مقدمه
حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در سال 148 ه. ق، در روز یازدهم ذی قعده در مدینه دیده به جهان گشود. (1)
پدر بزرگوارش حضرت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) و مادر مکرمه اش به نامهای نجمه خاتون، ام البنین، سکینه نوبیه و تکتم نامیده می شود که بعد از تولد فرزندش، از طرف امام کاظم (علیه السلام) «طاهره» نام گرفت. (2)
آن حضرت در دوران امامت 20 ساله خویش (183 - 203) با سه تن از حکمرانان مستبد عباسی، یعنی هارون الرشید (ده سال)، محمد امین (پنج سال) و مامون (پنج سال آخر عمر) معاصر بود. امام رضا(علیه السلام) در آخر ماه صفر 203 ه. ق در سن 55 سالگی بوسیله مامون، مسموم و در سناباد نوقان که امروزه یکی از محلات مشهد مقدس بحساب می آید، به شهادت رسید و در محل مرقد فعلی به خاک سپرده شد. (3)
به بهانه شهادت آن امام همام، برآنیم که امامت و ولایت را از منظر و دیدگاه آن حضرت به تماشا بنشینیم. آنچه در پیش رو دارید گامی است در این راه.
ضرورت امام شناسی
از بزرگترین، خطرناکترین و شکننده ترین انحرافاتی که در جامعه اسلامی رخ داد، انحراف از مسیر امامت بود. اگر جامعه بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) جایگاه امامت را شناخته بودند، امامت و خلافت را در حد نمایندگی قبیله ای و قومی و حداکثر رهبری سیاسی، تنزل نمی دادند و اجازه نمی دادند که کسانی بر آن جایگاه تکیه بزنند که هیچ گونه شایستگی و لیاقت در وجود آنها نبود.
قرآن کریم امامت را بالاتر از نبوت می داند؛ و چنین بیان می کند که ابراهیم (علیه السلام) بعد از نبوت و خلت (خلیل اللهی) به مقام امامت ترفیع درجه یافته است. «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً»؛ (4) «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم.» و امامت و معرفی امام را باعث کمال دین و تمام کننده نعمت دانسته و بعد از آنکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) علی (علیه السلام) را به خلافت و امامت منصوب می کند می فرماید: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»؛ (5) «امروز دینتان را برایتان کامل کردم.» و اعلام می کند که عدم معرفی امام و امامت به منزله عدم انجام رسالت 23 ساله است. (6) همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة؛ (7) هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است.» این حدیث به خوبی می رساند که اگر کسی امام زمان خود را نشناسد، در واقع دینی برای او ثابت نیست.
فخر رازی، یکی از بزرگترین علمای اهل سنت حدیث مذکور را به این صورت نقل نموده است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه فلیمت ان شاء یهودیا وان شاء نصرانیا؛ (8) اگر کسی بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد پس باید به خواست خودش یا یهودی و یا نصرانی بمیرد (. ولی مسلمان از دنیا نخواهد رفت).»
جابربن عبدالله انصاری می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) پرسیدم امامان بعد از شما چند نفرند؟ حضرت فرمود: «یَا جَابِرُ سَأَلْتَنِی یَرْحَمُکَ اللَّهُ عَنِ الْإِسْلَامِ بِأَجْمَعِهِ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الشُّهُورِ؛ (9) جابر! خدایت رحمت کند، از تمام اسلام از من سؤال نمودی. تعداد آنان به تعداد ماهها است.» در این حدیث سؤال از امام مساوی با سؤال از تمام اسلام دانسته شده است.
در روایت صحیحه از امام باقر(علیه السلام) رسیده است که حضرت فرمود: «كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ؛ (10) هر کس به خداوند عزتمند تقرب جوید با عبادتی که (تمام) تلاش خود را در انجام آن به کار برده، ولی امامی نصب شده از جانب خداوند برای او نباشد، تلاشش پذیرفته نمی شود، و گمراه و سرگردان خواهد بود، و خداوند نیز اعمال او را دشمن می دارد.»
