سخن نخست
بر اساس تفکر الهى ـ سياسى شيعه، بعد از رحلت رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله زمام امور مردم بايد در دست يک انسان کامل باشد و سياستهاى کلى جهان و اداره امور تمام اقوام و ملتها به عهده امام معصومى که از سوى خداوند متعال معين گرديده است سپرده شود. متفکران دورانديش تشيع بر اين باور راستين خود دلائل متعددى دارند که در بسيارى از منابع مورد استناد اهل سنت نيز آمده است. شايستگى امامان اهل بيت عليهم السلام براى اين منصب سياسى و الهى در آيات تطهير، اکمال دين، بلاغ، ذوى القربى، مباهله، آيه شرائط امامت (بقره / 124)، سوره کوثر و در روايات معتبرى همانند حديث غدير، حديث کساء، حديث مودّت، حديث سفينه، حديث ثقلين، حديث منزلت، حديث لوح و روايات فراوان ديگرى مطرح شده است.طبق اين بينش الهى، امام معصوم برترين فردى است که زعامت و حکومت سياسى امت را بر عهده دارد. او يک انسان کامل، معصوم و فسادناپذير و واسطه فيض الهى است. همچنانکه در زيارت جامعه در اوصاف آن عزيزان مى خوانيم: «قادَةُ الْاُمَمِ وَ اَوْلياءُ النِّعَمِ وَ عَناصِرُ الْاَبْرارِ وَ دَعائِمُ الاَْخْيارِ وَساسَةُ الْعِبادِ وَ اَرکانُ الْبِلادِ؛ [درود بر شما امامان اهل بيت عليهم السلام که [پيشوايان امتها و صاحبان نعمتها و سرآمد نيکوکاران، استوانه هاى خوبان، بهترين سياستمداران براى بندگان و ستونهاى سرزمينها هستيد.»
امام الگوى تعالى و تکامل انسانها، و مديرى قابل اعتماد براى انجام دستورات شرعى است که علاوه بر ولايت تشريعى، داراى ولايت تکوينى نيز مى باشد.
البته گرچه بعد از حکومت و رهبرى رسول خدا صلى الله عليه و آله ـ به جز مدت اندکى ـ زمينه براى حکومت آن بزرگواران ميسّر نشد و موانع و مشکلات زيادى سد راه آنان گرديد، ولى اين تفکر عميق، الهى و حق مدارانه همچنان پويا و زنده توسط امامان معصوم عليهم السلام در ميان انبوه نظريات سياسى مى درخشد و روزى که آخرين حجت الهى ظهور کند، به صورت کامل و واضح در سرتاسر گيتى عملى خواهد شد، و طعم لذتبخش حکومت اسلامى، کام جهانيان را شيرين خواهد کرد.
در عصر پيشواى ششم شيعيان جهان نيز همانند ساير امامان معصوم عليهم السلام ، زمينه و شرايط حکومت فراهم نشد و طواغيت زمان مانع اين امر خدايى گرديدند. يزيد بن عبدالملک اموى، سفاح و منصور عباسى، حاکمان مستبدى بودند که به ناحق منصب حکومت را غصب کرده و امت اسلامى را از برکات انديشه ها و رهنمودهاى امام صادق عليه السلام محروم نمودند.
در اين فرصت به برخى از انديشه هاى امام صادق عليه السلام در عرصه حکومت و سياست مى پردازيم:
توجه به زمينه هاى حکومت
پيشواى صادق شيعيان بر اين باور بود که قبل از تشکيل حکومت، بايد زمينه هاى آن را فراهم کرد و نيروها و ساز و کار لازم را مهيّا نمود. داشتن نيروهاى معتقد و جان بر کف و مديران شايسته و کاردان و دلسوز و معتقد به مبانى حکومت، قبل از تشکيل دولت امرى ضرورى و اجتناب ناپذير است؛ چرا که اگر رئيس حکومت به هر کسى اعتماد کند و منصبى را بدون اينکه به انديشه هايش آگاه باشد، به وى بسپارد، قطعاً در کوتاه مدت اقتدار خود را از دست داده و شکست خواهد خورد.به اين حهت امام ششم به دنبال فراهم کردن زمينه و نيروهاى فداکار و مؤمن بود. گزارش مأمون رقّى، يکى از دلائل اين انديشه آن حضرت مى باشد. او مى گويد: روزى در محضر امام صادق عليه السلام بودم که سهل بن حسن خراسانى وارد شد، او بعد از سلام نشست و به امام گفت: اى پسر رسول خدا! شما تا کى با رحمت و رأفت و مدارا با حاکمان غاصب رفتار خواهيد کرد، حکومت و رهبرى جامعه حق شما اهل بيت است، با وجود صد هزار شيعه شمشير به دست که همه به فرمان شما هستند چرا قيام نمى کنيد و حکومت تشکيل نمى دهيد؟ چه مانعى در کار است؟
امام عليه السلام فرمود: اى خراساني! بنشين.
