امام حسین (علیه السلام) و دفاع از جایگاه رفیع امامت
  • عنوان مقاله: امام حسین (علیه السلام) و دفاع از جایگاه رفیع امامت
  • نویسنده: سید محمدحسین حسینی
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 12:24:22 14-9-1403

 

مقدمه

امام حسین (علیه السلام) در دامان مادرى رشد و نمو کرد که تا پاى جان از امام خویش و مقام امامت دفاع نمود. آن گاه که مهاجمان به سمت خانه على (علیه السلام) هجوم آوردند تا علاوه بر غصب امامت، از صاحب حق نیز بیعت اجبارى بگیرند!! فریاد فاطمه (علیها السلام) طنین انداز شد:
«اَیُّها الضّالُّون الْمُکَذِّبُونَ ماذا تَقُولُونَ؟ وَاَیَّ شَیء تُریدُونَ؛ شما اى گمراهان و دروغگویان! چه می­گویید و چه می­خواهید؟»
و فریاد برآورد:
«واللهِ لا اَدَعُکُمْ تَجُرّونَ ابْنَ عَمّى ظُلماً؛ (1) سوگند به خدا! نمی­گذارم پسر عموى مرا ظالمانه (به سوى مسجد) بکِشید.»
و هنگامى که امام على (علیه السلام) از مسجد بیرون آمد فرمود:
«على جان! جانم فداى جان تو! و جان و روح من سپر بلاهاى جان تو! یا اباالحسن! همواره با تو خواهم بود.» (2)
امام حسین (علیه السلام) در چنین خانه­ اى پرورش یافته و از چنین مادرى شیر نوشیده است؛ لذا او نیز چون مادر فداکارش، مدافع ولایت بود و با سخنان خویش مقام امامت را با بیانات و شیوه ­هاى مختلفى معرفى نمود که برخى را اشاره و بحث می­کنیم:

 

 

 

1. ضرورت شناخت امام

امام حسین (علیه السلام) روزى در جمع یاران به پاخواست و پیرامون هدف آفرینش انسان و نقش امامت فرمود:
«اَیُّها النّاسُ! اِنَّ اللهَ جَلَّ ذِکْرُهُ ما خَلَقَ الْعِبادَ اِلاّ لِیَعْرِفُوه... فقالَ رَجُلٌ: یابن رَسُولِ اللهِ ما مَعْرِفَةُ الله؟ قالَ: مَعْرِفَةُ اَهْلِ کُلِّ زَمان اِمامَهُمْ الَّذى یَجِبُ عَلیْهِمْ طاعَتُهُ؛ (3) اى مردم، خداوند بندگان را نیافرید مگر براى اینکه او را بشناسند.
یکى از یاران پرسید: اى فرزند رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) (معنای) شناخت خداوند چیست؟ حضرت فرمود: (شناخت خداوند به این است که) مردم هر زمان، رهبر و امام خویش را بشناسند، امامى که اطاعت او بر آنان واجب است.»
در بیان مذکور حضرت در واقع فلسفه آفرینش را شناخت خداوند که در شناخت امام تبلور یافته معرفى نموده است؛ به این معنا که بدون امام و شناخت امامِ هر وقت، شناخت خداوند هم انجام نمی­شود.

 

 

 

2. پیروى همه موجودات از امام

از امام صادق (علیه السلام) نقل شده:
«عبد الله بن شداد بن هادى به شدّت «تبدار» شد، بناچار او را خدمت امام حسین (علیه السلام) بردند. با اشاره­اى از امام حسین (علیه السلام) «تب شدید» از بدن بیمار، رخت بربست و سلامت را بازیافت. بیمار در حالى که تشکر می­کرد گفت: از لطف و محبت شما بحق خشنود شدم و دیدم که تب به فرمان شما از من دور شد.
امام حسین (علیه السلام) فرمود: «وَاللهِ ما خَلَقَ اللهُ شَیئاً اِلاّ وَقَدْ اَمَرَهُ بِالطّاعَةِ لَنا یا کُناسَةُ؛ اى کناسه! سوگند به خدا!! خداوند پدیده­اى را نیافرید جز آنکه آن را به اطاعت ما، فرمان داد.» (4)
این همان است که در سخنان ائمه دیگر بیان شده که امام قطب عالم امکان و محور هستى است. اگر لحظه و آنى زمین از امام و حجت الهى تهى باشد، زمین با اهلش از بین خواهد رفت.»

