عزّت و افتخار حسينى
  • عنوان مقاله: عزّت و افتخار حسينى
  • نویسنده: مير صادق سيّد نژاد
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 22:57:19 1-9-1403



... کسى مثل حسين بن على عليه السلام ـ که خودش تجسّم ارزش هاست ـ قيام مى کند براى اين که جلو انحطاط را بگيرد؛ چون اين انحطاط، داشت مى رفت تا به آن جا برسد که هيچ چيز باقى نماند... يک تنه در مقابل اين سرعت سراشيب سقوط قرار مى گيرد. البتّه در اين زمينه جان خودش، جان عزيزانش و... را فدا مى کند اما نتيجه مى گيرد. «واَنَا مِنْ حُسين» يعنى اين پيامبر زنده شده حسين بن على عليه السلام است. آن روى قضيه اين بود، اين روى سکه، حادثه عظيم و حماسه پرشور و ماجراى عاشقانه عاشوراست که واقعا جز با منطق عشق و با چشم عاشقانه نمى شود قضاياى کربلا را فهميد.

سيّدالشهدا

...سيّدالشهدا يعنى سالار شهيدان، اين لقب اوّل به جناب حمزه اطلاق شد. بعد از حادثه عاشورا و شهادت امام حسين عليه السلام که همه شهادت ها را تحت الشعاع قرار داد، اين لقب به ايشان انتقال يافت. البتّه به جناب حمزه هم سيّدالشهدا گفته و مى گوييم. ولى سيّدالشهداى مطلق امام حسين است؛ يعنى جناب حمزه سيدالشهداى زمان خودش است و امام حسين عليه السلام سيّدالشهداى همه زمان هاست، آن چنان که مريم عذرا «سيدة النسا»ى زمان خودش است و صديقه کبرى «سيدة النسا»ى همه زمان ها. قبل از شهادت امام حسين عليه السلام آن شهيدى که سمبل گريه بر شهيد بود و گريه بر او مظهر شرکت در حماسه شهيد و هماهنگى با روح شهيد و موافقت و نشاط شهيد به شمار مى رفت، جناب حمزه بود و بعد از شهادت امام حسين عليه السلام اين مقام نيز به ايشان انتقال يافت...

علّت ماندگارى امام حسين عليه السلام

امام حسين عليه السلام به واسطه شخصيّت عالى قدرش [و] به واسطه شهادت قهرمانانه اش مالک قلب ها و احساسات صدها ميليون انسان است.... راز بقاى امام حسين عليه السلام اين است که نهضتش از طرفى منطقى است [و] بعد عقلى دارد و از ناحيه منطق حمايت مى شود، و از طرف ديگر در عمق احساسات و عواطف راه يافته است. ائمه اطهار که بر گريه بر امام حسين عليه السلام سخت توصيه کرده اند حکيمانه ترين دستورها را داده اند. اين گريه ها است که نهضت امام حسين را در اعماق جان مردم فرو مى کند.

راز محبوبيّت امام حسين عليه السلام

وقتى انسان حسين را با اين صفات و خصائل مى شناسد مى بيند حق است [و] سزاوار است که نام او تا ابد زنده بماند؛ چون حسين مال خود نبود. خودش را فداى انسان کرد، فداى اجتماع انسانى کرد، فداى مقدسات بشر کرد، فداى توحيد کرد، فداى عدالت کرد، فداى انسانيّت کرد. از اين جهت افراد بشر همه او را دوست مى دارند. وقتى انسانْ ديگرى را مى بيند که در او هيچ چيزى از خود فردى وجود ندارد و هر چه هست شرافت و انسانيّت است او را با خودش متّحد و يکى مى بيند.

