مبانى قرآنى عزادارى سالار شهيدان
  • عنوان مقاله: مبانى قرآنى عزادارى سالار شهيدان
  • نویسنده: سيد احمد خاتمى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 3:28:58 4-9-1403



به مناسبت فرا رسيدن محرم، ماه پيروزى خون بر شمشير و ماه عزادارى بر سيد و سالار شهيدان، در اين مقاله به بحث پيرامون عزادارى به نحو عام و عزادارى سالار شهيدان امام حسين (ع) پرداخته ايم. به يارى خداوند در مقاله آينده شرح زيارت جامعه را پى مى گيريم. انشاء اللّه.

معنا و مفهوم عزادارى

عزادارى سيد و سالار شهيدان ابى عبداللّه الحسين (ع) از حقايق بى ترديد در دين ماست.
عزادارى مفهوم روشنى دارد، عزادارى يعنى در سوگ کسى اندوهگين بودن و ناله و زارى کردن و عزادار کسى است که غصّه دار و اندوهگين است. براى تبيين موضوع چند محور را مورد بررسى قرار مى دهيم:
1. مبانى مشروعيت اصل عزادارى بر اموات.
2. عزادارى بر سيد الشهداء و ريشه هاى قرآنى و حديثى آن.
3. نقش مجالس عزاداري.
4. تاريخچه مخالفت با عزادارى سالار شهيدان.

مبانى مشروعيت عزادارى

اسلام مکتب فطرت است، مکتب فطرى نمى تواند با عزادارى مخالف باشد زيرا حزن و اندوه به هنگام از دست دادن عزيزان امرى است که فطرت انسانى با آن سرشته است هرگز ممکن نيست که دين جهانى گريه و اندوه را در از دست دادن عزيزان تا وقتى که موجب خشم و غضب خداوند نشده تحريم کند.
پيامبر اکرم (ص) خود در عزاى عزيزان مى گريسته و هم دستور به گريستن مى داده است.
و اينک دلائل و شواهد از کتابهاى اهل سنت:
1. پس از درگذشت حضرت عبدالمطلب پيامبر بر جد عزيزش گريست، ام ايمن مى گويد:
«انا رأيت رسول اللّه يمشى تحت سريره و هو يبکي؛ (1) من پيامبر را ديدم که در پى جنازه عبدالمطلب راه مى رفت در حاليکه مى گريست.»
2. اميرمؤمنان على (ع) مى فرمايد: وقتى خبر رحلت پدرم ابوطالب را به پيامبر دادم ايشان گريست، آنگاه فرمود: «اذهب فاغسله و واره غفراللّه له و رحمه؛ (2) او را غسل ده، کفن کن و بخاک بسپار خداوند او را بيامرزد و مورد رحمت خويش قرار دهد.»
3. روزى پيامبر قبر مادر عزيز خود آمنه را در ابواء زيارت کرد و به گفته مورخان، آن حضرت در کنار قبر مادر گريست و همراهان خود را به گريستن انداخت. (3)
4. پيامبراکرم (ص) به هنگام مرگ فرزند دلبندش ابراهيم مى گريست و مى فرمود: «العين تدمع و القلب يحزن و لانقول الّا ما يرضى ربّنا و انّا بک يا ابراهيم لمحزونون؛ (4) چشم مى گريد و قلب مى سوزد و جز آنچه مورد رضايت خداست نگوئيم، اى ابراهيم، ما در فراق تو در اندوهيم.»
عبدالرحمن بن عوف به آن حضرت گفت مگر شما خودتان از گريه بر اموات نهى نکرديد حضرت فرمود: «لا ولکن نهيت عن صوتين احمقين و آخرين صوت عند مصيبته و خمش وجوه و شقّ جيوب ورثه شيطان و صوت عن نغمة لهو و هذه رحمة و من لايرحم لايُرحم؛ (5) نه اما از دو صداى جاهلانه و دو کار نهى کرده ام. داد و فرياد به هنگام وارد آمدن مصيبت و خراش دادن صورت و پاره کردن گريبان و صداى گريه اى که در حلق پيچانده شود که شيطانى است و صداى نغمه لهوآميز اما اين گريه من ناشى از عطوفت و رحمت است و البته کسى که رحم نکند بر او رحم نمى شود.
5. پيامبر (ص) در مرگ فرزندش طاهر نيز گريست و فرمود: «انّ العين تذرف و انّ الدمع يغلب و القلب يحزن و لانعصى اللّه عزّ و جلّ؛ (6) چشم گريان است و اشک ريزان و قلب سوزان و البته خداوند را عصيان نخواهيم کرد.»
6. فاطمه بنت اسد همسر حضرت ابوطالب و مادر حضرت اميرالمؤمنين على (ع) که نزد پيامبر بسيار محبوب بود در سال سوّم هجرى درگذشت. پيامبر که او را همچون مادر خويش مى دانست از رحلتش بسيار اندوهگين شد و گريست، مورّخان مى گويند: «صلّى عليها و تمرّع فى قبرها و بکي؛ (7) پيامبر بر او نماز خواند و در قبرش خوابيد و بر او گريست.»
7. وقتى در جنگ احد حمزه به شهادت رسيد پيامبر (ص) بسيار غمگين شد: «لما راى النبّى حمزة قتيلاً بکى فلما رأى ما مثل به شهق؛ (8) پيامبر چون پيکر خونين حمزه را يافت گريست و چون او را مثله شده ديد با صداى بلند گريه سرداد.»
8. در رحلت عثمان بن مظعون صحابى وفادارش اندوهگين شد، آورده اند: «انّ النّبى (ص) قبّل عثمان بن مظعون و هو ميّت و هو يبکي؛ (9) پيامبر بر جنازه او بوسه زد و گريست.»
9. پيامبر پس از برگشتن از غزوه حمراء الاسد به ديدار خانواده سعد بن ربيع يکى از شهداى جنگ احد رفت و از حماسه و جانبازى سعد ياد کرد، خانواده سعد نيز با شنيدن سخنان پيامبر گريستند و اشک از چشمان حضرت سرازير شد. و آنان را از گريستن نهى نکرد. (10)
نه تنها شخص پيامبر در داغ عزيزان عزادار مى شد و مى گريست بلکه توصيه بر گريه مى کرد:
10. پس از پايان نبرد احد رسول اکرم (ص) راهى شهر مدينه شد، در آن هنگام زنان انصار در سوگ شهيدان خود مى گريستند، پيامبر (ص) با شنيدن مويه عزاداران از شهادت و غربت عمويش حمزه ياد کرد و فرمود: «لکن حمزة لابواکى له؛اما عمويم حمزه گريه کننده ندارد.»
اصحاب از اين جمله فهميدند که پيامبر دوست دارد که حمزه هم گريه کننده داشته باشد تا خواهرش صفيّه احساس غربت نکند. لذا بعد اندکى صداى ناله و گريه زنان انصار بلند شد که براى حمزه مى گريستند. (11)
11. پس از شهادت جعفر بن ابى طالب در جنگ موته پيامبر به خانه او رفت و با حضور خويش تسلّى دل خاندان او گرديد، آن حضرت به هنگام خروج چنين فرمود: «على مثل جعفر فليبک البواکي؛ (12) بايد گريه کنندگان بر همچون جعفر بگريند.»
12. روزى رسول خدا در تشييع جنازه يکى از مسلمانان حضور يافتند و عمر نيز به همراه ايشان حرکت کرد. عمر تا صداى گريه زنان را شنيد برآشفت و آنان را از گريستن نهى کرد، رسول خدا (ص) رو به عمر کرد و فرمود: «يا عمر دعهنّ فانّ العين دامقه و النفس مصابة و العهد قريب؛ (13) اى عمر کارى به آنان نداشته باش بگذار بگريند همانا که چشم گريان است و نفس مصيب زده است و پيوند با تازه درگذشته بسيار نزديک».
با اين دلايل ترديدى در جواز مشروعيت عزادارى باقى نمى ماند.

