شخصيّت علمى امام حسن مجتبى (علیه السلام)
  • عنوان مقاله: شخصيّت علمى امام حسن مجتبى (علیه السلام)
  • نویسنده: محمد جواد مروجى طبسى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 17:48:41 1-9-1403

 

ابعاد شخصيّت امام مجتبى عليه السلام

دامنه شخصيّت بى مانند سبط اکبر پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم امام حسن مجتبى عليه السلام آنقدر وسيع و گسترده است که آثار و نشانه هاى آن در تمام کتاب هاى حديث، تراجم، سيره، تاريخ و مناقب فراوان به چشم مى خورد.
تواضع، فروتنى، خداترسى، روابط حسنه، احترام متقابل و کمک به بينوايان از ابعاد برجسته زندگى آن سرور جوانان بهشتى است. آن بزرگوار بازويى علمى، قضايى و نيرويى بسيار کارآمد براى حکومت علوى و شخص اميرمؤمنان عليه السلام بوده است.
امام از جمله کسانى بود که از آغاز تا پايان به دفاع از حريم رهبرى پرداخته و در جنگ هاى جمل، صفّين و نهروان فعالانه شرکت جسته، بلکه در بسيج نيروها از کوفه براى مقابله با فتنه طلحه و زبير، گام هاى بسيار مثبت و مؤثرى برداشته است.
زندگى پر رنج و محنت امام، پر از اين مسائل است که فقط به يک بُعد آن، که جايگاه علمى امام مجتبى عليه السلام باشد، اشاره مى کنيم.

 

 

الف) امام در نگاه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم

امام حسن مجتبى عليه السلام کودک بود که پيامبر بزرگوار اسلام از او به عظمت و بزرگى ياد مى کرد. به يقين اين برخوردهاى محبت آميز که هيچ گاه در زمان خاص و يا در محدوده خاصّى ابراز نمى شد، نشان دهنده اين بود که آن حضرت مى خواست نقاب از چهره امام حسن عليه السلام کنار زده و شخصيّت والاى او را بيش از پيش، به مسلمانان معرفى کند.

 

 

هادى امت

حذيفه گويد: روزى صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در نزديکى کوه حرا ـ يا غير آن ـ گرد پيامبر جمع شده بودند که حسن در خردسالى با وقار خاصّى به جمع آنان پيوست. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم با نگاه طولانى که بر او داشت، همه را مخاطب قرار داده و فرمود:
«آگاه باشيد که همانا او ـ حسن ـ بعد از من راهنما و هدايتگر شما خواهد بود. او تحفه اى است از خداوند جهان براى من؛ از من خبر خواهد داد و مردم را با آثار باقى مانده از من آشنا خواهد کرد. سنت مرا زنده خواهد کرد. و افعال و کردارش نشانگر کارهاى من است. خداوند عنايت و رحمتش را بر او فرو فرستد. رحمت و رضوان خداوند بر کسى باد که حقّ او را بشناسد و به خاطر من به او احترام نموده و نيکى کند.» (1)

 

 

مصلح بزرگ

مورّخان نوشته اند که: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ضمن اظهار محبت به امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود:
«انّ هذا ريحانتى و انّ ابنى هذا سيد، سيصلح اللّه به بين فئتين من المسلمين؛ (2) همانا حسن ريحانه من است. و اين فرزندم سيّد و بزرگ است و به زودى خداوند به دست او بين دو گروه مسلمان، صلح برقرار خواهد کرد.»
ناگفته نماند که اين سخن، يک پيشگويى از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بود که در آينده بين دو گروه از مسلمانان جنگ و خونريزى خواهد شد و امام حسن عليه السلام بين آن دو، صلح و دوستى برقرار خواهد کرد.
طبق نقل تاريخ، امام حسن مجتبى عليه السلام با مشاهده خيانت ياران و فراهم نبودن زمينه جنگ با معاويه، خير و صلاح امت را در اين ديدند که از درگير شدن با معاويه خوددارى کرده و با صلح پيشنهادى معاويه، موافقت کنند. و در اثر اين صلح، هم مسلمانان را از شرّ هجوم خارجيان نجات دادند و هم از جنگ و خونريزى جلوگيرى کردند. (3)

