آيا امام حسن مجتبي(ع) "مِطلاق" بود؟
تأملي در احاديث کثرت طلاق
مهدي مهريزي 28 صفر، سالروز شهادت حضرت امام حسن مجتبي(ع) ميباشد. به شهادت رساندن حضرت(ع) ظلم بزرگي بود که بر وي و بر جامعه اسلامي رفت ولي خدشهدار نمودن شخصيت آن بزرگوار، ستم تاريخي مضاعفي است که در حق آن پيشواي راستين روا داشته شده است. آنچه ميخوانيد نقدي کوتاه بر بخشي از اين ستم تاريخي است که به بهانه ايام شهادت آن بزرگوار تقديم ميشود.
يکي از آفتهاي بزرگ و ويرانگري که در تاريخ اسلام بروز کرد و در دورههايي شيوع و رواج بسيار داشته، جَعْل و وضع حديث است. ساختن حديث و انتساب آن به پيشوايان ديني به انگيزههاي سياسي، مذهبي و ... از دوران حکومت بنياميه، نضج گرفت و در دوران بنيعباس دوام يافت.
جعل و وضع، گاه براي پيراستن شخصيتهاي منفور و آلوده حاکم اموي و عباسي صورت ميپذيرفت و گاه براي تخريب و ضربه زدن به شخصيتهاي برجسته.
امام حسن مجتبي(ع)، سبط اکبر پيامبر(ص) و دومين امام معصوم، از شخصيتهايي است که تير مسموم وضع و جعل آن بزرگوار را نشانه رفته و نسبتهاي ناروايي در قالب حديث و روايت به وي داده شده است. روايتهايي از امامان شيعه نقل شده که ايشان، بسيار زن ميگرفت و بسيار طلاق ميداد تا آنجا که پدرش حضرت علي(ع) بر منبر رفت و مردم کوفه را از اين امر بر حذر داشت. اين روايتها که مبناي تحليلهاي نادرستي پيرامون شخصيت آن بزرگوار قرار گرفته، زمينه برداشتهاي فقهي قابل تأملي نيز شده است. برخي فقها و محدثان بر پايه همين احاديث، فتوا به جواز تعدد طلاق دادهاند.(1)
در اين مقال، تلاش ميشود روايتهايي که امام مجتبي(ع) را "مِطْلاق" (بسيار طلاق دهنده) معرفي کرده مورد نقد قرار گرفته و بيمايگي و سستي آنها بر ملا گردد.
معالاسف، اين روايتها هم در منابع حديثي و تاريخي شيعي آمده و هم در کتب تاريخ اهل سنت. نخست به نقلهاي مختلف اين مطلب اشاره ميشود و سپس به پاسخگويي و نقادي آن ميپردازيم. در نقل روايتها ترتيب تاريخي و زماني کتب را منظور ميداريم تا نقد به سهولت انجام شود.
1ـ اولين کتاب حديثي شيعه که اين مطلب در آن نقل شده کتاب محاسن برقي، نوشته احمد بنابي عبداللّه برقي(م274 يا 282ق) است:
عن ابن محبوب عن أبي عبداللّه(ع) قال: اتي رجل اميرالمؤمنين(ع) فقال له: جئتک مستشيرا. ان الحسن و الحسين و عبداللّه بنجعفر خطبوا اليّ، فقال اميرالمؤمنين(ع): المستشار مؤتمن؛ اما الحسن فانه مطلاق و لکن زوّجها الحسين(ع) فانه خير لابنتک.
مردي نزد اميرالمؤمنين(ع) آمد و گفت: ميخواهم مشورت کنم. حسن و حسين و عبداللّه بنجعفر از دخترم خواستگاري کردهاند [به کدام دختر دهم؟ [حضرت فرمود: کسي که مورد مشورت قرار گيرد؛ امين است. بدان حسن، بسيار طلاق ميدهد. دخترت را به حسين تزويج کن زيرا براي دخترت بهتر است.
