آسیب شناسی دین از نگاه امام حسین (علیه السلام)
  • عنوان مقاله: آسیب شناسی دین از نگاه امام حسین (علیه السلام)
  • نویسنده: اسماعيل نساجى زواره
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 4:9:15 4-9-1403

 

آغازین سخن

هر مکتبى براى سعادت و تکامل انسان برنامه اى از نظر عقیده، اخلاق و عمل ارائه مى دهد که به مجموعه آن «دین» گفته مى شود. در اصطلاح قرآن کریم دین همان روش زندگى است که در فطرت انسان به ودیعه گذاشته شده است و انسان ذاتاً به آن گرایش دارد، بنابراین هدایت و نجات هر جامعه اى مرهون حفظ و به کارگیرى این برنامه هاى الهى است که تمام ابعاد مادّى و معنوى زندگى بشر را تحت پوشش قرار مى دهد.
وقتى جامعه اى بر اساس آرمان هاى الهى شکل گرفته باشد، امّا بر اساس افکار و ایدئولوژى هاى مادّى و غیر مذهبى اداره شود، بى تردید ضربات و شکست هاى جبران ناپذیرى را متحمّل خواهد شد که به آن ها عوامل آسیب زا در حوزه دین گفته مى شود. منظور از آسیب هاى دینى عوامل و متغیرّهایى است که موجب مى شود دین از محتواى حقیقى خود فاصله بگیرد و دچار انحراف و بى راهه گردد و حاکمیت حقیقى خود را از دست دهد. نگارنده سعى دارد در این نوشتار با رویکرد جامعه شناختى به بیان مهم ترین عوامل آسیب زا در حوزه دین اسلام از منظر حضرت امام حسین (ع) بپردازد امید است که در سال نوآورى و شکوفایى مورد توجه و عنایت پویندگان راه ولایت و سالکان کوى حسین (ع) قرار گیرد.

 

 

 