 

 

گواه رسالت نبوى صلى الله عليه و آله وسلم

و در ادامه ماجرايى که حذيفه به نقل آن پرداخته بود، آمده است که: ناگاه مرد عربى چماق به دست وارد شد و فرياد برآورد: «کدام يک از شما محمد هستيد؟» ياران رسول خدا، با ناراحتى جلو رفته و گفتند: «چه مى خواهي؟» رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: «آرام بگيريد.» مرد عرب خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم گفت: «تو را دشمن داشتم، و اکنون دشمنى من نسبت به تو بيشتر شد. تو ادّعاى رسالت و پيامبرى کرده اى، دليل و برهانت چيست؟» حضرت فرمود: «چنانچه مايل باشى، عضوى از اعضاى من به تو خبر دهد که برهان و دليلم روشن تر خواهد بود.» مرد عرب گفت: «مگر عضو انسان هم سخن مى گويد؟!» پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: «آري. حسن جان! برخيز.» مرد عرب که گمان مى کرد، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم او را مسخره مى کند، گفت: «خود از عهده پاسخگويى برنمى آيى، خردسالى را از جاى بلند مى کنى تا با من صحبت کند؟!»
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: «به زودى او را آگاه به خواسته هاى خويش خواهى يافت.» طبق پيش بينى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم امام حسن عليه السلام از جاى برخاسته و از وضعيت آن مرد عرب و چگونگى گرفتارى وى در بين راه سخن گفت؛ به گونه اى که باعث تعجب و حيرت او شده و گفت: «اى پسر! تو اين مطالب را از کجا مى داني؟! تو اسرار دل مرا برملا ساختي؟ گويى همراه من بوده اي! مگر تو غيب مى داني؟» آن گاه مسلمان شد. (4)
راستى که امام حسن عليه السلام با اين بيانات، برهان و دليل نبوّت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم بوده است؛ چرا که اين عضو کوچک پيامبر آنقدر از خود دانش نشان داد که دشمن را وادار به تسليم و اسلام نمود.

 

 

ب) امام در نگاه اميرمؤمنان عليه السلام

امام حسن مجتبى عليه السلام در نگاه على عليه السلام شخصيتى بسيار بزرگ و ممتاز بود. و از همان دوران کودکى که آيات الهى را براى مادرش فاطمه زهرا عليهاالسلام مى خواند، به اين گوهر گرانبها را شناخت و در طول ساليانى که در کنار يکديگر بودند، هماره از فرزند خود تعريف، تمجيد و تقدير مى کرد. حتى در برخى از موارد، قضاوت و يا پاسخ به سؤالات علمى را به عهده اش مى گذاشت. نمونه هاى زير، بيانگر شخصيت علمى و جايگاه والاى آن حضرت در نزد پدر بزرگوارش مى باشد.

 

 

سخنرانى در محضر پدر

روزى امام عليه السلام به فرزند خود فرمود: «برخيز و سخن گوى تا گفتارت را بشنوم» . امام حسن عليه السلام عرض کرد: «پدرجان! چگونه سخنرانى کنم با اينکه رو به روى تو قرار گرفته ام؟!» امام خود را پنهان نمود؛ به طورى که صداى حسن را مى شنيد. امام حسن عليه السلام برخاست و خطابه خود را شروع کرد و پس از حمد و ثناى الهى، فرمود:
«على، درى است که اگر کسى وارد آن در شود، مؤمن است و کسى که از آن خارج گردد، کافر است.»
در اين هنگام امام على عليه السلام برخاست و بين دو چشم حسن را بوسيد و سپس فرمود: «ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم» ؛ آنها فرزندان و دودمانى هستند که بعضى از بعضى ديگر گرفته شده اند و خداوند، شنوا و داناست.» (5)