تحريم عزادارى چرا؟

ليکن برخى از عالمان اهل سنت سوگوارى و گريه بر اموات را تحريم کرده و با آن مخالفت کرده اند، مستند آنها سخنى است که عمر از پيامبر اکرم (ص) نقل کرده است که: «انّ الميّت ليعذّب ببکاء اهله عليه؛ (14) به گفته سعيد بن مسيّب عايشه به هنگام فوت پدرش ابوبکر مجلس سوگوارى برپا نمود چون خبر آن به عمر رسيد وى دستور داد تا از آن جلوگيرى کنند.
اما عايشه از دستور او سرپيچى کرد، عمر هشام بن وليد را مأمور ساخت تا نزد عائشه رفته و با زور شلّاق از نوحه و گريه عزاداران جلوگيرى نمايد زنان چون از مأموريت هشام آگاه شدند مجلس را ترک کرده و پراکنده شدند آنگاه عمر اين سخن را خطاب به آنان گفت: «ترون ان يعذّب ابوبکر ببکائکن انّ الميّت يعذّب ببکاء اهله عليه؛ (15) مى خواهيد با گريه خود ابوبکر را عذاب کنيد همانا مرده با گريه نزديکان خويش عذاب مى شود.»
در نقد اين استدلال نکات ذيل گفتنى است:
1 اين حديث از عمر است نه از پيامبر (ص).
نووى شارح صحيح مسلم مى گويد:
روايت فوق از نظر عائشه پذيرفته نشده او به راويان آن نسبت فراموشى و اشتباه مى دهد زيرا خليفه دوم و پسرش عبداللّه اين روايت را به صورت صحيح از پيامبر نگرفته اند چنانکه ابن عباس مى گويد: اين روايات سخن خليفه است نه سخن پيامبر (ص). (16)
2 بر فرض آنکه حديث از پيامبر (ص) نقل شده باشد بر اساس معيارى که خود حضرت داده است پذيرفتنى نيست. چون روايتى پذيرفتنى است که با قرآن در تعارض نباشد، اين روايت با قرآن در تعارض است، چون قرآن مى فرمايد:ولاتزر وازرة وزر اخري؛ (17) هيچ گناهکارى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى کشد.»
در عذاب افتادن ميّت به وسيله گريه شخص ديگر چه معنايى جز کشيدن بارگناه ديگرى دارد؟
3 بر فرض صحت روايت، روايت را مى توان به گونه اى ديگر معنا کرد: اين معنا را با روايتى از اهل سنت مى آوريم ابو داود
در سنن به نقل از عروة بن زبير و او از عبداللّه بن عمر آورده است که جملهانّ الميّت ليعذب ببکاء اهله عليه از رسول خداست وقتى ماجرا به عائشه رسيد گفت: وقتى پيامبر از کنار قبر فرد يهودى مى گذشتند فرمودند صاحب اين قبر معذّب است در حالى که بستگانش براى او مى گريند. (18)
4 اگر اين حديث را عمر از پيامبر نقل کرده چرا خود به آن عمل نکرده است زيرا آورده اند:
«هنگامى که خبر مرگ نعمان بن مقرن المزنى به عمر رسيد عمر از منزل خارج شد بر بالاى منبر رفت و اين خبر را به مردم رساند آنگاه دست خود را به روى سر گذاشت و گريست.» (19)
نيز آورده اند:
«برادر عمر زيد بن خطّاب درگذشت و دوست او از قبيله بنى عدى بن کعب به مدينه آمد وقتى چشم عمر به او افتاد اشک از ديدگانش جارى شد و گفت زيد را وانهادى و نزد من آمدي.» (20)
روايت ديگرى که قائلان به تحريم عزادارى به آن استناد مى کنند اينست که از عائشه نقل شده است که با رسيدن خبر شهادت جعفربن ابى طالب، زيد بن حارثه، و عبداللّه بن رواحة آثار حزن و اندوه در سيماى پيامبر (ص) نمايان شد، من از گوشه اى او را که نشسته بود نظاره مى کردم در آن حال مردى به حضور ايشان رسيد و گفت: اى رسول خدا زنان بر جعفر گريه مى کنند پيامبر (ص) فرمود: «فارجع اليهن فاسکتهن فان ابين فاحث فى وجوههن التراب؛ (21) برگرد و آنان را ساکت ساز اگر آرام نشدند خاک بر صورتشان بپاش.»
در نقد اين استدلال نيز اين نکات گفتنى است:
1 در سند اين روايت شخصى به نام محمد بن اسحق بن يسار بن خبار وجود دارد که در نزد محدثان اهل سنت و علماى علم رجال آن طايفه مورد اعتماد نيست و آنان روايت ذکر شده توسط او را ضعيف و جعلى مى دانند.» (22)
2 اين روايت با دهها روايت ديگرى که در اين زمينه از پيامبر بويژه در خصوص حادثه شهادت جعفر رسيده در تعارض است و آنها مشهورند و اين روايت شاذ و گرفتنى نيست.
باين ترتيب اين واقعيت بر مسند نشست که اصل عزادارى مشروعيت دينى داشته و هيچ دليل قابل قبولى بر منع از آن نيست. (23)