سپس به دستور امام خدمتکار تنور را روشن کرد و آتش در آن شعله کشيد، سپس فرمود: اى خراساني! بلند شو و در داخل تنور بنشين.
در اين هنگام سهل خراسانى به التماس افتاد و عرضه داشت: آقاى من! اى پسر رسول خدا! مرا در آتش نسوزان، مرا ببخش و معذورم دار. امام فرمود: بخشيدم.
در اين هنگام هارون مکى ـ يکى از ياران فداکار امام صادق عليه السلام ـ وارد شد. او در حالى که کفشهايش را در دست داشت به امام سلام کرد. امام بعد از پاسخ سلام فرمود: کفشهايت را به زمين بگذار و برو در داخل تنور بنشين! او نيز کفشهايش را به زمين گزارده و به داخل تنور رفت و در آتش نشست. در اين فاصله، امام با مرد خراسانى از حوادث و وقايع خراسان صحبت مى کرد و آنچنان با اطلاع حرف مى زد که گويى حضرت در خراسان بوده است.
بعد از مدتى امام به سهل خراسانى فرمود: اى خراساني! برو به داخل تنور نگاه کن! او وقتى نگاه کرد، ديد هارون مکى در تنور و در داخل شعله هاى آتش چهار زانو نشسته است، سپس با سلامتى کامل از آنجا بيرون آمد و به امام سلام کرد.
امام از سهل پرسيد: در خراسان چند نفر مثل اين مرد وجود دارد. او گفت: به خدا سوگند حتى يک نفر اين طورى پيدا نمى شود. امام فرمود: آرى به خدا سوگند حتى يک نفر! سپس ادامه داد: «اَما اِنّا لا نَخْرُجُ فى زَمانٍ لا نَجِدُ فيهِ خَمْسَةً مُعاضِدينَ لَنا، نَحْنُ اَعْلَمُ بِالْوَقْتِ؛ پس بدان، ما در عصرى قيام نمى کنيم که حداقل پنج نفر يار [حقيقي] نداشته باشيم. خود زمان [تشکيل حکومت [را بهتر مى دانيم.»
سَدير صيرفى يکى ديگر از ياران امام صادق عليه السلام است. او روزى به حضور امام آمده و عرضه داشت: چرا شما با اين همه يار و شيعه و هوادار نشسته ايد و در انديشه تشکيل حکومت نيستيد؟ به خدا سوگند، اگر امير مؤمنان على عليه السلام اين همه طرفدار داشت، کسى در حکومت اش طمع نمى کرد! امام عليه السلام فرمود: اى سدير! به نظر تو ياوران ما در اين عصر چند نفرند؟ سدير گفت: صد هزار نفر.
ـ صد هزار نفر؟
ـ بلکه دويست هزار نفر؟ حتى بيشتر؛ نصف مردم دنيا شما را مى خواهند و دوستتان دارند.
امام سکوت کرد و حرفى نزد. بعد از اندکى فرمود: مى خواهى با هم به ينبع برويم؟ سدير امام را در مسير ينبع همراهى کرد. در وسط راه، جوانى تعدادى بزغاله مى چرانيد، امام با اشاره به آنان فرمود: «وَ اللّه ِ يا سَديرُ لَوْ کانَ لى شيعَةٌ بِعَدَدِ هذِهِ الْجِداءِ ما وَسِعَنى اَلْقُعُودُ؛ اى سدير! به خدا سوگند، اگر شيعيان [راستين] من به تعداد اين بزغاله ها بودند، در خانه نشستن برايم روا نبود.» سدير وقتى بزغاله ها را شمرد، هفده رأس بودند.
