مقدمه
یکى از مشکلات جوامع گوناگون، پدیده انحرافات فکرى، عقیدتى، سیاسى، اجتماعى و اخلاقى است.
در این مقاله به اختصار، راهکارهاى امام باقر علیه السلام در برابر انحرافات را مورد بررسى قرار مى دهیم. لکن قبل از بررسى این مسأله، لازم است به فرازهاى کوتاهى از زندگى آن بزرگوار بپردازیم.
زندگى امام باقر علیه السلام
امام محمد باقر علیه السلام بنابر قول مشهور روز اول ماه رجب سال 5 علیه السلام ق. در شهر مدینه چشم به جهان گشود. پدر گرامى اش امام زین العابدین على بن الحسین علیهما السلام و مادر عزیزش امّ عبدالله، فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام است که امام صادق علیه السلام در وصف وى فرموده است:
«کانت صدّیقه لم تدرک فى آل الحسن امرأه مثلها؛ (1) او، مظهر راستگویى بود که در میان اهل بیت امام حسن علیه السلام زنى مانند او نبود.»
بنابراین، امام باقر علیه السلام هم از جانب پدر و هم از جانب مادر، «هاشمى و علوی» است؛ یعنى نسب او از دو سو، هم به امام علی علیه السلام و فاطمه زهراسلام الله علیها مى رسد و هم به هاشم بن عبد مناف.
زندگى آن بزرگوار، خیلى پرفراز و نشیب بوده است. ایشان گرچه حدود 3 سالى را در کنار جدّ بزرگوارش حسین بن علیعلیهما السلام و 38 سال در جوار پدر گرامى اش گذرانیده و از محبت هاى آنان بهره گرفته اند، لکن از همان ایّام کودکى در واقعه جانسوز «عاشوراى حسینی» حضور داشته و شاهد قتل جدّش و اسیرى اهل بیت:بوده و با رنج ها و مصیبت هاى طاقت فرساى پدر بزرگوار و عمّه عزیزش زینب کبریسلام الله علیها بعد از آن واقعه غمبار، دمساز بوده و بعد از شهادت پدرش در برابر ستم ظالمان بنى امیه و سم پاشى هاى افراد و گروه هاى ضدّ اسلامى علیه دین و قرآن ایستادگى نموده و با شیوه هاى خاصّى توانسته اند غبار از چهره اسلام تابناک بزدایند.
و بالاخره امام باقر علیه السلام بعد از گذشت 58 سال از عمر با برکتش در سال 114ق. به وسیله سمّى که هشام بن عبدالملک اموى به حضرت خورانید، به شهادت رسید و در کنار مرقد مطهّر پدر گرامى اش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
دوران امام باقر علیه السلام
بعد از شهادت امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش و در نتیجه افشاگرى هاى حضرت امام زین العابدین علیه السلام و حضرت زینبسلام الله علیها و تبیین مواضع اساسى امام حسین علیه السلام در طول اسارت، جامعه اسلامى با دو پدیده مهم مواجه شد:
1. شعور سیاسى مردم و شورش هاى گروهى علیه حاکمان ستمگر بنى امیه.
2. گسترش انحرافات فکرى، عقیدتى، اجتماعى و اخلاقی.
روش امام علیه السلام در برابر انحرافات
در آن زمان، امام باقر علیه السلام گرچه از مسایل اجرایى حکومتى بر کنار بود، لکن بنابر وظیفه اى که از ناحیه خداوند بر دوش داشت، در مقام اصلاح جامعه اسلامى و مقابله با انحرافات، از چند روش وارد عمل شد که عبارت بود از:
1. ارشاد و راهنمایى
اصلى ترین و مهم ترین روش هاى تبلیغى معصومان: شیوه ارشاد و راهنمایى افراد است که در مبارزه با انحرافات نیز بهترین ابزار جهت به دور نگه داشتن جامعه از کژى ها و منجلاب افکار التقاطى و دیگر مسایل انحرافى است. در این زمینه، امام باقر علیه السلام دو روش مهم را مدّ نظر داشت.
الف) تأسیس دانشگاه اسلامى ائمه هدی:
که سکّان داران کشتى اسلام اصیل هستند، بعد از جریان «سقیفه بنى ساعده» و خارج شدن زمامدارى مسلمین از «خانه وحی» و استقرار آن در دست دیگران، جهت ارشاد و راهنمایى مردم در صدد تربیت نیروهاى صالح و اسلام شناس برآمدند تا به وسیله آنان بتوانند مشکلات عدیده دینى مردم را به نحو احسن حل نمایند و نیز سدّى در برابر منحرفان باشند.
