گستره عفاف به گستردگى زندگى
  • عنوان مقاله: گستره عفاف به گستردگى زندگى
  • نویسنده: حميده عامرى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 22:22:29 1-9-1403



«اللهم انى اسئلک الهدى و التقى والعفاف و الغنى و العمل بما تحب و ترضي» [1]
خداوند متعال نسخه هاى هدايت و سعادت بشريت را به واسطه پيامبران، هاديان و راهبران مصلح براى امتهاى مختلف فرستاده است، که کامل ترين آنها در دين مبين اسلام متجلى است. اين دستورات بر اساس شناخت دقيق ابعاد گوناگون وجودى انسان، متضمن دست يابى به زندگى شايسته و نيل به کمال حقيقى و سلامت جسم و روح اوست.
در آيين مقدس اسلام، برنامه تربيت بر اساس احياى تمامى تمايلات فطرى و هدايت همه خواهشهاى طبيعى بشر استوار است و شناخت اين تمنيات فطرى و ارضاى صحيح و معتدل هر يک از آنها اساسى ترين پايه تربيت انسان مى باشد. چنين تربيتى هماهنگ با نظام حکيمانه خلقت و بر وفق قانون آفرينش است، انسان را به شايستگى مى سازد و موجبات خوشبختى و سعادت ابدى او را فراهم مى کند.
«فاقم وجهک للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها» [2]
گرايش به زيبايى از قبيل: زيبا پوشيدن، زيبا سخن گفتن، خود را آراستن، معطر کردن و تمايلات جنسى، همه و همه امورى است که از فطرت انسان بر مى خيزد.
آنچه مهم است، نگهداشتن حريم و خارج نشدن از حد اعتدال در اين موارد مى باشد؛ نه سرکوب کردن خواهشها و تمايلات فطرى و درونى و نه تندروى و افراط در آنها، اساساً معناى عفت همين است. يعنى شخصى عفيف و پاکدامن است که بتواند شهوات و غرايز خود را تحت کنترل در آورد، به طورى که از حد اعتدال خارج نگردد.
پافشارى بر منزلت عفاف در دين اسلام تا جايى است که امام المتقين، امير مؤمنان حضرت على ابن ابيطالب (ع)، مقام و جايگاه عفيف را با مقام شهيد در راه خدا مقايسه مى کند. «ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف لکاد العفيف ان يکون ملکاً من الملئکه. پاداش مجاهد شهيد در راه خدا، بزرگتر از پاداش عفيف پاکدامنى نيست که قدرت گناه دارد و آلوده نمى گردد. همانا عفيف پاکدامن فرشته اى از فرشته هاست». [3]
اما با کمال تأسف، همزمان با گام نهادن بشر به سکوى آسمان و حکمفرمايى فن آورى بر مغز و اراده بشر، فرشته عفت و اخلاق نيز از بسيارى جوامع رخت بربست. زن که مظهر عفاف، حيا و عشق ورزى به قداست و پاکى مام بشريت محسوب مى شد و تداعى صفات فرشتگان در روى زمين و کانون گرم خانواده مى نمود؛ به عنوان ابزارى بى مقدار در کوى و برزن چون کالايى در دست طماعان و گردانندگان بازار هوى و هوس در آمد و در معرض هجوم همه جانبه جريانهاى سوء سياسى و تبليغاتى و سراشيبى سقوط قرار گرفت و کرامت ذاتى اش زير غبارى از غفلت و فراموشى مدفون شد.
از آن پس، اساس ازدواجها درهم ريخت و همه به دور آتش شهوت رقصيدند و نظام هاى دقيقى که در طول قرنها زندگى آدميان براى اداره و بقاى خانواده وضع شده بود و نيز روحانى ترين روابط انسانى ميان زن و مرد، يکباره فرو ريخت و از ارزش و اعتبار زن، در نظر مردانى که براى وصول به کعبه وجود زن، حريمى ملکوتى ساخته بودند، کاسته شد تا آنجا که آنچه از بدى، گناه، عصيان، خيانت، کم ارادتى و تجاوز به زن و مقام شامخ او بود، در حق او روا داشتند.
شکى نيست که حفظ سلطه اقتصادى، سياسى و نظامى کشورهاى سرمايه دارى استعمارگرى بر ساير کشورها و مناطق عقب نگاه داشته شده استعمار زده، بدون سلطة فرهنگى و تنيده بر افکار و عقايد و فرهنگ مردم اين مناطق، ممکن نبوده و نخواهد بود؛ که استعمار براى رسيدن به اين هدف شوم از کتب درسى مدارس گرفته تا مقالات علمى، برنامه هاى سينمايى، راديويى، تلويزيونى، ويدئويى، ماهواره و غيره به صورت گوناگون بهره بردارى مى کند و همواره در صدد است که مردم، بويژه روشنفکران جوان، بخصوص امت اسلامى را از تاريخ جامعة خود جدا سازد و طرز تفکر استعمارى را رواج دهدو هرچه افزونتر، از خود بيگانگى و بيگانه پرستى را توسعه بخشد.
آنچه مى تواند جامعه اى را از اين تفکرات شوم و اضمحلال و سقوط به ورطه نابودى مصون داشته و حفظ کند، ترويج فرهنگ دقيق عفاف و تبيين ابعاد مختلف آن در جامعه است. اين نوشتار به همين منظور انتخاب و تنظيم يافته است.

