بوستان در توضیح این معنا سروده است:

جهان متفق بر الهیتش   فرو مانده از کنه ماهیتش
نه ادراک بر کنه ذاتش رسد   نه فکرت به غور صفاتش رسد
بشر ماوراى جلالش نیافت   بصر منتهاى جمالش نیافت
نه هر جاى مرکب توان تاختن   که جاها سپر باید انداختن
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم   نه در ذیل وصفش رسد دست فهم
در این بحر جز مرد داعى نرفت   گمان شد که دنبال راعى نرفت
چه شبها نشستم در این سیر گم   که دهشت گرفت آستینم که قُم

 

 

شکوه بندگى

از منظر فرهنگ متعالى توحید، عبودیت و بندگى حضرت حق تعالى است که بالاتر از آن مقامى براى مخلوق متصور نیست:

بلندى بایدت افکندگى کن   خدا را باش و کار بندگى کن

امام دهم (علیه السلام) در تبیین مقام بندگى مى فرماید:
«مَنِ اتَّقَى اللَّهَ یُتَّقَى وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ یُطَاعُ وَ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ یُبَالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَلْیَیْقِنْ أَنْ یَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقِین؛ (2) هر که از نافرمانى خدا بپرهیزد، [مردم] از نافرمانى او پرهیز کنند و هر کس خدا را اطاعت کند، [دیگران] از او اطاعت مى کنند و کسى که از دستورات خالق فرمان برد، هیچ باکى از خشم مخلوقین نخواهد داشت و هر کس خالق را به خشم آورد، او باید بداند که از خشم مردم در امان نخواهد بود.»

گرت این بندگى تمام شود   چرخ و انجم ترا غلام شود

مقام عبودیت و بندگى آن چنان اهمیت دارد که امیر مؤمنان على (علیه السلام) در این زمینه به بندگى خود در برابر خداوند متعال افتخار مى کرد و مى فرمود: «إِلَهِى کَفَى بِى عِزّا أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْدا وَ کَفَى بِى فَخْرا أَنْ تَکُونَ لِى رَبّا أَنْتَ کَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِى کَمَا تُحِبُّ؛ (3) پروردگارا! این عزت براى من بس است که بنده تو باشم و بالاترین افتخار براى من آن است که تو پروردگار من باشی. تو همان گونه اى که دوست دارم. پس مرا آن طورى که دوست دارى، قرار ده!»

 

 

ریشه ها و نتایج تکبر

در سیره تربیتى امام هادى (علیه السلام) براى تربیت نفوس و زدودن صفات ناپسند از وجود آدمى به زمینه ها و ریشه هاى خودپسندى اشاره شده است. آن حضرت مى فرماید: «مَنْ اَمِنَ مَکْرَ اللَّهِ وَ أَلِیمَ أَخْذِهِ تَکَبَّرَ حَتَّى یَحِلَّ بِهِ قَضَاوُهُ وَ نَافِذُ أَمْرِهِ وَ مَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ هَانَتْ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَلَوْ قُرِضَ وَ نُشِرَ؛ (4) هر کس از مکر و مؤاخذه دردناک خداوند، خود را در امان احساس کند، تکبر مى ورزد تا اینکه با قضا و تقدیر خداوند مواجه گردد؛ اما انسانى که بر دلیل روشنى از پروردگارش دست یافته است، مصیبت هاى دنیا بر او سخت نخواهد بود؛ گرچه قطعه قطعه شده و [اجزاء بدنش] پراکنده شود.»
طبق این رهنمودِ ارزشمند، هر شخصى در راه رسیدن به تکامل و مقام والاى انسانیت لازم است که هرگز از وجود خداوند متعال و محاسبه و مؤاخذه اش غفلت نکند. غفلت از خداوند و روز معاد، انسان را به انواع مفاسد دچار مى کند و در حقیقت از خدا فراموشى به خود فراموشى تنزل یافته، هدف خود را در زندگى گم مى کند. چنین فرد غافلى از خود هرگز نمى پرسد که:

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود   به کجا مى روم آخر ننمایى وطنم