در این مسیر، مى بینیم امام علی علیه السلام به تربیت افرادى مانند: کمیل بن زیاد نخعى، محمد بن ابى بکر، مالک اشتر و میثم تمّار مى پردازد. و این راه ادامه دارد تا زمان امام سجاد علیه السلام که هسته یک دانشگاه بزرگ اسلامى را در مدینه پایه گذارى مى نماید که در آن، افرادى مانند: ابان بن تغلب و ابوحمزه ثمالى به تحصیل و تدریس اشتغال داشته اند.
امام باقر علیه السلام به ابان مى فرمود:
«إجلس فى مسجد المدینه و أفت الناس فإنّى أحبّ أن یُرى فى شیعتى مثلک (2)؛ اى ابان! در مسجد النّبى بنشین و با اجتهاد خود، به مسائل شرعى مردم پاسخ ده. چرا که دوست دارم در میان شیعیانم افرادى بسان تو باشند.»
در زمان امام باقر علیه السلام که خلفاى اموى درگیر مشکلات داخلى و انحرافات فکرى و اجتماعى و اخلاقى خود و مردم بودند و مخصوصاً در طول دو سال و اندى حکومت «عمر بن عبدالعزیز» که فردى نسبتاً لایق بود، امام علیه السلام توانست «دانشگاه اسلامى مدینه» را به صورت کلاسیک، پایه ریزى کند که در زمان امام صادق علیه السلام به صورت دانشکده هایى در تمام زمینه هاى علمى، کار آمد شد. از جمله تربیت یافتگان این مکتب، افرادى مانند: محمد بن مسلم، زراره بن اعین، حمران بن اعین، ابوبصیر، هشام بن سالم و برید بن معاویه عجلى بودند. به طورى که هر کس طالب علم بود، به این دانشگاه روى مى آورد.
جابر بن یزید جُعفى مى گوید:
«من در آغاز دوره جوانى (در مدینه) خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم. آن حضرت به من فرمود: که هستی؟ گفتم: فردى از اهل کوفه. فرمود: از کدام طایفه ای؟ گفتم: از طایفه جُعفی. فرمود: براى چه به مدینه آمدی؟ گفتم: براى فراگیرى دانش. فرمود: از چه کسى مى خواهى دانش بیاموزی؟ گفتم: از شما...» (3)
این روش ـ که روش شناخت اسلام اصیل از منبع وحى است ـ به طور اساسى با ریشه انحرافات برخورد مى کند؛ چنانچه امام باقر علیه السلام مى فرمود:
«لو انّا حدّثنا برأینا ضللنا کما ضلّ مَن کان قبلنا و لکنّا حدّثنا ببیّنه من ربّنا بیّنها لنبیّه فبیّنها لنا؛ (4) اگر ما اسلام را بر طبق نظر خود روایت و تفسیر کنیم، به گمراهى کشیده مى شویم، همان طور که پیشینیان گمراه گشتند. و لکن ما اسلام را بر مبناى بُرهانى که خداوند براى پیامبرش بیان داشته و پیامبر نیز براى ما توضیح داده است، بیان مى کنیم.»
این روایت، به صراحت بیان مى کند که ریشه «انحرافات» کج فهمى افراد و برداشت غلط از اسلام اصیل است و الاّ کسى که با منبع «وحی» در ارتباط باشد، گرفتار انحراف نخواهد شد.
ب) نصیحت و خیرخواهى
این روش، برگرفته از آیه شریفه (ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِیَ أَحْسَنُ...) (5) ؛ «با فرزانگى و پنددادن نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با مخالفان، به طریقى که نیکوتر است، مجادله کن...» است که دستور مى دهد، مردم را به عواقب کارهاى زشت، گوشزد نماییم و آنان را به پاداش کارهاى خیر، امیدوار سازیم.
در این روش «واعظ»، قلوب مردم را تحت تأثیر قرار داده و زنگارها را از دلشان مى زداید.
نکته جالب اینکه: در این آیه به «موعظه نیکو» اشاره شده که بیانگر پذیرفته شدن اندرزها در قلب نصیحت کننده است تا پند و اندرزهایش در قلوب دیگران اثر گذارد و ائمّه هدی چنین بودند.
از این روش، به گفت و گوهاى دوستانه فردى و جمعى تعبیر مى کنیم؛ چه آنکه معصومان:با آغوش باز در جمع مردم حاضر مى شدند و صمیمانه در صدد رفع مشکلات عدیده آنان بر مى آمدند. این نشست ها، چنان دوستانه بود که دشمنان ائمّه:را هم آرامش مى داد.