مفهوم و تعريف عفاف

در تعاليم اسلامى، مفهوم واژه عفت، بر کنترل شهوات و جلوگيرى آن در خروج از مرز اعتدال دلالت مى کند.
اين واژه از ريشه «عف» به معنى «خوددارى از آنچه حلال نيست و خوددارى از سخن يا عمل ناپسند» [4] گرفته شده است. کاربردهاى گوناگون از اين ريشه، همگى همين معنا را در بردارد.
عفاف و تعفف يعني: خوددارى نفس از محرمات و تقاضا داشتن از مردم است. [5]
«راغب اصفهاني» مى نويسد: عفت، حصول حالتى براى نفس است که در سايه آن غلبه شهوت نيست و يا آن حالت مانع غلبه شهوت است. [6]
العفه : ترک الشهوات من کل شيءٍ و غلب فى حفظ الفرج مما لايحل. [7]
در قرآن کريم نيز همين معنا، يعنى «حالت نفسانى که از غلبه شهوت باز دارد» آمده است. به بيان قرآن کريم عفيف به شخصى اطلاق مى شود که خود نگهدار و با مناعت باشد. [8]
اين تعبير در افراد و موارد مختلف، شرايط خاص خود را دارد. به عنوان مثال عفت در فقر عبارتست از: قناعت ورزى و حفظ نفس از تمايلات شهوانى تا گناهى از وى صادر نشود.
«للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله لايستطيعون ضرباً فى الارض يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف تعرفهم بسيمهم لايسئلون الناس الحافاً». [9] (اين صدقات) براى بينوايانى است که خود را در طاعت حق محصور کرده اند و در طلب قوت، ناتوانند و آنچنان در پرده عفاف اند که هر کسى حال ايشان نداند، پندارد که از توانگرانند. آنان را از سيمايشان مى شناسى، که به اصرار از کسى چيزى نخواهند.
عفت در غنى عبارتست از: نگهدارى و حفظ نفس از شهواتى که بواسطه وسعت مال و بودن امکانات مالى براى توانگر وجود دارد. «و من کان غنياً فليستعفف». [10]
عفت در افرادى که توانايى بر انجام نکاح ندارند، خوددارى نفس از شهوات و حفظ پاکدامنى از آلودگى به گناه از طريق: روزه گرفتن، انجام عبادات، همواره به ياد خدا بودن و ذکر او را در دل داشتن و فکر را در جلب رضايت پروردگار صرف کردن. «و ليستعفف الذين لايجدون نکاحاً حتى يغنيهم الله من فضله». [11] آنان که استطاعت زناشويى ندارند، بايد پاکدامنى پيشه کنند، تا خداوند از کرم خويش توانگرشان سازد.
«عفت در زنان سالخورده به نگهدارى حفظ خويشتن است از آنچه نفس بدان ميل مى کند، از قبيل: ظاهر کردن زينت و خودآرايي». [12] «و القواعد من النساء التى لايرجون نکاحاً فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهن غير متبرجات بزينه و ان يستعففن خيرلهن». [13] زنان سالمند که ديگر اميد شوهر کردنشان نيست، بى آنکه زينت هاى خود را آشکار کنند، اگر چادر خويش بنهند، مرتکب گناهى نشده اند ولى خوددارى کردن براى ايشان بهتر است.
در علم اخلاق عفت مقابل قوه شهويه است. چنانچه «هر گاه حرکت نفس بهيمى يعنى قواى شهوى معتدل گرديد و از حد خود تجاوز ننمود و مطيع عقل شد و غرق در شهوات نگرديد و در مخالفت با دستورات قوه عاقله ننمود و در آنچه راجع به قواى شهوانى است از زير پرچم سلطنت عقل خارج نشد، آن وقت متصف مى گردد به صفت حميده عفت، يعنى چنين کسى را عفيف گويند». [14]
ملا احمد نراقى صاحب کتاب معراج السعاده در تعريف عفت آورده است: «عفت عبارتست از مطيع و منقاد شدن قوه شهويه از براى قوه عاقله، تا آنچه امر فرمايد در خصوص اکل، شرب، نکاح و جماع متابعت کند و از آنچه نهى فرمايد: اجتناب نمايد». [15]

عفاف، ريشه در فطرت

آدمى، حقيقت واحدى است که حياتش از دو بعد مادى و معنوى تشکيل يافته است که هر کدام از اين دوبعد، قابليت رشد و تکامل دارند. تکامل و يا نقص هر يک نيز بر ديگرى اثر مستقيم مى گذارد. هر چند اين دو بعد از يکديگر جدا هستند، اما اثر کمال و نقص آنها بر يکديگر قابل تفکيک نيست.
آنچه فراتر از اين دو بعد (مادى و معنوي) بر حيات انسانى مؤثر است، نوع نگرش هر فرد نسبت به خود و جهان پيرامونش مى باشد. اين نگرش ها و دگرگونى بر قبض و بسط دامنه حيات مادى و معنوى انسان اثر مى گذارد. از اين روست که زندگى انسانها و اهداف آنها در گذشته و حال با يکديگر تفاوت چشمگيرى دارد.
با اين وجود، نبايد چنين تلقى کرد که با تغيير و دگرگونى نگرشها همه چيز متحول مى شود و هيچ نقطه اشتراکى باقى نمى ماند. بلکه مى توان موارد اشتراک زيادى را نام برد که در همه دوره ها ثابت و ارزشمند بوده است. حس عدالت خواهى، نوع دوستى، ظلم ستيزى، صداقت خواهى، تجليل از مصلحان اجتماعى و . . . . اينها همه نشان دهنده اين مطلب است که يکسرى از باورهاى کلى و واحد در ميان انسانها و در همه ادوار حاکم مى باشد؛ گرچه مصاديق و نمونه هاى آنها متفاوت است. از اين باورها در اديان الهى با عنوان فطرت ياد مى شود.
فطرت، امرى است که خداى متعال آن را در وجود هر فرد قرار داده و انسان بدون اکتساب، به آن ميل و رغبت دارد. عفاف نيز يکى از اين باورهاست. روح عفت و پرواپيشگى از بدو خلقت آدمى تاکنون بر انسان حاکم بوده است. البته ممکن است شکل، اندازه و کيفيت بروز آن در دوره هاى مختلف متفاوت باشد، اما اين خصلت هميشه بروز و ظهور داشته است. قرآن کريم در داستان آفرينش آدم و حوا ازاين خصلت فطرى چنين ياد مى کند: «فدلهما بغرور فلما ذاقا الشجره بدت لهما سوءتمها و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنه» [16] (شيطان) آن دو را فريفت و به پستى افکند. چون از آن درخت خوردند، شرمگاههايشان آشکار شد و به پوشيدن خويش از برگهاى بهشت پرداختند.
در اديان الهى نيز توصيه به عفاف و حيا شده است.
در رساله پولس در عهد جديد مى خوانيم: «زنان، خويشتن را به لباس مزين به حيا و پرهيزکارى بيارايند، نه به زلفها و طلا و مرواريد و رخت گرانبها». [17]
برخى بر اساس مجسمه هاى برجا مانده، کتيبه و نقش برجسته هاى تاريخى چنين استنتاج کرده اند که سرما و گرما، علت اصلى اختيار پوشاک نبوده، بلکه علت آن حيا و پوشاندن شرمگاه بوده است [18] و
زنان ايرانى در دوره هاى مختلف از مادها، هخامنشيان، اشکانيان و ساسانيان نيز داراى پوشش بوده اند. [19]
«فريدوجدي» در اين باره مى نويسد: حجاب زنان قدمتى طولانى دارد، آنگاه به نقل از دائرهالمعارف لاروس چنين ادامه مى دهد، زنان يونانى در دوره هاى گذشته صورتها و اندامشان را تا روى پا مى پوشاندند. سخن در مورد حجاب، در لابلاى کلمات قديمى ترين مؤلفين يونانى نيز به چشم مى خورد، حتى «بنيلوب» همسر پادشاه «عوليس» نيز با حجاب بوده است و زنان شهر «تيب» نيز داراى حجاب خاصى بودند بدين صورت که حتى صورتشان را نيز با پارچه مى پوشاندند. اين پارچه داراى دو سوراخ بود که مقابل دو چشمان قرار مى گرفت تا بتوانند به خوبى ببينند. در «اسبرطاء» از موقع ازدواج حجاب را رعايت مى کردند. نقشهائيکه بر جاى مانده حکايت مى کند که زنان سر را پوشانده ولى صورتهايشان باز بوده است و هنگامى که به بازار مى رفتند، صورت هايشان را نيز مى پوشانده اند. حجاب در زنان سيبرى و ساکنان آسياى صغير وجود داشته و زنان رومانى از حجاب شديدترى برخوردار بوده اند. [20]
همة اين موارد نشان مى دهد که حيا و عفت، خصلتى انسانى است و آدميان به حکم نهاد و آفرينش خويش بدان رغبت دارند. هنوز قوانين جهانى بر لزوم جلوگيرى از کارهاى خلاف عفت تأکيد دارند، اگر چه رعايت آن در همه جا يکسان نيست و ميزان به فعليت رسيدن آن در افراد مختلف است.