عزادارى بر سيد الشهداء و ريشه قرآنى آن

اينک که مشروعيت اصل عزادارى اثبات شد مى گوييم که عزادارى بر سالار شهيدان ابى عبداللّه (ع) نه تنها جايز بلکه برپايى از آن يک ارزش بزرگ است زيرا:

الف: تعظيم شعائر عزادارى بر امام حسين (ع) مصداق بارز تعظيم شعائر است. شعائر به معناى علامت و نشانه است، شعائر اللّه يعنى نشانه هاى الهى، نهضت سيد الشهداء از شعائر بى ترديد دين است. اين نهضت بود که دين را پر آوازه کرد و تا قيامت دين وامدار سالار شهيدان است. بنابراين: عزادارى بر سيد الشهداء بزرگداشت شعائر دين است.
2 قرآن تعظيم شعائر الهى را از نشانه هاى تقواى دل مى داند «و من يعظّم شعائر اللّه فانّها من تقوى القلوب؛ (24) آن کس که شعائر الهى را بزرگ دارد، اين بخشى از تقواى قلب است.»
مفسران در مصداق اين شعائر مطالبى گفته اند:
1 برخى گفته اند شعائر قربانى حج است که علامت گذارى شده باشد.
2 برخى عقيده دارند که شعائر تمام مناسک و اعمال حج است.
3 برخى مى گويند شعائر موضع و جايگاه اعمال و عبادات حج است.
4 گروهى ديگر مى گويند شعائر به معناى نشانه هاى دين و طاعت خداوند است. (25)
اطلاق لفظ شعائر معناى چهارم را تأييد مى کند بنابراين هر چيزى که نشانه دين باشد شعائر است. و سه معناى ديگر و معناى ديگر از جمله برپايى عزاى سالار شهيدان از جمله مصاديق تعظيم شعائر الهى است که به عنوان يک ارزش مطرح است. مرحوم علامه طباطبايى در تفسير الميزان مى فرمايند: «والشعائر هى العلامات الدالة و لم يقيّد بشى ء مثل الصفا و المروة و غير ذلک فکل ما هو من شعائر اللّه و آياته و علاماته المذکرة له فتعظيمه من تقوى اللّه ويشمله جميع الآيات الآمرة بالتقوي؛ (26) شعائر عبارت است از نشانه هايى که انسان را به سوى خدا راهنمايى مى کند و منحصر به صفا و مروه و مانند آن نمى شود بنابراين هر نشانه اى که انسان را به ياد خدا بياندازد تعظيم آن موجب تقواى الهى مى گردد و تمام نشانه ها را در بر مى گيرد.»
3 نتيجه آنکه برگزارى عزاى سالار شهيدان نشانه تقواى الهى بوده و استحباب ويژه دارد.