 

 

 

3. کدام امام؟

«بشربن غالب» به امام حسین (علیه السلام) عرض کرد: «معناى این آیه «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناس بِاِمامِهِمْ» (5) چیست؟
حضرت فرمودند: «نَعَمْ یا اَخا بَنى اَسَد! هُمْ اِمامانِ: اِمامُ هُدیً دعا اِلى هُدیً وَاِمامُ ضَلالَةٍ دَعا اِلى ضَلالَةٍ، فهدى مَنْ اَجابَهُ الى الجنَّةِ، وَمَنْ اَجابَهُ اِلَى النّارِ؛ (6) بله برادر اسدی. امام دوگونه است: امام هدایت که مردم را به هدایت می­خواند، و پیشواى گمراهى که به سوى گمراهى دعوت می­نماید. هر که امام هدایت را اجابت کند او را به بهشت می­رساند و هر که از پیشواى ضلالت پیروى کند او را به آتش سوق می­دهد.»

 

 

 

4. تعداد امامان بحق

امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«روزى بر رسول خدا ـ صلّى الله علیه و آله ـ وارد شدم. او را غمناک و در فکر فرو رفته دیدم. گفتم: اى رسول خدا (صلّى الله علیه و آله)! چه شده است که در فکر فرو رفته اید؟ پاسخ داد: اى پسرم، همانا جبرئیل نزد من آمد و فرمود: «اَلْعَلِیُّ الْا َعْلى یُقْرِئُکَ السَّلامَ وَیقُولُ لَکَ: اِنَّکَ قَدْ قَضَیْتَ نُبُوَّتَکَ... فَاجْعَلِ الاِْسْمَ الاَْکْبَرَ وَمیراثَ الْعِلْمِ وَآثارَ عِلْمِ النَّبُوّةِ عِنْدَ عَلیِّ بن اَبى طالِب فَاِنّى لا اَتْرُکُ الاَْرْضَ اِلاّ وَفیها عالِمٌ یُعْرَفُ بِهِ طاعَتى وَیُعْرَفُ بِهِ وِلایَتی... قُلْتُ: یا رَسُولَ اللهِ فَمَنْ یَمْلِکُ هذا الْاَمْرَ بَعْدَکَ؟ قال: اَبُوکَ عَلیُّ بْنُ ابى طالِب اَخى وَخلیفَتى وَیَمْلِکُ بَعْدَ عَلِیٍّ الْحَسَنُ ثُمَّ یَمْلِکُ اَنْتَ وَتِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِکَ یَمْلِکُهُ اِثْنا عَشَرَ اِماماً، ثُمَّ یَقُومُ قائِمُنا یَمْلاَُ الدُّنْیا قِسْطاً؛ (7)
خداوند بزرگ و برتر به تو سلام می­رساند و می­فرماید: همانا رسالت خود را سپرى کرده (و دوران زندگى تو به کمال رسیده است)، پس اسم اعظم و میراث علمى، و آثار علم نبوت را به على بن ابى طالب و اگذار؛ زیرا زمین را بحال خود رها نمیکنم، مگر اینکه همواره عالمى در آن باقى میگذارم که به وسیله او راه عبادت و بندگى و سرپرستى و رهبری­ام شناخته می­شود... .
گفتم: اى رسول خدا! چه کسى این امر را پس از شما به دست می­گیرد؟ پاسخ داد: پدرت على بن ابى طالب که برادر و جانشین من است. و بعد از على (علیه السلام) حسن و سپس تو و نه امام که همه از فرزندان تو می­باشند، دوازده امام، قدرت را به دست خواهند گرفت. سرانجام قائم ما قیام می­کند و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.»
شبیه روایت یاد شده به صورتهاى مختلف و متعدد از امام حسین (علیه السلام) نقل شده است. (8)