شکل گيرى عفاف در سايه وراثت و تربيت

دو عامل وراثت و تربيت، نقش مهم و مؤثرى در پرورش سجاياى اخلاقى، پاکدامنى، سعادت و خوشبختى انسان دارند. با شناخت دقيق وتوجه کافى به دو موضوع وراثت و تربيت و بکارگيرى دستورات صحيح و مناسب در اين زمينه مى توان صاحب نسلى پاک، سالم و سعادتمند بود.
«وراثت عبارت است از نيروى طبيعى در موجود زنده که به وسيله آن، صفات از اصل به نسل منتقل مى شود، خواه اين صفات مخصوص اين نسل باشد،خواه مشترک ميان تمام افراد اين نوع يا بخشى از آنها باشد». [21]
به تعبير ديگر: «انتقال صفات و خصوصيات جسمانى، روانى و حالات و ويژگيهاى اخلاقى و رفتارى از پدر و مادر و يا اجداد به نسلهاى بعدي». [22]
اين خصوصيات و ويژگيها در جهت مثبت يا منفى در افراد تأثير مى گذارند، «سلامت يا بيمارى والدين، اختلالات روانى و عاطفى، عفت و يا آلودگى، سطح درک و فرهنگ، ايمان و اعتقاد، خوى و اخلاق والدين، همه و همه در زندگى انسان مؤثرند.
علم روانشناسى ژنتيک ثابت کرده است که حتى حال و هواى زن و شوهر در حين انتقال نطفه در فرزندان اثر مى گذارد، اضطراب و تشويش، امنيت خاطر، حتى احساس گناه و فريب، در سرنوشت کودک مؤثر است». [23]
اميرمؤمنان حضرت على (ع) در بيان اين امر مهم مى فرمايند: «اذا کرم اصل الرجل کرم مغيبه و محضره» [24] وقتى اصل و ريشه انسان، خوب و شريف باشد، نهان و آشکارش خوب و شريف است و در جاى ديگر مى فرمايند: «حسن الاخلاق برهان کرم الأعراق» [25] نيکويى اخلاق، دليل پاکى و فضيلت ريشه خانوادگى است. چنانکه از پيامبر اکرم (ص) روايت شده است که فرمود: «الشقى شقى فى بطن امه و السعيد سعيد فى بطن امه» [26] بر اين اساس مراقبت ها و خودسازى جسمى و روحى پدر و مادر، تقوى، عفاف و پيراستن خود از محرمات و معاصى نقش بسيار مؤثر و مهمى در سعادت فرزند دارد.
مرحوم شيخ مرتضى انصارى (ره) پيشرفت هاى علمى و معنوى خود را نتيجه زحمات و رعايتهاى مادرشان مى دانند و دانشمندانى همچون آيت الله مطهرى و بهشتى که نقش مهمى در تبيين فرهنگ اسلام داشتند از مادرانى پاکدامن، شجاع، مؤمن و عفيف برخوردار بودند [27] و به همين خاطر است که در حديث نبوى (ص) اينگونه آمده است «طوبى لمن کانت امه عفيفه». [28]
محيط تربيتى کودک، يعنى محيطى که شخص در آن متولد مى شود و در آنجا رشد مى يابد نيز، در سعادت و شقاوت او بسيار مؤثر است. پدران و مادرانى که محيط مساعدى براى تربيت صحيح فرزندانشان به وجود مى آورند و در معاشرت با آنان گفتارى پاک و رفتارى پسنديده دارند و قدم به قدم، برنامه هاى تربيتى و فضائل اخلاقى را در پرورش فرزندان خود، مد نظر قرار مى دهند، مى توانند جوانانى از هر جهت شايسته تربيت کنند و از اين طريق اوامر الهى را اجرا و وظيفه خود را نسبت به فرزند و جامعه انجام دهند.
بسيارى از بدبختى هاى اجتماعى و آلودگى هاى اخلاقى و بى عفتى جوانان از محيط خانواده سرچشمه گرفته و معلول تربيت هاى نادرست و يا عدم نظارت والدين بر فرزندان است.
«کل مولودٍ يولد على الفطره، فابواه يُهَوِّدانه و يُنصِّرانه و يُمجّسانه» [29] هر نوزادى بر فطرت الهى بدنيا مى آيد، پس پدر و مادر او را به دين يهود و نصرانى و زرتشتى گرايش مى دهند. بنابراين وراثت و تربيت خانوادگى، اساس شخصيت فرد را تشکيل مى دهد و مى تواند او را به انسانى عفيف با اخلاق و موفق، يا انسانى فاسد، منحرف و مضر تبديل کند.

