يکى ديگر از مجارى لذت انسان، علاقه به همسر و ارضاء غريزه جنسى است. اصل وجود اين ميل نيز همانند ميلها و کششهاى درونى ديگر، لازمه ساختمان روح انسان و فطرى است که گفتيم خود به خود نه ارزش اخلاقى مثبت دارد و نه ارزش اخلاقى منفى، و به عبارتى ديگر: از نظر اخلاقى، وجود اين ميلها و کششها در انسان نه خوب است و نه بد، و بار ارزشى ندارد.
البته، از نظر فلسفى، هر چيزى که بهره اى از وجود داشته باشد، خواه اختيارى باشد يا غير اختيارى، فى نفسه خير است ولى خير در اينجا اصطلاح ديگرى است و به ارزشها و خير اخلاقى ارتباطى ندارد.
آنچه که در محدوده اخلاق قرار مى گيرد و بار ارزشى خواهد داشت کيفيت و کميت ارضاى اين ميل و جهت اعمال آن است. مسأله ما در اينجا اين است که انسان اين ميل را چگونه ارضا کند؟ چه مقدار ارضا کند؟ و با چه نيتى ارضا کند؟ تا کار وى از نظر اخلاقى داراى ارزش مثبت باشد و دست به کارهاى ناشايسته و غير اخلاقى نيالوده باشد.
ديدگاه قرآن درباره غريزه جنسى
در قرآن کريم آياتى دلالت مى کنند بر اين که همسر دوستى و رابطه جنسى در متن خلقت انسان، ملحوظ است. البته، اين مطلب احتياج به تعبد ندارد و هر کسى در کيفيت آفرينش انسان دقت کند، متوجه مى شود که تکثير نسل و بقاى اين نوع از راه ازدواج، همسرگيرى و زاد و ولد تحقق پذير خواهد بود و ناچار مى بايست در متن آفرينش انسان اين جهت رعايت شده باشد؛ يعنى، انسان طورى آفريده شده که در اثر آميزش با همسر نسلش باقى بماند. البته، تعابير آيات قرآن کريم در اين زمينه متفاوت است و ما در اينجا به چند دسته از آيات اشاره مى کنيم :الف) آياتى دلالت دارند بر اين که همسر انسان از جنس خود او قرار داده شده و اين يک تدبير تکوينى الهى است براى اين که نوع انسان باقى بماند که شايد از همه آنها روشنتر اين آيه باشد که مى گويد:
«يا ايها الناس اتقوا ربکم الذى خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثيرا و نساء و اتقوا الله الذى تساءلون به و الأرحام ان الله کان عليکم رقيبا.» (1)
[اى مردم تقوا پيشه کنيد و بترسيد از پروردگارتان که شما را از يک انسان بيافريد و همسر وى را از (جنس) او بيافريد و مردان و زنان بسيارى را از آن دو (به وجود آورد و روى زمين) منتشر ساخت] .
جمله «بث منهما رجالا کثيرا و نساء» به خوبى دلالت دارد بر اين که انتشار افراد انسان بر اثر ارتباط دو همسر است و اين رابطه همسرى به منظور تکثير نسل در متن خلقت انسان ملحوظ است.
در آيه ديگرى آمده است که:
«هو الذى خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسکن اليها فلما تغشاها حملت حملا خفيفا فمرت به فلما اثقلت دعوا الله ربهما لئن اتيتنا صالحا لنکونن من الشاکرين.» (2) [اوست خدايى که شما را از يک انسان بيافريد و همسرش را نيز از (جنس) او قرار داد تا در کنار وى بيارامد پس چون با او خلوت کرد بارى سبک برداشت و هنگامى که سنگين شد، پروردگارشان را خواندند که اگر فرزندى شايسته به ما دهى (به درگاه تو) از سپاسگزاران خواهيم بود)] .
در جمله «و جعل منها زوجها ليسکن اليها» احتمالا به حکمت و علت ديگرى نيز براى ازدواج، جداى از توليد و بقاى نسل انسان، اشاره شده است که همان آرامش و سکون دو همسر در کنار يکديگر و احساس مهر و صفايى است که نسبت به يکديگر پيدا مى کنند و در نتيجه، بار زندگى را به کمک يکديگر بر مى دارند.
از اينجا است که در قرآن به آياتى نيز بر مى خوريم که صرفا بر همين علت و حکمت تکيه کرده و از توليد نسل سخنى به ميان نياورده است، مانند اين آيه که مى گويد:
«و من آياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکونوا اليها و جعل بينکم مودة و رحمة ان فى ذلک لايات لقوم يتفکرون.» (3)
[و از جمله آيات و نشانه هاى خدا اين است که او براى شما همسرانى از خودتان بيافريد تا در کنارشان آرام گيريد و ميانتان محبت و مودت و دوستى قرار داد و در اين کار، آيات و نشانه هايى (از خداوند) هست براى قومى که بينديشند] .
و ديگر آياتى که در اين زمينه به نحوى به اين حقيقت اشاره کرده اند.
آيات فوق و نظاير آنها، انديشه کسانى را که فکر مى کنند ازدواج کارى است پليد، شيطانى و داراى ارزش منفى، رد مى کنند. چنين انديشه اى در قرآن کتاب آسمانى فطرت، جايى ندارد و مطرود و باطل است.
ميل به ازدواج به اقتضاى حکمت الهى در آفرينش انسان لحاظ شده و تدبير الهى اقتضا کرده است که تکثير نسل و بقاى انسان به وسيله آن، تحقق پيدا کند. و چنين چيزى، خود به خود و در جهان تشريع نمى تواند داراى ارزش منفى باشد؛ چرا که، اين در واقع، به يک نوع تناقض ميان تکوين و تشريع و ناهماهنگى بين نظام هستى و نظام اخلاقى، منجر مى شود. در صورتى که از نظر قرآن، نظام اخلاقى نه تنها هيچ تنافى با نظام تکوينى ندارد بلکه مکمل آن مى باشد .
قرآن به ما مى آموزد که دين و قوانين تشريعى دينى، فطرى است و از هماهنگى کامل با آن برخوردار است و همين هماهنگى، رمز موفقيت و فراگيرى و جهانى و ابدى بودن دين است.