2ـ پس از محاسن، روايتهايي در اين زمينه در کتاب کافي نوشته محمد بنيعقوب کليني(م329ق) نقل شده است.
الف) عدة من اصحابنا عن احمد بنمحمد عن محمد بناسماعيل بنبزيع عن جعفر بنبشير عن يحيي بنابيالعلاء عن ابيعبداللّه(ع) قال: ان الحسن بنعلي(ع) طلّق خمسين امرأة فقام علي(ع) بالکوفة فقال: يا معشر اهل الکوفة لا تنکحوا الحسن فانه رجل مطلاق، فقام اليه رجل فقال: بلي و اللّه لننکحنّه فانه ابن رسول اللّه(ص) و ابنفاطمة فان اعجبه امسک و ان کره طلّق.(2)
امام صادق(ع) فرمود: حسن بنعلي پنجاه زن را طلاق داد. تا آنکه حضرت علي(ع) در کوفه به پا خاست و فرمود: اي کوفيان، به حسن دختر ندهيد زيرا بسيار طلاق ميدهد. مردي بر پا خاست و گفت: به خدا سوگند، چنين ميکنيم. او فرزند رسول خدا(ص) و فاطمه است، اگر خواست همسرش را نگه ميدارد و اگر نخواست طلاق ميدهد.
ب) حميد بنزياد عن الحسن عن محمد بنسماعة عن محمد بنزياد بنعيسي عن عبداللّه بنسنان عن ابيعبداللّه(ع) قال: ان عليا(ع) قال و هو علي المنبر لا تزوّجوا الحسن فانه رجل مطلاق. فقام رجل من همدان فقال: بلي واللّه لنزوّجنه و هو ابن رسول اللّه و ابن اميرالمؤمنين(ع) فان شاء امسک و ان شاء طلّق.(3)
امام صادق(ع) فرمود: علي(ع) بر منبر فرمود: به حسن دختر ندهيد زيرا او مردي
پرطلاق است. مردي هَمْداني بلند شد و گفت: به خدا سوگند چنين خواهيم کرد زيرا او فرزند رسول خدا و اميرالمؤمنين است. اگر خواست همسر را نگه دارد و اگر نخواست طلاق ميدهد.
3ـ پس از کافي، اين مضمون در کتاب دعائم الاسلام، نوشته نعمان بنمحمد تميمي قمي(م363ق) آمده است:
عن ابيجعفر محمد بنعلي(ع) انه قال: قال علي(ع) لاهل الکوفة: يا اهل الکوفة لا تزوّجوا حسنا فانه رجل مطلاق.(4)
امام باقر(ع) فرمود: علي(ع)، کوفيان را مخاطب ساخت و فرمود: به حسن زن مدهيد زيرا که بسيار طلاق ميدهد. پس از اين سه کتاب، کتب روايي ديگر با همين اسناد به نقل
* امام حسن مجتبي(ع)، سبط اکبر پيامبر(ص) و دومين امام معصوم، از شخصيتهايي است که تير مسموم وضع و جعل آن بزرگوار را نشانه رفته و نسبتهاي ناروايي در قالب حديث و روايت به وي داده شده است.
اين احاديث پرداختهاند.
شيخ حرّ عاملي(م1104ق) در کتاب وسائلالشيعة، دو روايت کافي(5) و روايت کتاب محاسن(6) را نقل کرده است. پس از وي، علامه مجلسي در کتاب بحارالانوار به نقل اين احاديث پرداخته است. وي روايت محاسن(7) و کافي(8) را نقل کرده و به جز آن از مناقب ابنشهر آشوب(9) نيز همين مضامين را روايت کرده است.
همچنين محدث نوري، در کتاب مستدرک الوسايل، روايت کتاب دعائم الاسلام(10) و مطلب نقل شده در مناقب ابنشهر آشوب(11) را روايت کرده است.