دامنه عفاف

بررسى ابعاد مختلف عفاف و گستره آن در شئونات فردى و اجتماعى دامنه وسيعى دارد که با استفاده از قرآن وسنت به چند مورد آن اشاره مى کنيم:

1 – عفت در فکر

گرانبها ترين سرمايه اى که خداوند به نوع بشر ارزانى داشته، گوهر فروزان عقل است. همه اعمال، احساسات، رفتار و حتى توانائيهايمان بر اساس انديشه و فکر حالت مى گيرد. هر عمل و رفتارى چه خوب و چه بد، چه اينکه نتيجه آن خير يا شر باشد، از فکر و انديشه سرچشمه مى گيرد. به عبارت ساده تر، آنگونه که مى انديشيم، عمل مى کنيم.
هرچه تفکر انسان متعالى تر و با فطرت کمال جوى او (که خالى از هرگونه زشتى و پليدى است) بيشتر منطبق باشد سريعتر راه تکامل را مى پيمايد. چنانچه، مولاى متقيان، حضرت على (ع)مى فرمايند: «من عقل عف» [30] هر آنکس که عقل دارد عفت مى ورزد و در جاى ديگر مى فرمايد: «عقل انسان، به ميزان عفت و قناعتش سنجيده مى شود». [31]
از اين رو، عقل يکى از عوامل مؤثر در تعديل خواهشهاى نفسانى و رام کردن غرائز بشرى است. عقل بر اساس محاسبه صحيح، آزادى انسان را محدود مى کند و در مسير زندگى، راه را از بيراهه و روا را از ناروا تمييز مى دهد. عقل مى تواند شهوات و تمايلات بشر را اندازه گيرى کند و موجبات تعديل خواهشها را فراهم آورد و همچنين قادر است غرايز آدمى را به خير و صلاح هدايت کند و از تندروى و طغيان باز دارد و خلاصه عقل، راهنمايى است که پيروى از آن مايه فلاح و رستگارى بشر است. حضرت على (ع) در اين باره مى فرمايند: «فکرک يهديک الى الرشاد» افکار عاقلانه ات تو را به راه صواب و هدايت واقعى راهنمايى مى کند. [32]
انسانى با شرف است که افکار او شريف و بالعکس انسانى آلوده و گنهکار است که انديشه و فکر او آلوده باشد. جان کلام اين است: براى رسيدن به زندگى حقيقى و سعادتمندانه محتاج انديشه و فکرى عفيف، صادق و قابل اعتماد هستيم.

2 – عفت در نگاه

ارزش و اهميت اين موضوع از اين بابت است که چشم، دروازه دل است. آنچه از اين دريچه وارد وجود شخص مى شود، گاهى او را به سر منزل سعادت و گاه به ورطه سقوط و ذلت مى کشاند. دل، آنچه را که از طريق چشم مى بيند و حس مى کند، مورد تحليل قرار داده و زمينه را براى انفعال در برابر شرايط موجود و در پى آن حرکت براى کسب و تصرف آن شرايط و اقناع آن فراهم مى نمايد. و اين سخن درستى است که «هر آنچه ديده بيند دل کند ياد» حال فرق نمى کند که آن نگاه به صواب بوده و مجاز و يا ناصواب بوده و غير مجاز.
از آنجا که خداوند، خالق انسان است و نسبت به تمام صفات و اخلاقيات او آگاهى کامل دارد، مصلحت، خير و صلاح او را بهتر از هر کسى مى داند، لذا به عفت در نگاه توصيه فرموده و انسان را از نگاه هاى آلوده برحذر مى دارد. «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم. . . و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن» [33] بيان صريح اين آيات مبنى بر حرمت نگاه کردن مرد و زن نامحرم به يکديگر است. «يغضوا» از ماده «غض» است و در تفاسير، معانى مختلفى براى آن آورده اند:
1 – غضّ بصر: به معنى چشم بستن، نگاه نکردن، روى هم نهادن پلک هاى چشم است. [34]
2- برخى آن را به معناى کم کردن نگاه، سستى در نگاه، خيره نشدن به يک چيز، مى دانند. [35]
شايان ذکر است که، در اين آيه، متعلق فعل آورده نشده است، يعنى خداوند نمى گويد از چه چيز چشمان خود را فرو گيريد، اما با توجه به سياق آيات، مخصوصاً آيه (31، نور) که سخن از مسئله حجاب به ميان آورده، به خوبى روشن مى شود که منظور، نگاه نکردن به زنان نامحرم است.
حدود و مشخصات نگاه در آن آيه دقيقاً مشخص نيست، بر اين اساس برخى عقيده دارند چون نگاه به نحو مطلق ممنوع شده و قيد و شرطى ندارد، هر نوع نگاهى را شامل مى شود. برخى ديگر مى گويند: با توجه به قرينه (من) که ظاهراً در اينجا به معنى تبعيض است و هم به قرينه «الا ما ظهر منها» که عدم وجوب ستر وجه و کفين را مى رساند، نگاه کردن به نحو مطلق، ممنوع نيست و موارد استثنايى دارد. اين استثنائات عبارتند از:
1 – نگاه کردن به دختر يا زنى که شخص، قصد دارد با او ازدواج کند، مشروط بر اينکه:
الف- قصد تلذذ نداشته باشد؛
ب – احتمال توافق ازدواج برود؛
ج – تزويج با آن زن، بلامانع باشد، مثلاً در عده کسى نباشد؛
د – نگاه، به منظور شناخت کاملتر باشد نه اينکه چيزى بر اطلاعات او نيفزايد؛
و- به آن مقدار نگاه که هدف او را در شناخت تأمين مى کند، اکتفا نمايد؛
ه – مرد نمى تواند به منظور همسريابى، به اين و آن نگاه کند.
2 – نگاه به زنان اهل کتاب، اقليت هاى مذهبى و زنان کفار جايز است، مشروط بر اينکه:
الف- قصد لذت و شهوت، در کار نباشد؛
ب - ترس افتادن به گناه و حرام وجود نداشته باشد؛
ج – تنها به مواضعى نگاه جايز است که عادت آن زنان، به آشکار ساختن آن است.
3 – طبيب يا پرستار، در معالجه بيماران، مى تواند به قدر ضرورت به نامحرم نظر کند، يا بدن او را لمس نمايد. مشروط بر اينکه:
الف طبابت، منحصر به مرد باشد؛
ب – نظر يا لمس براى تشخيص بيمارى ضرورى باشد؛
ج – در موارد جواز به مقدار ضرورت اکتفا شود.
4- در موارد نجات از غرق شدن يا سوختن و سوانح ديگر نيز، حکم چنين است.
5 – نگاه به کودکان نابالغ، در حد معمول اگر از روى هوا و هوس نباشد، جايز است. [36]
دومين دستور در اين آيات، حفظ فروج است « . . . . و يحفظوا فروجهم . . . .» «. . . . و يحفظن فروجهن . . . .» و مراد پوشاندن آن از نظر نامحرمان است نه حفظ آن از زنا و لواط.
همچنين امام صادق (ع) با الهام از کلام خداوند مى فرمايند: «کل آيه فى القرآن فيها ذکر الفروج نهى من الزنا الا هذه الايه فانها من النظر» هر آيه اى که در قرآن از حفظ فروج سخن مى گويد، منظور حفظ کردن از زناست، جز اين آيه که مراد، حفظ کردن از نگاه ديگران است. عبارت «ذلک ازکى لهم» در اين آيه، اشاره دارد که توصيه به عفاف و لزوم پرهيز از چشم چرانى و يا خودنمايى زن، به منظور پاکسازى جان و روان انسانها و تطهير آنان از پليدى، آلودگى، نابسامانى هاى اخلاقى، خانوادگى و اجتماعى است و اين امرى است که با سعادت مرد و زن و نسل انسانى مرتبط است.
آرى نگاه، جرقه اى است که غريزه را شعله ور مى سازد. «النظره بعد النظره تزرع فى القلب شهوه و کفى بها لصاحبها فتنه» [37] نگاه پس از نگاه، همچون تيرى از تيرهاى زهرآگين شيطان است که چه بسا مدت آن کوتاه ولى مورث حسرت و افسوسى دراز و طولانى است. «و النظر سهم من سهام ابليس مسموم و کم من نظره اورثت حسره طويله» [38] افراد چشم چران بيش از هر کس جان و روان خود را به تعب مى اندازند و پس آن دچار اضطراب، نگرانى و به جوش آمدن هيجانات خود مى شوند و به دنبال آن طعمه هوس آلود، باعث رسوايى براى خود و ديگران مى گردند. از اين روست که امامان ما به انذار و تبشير پيروان خود پرداخته و احاديثى در مدح و تشويق کسانى که در نگاه خود عفت داشته و عقاب سخت و دردناک افرادى که خود را به ورطه چشم چرانى و نگاه آلوده انداخته اند، بيان فرموده اند. امام صادق (ع) در اين باره تصريح مى فرمايند: وقتى انسان نگاهش به سيماى زنى مى افتد چشمش را ببندد و به آسمان متوجه گردد خداى متعال بلافاصله يکى از حوريه هاى بهشتى را به عقد او در مى آورد. [39] و حضرت رسول اکرم (ص) مى فرمايند: هر مسلمانى که يکبار به زنى بنگرد، آنگاه چشم از او باز دارد، خداى متعال او را با عبادتى انس دهد که لذت آن را در قلب خويش احساس کند. [40] در جاى ديگر امام صادق (ع) مى فرمايد: هر کس چشم خود را از گناه پر کند، روز قيامت خدا چشم او را از آتش پر خواهد ساخت مگر توبه و بازگشت نمايد. [41]