ب: مودة فى القربى عزادارى بر سيد الشهداء امام حسين مصداق مودت قربى است که مزد رسالت است.
«قل لا اسئلکم عليه اجراً الّا المودّة فى القربي؛ (27) بگو اجرى بر رسالت از شما طلب نمى کنم مگر دوستى اهل بيتم.»
دوستى نشانه دارد. دوست در شادى دوستش شاد است و در اندوهش اندوهگين است. در روايتى از حضرت اميرمؤمنان على (ع) آمده است: «ان اللّه تبارک و تعالي.... فاختارنا و اختارلنا شيعة ينصروننا و يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا و يبذلون اموالهم و انفسهم فينا اولئک منّا و الينا؛ (28) خداوند متعال ما را از ميان بندگان خويش برگزيد و براى ما پيروانى انتخاب نمود که همواره در شادى و غم ما شريک اند و با مال و جانشان به يارى ما مى شتابند، آنان از مايند و بسوى ما خواهند آمد.»
حضرت امام رضا (ع) به پسر شبيب فرمود: «اگر دوست دارى که همنشين ما در بهشت باشى در غم و اندوه ما اندوهناک و در شادى ما شادمان باش و ولايت ما را بپذير چه آنکه اگر کسى سنگى را دوست بدارد روز قيامت با آن محشور مى گردد.» (29)
اشکى که در مجالس عزاى ابى عبداللّه ريخته مى شود نماد خالص ترين ابراز عشق به سالار شهيدان، همانکه پيامبر فرمود: حسين از من است و من از حسينم. مى باشد. پيام اين اشک اينست که حسين جان آنقدر ترا دوست دارم که هيچ چيز جز اين قطره زلال اشک نمى تواند آنرا به تصوير بکشد، قلم نمى تواند، بيان نمى تواند! هنر نمى تواند! فقط اشک مى تواند. اين اشک، پيوند هدفى هم دارد.
اصولاً گريه و جريان قطره هاى اشک از چشم که دريچه قلب آدمى است چهار گونه است:
1 گريه هاى شوق: گريه مادرى که از ديدن فرزند دلبند گمشده خويش پس از چندين سال سر داده مى شود، اين گريه شوق است.
2 گريه هاى عاطفي: اشکى که به هنگام مشاهده منظره کودک يتيمى که در آغوش مادر در يک شب سرد زمستانى از فراق پدر جان ميدهد از چشم جارى مى شود گريه عاطفى است.
3 گريه پيوند هدف: گاهى قطره هاى اشک پيام آور هدف هاست آنها که مى خواهند بگويند: با مرام امام حسين (ع) همراه و با هدف او هماهنگ و پيرو مکتب او هستيم. ممکن است اين کار را با دادن شعار آتشين، با سرودن اشعار و حماسه ها ابراز دارند، اما گاهى ممکن است آنها ساخته گى باشد ولى آن کس که احياناً با شنيدن اين حادثه جانسوز قطره اشکى از درون دل بيرون مى فرستد صادقانه ترين حقيقت را بيان مى کند. اين قطره اشک اعلان وفادارى به اهداف مقدّس ياران امام حسين (ع) و پيوند دل و جان با آنهاست، اعلان جنگ با بت پرستى و ظلم و ستم، اعلان بيزارى از آلودگى هاست.
4 گريه ذلت و شکست: گريه افراد ضعيف و ناتوانى که از رسيدن به اهداف خود وامانده اند و روح و شهامتى براى پيشرفت در خود نمى بينند مى نشينند و عاجزانه گريه سر مى دهند.
گريه در عزاى سالار شهيدان از اين گريه بدور است و حاشا که چنين گريه اى در شأن ساحت مقدّس ابى عبداللّه الحسين (ع) باشد که او امام عزيزان تاريخ است.