حسين عليه السلام ، سرود انسانيّت

... حسين يک شخصيّت حماسى است، امّا نه آن طور که جلال الدين خوارزمشاه يک شخصيّت حماسى است و نه آن طور که رستم افسانه اى يک شخصيّت حماسى است. حسين يک شخصيّت حماسى است امّا حماسه انسانيّت، [و] حماسه بشريّت، نه حماسه قوميّت. سخن حسين، عمل حسين، حادثه حسين، روح حسين، [و] همه چيز حسين... درس است... امّا چه جور درسي؟ آيا از آن جهت که مثلاً به يک قوم به خصوصى منتسب است؟ يا از آن جهت که شرقى است؟ يا از آن جهت که مثلاً عرب است؟... اساسا در وجود حسين عليه السلام يک چنين حماسه هايى نمى تواند وجود داشته باشد و علّت شناخته نشدن حسين هم همين است؛ چون حماسه او بالاتر و مافوق اين گونه حماسه هاست... حسين سرود انسانيت است.

شعارهاى امام حسين عليه السلام

... از چيزهايى که ما در عاشورا زياد مى بينيم، مسئله شعار است. در اين شعارها ـ مخصوصا شعارهاى خود اباعبداللّه عليه السلام ـ گذشته از اين که افراد خودشان را با يک رجز يا يک رباعى معرفى مى کردند، گاهى جمله هايى مى گفتند که طى آنها نهضت خودشان را معرّفى مى نمودند. اباعبداللّه عليه السلام در روز عاشورا شعارهاى زيادى داده است که در آنها روح نهضت خودش را مشخص کرده که من براى چه مى جنگم [و [چرا تسليم نمى شوم؟ متاسفانه اين شعارها در ميان ما فراموش شده و ما شعارهاى ديگرى به جاى آنها گذاشته ايم که اين شعارها نمى تواند روح نهضت اباعبداللّه را منعکس کند. يکى از اشعارى که اباعبداللّه عليه السلام در روز عاشورا مى خواند و آن را شعار خودش قرار داده بود اين شعر بود: نزد من مرگ از ننگ ذلّت و پستى بهتر و عزيزتر و محبوب تر است. اسم اين شعار را بايد گذاشت شعار آزادى، شعار عزّت، شعار شرافت...

زنده سازى اسلام

حسين بن على درس غيرت به مردم داد؛ درس تحمّل و بردبارى به مردم داد؛ درس تحمّل شدائد و سختى ها به مردم داد. اينها براى ملّت مسلمان درس هاى بسيار بزرگى بود. پس اين که مى گويند: حسين بن على چه کرد و چطور شد که دين اسلام زنده شد، جوابش همين است که حسين بن على روح تازه دميد؛ خون ها را به جوش آورد؛ غيرت ها را تحريک کرد؛... درس صبر و تحمّل و بردبارى و مقاومت و ايستادگى در مقابل شدائد به مردم داد؛ ترس را ريخت. همان مردمى که تا آن مقدار مى ترسيدند، تبديل به يک عده مردم شجاع و دلاور شدند... امروز هم حسين بن على يک سوژه بزرگ است، سوژه اى براى امر به معروف و نهى از منکر، براى اقامه نماز، براى زنده کردن اسلام براى اين که احساسات و عواطف عاليه اسلامى در وجود ما احيا بشود.

عاشورا، اسلام مجسم

امام حسين عليه السلام کليّات را عملاً در کربلا به مرحله عمل آورده، مجسم کرده است؛ ولى تجسم زنده و جان دار حقيقى و واقعى، نه تجسّم بى روح. وقتى بخواهيم به جامعيّت اسلام نظر بيفکنيم بايد نگاهى هم به نهضت حسينى بکنيم. انسان وقتى در حادثه کربلا تامل مى کند، امورى را مى بيند که دچار حيرت مى شود و مى گويد اينها نمى تواند تصادفى باشد و سرّ اين که ائمه اطهار، اين همه به زنده نگه داشتن و احياى اين خاطره توصيه و تاکيد کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود اين است که اين حادثه يک اسلام مجسّم است. نگذاريد اين اسلام مجسم فراموش شود.