3- عفت در معاشرت

واضح است که فعاليتهاى اجتماعى زنان و حضور آنان در عرصه هاى مختلف، زمينه تعامل و ارتباط بين زن و مرد را بيشتر کرده است. در پرتو حضور اجتماعى، بسيارى از استعدادها و قابليتها به فعليت مى رسد، تعليم و تعلم، توسعه، تکنولوژى و بالا رفتن فهم سياسى و آگاهى از زمان محقق مى شود و همچنين در سايه فعاليت اجتماعى، وظيفه امر به معروف و نهى از منکر عملى مى گردد. از اين رو يکى از انگيزه هاى دعوت به مشارکت اجتماعى زنان، بالا رفتن شخصيت علمى، معنوى و اجتماعى آنان است، که بدون اين حضور، انجام اين مهم دست يافتنى نيست و يا با دشوارى و مشقت همراه است. از طرف ديگر اساس شريعت اسلام و سنت نبوى بر آسان گيرى است. خداوند متعال در قرآن کريم مى فرمايند: «يريد الله بکم اليسر و لايريد بکم العسر» [42] اگر قرار باشد زنان در خانه بمانند و به امور خانه دارى، بچه زايى، شيردادن و بزرگ کردن آنها بپردازند و مسائل و تکاليف خود را تنها از طريق مردان محرم جويا شده و به انجام برسانند؛ زندگى و حياتشان خالى از حرج و صعوبت نخواهد بود.
در زمان رسول خدا (ص) زنان پرسشهاى خود را از پيامبر (ص) مى پرسيدند و هيچ گاه رسول خدا آنها را منع نمى کرد. آنچه مسلم است و از قرآن و سيره پيامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) دريافت مى شود، اين است که زنان با رسول اکرم (ص) و امامان بزرگوار معاشرت و گفتگو داشته و اين يک امر طبيعى و عادى بوده است. حتى قرآن، بيعت با زنان را که يکى از بارزترين نمونه هاى مشارکت سياسى و اجتماعى زنان است، پذيرفته [43] و پيامبر اکرم (ص) چندين مرحله با زنان (هم در زمينه پذيرفتن اسلام و هم پيشوايى ايشان به عنوان رئيس حکومت اسلامي) بيعت کرده اند.
در آيه ديگر به صراحت مالکيت زنان و مردان را بر آنچه کسب مى کنند تأييد مى نمايد [44] و اين نشان دهندة آن است که خداوند، مالکيت، کسب و تلاش اقتصادى را مختص مردان ندانسته است. اين تعامل و ارتباط در سوره قصص، آنجا که از شبانى دختران شعيب سخن به ميان آمده است، به وضوح مشاهده مى شود. همچنين مشارکت زنان در جنگهاى صدر اسلام و پس از آن بر کسى پوشيده نيست. تهيه غذا، يارى مجروحان و حتى در برخى صحنه ها رويارويى با دشمن و برگرفتن سلاح دليل بر حضور مؤثر زنان است.
اين امر به حدى واضح و روشن است که در کتب حديث و سيره، باب هايى بدان اختصاص داده شده است. در صحيح بخارى و صحيح مسلم نيز بابى به عنوان «غزوة النساء مع الرجال» به چشم مى خورد.
بنابراين از ديدگاه اسلام، مشارکت اجتماعى زنان و تعامل و ارتباطاتى که در اين زمينه پيش مى آيد تجويز شده، اما اين روابط، همواره داراى آداب و شرايطى است که آن را عفت در روابط اجتماعى ناميده ايم. از جمله اين آداب:
الف پرهيز از محادثه که آن عبارت است از: گفتگويى که هزل و لهو را به همراه داشته و با نوعى فتنه انگيزى آميخته است. حضرت رسول (ص) مى فرمايند: «و من فاکه امره لايملکها حبسه الله بکل کلمه کلمتها فى الدنيا الف عام» [45] هر کس با زن نامحرم شوخى کند، براى هر کلمه اى که با او سخن گفته، هزار سال زندانى مى گردد.
ب پرهيز از خلوت، امام موسى بن جعفر به نقل از پيامبر فرمودند: هر کس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، هرگز در جايى که نفس زن نامحرمى را مى شنود، توقف نکند. [46] همچنين رسول اکرم مى فرمايند: آگاه باشيد هرگز مرد و زنى با هم خلوت نمى کنند مگر آنکه سومى آنان شيطان است. [47]
ج پرهيز از مصافحه، حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: «و من صافح امره تحرم عليه فقد باء بسخط من الله عزوجل». [48] هر کس با زنى که محرم او نيست مصافحه کند غضب حق تعالى را براى خود خريده است.
در جاى ديگر مى فرمايند: هر کس به طور حرام با زنى مصافحه کند، يعنى با او دست بدهد، روز قيامت در غل و زنجير بسته و به آتش انداخته مى شود.
د پرهيز از استعمال عطر و بوى خوش، رسول خدا فرمودند: هر زنى که خود را خوشبو کند و از خانه خارج شود مورد لعنت قرار مى گيرد تا زمانى که به خانه مراجعت کند. [49]
در جاى ديگر مى فرمايند: «اذا تطيبت المره لغير زوجها فانما هو نار و شنار» [50] زنى که خود را براى ديگران خوشبو کند، خود آتش است و ننگ محسوب مى شود.