تقيه و تشکيلات مخفى
بهره گيرى از مبارزه مخفيانه، يکى از شيوه هاى سياسى امامان معصوم عليهم السلام بوده است؛ زيرا فضاى بسته سياسى و استبداد و اختناق، به آنان اجازه فعاليت آشکار را نمى داد. پيشواى ششم نيز براى حفظ ياران خود از گزند خلفاى جور، به مبارزات پنهانى و تقيه روى آورده بود. امام عليه السلام به طور اکيد يارانش را به تقيه و پنهان کارى سفارش مى کرد. آن حضرت مى فرمود: «اِنَّ تِسْعَةَ اَعْشارِ الدّينِ فِى التَّقِيَّةِ وَ لا دينَ لِمَنْ لا تَقِيَّةَ لَهُ؛ نه دهم دين در تقيه است و هر کس تقيه نکند، دين ندارد.»آن حضرت از تقيه حضرت يوسف، حضرت ابراهيم و اصحاب کهف مثال مى زد و به معلّى بن خنيس ـ که تا حدّ جان از اهل بيت عليهم السلام دفاع کرد و جانش را فدا نمود ـ فرمود: «يا مُعَلّى اُکْتُمْ اَمْرَنا وَ لا تُذِعْهُ؛ اى معلي! امر ما را پوشيده بدار و آن را افشا نکن.»
آرى اين شيوه سياسى امام عليه السلام در عصر خويش، بهترين راهکار پاسدارى از فرهنگ اهل بيت عليهم السلام بود؛ چرا که جان آن حضرت و يارانش در معرض خطر قرار داشت و جاسوسان حکومت، قدم به قدم آنان را تعقيب مى کردند.
محمد اسقنطورى يکى از وزيران منصور دوانقى و از پيروان امام صادق عليه السلام بود. او مى گويد: روزى منصور را متفکر و اندوهناک ديدم، وقتى علت را پرسيدم، گفت : من بيش از هزار نفر از فرزندان فاطمه زهرا را کشته ام، امّا پيشوا و رهبر آنان را زنده نگه داشته ام. گفتم: منظورتان کيست؟ او گفت: جعفر بن محمد صادق، من مى دانم که تو به امامت او اعتقاد دارى، در حقيقت او امام من، تو و همه مردم است؛ امّا من چاره اى جز کشتن او ندارم. ابن اسقنطورى مى گويد: با شنيدن اين جمله از شدت اندوه و ناراحتى، دنيا برايم تيره و تار شد و تمام غمهاى عالم بر سينه ام نشست.
منصور بارها تلاش کرده بود که آن حضرت را به شهادت برساند امّا موفق نشده بود، زيرا آن حضرت هرگز با او و حکومتش همکارى نمى کرد و ياران خود را نيز از همکارى باز مى داشت؛ مگر افراد نادرى که بتوانند در خدمت به شيعيان توفيق يابند. آن حضرت گرچه حکومت ظاهرى نداشت، اما با شيوه اى که انتخاب کرده بود، هم اهداف متعالى خود را در راه نشر معارف اهل بيت عليهم السلام عملى مى ساخت و هم توطئه ها و بهانه هاى دشمنان را ناکام مى گذاشت و يارانش را از خطر رها مى ساخت.
آن بزرگوار با حفظ جايگاه اجتماعى خويش به عنوان يک مخالف مقتدر حکومت مطرح بود و خلفاى ستمگر از آن حضرت هراس داشتند. در هر صورت اين راهکار سياسى پيشواى ششم عليه السلام سبب شده بود که آن حضرت با موضع گيريهاى مناسب و بجا در مقابل بحرانها و حوادث سياسى از جايگاه برترى برخوردار باشد و مخالفين آن حضرت نتوانند کوچک ترين سوء استفاده اى انجام دهند.