شفاعت امام حسين عليه السلام

علت اين که در روايات داريم که امام حسين عليه السلام از خلق کثيرى شفاعت مى کند اين است که در اين جهان، مکتب امام حسين عليه السلام بيش از هر مکتبى موجب احياى دين و هدايت مردم شده است. ...شفاعت امام حسين عليه السلام به اين صورت نيست که برخلاف رضاى خدا و اراده او چيزى را از خدا بخواهد... يک نوع [شفاعت] همين هدايت هايى است که در اين جهان ايجاد کرده است و در جهان ديگر مجسم مى شود. امام حسين عليه السلام شفيع کسانى است که از مکتب او هدايت يافته اند. او شفيع کسانى نيست که مکتبش را وسيله گم راهى ساخته اند. از اين نکته نبايد غفلت ورزيد که همان طورى که از قرآن کريم گروهى هدايت يافته اند و گروهى گم راه شده اند، از مکتب امام حسين عليه السلام نيز گروهى هدايت شده و گروهى گم راه گشته اند... قرآن و مکتب حسينى ريسمان هايى هستند که قدرت دارند بشر را از چاه نگون بختى به اوج سعادت بالا برند. ولى اگر کسى از اين دو حبل الهى سوءاستفاده نمود جرم از ريسمان نيست...

فلسفه عزادارى براى امام حسين عليه السلام

... اين عزادارى ـ که به حقّ درباره اش گفته شده که حتى تباکى يعنى خود را به گريه کُن شبيه ساختن آن هم ارزشمند است ـ در اصل فلسفه اش تهييج احساسات عليه يزيدها و ابن زيادها و به سود حسين ها و حسينى ها بوده. در شرايطى که حسين به صورت يک مکتب در يک زمان حضور دارد و سمبل راه و روش اجتماعى معين و نفى کننده راه و روش موجود معين ديگرى است، يک قطره اشک برايش ريختن واقعا نوعى سربازى است. در شرايط خشن يزيدى، در حزب حسينى ها شرکت کردن و تظاهر به گريه کردن بر شهدا نوعى اعلام وابسته بودن به گروه اهل حقّ و اعلان جنگ با گروه اهل باطل و در حقيقت نوعى از خود گذشتگى است. اين جاست که عزادارى حسين بن على عليه السلام يک حرکت است؛ يک موج است؛ يک مبارزه اجتماعى است...

نتايج نهضت امام حسين عليه السلام

امام حسين عليه السلام اسلام را تجديد حيات نموده، درخت اسلام را با ريختن خون خود آبيارى نمود؛ چنانچه در زيارت عاشورا مى خوانيم: شهادت مى دهم که تو اقامه نماز کردى و زکات دادى و امر به معروف و نهى از منکر کردى و در راه خدا جهاد نمودى و حقّ جهاد را به جاى آوردي... شهادت امام حسين عليه السلام تنها خلاصه به يک جريان حزن آور و مصيبت بار و ريختن خون به ناحق و... نمى شود. شهادت ايشان روشنايى و صفا براى اجتماع آورد و حيات تازه اى در عالم اسلام دميد. پس از شهادت امام حسين عليه السلام رونقى در اسلام پيدا مى شود. قيام امام حسين عليه السلام احساسات بردگى و اسارت و ترس را زايل نمود و به اجتماع اسلامى شخصيّت داد.

ائمه اطهار و نهضت امام حسين عليه السلام

آنها [يعنى ائمه] که توصيه کردند که عزاى حسين بن على عليه السلام بايد زنده بماند، براى اين بوده که هدف حسين بن على مقدّس بود. حسين بن على يک مکتب به وجود آورد. مى خواستند مکتبش زنده بماند. زنده کردن نام و نهضت او براى اين است که پرتوى از روح حسين بن على بر روح ما و شما بتابد. اگر اشکى که ما براى او مى ريزيم در مسير هماهنگى روح ما باشد پرواز کوچکى است که روح ما با روح حسين مى کند. اگر ذره اى از همّت او ذرّه اى از غيرت او، ذرّه اى از حريّت او، ذرّه اى از ايمان او، ذرّه اى از تقواى او، ذرّه اى از توحيد او در ما بتابد و چنين اشکى از چشم ما جارى شود، آن اشک بى نهايت قيمت دارد...