4 - عفت در زينت

تمايل آدمى به زيبايى و جمال، يکى از خواهشهاى فطرى بشر است و احساس لذت از مناظر زيبا، با سرشت انسان آميخته است.
«قل من حرم زينه الله التى أخرج لعباده» [51] علامه طباطبايى در ذيل اين آيه مى فرمايد: «خداى متعال در اين آيه زينت هايى را معرفى مى کند که براى بندگان ايجاد و آنان را فطرتاً به وجود آن زينت ها و استعمال و استفاده از آنها ملهم نموده است و روشن است که فطرت الهام نمى کند مگر به چيزهايى که وجود و بقاى انسان منوط و محتاج به آن است». [52]
اين نکته واضح است که براى شناسايى همه زيباييها و درک جمال طبيعى و هنرى، تنها حس فطرى جمال دوستى کافى نيست، بلکه بايد اين نيروى طبيعى، تربيت و در پرتو پرورشهاى صحيح بسط و توسعه يابد. پرورش صحيح مى تواند استعدادها را آشکار سازد و از قوه به فعليت درآورد. به هر نسبتى که سطح دانش و فرهنگ يک کشور ترقى کند و به هر نسبتى که عواطف مردم شکفته تر شود، زيبائيها بهتر درک و احساس مى گردد. چنانچه در دنياى امروز و بين ملل و اقوام پيشرفته، مسئله زيبايى مورد کمال توجه قرار گرفته و تمام طبقات مردم، به زيبايى ابراز علاقه شديد مى کنند و اين حس پيوسته رو به فزونى است و روز به روز تشديد مى شود.
آيين مقدس اسلام نيز که برنامه جامع سعادت و کاميابى بشر است به اين موضوع توجه مخصوص دارد و در ضمن تربيت و پرورش قوه جمال دوستى، استفاده از آن را نيز به پيروان خود توصيه مى کند و با حمايت از اين قوه، يکى از خواهشهاى طبيعى بشر را ارضاء مى نمايد و حتى در کتب اسلامى، روايات بسيارى در باره ارزش زيبايى و جمال انسان آمده است. رسول خدا (ص) فرمودند:«عليکم بالوجوه الملاح و الحدق السود» [53] بر شما باد که با خوب رويان نمکين صورت و مشکين چشم معاشرت کنيد. حضرت على (ع) در اين باره فرمودند: «حسن وجه المؤمن حسن عنايه الله به» [54] روى زيباى مردم با ايمان، عنايت نيکوى خداوند به آنان است.
بدين سان جامه زيبا پوشيدن، مسواک زدن، شانه و روغن زدن به مو و گيسوان، معطر بودن، انگشتر فاخر به دست کردن، و سرانجام آراستن خويش هنگام عبادت و معاشرت با مردم در مسجد يا محيط خانواده و اجتماع، از مستحبات مؤکد و جزء برنامه روزانه مسلمانان است و اين مطلب، از آيات قرآنى به خوبى استفاده مى شود. «يا بنى آدم خذوا زينتکم عند کل مسجد» و «قل من حرم زينه الله التى أخرج لعباده و الطيبات من رزق» در اينکه مراد از «زينتکم» چيست و چه مواردى را شامل مى شود، مطالب بسيارى در کتب تفسير آمده است. برخى معتقدند چون اين کلمه به صورت مطلق آمده است تمام زينت هاى جسمى و معنوى را شامل مى شود. [55]
علامه طباطبايى در اباحه اين زينت ها مى فرمايند: «ذکر طيبات رزق و عطف آن بر زينت و قرار دادن اين عطف در سياق استفهام انکارى، دليل بر اين است که زينت و رزق طيب را شرع و عقل و فطرت مباح کرده است». [56]
حضرت امام حسن مجتبى (ع) بهترين جامه هاى خود را در نماز مى پوشيدند و در جواب کسانى که سبب اين کار را جويا شدند، فرمودند: «ان الله جميل و يحب الجمال فاتجمل لربي» [57] خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد؛ پس خود را براى پروردگارم زيبا مى سازم.
همچنين «عباد بن کثير» که فردى زاهدنما بود، به امام صادق (ع) که لباس آراسته پوشيده بودند، اعتراض کرد و گفت: «يا ابا عبدالله تو از خاندان نبوتى و پدرت على (ع) هميشه کرباس مى پوشيد؛ اين لباس هاى فاخر چيست که به تن کرده اي؟چرا به لباس ساده ترى اکتفا ننمودي؟ حضرت در جواب فرمودند: واى بر تو عباد! اين چه اعتراضى است که مى کنى، خدا وقتى به بنده اش نعمتى داد، دوست دارد آن نعمت را ببيند. [58]
بنابراين، خداوند نهى از زينت نمى کند، بلکه آنچه مذموم است و مورد نهى واقع شده، نهى از تبرج «و لاتبرجن تبرج الجاهليه الاولي» [59] و آشکار کردن زينت در محافل اجتماعى که محل کار و تلاش زن و مرد مسلمان است، مى باشد. «و لايبدين زينتهن». [60] بر اين اساس نه تنها استفاده از زينت ها از نظر شرع اشکال ندارد، بلکه ارضاء تمايل خود آرائى و زينت که يکى از خواهشهاى فطرى است، به تکامل ذوق و هنر و شکفتن احساسات کمک مى کند و انسان را به راه تعالى روحى و پيشرفت هاى عاطفى سوق مى دهد.
اما بايد توجه داشت که اين کار به زياده روى و افراط نگرايد و از حد شايسته و اعتدال خود تجاوز نکند. تجمل پرستى، زياده روى و بى عفتى در زينت و خودآرائى، عوارض نامطلوبى دارد. اگر اين غريزه از حد و مرز شرعى خود خارج شود، آدمى را مى فريبد و کام او را تلخ و زندگى را بر وى تنگ مى کند و او را در دام شيطان اسير مى سازد.
علامه طباطبايى در اين باره مى گويد: «کمتر فسادى در عالم ظاهر مى شود و کمتر جنگ خونينى است که نسل ها را قطع و آبادى ها را ويران سازد و منشأ آن اسراف و افراط در استفاده از زينت ها و رزق نبوده باشد، زيرا انسان طبعاً اينطور است که وقتى از جاده اعتدال بيرون شد و پا از مرز خود بيرون گذاشت، مشکل مى تواند خود را کنترل کند». [61]
امام صادق (ع) مى فرمايند: «پيامبر (ص) زن را از اينکه براى فرد اجنبى زينت کند، نهى فرمود و اگر چنين کرد، حق است که خداوند او را در آتش بسوزاند». «نهى ان تتزين المرئه لغير زوجها فان فعلت کان حقا على الله أن يحرقها بالنار». [62]