بدعت و تحریف

اسلام به عنوان کامل ترین دین داراى برنامه هاى متنوّع زندگى است و در احکام و دستورات خود تغییرات و دگرگونى هایى را پیش بینى کرده است. به همین جهت اهرم هایى را براى پویایى خود در نظر گرفته است، لذا اگر این تغییر و تحوّلات بیرون از حوزه دین بر آن تحمیل گردد، بدعت و تحریف شناخته مى شود. واژه بدعت به معناى نسبت دادن عقاید و دیدگاه هاى جدید به دین است که با مبانى قرآن و سنت معصومین (ع) سازگارى ندارد. (1) امام حسین (ع) ظهور بدعت ها و رواج تحریفات را یکى از مهم ترین عوامل آسیب زا در قلمرو امامت مى دانست و معتقد بود که حکومت اموى موجب پدید آمدن بدعت هایى در دین شده است و با تقویت آن ها جامعه مسلمین را به مخاطره انداخته است.
زمانى که پایه و اساس دین اسلام به دست نبى مکرم اسلام بنیان نهاده شد، بنى امیّه مخالفت با آن حضرت و دین نوپاى او را آغاز کردند، اما با مقاومت پیامبر (ص) و یارانش آنان تسلیم شدند و به اسلام گرویدند، ولى منتظر فرصتى بودند تا دوباره به جایگاه خود برگردند. این فرصت با به خلافت رسیدن عثمان فراهم شد. بدعت در دین یکى از حرکت هاى تبلیغى امویان بود. از نیمه دوم دوران خلافت خلیفه سوم تا پایان دوران حکومت معاویه به تدریج بسیارى از اصول و ارزش هاى اسلام تعطیل شد و بدعت هایى در دین پدیدار گشت.
این بدعت ها آنقدر زیاد و آشکار بود که عایشه درباره آن گفت: «پیراهن رسول خدا هنوز نپوسیده ولى تو سنّت او را از بین برده ای!» (2)
عثمان بسیارى از بنى امیه را به قدرت رسانید و به معاویه که از زمان خلیفه دوم به حکومت شام رسیده بود، اختیارات بیش ترى داد. معاویه در گام اول به تحریف و واژگون نشان دادن دین در نزد مردم کم اطّلاع اقدام نمود و در تحریفات تا آن جا پیش رفت که وقتى با سپاه خود به صفّین مى رفت در بین راه روز چهارشنبه نماز جمعه خواند؛ (3) به طورى که حتّى یک نفر نپرسید که بین چهارشنبه و نماز جمعه چه ارتباطى وجود دارد؟!
حکومت معاویه آکنده از انواع انحرافات و خلاف ها در ابعاد مختلف بود. در ایام خلافت خود، چهل روز در نماز جمعه صلوات بر رسول خدا (ص) را ترک کرد؛ وقتى علت را پرسیدند گفت: نام پیامبر (ص) را بر زبان جارى نمى کنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند. هم چنین برخى احکام حج را عملاً تغییر داد و موقع احرام بر خود عطر زد. (4)
بیست و پنج سال پس از رحلت پیامبر (ص)، حضرت على (ع) فرمود: «آگاه باشید که شما پس از هجرت و ادب آموختن از شریعت به خوى بادیه نشینى خود بازگشتید و پس از پیوند دوستى و برادرى، دسته دسته متفرّق شدید. بدانید که شما رشته پیوند با اسلام را گسستید و حدود آنرا شکستید و احکام آن را به کار نیستید.» (5)
با وجود آن که حضرت على (ع) در راه احیاى حق و عدالت سختى هاى زیادى را تحمّل نموده بود، امّا معاویه هم چنان به فتنه گرى و آشوب خود ادامه داد. با شهادت حضرت امام على (ع) و آغاز امامت امام حسن مجتبى (ع) معاویه به مخالفت و کارشکنى با آن امام همام پرداخت و چون همواره از موقعیّت معنوى و اجتماعى آن حضرت واهمه داشت، چندین بار نقشه شهادت کریم اهل بیت (ع) را طرّاحى کرد و سرانجام سبط نبى اکرم (ص) را با زهر مسموم و به شهادت رساند.
در عصر امام حسین (ع) به خصوص در سال هاى آخر امامت ایشان، بیش تر صحابه پیامبر از دنیا رفته بودند و اکثر مسلمانان این دوره به خصوص در شهرهاى تازه مسلمان، نه رسول خدا (ص) را دیده بودند و نه صحابه نیک اندیش و درست کردار پیامبر (ص) را!
بدین روى هر آن چه از طرف خلیفه حاکم و اطرافیان اعمال مى شد، به اسم اسلام و دین تجلّى پیدا مى کرد و ظهور بدعت ها اصل و پایه دین و تعالیم اصیل آن را مسخ مى نمود.
امام حسین (ع) با این واقعیّت تلخ روبه رو بود که اسلام دگرگون شده و هرچه به نام اسلام مطرح و ترویج مى شود، کاملاً خلاف اسلام است. اسلام اموى مسلّط است و سلطنت معاویه و یزید هرقدر مجال و قدرت بیشترى مى یابد. حقیقت اسلام را بیش تر تحریف مى نماید و تحریف مکتب بدترین خطر براى آن است، لذا آن حضرت یکى از دلایل مهم قیام خود را مبارزه با بدعت و احیاى سنّت نام برده و در نامه اى که به برخى از بزرگان بصره نوشت، هدف خود را این چنین بیان مى کند: «....و انا ادعوکم الى کتاب اللّه و سنّة نبیّه فانّ السّنّة قد امیتت و انّ البدعة قد احییت و ان تسمعوا قولى و تطیعوا امرى اهدکم سبیل الرّشاد و السّلام علیکم و رحمة اللّه؛ (6) من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) دعوت مى کنم، زیرا سنت نابود شده و بدعت زنده شده است. اگر سخنم را بشنوید و از من اطاعت کنید، شما را به راه رشد و بالندگى هدایت مى کنم، درود خدا بر شما باد!»
در عصر سید الشهدا (ع) وضع اسلام، مسلمانان و حکومت به حدى آشفته و غیر قابل پذیرش شده بود که وظیفه هر مسلمانى اظهار مخالفت و جلوگیرى از آن انحراف و سقوط بود.
امام حسین (ع) در قیام پرشکوه خود در صدد برآمد تا چهره واقعى آیین محمّدى و اسلام ناب را به جهانیان معرفى نماید و پیام معنوى قرآن را به تشنگان معارف برساند و از فرهنگ دینى آسیب زدایى کند.