در روایت دیگری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) خطاب به حضرت علی (علیه السلام) در مورد ولایت آن حضرت می خوانیم: «لَوْ أنَّ عَبْداً عَبَداللهَ مِثْلَ ما قامَ نُوحٌ فی قَوْمِهِ، وَکانَ لَهُ مِثْلُ اُحُدٍ ذَهَباً فَأنْفَقَهُ فی سَبیلِ اللهِ، وَ مُدَّ فی عُمْرِهِ حَتّی یَحُجَّ ألْفَ عام عَلی قَدَمَیْهِ، ثُمَّ قُتِلَ بَیْنَ الصّفا والْمَرْوَةِ مَظْلُوماً، ثمَّ لَمْ یُوالِکَ یا عَلِیٌ، لَمْ یَشُمَّ رائِحَةَ الجَنّةَ وَلَمْ یَدْخُلْها؛ (11) اگر کسی به اندازه رسالت حضرت نوح در میان قومش عبادت کند، و به اندازه کوه احد طلا داشته و در راه خدا انفاق کند و عمرش طولانی شود تا هزار بار خانه کعبه را با پای برهنه زیارت کند، و سپس در میان صفا و مروه مظلومانه به قتل برسد، اگر ولایت تو را ای علی نداشته باشد، بوی بهشت را نچشیده و داخل آن نخواهد شد.»
نمونه هایی از پیامدهای عدم شناخت امام:
با همه آن تاکیدات، جامعه اسلامی مقام امام و امامت و ولایت را درست نشناخته اند، و این عدم شناخت چه در زمان خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و چه بعد از آن حضرت پی آمدهای ناگواری در پی داشت و علاوه بر غصب خلافت و آن همه بدعتها و اختلافات، زیان های سنگین علمی و فرهنگی نیز بر جامعه اسلامی تحمیل نمود.
در ذیل به نمونه هایی از این موارد از عصر خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) تا این زمان اشاره می شود، با تذکر این نکته که پیامبر خاتم (صلی الله علیه وآله) علاوه بر مقام رسالت، مقام امامت را نیز دارا بود؛ چرا که او افضل انبیای الهی است و وقتی ابراهیم (علیه السلام) مقام امامت را دارا باشد، یقینا {و به طریق اولی} آن حضرت نیز از مقام امامت برخوردار خواهد بود.
1 - عبدالله ابن عمر می گوید: «هر کلامی که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) می شنیدیم آن را می نوشتیم، ولی گروهی از قریش مرا از این کار منع می کردند و می گفتند: ممکن است رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از روی غضب یا خوشحالی سخن گفته باشد، من هم از این کار دست کشیدم، حضور آن حضرت رسیدم و جریان را برای ایشان نقل نمودم، فرمودند: «کلمات و سخنان مرا بنویس. به خدا قسم از دهان من جز حق خارج نمی شود.» (12)
این جریان نشان می دهد که عده ای مقام عصمت و علم الهی حضرت را درک نکرده بودند، و همین جهالت بود که باعث شد وقتی حضرت در بستر بیماری، کاغذ و قلم تقاضا نمودند تا مطلبی را برای مسلمانان بنویسند که گمراه نشوند، عمر از این کار ممانعت کرد و گفت: کتاب خدا ما را کفایت می کند، و (نعوذ باالله) پیامبر هزیان می گوید.» (13) اگر مقام نبوت و امامت و عصمت و طهارت او را شناخته بودند، هرگز به خود جرات نمی دادند چنان سخنان سست و بی پایه ای را مطرح کنند.
2 - چون برخی از مسلمانان مقام امام را نشناختند، اجازه دادند که حتی شخصی با زور و کودتا هم بتواند خلافت و جانشینی پیامبر را به عهده گیرد، و حتی اگر فاسق و فاجر هم باشد، بتواند عهده دار امامت و خلافت شود، چنانکه به برخی از معتزلیها و حشویه و... نسبت داده شده است. (14)
3 - ابن ابی الحدید با اینکه از برترین شارحان نهج البلاغه است، در عین حال شناخت آن چنانی نسبت به مقام امام و امامت ندارد. و در ابتدای خطبه همام، در توجیه این سؤال که چرا علی (علیه السلام) از ابتدا پاسخ همام را در بیان اوصاف متقین نداد، بلکه اجازه داد تا او اصرار و سماجت کند تا آن جا که امام را در فشار قرار دهد؟ پاسخهایی داده است. از جمله می گوید: «ولعله تثاقل عن الجواب لیرتب المعانی التی خطرت له فی الفاظ مناسبة لها ثم ینطق بها کما یفعله المتروی فی الخطبة؛ (15) شاید علت تاخیر او از جواب این بود که معانی ای که برای او خطور می کرد را در الفاظ مناسب ردیف کند (و بقول امروزیها سخنرانی را خوب آماده کند) و آنگاه سخن بگوید چنان که یک خطیب فکر و اندیشه می کند.»
مذهب و اعتقاد ابن ابی الحدید اجازه نمی دهد که بفهمد امام علم الهی و «لدنی » دارد و نیاز به فکر و ترتیب الفاظ و آماده کردن منبر و سخنرانی و پیش مطالعه ندارد.