5-عفت در کلام

گسترده فعاليت هاى زنان در جامعه کنونى، اهميت بحث در اين موضوع را روشن مى کند و احکامى که ما از منابع اسلامى در اين باره بدست مى آوريم، همه و همه بيانگر توجه دقيق و موشکافانه اسلام نسبت به سلامت جامعه و فرد مى باشد، قرآن به انسان دستور داده که به گونه اى هوس انگيز سخن نگوئيد که بيماردلان در شما طمع کنند، «فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض و قلن قولاً معروفا» [63] (جمله «فلا تخضعن بالقول» اشاره به کيفيت سخن گفتن دارد، يعنى به هنگام سخن گفتن جدى، خشک و بطور معمولى سخن بگوئيد.
جمله «قلن قولاً معروفا» اشاره به محتواى سخن گفتن دارد، يعنى بايد به صورت شايسته که مورد رضاى خداى متعال و پيامبر (ص) و توأم با حق و عدالت است، سخن گفت، البته (قول معروف) معنى وسيعى دارد و هرگونه گفتار باطل و بيهوده و گناه آلود و مخالف حق را نفى مى کند. [64]
بنابراين از نظر قرآن هر گونه ناز و غمزه در کلام، با ادا و اطوار سخن گفتن، تغيير صدا که افراد شهوت ران را به فکر گناه مى افکند و هر گونه سخن باطل و غير حقى مردود است.

6-عفت در ستر (حجاب)