 

 

پاسخ به سؤالات مرد شامى

روز ديگرى يک فرد شامى، که خود را از پيروان اميرمؤمنان معرفى مى کرد، حضرت ضمن معرفى وى که: تو از پيروان ما نيستى بلکه براى پادشاه کشور روم سؤال هايى پيش آمده و پيکش را نزد معاويه فرستاده، او که در جواب عاجز مانده، تو را به نزد ما فرستاده است. براى پاسخ به سؤالاتش امام حسنو امام حسين عليهماالسلام را معرفى کرد. او امام حسن را براى پاسخ به سؤالات خود انتخاب کرد. مرد شامى پيش از آنکه سؤالات خود را مطرح کند، امام حسن عليه السلام لب به سخن گشوده، فرمود:
«آمده اى که چنين سؤال هايى را مطرح کني: فاصله بين حق و باطل چه قدر است؟ بين آسمان و زمين چه قدر فاصله است؟ قوس و قزح چيست؟ کدام چشمه و چاه است که ارواح مشرکان در آن جمع هستند؟ ارواح مؤمنان در کجا جمع مى شوند؟ خنثى کيست؟ کدام ده چيز است که هريک سخت تر از ديگرى است؟»
عرض کرد: يابن رسول اللّه! درست است، پرسش هاى من همين هاست که فرموديد. سپس امام در حضور پدر به تمام آن پرسشها پاسخ گفت. وقتى آن مرد شامى اين پاسخ ها را شنيد، گفت:
گواهى مى دهم که تو فرزند رسول خدايى و همانا على بن ابى طالب سزاوارتر است براى خلافت و جانشينى رسول خدا از معاويه... (6)

 

 

در مسند قضاوت

از ديگر دلايل شخصيت علمى و جايگاه والايش اين است که اميرمؤمنان عليه السلام از او مى خواهد تا در جريانى بسيار مشکل، داورى کند. او نيز درباره فردى که چاقو در دست داشت و در خرابه اى کنار کُشته اى دستگيرش کرده بودند و همچنين درباره فرد ديگرى که خود اقرار کرده بود که مقتول در خرابه را، او کشته است؛ چنين قضاوت کرد:
«قاتل واقعى با اقرار و صداقتش جان متّهم را نجات داد و با اين کار، گويى بشريت را نجات داده است و خداوند فرموده: «و من أحياها فکانّما احيا النّاس جميعاً» ؛ هرکس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است که گويى همه مردم را زنده کرده است. بنابراين، آن دو را آزاد کنيد و ديه مقتول را از بيت المال پرداخت نماييد.» (7)

 

 

ج) در نگاه امام حسين عليه السلام

با توجه به سال شهادت امام حسن مجتبى عليه السلام به يقين هيچ معصومى به اندازه امام حسين عليه السلام در کنار برادر خود نبوده است. اين دو امام معصوم نزديک به پنجاه سال در کنار يکديگر زندگى مى کردند. بدين جهت امام حسين عليه السلام بيشتر از هر مسلمان ديگرى به شخصيت علمى برادرش پى برده بود. و به ويژه در آن ده سال آخر که امامت و رهبرى را عهده دار بود، با نگرش ديگرى به امام حسن عليه السلام مى نگريست.
امام حسين عليه السلام ضمن اينکه برادر خود را شخصيتى بى مانند مى دانست، او را عالم ترين فرد به تفسير و تأويل و آشنا به تمام علوم و مسائل حکومت و جهان اسلام مى دانست. چنانچه اين نظر را مى توان از برخورد امام حسين عليه السلام با عايشه در تشييع جنازه برادرش به دست آورد.
در تاريخ آمده است: هنگامى که امام حسين عليه السلام خواست برادر خود را، بنا به توصيه اش پيش از دفن براى تجديد عهد نزد قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ببرد، عايشه به تحريک بنى اميه از ورود جنازه امام حسن عليه السلام به داخل حجره پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم جلوگيرى کرد. امام در برابر اين اهانت به فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به عايشه فرمود:
«اين تو و پدرت بوديد که حُرمت و حجاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را دريديد و کسى را داخل حجره اش کرديد که پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم جوارش را دوست نمى داشت و اينکه خداوند در فرداى قيامت از تو بازخواست خواهد کرد. بدان اى عايشه! که برادرم داناترين فرد به خدا و رسول او است. و داناتر است به کتاب خدا از اينکه بخواهد نسبت به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم پرده درى کند. . .» (8)

