صبر در سيره امام مجتبى (علیه السلام)
  • عنوان مقاله: صبر در سيره امام مجتبى (علیه السلام)
  • نویسنده: محمد محمدى اشتهاردى
  • منبع: زندگینامه اهل بیت عصمت و طهارت
  • تاریخ انتشار: 17:12:13 1-9-1403

 

اشاره

زندگى مردان بزرگ خدا هميشه پرحادثه است، حيات درخشان امام حسن (ع) از پرحادثه ترين زندگى رادمردان تاريخ است، با اين که بيش از 48 سال عمر نکرد، و بر اثر زهرى که مزدوران معاويه به او خوراندند به شهادت رسيد، ولى در همين دوران کوتاه، همواره با باطل گرايان حق ستيز در حال نبرد بود، در عصر پدر، دوش به دوش او با منافقان و منحرفان ستيز کرد، در جنگ هاى بزرگ جمل و صفين و نهروان، قهرمانى بى بديل بود، و به طور کلى نام او در پيشانى قاموس رنج ها مى درخشيد . وى در سخت ترين و تلخ ترين رخدادها پرچم نهى از منکر، مبارزه با نامردمى ها و طاغوت زدايى را برافراشت، و براى تثبيت حکومت حق، ايثارها و جانفشانى ها کرد .
آنچه بيش از ديگر ويژگى هاى امام حسن مجتبى (ع) - در زمان حيات و پس از شهادت - از برجستگى برخوردار بود، صبورى و حلم آن حضرت بود که تاثير بسزايى در زندگى وى و پيروانش داشت . امام - عليه السلام - آن گونه صبور بود که صبورى وى زبانزد عام و خاص شد و ضرب المثل «حلم الحسنية » درباره وى رواج يافت . در اين گفتار برآنيم تا ارجمندى حلم و مفهوم آن را مورد بررسى قرار دهيم، آن گاه نتايج درخشان آن را در زندگى امام حسن (ع) بنگريم .

 

 

ارجمندى حلم

خداوند در قرآن، حضرت ابراهيم (ع) قهرمان مبارزه توحيدى را چنين تمجيد مى کند: «ان ابراهيم لحليم اواه منيب؛ (1) همانا ابراهيم داراى صفت حلم و بسيار متوکل بر خدا و بازگشت کننده به سوى خدا بود .»
در آيه 101 صافات خداوند مى فرمايد: «فبشرناه بغلام حليم؛ ما ابراهيم را به نوجوانى داراى حلم بشارت داديم .»
منظور از اين فرزند، حضرت اسماعيل (ع) است، که ابراهيم (ع) از درگاه خدا درخواست فرزندى صالح کرد، و خداوند درخواست او را اجابت نمود، و او را به فرزندى که داراى خصلت والاى حلم است مژده داد، آن فرزند اسماعيل بود، چنان که در ماجراى آن ذبح عظيم، حلم و استقامت و صبر انقلابى خود را به خوبى نشان داد .
واژه «حليم » پانزده بار در قرآن بيان شده است که در يازده مورد از اوصاف خداوندى برشمرده شده (2) و در دو مورد، از اوصاف ابراهيم (ع) و در يک مورد از وصف اسماعيل (ع) و در موردى ديگر در وصف حضرت شعيب (ع) ذکر شده است .
بنابراين، «حلم » از ارزش هاى مهم اخلاقى و اسلامى است، و انسان هاى برجسته؛ مانند پيامبران چنين صفتى دارند، و انسان هايى که صفت حلم را به طور کامل دارند، مظهر يکى از صفات الهى هستند .
در فرهنگ روايى، روايات بى شمارى در تمجيد خصلت ارزشمند حلم از پيامبر (ص) و امامان (ع) به ما رسيده که نظر شما را به ذکر چند نمونه جلب مى کنيم:
اميرمؤمنان على (ع) فرمود: «کمال العلم الحلم؛ (3) کمال علم به صفت حلم بستگى دارد .»
نيز فرمود: «بوفور العقل يتوفر الحلم؛ (4) آن کس که عقل سرشار دارد، داراى حلم سرشار خواهد شد .»
امام صادق (ع) فرمود: «الحلم سراج الله؛ (5) حلم، چراغ تابان خدا است .»