پس با توجه به اين آيات زن گرفتن يا شوهر کردن و آميزش زن و مرد فى حد نفسه نمى تواند يک عمل زشت و پليد باشد و بنا بر اين، منشأ زشتى و ارزش منفى مربوط به غريزه جنسى و رابطه زن و مرد را در جاى ديگرى مانند عوارض کمى و کيفى و در جهت آن بايد جستجو کرد و کم و کيف و جهت هستند که منشأ خوبى يا بدى آن مى شوند.
اخلاق جنسى
از آيات شريفه قرآن استفاده مى شود که اين دو جنس مخالف براى همديگر و مکمل همديگر آفريده شده اند و مقتضاى فطرت انسان اين است که هر يک از اين دو يعنى زن و مرد نسبت به جنس مخالف خود گرايش داشته و او را منشأ آرامش و آسايش خويش قرار دهد و به گونه اى کامجويى کند که هم سلب توليد نسل و بقاى نوع انسان مى شود و هم مفسده اى بر آن، بار نخواهد شد .محدوديتهاى فطرى غريزه جنسى
از ديد آيات قرآن کريم، گرايش به جنس موافق بر خلاف فطرت و نظام آفرينش است و در واقع، يک نوع انحراف در گرايش جنسى به شمار مى رود. بنا بر اين، اگر کسانى در مقام ارضاى غريزه جنسى از مسير طبيعى و تکوينى منحرف بشوند و به جاى آنچه در اصل خلقت و متن آفرينش براى تأمين اين غريزه ملحوظ شده راه ديگرى را در پيش بگيرند، کارشان داراى ارزش منفى خواهد بود و از طريق راست و راه مستقيم فطرت الهى منحرف گشته اند.در قرآن کريم، در ضمن بيان داستان قوم لوط (که به اين عمل انحرافى شهره اند) در چند مورد (و حد اقل در سه مورد) بر زشتى اين عمل و انحراف آن از مسير فطرت تأکيد شده است .
قرآن حکايت مى کند که اين قوم در اشباع اين ميل، از مسير طبيعى و فطرى خود منحرف شده بودند و بواسطه همين امر، مورد نکوهش و مذمت قرار گرفتند و به عذاب خدا گرفتار شدند و آيه اى که از اين جهت از ساير آيات روشن تر است مى فرمايد:
«و تذرون ما خلق لکم ربکم من ازواجکم بل انتم قوم عادون.» (4)
[همسرانى را که خدا براى شما قرار داده رها مى کنيد و به راهى که خدا قرار نداده است مى رويد شما مردمى متجاوز و نابکار هستيد] .
يعنى، به راهى مى رويد که خلاف فطرت و خلاف طبيعت شماست و انحرافى است از راه راست و صراط مستقيم.
اين نکته به خصوص از اين جهت براى ما مفيد است که خداوند با تعبير
«خلق لکم ربکم»
به ما مى فهماند آنچه را که خداوند قرار داده است و آفرينش الهى اقتضا مى کند، گرايش هر يک از اين دو جنس به جنس مخالف خود است و بنا بر اين، بايد از همين راه اشباع شود .
گرايش مرد به مرد و يا زن بزن را خدا در فطرت و آفرينش انسان قرار نداده و در محدوده «ما خلق لکم» قرار نگرفته است. بنا بر اين، اگر گرايشى اينچنين در انسانى پديد آيد در اساس، همان گرايش به جنس مخالف است که تحت تأثير عواملى، اينگونه انحراف پيدا کرده و انسان را وادار به کارهاى زشت و پليد و انحرافى کشانده است.
خداوند در آيات ديگرى مى گويد:
«و لوطا اذ قال لقومه اتأتون الفاحشة ما سبقکم بها من احد من العالمين. انکم لتأتون الرجال شهوة من دون النساء بل انتم قوم مسرفون.» (5)
[و حضرت لوط عليه السلام را به ياد بياور آن هنگام که به قوم خود گفت آيا دست به عمل زشت و فحشايى مى زنيد که هيچ کس از مردم دنيا قبل از شما به چنين عملى دست نيالوده است شما به جاى زنان، مردان را به شهوت مى گيريد و مردم تبهکار و اسرافکارى هستيد] .
در اين دو آيه، علاوه بر اين که با تعبير «مسرفون» کار آنان را محکوم مى کند و خبر از هلاکت آنها و نزول عذاب بر آنها مى دهد تا درجه فساد و زشتى اين عمل را نشان داده باشد، علاوه بر اين، با تعبير
«ما سبقکم بها من احد من العالمين»
به يک نکته بسيار ظريف نيز اشاره کرده که دقيقا، مدعاى ما، يعنى غير فطرى بودن اين عمل را نشان مى دهد؛ يعنى، در واقع اين قوم از آنجا که از مسير فطرت منحرف شده بود در ميان اقوام انسان و مردم عالم يک استثنا به حساب مى آمد که از مسير عام فطرت و راه همه مردم عالم در طول تاريخ، منحرف شده بود و افرادى که به اين بيمارى گرفتار شده اند کسانى هستند که از قوانين فطرت منحرف شده اند و آنان که امروز در غرب از آزادى لجام گسيخته سوء استفاده کرده و علنا به اين عمل دست مى زنند، تا آنجا که آن را شعار خود قرار داده اند، مسلما يک اقليت اند که منشأ بيماريها، فسادها و هرزه دريهايى شده اند هر چند که پررو و پرسر و صدا هستند.
در واقع، برخى از حکومتها و نظامهاى سياسى غربى هستند که با اعلام مفعول قرار گرفتن مردانشان مى خواهند پز آزادى بدهند و به اصطلاح، آزادى منشى و آزادى گرايى خود را به دنيا اعلام کنند. در صورتى که اين آزادى يک آزادى افتخارآميز نيست که بتوان به آن باليد، بلکه، يک آزادى حيوانى شرم آور است که مردان و زنان سليم الفطرة حتى از شنيدن آن شرمگين مى شوند.
آيه 55 سوره نمل (6) هم مورد سومى است که قرآن به زشتى از عمل قوم لوط ياد کرده و چيزى بيش از آنچه گفتيم ندارد. بنا بر اين، اولين چيزى که در مقام ارضاى اين غريزه بايد مراعات شود همان توجه به مقتضاى فطرت و خلقت الهى و عمل بر وفق آن خواهد بود؛ ولى، مطلب به اينجا ختم نمى شود؛ بلکه، از اينجا انحراف از خلقت و گرايش فطرى، يعنى، همجنس گرايى به عنوان يک ارزش منفى قطعى، و يک عمل انحرافى بسيار زشت شناخته مى شود.