 

 

امام حسن و نقل حديث از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم

از جمله افرادى که نامش جزو راويان و محدّثان از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در تاريخ ثبت گرديده، امام حسن مجتبى عليه السلام است. امام که در حيات پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم هنوز ده سال نداشت، با دريافت گفته هاى پيامبر که گاهى آيات وحى بود و گاهى روايات، آنها را از سينه پيامبر به سينه خودش منتقل کرده و سپس به ديگران انتقال مى داد.
امام حسن عليه السلام با شنيدن آيات وحى که بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرود مى آمد، بى درنگ به منزل آمده و آنها را براى مادرش حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام قرائت مى کرد. که اين مسأله باعث تعجب اميرمؤمنان عليه السلام شده بود.
آورده اند که: امام مجتبى عليه السلام هفت ساله بود که به همراه پيامبر در مسجد حضور مى يافت و آنگاه که آيات جديد بر او نازل مى شد، همان ها را از زبان جدّش مى شنيد و آن گاه که به خانه باز مى گشت، براى مادرش فاطمه تلاوت مى کرد؛ به گونه اى که هرگاه اميرمؤمنان وارد خانه مى شد، ملاحظه مى کرد آيات جديدى که بر پيامبر نازل گرديده نزد فاطمه است. از آن حضرت جويا مى شد؛ فاطمه مى فرمود: از فرزندت حسن.
بدين جهت، روزى على بن ابى طالب عليه السلام زودتر به خانه آمد و از ديدِ فرزندش پنهان گشت تا آيات جديد را که بر پيامبر نازل شده بار ديگر از فرزندش بشنود.
امام حسن عليه السلام وارد خانه شد؛ همين که خواست آيات قرآن را براى مادرش بخواند، زبانش به لکنت افتاد و از خواندن سريع باز ماند. مادرش شگفت زده شد. امام حسن عليه السلام گفت: مادرم! تعجب نکن؛ گويا شخصيت بزرگى در خانه است که با شنيدن سخنانم، مرا از سخن گفتن باز مى دارد!
در اين هنگام، اميرمؤمنان عليه السلام از محلّ اختفا بيرون آمده و فرزندش حسن را به آغوش گرفته و بوسيد. (9)

 

 

گلايه اى از احمد بن حنبل

احمد بن حنبل در مسند خود، ضمن اختصاص فصلى به روايات امام حسن مجتبى عليه السلام از طريق شش نفر به نام هاى ابوالحوراء سعدى، هبيره، عمر بن حبشى، محمد بن على، ربيعة بن شيبان و محمد، دوازده روايت از امام حسن عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم نقل کرده است. (10)
در حالى که در همين مسند، از عبداللّه بن عباس صد و شصت صفحه (11) روايت نقل کرده است که بدون شک، مجموع آن روايات کمتر از هزار روايت نخواهد بود.
حال سؤال ما اين است: با اينکه ابن عباس در مکه يا مدينه به دنيا آمده (12) و با امام حسن عليه السلام بيش از دو يا سه سال تفاوت سنّى ندارد، چه شده که از امام حسن عليه السلام دوازده روايت نقل مى کند ولى از ابن عباس صد و شصت صفحه روايت؟ در حالى که اگر بخواهيم حضور هريک را به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم حساب کنيم، به يقين با شرايطى که امام حسن عليه السلام داشت، از جمله نوه بودن، حضور وى به مراتب بيشتر از حضور ابن عباس بوده است!
افزون بر اين، با در نظرگرفتن اظهار نظر برخى که ابن عباس از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم چهار يا نه و يا ده حديث (13) بيشتر نشنيده است؛ شگفت آور است که چرا احمد بن حنبل، اين همه روايت را به او نسبت داده است؟!