 

 

 

فرقه گرایى

از جمله عواملى که منجر به فروپاشى جامعه الهى انسانى مى شود شکسته شدن وحدت و یکپارچگى دین داران در فضاى شبهه و تردید است، از منظر امام حسین (ع) حفظ وحدت بهترین شیوه براى سرافرازى جامعه مسلمین و تبیین اسلام ناب محمّدى است. پس از رحلت پیامبراکرم (ص) چنان که خود آن حضرت پیش بینى کرده بود، امت اسلام به لحاظ سیاسى، فکرى و عقیدتى گرفتار تفرقه گردیدند و به فرقه هاى گوناگون تقسیم شدند. هر یک از این فرقه ها مدّعى بودند که تنها مسلک آنان حق است. تاریخ اسلام سرشار از جنگ و جدال هاى طایفه اى و فرقه اى است و چه بلاها و آسیب هایى که از این رهگذر بر سر اسلام و مسلمانان نیامد!
گوستاولوبون درباره اختلاف مسلمانان و آسیب پذیرى جامعه آنان مى نویسد: «مسلمانان زمانى که اسلام را قبول کردند، همگى تحت لواى توحید جمع شدند، تمام قواى خود را متوجه بیگانگان نمودند و همین موضوع سبب عمده پیشرفت و کامیابى آنان گردید و هنگامى هم که دشمنى براى پیکار باقى نماند، عادت مذکور مجبورشان ساخت که مانند ایام پیشین (دوره جاهلیت) مشغول جنگ شوند و همان چیزى که موجب ترقّى آنان بود، در اثر عدم رهبرى صحیح در عصرهاى بعد موجب انحطاط و زوال آنان گردید.» (7)
و این همان چیزى است که سالار شهیدان حضرت ابا عبداللّه (ع) به لشکریان کوفه فرمود: «آگاه باشید پس از این جنگ به شما مهلت داده نمى شود که سوار مرکب مراد خویش گردید. مگر همان اندازه که سوارکار بر اسب خویش سوار است تا این که آسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند محور سنگ آسیا مضطربتان گرداند.» (8)
از این کلام گهربار حضرت سیدالشهدا (ع) چنین استنباط مى شود که مخالفت با امامى که مردم را به معروف فرا مى خواند و از منکر نهى مى کند و اراده اصلاح جامعه را دارد جز خوارى و ذلّت و آسیب پذیرى نتیجه اى نخواهد داشت.

 

 

 

شکستن حرمت احکام اسلام

از جمله آسیب هایى که مى تواند فرهنگ یک جامعه را مورد تهاجم قرار دهد و شالوده آن را تخریب نماید، شکسته شدن حریم هاست که این امر موجب بى اعتمادى و تزلزل در باورها مى شود. امویان پس از نفوذ در دستگاه هاى اجرایى، اقتصادى و سیاسى جهان اسلام، عملیات استحاله را آغاز کردند. یکى از مهم ترین روش هاى استحاله آنان شکستن حرمت احکام اسلامى از طریق رواج فساد اخلاقى، اقتصادى، ادارى و تحریک احساسات مسلمانان بود.
سرور عاشوراییان بر این نکته تأکید مى کند و مى فرماید: «این قوم بنى امیّه، طاعت و سرسپردگى شیطان را پذیرفته اند و از طاعت خداى رحمان سربرتافته اند، در زمین فساد کرده اند، حدود الهى را تعطیل نموده میگسارى مى کنند و اموال فقیران و محرومان را به خود اختصاص مى دهند و من از هر کس دیگر به یارى دین و عزّت بخشیدن به شریعت خداو جهاد در راه او شایسته تر هستم. باشد که سخن خداوند برترین سخنان است.» (9)

 

 

 