محدوديتهاى اجتماعى غريزه جنسى
محدوده ديگرى نيز، علاوه بر محدوديت فطرى که در بالا گفتيم، براى غريزه جنسى وجود دارد که اگر رعايت نشود آن هم ارزش منفى ايجاد خواهد کرد. و عبارت است از اين که عمل ارضاء جنسى به گونه اى انجام نگيرد که انسان را از دستيابى به مصالح مهمتر و کمالات بالاتر باز دارد اين محدوديت از تزاحم مصالح انسان به وجود مى آيد.ما قبلا هم اشاره کرده ايم که آنچه در ارضاى خواسته ها و تمايلات، منشأ ارزش منفى مى شود، تزاحمى است که با بعضى از خواسته هاى ديگر پيدا مى کند و با بررسى، ارزيابى و کسر و انکسار اين خواسته ها است که حد و مرز هر يک از خواسته ها و تمايلات، آشکار و روشن خواهد شد.
در بعضى موارد خود ما هم از طريق ادراکات عادى و عقلايى خود مى توانيم آن فرمول را کشف کنيم و مرز دقيق هر يک از آنها را بشناسيم؛ ولى، در اکثر موارد به لحاظ آن که احاطه اى بر موارد تزاحم و تأثيرات سوء يا نامطلوبى که مى تواند داشته باشد، نداريم، نمى توانيم دقيقا مواردش را تعيين کنيم و در اينجاست که وحى، نقش تعيين کننده خود را ايفا مى کند ولى، به هر حال، منشأ اصلى همان تزاحمات است.
مصالح اجتماعى انسان اقتضا دارد که زندگى وى به صورت خانواده اى تشکيل شود و جريان پيدا کند و روابط مرد و زن بايد تحت کنترل و ضوابط و معيارهاى خاصى انجام شود و همسر انسان بايد جنبه اختصاصى داشته باشد که مصالح زيادى براى فرد و جامعه بر خانواده و اختصاصى بودن همسر مترتب مى شود و نفى آن زيانها و خسارتهاى عمده اى به بار خواهد آورد.
از جمله مصالح اجتماعى آن است که بايد با تشکيل خانواده نسل انسان حفظ شود و سپس بسيارى از مسايل اجتماعى و حقوقى مانند مسايل ارث، انفاق و تربيت و ديگر مسؤوليتهايى که پدر و مادر نسبت به فرزند خويش دارند و يا صداق و انفاق و تمتع و التذاذ و اطاعت و ديگر مسؤوليتهايى که هر يک از دو همسر نسبت به يکديگر دارند، بر تشکيل خانواده و حفظ نسل بار خواهد شد که لازم است همه آنها دقيقا رعايت شود تا جامعه، جامعه اى انسانى باشد و زمينه رشد عواطف و فضايل انسانى، عشق و ايثار و فداکارى و قداست و پاکى و بلند نظرى در آن فراهم شود و متقابلا، زمينه هاى رشد فساد و انحطاط و تباهى و بيماريهاى مربوطه جسمى و روانى، و نابودى عواطف انسانى و سقوط در زندگى حيوانى از بين برود.
خانواده و ازدواج شرعى
اگر بنا باشد هر انسانى با هر فردى از جنس مخالفش که بخواهد، بتواند آميزش جنسى داشته باشد، بنياد خانواده متزلزل و مصالح فراوانى که بر وجود آن مترتب مى شود تقويت خواهد شد. بنا بر اين، براى حفظ مصالح مترتب بر خانواده و دفع مفاسد مترتب بر بى بند و بارى جنسى، لازم است که همه افراد جامعه به اينگونه محدوديتهاى معقول و منطقى گردن نهند. بنا بر اين، قالب کلى محدوديتهاى اجتماعى غريزه جنسى، همان ازدواج قانونى و شرعى است که بايد غريزه و رابطه جنسى در اين چارچوب محدود بشود تا با ديگر مصالح انسان اصطکاک پيدا نکند. اما شرايط مختلف ازدواج شرعي: از قبيل شرايط مالى، جسمى، روحى، اجتماعى، سنى و ديگر خصوصياتى را که در ازدواج بايد ملحوظ شود قانون الهى تعيين مى کند. زيرا ما فرمولهاى دقيقش را نمى توانيم خودمان درک کنيم.ولى، اجمالا، آنجا که ارضاى اين ميل طبيعى، با مصالح اجتماعى انسان اصطکاک پيدا کند ناگزير بايد در چارچوبه اى که با آن مصالح، منافات نداشته و هماهنگ باشد، محدود شود و نام آن چارچوبه، ازدواج قانونى است که اگر رفتار جنسى انسان از اين مرز، تجاوز کرد ارزش منفى پيدا مى کند و قرآن کريم هم از چنين عملى تعبير به تجاوز کرده مى فرمايد:
«و الذين هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملکت ايمانهم فانهم غير ملومين فمن ابتغى وراء ذالک فاولئک هم العادون.» (7)
[و کسانى که دامن خود را از حرام بازدارند مگر نسبت به همسرانشان يا کنيزان مملوکشان که در اين صورت سرزنشى بر آنان نيست پس هر آن کس غير آنان را براى کامجويى طلب کند متعدى و متجاوز خواهد بود].
گاهى نيز در اصل ازدواج ايرادى نيست؛ ولى بعضى از حالات و عوارض، منشأ ارزش منفى مى شود که براى اطلاع از تفصيل اين موارد بايد به کتب فقهى مراجعه کرد:
خلاصه و نتيجه گيرى
نتيجه آن که اعمال اين غريزه در صورتى ارزش منفى ندارد که سه نوع محدوديت رعايت شود : نخست: آن محدوديتى است که خود فطرت نشان مى دهد، يعنى اين رابطه بايد محدود به جنس مخالف باشد.دوم: محدوديتى است که مصالح کلى جامعه براى همه افراد در همه شرايط اقتضا مى کند، محدوديتهايى که در قوانين زناشويى رعايتشان بر همگان لازم و ضرورى خواهد بود و در شرع مقدس تبيين شده است.
سوم: محدوديتهايى است که در موارد استثنايى و حالات خاصى براى زوجين پيش مى آيد و روابط زناشويى آنان را به نحوى محدود خواهد کرد.
اگر انسان در اعمال غريزه جنسى به اين سه نوع محدوديت توجه داشته، آنها را رعايت کند، التذاذ و کامجويى او ارزش منفى نخواهد داشت و مورد ملامت قرار نمى گيرد، و خداوند با تعبير:
«و الذين هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملکت ايمانهم فانهم غير ملومين.» (8)
که در قرآن کريم در دو مورد آمده، عمل مشروع آنها را امضا نموده است.