البته امام باقر علیه السلام وقتى زمینه اصلاح را در فردى مى دید، به اصلاح و راهنمایى او مى پرداخت.
اندرز به عمر بن عبدالعزیز وقتى عمر بن عبدالعزیز ـ که در میان خلفاى اموى، مردى نسبتاً دادگر بود، به طورى که امام باقر علیه السلام درباره اش فرمود: «عمر بن عبدالعزیز، نجیب دودمان بنى امیه است.» (6) ـ به خلافت رسید، علماى اسلامى را به حضور طلبید، امام باقر علیه السلام که از جمله میهمانانش بود، وقتى خواست از شام (7) به مدینه بازگردد، خلیفه بار دیگر ایشان را به حضور خود طلبید و بعد از ساعتى گفت و گوى با آن حضرت، از امام علیه السلام پند و اندرز خواست. حضرت به او فرمود:
«تو را به تقواى الهى توصیه مى کنم و سفارش مى کنم که با بزرگان، به مانند پدر و با کم سنّ و سالان، به مانند فرزند و با افراد متوسط، به مانند برادر رفتار کنی!»
عمر بن عبدالعزیز که از این جملات مختصر و پربار، بسیار شادمان شده بود، عرض کرد: «خداى، تو را رحمت کند! به خدا قسم! رهنمودى به ما دادى که اگر تا هنگام مرگ به آن عمل کرده و پایبند باشیم، تمام خیرات به ما روى خواهند آورد. ان شاء الله.» (8)
این رهنمود امام علیه السلام به خلیفه اموى، از آن جهت حائز اهمیت است که: اولاً امام مى بیند عمر بن عبدالعزیز، فردى قابل اصلاح است. ثانیاً چون زمام امور مسلمین به دست اوست، مى خواهد استعدادهاى درونى او را در جهت خیر و صلاح «جامعه اسلامی» قرار داده تا در سایه وى جامعه اى بدون کژى ها به وجود آید.
نصایح آن حضرت و سخنرانى هاى ایشان در جمع مردم ـ چه در خانه و چه بیرون آن ـ بیانگر همین روش است. امام علیه السلام در این بیانات به اصلاح ساختار دینى ـ اجتماعى مردم و دورى از انحرافات و لغزش هاى سهمگین که جوامع انسانى را به ورطه سقوط مى کشاند، پرداخته است.
سخنرانى امام علیه السلام در جمع مردم شام (9) و همچنین سخنرانى حضرت در مجلس هشام بن عبدالملک، در معرفى خود و اهل بیت:و حکومت مهدی (عج) ـ که به زندانى شدن آن حضرت توسط هشام انجامید (10) ـ استفاده از این روش را مى رساند.
2. روش احتجاج و جدال
مراد از حکمت در آیه (ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِیَ أَحْسَنُ...) (11) دلیلى است که ما را بدون شکّ و ابهام، به سوى «حق» هدایت کند؛ به این نوع دلیل آوردن «احتجاج» مى گویند.
اما «جدال» دلیلى را مى گویند که از میان باورهاى مشهور نزد مردم یا نزد طرف مقابل گرفته شده و براى الزام وى و صرف نظر نمودن او از دلایل خود، به کار گرفته مى شود. و «جدال» در صورتى مفید و در شأن یک «مبلّغ اسلامی» است که به نحو نیکوترین آن باشد تا شخص بتواند با این صنعت، طرف مقابل را از دلایل مورد قبولش خلع سلاح نموده و او را به قبول و پذیرش «حق» نزدیک و یا الزام نماید.
در دوران امامت حضرت باقر علیه السلام فرقه ها و گروه هاى سیاسى ـ مذهبى منحرفى فعالیت داشتند که امام علیه السلام همچون سدّى استوار در برابر نفوذ عقاید باطل آنان، ایستادگى نموده و طیّ مناظراتى که با سران این گروه ها داشت، پایگاه هاى فکرى و عقیدتى آنان را در هم مى کوبید. در تاریخ، فقط نمونه هایى از این احتجاجات امام علیه السلام با گروه هاى منحرف آمده است.