به جز کتب حديث، در پارهاي از کتب تاريخي که شيعيان تحرير کردهاند نيز اين مطلب بازگو شده است. ابنشهر آشوب(م588ق) در کتاب مناقب از قوت القلوب ابوطالب مکي، آن را روايت کرده است.
اين مضامين در کتب حديثي اهل سنت ديده نشد اما در تعدادي از کتب تاريخي آنان روايت شده؛ که فهرستوار بدان اشاره ميشود:
1ـ بلاذري(م279ق) در انسـاب الاشراف(12)
2ـ ابوطالب مکي(م386ق) در قوتالقلوب(13)
3ـ ابوحامد غزالي(م505ق) در احياء العلوم(14)
4ـ ابنابيالحديد معتزلي(م586 ـ 655ق) در شرح نهجالبلاغه(15)
5ـ الامام المزدي(م742ق) در تهذيب الکمال(16)
6ـ ذهبي(م748ق) در سير اعلام النبلاء(17)
7ـ ابنکثير(م774ق) در البداية و النهاية(18)
* اگر اولين ازدواج حضرت در 20 سالگي باشد، تا سال شهادت پدر يعني سال 40 هجري، يعني در فاصله 18 يا 17 سال، بايد اين تعداد ازدواج و طلاق صورت گرفته باشد که امري نامعقول است.
8ـ مير خواندشاه(م838 ـ 903ق) در روضة الصفا(19)
9ـ سيوطي(م911ق) در تاريخ الخلفاء(20)
در اين مجموعه نقلها و اسناد، يک مطلب دست به دست گشته و آن اينکه امام مجتبي(ع) مطلاق (پرطلاق) بود و پدر بزرگوارش مردم را از همسر دادن به فرزندش باز ميداشت. چرا که وي، زنان را نگه نميداشت و به سرعت طلاق ميداد. و در پارهاي نقلها چنين آمده که حضرت علي(ع) از اين عمل فرزندش هراس داشت که شايد سبب دشمني و کينه قبايل را هم فراهم آورد.(21)
حال، سخن اين است که آيا اين نقلها از صحت و سلامت تاريخي برخوردار است و آيا چنين بوده که امام مجتبي(ع) اين حد، ازدواج ميکرد و طلاق ميداد که يک بحران خانوادگي را براي آل علي(ع) سبب شود؟
به نظر ميرسد شواهد تاريخي، عقيدتي فراوان در دست است که نادرستي اين نقل را روشن ميسازد و بهترين راه براي نقد نيز همين است. اينکه برخي پژوهشگران به جاي نقد اين مطلب به نقد نويسندگان و کتب پرداختهاند و محاسن برقي، قوت القلوب و ... را زير سؤال بردهاند(22)، شايد قرين صحت نباشد، چرا در همين کتب و از همين نويسندگان، مطالب فراوان و درستي نقل شده و مورد اعتماد و استناد است. به سخن ديگر، به جاي آنکه نادرستي يک يا چند نقل به اثبات رسد روا نيست، يک کتاب يا يک مجموعه از رده خارج گردد.
شواهدي که به گمان ما بر نادرستي اين نقلها دلالت دارد عبارت است از: يک. امام مجتبي(ع) در نيمه رمضان سال دوم يا سوم هجري به دنيا آمد و در 28 صفر سال 49 هجري از دنيا رفت. عمر ايشان 46 يا 47 بيشتر نبود. اگر اولين ازدواج حضرت در 20 سالگي باشد، تا سال شهادت پدر يعني سال 40 هجري، يعني در فاصله 18 يا 17 سال، بايد اين تعداد ازدواج و طلاق صورت گرفته باشد که امري نامعقول است.
توضيح مطلب، آن است که طبق نقل ابوطالب مکي امام مجتبي 250 يا 300 زن گرفت که پدر را به ستوه آورد و علي(ع) در يک سخنراني اعلام داشت به حسن زن ندهيد زيرا پرطلاق است.(23) اين بدان معنا است که هر ماه، بيش از يک زن گرفته باشد و بسياري از آن ازدواجها به طلاق منجر شده باشد، زيرا نميتوان بيش از چهار زن دائم داشت.
