زندگی نامه امام محمد باقر (علیه السلام)
  • عنوان مقاله: زندگی نامه امام محمد باقر (علیه السلام)
  • نویسنده: شمس الله صفرلکی
  • منبع: نشریه ی فرهنگ کوثر
  • تاریخ انتشار: 0:1:55 2-9-1403

 

مقدمه

نام مبارک امام پنجم محمد بود.

لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است، بدین جهت که : دریاى دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت. القاب دیگرى مانند شاکر و صابر و هادى نیز براى آن حضرت ذکر کرده اند که هریک بازگوینده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است. کنیه امام ابوجعفر بود.

مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى (علیه السلام) است.

بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن (علیه السلام) و از سوى پدر به امام حسین (علیه السلام) میرسید.

پدرش حضرت سیدالساجدین، امام زین العابدین، على بن الحسین (علیه السلام) است.

تولد حضرت باقر (علیه السلام) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدینه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء کودکى بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک می شد.

دوران امامت امام محمد باقر (علیه السلام) از سال 95 هجرى که سال درگذشت امام زین العابدین (علیه السلام) است آغاز شد و تا سال 114 هجری یعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است.

 

 

دوران امامت امام محمد باقر (علیه السلام)

در دوره امامت امام محمد باقر (علیه السلام) و فرزندش امام جعفرصادق (علیه السلام) مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و دیگران مطرح است، ترجمه کتاب هاى فلسفى و مجادلات کلامى در این دوره پیش می آید، و عدهاى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا میشوند.

قاضی ها و متکلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پدید می آیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر مینماید، و تعلیمات قرآنى - به ویژه مسأله امامت و ولایت را، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا، افکار بسیارى از حق طلبان را به حقانیت آل على (علیه السلام) متوجه کرده بود، و پرده از چهره زشت ستمکاران اموى ودین به دنیا فروشان برگرفته بود، به انحراف میکشاندند و احادیث نبوى را دربوته فراموشى قرار میدادند.

برخى نیز احادیثى به نفع دستگاه حاکم جعل کرده ویا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون مینمودند.

اینها عواملى بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنهابایستند.

بدین جهت امام محمد باقر (علیه السلام) و پس از وى امام جعفر صادق (علیه السلام)از موقعیت مساعد روزگار سیاسى، براى نشر تعلیمات اصیل اسلامى و معارف حقه بهره جستند، و دانشگاه تشیع و علوم اسلامى را پایه ریزى نمودند.

زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقى تعلیمات پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ناموس و قانون عدالت بودند، و می بایست به تربیت شاگردانى عالم و عامل و یارانى شایسته و فداکار دست یازند، و فقه آل محمد (صلی الله علیه وآله) را جمع و تدوین و تدریس کنند.

به همین جهت محضر امام باقر (علیه السلام) مرکز علماء ودانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود.

در مکتب تربیتى امام باقر (علیه السلام) علم و فضیلت به مردم آموخته میشد.

ابوجعفر امام محمد باقر (علیه السلام) متولى صدقات حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و پدر و جد خود بود و این صدقات را بر بنى هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم میکرد، و اداره آنهارا از جهت مالى به عهده داشت.

 

 

خصوصیات امام محمد باقر (علیه السلام)

امام باقر (علیه السلام) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود.

سیرت و صورتش ستوده بود.

پیوسته لباس تمیز و نومی پوشید.

در کمال وقار و شکوه حرکت میفرمود.

از آن حضرت میپرسیدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش میپوشید، تو چرا لباس فاخر بر تن میکنى؟ پاسخ میداد: مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز، که محرومان و فقرا و تهی دستان زیاد بودند، چنان بود؛ من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار، نمیتوانم تعظیم شعائر دین کنم.

امام پنجم (علیه السلام) بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود، با همه اصحاب مصافحه میکرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق میفرمود.

در ضمن سخنانش میفرمود : مصافحه کردن کدورت هاى درونى را از بین میبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - میریزد.

امام باقر (علیه السلام) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگیرى از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین وعیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینى، کمال مواظبت را داشت.