تأييد قيامهاى حق طلبانه
امام جعفر بن محمد صادق عليهماالسلام گرچه خود عملاً دست به قيام عليه حکمرانان مستبد نمى زد، زيرا زمينه و ابزار لازم برايش فراهم نبود و اختناق حاکم بر شهرهاى اسلامى، هر نوع فعاليت علنى سياسى را از آن گرامى سلب کرده بود و امام هر نوع حرکت سياسى علنى را در راستاى نابودى شيعه مى دانست؛ امّا در عين حال از تأييد قيامهاى آزادى خواهانه و ضد استبدادى ـ که با اهداف انسانى و مقاصد الهى انجام مى شد ـ نيز دريغ نمى کرد. حمايت آن حضرت از قيام زيد بن على و انقلاب محمد نفس زکيه در همين راستا بود.امام در اين مورد مى فرمود: «لا اَزالُ وَ شيعَتى بِخَيرٍ ما خَرَجَ الْخارِجِيُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوَ دِدْتُ اَنَّ الْخارِجِيَّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَيَّ نَفَقَةُ عَيالِهِ؛ تا هنگامى از آل محمد صلى الله عليه و آله کسى قيام کند، من و شيعيانم در آسايش هستيم و دوست دارم از ما آل محمد صلى الله عليه و آله کسى قيام کند، و [در اين صورت] مخارج خانواده اش را من تعهد نمايم.»
حضرت صادق عليه السلام علاوه بر تأييدات معنوى، با کمکهاى مادى خويش نيز قيام کنندگان را يارى مى کرد. به عنوان نمونه، آن حضرت به ابن سيابه هزار دينار تحويل داد تا در ميان بازماندگان شهداى نهضت زيد بن على تقسيم کند.
امام صادق عليه السلام در تأييد اين حرکتهاى سياسى، بر ماهيت الهى آنان اصرار داشت و در آغاز قيام محمد نفس زکيه پسر عبداللّه محض ـ نوه امام مجتبى عليه السلام و نوه دخترى امام حسين عليه السلام ـ به پدرش فرمود: «اِنْ کُنْتَ اِنَّما تُريدُ اَنْ تُخْرِجَهُ غَضَباً لِلّهِ وَ لِيَأْمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ فَاِنّا وَاللّه ِ لانَدَعُکَ وَ اَنْتَ شَيْخُنا وَ نُبايِعُ ابْنَکَ فى هذَا الْاَمْرِ؛ اگر مى خواهى پسرت در راه خدا و براى امر به معروف و نهى از منکر قيام کند، به خدا قسم ما تو را تنها نمى گذاريم، تو بزرگ مايى و با پسرت در اين راه بيعت مى کنيم.»
مبارزه با دگر انديشان
آن گرامى مهم ترين برنامه خود را در رهبرى امت، گسترش و نشر اعتقادات خود و معارف ناب اهل بيت عليهم السلام ـ که همه برگرفته از کلام وحى بودند ـ قرار داده بود؛ به اين جهت با هر گونه افکار انحرافى به مبارزه برمى خاست و با رهبران گروههايى که آن افکار را داشتند برخورد مى کرد.حضرت از راه مناظره، خطابه، و تربيت شاگردان ممتاز، سدّ راه دگرانديشان و منحرفين بود. صوفيه يکى از گروههايى بودند که بر اثر کج فهمى و ذهنيت نادرستى که از اسلام داشتند، به بيراهه مى رفتند. امام در يکى از مناظراتش با سفيان ثورى ـ که از رهبران برجسته صوفيه بود ـ خطاهايش را بر او گوشزد کرده و در فرصتى مناسب چهره رياکارانه ابوهاشم کوفى صوفى را بر ملا ساخت و فرمود: او اعتقادات فاسدى دارد و مذهب تصوف را به خاطر پوشش براى باورهاى غلط خود و حفظ موقعيتش اختراع نموده است.
آن حضرت دانشمندان و عالمان دين را به عنوان مرز داران اعتقادى مردم معرفى کرده، وظيفه آنان را پاسدارى از مرزهاى فرهنگى و عقيدتى اهل ايمان از تهاجم لشکريان شيطان قلمداد مى کند و مى فرمايد: «عُلَماءُ شيعَتِنا مُرابِطُونَ بِالثَّغْرِ الَّذى يَلى اِبْليسُ وَ عَفاريتُهُ؛ علماى شيعه ما مرزبان مرزهايى هستند که ابليس و عوامل او از آن وارد مى شوند.»