نفى اندیشه ها و ارزش ها

انحرافات فرهنگى، سیاسى و اجتماعى در جامعه اسلامى با رحلت پیامبر (ص) آغاز شد و روز به روز گسترش یافت. در عصر عثمان ارزش هاى اسلامى و معنوى یکى پس از دیگرى جاى خود را به معیارهاى مادّى و جاهلى داد و این روند انحرافى در اواخر عمر معاویه به اوج خود رسید. با حاکمیّت یزیدبن معاویه، مبارزه با مبانى و ارزش هاى اسلامى شکل علنى به خود گرفت. امام حسین (ع) درپاسخ مروان که از آن حضرت براى یزید بیعت مى خواست، فرمود: «انّا للّه و انّا الیه راجعون و على الاسلام السّلام اذ قد بلیت الامّة براعٍ مثل یزید؛ (10) وقتى امت گرفتار شخصى مانند یزید شود، فاتحه اسلام خوانده شده است.»
شهید مطهرى (ره) در این زمینه مى گوید: «فرق است بین خلیفه اى که شخصاً ناصالح است ولى امور را درست مى چرخاند و بین خلیفه اى که وجودش علیه مصالح مسلمانان است. در زمان امام حسین (ع) مشکل عمده این بود که مدار خلافت اسلامى تبدیل به سلطنت جائرانه، ظالمانه، مترفانه و فاسقانه شده بود و اگر امام حسین (ع) قیام نمى کرد، خطر این بود که بساط اسلام از طرف مردم با انقلاب ممالک فتح شده برچیده شود.» (11)

 

 

 

از بین رفتن روحیه حق گرایى

سکوت در برابر انحرافات و مفاسد از مهم ترین عوامل آسیب زا در پیشرفت معنوى یک جامعه است که روحیه حق گرایى را به طور کلى از بین مى برد. هنوز نیم قرن از ارتحال پیامبر عظیم الشأن نگذشته بود که حوادث ووقایعى پیش آمد که تصوّر آن هم استخوان سوز است.
ظهور و بروز جریان جعل حدیث، سازمان دهى جریان هاى اعتقادى و انحرافى و احیاى ارزش هاى قومى و قبیله اى و بسنده کردن به آن چه که از طرف بنى امیّه به اسم اسلام به خورد جامعه داده مى شد، از نمونه هاى بارز از بین رفتن روحیه حق گرایى بود.
سکوت در برابر بى عدالتى ها و کفر و شرک در حدّى بود که یزید بن معاویه به راحتى توانست افکار کفرآمیز خود را که حاکى از عدم ایمان و باور قلبى حتّى به رسالت حضرت ختمى مرتبت بود، بر زبان جارى سازد. او گستاخانه همه باورها و اعتقادات دینى را به بازى گرفت و کسى هم در برابرش دم بر نمى آورد. امام حسین (ع) در مورد چنین عامل آسیب زا فرمود: «جدّاً اوضاع زمان دگرگون شده، زشتى ها آشکار گردیده و نیکى ها و فضیلت ها از محیط ما رخت بر بسته است. مردم در زندگى پست و ذلّت بارى به سر مى برند و صحنه زندگى همچون چراگاهى سنگلاخ و کم علف به جایگاه سخت و دشوارى تبدیل شده است! آیا نمى بینید که دیگر به حق عمل نمى شود و از باطل خوددارى نمى شود؟! در چنین وضعى جا دارد که شخص با ایمان، مشتاق دیدار پروردگار باشد. در این محیط ذلّت بار و آلوده مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز رنج و آزردگى و ملال نمى دانم.» (12)

 

 

 

ستم پذیرى

تن به ستم دادن آسیب مهمى براى دین دارى مردم است. ستم پذیرى موجب مى شود که جبّاران و ستمگران بر جامعه حاکم شوند، امّا اگر انسان ها با عزّت زندگى کنند، قطعاً خط سیر جامعه سر از ستم و بى عدالتى در نمى آورد.
سالار شهیدان مى فرماید: «آن چه جبّاران را بر شما مسلّط نموده است این است که شما از مرگ گریزانید و به این زندگى ننگین ناپایدار دل خوش نموده اند. مردم ضعیف را تسلیم آنان کرده اید، جمعى برده وار بى اراده و مقهور هستند و گروهى گرسنه و مغلوب و ستمگران به دلخواه در امور مملکت تصرّف مى کنند. شگفتا که سرزمین اسلام قبضه کسانى است که یا خائن و یا ستمکار هستند یا باجگیرند و نابکار و یا بى رحم و بى انصاف.» (13)
حضرت اباعبداللّه (ع) خطاب به حرّ بن یزید ریاحى فرمود: «این خوارى و ذلّت براى تو بس است که زنده بمانى و مورد ستم و تجاوز قرار بگیرى و نتوانى از حق خود دفاع کنی.» (14)

 

 

 