ج: فرياد عليه ستم مجلس عزاى ابى عبداللّه فرياد پرخروش ظلم ستيزى است آنهم ظلمى بى نظير در تاريخ بشريت، پسر پيامبر (ص) را دعوت کردن، لب تشنه کشتن، عزيزانش را به اسارت بردن، خيمه ها را به آتش کشيدن، اسب بر بدن عزيز خدا تاختن و...و... در کجاى تاريخ اينهمه ظلم يکجا سابقه دارد؟ بايد عليه آن فرياد برآورد، مجلس عزاى ابى عبداللّه همان فرياد است، تريبونى است که از آغاز اين حادثه دردناک تا کنون نگذاشته است که اين ظلم فراموش شود و در کنار آن به احياء اهداف ابى عبداللّه (ع) پرداخته است.
«لا يحبّ اللّه الجهر بالسوء من القول الّامن ظلم؛ (30) خداوند متعال فرياد زدن به بدگوئى را دوست ندارد جز براى کسانى که مورد ستم قرار گرفته اند.»
از اين آيه استفاده مى شود که خداوند متعال نه تنها به مظلومان اجازه فرياد و افشاگرى داده بلکه چنين فريادى محبوب ذات اقدس الهى قرار گرفته است.
عزادارى در گفتار و رفتار معصومين
سيره و سنّت قولى و فعلى معصومين (ع) بر برپايى عزادارى ابى عبداللّه به عنوان يکى از راههاى احياء نهضت ابى عبداللّه الحسين (ع) بوده است. هم سفارش به عزادارى بر سالار شهيدان داشتند هم خود مجلس عزا بر پا مى کردند. امامان شيعه براى حفظ مکتب، روشهاى مختلفى داشتند روشى که پس از شهادت سيدالشهداء به عنوان روش راهبردى استراتژيک بود احياء نهضت ابى عبداللّه (ع) بود با روشهاى مختلف:
الف: دعوت شاعران به سرودن شعر در عزادارى ابى عبداللّه (ع).
ب: سفارش به زيارت سالار شهيدان.
ج تأکيد بر استحباب سجده بر تربت امام حسين (ع).
د استحباب گريستن و گرياندن و حالت گريه کننده به خود گرفتن در عزاى امام حسين (ع).
ه.دعوت به برپايى مجلس عزا براى امام حسين (ع) و بر پا داشتن مراسم عزاى حضرت از سوى خود آنان.
در روايتى از حضرت امام رضا (ع) رسيده است:
«من تذکر مصابنا و بکى لما ارتکب منّا کان معنا فى درجتنا يوم القيامة و من ذکّر بمصابنا فبکى و ابکى لم تبک عينه يوم تبکى العيون و من جلس مجلساً يحيى فيه امرنا لم يمت قلبه يوم تموت القلوب؛ (31) آن کس که مصائب ما را بياد آورد و بر مصائب ما بگريد، در قيامت با ما و در درجه اى که ما هستيم خواهد بود و کسى که مصيبت ما را بياد ديگران بياندازد و خود بگريد و ديگران را بگرياند روزى که چشمها گريان است چشم او گريان نخواهد بود. و کسى که در مجلسى بنشيند که امر ما (مکتب ما) در آن احياء مى گردد روزى که دلها مى ميرد قلب او نمى ميرد.»
در سيره معصومان مى بينيم در خفقانى ترين شرائط براى امام حسين مجلس عزا برپا مى کردند و گاه مجلس عادى را هم تبديل به مجلس عزاى امام حسين (ع) مى ساختند.
امام سجاد (ع) در طول 35 سال امامت خويش در هر شرائطى کربلا و عاشورا را بياد مى آورد.
امام صادق (ع) فرمود: «بکى على بن الحسين عشرين سنة و ما وضع بين يديه طعام الّا بکي؛ (32) امام سجاد (ع) بيست سال گريه کرد و هرگاه در جلو آن حضرت غدائى گذاشته مى شد مى گريست.»
هرگاه غذائى نزد حضرت گذاشته مى شد چشمان مبارک حضرت پر اشک مى شد، روزى يکى از خدمتگزاران آن حضرت گفت: يابن رسول اللّه آيا هنوز زمان پايان حزن و اندوه شما فرا نرسيده؟ حضرت فرمود:
«ويحک انّ يعقوب کان له اثنى عشر ابناً فغيب اللّه واحداً منهم فابيضّت عيناه من الحزن و کان ابنه يوسف حياً فى الدنيا و انا نظرت الى ابى و اخى و عمى و سبعة عشرين اهل بيتى و قوماً من انصار ابى مصرعين حولى فکيف ينقضى حزني؛ (33) يعقوب داراى دوازده فرزند بود خداوند يکى از آنان را از جلوى چشمش پنهان نمود در حالى که فرزندش زنده بود، چشمان يعقوب از اندوه سفيد شد اما من در جلو چشمم شاهد بودم پدرم، برادرم، عمويم، هفده تن از اهل بيتم و گروهى از ياران پدرم را به قتل رساندند و سرهايشان را از تن جدا کردند چگونه اندوه من پايان مى پذيرد.»
«مالک جهنى مى گويد امام باقر (ع) درباره روز عاشورا فرمود:
«و ليندب الحسين و يبکيه و يأمر من فى داره بالبکاء عليه و يقيم فى داره مصيبته باظهار الجزع عليه و يتلاقون بالبکاء عليه بعضهم فى البيوت و ليعزّ بعضهم بعضاً بمصاب الحسين فانا ضامن على اللّه لهم اذا احتملوا ذلک ان يعطيهم ثواب الفى حجة و عمرة و غزوة مع رسول اللّه و الائمة الراشدين؛ (34) در روز عاشورا براى امام حسين زارى کرده و بگرييد و اهل خانه را هم امر به گريستن به حضرت کنيد، در خانه خود براى حضرت مجلس عزا برپا کرده و داغ خويش را ابراز کنيد و ضمن ديدار و ملاقات همديگر بر آن حضرت گريه کنيد و يکديگر را در داغ امام حسين (ع) تعزيت دهيد و هر کس اين عمل را انجام دهد براى او در نزد خدا ثواب دوهزار حج و عمره و جهاد در رکاب رسول خدا و امامان راشدين را ضمانت مى کنم.»
راوى مى گويد محضر امام صادق (ع) بوديم يادى از امام حسين بن على (ع) کرديم، حضرت گريه کرد ما هم گريه کرديم، سپس حضرت سرش را بلند کرد و فرمود امام حسين (ع) فرمود: «من کشته اشکهايم هيچ مؤمنى مرا ياد نمى کند مگر آنکه مى گريد.» (35)
در روايتى آمده است روزى که نام امام حسين (ع) برده مى شد تا شب لبخندى بر لبان حضرت نبود. (36)
زيد شحام مى گويد همراه جماعتى از اهل کوفه در خدمت امام صادق (ع) بوديم
يکى از شعراى عرب بنام جعفر بن عفان وارد شد آن حضرت او را احترام نموده و در نزديک خود جاى داد آنگاه فرمود اى جعفر! او عرض کرد لبيک! حضرت فرمود به من گفته اند تو اشعار نيکى درباره امام حسين (ع) سروده اي؟ عرض کرد،آرى حضرت فرمود: اشعارت را بخوان او شعر مى خواند و امام و اطرافيان مى گريستند به گونه اى که قطرات اشک بر صورت و محاسن آن حضرت جارى بود سپس امام فرمود:
«يا جَعفَر وَاللّهِ لَقَد شَهَدتَ مَلائکة اللّه المُقَرّبينَ ها هنا يَسمَعُونَ قَولَکَ فيِ الحُسَينِ وَ لَقَد بَکَوا کَما بَکَينا اَو اَکثَر....؛ (37) اى جعفر فرشتگانى الهى در اين مجلس حاضر شدند و شعرت را شنيدند و گريه کردند همانگونه که ما گريه کرديم بلکه بيش از ما گريستند...»
امام رضا (ع) فرمود: «کان ابى اذا دخل المحرّم لايرى ضاحکاً و کانت الکأبة تغلب عليه حتى تمضى منه عشرة ايام فاذا کان يوم العاشر منه کان ذالک اليوم يوم مصيبته و حزنه و بکائه؛ (38) با فرا رسيدن ماه محرم پدرم موسى بن جعفر (ع) با چهره خندان ديده نمى شد و حزن و اندوه سراسر وجودش را فرا مى گرفت تا روز دهم فرا مى رسيد آن روز روز مصيبت، اندوه و گريه آن حضرت بود.»
دعبل خزاعى شاعر بزرگ اهل بيت مى گويد: در ايام محرم بر امام رضا (ع) وارد شدم حضرت فرمود دوست دارم براى من شعر بخوانى، اين روزها روز حزن و اندوه ما اهلبيت و شادى دشمنان ما بويژه بنى اميه است، پس از آن امام رضا (ع) برخاست پرده اى را جهت حضور خانواده در مصيبت جدشان حسين آويزان کردند سپس فرمود دعبل براى حسين مرثيه بخوان تا زنده اى يار و مديحه سراى ما هستى، آنگاه گريستم به گونه اى که قطرات اشک بر صورتم جارى شد و اين شعر را سرودم که: افاطم لوخلت الى آخر امام رضا (ع) گريست و بهمراه حضرت خانواده و فرزندان حضرت گريستند. (39)
اينها تنها گوشه اى از رفتار و گفتار معصومين در رابطه با عزادارى سالار شهيدان بود. ليکن بايد تاريخ عزادارى بر سيد الشهداء را بسيار ديرينه ديد و حداقل آنکه اولين برپا کننده عزاى حضرت، رسول اللّه (ص) در روز ولادت حضرت و...و... بوده است. که تفصيل آن به درازا مى کشد مى گذريم. (40)