4 - در یکی از مجلات می خوانیم: «مهدی (علیه السلام) در دل تاریخ فرورفته و از موقعیت امامت و برتری خویش بر تاریخ پرتو افکنده، با آزمودگی و تجربه ای که در این مدت طولانی کسب کرده است توانایی دگرگونی اساسی جهان را خواهد داشت.» (16) آیا امام معصومی که وارث علوم تمام انبیاو ائمه گذشته و دارای «علم لدنی » و الهی می باشد، نیاز به کسب تجربه بشری دارد؟ آیا این نشانگر این نیست که در حوزه خودی هم باید امام شناسی تقویت شود؟ شبهه افکنی روشنفکران معاصر نیز بیشتر ناشی از عدم شناخت معصومان و امامان است. چنان که بسیاری از وهابیان نیز که بیشترین شبهه را در سطح جهان علیه شیعه مطرح می کنند، این اعمالشان بر اثر عدم درک صحیح امامت در شیعه، و عدم توان آن است.
بدین جهت است که امامان، در طول تاریخ تلاش نمودند، تا تبیین صحیح و درستی از امامت و جایگاه رفیع آن ارائه کنند. از جمله ثامن الحجج (علیه السلام) سخت تلاش نمود و از فرصتها بهره برداری نموده، در جامعه ای که امامت و خلافت الهی، رنگ پادشاهی گرفته بود و در حد ولایتعهدی تنزل یافته بود، معنا و تفسیر صحیحی از امامت و جایگاه آن ارائه کرد.
مقام و جایگاه رفیع امامت
امام هشتم (علیه السلام) فرمود: «ان الامامة اجل قدرا، واعظم شانا، واعلامکانا، وامنع جانبا، وابعد غورا من ان یبلغها الناس بقولهم اوینالوا بآرائهم او یقیموا اماما باختیارهم. ان الامامة خص الله عزوجل بها ابراهیم الخلیل (علیه السلام) بعد النبوة والخلة مرتبة ثالثة وفضیلة شرفه بها واشاد بها ذکره فقال «إنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إمامًا»؛ (17) همانا امامت قدرش برتر، و شانش بزرگتر، و منزلتش عالی تر، و مکانش منیع تر، و ژرفای آن عمیق تر از آن است که مردم با عقل و اندیشه خود به آن برسند، یا با انتخاب و آراء خویش به آن برسند و امامی را نصب کنند. براستی امامت {مقامی است} که خداوند متعال آن را بعد از مقام نبوت و خلت (خلیل الهی) در مرحله سوم به ابراهیم خلیل اختصاص داد و فضیلتی است که او را به آن شرفیاب نمود و به وسیله آن نامش را بلند آوازه قرار داد و فرمود: براستی تو را امام مردم قرار دادم.»
در فراز دیگری از حدیث می خوانیم:
«ان الامامة منزلة الانبیاء وارث الاوصیاء. ان الامامة خلافة الله وخلافة الرسول (صلی الله علیه وآله) ومقام امیر المؤمنین ومیراث الحسن والحسین (علیه السلام)؛ امامت مقام پیغمبران، میراث اوصیاء، خلافت الهی، جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، مقام امیرالمؤمنین و یادگار حسن و حسین علیهما السلام می باشد.»
«ان الامامة زمام الدین ونظام المسلمین وصلاح الدنیا وعز المؤمنین. ان الامامة اس الاسلام النامی، وفرعه السامی، بالامام تمام الصلاة والزکاة والصیام والحج والجهاد وتوفیر الفی ء والصدقات وامضاء الحدود والاحکام ومنع الثغور والاطراف. الامام یحل حلال الله ویحرم حرام الله ویقیم حدود الله ویذب عن دین الله ویدعوا الی سبیل ربه بالحکمة والموعظة الحسنة والحجة البالغة؛» (18)
براستی امامت زمام دین، مایه نظام مسلمین، صلاح دنیا و عزتمندی مؤمنان است. همانا امامت ریشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و فراوانی غنائم و صدقات و اجرای حدود و احکام و نگهداری مرزها و اطراف کشور، به وسیله امام انجام می گیرد. امام است که حلال خدا را حلال و حرام او را حرام می کند و حدود الهی را برپا داشته و از دین خدا دفاع می کند و با بیان حکمت آمیز و اندرزهای نیکو و دلیلهای رسا، {مردم را} به سوی پروردگار خویش دعوت می کند.»
توصیف امام
معرفی امام و بیان اوصاف او به حقیقت از حد قدرت ما خارج است. از اینرو در این بخش نیز از امام هشتم (علیه السلام) که خود دارنده اوصاف امامت است بهره می جوئیم.