 

 

 

5. تاکید بر اطاعت محض از امامان معصوم و دفاع از امامت آنها

 

 

الف. اطاعت از امام على (علیه السلام)

عمر در آغاز خلافت موروثى، روزى بر بالاى منبر مدینه سرگرم سخنرانى بود و میدان را خالى دید و خود را با تعریفهاى ساختگى مطرح می­کرد و از آن جمله گفت: «من از مؤمنان، به خودشان سزاوارترم!» امام حسین (علیه السلام) که در سنین نوجوانى بود، وقتى ادعاى عمر را شنید برخاست و فریاد زد: «اِنْزِلْ اَیُّها الْکَذّابُ عَنْ مِنْبَرِ أبى رَسُولِ اللهِ لا مِنْبَرِ اَبیکَ؛ اى بسیار دروغگو! از منبر فرود آى که منبر پدرم رسول خدا است نه منبر پدر تو!!» فریاد توبیخ نوجوانى مانند حسین (علیه السلام) براى عمر بسیار تکاندهنده بود؛ زیرا مردم مدینه دهها روایت در فضیلت او می­دانستند. با فریاد حسین (علیه السلام) اوضاع سیاسى مسجد به گونه­اى تغییر کرد که عمر نیز چاره­اى جز سکوت و تصدیق امام حسین نداشت که گفت: «به جانم سوگند! آری! این منبر پدر تو است! نه منبر پدر من!»
عمر گفت: «راستى حسین! چه کسى این سخنان را به تو یاد داده است؟»
امام حسین (علیه السلام) پاسخ داد: «اگر در آنچه پدرم مرا دستور داد تو هم اطاعت کنى، هدایت می­شوی؛ چه آنکه سوگند به جانم او هدایت کننده و من هدایت شده اویم، و حق او بر عهده مردم است که با او در زمان رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) بیعت کردند و جبرئیل از طرف خداوند بزرگ براى آن نازل شده بود. کسى نمی­تواند بیعت روز غدیر را منکر شود؛ جز آن کس که منکر قرآن است. همانا مردم آن عهد و پیمان را با دلهاى خود شناختند؛ گرچه با زبانهایشان انکار کردند. سپس واى بر آنان که حق ما اهل بیت را انکار کردند.»
وقتى سخنان امام (علیه السلام) در جمع حاضران به اینجا رسید، عمر، حالت انفعالى گرفت و گفت:
«اى حسین، کسى که حق پدرت را انکار کند پس لعنت خدا بر او! مردم به ما حکومت دادند و ما پذیرفتیم. اگر خلافت را به پدرت می­دادند ما نیز اطاعت می­کردیم!!»
حضرت فرمود:
«اى پسر خطاب! کدام مردم تو را قبل از آنکه ابابکر خلافت را به تو ببخشد، امیر خود ساختند که بر مردم حکومت کنی! بیآنکه دلیلى از پیامبر یا تأییدى از خاندان محمد ـ صلّى الله علیه و آله ـ داشته باشى، تا خشنودى شما خشنودى محمد باشد یا خشنودى خاندان او مایه رضایت او را فراهم کند؟!!
سوگند به خداوند! اگر زبانها می­توانستند راست بگویند و مؤمنان در عمل همدیگر را کمک می­کردند، کار به اینجاها نمیکشید که حق آل محمد ـ صلّى الله علیه و آله ـ را غصب کنید و بر بالاى منبرشان قرار گیرید، و حاکم مسلمین گردید. قسم به قرآنى که در شأن اهل بیت نازل شد ـ در حالى که معانى آن را نمی­شناسى و تفسیر آن را نمی­دانى جز آن که صداى آیات قرآن تنها برگوش تو می­رسد و عبور می­کند ـ که خطا کار و درست کردار نزد تو یکسان است.
خدا تو را آن گونه که سزاوارى کیفر دهد، و از تو نسبت به آنچه بدعت گذاشتى سؤال فرماید!!»
وقتى سخنان امام حسین به این عبارت حساس رسید، عمر چاره­اى جز فرود آمدن از منبر نداشت!!! آن گاه شتابان در میان جمعى از هواداران خود به سوى خانه امیرالمؤمنین رفت، اجازه گرفت، وارد شد و اظهار داشت:
«اى علی! ما امروز از فرزندت حسین چهها که نکشیدیم! با صداى بلند در مسجد پیامبر بر سرمان فریاد کشید و مردم مدینه را بر ضد من شوراند.» امیرالمؤمنین (علیه السلام) با کلماتى او را آرام ساخت. (9)