امام حسين عليه السلام و امر به معروف

همان طور که تاثير امر به معروف و نهى از منکر، اين نهضت را در عالى ترين سطح ها قرار داد، اين نهضت مقدس نيز اين اصل اسلامى را در عالى ترين سطح ها قرار داد... اين که مى گويم حسين بن على ارزش امر به معروف و نهى از منکر را بالا برد مقصودم اين است که در جهان اسلام بالا برد نه در اسلام... اباعبداللّه عليه السلام در عاشورا ثابت کرد که به خاطر امر به معروف و نهى از منکر... مى توان جان داد، عزيزان داد، مال و ثروت داد. چه کسى توانسته است در دنيا به اندازه حسين بن على عليه السلام به اصل امر به معروف و نهى از منکر ارزش بدهد؟ معنى نهضت حسينى اين است که امر به معروف و... آن قدر بالاست که تا اين حد مى توان در راه آن فداکارى کرد...

جنگ عقيده

... اختلاف و نزاع او [امام حسين عليه السلام ] با خليفه وقت بر سر اين نبود که تو نباشى و من باشم [يا] آن کارى که تو مى کنى نکن بگذار من بکنم، [بلکه] اختلافى بود اصولى و اساسي. اگر کس ديگرى هم به جاى يزيد بود و همان روش و کارها را مى داشت باز امام حسين عليه السلام قيام مى کرد، خواه اين که با شخص امام حسين خوش رفتارى مى کرد يا بدرفتاري... جنگ حسين عليه السلام جنگ مسلکى و عقيده اى بود. پاى عقيده در کار بود. جنگ حق و باطل بود. در جنگ حقّ و باطل ديگر حسين از آن جهت که شخص معينى است تاثير ندارد. خود امام حسين با دو کلمه مطلب را تمام کرد در يکى از خطبه هاى بين راه به اصحاب خودش مى فرمايد: آيا نمى بينيد که به حقّ رفتار نمى شود و از باطل جلوگيرى نمى شود؟ پس مؤمن در يک چنين اوضاعى بايد تن به شهادت در راه خدا بدهد. نفرمود وظيفه امام يا شخص حسين اين است. فرمود: وظيفه يک مسلمان از آن جهت که مسلمان است در چنين اوضاعى اين است که قيام کند و آماده شهادت گردد.

منطق امام حسين عليه السلام

هر کس و هر گروه منطقى دارد؛ يعنى طرز تفکرى دارد. هرکس پيش خود معيارها و مقياس هايى دارد و با آن معيار و مقياس ها درباره کارها و بايد و نبايدها قضاوت مى کند. شهيد منطق ويژه اى دارد. منطق شهيد را با منطق افراد معمولى نمى شود سنجيد. شهيد را نمى شود در منطق افراد معمولى گنجاند. منطق او بالاتر است. منطقى است آميخته با منطق عشق از يک طرف و منطق اصلاح و مصلح از طرف ديگر... به تعبير ديگر اگر شور يک عارف عاشق پروردگار را با منطق يک نفر مصلح را با همديگر ترکيب بکنيد از آنها منطق شهيد در مى آيد. لهذا مى بينيم وقتى که اباعبداللّه عليه السلام مى خواهد به طرف کوفه بيايد عقلاى قوم ايشان را منع مى کنند... با منطق آنها که منطق يک انسان عادى معمولى است که بر محور مصالح و منافع خودش فکر مى کند و منطق منفعت و منطق سياست است، آمدن اباعبداللّه منطقى نبود. امام حسين يک منطق بالاترى دارد، منطق او منطق شهيد است منطق شهيد منطق مافوق منطق افراد عادّى است.