آن حضرت فرمود: «الامام کالشمس الطالعة المجللة بنورها للعالم وهی فی الافق بحیث لاتنالها الایدی والابصار، الامام البدر المنیر والسراج الزاهر والنور الساطع والنجم الهادی فی غیاهب الدجی واجواز البلدان والقفار ولجج البحار، الامام الماء العذب علی الظمآء والدال علی الهدی والمنجی من الردی، الامام النار علی الیفاع، الحار لمن اصطلی به والدلیل فی المهالک. من فارقه فهالک؛ (19)
امام مانند خورشید فروزان است که نورش عالم را فراگیرد و خودش در افق (اعلا) قرار دارد؛ به گونه ای که دستها و دیدگان به آن نرسد، امام ماه تابان، چراغ روشن، نور درخشان و ستاره راهنما در تاریکیها، رهگذر شهرها و کویرها، و گرداب دریاها است. امام آب گوارای زمان تشنگی و راهنمای هدایت و نجات بخش از هلاکت است. امام آتش روشن بر بلندیها (برای هدایت گم گشتگان)، وسیله گرمی برای هر که از آن گرما خواهد و رهنمای هلاکت گاهها است. هر که از او جدا شود هلاک شود.»
راستی این همه مفاهیم بلند و عمیق را چگونه می توان به مردم فهماند و چگونه خود می توان به آن رسید؟
من گنگ خواب دیده و مردم تمام کر
من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش (20)
و فرمود: «الامام السحاب الماطر والغیث الهاطل والشمس المضیئة... الامام الانیس الرفیق والوالد الشفیق والاخ الشقیق والام البرة... الامام امین الله فی خلقه وحجته علی عباده وخلیفته فی بلاده والداعی الی الله والذاب عن حرم الله، الامام المطهر من الذنوب والمبرا، المخصوص بالعلم الموسوم بالحلم؛ (21)
امام ابری است بارنده، بارانی است شتابنده و خورشیدی است فروزنده... امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر دلسوز و مادر نیکو است... امام امین خدا در میان مردم، حجت او بر بندگانش، خلیفه او در زمین و دعوت کننده به سوی خدا و دفاع کننده از حریم الهی است. امام از گناهان پاک و {از عیب} به دور است. به علم مخصوص گشته و به حلم علامت یافته است.»
گر بیابم صد دهان و این چنین | تنگ آید در بیان آن امین | |
این قدر هم گر نگویم ای سند | شیشه دل از ضعیفی بشکند. (22) |
خالی از لطف نیست که در اینجا به اعترافی از دشمن در مورد خود امام هشتم (علیه السلام) اشاره کنیم: وقتی که حضرت رضا (علیه السلام) به ولایتعهدی رسید، گروهی از حاشیه نشینان و غلامان دربار هم پیمان شدند که در لحظه ورود حضرت به نزد مامون به او بی اعتنایی و بی احترامی کنند. آنها تصمیم گرفتند که پرده را که رسم بود موقع ورود آنحضرت بالا بزنند، بالا نزنند. اتفاقا در لحظه ورود آن حضرت همه بی اختیار پرده را بالا نگهداشتند و به آن حضرت احترام نمودند، در نوبتی دیگر که با تصمیم قبلی متفقا پرده را بلند نکردند، خداوند بادی را مامور ساخت که پرده را بلند کند، حضرت وارد شد و همین قضیه به هنگام راجعت حضرت نیز تکرار شد. آنها به یکدیگر گفتند: «یا قوم هذا رجل له عند الله منزلة ولله به عنایة؛ ای قوم! این مرد در پیشگاه الهی جایگاه خاصی دارد و خداوند به او عنایت دارد.»
مگر ندیدید که شما پرده را بلند نکردید، خداوند مانند حضرت سلیمان باد را در اختیار او قرار داد؟ و لذا تصمیم گرفتند عقائد خود را اصلاح کنند و بعد از آن روز، در احترام آن حضرت بکوشند. (23)
نشانه های امام
امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «للامام علامات: يَكُونُ أَعْلَمَ اَلنَّاسِ وَ أَحْكَمَ اَلنَّاسِ وَ أَتْقَى اَلنَّاسِ وَ أَحْلَمَ اَلنَّاسِ وَ أَشْجَعَ اَلنَّاسِ وَ أَسْخَى اَلنَّاسِ... وَ يَكُونُ مُطَهَّراً وَ يَرَى مِنْ خَلْفِهِ كَمَا يَرَى مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ؛ (24) امام دارای نشانه هایی است: او داناترین مردم، بهترین انسانها در قضاوت، با تقواترین مردم، بردبارترین مردم، شجاع ترین مردم، سخاوتمندترین مردم و عابدترین مردم می باشد... و پاکیزه (از گناهان و معصوم است) و از پشت سر همچون از پیش رو می بیند.»