چنانکه از آيات ديگرى از قرآن نيز فى الجمله، استفاده مى شود که ازدواج ممنوعيتى ندارد و از ارزش منفى اخلاقى برخوردار نيست.
مثل آيه:
«فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة.» (9)
[پس با کسانى از زنان که برايتان پاک و پاکيزه اند نکاح کنيد دو بار، سه بار و چهار بار. اگر ترس داريد که به عدالت رفتار نکنيد به يکى اکتفا کنيد] .
از احکام ازدواج و طلاق در آيات و موارد ديگرى از قرآن کريم نيز به مناسبتهاى مختلفى سخن به ميان آمده و طبيعى است که اينگونه آيات هم به طور ضمنى بر مجاز بودن اصل ازدواج دلالت دارند.
ارزش هاى اخلاقى در ازدواج
بر طبق اصول کلى که از قرآن کريم استفاده کرديم، ارزش مثبت در فعل اخلاقى تابع انگيزه هايى است که انسان را وادار به انجام آن مى کند. کارهاى ما هر قدر که با اين انگيزه ها ارتباط بيشترى با خدا پيدا کنند و خدا پسندتر باشند مطلوبترند و داراى ارزش بالاترى خواهند بود و بر عکس هر قدر که بيشتر به خاطر نفس و تحت تأثير انگيزه هاى نفسانى انجام شوند، از ارزش کمترى برخوردار خواهند بود. اگر کسى بيانديشد که حکمت الهى اقتضا کرده تا نوع انسان به وسيله ازدواج در روى زمين ادامه يابد و همين انديشه، انگيزه او براى ازدواج و اختيار همسر شود، مسلما، ازدواج او داراى ارزش مثبت خواهد بود زيرا اراده خودش را تابع اراده خدا کرده و از آنجا که خدا خواسته، او هم اقدام به اين کار نموده است.البته، قصد اطاعت خدا و تبعيت از اراده الهى مراتبى دارد و تابع اين است که انگيزه اصلى و نيت شخصى او چه اندازه خالص باشد: آيا صرفا و به طور خالص انگيزه او در کارى که انجام داده است، تحصيل رضاى خدا بوده، يا اجر و ثواب اخروى هم در تصميم گيرى او بر انجام اين کار نقش داشته و يا آنکه صرفا، انگيزه اش اجر و ثواب اخروى باشد نه چيز ديگر و يا خوف از عقاب و ترس از آلوده شدن به گناه او را وادار به ازدواج قانونى کند.
البته، در غالب افراد، انگيزه منحصر به فرد آنان در انجام کارهايشان تبعيت و پيروى از اراده الهى نيست، به گونه اى که به هيچ وجه لذت خود را در نظر نداشته باشند، ولى، همين که حدود قانونى را رعايت و خودشان را در اين چارچوبه محدود مى کنند و از اين مرز فراتر نمى روند، اين خود به خود انگيزه اى الهى مى خواهد، اما بايد توجه به اين حقيقت را مد نظر داشته باشيم که پايه ارزش مثبت در هر کارى و نيز در کار ازدواج که مورد بحث ما است تا حدود زيادى به مقدار خلوص نيت افراد بستگى دارد.
اگر کسى بتواند نيت خود را خالص کند بگونه اى که انگيزه مسلط بر او، دستيابى به رضاى پروردگار باشد و لذتهاى دنيوى او کاملا تحت سلطه و در طريق آن انگيزه الهى قرار گيرد، طبعا، کار او از مرتبه بلندى از ارزش اخلاقى برخوردار خواهد بود و اين مرتبه مخصوص اولياى خدا و کسانى است که به مراتب عالى از معرفت و توحيد رسيده باشند. آرى تنها و تنها آنان مى توانند چنين انگيزه اى در کارهايشان داشته باشند و مؤمنين متوسط معمولا به اين حد از اخلاص دست پيدا نمى کنند.
همچنين، اگر رعايت حدود الهى به خاطر رسيدن به ثواب باشد، کارهايى که با اين انگيزه انجام مى شوند، نيز اخلاقا، از ارزش نسبتا بالايى برخوردار خواهند بود. چنانکه اگر کارهاى مربوط به تمايلات جنسى به انگيزه ترس از مبتلا شدن به معصيت انجام شود معصيتى که به دنبالش عقاب الهى خواهد بود، خواه در اصل ازدواج باشد و خواه پس از ازدواج در روابط زناشويى و لذتهاى مختلفى که مترتب بر ازدواج هستند. در هر حال اگر انگيزه انسان تحفظ از گناه باشد باز هم داراى ارزش مثبت خواهد بود و در همه موارد فوق، کار انسان، هر چه که باشد، حتى ازدواج او رنگ عبادت به خود خواهد گرفت.
ولى، اگر انگيزه انسان در ازدواج، صرف التذاذ باشد، کار او ارزش مثبت ندارد هر چند که خود به خود ارزش منفى هم نخواهد داشت مگر براى کسانى که در مراتب بالايى از معرفت و توحيد هستند که توجه به لذايذ شخصى برايشان کسر شأن است و مقام و مرتبه آنان را پايين مى آورد؛ ولى، از نظر قانونى و شرعى و آنچه براى عموم مردم مطرح مى شود، اگر ظاهر احکام الهى رعايت شود، با هر انگيزه اى که باشد ارزش منفى نخواهد داشت.
آيات متعارض و جمع آنها
ما قبل از اين گفتيم: از آيات قرآن چنين استفاده مى شود که در غريزه و لذت جنسى، خود به خود مذمتى نيست و ارزش منفى ندارد؛ ولى، در بعضى از آيات به تعبيراتى بر مى خوريم که تا حدودى از آنها چنين استشمام مى شود که گويى ارضاى اين غريزه کارى نکوهيده و مذمت شده است.در يکى از آيات آمده است که:
«زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و الأنعام و الحرث ذالک متاع الحياة الدنيا و الله عنده حسن المئاب.» (10)
[دوستى خواسته هايى چون زنان و فرزندان و هميانهايى از طلا و نقره و اسبان گرانبها و چارپايان و مزارع در نظر مردم زيبا و دلفريب است در صورتى که اين متاع زندگى دنيا است و در نزد خداوند، منزلگاه بازگشت نيکو خواهد بود] .