اما اگر انسان خود را در پرتو نور الهى قرار دهد و از نسیم رحمت حق بهره ور گردد، هرگز در مقابل حوادث و مصائب دنیوى مغلوب نمى گردد؛ چرا که به پشتوانه اى قوى همچون نیروى حق تکیه زده و در حصارى محکم پناه گرفته است.
بنابراین، ریشه مهم لغزش ها، خطاها و آلوده شدن به صفات ناپسند، همان غفلت از خداوند و خود فراموشى است که اشخاص را از رسیدن به اهداف والاى انسانى باز مى دارد.
امام دهم (علیه السلام) در روایتى دیگر به عواقب زیانبار صفت ناپسند تکبر اشاره کرده و در این مورد هشدار داده و فرموده است: «مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَیْهِ؛ (5) هر کس از خود راضى باشد، غضب کنندگان بر او بسیار خواهند شد.»
صفت تکبر انسان را نه تنها در معرض خشم مردم، بلکه مورد غضب خداوند نیز قرار مى دهد که در قرآن فرمود: «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ»؛ (6) «خداوند گردنکشان [و متکبران] را دوست ندارد.»
عذاب جهنم و محرومیت از الطاف الهى از دیگر رهاوردهاى تکبر است.

خویشتن را بزرگ مى بینی؟   راست گفتند یک دو بیند لوچ

در روایت آمده است که روزى حضرت سلیمان بن داود (علیهماالسلام) امر کرد که تمام پرندگان و انس و جن به همراه او بیرون آمده، در بساط شگفت انگیز سلیمان (علیه السلام) جاى گیرند. دویست هزار نفر از بنى آدم و دویست هزار نفر از جنیان با او بودند. بساط او به قدرى بلند شد که صداى تسبیح ملائکه را در آسمانها شنید. سپس بساط او آن قدر پایین آمد که کف پایش به دریا رسید. در آن حال، ندایى آسمانى به اصحاب سلیمان (علیه السلام) گفت: اگر در دل فرمانرواى شما (سلیمان علیه السلام) ذره اى تکبر بود، بیشتر از آنچه بلند کرده اند، او را به زمین فرو مى بردند. (7)

ز خاک آفریدت خداوند پاک   پس اى بنده افتادگى کن چو خاک
تواضع سر رفعت افرازدت   تکبر به خاک اندر اندازدت

 

 

ارزش علم و دانش

کسب علم و دانش از مهم ترین شیوه هاى رسیدن به قله کمال است و انسان بدون علم ره به جایى نمى برد. امام دهم (علیه السلام) بر این باور بود که براى نیل به مقاصد عالى انسانى لازم است که افراد به دنبال دانش و معرفت باشند؛ چرا که بدون آگاهى هیچ رهروى به مقصد نرسد.
آن رهبر فرزانه در گفتارى ارزشمند مى فرماید: «إِنَّ الْعَالِمَ وَ الْمُتَعَلِّمَ شَرِیکَانِ فِى الرُّشْدِ؛ (8) دانشمند و دانشجو هر دو در رشد و هدایت شریک اند.» اگر علماء و متفکران جامعه تلاش نکنند و عموم مردم نیز به دنبال آموزش نباشند، سطح افکار مردم رشد نمى یابد و پیشرفت صورت نمى گیرد.

شرف و قیمت و قدر تو به فضل هنرست    نه به دیدار و به دینار و به سود و به زیان

اساسا براى تهذیب نفس و پیمودن راه کمال، علماء اخلاق، معرفت و کسب آگاهى را از عوامل مؤثر در روح و روان آدمى مى دانند. آرى، دانش انسان را به خطرات راه آگاه مى کند و عظمت و عزت خداوندى را به یاد مى آورد و انسان شایسته هر قدر علم و دانشش بالاتر باشد، تواضع و صفات حمیده در وجودش بیشتر شکوفا مى گردد. انسان کمال خواه با معرفت به ناتوانى و مقام پایین خود و اطلاع از عظمت حق و شکوه و جلال کبریایى اش در راه رشد و تهذیب گام برمى دارد.
امام هادى (علیه السلام) ارزش دانشمندان را بالاتر از خود علم و دانش مى دانست و مى فرمود: «أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حَامِلُهُ؛ (9) دانشمند از دانش برتر است.» البته علم و دانش بعد از غلبه صفات زشت و فساد افراد تأثیرگذارى اندکى دارد؛ چنان که حضرت على النقى (علیه السلام) فرمود: «اَلْحِکْمَةُ لَا تَنْجَعُ فِى الطِّبَاعِ الْفَاسِدَةِ؛ (10) حکمت در طبیعت هاى فاسد سودى نمى بخشد.»