میخواست سنت هاى جدش رسول الله (صلی الله علیه وآله) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقى را به مردم تعلیم نماید.

در روزهاى گرم براى رسیدگى به مزارع و نخلستان ها بیرون میرفت، و باکارگران و کشاورزان بیل میزد و زمین را براى کشت آماده میساخت.

آنچه از محصول کشاورزى - که با عرق جبین و کد یمین - به دست می آورد در راه خدا انفاق میفرمود.

بامداد که براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله (صلی الله علیه وآله) میرفت، پس از گزاردن فریضه، مردم گرداگردش جمع میشدند و از انوار دانش و فضیلت او بهره مند می گشتند.

مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهاى دیگر اسلامى در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامى - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خودفروخته - کوشش بسیار کردند.

ناچار حضرت سجاد (علیه السلام) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر (علیه السلام) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستم هاى بی سابقه آل ابوسفیان، که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت (علیه السلام) توجه کردند، در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأله امامت و رهبرى، که تنها شایسته امام معصوم است، سعى بلیغ کردند و معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند؛ تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى رسید که فرزند گرامى آن امام، حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پایه گذارى نمود، و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد.

امام سجاد (علیه السلام) با زبان دعا و مناجات و یادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منکرو امام باقر (علیه السلام) با تشکیل حلقه هاى درس، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینى را براى مردم روشن فرمود.

رسول اکرم اسلام (صلی الله علیه وآله) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینى وحى الهى وظایفى را که فرزندان و اهل بیت گرامی اش در آینده انجام خواهند داد و نقشى را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت، ضمن احادیثى که از آن حضرت روایت شده، تعیین فرموده است.

چنان که در این حدیث آمده است: روزى جابر بن عبدالله انصارى که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد (علیه السلام) شرفیاب شد.

صداى کودکى را شنید، پرسید کیستى؟ گفت من محمد بن على بن الحسینم، جابر گفت: نزدیک بیا، سپس دست او راگرفت و بوسید و عرض کرد : روزى خدمت جدت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بودم، فرمود: شاید زنده بمانى و محمدبن على بن الحسین که یکى از اولاد من است ملاقات کنى. سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد. علم و دین را نشر بده. امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینى و تعلیم حقایق قرآنى و احادیث نبوى (صلی الله علیه وآله) پرداخت.

این جابر بن عبدالله انصارى همان کسى است که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام) به همراهى عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود، در اربعین حسینى به کربلا آمد و غسل کرد، و در حالى که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد.

 

 

امام باقر (علیه السلام) منبع انوار حکمت

بارى، امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهى بود.

نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت وکلمات قصار و اندرزهایى همراه است، که به ویژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است.

بنا به روایاتى که نقل شده است، در هیچ مکتب و محضرى دانشمندان خاضع تر و خاشع تر ازمحضر محمد بن على (علیه السلام) نبوده اند.

در زمان امیرالمؤمنین على (علیه السلام) گوئیا، مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان که باید - بر مردم روشن نبود، گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حیات مادى بیرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشیده بودند، و در کنار دریاى بیکران وجود على (علیه السلام) تشنه لب بودند و جز عده اى معدود قدر چونان گوهرى رانمیدانستند.

بی جهت نبود که مولاى متقیان بارها میفرمود : سلونى قبل از تفقدونى پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید.

و بارها میگفت: من به راه هاى آسمان از راه هاى زمین آشناترم.

ولى کجاست آن گوهرشناسى که قدر گوهر وجودعلى را بداند؟ اما به تدریج، به ویژه در زمان امام محمد باقر (علیه السلام) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامى را درک میکردند، و مانند تشنه لبى که سال ها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد، زلال گواراى دانش امام باقر (علیه السلام) را دریافتند و تسلیم مقام علمى امام (علیه السلام) شدند، و به قول یکى از مورخان: مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشى متوجه فتح دروازه هاى علم و فرهنگ شدند.