 

 

مفهوم حلم

لغت شناس معروف قرآن، راغب در کتاب مفردات گويد: «حلم به معناى خويشتن دارى به هنگام هيجان غضب است، و از آن جا که اين حالت از عقل و خرد ناشى مى شود، گاه به معناى عقل و خرد نيز به کار رفته است . (6)
بنابراين، انسان داراى حلم کسى است که در عين توانايى، در هيچ کارى شتاب نمى کند، و در کيفر مجرمان شتاب زده نمى شود، روحى بزرگ دارد، و بر خشم و احساسات خود، مسلط است .»
چنان که در روايت آمده، شخصى از امام حسن مجتبى (ع) پرسيد: حلم چيست؟ فرمود: «کظم الغيظ و ملک النفس؛ (7) فرو بردن خشم، و تسلط بر خويشتن است .»
بنابراين، آنچه در ترجمه حلم معروف شده و از آن به عنوان «بردبارى » ياد مى کنند، صحيح به نظر نمى رسد، زيرا حلم
به معناى تحمل بار ديگران نيست، بلکه به معناى خويشتن دارى پرصلابت، و نرمش قهرمانانه است، که پايه استوار براى حفظ اخلاق و ارزش هاى اسلامى است . بر همين اساس امير مؤمنان على (ع) فرمود: «لا حلم کالصبر والصمت؛ (8) هيچ حلمى مانند استقامت و سکوت نيست .» بنابراين، استقامت و کنترل زبان، از شاخه هاى مهم حلم است، پس حلم مفهومى ضد عجز و تسليم دارد .

 

 

حلم امام حسن (ع)