تعبير
«زين للناس حب الشهوات»
در اين آيه تعبير مدح آميزى نيست و شايد بتوان گفت نکوهش خفيفى را نسبت به اين افراد در بر دارد؛ ولى، با کمى دقت روشن مى شود آنچه که در اين آيه آمده هيچ تعارضى با آنچه، ما قبلا گفتيم ندارد زيرا اين آيه در مقام مقايسه شؤون زندگى دنيا و نعمتها و لذتها و جاذبه هاى آن با نعمتهاى بى پايان اخروى است و بر عظمت و والايى آنها تأکيد مى کند و از اين رو است که در آيه بعد مى فرمايد:
«قل ءانبئکم بخير من ذالکم للذين اتقوا عند ربهم جنات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها و ازواج مطهرة و رضوان من الله و الله بصير بالعباد» (11)
[بگو آيا مى خواهيد شما را از نعمتهاى برتر و بالاتر از اين نعمتها آگاه کنم براى کسانى که تقوا پيشه کرده اند در نزد پروردگارشان باغهايى است که از زير درختان آنها، نهرها جارى است و در آنها جاودان مى مانند و همسرانى پاک و پاکيزه و خشنودى خدا را نيز دارند و خداوند نسبت به بندگان خود بصير و بيناست] .
بنا بر اين، آيه فوق نمى خواهد بگويد که ارضاى شهوت و تمتع و بهره مندى از همسران بطور مطلق، زشت و نامطلوب است، بلکه، از آن جهت که اين ميل مطلق، نامحدود و مرز ناشناس در انسان وجود دارد، مى تواند دام شيطانى بزرگ و خطرناکى براى انسان باشد: انسان را به گناه بکشاند و آخرت را از ياد او ببرد.
در آيه ديگرى مى فرمايد:
«قل ان کان آبائکم و ابنائکم و اخوانکم و ازواجکم و عشيرتکم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب اليکم من الله و رسوله و جهاد فى سبيله فتربصوا حتى يأتى الله بامره و الله لا يهدى القوم الفاسقين.» (12)
[بگو اگر پدرانتان و فرزندان و برادران و همسران و فاميلهاتان و اموالى که جمع آورى کرده ايد و تجارتى که از کسادى آن بيمناکيد و منزلها و مسکنهايى که بدان دلخوش هستيد از خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا در نزد شما محبوبترند پس منتظر باشيد تا خدا امر خود را بياورد و خداوند بدکاران را هدايت نمى کند] .
در اين آيه از کسانى ياد مى کند که روابط عاطفى شان با همسران و فرزندان و پدران و افراد خانواده و فاميل و دلبستگى به متعلقات زندگى دنيا چنان مستحکم مى گردد که مصالح مهم ديگر را تحت الشعاع قرار مى دهد و به فراموشى مى سپرد تا آنجا که اين دلبستگيها بر محبت خدا غالب مى شوند و ايشان را از انجام وظايف واجب باز مى دارند و اين همان تزاحمى است که گفتيم ملاک ارزش منفى خواهد بود. اين درست است که عاطفه بين زن و شوهر امرى طبيعى و نعمتى است که خداى متعال با تعبير زيباى
«و جعل بينکم مودة و رحمة»
به آن اشاره دارد که در بخش مربوط به عواطف درباره آن بحث خواهيم کرد، مع الوصف، همين نعمت نيز حد و مرزى دارد که نبايد از آن تجاوز کرد، تا آنجا که مصالح عمده و مهم ديگرى را تحت الشعاع قرار دهد.
بالاترين رابطه عاطفى انسان بايد متوجه خدا باشد و محبت خدا در دل انسان بايد بر همه محبتها و دلبستگيهاى ديگر چيره شود. کسانى که به مقام توحيد رسيده اند، محبت خدا در دلشان آنچنان عميق و نيرومند است که هر محبت ديگرى نسبت به آن فرعى است و شعاعى از محبت خدا خواهد بود.
البته افراد خاصى هستند که خدا دلهايشان را براى خود خالص کرده است؛ ولى، افراد متوسط و مؤمنين متعارف، دست کم، بايد طورى باشند که محبتهاى ديگرى که در دل دارند بر محبتى که به خدا مى ورزند غالب و مسلط نشود.
سر انجام در آيه سومى مى گويد:
«ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم.» (13)
[برخى از همسران و فرزندان شما (در حقيقت) دشمنان شما هستند پس از آنان بر حذر باشيد] .
اين آيه نيز ناظر به آن همسران و فرزندانى است که از ايمان کافى برخوردار نيستند و آن وقت که شما مى خواهى به انجام وظايف خود بپردازيد، در جهاد شرکت کنيد، جانبازى کنيد يا اموالشان را در راه خدا صرف کنيد مزاحم شما مى شوند، اين همسران و فرزندان در چنين حالاتى و شرايطى است که حکم دشمن شما را دارند. زيرا که شما را از راه خير باز مى دارند . اينجا است که بايد از آنان بر حذر باشيد تا مبادا که دلبستگى شما به ايشان، شما را از انجام وظايف واجبتان باز دارد. يکى از بهترين مظاهر تعارض محبتها همين جهاد است و در اينجا معلوم مى شود که کداميک از دلبستگيهاى انسان بيشتر است. جايى که جهاد واجبى در پيش است آيا دلبستگى به زن و فرزند، مانع از شرکت در آن مى شود يا نه؟ اگر مانع شد، معلوم مى شود که عاطفه او نسبت به همسر و فرزند و غيره و دلبستگى اش به آنها بيشتر است و بر خدا دوستى او غلبه دارد که اين حالتى خطرناک خواهد بود و خداوند با جمله
«فتربصوا حتى يأتى الله بامره»
[پس منتظر حکم خدا باشيد] که در آيه قبل آمده بود، ما را از اين خطر که در کمينگاه ما است آگاه مى کند.
بنا بر اين، آيات نامبرده نيز که به ظاهر، متعارض با گفتار ما بود با کمى دقت معلوم شد، دلالتى ندارند بر اين که اصل ازدواج يا ارضاى غريزه جنسى يا همسر گرفتن نامطلوب است و ارزش منفى دارد. چرا که نکوهش اين آيات به يک حالت عارضى مربوط مى شود؛ يعنى حالتى که در آن اينگونه عواطف، بر محبت خدا و رسول خدا چيره شود و انسان را از انجام وظايف لازم باز دارد، پس اگر اين عوارض و اينگونه حالات عرضى نمى بود هيچ ارزش منفى در ارتباط با مسأله ازدواج و ارضاى غريزه جنسى به وجود نمى آمد.