آيا چنين امري معقول و پذيرفته است. با توجه به اينکه آن حضرت در دوران پنج ساله حکومت پدر در تمامي سه جنگ نهروان، جمل و صفين شرکت داشت.
دو. بيشتر روايتهايي که در کتب حديث آمده منقول از امام صادق(ع) است، يعني اين مطلب يک قرن پس از زمان امام مجتبي(ع) مطرح ميشود چرا که وفات امام صادق(ع) در سال 148 هجري و شهادت امام مجتبي(ع) در سال 48 هجري رخ داد. قابل تأمل است که اين سخن در همان اوان، بر زبان منصور دوانيقي دشمن سرسخت ائمه(ع)، جاري ميشود. مسعودي، سخنراني منصور را در جمع خراسانيها چنين نقل کرده است:
ان ولد آل ابيطالب ترکناهم و الذي لا اله الا هو و الخلافة فلم نعرض لهم لا بقليل و لا بکثير فقام فيها علي بنابيطالب(ع) فما افلح و حکم الحکمين، فاختلف عليه الامة و افترقت الکلمة ثم وثب عليه شيعته و انصاره و ثقاته، فقتلوه، ثم قام بعده الحسن بنعلي فواللّه ما کان برجل عرضت عليه الاموال فقبلها، و دسّ اليه معاوية اني اجعلک ولي عهدي، فخلعه، و انسلخ له مما کان فيه و سلّمه اليه، و اقبل علي النساء يتزوج اليوم واحدة، و يطلّق غدا اخري، فلم يزل کذلک حتي مات علي فراشه.(24)
"سوگند به خداوند که فرزندان ابوطالب را با خلافت وا نهاديم، و به هيچ روي متعرض آنان نشدهايم، تا آنکه علي بنابيطالب خلافت را به دست گرفته و آن زمان که موفق نشد در حکومت، تن به حکميت داد. مردم اختلاف کردند و سخنشان گوناگون شد تا گروهي بر او هجوم آورده و او را کشتند. پس از وي، حسن بنعلي به پا خاست. او مردي نبود که اگر اموالي بر او عرضه ميشد، بستاند. معاويه با حيله او را وليعهد خود کرد. و سپس او را خلع کرد. او به زنان رو آورد. روزي نبود که ازدواج نکند يا طلاق ندهد. تا آنکه در بستر از دنيا رفت".
سه. اگر چنين امري واقع شده بود بايد دشمنان حضرت در زمان حياتش، اين امر را بر ايشان خُرده ميگرفتند و در مناظرات و اعتراضهايي که بر حضرت داشتند بر اين نکته ـ که اگر صحيح بود نقطهضعف بزرگي به شمار ميرفت ـ انگشت ميگذاشتند. ولي چنين امري از آن دوران، گزارش نشده است.
چهار. تعداد همسران و فرزندان و داماداني که براي حضرت در کتب تاريخ آمده، با اين رقمها سازگاري ندارد. بيشترين تعداد فرزندان را 22 و کمترين را 12 گفتهاند و تنها 13 نام به عنوان همسر، براي ايشان ذکر شده که ترجمه و شرح حال بيش از سه تن آنان در دست نيست و نيز بيش از سه داماد براي آن بزرگوار در کتب تاريخ، گزارش نشده است.(25)
اينها شواهدي تاريخي بود که بر سستي اين نقلها گواهي ميداد، به جز آن شواهد غير تاريخي که به معارف ديني برميگردد، نيز در دست است که بدان اشاره ميشود.
پنج. روايتهاي بسياري بر مبغوضيتطلاق دلالت دارد. اين روايتها در کتب حديث شيعه و اهل سنت به نحو مکرر، نقل شده است:
رسول خدا(ص) فرمود: ابغض الحلال الي اللّه الطلاق.(26)
منفورترين حلالها نزد خداوند، طلاق است.