 

 

تدريس معارف الهى

يکى از بهترين شواهد و دلايل شخصيت والاى امام حسن مجتبى عليه السلام اين است که وى از همان آغاز جوانى، بلکه کودکى، آنچه را که از زبان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم گرفته بود، سخاوتمندانه در اختيار ديگران قرار مى داد. ابن الصباغ مالکى درباره اين کلاس پرخير و برکت مى نويسد:
«حکى عنه عليه السلام انه کان يجلس فى مسجد رسول اللّه صلى الله عليه و آله وسلم و يجتمع الناس حوله فيتکلّم بما يشفى غليل السائلين و يقطع حجج المجادلين. . . ؛ درباره حسن بن على ـ که درود بر او باد ـ نقل شده است که در مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم مى نشست و تشنگان معارف اسلامى گرداگردش مى نشستند. او به گونه اى سخن مى گفت که تشنگان علم و معرفت را سيراب نموده و ادّله و براهين دشمنان را باطل مى کرد. . .» (14)
ابن الصباغ سپس به نقل جريان زير پرداخته تا شخصيت علمى امام حسن مجتبى عليه السلام و جايگاه والاى او را در امت اسلامى بيان کرده باشد:
على بن احمد واحدى در تفسير خود آورده است که مردى وارد مسجد رسول اللّه شده، ملاحظه کرد که شخصى مشغول نقل حديث از پيامبر است. مردم اطراف او را گرفته، به سخنانش گوش مى دادند. پس آن شخص به نزد وى آمده، گفت: مراد از شاهد و مشهود ـ که در آيه شريفه آمده است ـ چيست؟ پاسخ داد: اما شاهد که روز جمعه است و اما مراد از مشهود، روز عرفه مى باشد. پس از او گذشته به ديگرى برخورد کرد که همانند اولى به نقل حديث پرداخته بود، سؤال خود را تکرار کرده از او پرسيد که: مراد از شاهد و مشهود چيست؟ وى پاسخ داد: اما شاهد که روز جمعه است و اما مشهود، روز عيد قربان است. آنگاه از کنار آن دو نفر گذشته، گذرش به نوجوانى افتاد که چهره اش همانند طلا مى درخشيد که او هم در مسجد، کلاس درس تشکيل داده بود. پس از او درباره شاهد و مشهود پرسيد. وى در پاسخ گفت:
آري. اما شاهد، حضرت محمد صلى الله عليه و آله وسلم است و اما مشهود، روز قيامت مى باشد.
آنگاه براى گفته خود، اين چنين استدلال کرد:
آيا سخن پروردگار را نشنيده اى که مى فرمايد: «يا ايها النّبيّ انّا أرسلناک شاهداً و مبشّراً و نذيراً» (15)؛ اى پيامبر! ما تو را به عنوان شاهد و بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاديم. «ذلک يوم مجموع له الناس و ذلک يوم مشهود» (16)؛ روز قيامت روزى است که همه مردم براى آن جمع مى شوند و آن روز، روزى است که مشهود همگان است.
گويد: سپس از نام شخص اوّل پرسيد، گفتند: ابن عباس است و از دومى که پرسيد، گفتند: ابن عمر است و از شخص سوم که پرسيد، گفتند: وى، حسن بن على بن ابى طالب است. (17)
جالب اينجاست که بر طبق نقل علامه مجلسى در بحارالانوار: «اين شخص تفسير امام را از شاهد و مشهود، بر ديگر تفسيرها که از عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن عمر شنيده بود، ترجيح داده و آن را پسنديده بود» (18)؛ شايد دليل اين پذيرش، استدلال قوى امام حسن به دو آيه شريفه بوده است.