انتظار حکومت جهانى
ظهور امام زمان عليه السلام در آخر الزمان، يکى از وعده هاى مهم الهى، و بشارت رسول اکرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام است. اين انديشه والاى معنوى و انسانى از صدر اسلام تاکنون مورد توجه مسلمانان، به ويژه شيعيان بوده و مشتاقان عدالت و حق طلبان عالم همواره به انتظار آن عصر زيبا و مطلوب نشسته اند. مديريت صحيح جهان در هنگام حکومت مهدى آل محمد صلى الله عليه و آله يکى از انديشه هاى سياسى اهل بيت است که امام صادق عليه السلام نيز بارها به آن تصريح کرده و به علاقه مندان مژده داده و اعتقاد و انتظار تشکيل حکومت جهانى آن حضرت را يکى از ارکان دين اعلام کرده است.امام صادق عليه السلام به ابوبصير فرمودند: «اِنَّ لَنا دَوْلَةً يَجيءُ اللّه ُ بِها اِذا شاءَ؛ ما دولتى داريم که خداوند هر زمان که اراده کند، آن را خواهد آورد.» و مى فرمود: «مَنْ سُرَّ اَنْ يَکُونَ مِنْ اَصْحابِ الْقائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَلْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الْاَخْلاقِ؛ هر کس دوست دارد که از ياران قائم باشد، به انتظار بنشيند و به ورع [و پرهيزکاري] و زيباييهاى اخلاقى عمل کند. »
سدير صيرفى اشتياق آن حضرت را به عصر ظهور و تشکيل دولت جهانى مهدوى عليه السلام اين چنين گزارش کرده است: يک روز، من و مفضل بن عمر و ابوبصير و ابان ابن تغلب به حضور مولايمان حضرت صادق عليه السلام شرفياب شديم و مشاهده کرديم که امام برروى خاک نشسته و لباسى ساده پوشيده و همانند مادرِ فرزند از دست داده ناله مى زند. آثار اندوه در تمام وجودش رخنه کرده و گونه هايش را آقاى من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده و بسترم را بر من تنگ ساخته و آسايش قلبم را از من سلب نموده است
دگرگون نموده و قطرات اشک پهناى صورتش را فرا گرفته بود. آن حضرت با اين حال زار مى زد و مى فرمود: «سَيِّدي! غَيْبَتُکَ نَفَتْ رُقادى وَ ضَيَّقَتْ عَلَيَّ مِهادى وَ اَسَرَتْ مِنّى راحَةَ فُؤادى، سَيّدي! غَيْبَتُکَ اَوْصَلَتْ مُصابى بِفَجايِعِ الْاَبَدِ وَ فَقْدُ الْواحِدِ بَعْدَ الْواحِدِ يُفْنِى الْجَمْعَ وَالْعَدَدَ؛ آقاى من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده و بسترم را بر من تنگ ساخته و آسايش قلبم را از من سلب نموده است. اى آقاى من! غيبت تو اندوه مرا به فجايع ابدى پيوند داده و فقدان يکى پس از ديگرى، جمع و تعداد را نابود مى کند.»
سدير مى گويد: امام با اشک و ناله از غيبت حضرت مهدى عليه السلام مى گفت. وقتى چنين حالتى را از آن حضرت ديديم، خيلى منقلب شديم و با تمام وجود تحت تأثير حالات و سخنان امام عليه السلام قرار گرفتيم. امام وقتى با پرسشهاى ما مواجه شد، فرمود: صبح امروز در کتاب جفر مى نگريستم، و آن کتابى است که علم منايا و بلايا و مصائب بزرگ و علم گذشته و آينده تا روز قيامت را در بر دارد. به فصل ميلاد و غيبت، طول عمر، آزمايش اهل ايمان در آن زمان و شک و ترديد عده اى از آنان، نگريستم که اندوهى شديد و رقّتى عميق بر من عارض شد و طولانى شدن غيبت و تأخير آن دولت پايدار، مرا به شدت تحت تأثير قرار داد.