نقش مجالس عزادارى

مجالس عزادارى ابى عبداللّه الحسين (ع) در طول تاريخ تريبونى گسترده براى معرفى اسلام ناب محمّدى (ص) در پرتو نهضت آن حضرت بوده است.
اين مجالس نقشى اساسى در احياء نهضت ابى عبداللّه (ع) و تبيين آرمانهاى بلند آن شهيد سرفراز داشته است، مى توان اين مجالس را از مصاديق شجرهّ طيبه قرآنى ناميد که قرآن ذکر مى کند:
«الم ترکيف ضرب اللّه مثلاً کلمة طيبة کشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء. تؤتى اکلها کل حين باذن ربّها و يضرب اللّه الامثال للناس لعلهم يتذکرون؛ (41) آيا نديدى چگونه خداوند کلمه طيبه را به درخت پاکيزه اى تشبيه کرده که ريشه آن در زمين ثابت و شاخه آن در آسمان است، هر زمان ميوه خود را به اذن پروردگارش مى دهد و خداوند براى مردم مثلها مى زند شايد متذکر شويد و پند گيريد».
شجره طيبه اى که در اين آيه شريفه مشبه به قرار گرفته اين ويژگيها را دارد:
1 موجودى است پاک و طيّب از هر جهت.
2 داراى نظام حساب شده است، اصل و فرع دارد.
3 اصل و ريشه آن ثابت و مستحکم است.
4 شاخه هاى اين شجره طيّبه در يک محيط پست محدود نيست بلکه بلند آسمان جايگاه اوست.
5 اين شجره طيّبه پر بار است.
6 در هر فصل ميوه مى دهد.
7 ميوه و دانش به اذن خداوند است.
مهم اين نيست که آيا اين شجره طيبه وجود خارجى دارد يا نه، مهم اين وجه شباهتهاست، زيرا که تشبيهات زيادى در زبانهاى مختلف داريم که اصلاً وجود خارجى ندارد مانند:مثلاً مى گوييم قرآن همچون آفتابى است که غروب ندارد در حالى که مى دانيم آفتاب هميشه غروب دارد و يا اينکه هجران من همچون شبى است که پايان ندارد.
بهرحال هدف از تشبيه، مجسّم ساختن حقايق و قرار دادن مسائل عقلى در قالب محسوس است.
اين ويژگيها را بخوبى و مراحل نهضت عاشورا و مجالس ابى عبداللّه (ع) مى توان ديد.
ما ميوه هاى شيرين اين مجالس را از آغاز تا کنون فراوان ديده ايم. بقاء تشيع بويژه در ايران اسلامى مديون اين مجالس است. رضاخان را براى براندازى اسلام آوردند اما اين مجالس حسينى بود که نگذاشت. فرزند خبيث او هم همين هدف را دنبال مى کرد اما به برکت اين مجالس نتوانست و به فضل خداوند نخواهند توانست. و راز آنهمه تأکيد اهل بيت (ع) و اصرار آنها بر برپائى مجالس ابى عبداللّه (ع) همين است که اين مجالس است که از آرمانهاى بلند سالار شهيدان پاسدارى کرده و مى کند و راز تأکيد خلف صالح امامان، احياگر آرمان بلند عاشورا در عصر و زمان ما امام خمينى (ره) برعزادارى سنّتى و برپايى مجالس حسينى همين است:
«الآن هزار و چهارصد سال است که با اين منبرها، با اين روضه ها، با اين مصيبتها، و با اين سينه زنيها ما را حفظ کرده اند تا حالا آورده اند اسلام را...هر مکتبى تا پايش سينه زن نباشد، تا پايش گريه کن نباشد، تا پايش سرو سينه زن نباشد حفظ نمى شود...» (42)
مجالس حسينى به حق مصداق بوستان هاى بهشتى است که در روايات آمده است: «عن رسول اللّه (ص) ارتعوا فى رياض الجنة قالوا يا رسول اللّه و مارياض الجنة قال مجالس الذکر؛ (43) در باغهاى بهشت گردش کنيد (از آنها بهره مند گرديد) عرض کردند اى رسول خدا باغهاى بهشت چيست؟ فرمود: مجالس ذکر و ياد خداوند.»
نيز فرمود:
«اذا رأيتم روضة من رياض الجنة فارتعوا فيها قيل يا رسول اللّه (ص) و مارياض الجنة فقال مجلس المؤمنين؛ (44) هرگاه باغى از باغهاى بهشت را ديديد از آن بهره مند گرديد عرض شد اى پيامبر خدا باغ بهشت چيست؟ فرمود: مجلس مؤمنان.»
مجالس حسينى، هم مجالس ياد خداست و هم مجالس مؤمنان. مجالس حسينى گوهرى نفيس و ارزشمند براى حفظ اسلام است، لذاست که رهزنان دين پيوسته با آن مخالف بوده و در صدد تخريب برآمدند.