امام حسن (ع) و ساير امامان (ع) فرهيخته و تربيت شده مکتب قرآن بودند، چنان که در روايت آمده: کنيزى شاخه گلى را به امام حسن (ع) اهدا نمود، آن حضرت او را آزاد کرد، انس بن مالک به آن حضرت عرض کرد: «آيا شما براى يک شاخه گل ناچيز، او را آزاد کرديد؟»
امام حسن (ع) در پاسخ فرمود: «ادبنا الله تعالى . . . ؛ خداوند ما را چنين تربيت کرده است .» آن جا که مى فرمايد: «اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردوها؛ هنگامى که کسى به شما تحيت گويد، پاسخ او را به طور بهتر، يا همان گونه بدهيد .» (9) پاسخ بهتر همان آزاد کردن او است .» (10)
حلم امام حسن (ع) از آيات قرآن نشات گرفته بود، از جمله از اين آيه که خداوند مى فرمايد: «. . . ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينک و بينه عداوة کانه ولى حميم؛ ناپسندى را با نيکى دفع کن، که ناگاه خواهى ديد همان کس که ميان تو و او دشمنى است، گويى دوستى گرم و صميمى است .» (11)
خصلت حلم امام حسن (ع) در حدى بود که مروان يکى از دشمنان پرکينه خاندان رسالت، که امام حسن (ع) را بسيار رنج داد و آزرد، گفت: «اين کارها را با کسى انجام دادم که حلم و خويشتن دارى او با کوه ها برابرى مى کند .» (12) به عنوان نمونه نظر شما را به فراز تاريخى زير جلب مى کنيم:
پير مردى ناآگاه از اهالى شام در مدينه، امام حسن (ع) را سوار بر مرکب ديد، آنچه توانست از آن حضرت بدگويى کرد، وقتى که فارغ شد، امام حسن (ع) کنار او آمد، و بدو سلام کرد، و در حالى که لبخندى بر چهره داشت به او فرمود: «اى پيرمرد! گمانم غريب هستى، و گويا امورى بر تو اشتباه شده، اگر از ما درخواست رضايت کنى از تو خوشنود مى شويم، اگر چيزى از ما بخواهى به تو عطا مى کنيم، اگر از ما راهنمايى بخواهى تو را راهنمايى مى کنيم، اگر کمک براى باربردارى از ما بخواهى، بار تو را برمى داريم، اگر گرسنه باشى تو را سير مى نماييم، اگر برهنه باشى، تو را مى پوشانيم، اگر نيازمند باشى تو را بى نياز مى کنيم، اگر گريخته باشى به تو پناه مى دهيم . اگر حاجتى دارى آن را ادا مى نماييم، اگر مرکب خود را به سوى خانه ما روانه سازى، و تا هر وقت بخواهى مهمان ما باشى، براى تو بهتر خواهد بود، زيرا ما خانه آماده و وسيع، و امکانات بسيار داريم .»
هنگامى که آن پير ناآگاه اين گفتار مهرانگيز نشات گرفته از حلم و صبر انقلابى امام حسن (ع) را شنيد، آن چنان دگرگون شد که اشک از چشمانش جارى گرديد و گفت: «گواهى مى دهم که تو خليفه خدا در زمينش هستى، خداوند آگاه تر است که مقام سالت خود را در وجود چه کسى قرار دهد، تو و پدرت مبغوض ترين افراد در نزد من بوديد، ولى اينک تو محبوب ترين انسان ها در نزد من هستي!»
سپس او به خانه امام حسن (ع) وارد شد، و مهمان آن بزرگوار گرديد، و پس از مدتى در حالى که قلبش سرشار از محبت خاندان رسالت بود، از محضر امام حسن (ع) بيرون رفت . (13)
فراموش نمى کنم هنگامى که حضرت امام خمينى - قدس سره - در اوايل پيروزى انقلاب در قم تشريف داشتند، روزى جمعى از چماق به دستان بدخواه، از خانه اى بيرون آمده و با شعار و داد و فرياد نزديک بيت امام آمدند، امام اگر اشاره اى مى کرد، مردم به آنها حمله کرده و آنها را تار و مار مى کردند، ولى امام در عين شجاعت و صلابت بى نظيرى که داشت، در اين مورد صلاح اسلام را در حلم و صبر انقلابى ديد، با حلم کم نظيرى، سکوت کرد، و قريب به اين مضمون فرمود: «کارى به آنها نداشته باشيد، مساله به مرور زمان حل خواهد شد .»
همان گونه که امام فرموده بود؛ مساله به طور طبيعى حل شد . آرى گاهى حلم و صبر انقلابى، اين گونه پى آمدى درخشان دارد، و کارسازتر از عکس العمل هاى ديگر خواهد بود .
امام حسن (ع) در عصر حکومت خودکامه معاويه، در وضعيتى قرار گرفت که اگر صلح تحميلى را (که به معناى آتش بس و متارکه جنگ موقت، مشروط به شرايط بود) نمى پذيرفت، و با خصلت والاى حلم و صبر انقلابى، با آن برخورد نمى کرد، کيان تشيع در خطرى عظيم، و جان همه شيعيان در معرض نابودى جدى قرار مى گرفت . از اين رو، در پاسخ به معترضان فرمود: «واى بر شما! شما نمى دانيد که من چه کرده ام، سوگند به خدا پذيرش صلح من براى شيعيانم بهتر است از آنچه خورشيد بر آن مى تابد و غروب مى کند . . . .» (14)
شايد بر همين اساس بود که پيامبر (ص) با بينش جهانى و پيش بينى وسيعى که داشت، در شان امام حسن (ع) فرمود: «لو کان العقل رجلا لکان الحسن؛ (15) اگر عقل، خود را به صورت مردى نشان دهد، آن مرد، حسن (ع) است .»

 

 