احتجاج با اسقف
بزرگ شام زمانى که هشام بن عبدالملک ـ خلیفه وقت اموى ـ امام باقر و فرزندش امام صادقعلیهما السلام را به شام احضار کرد و بعد از مذاکراتى، آن دو بزرگوار را مرخص نمود تا به شهر مدینه باز گردند؛ آنها بعد از بیرون آمدن از قصر، با جمعیتى انبوه از کشیشان و راهبان مسیحى رو به رو شدند که منتظر ورود «اسقف بزرگ» خود بودند تا طبق مراسم سالیانه در جمع آنان حاضر شده و به سؤالات پیچیده آنان پاسخ گوید.
امام باقر علیه السلام به طور ناشناس در آن مجمع بزرگ شرکت فرمود. این خبر فوراً به هشام گزارش داده شد؛ وى براى بررسى جریان، مأمورى به انجمن آنان فرستاد. طولى نکشید که اسقف بزرگ وارد شد و نگاهى به جمعیت انداخت و چون سیماى پرفروغ امام علیه السلام توجه وى را به خود جلب کرد، پرسید:
آیا شما، از ما مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟
امام علیه السلام جواب داد: از مسلمانان.
اسقف پرسید: از دانشمندان آنان هستید یا از افراد نادان؟
فرمود: از افراد نادان نیستم.
اسقف گفت: اول من سؤال کنم یا شما مى پرسید؟
فرمود: شما سؤال کنید.
آنگاه اسقف بزرگ از مسایل مهمّى درباره بهشت، جریان زندگانى حضرت عُزَیر، وقت بین الطّلوعین و ... سؤال کرد و جواب هاى قانع کننده اى از حضرت شنید و چون خود را عاجز دید، ناراحت شد و گفت:
«مردم! فردى دانشمندتر از من را در جمع خود حاضر نمودید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند که پیشواى آنان از ما برتر و داناتر است. به خدا سوگند! دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در میان خود نخواهید دید!» (12)
در این هنگام، همه متفرق شدند...
احتجاج با کج اندیشان
نمونه دیگرى از مبارزه امام باقر علیه السلام احتجاج ایشان با کج اندیشان فکرى و افراد منزوى و گوشه نشین بود. یکى از این افراد، «محمد بن منکدر» است. وى مى گوید:
در یک روز بسیار گرمى به اطراف شهر مدینه رفتم و با محمد بن علیعلیهما السلام که فردى سنگین وزن بود رو به رو شدم و با خود گفتم: «بزرگى از قبیله قریش در این هواى گرم، با این حال، به خاطر مال دنیا کار مى کند! باید او را نصیحت کنم.»
پیش او رفتم و سلام کردم. او در حالى که عرق از سر و رویش مى ریخت، نفس زنان سلام مرا پاسخ داد. به او گفتم: خداوند، تو را اصلاح کند. شما که بزرگى از بزرگان قریش هستید، در این هواى گرم براى دنیا مشغول کار هستید؛ اگر در همین حال مرگتان فرا رسد چه جواب مى دهید؟
حضرت گفت:
«به خدا قسم! اگر من در این حالت بمیرم، در حال اطاعت از فرمان خداوند جان داده ام که محتاج تو و دیگران نیستم. همانا در صورتى از مرگ واهمه دارم که در هنگامى فرا برسد که مشغول گناهى باشم.»
من گفتم: خداى، تو را رحمت کند! خواستم شما را نصیحت کنم؛ ولى شما، مرا موعظه نمودید! (13)
احتجاج با خوارج
یکى از مهم ترین فرقه هاى منحرف اسلامى، فرقه «خوارج» است که در زمان حضرت علی علیه السلام بر امام شوریدند و جنگ «نهروان» را به پا نمودند. گرچه آنان در این جنگ سرکوب شدند، لکن طرز فکر آنان در جامعه رسوخ کرد.
یکى از افراد مشهور خوارج در زمان امام باقر علیه السلام «نافع بن ارزق» ملقب به «أبو راشد» بود که رئیس بزرگ ترین فرقه خوارج آن زمان بود. روزى «نافع» به حضور امام رسید و مسائلى از حلال و حرام پرسید. امام به سؤالات وى پاسخ داد و ضمن گفت وگو فرمود:
«به این مارقین (از دین خارج شدگان) بگو: چرا جدایى از امیرمؤمنان علیه السلام را حلال شمردید در صورتى که قبلاً خون خویش را در کنار او و در راه او نثار مى کردید و یارى او را موجب نزدیکى به خدا مى دانستید؟ آنان خواهند گفت که: او در دین خدا، «حَکَم» قرار داد. به آنان بگو: خداوند در شریعت پیامبر خود، در دو مورد، «حکم» قرار داده است:
یکى، در مورد اختلاف میان زن و شوهر است که مى فرماید: «و اگر از جدایى و شکاف میان آنها بیم داشته باشید، داورى از خانواده شوهر و داورى از خانواده زن انتخاب کنید. اگر این دو داور تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها کمک مى کند. (زیرا) خداوند، دانا و آگاه است.» (14)
و دیگرى، داورى «سعد بن معاذ» است که پیامبر اسلام ( َص ) او را در میان خود و قبیله یهودى «بنى قریظه» حَکَم قرار داد و او هم طبق حُکم خداوند داورى کرد.