توصيه هاى قرآن در غريزه جنسى
تعدادى از آيات با صراحت مردم را توصيه به ازدواج و نکاح مى کند مثل اين آيه که مى گويد :«فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنى و ثلاث و رباع.» (14)
[پس نکاح کنيد آنچه را از زنان که براى شما پاک و پاکيزه اند دو تا و سه تا و چهار تا] .
و يا در آيه ديگر آمده است:
«و انکحوا الايامى منکم و الصالحين من عبادکم و امائکم ان يکونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم. و ليستعفف الذين لا يجدون نکاحا حتى يغنهم الله من فضله.» (15)
[و براى مردان و زنان بى همسر و خدمتکاران زن و مردتان (که در سن ازدواجند و صلاحيت دارند) همسر بگيريد و اگر فقير و بى چيزند (نگران نباشيد که) خداوند از فضل و کرم خود آنان را بى نياز سازد و خداوند رحمتش وسيع و (نسبت به بندگان خود) داناست و آنان که وسيله نکاح برايشان فراهم نشود بايد خوددارى و عفت پيشه کنند تا آن که خداوند ايشان را از فضل و کرم خود بى نياز سازد] .
اينگونه آيات و روايات فراوانى دلالت بر استحباب و مطلوب بودن ازدواج و همسرگيرى مى کنند . البته، بايد توجه داشت که اين يک حکم کلى و عمومى است که بر اساس يک نياز گسترده و کلى و با قطع نظر از عوارض خاصى که ممکن است در مواردى موجب استثنايى شوند تشريع شده است و منافات ندارد که در مواردى به تناسب شرايط خاصى که براى بعضى از افراد پيش مى آيد، انجام اين کار واجب و در بعضى ديگر، حرام و ممنوع باشد.
تعداد ديگرى از آيات قرآن، مؤمنين را به علل مختلف و بر اساس حکمتهاى خاص هر مورد، از ازدواج با بعضى از زنها منع کرده است. مثل آيه:
«و لا تنکحوا ما نکح آبائکم من النساء.»
[و زنانى که در گذشته پدرانتان به همسرى گرفته (و سپس مرده اند و يا آنها را طلاق داده اند به همسرى نگيريد] .
و سپس به دنبالش حکم مى کند که:
«انه کان فاحشة و مقتا و ساء سبيلا.»
[که اين عمل، عملى زشت و قبيح و راه بسيار بدى است] .
به دنبال همين آيه آمده است که:
«حرمت عليکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم و عماتکم و خالاتکم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتکم اللاتى ارضعنکم و اخواتکم من الرضاعة و امهات نسائکم و ربائبکم اللاتى فى حجورکم من نسائکم اللاتى دخلتم بهن فان لم تکونوا دخلتم بهن فلا جناح عليکم و حلائل ابنائکم الذين من اصلابکم و ان تجمعوا بين الاختين.» (16)
[بر شما حرام گرديده است ازدواج با مادرهايتان، و دخترهاتان، و خواهرهاتان و عمه هاتان و خاله هاتان و دخترهاى برادر و دخترهاى خواهر و مادرانى (رضاعي) که شما را شير داده اند و خواهران رضاعى و مادر زنهاتان و دختر زنهاتان که در کنار شما زندگى مى کنند از آن زنانى که با ايشان مقاربت کرده ايد و اگر نکرده ايد بر شما باکى نيست (که با دختران آنها ازدواج کنيد) و همچنين همسر پسرانتان که از پشت شما و صلب شما هستند (در مقابل پسر خوانده) و نيز بر شما حرام است که ميان دو خواهر به همسرى جمع کنيد] .
و به دنبال آيه فوق در آيه بعد، بعد از تحريم ازدواج با زنان شوهردار مى فرمايد:
اما در آيه ديگرى با تعبير:
«و احل لکم ما وراء ذلکم.» (17)
[و غير از زنانى که گفتيم ازدواج با بقيه زنها براى شما حلال و بى اشکال است] .
اما در آيه ديگرى با تعبير:
«و لا تنکحوا المشرکات حتى يؤمن.» (18)
[و با زنان مشرک ازدواج نکنيد تا آن که ايمان آورند] .
از ازدواج با زنان مشرک، نهى فرموده است، که مخصص آيه قبلى به شمار مى رود.
در آيه قبلى بعد از ذکر زنانى که مى توان با آنها ازدواج کرد رعايت نکات قابل ملاحظه اى را توصيه کرده است:
و احل لکم ما وراء ذالکم ان تبتغوا باموالکم محصنين غير مسافحين فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضة و لا جناح عليکم فيما تراضيتم به من بعد الفريضة ان الله کان عليما حکيما.» (19)
[و غير از زنانى که نام برديم براى شما حلال و بى اشکال است که با صرف مال خود (و دادن مهريه) از طريق ازدواج و زناشويى و نه از طريق زنا و خلاف شرع، زنانى را طلب کنيد پس هرگاه از آنان بهره مند شديد مهر آنان را بپردازيد، البته، پس از تعيين مهر بر شما باکى نيست که دو طرف به شکلى تراضى کنيد که خداوند دانا و حکيم است] .
اين آيه رخصت استمتاع و بهره مندى از زنان را مى دهد، ولى، نه به صورت هرج و مرج و آزاد گذاردن غريزه جنسى لجام گسيخته در جامعه که هزاران فساد و جنايت و سقوط و تباهى را به دنبال بياورد؛ بلکه، از راه درست ازدواج و تعهد متقابل در چارچوب يک پيمان مقدس، خواه دايمى باشد يا موقت.
در آيه ديگرى مى خوانيم:
«اليوم احل لکم الطيبات. . . و المحصنات من المؤمنات و المحصنات من الذين اوتوا الکتاب من قبلکم اذا اتيتموهن اجورهن محصنين غير مسافحين و لا متخذى أخدان.» (20)
[امروز آنچه که پاک و پاکيزه است بر شما حلال شد. . . و (نيز بر شما حلال شد) ازدواج با زنان پارساى مؤمن و مسلمان و زنان پارساى اهل کتاب به شرطى که مهر ايشان را بپردازيد نه به صورت زنا يا رفيق گيري] .