تاريخ مخالفت با مجالس حسينى

اولين گروه مخالف با عزادارى و مجالس حسينى بنى اميه که خود بانى جنايات در حادثه عاشورا بودند مى باشند. هشام بن عبدالملک بيش از ساير سلاطين اموى در اين راه تلاش کرد، آنان تلاش کردند که روز عاشورا را روز جشن و شادى بسازند. «و هذا يوم فرحت به آل زياد و آل مروان بقتلهم الحسين؛ (45) اين روز (عاشورا) روزى است که آل زياد و آل مروان بخاطر کشتن امام حسين (ع) شاد بودند.» ابن حجر مى گويد نخستين کسى که روز عاشورا در حضور عبدالملک بن مروان و گروهى از صحابه و تابعين جشن گرفت حجاج بن يوسف ثقفى بود آنگاه اعلام شد که يادآورى قتل و شهادت حسين و مصائب آن بر گويندگان و خطباء حرام است. (46)
بعد از آنان بنى العباس اين راه را دنبال کردند و نمک خورها و نمکدان شکن ها به نام محبت اهل بيت مردم را به سوى خود فراخواندند و همانند بنى اميه با اهل بيت (ع) برخورد کردند. شاعر عرب ابوالعطاء سندى مى گويد:
يا ليت ظلم بنى المروان دام لنو ليت عدل بنى العباس فى النّار (47)
يعنى اى کاش ظلم و ستم بنى مروان برايمان ادامه داشت و عدالت بنى العباس در آتش بود. (48)
آنان کينه بى پايانى با سالار شهيدان ابى عبداللّه الحسين (ع) داشتند. اولين اهانت به مرقد مطهر حضرت از سوى منصور عباسى و سپس فرزندش هارون صورت گرفت که دستور تخريب حرم امام حسين (ع) را صادر کردند و سپس در عصر متوکّل که بيشترين جسارتها بدستور او صورت گرفت مورخان نوشته اند: متوکّل در سالهاى 233، 236، 237، 247، 17 بار دستور تخريب حرم حضرت، شخم زدن، آب رها کردن بر مرقد نورانى ابى عبداللّه (ع) را صادر کرد.
ذهبى مى گويد:
«و فيها امر المتوکّل بهدم قبر الحسين بن على رضى اللّه منهما و هدم ما حوله من الدور و ان تعمل مزارع و منع النّاس من زيارته و حرثه و بقى صحرا و کان معروفا بالنصب فتألم المسلمون لذلک و فى ذلک يقول يعقوب ابن سکيت:
باللّه ان کانت امية قداتتقتل ابن بنت نبيها مظلوماً
فلقد اتوه بنو عباس بمثلههذا لعمرک قبره مهدوماً (49)
در اين سال متوکّل دستور به نابودى حرم امام حسين (ع) و خانه هاى اطراف آن داد و دستور داد آنجا را شخم زدند و مردم را از زيارت امام حسين (ع) ممنوع ساخت، قبر را به کلى منهدم ساخت و گنبد و بارگاه حضرت تبديل به يک بيابان صاف شد. متوکّل معروف به دشمنى با اهل بيت بود، يعقوب بن سکيت شاعر و اديب معروف مى گويد: به خدا قسم اگر بنى اميّه پسر دختر پيامبر را مظلوم کشتند بنى العباس هم همانند آنها عمل کردند و قبرش را منهدم ساختند. آنها متأسف بودند از اينکه نبودند تا در قتل حضرت شريک باشند و آنرا با برخورد با استخوانهاى ابى عبداللّه (ع) جبران کردند.»
صاحب مقاتل الطالبين که از مورخان اهل سنت است نوشته که متوکّل اين جسارتها را توسط فردى بنام ديزج که يهودى الاصل بوده به انجام رسانده است.اين جسارت در دوره موفق عباسى در سال 269 و در دوره المسترشد در سال 526 صورت گرفت که بسيارى از اشياء گران قيمت آن مضجع نورانى به سرقت رفت. (50)
در کنار اين اهانتها برخورد شديد با زائران و مجالس حسينى هم بوده است.
و بعد از آن برخوردها با عزادارى سالار شهيدان در سيره جباران و قلدران ديگر همانند رضاخان و صدام و تکفيرى هاى عصر ما همچنان ادامه دارد.
همسر رضاخان (که او هم زن فاسدى بود) مى گويد: «حسسينقلى خان اسفنديارى شوهر خواهرم که پزشک مخصوص رضا بود اعتقادى به حرفهاى مذهبى نداشت و حتى با عزادارى امام حسين (ع) هم مخالف بود و مى گفت در هيچ کجاى دنيا مردم براى دشمنان خودشان عزادارى نمى کنند اين عربها دشمن ملت ايران بوده اند و به ما حمله کرده اند و جان و مال و ناموس ايرانيان را مورد تعرض قرار دادند و از اين قبيل حرفها مى زد. رضا اين حرفها را مى پسنديد و مى گفت: من نمى فهمم چرا مردم براى عربها عزادارى مى کنند.» (51)
او در پى اين اعتقاد دستور اکيد براى مبارزه با مجالس عزادارى که آنرا موهومات مى خواند صادر کرد. (52)
در پرونده ننگين صدام اين جلاد کم نظير تاريخ برخورد با حرم سالار شهيدان نيز هست، در قصه انتفاضه شيعيان عراق صدام به بهانه مقابله با شيعيان توسط دامادش گنبد و حرم نورانى امام حسين (ع) را به توپ بست که البته هم دامادش سزاى اين جنايت ننگين و ديگر جنايات ننگين خود را ديد، هم صدام! تازه اين دنياست، عذاب اليم در انتظار آنان است! در کنار هتک حرمت به حرم سيدالشهداء جسارتهاى فراوان به مجالس عزادارى و عزاداران داشت.