آنگاه امام افزود: آیا نمى دانید که امیرمؤمنان علیه السلام «حکمیّت» را به این شرط پذیرفت که دو داور بر اساس حُکم قرآن داورى کنند و از حدود قرآن تجاوز نکنند و شرط کرد که اگر بر خلاف قرآن رأى بدهند، مردود خواهد بود؟! وقتى که به امیرمؤمنان علیه السلام گفتند: داورى که خود تعیین کردى، بر ضرر تو نظر داد. فرمود: «من، او را داور قرار ندادم، بلکه کتاب خدا را داور قرار دادم.» پس، چگونه مارقین حکمیّت قرآن و مردود بودن خلاف قرآن را گمراهى مى شمارند اما بدعت و بهتان خود را گمراهى به حساب نمى آورند؟
«نافع» با شنیدن این بیانات، گفت: به خدا سوگند! این سخنان را نه شنیده بودم و نه به ذهنم خطور کرده بود! حق، همین است ان شاءالله. (15)
احتجاج با غُلات
«غُلات» همان طور که شیخ مفید گفته است: «آنانى هستند که امیرمؤمنان علیه السلام و ائمّه از نسل وى را ، به خدایى و نبوت نسبت مى دهند و در مورد برترى دینى و دنیایى آنان از حد تجاوز کرده و از حدّ اعتدال خارج مى سازند. اینان، گمراهان و کفّارى هستند که امیرمؤمنان علیه السلام در موردشان به قتل و سوزانیدن حکم نموده و دیگر ائمّه:حکم به کفر و خروج آنان از اسلام را داده اند.» (16)
رهبر غُلات در زمان امام باقر علیه السلام فردى به نام «مغیره بن سعید عِجلی» بود. او به خدمت امام علیه السلام رسید تا در پناه شخصیت آن حضرت به عقاید منحرفه خود پوشش دهد. وى به امام علیه السلام گفت: «به مردم اعلان کن که داراى علم غیب هستى و من در برابر این مسأله، تو را از نعمت هاى عراق بهره مند مى گردانم.»
امام باقر علیه السلام با شدّت، حرف او را رد نموده و وى را از خانه طرد کرد. او بعدها به امامت محمد بن عبدالله بن حسن، که فردى کم حرف بود، معتقد شد (17) و پیروانى را دور خود جمع کرد.
امام باقر علیه السلام در مبارزه با دیگر مذاهب، مثل: جبریّه و مفوّضه و معتزله از همین روش احتجاج و جدل استفاده مى کرد و جواب منحرفان را رد مى نمود.
3. افشاگرى و روشن گرى
روش دیگر ائمه: روشن نمودن افکار شیعیان نسبت به افکار مذاهب منحرف و جلوگیرى از روى آوردن شیعیان به مکاتب غلط و التقاطى بود و امام باقر علیه السلام از این شیوه بسیار استفاده مى نمود. آن حضرت به پیروان خود مى فرمود:
«مغیره بن سعید، از رحمت خداوند دور باد! چون بر ما دروغ مى بندد.» (18)
همچنین امام علیه السلام خطاب به پیروانش مى فرماید:
«... مقام علی علیه السلام را از آنچه خداوند برایش قرار داده، پایین تر نیاورید و او را فوق مقامى که خداوند برایش معین کرده، قرار ندهید...» (19)
«اى شیعیان، شیعه آل محمّد! شما تکیه گاهى معمولى باشید تا افراد افراطى به شما رجوع کنند و افراد مردّد هم به شما بپیوندند...» (20)
امام علیه السلام در این فراز از بیاناتش به شیعیان توصیه مى کند که راه وسط و حدّ اعتدال را پیشه کنند تا افراد افراطى که در دین غلوّ مى کنند، به آنها روى آورده و از عقاید انحرافى و تندروى هاى بیجا دست بردارند و همچنین افرادى که نسبت به عقاید دینى خیلى سست و کم عقیده هستند، خود را اصلاح نموده و به حقایق دین آشنا شوند.