«خدن» اصطلاحا به معنى دوستى است که به طور نامشروع از جنس مخالف گرفته شود و اشاره به رسمى است که در جاهليت وجود داشته و امروز هم در جوامع غربى، شايع است. قرآن کريم به خصوص روى اين موضوع تکيه مى کند و همانطور که در آيات آمده چنين ارتباطى را زشت دانسته و با تعبير «اتخاذ اخدان» يا [گرفتن دوستان] از آن ياد مى کند.
همچنين آيات فراوان ديگرى نيز وجود دارد که انسان را از زنا و فحشا منع مى کند مثل:
«و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن.» (21)
[و نزديک به فحشاء مشويد خواه ظاهر و آشکار باشد و خواه مخفى و پوشيده] .
و يا از اشاعه فحشا باز مى دارد، يا آنان را که مرتکب فحشا و آلوده به آن شده اند ترغيب به توبه و بازگشت مى کند و يا اين که به نماز به عنوان باز دارنده از آن توصيه مى کند که مجموعه بزرگى از آيات را تشکيل مى دهد. (22)
و نيز آيات و رواياتى به رعايت پوشش و حفظ حجاب و دورى از برهنگى توصيه مى کنند که همه اينها به نوعى به غريزه جنسى ارتباط خواهند داشت و در واقع بيانگر حد و حدود اخلاقى آن خواهند بود.
خلاصه و جمع بندى
با دقت در آيات کريمه روشن مى شود که همه ارزشهاى منفى مربوط به اين غريزه در واقع، به يکى از سه جهتى که قبل از اين توضيح داده ايم باز مى گردد.يا منشأ زشتى و ارزش منفى آن، رابطه با جنس موافق است که خلاف فطرت خواهد بود.
يا منشأ زشتى و ارزش منفى آن، فساد اجتماعى است و مصالح اجتماعى آن را نفى مى کند، پس لازم است که با قوانين و قراردادهاى اجتماعى، حد و حدود آن روشن، و اجراى آنها تضمين شود.
و يا منشأ ارزش منفى آن تعارضى است که با کمالات روحى و معنوى دارد.
همه آنچه که در آيات قرآن يا روايات در ارتباط با اين ميل مذمت شده، بر مى گردد به يکى از سه نوع محدوديت و حدودى که قبلا از آنها ياد کرديم و رعايت آنها لازم و ضرورى خواهد بود و با رعايت آنها ارضاى ميل جنسى مذمتى ندارد بلکه مورد ترغيب نيز قرار گرفته است .
چرا که اين يک نياز فطرى است و لازم است بگونه اى که منطبق با مصالح فردى و اجتماعى باشد تأمين گردد تا اغراض تکوينى الهى حاصل شود و نسل بشر بر روى زمين دوام يابد.
لذت جنسى در جهان ديگر
از آنجا که در عالم آخرت، زاد و ولد و توليد نسل در کار نيست، ممکن است چنين تصور شود که التذاذ جنسى از ويژگيهاى اين جهان و فقط به منظور بقاى نوع انسان بر روى زمين است و در جهان آخرت ديگر چنين ميلى وجود نخواهد داشت؛ ولى آيات فراوانى در قرآن داريم که اگر نگوييم صراحت، دست کم مى توانيم بگوييم ظهور دارند در اين که چنين ميلى در آنجا نيز وجود دارد.البته، نظام زندگى انسان در دو جهان با هم تفاوت اساسى دارند و نمى توان گفت که آنچه که در دنيا هست دقيقا به همان شکل در آخرت هم وجود دارد و آنچه که در آخرت هست عينا همان چيزى است که در دنيا مى بينيم. بلکه، صرفا شباهتهايى بين اين دو عالم هست و مفاهيم عامى قابل انطباق بر امور دو عالم هستند؛ ولى در دقايق و خصوصيات آنها عين هم هستند .
به ديگر سخن، تعبيراتى که به کار مى رود، به حسب مفاهيم عامش مى تواند شامل مصداق دنيوى و مصداق اخروى باشد، چنانکه در مورد دو تعبير کلى «خوردن» و «آشاميدن» هم شامل مصداق دنيوى و هم شامل مصداق اخروى مى شود.
عمل خوردن و آشاميدن در دنيا هست و در آخرت هم هست، در بهشت هست در جهنم هم هست؛ ولى شايد خوردن و آشاميدن در آخرت عينا همين اکل و شربى که ما در اينجا داريم نباشد و عوارض هضم و جذب و دفع را نداشته باشد. ولى در هر حال، مفهوم اکل و شرب بر آن دو صادق خواهد بود.
در مورد ازدواج و ميل جنسى هم تعبيراتى در قرآن کريم داريم که مؤمنين را بشارت مى دهد به داشتن همسران پاک و پاکيزه «ازواج مطهرة» پس معلوم مى شود که در آن عالم هم التذاذ از همسر وجود دارد. بگونه اى که تعابير کلى و مفاهيم عام مربوط به اين ميل بر مصاديق آن جهانيش نيز تطبيق مى کند.
تعبيرات قرآنى متناسب با اين زمينه را تقريبا مى توان بر سه دسته تقسيم کرد: در يک دسته از آيات تعبيراتى وجود دارد حاکى از اين که مؤمنين در بهشت از همسران پاکيزه اى برخوردارند، اما معلوم نيست که آن همسران بهشتى آيا همين همسران دنيوى شان هستند و يا کسان ديگرى هستند جز اينها. و آيا همسرانى هستند از همين قبيل يعنى انسانهايى هستند که در بهشت همسر مؤمنين مى شوند و يا اين که اصولا همسران بهشتى از نوع ديگرى هستند مانند اين آيات:
«و لهم فيها ازواج مطهرة و هم فيها خالدون.» (23)
[و براى آنان (مؤمنين) در بهشت همسران پاکيزه اى است و آنان در آن (بهشت) جاودانند] .
«للذين اتقوا عند ربهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و ازواج مطهرة و رضوان من الله و الله بصير بالعباد.» (24)
[براى آنان که تقوا پيشه کنند نزد پروردگارشان باغهايى است که از زير درختان آنها نهرها جارى است که در آن جاودان مى مانند و همسرانى پاکيزه و نيز خشنودى خداوند را دارند و خدا نسبت به بندگان خود بينا است (و به خوبى آنان را مى شناسد)] .
«لهم فيها ازواج مطهرة و ندخلهم ظلا ظليلا.» (25)
[و براى آنان در بهشت همسرانى پاکيزه است و آنان را در سايه هايى خوب و مطلوب داخل کنيم] .