 

 

موقعیت ممتاز مکان هاى مقدس

در بینش توحیدى اسلام، انسان هر لحظه و در هر زمان و مکان در محضر خداست؛ اما خداوند متعال براى تقرب بیشتر بندگانش و براى آسایش و آرامش آنان، زمانها و مکانهایى را معین کرده است که ویژگى خاصى دارند. امام على النقى (علیه السلام) با اشاره به موقعیت ممتاز اماکن مقدس فرمود:
«اِنَّ لِلَّهِ بُقَاعا یُحِبُّ اَنْ یُدْعَى فِیهَا فَیَسْتَجِیبُ لِمَنْ دَعَاهُ وَ الْحَیْرُ مِنْهَا؛ (11) خداوند مکانهاى مقدسى دارد که دعا در آن جاها را دوست مى دارد. پس هر کس در آن مکانها او را بخواند، اجابتش مى کند و حائر حسینى (علیه السلام) یکى از آنهاست.»
در این سخن، پیشواى دهم نکات مهمى را مورد توجه قرار داده و به مشتاقان فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام) گوشزد کرده است: نخست به ارزش این مکانهاى شریف پرداخته و آنها را بقعه هاى خدایى نامیده، سپس اهمیت دعا و استجابت آن را در این مکان ها مورد تأکید قرار داده و در آخر، مزار دلرباى حضرت سید الشهداء (علیه السلام) ، را از مصادیق بارز بقاع الهى و محل استجابت دعاى بندگان شمرده است.
امام هادى (علیه السلام) در کلام دیگرى عظمت بارگاه امام حسین (علیه السلام) را این گونه بیان مى کند: «هر کس از منزل خود به قصد زیارت بارگاه حضرت حسین (علیه السلام) حرکت کند و به نزد فرات برسد و در آنجا غسل کند، از رستگاران نوشته مى شود و هر گاه به امام حسین (علیه السلام) سلام کند، از سعادتمندان محسوب مى گردد و اگر از نماز زیارت فارغ شد، فرشته اى از سوى خداوند متعال به او مى گوید: رسول خدا (صلى الله علیه و آله) به تو سلام مى رساند و مى گوید: تمام گناهانت بخشوده شد، اعمال را از نو شروع کن!» (12)

 

 

روزگار ناسازگار

گاهى این نکته به ذهن مى آید که آیا واقعا برخى زمانها، مکانها و یا عوامل و حوادث طبیعى در زندگى انسان دخالت دارند؟ آیا بدى و خوبى و شوم بودن را مى توان به روزها و روزگاران نسبت داد؟ امام هادى (علیه السلام) پاسخ این پرسش را به یکى از یارانش توضیح داد.
حسن به مسعود مى گوید: به محضر مولایم حضرت ابوالحسن الهادى (علیه السلام) رسیدم. در آن روز چند حادثه ناگوار و تلخ برایم رخ داده بود؛ انگشتم زخمى شده و شانه ام در اثر تصادف با اسب سوارى صدمه دیده و در یک نزاع غیر مترقبه لباسهایم پاره شده بود. به این خاطر، با ناراحتى تمام در حضور آن گرامى گفتم: عجب روز شومى برایم بود! خدا شرّ این روز را از من باز دارد! امام هادى (علیه السلام) فرمود: «یَا حَسَنُ هَذَا وَ أَنْتَ تَغْشَانَا تَرْمِى بِذَنْبِکَ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ؛ اى حسن! این [چه سخنى است که مى گویی] با اینکه تو با ما هستى، گناهت را به گردن بى گناهى مى اندازی! [روزگار چه گناهى دارد!]»
حسن بن مسعود مى گوید: با شنیدن سخن امام (علیه السلام) به خود آمدم و به اشتباهم پى بردم. گفتم: آقاى من! اشتباه کردم و از خداوند طلب بخشش دارم. امام فرمود: اى حسن! روزها چه گناهى دارند که شما هر وقت به خاطر خطاها و اعمال نادرست خود مجازات مى شوید، به ایام بدبین مى شوید و به روز بد و بیراه مى گویید! حسن گفت: اى پسر رسول خدا!، براى همیشه توبه مى کنم و دیگر عکس العمل رفتارهایم را به روزگار نسبت نمى دهم. امام در ادامه فرمود: «یَا حَسَنُ اِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُثِیبُ وَ الْمُعَاقِبُ وَ الْمُجَازِى بِالاْءَعْمَالِ عَاجِلاً وَ آجِلاً؛ اى حسن! به طور یقین خداوند متعال پاداش مى دهد و عقاب مى کند و در مقابل رفتارها در دنیا و آخرت مجازات مى کند.» (13)