 

 

امام حسن عليه السلام و تربيت شاگردان

امام حسن مجتبى عليه السلام از دوران کودکى سفره علمى خود را پهن کرده و با نقل آيات شريفه و سپس نقل حديث از پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله وسلم خدمت بزرگى به تشنگان علم و معرفت نمود؛ به ويژه در اين ده سال آخر که حوادث دردناکى به مسلمانان، خاصّه پيروان اهل بيت روى آورده بود.
امام با حلم، بردبارى، صبر و حوصله اى که از خود نشان مى دادند، خويشتن را براى هر نوع پاسخ گويى آماده ساخته بودند.
از اين روى، مى بينيم که افراد و گروه ها و شخصيت هاى زيادى در محضر درس امام عليه السلام مى نشستند که يقيناً تاريخ، نام بسيارى از آنها را ثبت نکرده است. از جمله بسيارى از صحابه رسول خدا و تابعين هستند که از محضر پرفيض امام حسن عليه السلام استفاده کرده اند.
در اينجا برخى از بزرگان شيعه همانند شيخ طوسى در رجال خود، نام برخى از اين شخصيت ها را به عنوان اصحاب امام آورده است که تعداد آنها از چهل و يک نفر نمى گذرد.
اگرچه جاى اين سؤال هست که: چگونه ياران امام حسن عليه السلام از چهل و يک نفر تجاوز نمى کنند در حالى که امام نزديک پنجاه سال در بين امت اسلامى زندگى مى کردند؟ و چرا يک مرتبه از تعداد 450 يار که براى اميرمؤمنان عليه السلام ثبت شده به چهل و يک نفر مى رسد؟ و چرا اين عدد نسبت به امام حسين عليه السلام هم به دو برابر، بلکه بيشتر مى رسد و چرا با مقايسه با ياران امام زين العابدين عليه السلام ياران او يک چهارم مى باشد؟! علت چيست و چرا چنين شده است؟
احتمال دارد شيخ طوسى فقط نام راويان از اصحاب امام حسن عليه السلام را آورده باشد؛ به دليل اينکه در بخش آخر کتاب خود به نام عده اى اشاره کرده است که از معصومين عليهم السلام روايت نکرده اند.
و احتمال دارد امام در زمانى مى زيسته که بيشتر اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بودند، و آنها به هر دليلى از حضور در پاى درس امام حسن عليه السلام و يا نقل روايت از او، خوددارى مى کردند.
و نيز محتمل است که تبليغات سوء معاوية بن ابى سفيان تأثير خود را گذارده باشد.

 

 