در دسته ديگرى از آيات تعبيراتى هست حاکى از اين که مؤمنين در بهشت نيز با همسرانى که در دنيا دارند، همراه و همسر خواهند بود. مثل آيه:
«جنات عدن يدخلونها و من صلح من ابائهم و ازواجهم و ذرياتهم و الملائکة يدخلون عليهم من کل باب.» (26)
[باغهاى اقامت و زندگى که در آن داخل شوند همراه هر کسى که شايسته باشد از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد شوند] .
پس همسران مؤمنين هم اگر صالح باشند به همراه خود آنها وارد بهشت مى شوند و از نعمتهاى بهشت و مصاحبت با همسر خود بهره مند مى گردند.
و مثل آيه:
«هم و ازواجهم فى ظلال على الارائک متکئون.» (27)
[آنان و همسرانشان در سايه هايى در بهشت بر روى تختها تکيه مى کنند] .
و مثل آيه:
«ادخلوا الجنة انتم و ازواجکم تحبرون.» (28)
[با سرور و شادمانى به همراه همسرانتان داخل بهشت شويد] .
بنا بر اين، يکى از نويدهايى که قرآن در آيات فوق به مردان و زنان مؤمن مى دهداين است که در بهشت هم با همسرانشان همراه و همسر خواهند بود.
در دسته سوم از آيات قرآن نيز تعبيراتى آمده حاکى از اين که همسران اهل بهشت منحصر به اين همسران دنيوى نيستند؛ بلکه، نوع ديگرى از مخلوقات الهى نيز در بهشت هستند که به «حور عين» مشهورند.
در اين باره نيز به تعداد بيشترى از آيات قرآن بر مى خوريم مثل:
1
«و عندهم قاصرات الطرف عين کانهن بيض مکنون.» (29)
2
«و عندهم قاصرات الطرف اتراب.» (30)
3
«و زوجناهم بحور عين.» (31)
4
«فيهن قاصرات الطرف لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان. . . کانهن الياقوت و المرجان.» (32)
[در آن باغها (بهشت) زنان زيباى با حيايى هستند که دست هيچ کس قبل از آنان (مؤمنين) به ايشان نرسيده است] .
5
«فيهن خيرات حسان. . . حور مقصورات فى الخيام. . . لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان.» (33)
[در آن باغها (بهشت) زنان زيبا و داراى حسن و جمال هست. . . حوريه هايى که در سراپرده (خود) مقصور (و از چشم بيگانگان مستورند) . . . که قبل از شوهران بهشتى خود دست هيچ کس از جن و انس به آنان نرسيده است] .
6
«و حور عين کامثال اللؤلؤ المکنون.» (34)
[حوريه هايى خوش چشم همانند گوهرهاى محفوظ در صدف] .
«و فرش مرفوعة انا انشأناهن انشاء فجعلناهن ابکارا عربا اترابا لأصحاب اليمين.» (35)
[و بسترهايى برافراشته، همانا (همسرانشان را) آفريديم و آنان را بکر و شوهر دوست و همتاى اصحاب يمين قرار داديم] .
8
«و کواعب اترابا.» (36) [و نازنينانى همطراز] .
از مجموعه آيات مربوطه که ما در اينجا آنها را در سه دسته تقسيم کرديم چنين استفاده مى شود که اولا در بهشت نيز لذت جنسى وجود دارد، و ثانيا لذت مؤمنين در اين زمينه هم از همسران مؤمنى است که در دنيا داشته اند و هم از حور العين و موجودات و مخلوقاتى که بدين منظور خداوند در کمال حسن و زيبايى براى ايشان مى آفريند.
بنا بر اين، مى توان نتيجه گرفت که ميل جنسى اختصاص به اين عالم دنيا و نشأة مادى ندارد و مجموعا مى توان گفت: اين ميل يک ميل ثابت انسانى و از ابعاد وجودى انسان است که در دنيا به لحاظ تأمين مصالح اين جهانى و بقاى نسل انسان در روى زمين از اين ميل استفاده مى شود، چنانکه ميل و لذت از خوردن و آشاميدن نيز در دنيا به لحاظ حفظ وجود، بقا و سلامتى انسان مورد استفاده و بهره بردارى انسان قرار مى گيرد. دو ميل نامبرده در جهان آخرت هم وجود دارد و منشأ التذاذ و بهره مندى انسان در بهشت مى شوند ولى، مسلما به لحاظ رشد جسمانى و يا توليد نسل نخواهد بود بلکه، اصل التذاذ از همسران و از تجليات الهى در آنان مطلوب و مورد نظر خواهد بود.
--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1 نساء/ . 1
2 اعراف/ . 189
3 روم/ . 21
4 شعرا/ . 166
5 اعراف/80 و . 81
6 «و لوطا اذ قال لقومه ا تأتون الفاحشة و انتم تبصرون ائنکم لتأتون الرجال شهوة من دون النساء بل انتم قوم تجهلون.»
7 مؤمنون/7 . 5
8 مؤمنون/6 و . 5
9 نساء/ . 3
10 آل عمران/ . 14
11 آل عمران/ . 15
12 توبه/ . 24
13 تغابن/ . 14
14 نساء/ . 3
15 نور/32 و . 33
16 نساء/23 و . 24
17 نساء/ . 24
18 بقره/ . 221
19 نساء/ . 24
20 مائده/ . 5
21 انعام/ . 151
22 مثل آيات 19 نور؛ 135 آل عمران؛ 45 عنکبوت؛ 169 و 268 بقره؛ 28 و 80 اعراف؛ 24 يوسف؛ 90 نحل؛ 21 نور؛ 15 و 22 و 25 نساء؛ . . 32. ، 54 نمل؛ 28 عنکبوت؛ 30 احزاب؛ 1 طلاق؛ 33 اعراف؛ 37 شوري؛ 4 و 23 نور.
23 بقره/ . 25
24 آل عمران/ . 15
25 نساء/ . 57
26 رعد/23 و نيز مشابه به آن آيه 8 از سوره غافر است که مى گويد:
«ربنا و ادخلهم جنات عدن التى وعدتهم و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم.»
27 يس/ . 56
28 زخرف/ . 70
29 صافات/48 و . 49
30 ص/ . 52
31 دخان/54 و طور/ . 20
32 الرحمن/56 . 58
33 الرحمن/70 تا . 74
34 واقعه/ . 22
35 واقعه/34 . 38
36 نبأ/ . 33