 

 

روش مباره امام باقر (علیه السلام)

امام باقر (علیه السلام) نیز چون زمینه قیام بالسیف (قیام مسلحانه) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبودحماسه آفرینان - فراهم نبود، از این رو، نشر معارف اسلام و فعالیت علمى را و هم مبارزه عقیدتى و معنوى با سازمان حکومت اموى را، از این طریق مناسبتر میدید، و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود، به فعالیت هاى ثمر بخش علمى در این زمینه پرداخت.

اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حکومت بود، مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار میگرفت.

در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفى شورش ( علیه دستگاه ) غافل نبود، و از راه دیگرى نیز آن را دامن میزد: و آن راه، تجلیل و تأ یید برادر شورشی اش زید بن على بن الحسین بود.

روایاتى در دست است که وضع امام محمد باقر (علیه السلام) که خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فکرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامى و جهان بینى خاص قرآن، و تنظیم مبانى فقهى و تربیت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوین مکتب داشته، موضع انقلابى برادرش زید را نیز تأ ییدمی کرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر (علیه السلام) میفرمود: خداوندا پشت من را به زید محکم کن.

و نیز نقل شده است که روزى زید بر امام باقر (علیه السلام) وارد شد، چون امام (علیه السلام) زید بن على را دید، این آیه را تلاوت کرد : «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ»؛ یعنى: اى مؤمنان، بر پاى دارندگان عدالت باشید و گواهان، خداى را.

آنگاه فرمود: «انت و الله یا زید من اهل ذلک، اى زید، به خدا سوگند تو نمونه عمل به این آیه اى.»

میدانیم که زید برادر امام محمد باقر (علیه السلام) که تحت تأ ثیر تعلیمات ائمه (علیه السلام) براى اقامه عدل و دین قیام کرد.

سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموى، در سال (120 یا 122) زمان امامت امام جعفر صادق (علیه السلام) خروج کرد و دستگاه جبار، ناجوانمردانه او را به قتل رساند.

بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و سپس سوزانیدند.

و چنانکه تاریخ می نویسد: گرچه نهضت زید نیز به نتیجه اى نینجامید و قیامهاى دیگرى نیز که در این دوره به وجود آمد، از جهت ظاهرى به نتایجى نرسید، ولى این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیدارى و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را درجوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است.

امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند، که زمینه را مساعد نمیدیدند، ولى در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار، که نوعى دیگر از مبارزه است، دست زدند.

چه در این دوره، حکومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود، از این رو بهترین فرصت براى نشرافکار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت، پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسى به شکل پایهریزى و تدوین اصول مکتب - که امرى بسیار ضرورى بود - پیش آمد.

اما چنان که اشاره شد، دستگاه خلافت آنجا که پاى مصالح حکومتى پیش می آمدو احساس میکردند امام (علیه السلام) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمیگیرد و خط صحیح را در شناخت امام معصوم (علیه السلام) و امامت که دنباله خط رسالت و بالاخره حکومت الله است تعلیم میدهد، تکان میخوردند و دست به ایذاء و آزار وشکنجه امام (علیه السلام) میزدند و گاه به زجر و حبس و تبعید... براى شناخت این امر، به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است میپردازیم : در یکى از سالها که هشام بن عبدالملک، خلیفه اموى، به حج می آید، جعفر بن محمد، امام صادق، در خدمت پدر خود، امام محمد باقر، نیز به حج میرفتند.

روزى در مکه، حضرت صادق، در مجمع عمومى سخنرانى میکند و در آن سخنرانى تأ کید بر سر مسأ له پیشوایى و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و خلیفههاى خدا در زمین ایشانند نه دیگران، و اینکه سعادت اجتماعى و رستگارى در پیروى از ایشان است و بیعت با ایشان و... نه دیگران.

این سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته میشود، آن هم در مکه در موسم حج، طنینى بزرگ مییابد و به گوش هشام میرسد.

هشام در مکه جرأت نمیکند و به مصلحت خود نمیبیند که متعرض آنان شود.

اما چون به دمشق میرسد، مأ مور به مدینه میفرستد و از فرماندارمدینه میخواهد که امام باقر (علیه السلام) و فرزندش را به دمشق روانه کرد، و چنین میشود.