* اگر چنين امري واقع شده بود بايد دشمنان حضرت در زمان حياتش، اين امر را بر ايشان خُرده ميگرفتند و در مناظرات و اعتراضهايي که بر حضرت داشتند بر اين نکته انگشت ميگذاشتند.
امام صادق(ع) فرمود: تزوّجوا و لا تطلقوا فان الطلاق يهتزّ منه العرش.(27)
ازدواج کنيد و طلاق ندهيد زيرا طلاق عرش خداوند را به لرزه ميآورد.
و نيز امام صادق(ع)، از پدرشان نقل ميکند: ان اللّه عز و جل يبغض کل مطلاق و ذوّاق.(28)
خداوند کسي را که بسيار طلاق دهد و به دنبال تنوع ذائقه جنسي باشد، دشمن ميدارد.
و بر پايه همين روايات، گروهي از فقهاي شيعه و اهل سنت فتوا به کراهت طلاق در صورت سازگاري اخلاقي زن و شوهر دادهاند.(29) و فقهاي حنفيه در چنين فرضي طلاق را حرام ميدانند.(30)
حال آيا ميتوان گفت امامي معصوم به طور مکرر دست به چنين عملي زند و اين عمل، توجيهي نداشته باشد که پدرش هم اقدام به جلوگيري از آن نمايد.
و بر اينها بيفزاييم چگونه ممکن است چنين اعمالي از شخصيتي که 20 بار پياده حج گذارد سر زند. کسي که چنين با خداوند نيايش ميکرد:
"اني لأستحيي من ربي ان القاه و لم امش الي بيته" فمشي عشرين مرة من المدينة علي رجليه.(31)
من از پروردگارم حيا ميکنم که او را ملاقات کنم در حالي که پياده به سوي خانه او نرفته باشم. اين بود که 20 بار پياده از مدينه به حج رفت.
و کسي که عابدترين و زاهدترين انسان زمانش بود.(32)
شش. صفت "مطلاق" (پرطلاق)، در جاهليت نيز مذموم بود. وقتي خديجه(س) به عمويش ورقه، از خواستگارانش سخن گفت و با وي مشورت کرد که به کدام پاسخ مثبت دهد، ورقه جواب داد: شيبه بسيار بدبين است، عقبه پيرمرد است، ابوجهل مردي متکبر و بخيل است، صلت مردي مطلاق است. آنگاه خديجه(س) گفت: نفرين خدا بر اينها باد، ولي آيا ميداني مرد ديگري هم از من خواستگاري کرده است ....
چگونه خصلتي که در جاهليت مورد ذم و سرزنش بود و مردمان آن دوره حاضر نبودند به چنين مردي زن دهند، آن وقت حضرت علي(ع) فرزند زاهد و پارساي خود را چنين وصف کرده باشد؟!
لذا با توجه به اين نقدهاي ششگانه نميتوان اين مضامين را پذيرفت.
خلاصه سخن در اين نوشتار اين شد که: 1ـ روايتهايي در منابع حديثي و تاريخي دلالت دارد که امام حسن مجتبي(ع) بسيار ازدواج ميکرد و بسيار زنانش را طلاق ميداد تا آنجا که سبب اعتراض پدر شد.
2ـ بر پايه اين روايتها تحليلهاي تاريخي و استنباطهاي فقهي، صورت گرفته است.
3ـ شواهد تاريخي و عقيدتي بر نادرست بودن اين روايتها دلالت دارد که به شش مورد اشاره شد.
4ـ از اين روايتها به جهت سستي و نادرستي، نميتوان هيچ حکم فقهي را استنباط کرد، چنان که تحليل شخصيت بر مبناي اينها نادرست است.
5ـ طلاق، مبغوضترين حلال خداوند است و تکرار آن بر مبغوضيت و منفوريت آن ميافزايد.(33)
پاورقيها: 1ـ وسائلالشيعة، ج15، ص271؛ مستدرک الوسائل، ج15، ص282.