يکى از پر دامنه ترين موضوعاتى که در دنياى امروز راجع به زن و حيات اجتماعى او مطرح است، موضوع ستر يا حجاب زنان مى باشد و اين مسئله اى است که بحث هاى موافق و مخالف بسيارى را در جوامع غرب و شرق برانگيخته است. مخالفان پوشش براى اينکه طرفداران و مبلغان مذهب را به انزوا بکشانند و در نتيجه دست خود را در تجاوز به حريم عفت زنان باز گذارند، وسوسه ها و شبهاتى را از قبيل: حجاب مانع آزادى، کار و نشانه عقب ماندگى و . . . است را در ذهن زنان القاء کرده و خواستار آن مى باشند که خود زنان عليه شرايط موجود، احکام فقهى و الهى دين به قيام برخيزند.
مسئله پوشش و حفظ عفاف خاص دنياى اسلام و حتى دنياى اديان نيست. بر اساس زمينه فطرى، حتى جوامع اوليه و به دور از تمدن و مذهب هم آن را مورد توجه خود قرار داده اند، نوشته اند: «زنهاى تاتار از لحاظ عصمت، وقار و وظيفه شناسى در برابر شوهران نظير ندارند. پاکدامنى و حجب و حياى آنها قابل تحسين است. بى احترامى به عفت عمومى و هتک ناموس گناهى بزرگ است، در قانون نامه ياساى مغول، هتک ناموس، زنا و ازاله بکارت کيفر اعدام داشت». [65] ويل دورانت مى نويسد: «در بريتانياى قديم والدين ثروتمند در مدت پنج سال بحران جوانى، دختران خود را در کلبه ها زندانى مى نمودند. زنان سالمند پاکدامنى را به زندانبانى مى گمارند، دختران حق خروج از اين کلبه ها را نداشتند و تنها اقارب و نزديکان مى توانستند آنان را ببينند. بعضى از قبائل جزيره برنئو نيز عمل مشابهى داشته اند». [66] داستان آدم و حوا و بهره گيرى آنها از شجره ممنوعه که قبلاً ذکر شد نيز دليل همين مدعاست. بنابر اين، مسئله پوشش و عفاف در همه جوامع و ملل به صورتهاى گوناگون، کم و بيش وجود داشته است، اما با آمدن اسلام اين مسئله به عنوان يک حکم تکليفى و ضرورى براى زنان تعيين گرديد. خداوند در چند آيه قرآن کريم موضوع لباس و پوشش را مطرح کرده است و اهميت، ارزش، هدف و فايده آن را بيان مى کند.
قرآن کريم گاهى هدف از لباس را پوشاندن اعضا، ستر عورت و حفظ بدن و گاه آن را وسيله زينت و گاه وسيله حرمت و شخصيت زن و باز دارنده از دستبرد آزار مزاحمان و افراد فاسد معرفى مى کند.
«يا بنى آدم! قد انزلنا عليکم لباساً يوارى سواتکم و ريشاً. . . .» [67] «جمله «يوارى سواتکم» وصف لباس است و دلالت دارد بر اينکه لباس پوشش واجب و لازمى است که کسى از آن بى نياز نيست و آن پوشش عضوى است که برهنه بودنش، زشت و مايه رسوايى آدمى است». [68] «کلمه «ريش» در اصل واژه عربى به معنى پرهاى پرندگان است و چون پرهاى پرندگان غالباً به رنگهاى مختلف و زيباست، يک نوع مفهوم زينت در معنى کلمه ريش نهفته است». [69]
بنابر اين مراد از لباس در اين آيه تنها پوشانيدن تن و مستور ساختن زشتيهاى آن نيست، بلکه لباس تجمل و زينت که اندام را زيباتر از آنچه هست نشان مى دهد نيز مدنظر است. «يا ايها النبى قل لأزواجک و بناتک» [70] اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمن بگو روپوش هاى خود را در بر کنند اين کار براى اينکه شناخته و مورد اذيت قرار نگيرند بهتر است.
هنگاميکه زن پوشيده با وقار از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاکدامنى را رعايت کند، افراد فاسد و مزاحم، جرأت نخواهند کرد متعرض وى شوند و بيماردلان که دنبال شکار مى گردند از آن چشم پوشيده و فکر بهره کشى از او را، در مخيله شان خطور نمى دهند. از نظر اصول کلى انسانى زن و مرد يکسانند، اما زنان از جهت خصلت طبيعى که همان جنبه خاص زنانگى، ظرافت، لطافت و جاذبيت است با مردان، تفاوت محسوس و انکار ناپذير دارند.
در روايات آمده است: «المرئة ريحانه» [71] زن همچون ريحانه يا شاخه گلى، ظريف است، اگر باغبان او را پاس ندارد، از ديد و دست گلچين، مصون نمى ماند.
قرآن، زنان ايده آل را که در بهشت جاى دارند، به مرواريد محجوب و پوشيده در صدف تشبيه مى کند، «کأمثال اللؤلؤ المکنون» [72] و يا آنها را به جواهرات اصلى مانند ياقوت و مرجان تشبيه مى کند که جواهر فروشان، آنها را در پوشش مخصوص قرار مى دهند تا همچون جواهرات بدلى به آسانى در دسترس اين و آن قرار نگيرند و از قدر و ارزش آنها کاسته نشود. قانون آفرينش با مقرر داشتن حکم پوشش، اين جوهر لطيف را از سهل الوصول بودن مصون داشته و محدوده مطمئن ترى پيرامون او قرار داده است.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
[1] - صحيفه فاطميه، ص 96، دعاؤها (عليها سلام)، فى يوم الخميس، از دعاهاى حضرت زهرا (س).
[2] - روم،30.
[3] - نهج البلاغه، حکمت 474.
[4] - لسان العرب، ج 9، ص 290، اقرب الموارد، ج 2، ص 803، معجم الوسيط، ص 611؛ «کف عما لايحل و لاتجمل من قول او فعل».
[5] - مجمع البحرين، فخرالدين بن محمد الطريحى، ج 2، ص 208.
[6] - معجم مفردات الفاظ القرآن.
[7] - معجم الوسيط، ص 611.
[8] - قاموس قرآن، ج 5، صص 19-18.
[9] - بقره، 273.
[10] - نساء، 6.
[11] - نور،33.
[12] - مصطفوى، حسن، التحقيق فى کلمات القرآن الکريم، ص181-180.
[13] - نور، 60.
[14] طهاره الاعراق، ابن مسکويه، ترجمه بانو مجتهده امين، ص 33.
[15] - معراج السعاده، نراقى، ملااحمد، ص 190.
[16] - اعراف، 22.
[17] - عهد جديد، ص 336.
[18] - مجله پيام زن، مقاله انسان، پوشش و ريشه هاى تاريخى، ج 19، ص 69.
[19] - زن به ظن تاريخ، ص 71، ص141، ص115.
[20] - دائره المعارف فريدوجدى، ج 3، ص 336.
[21] - التربيه و طرق التدريس، صالح عبدالعزيز، ج 1، ص 124.
[22] - اسلام و تعليم و تربيت، حجتى، سيد محمد باقر، ج 1، ص 79.
[23] - خانواده و کودکان گرفتار، على قائمى، صص12- 10.
[24] - غرر الحکم، ج 1، ص 327.
[25] - همان، ص 379.
[26] - جامع الصغير، سيوطى، ج 2، ص 36.
[27] - فصلنامه شوراى فرهنگى اجتماعى زنان، ش 10، ص 46.
[28] - المستدرک، ج 14، ص 159.
[29] - مسند احمد بن حنبل، ج 2، 275.
[30] - غرر الحکم، ج2، ص 611.
[31] - همان، ص 863،«يستدل على عقل الرجل بالعفه و القناعه».
[32] - جوان، محمد تقى فلسفى، ص 365.
[33] - نور، 30 و 31.
[34] - الميزان، ج 15، ص 10، روض الجنان، ج 14، ص 122.
[35] - مجمع البحرين، ج 4، ص 218؛ نمونه، ج 14، ص 436.
[36] - تحرير الوسيله، ج 2، ص 243 تا 245.
[37] - وسائل الشيعه، ج 7، ص 139.
[38] - همان، ص 138.
[39] - همان، 139،«من نظر الى امره فرفع بصره الى السماء أو غضّ بصره لم يرتد اليه بصره حتى يزوجه الله من الحور العين».
[40] - نهج الفصاحه، ص 551،«ما من مسلم ينظر إلى المره اول رمقه ثم يغض بصره الا أحدث الله تعالى له عباده يجد حلاوتها فى قلبه».
[41] - وسائل الشيعه، ج 7، ص 142،«من ملأعينه حراماً ملأ الله عينه يوم القيامه من النار الا ان يتوب و يرجع».
[42] - بقره، 185.
[43] - ممتحنه، 12.
[44] - نساء، 32.
[45] - وسائل الشيعه، ج 14، ص 133.
[46] - همان، ص 134، عن موسى بن جعفر و آبائه (ع) عن رسول الله (ص): «من کان يؤمن بالله و اليوم الاخر فلايبت فى موضع يسمع نفس إمره ليست له بمحرمٍ».
[47] - کلمه الرسول، ص 413، قال رسول الله (ص): «الا لايخلون رجل بامره الا کان ثالثهما الشيطان».
[48] - وسائل الشيعه، ج 14، ص 142.
[49] - بحار الانوار، ج 103، ص 247،«اى امره تطيبت و خرجت من بيتها فهى تلعن حتى ترجع الى بيتها ما رجعت».
[50] - نهج الفصاحه، ص 36.
[51] - اعراف، 32.
[52] - الميزان، ج 8، ص 81.
[53] - سفينه البحار، ص 546.
[54] - غرر الحکم، ص 379.
[55] - تفسير نمونه، ج 6، ص 148.
[56] - الميزان، ج 8، ص 82.
[57] - مجمع البيان، ج 2،ص 412.
[58] - وسائل الشيعه، ج 3، ابواب اللابس، باب7.
[59] - احزاب، 34.
[60] - نور،32.
[61] - الميزان، ج 8، ص 82.
[62] - وسائل الشيعه، ج 7، ص 154، بحارالانوار، ج 103، ص 243.
[63] - احزاب، 33.
[64] - تفسير نمونه، ج 17، ص 289.
[65] - زن در عصر مغول.
[66] - تاريخ تمدن، ج 1، ص 72.
[67] - اعراف، 26.
[68] - الميزان، ج 8، ص 69.
[69] - نمونه، ج 6، ص 131.
[70] - احزاب، 59.
[71] - وسائل الشيعه، ج 20، ص 168.
[72] - واقعه، 23.