 

 

ب. امام حسن (علیه السلام)

پس از صلح و امضاى قراردادنامه، گروهى از بزرگان شیعه در کوفه مانند سلیمان بن صرد خزاعى و... با امام حسین (علیه السلام) ملاقات کردند و تلاش داشتند صلح امام مجتبى را مخدوش جلوه دهند.
امام حسین (علیه السلام) فرمودند:
«همانا فرمان خدا اندازه معینى دارد و همانا فرمان خدا اجرا شدنى است. من هم مرگ را بر صلح ترجیح می­دادم، اما برادرم با من صحبت کرد و مصالح مسلمین را طرح فرمود، من هم از او اطاعت کردم، در حالى که گویا با شمشیرها بر بینى من، و با کارد بر قلب من می­کوبیدند؛ به راستى خداى متعال فرمود: گاهى چیزى راخوش ندارید اما خدا خیر فراوان را در همان قرار داده است (10) و فرمود: «و گاهى چیزى را خوش ندارید، در حالى که براى شما خیر است و گاهى چیزى را دوست دارید که براى شما بد است، خدا میداند و شما نمی­دانید.» (11)

 

 

ج. امام زمان (علیه السلام)

1. «شعیب بن ابى حمزه» نقل می­کند:
«روزى بر امام حسین (علیه السلام) وارد شدم و پس از سلام و احترام لازم پرسیدم: آیا شما «صاحب الامر» هستید؟ پاسخ داد: نه. پرسیدم: آیا فرزند شماست؟ فرمود: نه. پرسیدم: آیا فرزند فرزند شماست؟ پاسخ داد: نه، گفتم: پس صاحب الامر کیست؟ فرمود: اَلَّذى یَمْلَاُها قِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً، عَلى فَتْرَة مِنَ الاْئِمَّةِ تَأْتى کما اَنَّ رَسُولَ الله (صلّى الله علیه و آله) بُعِثَ عَلى فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ؛ کسى است که زمین را پر از عدل و داد می­کند؛ چنان که پر از ستم شده باشد. پس از آنکه دوران طولانى از حضور امامان بگذرد، او خواهد آمد؛ چنان که رسول خدا ـ صلّى الله علیه و آله ـ پس از آنکه دوران طولانى از حضور پیامبران آسمانى گذشت مبعوث شد.» (12)
2. شخصى پرسید: یا ابا عبدالله! آیا حضرت مهدى (علیه السلام) هم اکنون متولد شده است؟
امام حسین (علیه السلام) فرمود: «لا وَلَوْ اَدْرکتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیّامَ حَیاتی؛ (13) نه، اگر او را می­یافتم تا زنده بودم، در خدمتش بودم.»
3. حتمى بودن ظهور: امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«اگر از دنیا یک روز باقى بماند، پروردگار قدرتمند و بزرگ، آن روز را چنان طولانى خواهد کرد تا مردى از فرزندان من قیام کند و جهان را پر از عدل و داد نماید؛ چنان که پر از فساد و ستمکارى خواهد شد، من این چنین از رسول خدا شنیدم.» (14)