2ـ الکافي، ج6، ص56، ح5.
3ـ همان، ص56، ح4.
4ـ دعائم الاسلام، ج2، ص257، ح980.
5ـ وسائلالشيعة، ج15، ص268، ب2، ح2 و ص271، ب4، ح1 و 2.
6ـ همان، ج8، ص427، ب23، ح1؛ ج15، ص268، ب2، ح1.
7ـ بحارالانوار، ج43، ص337، ب16، ح9؛ ج75، ص101، ب48، ح22.
8ـ همان، ج44، ص172، ح6 و 7.
9ـ همان، ص158، ح27 و ص169، ح4، و ص171، ح5.
10-مستدرک الوسائل، ج15، ص280، ب2، ح18238. (چاپ آل البيت)
11ـ همان، ح18239.
12ـ انساب الاشراف، ج3، ص25.
13ـ قوتالقلوب، ج2، ص246.
14ـ محجةالبيضا، ج3، ص69.
15ـ شرح نهجالبلاغه، ج4، ص8. (چهار جلدي)
16ـ تهذيب الکمال، ج6، ص236.
17ـ سير اعلام النبلاء، ج3، ص253، 262 و 267.
18ـ البداية و النهاية، ج8، ص42.
19ـ روضة الصفا، ج3، ص20.
20ـ تاريخ الخلفاء، ص191.
21ـ انساب الاشراف، ج3، ص25؛ شرح نهجالبلاغه، ج4، ص8.
22ـ حياة الامام الحسن، ج2، ص454 ـ 456؛ حقايق پنهان، ص352 ـ 354.
23ـ مناقب ابنشهر آشوب، ج4، ص38؛ بحارالانوار، ج44، ص169.
24ـ مروج الذهب، ج3، ص300.
25ـ حياة الامام الحسن(ع)، ج2، ص463 ـ 469 و ص457.
26ـ سنن ابيداود، ج2، ص632، ح2178.
27ـ وسائلالشيعة، ج15، ص268؛ مکارمالاخلاق، ص225؛ مجمعالبيان، ج10، ص304.
28ـ همان، ص267، ح3.
29ـ المبسوط، ج5، ص3؛ مفاتيح الشرايع، ج2، ص312؛ جواهرالکلام، ج32، ص116؛ الفقه علي المذاهب الاربعة، ج4، ص296.
30ـ الفقه علي المذاهب الاربعة، ج4، ص296.
31ـ بحارالانوار، ج43، ص399.
32ـ فرايد السمطين، ج2، ص68؛ بحارالانوار، ج16، ص60.
33ـ در پايان، مناسب است فهرستي از نوشتههايي که به تحليل و ارزيابي اين مسأله پرداخته، ارايه گردد: حياة الامام الحسن(ع)، باقر شريف القرشي، ج2، ص457 ـ 472. (دار الکتب العلمية) نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري، ص306 ـ 309. (انتشارات صدرا) زندگي امام حسن(ع)، مهدي پيشوايي، ص31 ـ 39. (انتشارات نسل جوان) الامام المجتبي(ع)، حسن المصطفوي، ص228 ـ 234. (مکتب المصطفوي)
از گوشه و کنار تاريخ، سيدعلي شفيعي، ص88. (کتابخانه صدر) زندگاني امام مجتبي(ع)، سيدهاشم رسولي محلاتي، ص469 ـ 484. (دفتر نشر فرهنگ اسلامي) حقايق پنهان، احمد زماني، ص331 ـ 354. (انتشارات دفتر تبليغات اسلامي) * چگونه خصلتي که در جاهليت مورد ذم و سرزنش بود و مردمان آن دوره حاضر نبودند به چنين مردي زن دهند، آن وقت حضرت علي(ع) فرزند زاهد و پارساي خود را چنين وصف کرده باشد؟!