و همین روش، سیره امام باقر علیه السلام درباره جریانات سیاسى و شورش هاى زمان حضرت است. چه آنکه الگوى مبارزات سیاسى علیه حاکمان جور را در وجود «زید بن على بن الحسین:»؛ برادر بزرگوارش مى داند و به مردم اعلان مى کند: «...و أمّا زید فلسانى الّذى أنطق به...؛ (21) ... زید، زبان گویاى من است...» و درباره میزان ارزش مبارزاتى «زید» مى فرماید: «إنّ اخى زید بن علیّ خارج فمقتول على الحقّ فالویل لِمَنى خذله، والویل لِمَنى حاربه، والویل لِمَنى قاتله.» (22)
امام محمدباقر علیه السلام قیام زید بن علی علیه السلام را مطابق حق (که همان راه اعتدال است) مى داند و مردم را به عظمت آن متوجه ساخته و به عنوان الگویى براى قیام هاى ارزشى ـ سیاسى، معرفى مى نماید تا جایى که زندگى طرف هاى مقابل زید را ـ چه کسانى که او را خوار نموده و او را یارى ننموده اند و چه کسانى که با او به جنگ پرداخته اند و چه آنانى که او را شهید نموده اند ـ تباه مى داند.
پى نوشت ها :
1. اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج 1، ص 469، ح 1.
2. حیاه الامام زین العابدین (ع) دراسته و تحلیل، باقر شریف قرشى، ص 524، دارالکتاب الاسلامى، 1409 ق.
3. معجم رجال الحدیث، سید ابوالقاسم خویى، ج 4، ص 21، منشورات مدینه العلم، قم، چ 3، 1403 ق.
4. اعلام الورى، ابوعلى طبرسى، ج 1، ص 508، مؤسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث، قم، چ1، 1417 ق.
5. نحل / 125.
6. تاریخ الخلفاء، جلال الدین سیوطى، ص 260، دارالقلم، بیروت،چ 1، 1406 ق.
7. شام؛ شهر دمشق فعلى، پایتخت سوریه کنونى است.
8. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج 54، ص 270، دارالفکر، چ 1، 1418 ق.
9. ائمّتنا، على محمدعلى دخیّل، ج 1، ص 357، به نقل از: بحارالانوار، ج 11، ص 91؛ مناقب، ج 2، ص 29، دار مکتبه الامام الرضا (ع) ـ دارالمرتضى، بیروت، چ6، 1402 ق.
10. همان، ص 358؛ الکافى الاصول و الروضه، کلینى، شرح مولى محمد صالح مازندرانى، باب مولد ابى جعفر محمد بن على (ع)، ح5، منشورات المکتبه الاسلامیه، تهران، 1385ق.
11. نحل / 125.
12. اقتباس از: دلائل الامامه، محمد بن جریر بن رستم طبرى، ص 106 – 108، منشورات الرضى، قم، چ 3، 1363 ش؛ سیره پیشوایان، مهدى پیشوایى، ص 342، مؤسسه تعلیماتى و تحقیقاتى امام صادق (ع)، قم، چ1، 1372 ش.
13. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 162، مؤسسه آل البیت (ع)لاحیاء التراث، چ 1، 1413 ق؛ بحارالانوار، ج 46، ص 287.
14. نساء / 35.
15. سیره پیشوایان، ص 345؛ احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 174، انتشارات اسوه، چ1، 1413 ق.
16. تصحیح الاعتقاد یا شرح عقاید صدوق، شیخ مفید، ص 109، منشورات الرضى، قم، 1363 ش. با تعلیقه سید هبه الدین شهرستانی.
17. فرق الشیعه، حسن بن موسى نوبختى، دارالذخائر للمطبوعات، قم؛ الجذورالتاریخیه و النفسیه للغلوّ و الغلاه، سامى الغریرى، ص 276، چ1، 1424 ق.
18. اعلام الهدایه، امام باقر (ع)، ج 7، ص 107، المجمع العالمى لاهل البیت (ع)، چ1، 1422 ق.
19. بحارالانوار، ج 25، ص 283.
20. همان، ج 67، ص 101؛ کافى، ج 2، ص 75.
21. سفینه البحار، ج 2، ص 273، دارالمرتضى، بیروت.
22. اعلام الهدایه، امام باقر (ع)، ج 7، ص 126، به نقل از: مقاتل خوارزمى، ج 2، ص 113.
نشريه کوثر، تابستان 1385