استفاده ابزارى از دین

یکى دیگر از آسیب هاى دین از منظر حضرت سیدالشهداء (ع) استفاده ابزارى از دین است. کسانى که براى دست یافتن به مقاصد و منافع خویش به دین پناه مى برند و آن را ابزارى جهت نیل به مقصود قرار مى دهند و اعمال درست و نادرست خود را با رنگ و آب به دین نسبت مى دهند، بستر دین را دچار آسیب و آفت مى کنند. سخن فرزدق (شاعر) به سالار شهیدان این حقیقت را تأیید مى کند. وى مى گوید: از کوفه بازگشتم که امام حسین (ع) مرا دید. پرسید: اى ابا فراس از مردم کوفه چه خبر؟ گفتم: «قلوبهم معک و سیوفهم مع بنى امیّة؛ (15) دل هاى مردم با توست، امّا شمشیرهایشان با بنى امیّه و علیه توست.»
امام حسین (ع) در جواب من فرمود: «آری! این سخن حقى است که تو از روى صداقت و راستى مى گویى، زیرا مردم بردگان دنیا هستند و دین لقلقه زبان آن هاست! حمایت آنان از دین تا آن جاست که زندگى ایشان همراه با رفاه و آسایش باشد و آن گاه که در بوته امتحان قرار گیرند، دین داران کم هستند.» (16) در این بیان حضرت ابا عبداللّه (ع) باصراحت، بحث استفاده ابزارى از دین و سپر قرار دادن دین را مطرح نموده و رد کرده است.

 

 

 

جاه طلبى

از منظر امام حسین (ع) جاه طلبى یکى از رذایل اخلاقى است که اگر بذر آن در نهاد انسان جوانه بزند بشر ایمان و اعتقاد حقیقى خود را از دست مى دهد. حقیقت این است که اولین جرقه هاى زمینه سازى ولایتعهدى و سپس خلافت یزید که اصلى ترین محور شرارت آفرین بود از جاه طلبى و دلبستگى به ریاست و مقام آغاز شد.
عمر بن سعد ابى وقاص یکى از اضلاع مثلث شوم حادثه کربلاست که در کنار دو ضلع دیگر (یزید و ابن زیاد) به ایفاى نقش ناپسند خود پرداخت. گرچه او امتیاز خاص رزمى و نظامى نداشت، ولى به جهت برخوردارى از وجهه اجتماعى و مذهبى به عنوان سفیر لشکر در مقابل امام حسین (ع) انتخاب شد. او کسى نبود که حضرت ابا عبداللّه (ع) را نشناسد، بلکه به خوبى آن حضرت را مى شناخت و در مرحله اول هم راضى به قبول این مسؤولیت نبود، امّا آنچه او را بر خلاف خِرَدش به وادى جنگ با امام حسین (ع) کشاند، جاه طلبى و ریاست خواهى بود.
سیدالشهدا (ع) در ملاقاتى که با عمر بن سعد داشت، از او پرسید: آیا قصد کشتن مرا داری؟
عمر بن سعد در صدد توجیه کار خود برآمد و گفت: اگر از این گروه جدا شوم، مى ترسم خانه ام را خراب کنند.
امام جواب داد: من براى تو خانه مى سازم! عمر بن سعد بهانه تراشى کرد و گفت: مى ترسم املاکم را از من بگیرند! امام فرمود: بهتر از آن را به تو مى دهم. عمر سعد ابن بار نیز بهانه دیگرى آورد. امام حسین (ع) در پایان فرمود: مرا مى کشى و گمان مى کنى که عبیداللّه بن زیاد ولایت رى و گرگان را به تو خواهد داد؟ به خدا سوگند! گواراى تو نخواهد بود و این عهدى است که با من بسته شده است و تو هرگز به آرزوى دیرینه خودنخواهى رسید. پس هرکارى مى توانى انجام بده، زیرا بعد از من روى شادى را در دنیا و آخرت نخواهى دید و مى بینم که سرتو را در کوفه بر سر نى مى گردانند و کودکان آن را هدف قرار داده و به سویش سنگ پرتاب مى کنند. (17)

 

 

 