4. دوران پس از ظهور:
پس از ظهور امام زمان (علیه السلام) و استقرار عدل جهانى و عدالت اقتصادى، هرگونه فقر و نیازى در کره زمین ریشه کن خواهد شد و نیکیها آشکار خواهد گشت.
حضرت اباعبدالله در پاسخ شخصى که از او پرسید: «پس از ظهور حضرت مهدى (علیه السلام) نیکوکارى چگونه است؟» فرمود:
«الخَیْرُ کُلُّهُ فى کُلِّه فى ذلِکَ الزَّمانِ یَقُومُ قائِمُنا وَیَدْفَعُ ذلِکَ کُلَّهُ؛ همه خیرها در آن زمان است که قائم ما قیام می­کند و همه این زشتی ها را از میان برمی­دارد.» (15)
و درباره دوران بینیازى مردم پس از ظهور حضرت صاحب الزمان فرمود:
«تَواصَلُوا وَتَبارُّوا فَوَالَّذى فَلَقَ الحبَّةَ وَبَرأَ النَّسَمَةَ لیأْتِیَنَّ عَلیْکُمْ وَقْتٌ لایَجِدُ اَحَدُکُمْ لِدینارِهِ وَلا لِدِرْهَمِهِ مَوْضِعاً؛ با یکدیگر ارتباط داشته باشید و نیکى فراوان کنید. پس سوگند به خدایى که دانه را شکافت و پدیده­ها را آفرید، زمانى براى شما انسانها فرا خواهد رسید (که همه مردم به گونه ­اى بی ­نیاز باشند) که شما جایى براى بخشش درهم و دینار خود نخواهید یافت.» (16)

پى نوشت ها :

(1). فرهنگ سخنان فاطمه ـ سلام الله علیها ـ ص 106 و شبیه آن در بحار الانوار، ج43، ص47، ح46.
(2). کوکب الدرّى، حائرى مازندرانى، ج1، ص196.
(3). علل الشرائع، ابوجعفر صدوق ـ رحمه الله ـ ص9؛ ر.ک: کنزالفوائد، محمد بن على کراجکى، ص151؛ بحرالمناقب، ابن حسنویه، (خطی)، ص128.
(4). رجال کشى، شیخ طوسى، ج1، ص298.
(5). اسراء/71. روزى که هر انسانى را با امامش فرامیخوانیم.
(6). مقتل الحسین، خوارزمى، ج1، ص220 و ر.ک: فتوح، ابن اعثم کوفى، ج5، ص77.
(7). عوالم، بحرانى، ج15، ص227؛ و ر.ک: بحارالانوار، ج36، ص345.
(8). ر.ک: همان، ج36، ص255؛ عوالم، بحرانى، ج15، ص222 و 230؛ ر.ک: اثباة الهداة، حرّعاملى، ج2، ص545؛ ر.ک: عیون اخبار الامام رضا (علیه السلام)­­، ج1، ص60، ح25؛ اثباة الهداة، ج3، ص133؛ ر.ک: بحارالانوار، ج25، ص185.
(9). احتجاج، طبرسى، ج2، ص13؛ ر.ک: امالى، شیخ طوسى، ج2، ص313.
(10). نساء/19.
(11). بقره/216.
(12). عقدالدرر، ابن عبدالعزیز مقدسى شافعى، (متوافى 700 هـ)، ص158.
(13). همان، ص160؛ و ر.ک: غیبة، نعمانى، ص245.
(14). کمال الدین، شیخ صدوق، ص317؛ و ر.ک: بحارالانوار، ج1، ص51 و ص133.
(15). غیبت نعمانى، ص205؛ ر.ک: عقدالدرر، ص63.
(16). همان، ص171.