به اين ترتيب نتيجه اى که از اين مباحث در پى آن بوديم اينست که عزادارى سالار شهيدان از حقايق و واقعيات بى ترديد دين ماست، تشکيک در اين امر تشکيک در امر بديهى است، مجالس عزاى حسين، مجالس نورانى الهى است بايد پيوسته بر شکوه آنها افزوده گردد ولى بايد توجه داشت که هميشه گوهرهاى نفيس در معرض خطر ربوده شدن و آسيب ديدن هستند، بايد مراقب بود از اين مجالس در سمت و سو و جهتى که سالار شهيدان مى پسندد استفاده گردد.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. تذکرة الخواص، ص .7
2. الطبقات الکبرى، ج 1، ص .123
3. المستدرک على الصحيحين، ج 1، ص 357؛ تاريخ المدينه ابن شيبه، ج 1، ص 118.
4. سنن ابى داود، ج 1، ص 58، سنن ابن ماجه، ج 1، ص .482
5. السيرة الحلبيه، ج 3، ص 348.
6. مجمع الزوائد هيثمى، ج 2، ص .80
7. ذخائر العقبى، ص .56
8. السيرة الحلبيه، ج 3، ص .247
9. المستدرک على الصحيحين، ج 1، ص 361. السنن الکبرى، ج 3، ص 407. سنن ابى داود، ج 2، ص 63، سنن ابن ماجه، ج ،1 ص .445
10. المغازى واقدى، ج 1، ص 329.
11. الاستيعاب ابن عبدالبر، ج 1،ص 275، مسند احمد، ج 2، ص .40
12. انساب الاشراف بلاذرى، ج 2، ص .298
13. مستدرک حاکم، ج 1، ص 381، مسند احمد، ج 2، ص 323.
14. صحيح بخارى، ج 1، ص 223، صحيح مسلم، ج 3، ص ،44 جامع الاصول، ج 11، ص .99
15. صحيح ترمذى، رقم 1002.
16. شرح النووى، ج 5، ص 308.
17. سوره فاطر، آيه 18.
18. سنن ابى داود، ج 3، ص 194، شماره 3129؛ شرح نووى، ج ،5 ص .308
19. عقد الفريد ابن عبد ربه اندلسى، ج 3، ص 235، کنزالعمال، ج 15، ص 731.
20. همان.
21. المصنف ابن ابى شيبه، ج 3، ص 265؛ کنزالعمال، ج 15، ص 731.
22. تهذيب الکمال، ج 16، ص 70.
23. در اين زمينه کتابهاى ذيل مفيد است:
1 اقناع اللائم على اقامة المأتم تأليف علّامه سيدمحسن امين جبل عاملى، مؤسسة المعارف الاسلامية.
2 چرائى گريه و سوگوارى تأليف نجم الدين طبسى اين کتاب عليرغم اختصار آن در اين بحث بسيار خوب از عهده بر آمد و در تدوين اين بخش از آن بهرهمند شدم.
3 وهابيت مبانى فکرى و کارنامه عملى تأليف آية اللّه سبحانى فصل آخر، گريه بر فراق عزيزان.
24. سوره حج، آيه 32.
25. عوائد الايام، ص 31، عائده 2.
26. تفسير الميزان، ج 1، ص 414، ذيل آيه 165 بقره.
27. سوره شورى، آيه 23.
28. بحارالانوار، ج 44، ص 287، باب ثواب البکاء على مصيبة الحسين (ع).
29. بحارالانوار، ج 44، ص 286.
30. سوره نساء، آيه .148
31. عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 329، امالى شيخ طوسى، ج ،1 ص 117، اقناع اللائم، ص .193
32. مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص .179
33. کامل الزيارات، ص 107، ح 1.
34. همان، ص 174، باب 71 ثواب من زار الحسين.
35. بحارالانوار، ج 44، ص 284.
36. کامل الزيارات، ص 101 اقناع اللائم، ص .181
37. بحارالانوار، ج 44، ص .282
38. همان، ص 284.
39. همان، ج 45، ص 257.
40. مراجعه کنيد به کتاب سيرتنا و سنتنا سيرة نبينا صلى اللّه عليه و آله مرحوم علامه امينى و کتاب تاريخ النياحة على الامام الشهيد دو جلد که به فارسى تحت عنوان اشکواره کربلا چاپ شده است.
41. سوره ابراهيم، آيه 25 .24
42. صحيفه نور، ج 69، ص .70
43. بحارالانوار، ج 92، ص 162.
44. امالى شيخ صدوق، ص 68.
45. مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا.
46. الصواعق المحرقه، ص .221
47. المحاسن و المساوى ابن قتيبه، ص .246
48. در رابطه با جنايات بنى العباس و برخورد وحشيانه آنها با علويان بنگريد به مقاله «دراسة الاساليب الّتى ابتعها العباسيون او فى تثبيت سلطهتم» در مجموعة الآثار المؤتمر العالمى الثالث للامام الرضا، ج 2، ص 81 تا صفحه، .117
49. تاريخ الاسلام ذهبي.
50. در ابنباره مصاحبههاى پور امينى در روزنامه قدس 7/12/84 سال نوزدهم شماره 5222، ص 14 خواندنى است.
51. خاطرات ملکه پهلوى، ص 89 و 90.
52. دين ستيزى رژيم پهلوى ص 10، مرکز بررسى اسناد تاريخي.