دنیا طلبى

دنیاطلبى افراد سبب مى شود که دین حاکمیت حقیقى خود را از دست بدهد و با آسیب روبه رو گردد. وقتى سایه مبارک پیامبر (ص) از سر مسلمانان کنار رفت، ارزش هاى اصیل جامعه اسلامى تغییر کرد و اکثر آن ها به فراموشى سپرده شد.
با رحلت حضرت ختمى مرتبت عوامل بسیارى سبب شد تا بعضى از یاران آن حضرت متفرق شوند و یا نومیدانه به انزوا کشانده شوند، به طورى که جامعه رنگ و بوى ارزش هاى مادى را گرفت و دیگر کم تر نشانى از ایثار و زهد در آن دیده مى شد. جریان طلحه و زبیر در زمان خلافت حضرت على (ع) و نشستن شمارى از فرمانده هان و سپاهیان امام حسن مجتبى (ع) همچون اشعث بن قیس و دیگران بر سر سفره رنگین معاویه، نماد جریان تفوّق روحیه دنیاطلبى بر روحیه دیندارى و نشان از آسیب پذیرى جامعه مسلمین بود. جلوه هاى ویژه این فرهنگ مادیّت را مى توانیم در جریان شکل گیرى حادثه عاشورا ملموس تر و عینى تر ببینیم.
و عمق این فاجعه بزرگ را با شفّافیّت هرچه تمام تر احساس نماییم.
دنیاطلبى سبب شده عدّه اى از مسلمانان سرشناس با این که حقانیّت امام حسین (ع) را قبول داشتند و در عین حال توانایى هم داشتند، امّا او را یارى نکردند. یکى از این افراد عبیداللّه بن حرّ جعفى بود. وى با این که مى توانست سالار شهیدان را یارى دهد، چنین کارى نکرد. وقتى امام حسین (ع) به منزلگاه قصر مقاتل رسید، خیمه اى دید، سؤال کرد که این خیمه کیست؟ اصحاب گفتند: خیمه عبید اللّه بن حرّ جعفى است امام کسى را فرستاد تا او را به همکارى دعوت کند، اما او جواب منفى داد. پاسخ وى را به محضر امام رسانیدند و آن حضرت خودش نزد او رفت. و پس از سلام فرمود: عبید اللّه تو در عمرت معصیت هاى زیادى کرده ای. آیا میل دارى که با من بیایى و با هم به پیروزى برسیم.
عبیداللّه گفت: آقا! من از کوفه بیرون آمدم تا شما را نبینم، چون در غیر این صورت گرفتار مى شدم. من نه مى خواستم به روى شما شمشیر بکشم و نه مى توانستم با شما موافقت کنم، ولى حالا که شما آمده اید من اسبى دارم که مرکب عجیبى است و شاید در کوفه بى نظیر باشد. آن را به شما تقدیم مى کنم.
شمشیرى هم دارم که ارزش آن هزار دینار است، آن را نیز به حضورتان تقدیم مى نمایم، ولى مرا معذور بدارید. امام فرمود: من با خود تو کار داشتم، با خود تو، حال که نمى آیى، ما را به شمشیر و اسب شما احتیاجى نیست، ولى به تو نصیحتى مى کنم و آن این است: تا مى توانى خود را به مکان دورى برسان تا صداى استغاثه ما را نشنوى، زیرا به خدا سوگند! اگر فریاد ما به گوش کسى برسد و به یارى ما نشتابد، خداوند او را در آتش جهنم قرار خواهد داد. (18)
عبیداللّه مى گوید: حضرت ابا عبداللّه (ع) به راه افتاد، من نیز به دنبالش بلند شدم و چون نگریستم دیدم بچه هاى کوچک چهار ساله، پنج ساله، شش ساله و هفت ساله هم به دنبال ایشان آمده اند. دیدم حضرت آرام آرام به هواى آنان راه مى رود، یعنى تند نمى رود تا همه بچه ها به ایشان برسند. دیدم که وقتى بعضى بچه ها زمین مى خورند، حضرت بر مى گشت آنان را بلند مى کرد و بغل مى کرد و بعد خیلى با آرامش حرکت مى کرد.
در این ماجرا عبیداللّه بن حر جعفى در قیافه حسین بن على (ع) چیزى دیده بود که بعد از این که ختم داستان کربلا را شنید، اختلال روانى پیدا کرد و به نوشته بعضى از تواریخ، خودش را در شطّ کوفه غرق کرد و خود کشى نمود. (19)
نمونه دیگر دنیازدگى خواصّ عمر بن سعد است وى با سپاهى سازمان یافته از طرف عبیداللّه بن زیاد مأمور سرکوب شورش دیلم شد و سپاه او براى حرکت آماده بود، ولى فرمان مى یابد که به کربلا برود و کار حسین (ع) را یکسره کند و سپس به رى عزیمت نماید.
تردید مانند خوره به جانش مى افتد، تصوّر جنگ با حسین بن على (ع) و درک عمق فاجعه او را تکان مى دهد و سرانجام به عبیدالله مى گوید: به جنگ حسین (ع) نمى روم. عبیداللّه به وى پاسخ مى دهد که حکومت رى ملغى و دست نیافتنى است. او که دنیاى خود را در خطر مى بیند، یک روز مهلت مى خواهد ودر عین حالى که همه مشاورانش او را از این کار نهى مى کنند، سرانجام دین خود را از دست داده و به گمان خود بهشت نقد دنیا را به دست مى آورد.
همین عمر در رؤیاى لذّت چند روزه حکومت و ریاست با تمام آگاهى که نسبت به قضایا داشت، اولین تیر را به سوى خیام حسین (ع) پرتاب مى کند و به سپاهیانش مى گوید: «نزد امیر گواهى دهید که من اولین کسى بودم که به سوى خیمه هاى حسین بن على (ع) تیراندازى کردم.» (20)
بسیارى از رؤسا رشوه هاى فراوان گرفتند و براى حضور در میدان جنگ با حسین (ع) سرقیمت چانه مى زدند و شعار: «کم تهب؟ چه مبلغى مى دهی؟» را سر مى دادند.(21)
به همین دلیل سالار شهیدان در سخنرانى روز عاشورا، وقتى آخرین نصیحت هایش را براى اتمام حجّت به گوش زنگار گرفته آنان مى خواند، روى همین عنصر دنیاطلبى به عنوان یک عامل اصلى آسیب زدا در دین، دست مى گذارد. او این مردم را خوب مى شناخت و عمق نفوذ فرهنگ شجره خبیثه را در جان آنان آزموده بود و بر همین اساس آنان را شیعه آل ابى سفیان خطاب کرده و به خوبى مى دانست که رواج این فرهنگ نه تنها دین آنان، بلکه عاطفه، جوانمردى و غیرتشان را بر باد داده است تا جایى که به هیچ قاعده و قانون انسانى اخلاقى پاى بند نیستند. (22)
همین دنیاپرستان بودند که وقتى او را به شهادت رساندند، براى گرفتن جایزه از ابن زیاد، بر بدنش اسب تاختند و براى ربودن البسه و زیور آلات خاندان نبوّت و غارت اموالشان، به وحشیانه ترین صورت روانه خیمه ها شدند و پس از غارت آن ها را آتش زدند.