رفتار پرصلابت

پرواضح است که داشتن خصلت حلم، يک قانون غالبى است نه دائمى، بايد موارد را شناخت و بر اساس ضوابط اسلامى با آن برخورد کرد، در بعضى از موارد بايد سد حلم را شکست و فرياد زد و شدت عمل نشان داد، در آن مواردى که حلم موجب سوء استفاده گمراهان گردد . چرا که هميشه افرادى هستند که از شيوه حلم بزرگان، سوء استفاده مى کنند، و تا زير ضربات خردکننده شلاق مجازات قرار نگيرند، دست از کردار زشت خود برنمى دارند، در اين گونه موارد بايد در برابر آنها شدت عمل نشان داد، تا ايجاد مزاحمت نکنند، لذا در زندگى امام حسن مجتبى (ع) ملاحظه مى کنيم، در عين آن که به حلم معروف بود، در بعضى از موارد، فريادى چون صاعقه داشت که تار و پود دشمنان را مى سوزانيد . به عنوان نمونه؛ پس از ماجراى صلح تحميلى، معاويه به کوفه آمد، و در ميان ازدحام جمعيت برفراز منبر رفت، در ضمن گفتارش با گستاخى بى شرمانه اى از اميرمؤمنان على (ع) بدگويى نمود، هنوز سخن او به پايان نرسيده بود که امام حسن (ع) بر پله آن منبر ايستاد، و خطاب به معاويه فرياد زد: «اى پسر هند جگر خوار! آيا تو از اميرمؤمنان على (ع) بدگويى مى کنى، با اين که پيامبر (ص) در شان او فرمود: «من سب عليا فقد سبنى، و من سبنى فقد سب الله، و من سب الله، ادخله نار جهنم خالدا فيها مخلدا و له عذاب مقيم؛ کسى که به على (ع) ناسزا گويد، به من ناسزا گفته، و کسى که به من ناسزا گويد، به خدا ناسزا گفته، و کسى که به خدا ناسزا گويد، خداوند او را براى هميشه وارد دوزخ مى کند، و او در آن جا همواره گرفتار عذاب الهى است .»
آن گاه امام حسن (ع) از منبر پايين آمد و به عنوان اعتراض از مسجد خارج شد و ديگر باز نگشت . (16)
برخوردهاى پرصلابت امام حسن (ع) در برابر معاويه و مزدوران او، بسيار است، که به همين يک نمونه بسنده شد . (17)

 

 

دخالت در سياست

اينک اين سؤال مطرح مى شود که امام حسن (ع) بعد از شهادت پدر بزرگوارش حضرت على (ع) با آن که آن حضرت ده سال امامت کرد، تنها شش ماه و چهار روز خلافت و حکومت نمود، و سپس از کوفه به مدينه رفت و از سياست و حکومت دورى نموده و انزوا را برگزيد، آيا اين روش که نشات گرفته از حلم او بود، کناره گيرى از سياست نيست؟
پاسخ به طور خلاصه اين است که شرايط و جوى که دشمنان و بدخواهان، و حتى دوستان، براى آن حضرت ايجاد کردند، آن حضرت را قهرا از سياست و حکومت دارى کنار زدند، نه اين که او خودش کنار رفت، و هرگز حلم او باعث اين کار نشد، بلکه شرايط و صلاح اسلام، چنين اقتضا مى کرد، از اين رو در مدينه نيز در فرصت هاى مناسب، مطالب را به طور صريح بيان مى کرد، و با روش معاويه مخالفت مى نمود، به همين دليل معاويه نتوانست وجود آن حضرت را تحمل کند، و با پيام هاى محرمانه اش، جعده دختر اشعث را که همسر امام حسن (ع) بود، واداشت تا آن حضرت را مسموم نمايد . شهادت جانسوز او بزرگترين دليل بر دخالت او در سياست، و صلابت او در طاغوت زدايى است، چنان که حلم او نيز در اين راستا بود .

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1) هود (11) آيه 75 . در آيه 114 سوره توبه نيز نظير اين آيه با اندکى تفاوت آمده است .
2) مانند آيه 225 و 235 و 263 سوره بقره، و 155 سوره آل عمران، و . . . (المعجم المفهرس، ص 216 و 217) .
3 و 4) ميزان الحکمة، ج 2، ص 515 - 516 .
5) بحار، ج 71، ص 422 .
6) مفردات راغب، واژه حلم .
7) بحار، ج 78، ، ص 102 .
8) بحار، ج 77، ص 78 .
9) نساء (4) آيه 86 .
10) مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 18 .
11) فصلت (41) آيه 34 .
12) منتهى الآمال، ج 1، ص 171 .
13) کشف الغمه، ج 2، ص 135؛ بحار، ج 43، ص 344 .
14) بحار، ج 44، ص 19 «والله الذى عملت خير لشيعتى مما طلعت عليه الشمس او غربت .»
15) فرائد السمطين، ج 2، ص 68 .
16) احتجاج طبرسى، ج 1، ص 420؛ بحار ، ج 44، ص 91 .
17) براى اطلاع بيشتر در اين مورد، به کتاب هاى زير مراجعه کنيد: احتجاج طبرسى، ج 1، ص 398 تا 420؛ بحار، ج 44، ص 70 تا 109، کشف الغمه، ج 2، ص 144 تا 152 .