امام رضا (علیه السلام) در حدیث فوق 9 نشانه را برای امام بیان می کند. البته امام نشانه های دیگری نیز دارد، از جمله:
1 - امام محدث است؛ یعنی، صدای ملک را می شنود ولی او را نمی بیند. به فرموده امام هشتم (علیه السلام) رسول آن است که جبرئیل بر او نازل می شود و او جبرئیل را می بیند و سخنانش را می شنود. نبی گاهی سخن جبرئیل را می شنود و گاهی خودش را می بیند. «الْإِمَامُ هُوَ الَّذِی یَسْمَعُ الْكَلَامَ وَ لَا یَرَى الشَّخْصَ؛ (25) و اما امام کسی است که سخن {ملک} را بشنود ولی شخص او را نبیند.»
2 - امام دارای علم الهی و مؤید به روح رحمانی است. امام هشتم (علیه السلام) فرمود: «أَنَّ اَلْإِمَامَ مُؤَيَّدٌ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ وَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَمُودٌ مِنْ نُورٍ يَرَى فِيهِ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ وَ كُلَّ مَا اِحْتَاجَ إِلَيْهِ لِدَلاَلَةٍ اِطَّلَعَ عَلَيْهِ؛ (26) امام با روح القدس تایید شده و بین او و خدا ستونی از نور است که در آن رفتار بندگان را می بیند و هرگاه برای راهنمایی {افراد} به آن احتیاج پیدا کند، بر آن راهنمایی آگاهی می یابد.»
پی نوشت ها:
1) ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 486؛ شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبة بصیرتی، ص 304.
2) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1385 ه. ق، ج 49، ص 3 - 7.
3) اصول کافی، ص 486؛ ارشاد مفید، ص 304.
4) بقره/124.
5) مائده/5.
6) مائده/67.
7) علامه امینی، الغدیر، دارالکتب الاسلامیة، ج 10، ص 359 - 360.
8) فخر رازی، مجموعة الرسائل، چاپ مصر، 1328، المسائل الخمسون، ص 384.
9) ابن میثم بحرانی، غایة المرام، چاپ دوم، المقصد الاول، باب 2، ص 244، حدیث 2.
10) اصول کافی، ج 1، ص 183.
11) بحارالانوار، ج 27، ص 194 و ر. ک: مناقب خوارزمی، ص 28.
12) سنن ابی داوود، داراحیاء السنة النبویة، ج 3، ص 318 و ر. ک: مسند احمد حنبل، مؤسسه الرسالة، بیروت، ج 11، ص 58.
13) همان، ج 3، ص 409؛ ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دار صادر، ج 2، ص 243؛ صحیح بخاری، ج 1، ص 39.
14) علامه حلی، دلائل الصدق، ج 2، ص 4؛ اللوامع الالهیه، ص 258 - 259، به نقل از محمد رضا مظفر، بدایة المعارف، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، شرح از سید محسن خرازی، ج 2، ص 8.
15) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ دوم، 1386، ه. ق، ج 10، ص 134.
16) مجله حوزه، شماره 71 - 70، چاپ دوم، 1374، ص 50.
17) محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیة، ترجمه و شرح از سید جواد مصطفوی، ج 1، ص 284 - 285؛ و ر. ک: علی بن شعبه، تحف العقول، تهران، کتاب فروشی اسلامیة، ترجمه علی اکبر غفاری، ص 460 - 461.
18) همان، ص 462؛ اصول کافی، ج 1، ص 286.
19) همان، ج 1، ص 286؛ تحف العقول، ص 436.
20) جلال الدین محمد بلخی مولوی.
21) تحف العقول، ص 464؛ اصول کافی، صص 286 - 288.
22) مولوی.
23) علامه مجلسی، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیة، ج 49، ص 60، ح 79؛ و ر. ک: شیخ حر عاملی، اثباة الهداة، ج 3، ص 314؛ فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 4، ص 284.
24) شیخ حر عاملی، التنبیه، ص 26؛ ر. ک: بدایة المعارف، محمد رضا مظفر، شرح از سید محسن خرازی، ج 2، ص 46.
25) اصول کافی، ج 1، ص 248، روایت 2.
26) التنبیه، ص 42؛ بدایة المعارف، ج 2، ص 50.
منبع: مبلغان - فروردین 1382، شماره 40 ، صفحه 39