 

 

شیوه حفظ دوستان

از منظر امام دهم (علیه السلام) یکى از ویژگیهاى اولیاء خدا و انسانهاى صالح عفو و گذشت و پذیرش عذر دیگران است. ایوب بن نوح مى گوید: آن حضرت طى نامه اى به یکى از یاران ما که موجب ناراحتى شخصى شده بود، توصیه کرد که برو از فلانى عذر خواهى کن و بگو: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْرا إِذَا عُوتِبَ قَبِلَ؛ (14) اگر خداوند خیر بنده اى را بخواهد، [او را حالتى عطا مى کند که] هرگاه از او عذر خواسته شد، مى پذیرد.» تو نیز عذر ما را بپذیر!
براى پاسدارى از حریم دوستان نیک نباید در باره آنان سخت گیرى کرد، بلکه باید در موارد لغزش و خطایشان عفو و گذشت پیشه کرد و عذرشان را پذیرفت؛ زیرا اگر به بهانه هاى ساده، انسان دوستان خود را طرد کند و از خود دور سازد، به مرور زمان غریب و تنها خواهد ماند و مخالفانش افزایش مى یابند؛ در حالى که دوستان خوب بازوى نیرومندى در زندگى افراد به شمار مى آیند. لقمان حکیم به فرزندش سفارش مى کرد که: «یَا بُنَیَّ اتَّخِذْ أَلْفَ صَدِیقٍ وَ أَلْفٌ قَلِیلٌ وَ لَا تَتَّخِذْ عَدُوّا وَاحِدا وَ الْوَاحِدُ کَثِیرٌ؛ (15) فرزندم هزار دوست بگیر و البته هزار کم است و یک دشمن براى خودت درست نکن که یکى هم زیاد است.»
بنابراین، براى رسیدن به سعادت و توفیق در زندگى، انسان باید از دوستان خوب محافظت کند و با اختلاف کوچک و جزئى و لغزشهاى ساده نباید آنان را از دست بدهد، بلکه شیوه اهل بیت (علیهم السلام) را در نظر بگیرد و از گناهانشان بگذرد. اگر عذر خواهى کردند، بپذیرد و عفو و گذشت پیشه کند.
سعدى گفته:

با مردم سهل گوى دشوار مگوى   با آن که درِ صلح زند جنگ مجوى

پى نوشت ها :
1. تحف العقول، ص 482؛ الکافى، ج 1، ص 138.
2. تحف العقول، ص 482.
3. بحارالانوار، ج 74، ص 402.
4. تحف العقول، ص 483.
5. بحارالانوار، ج 69، ص 316.
6. نحل / 23.
7. معراج السعاده، ص 270؛ محجة البیضاء، ج 6، ص 213.
8. کشف الغمه، ج 2، ص 386.
9. اعلام الدین، ص 311.
10. همان.
11. تحف العقول، ص 482.
12. کامل الزیارات، ص344.
13. بحارالانوار، ج 56، ص 2.
14. مستدرک الوسائل، ج 8، ص 329.
15. وسائل الشیعه، ج12، ص 16.