ياران امام حسن مجتبى عليه السلام

حال، اين ما هستيم و تعداد بسيار کم از ياران امام حسن مجتبى عليه السلام که بخش ديگرى از اين نوشتار را به يادآورى نام آنها اختصاص مى دهيم:
1. احنف بن قيس؛ 2. اصبغ بن نباته؛ 3. اشعث بن سوار؛ 4. جابر بن عبداللّه انصاري؛ 5. جعيد همداني؛ 6. جارود بن منذر؛ 7. جارود بن أبى بشر؛ 8. حبيب بن مظاهر؛ 9. حذيفة بن اسيد غفاري؛ 10. حارث اعور؛ 11؛ حجر بن عدي؛ 12. حبّة بن جوير عرني؛ 13. حبابه والبيه؛ 14. رشيد هجري؛ 15. رفاعة بن شداد؛ 16. زيد بن ارقم؛ 17. سليم بن قيس؛ 18. سفيان بن ابى ليلى همداني؛ 19. سليمان بن صرد خزاعي؛ 20. سويد بن غفله؛ 21. ظالم بن عمرو؛ 22. عباية بن عمرو ربعي؛ 23. عمرو بن حمق خزاعي؛ 24. عامر بن واثله؛ 25. عبداللّه بن جعفر بن أبى طالب؛ 26. عبيداللّه بن عباس؛ 27. عمرو بن قيس مشرقي؛ 28. قيس بن سعد بن عباده؛ 29. کميل بن زياد؛ 30. کيسان بن کليب؛ 31. لوط بن يحيي؛ 32. مسلم البطين؛ 33. مسعود مولى أبى وائل؛ 34. ميثم تمّار؛ 35. مسيب بن نجبه؛ 36. مسلم بن عقيل؛ 37. هلال بن نساف؛ 38. ابواسحاق همداني؛ 39. ابواسحاق سبيعي؛ 40. ابن کليب؛ 41. فاطمه والبيه. (19)
نکته جالب توجّه اينکه ياران امام از نظر عدد، بسيار کم هستند اما بسيارى از آنها از شخصيت هاى برجسته عالم اسلام مى باشند.
برخى از آنها پيامبر و پنج امام را درک کرده اند؛ همانند جابر بن عبداللّه انصارى و برخى ديگر علاوه بر اينکه از ياران امام حسن عليه السلام هستند، جزو ياران اميرمؤمنان بوده اند؛ همانند احنف، اصبغ، جابر بن عبداللّه، جعيد، حبيب، حبّه، رشيد، رفاعه، زيد، سليم، سليمان، سويد، ظالم، عمرو بن حمق، عامر، کميل، لوط، ميثم، مسيب و ابواسحاق.
و برخى ديگر جزو ياران امام حسين عليه السلام نيز هستند؛ همانند جابر، جعيد، حبيب، رشيد، زيد، سليم، ظالم، عمرو، کيسان، لوط، ميثم و فاطمه. دسته ديگر از آنها جزو ياران امام سجاد عليه السلام نيز هستند؛ همانند جابر، رشيد، سليم و ظالم.
و گروهى نيز جزو ياران امام باقر عليه السلام شمرده شده اند؛ همانند جابر بن عبداللّه انصارى که در سال 78 ق. به ديدار خدا شتافت. (20)
نکته دوم اينکه عده اى از ياران امام حسن عليه السلام همانند حبيب بن مظاهر اسدى، جزو شهداى کربلا هستند. و برخى همانند کميل بن زياد، عمرو بن حمق خزاعى، رشيد هجرى و حجر بن عدى در راه ولايت و دفاع از اهل بيت عليهم السلام به شهادت رسيده اند.


پى نوشت ها :
1. بحارالانوار، ج 43، ص 333.
2. الاصابة فى تمييز الصحابه، ج 2، ص 12؛ ذخائر العقبى، ص 125.
3. ر. ک: صلح الحسن.
4. بحارالانوار، ج 43، ص 333.
5. همان، ص 351؛ اثبات الوصيه، ص 159.
6. احتجاج، طبرسى، ج 1، ص 339. (با تلخيص).
7. کافى، ج 7، ص 289.
8. همان، ج 1، ص 302.
9. بحارالانوار، ج 43، ص 338.
10. مسند احمد، ج 1، ص 199.
11. همان، ص 214 ـ 374.
12. در بين مورّخان اختلاف است که ابن عباس به هنگام رحلت پيامبر (ص) چند ساله بوده است؟ عده اى او را ده ساله، برخى سيزده ساله و گروهى پانزده ساله دانسته اند. (تهذيب التهذيب، ج 5، ص 244. )
13. همان.
14. الفصول المهمه، ص 137.
15. احزاب / 45.
16. هود / 103
17. الفصول المهمه، ص 137.
18. بحارالانوار، ج 43، ص 345.
19. رجال شيخ طوسى، ص 66.
20. بهجة الآمال، ج 2، ص 480.