 


پى نوشت ها :
1. مجمع البحرین، فخرالدین طریحى، ج 4، ص .298
2. تاریخ سیاسى اسلام، رسول جعفریان، ج 2، ص .146
3. مروج الذّهب و معادن الجوهر، على بن حسین مسعودى، ج 2، ص .36
4. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید معتزلى، ج 1، ص .464
5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 192، ص .397
6. سخنان حسین بن على از مدینه تا کربلا، محمد صادق نجمى، ص .54
7. تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون، ص .790
8. مقتل خوارزمى، تحقیق محمد السّماوى، ج 2، ص 8 .7
9. موسوعة الکلمات الامام الحسین، ص .361
10. مأخذ قبل، ج 1، ص .185
11. حماسه حسینى، مرتضى مطهرى، ج 2، ص .58
12. سخنان حسین بن على از مدینه تا کربلا، ص .180
13. تحف العقول، ابن شعبه حرّانى ص 272 .271
14. لمعات الحسین، محمد حسین حسینى طهرانى، ص .40
15. الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ص .547
16. سخنان حسین بن على از مدینه تا کربلا، ص .180
17. سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، شیخ عباس قمى، ج 3، ص .673
18. تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، ج 4، ص .307
19. امام حسین (ع) شهید فرهنگ پیشرو انسانیت، علّامه محمد تقى جعفرى (ره)، ص .201
20. مقتل خوارزمى، ج 2، ص .8
21. سخنان حسین بن على از مدینه تا کربلا، ص .257
22. نگاهى فلسفى به جریان عاشورا، سجّاد چوبینه، ص .43
23. همان، ص 43.