حضرت صادق (علیه السلام) میفرماید : چون وارد دمشق شدیم، روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید.

هنگامى که به مجلس او درآمدیم، هشام بر تخت پادشاهى خویش نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود، و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود.

نیز دستور داده بود تا آماج خانه اى (جاهایى که درآن نشانه براى تیراندازى میگذارند) در برابر او نصب کرده بودند، و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازى بودند.

هنگامى که وارد حیاط قصر او شدیم، پدرم در پیش میرفت و من از عقب او میرفتم، چون نزدیک رسیدیم، به پدرم گفته : شما هم همراه اینان تیر بیندازید پدرم گفت : من پیر شده ام.

اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف دارى بهتر است.

هشام قسم یاد کرد : به حق خداوندى که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامى داشت، تورا معاف نمیدارم.

آنگاه به یکى از بزرگان بنى امیه امر کرد که تیر و کمان خود را به او (یعنى امام باقر علیه السلام) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند.

پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و یک تیر نیز بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر میان نشانه زد.

سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد... تاآنکه نه تیر پیاپى افکند.

هشام از دیدن این چگونگى خشمگین گشت و گفت : نیک تیر انداختى اى ابوجعفر، تو ماهرترین عرب و عجمى در تیراندازى.

چرا میگفتى من بر این کار قادر نیستم ؟...

بگو : این تیراندازى را چه کسى به تویاد داده است.

پدرم فرمود : میدانى که در میان اهل مدینه، این فن شایع است.

من در جوانى چندى تمرین این کار کرده ام.

سپس امام صادق (علیه السلام) اشاره میفرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و عازم قتل پدرم شد.

در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر (علیه السلام) سخن میگوید.

امام باقر درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامى باید چگونه باشد، سخن میگوید.

اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بیش از پیش ناراحت میکند.

بعضى نوشته اند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند.

و چون به او خبر میدهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام (علیه السلام) شده اند، امام را رها میکند و به شتاب روانه مدینه مینماید.

و پیکى سریع، پیش از حرکت امام از دمشق، میفرستد تا در آبادیها و شهرهاى سر راه همه جا علیه آنان ( امام باقر و امام صادق علیهما السلام) تبلیغ کنند تا بدین گونه، مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأ ثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند.

با این وصف امام (علیه السلام) در این سفر، از تماس با مردم - حتى مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمیورزد.

 

 

وصیت نامه امام محمد باقر (علیه السلام)

جالب توجه و قابل دقت و یادگیرى است که امام محمد باقر (علیه السلام) وصیت میکند به فرزندش امام جعفر صادق (علیه السلام) که مقدارى از مال او را وقف کند، تاپس از مرگش، تا ده سال در ایام حج و در منى محل اجتماع حاجیها براى سنگ انداختن به شیطان (رمى جمرات) و قربانى کردن براى او محفل عزا اقامه کنند.

توجه به موضوع و تعیین مکان، اهمیت بسیار دارد.

به گفته صاحب الغدیر -زنده یاد علامه امینى - این وصیت براى آن است که اجتماع بزرگ اسلامى، در آن مکان مقدس با پیشواى حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد، واز دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد، و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى.
 

 

شهادت امام محمد باقر (علیه السلام)

حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) زندگى کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى، تعلیم شاگردان، رهبرى اصحاب و مردم، اجرا کردن سنتهاى جد بزرگوارش در میان خلق، متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم، که تنها خلیفه راستین خدا و رسول (صلی الله علیه وآله) در زمین است، پرداخت و لحظهاى از این وظیفه غفلت نفرمود.

سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست.

پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنارپدر بزرگوارش - به خاک سپردند.

 

 

زنان و فرزندان امام محمد باقر (علیه السلام)

فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشته اند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) و عبدالله که مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر بود.

ابراهیم و عبیدالله که از ام حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر بزرگوارشان وفات کردند.

على و زینب و ام سلمه که از ام ولد بودند.