1. حلم:
در شناخت حلم حضرت رضا (علیه السلام)، شفاعت وى در نزد مامون و در حق جلودى کافى است. جلودى کسى بود که به امر هارون رشید به مدینه رهسپار شد تا لباس زنان آل ابو طالب را بگیرد و بر تن هیچ یک از آنان جز یک جامه نگذارد. وى همچنین بر بیعت مردم با امام رضا (علیه السلام) انتقاد کرد.
پس مامون او را به حبس افکند و بعد از آن که پیش از وى دو تن را کشته بود او را خواست. امام رضا (علیه السلام) به مامون گفت: اى امیر مؤمنان! این پیرمرد را به من ببخش! جلودى گمان برد که آن حضرت مى خواهد از وى انتقام گیرد.
پس مامون را سوگند داد که سخن امام رضا (علیه السلام) را نپذیرد مامون هم گفت: به خدا شفاعت او را درباره تو نمى پذیرم و دستور داد گردنش را بزنند.
2. تواضع:
در بخش صفات و اخلاق آن حضرت از قول ابراهیم بن عباس نقل کردیم که گفت: چون امام رضا (علیه السلام) تنها بود و براى او غذا مى آوردند آن حضرت غلامان و خادمان و حتى دربان و نگهبان را بر سر سفره اش مى نشاند و با آنها غذا مىخورد.
همچنین از یاسر خادم نقل شده است که گفت: چون آن حضرت تنها مى شد همه خادمان و چاکران خود را جمع مى کرد، از بزرگ و کوچک، و با آنان سخن مى گفت. او به آنان انس مى گرفت و آنان با او. کلینى در کافى به سند خود از مردى بلخى روایت مى کند که گفت: با امام رضا (علیه السلام) در سفر به خراسان همراه بودم. پس روزى خواستار غذا شد و خادمان سیه چرده خود را نیز بر سفره خود نشاند.
از یعقوب بن اسحاق نوبختى نقل شده است که امام رضا (علیه السلام) تمام ثروت خود را در روز عرفه تقسیم نمود. پس فضل بن سهل به وى گفت: این ضرر است. امام فرمود: بل سود و بهره است. چیزى را که پاداش و کرامت بدان تعلق مى گیرد ضرر محسوب مکن
یکى از یارانش به او عرض کرد: اى کاش غذاى اینان را جدا مى کردى. فرمود: پروردگار تبارک و تعالى یکى است و مادر و پدر هم یکى. و پاداش ها بسته به اعمال و کرداره است.
3. اخلاق نیکو:
از ابراهیم بن عباس نقل شده که گفت: امام رضا (علیه السلام) با سخن هرگز به هیچ کس جفا نکرد و کلام کسى را نبرید تا مگر شخص از گفتن باز ایستد. و حاجتى را که مى توانست برآورده سازد رد نمى کرد. پاهایش را دراز نمى کرد و هرگز روبه روى کسى که نشسته بود، تکیه نمى داد و هیچ کس از غلامان و خادمان خود را دشنام نمى داد. هرگز آب دهان بر زمین نمى افکند و در خنده اش قهقهه نمى زد، بلکه تبسم مى نمود.
کلینى در کافى به سند خود نقل کرده است که مهمانى براى امام رضا (علیه السلام) رسید. امام شب در کنار مهمان نشسته بود و با وى سخن مى گفت که ناگهان وضع چراغ تغییر کرد. مرد مهمان دستش را دراز کرد تا چراغ را درست کند ولى امام او را از این کار بازداشت و خود به درست کردن چراغ پرداخت و کار آن را راست کرد.
سپس فرمود: ما قومى هستیم که میهمانان خود را به کار نمى گیریم.
همچنین در کافى به سند خود از یاسر و نادر خادمان امام رضا (علیه السلام) نقل شده است گفتند: ابو الحسن، صلوات الله علیه، به ما فرمود: اگر من بالاى سرتان بودم و شما خواستید از جا برخیزید، در حالى که غذا مى خورید برنخیزید تا از خوردن دست بکشید و بسیار اتفاق مى افتاد که امام بعضى از ما را صدا مى زد و چون به ایشان گفته مى شد آنان در حال خوردن هستند، مى فرمود: بگذاریدشان تا از خوردن دست بکشند.
4. کرم و سخاوت:
یکى از شاعران به نام ابراهیم بن عباس صولى به خدمت آن حضرت آمد و امام به او ده هزار درهم داد که نام خودش بر آن ضرب شده بود. همچنین آن حضرت به ابو نواس سیصد دینار جایزه داد و چون جز آن، مال دیگرى نداشت استر خویش را هم به وى بخشید. و نیز به دعبل خزاعى ششصد دینار جایزه داد و با این وجود از وى معذرت هم خواست.
در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختى نقل شده است که گفت: مردى به ابو الحسن رضا (علیه السلام) برخورد کرد و گفت: به قدر مردانگى ات بر من ببخش. امام گفت: به این مقدار ندارم. مرد گفت: به قدر مردانگى خودم ببخش. امام فرمود: این قدر دارم. سپس فرمود: اى غلام دویست دینار به او بده.
همچنین در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختى نقل شده است که امام رضا (علیه السلام) تمام ثروت خود را در روز عرفه تقسیم نمود. پس فضل بن سهل به وى گفت: این ضرر است. امام فرمود: بل سود و بهره است. چیزى را که پاداش و کرامت بدان تعلق مى گیرد ضرر محسوب مکن.
کلینى در کافى به سند خود از الیسع بن حمزه نقل کرده است که گفت: در مجلس ابو الحسن رضا (علیه السلام) بودم. مردم بسیارى به گرد آن حضرت حلقه زده بودند و از وى درباره حلال و حرام پرسش مى کردند که ناگهان مردى بلند قامت و گندمگون داخل شد و گفت: السلام علیک یا بن رسول الله.
رسول خدا می فرماید: «آن که به نهان نکویى آورد با هفتاد حج برابرى مى کند و آن که پلیدى و زشتى را اشاعه مى دهد، مخذول و خوار است»
من یکى از دوستداران تو و پدران و نیاکان تو هستم، من از حج باز مى گردم و خرجى خود را گم کرده ام و با آنچه همراه من است نمى توانم به یک منزل هم برسم، پس اگر صلاح بدانى که مرا به دیارم روانه کنى که براى خدا بر من نعمتى داده اى و اگر به شهرم رسیدم آنچه از تو گرفته ام به صدقه مى دهم. امام (علیه السلام) به او فرمود: بنشین خدا تو را رحمت کند.
آنگاه دوباره با مردم به گفت و گو پرداخت تا آنان پراکنده شدند و تنها سلیمان جعفرى و خیثمه و من مانده بودیم پس امام فرمود: اجازه مى دهید داخل شوم سلیمان گفت: خداوند فرمان تو را مقدم داشت. پس امام برخاست و به اتاقش رفت و لختى درنگ کرد و سپس بازگشت و در را باز کرد و دستش را از بالاى در بیرون آورد و پرسید: آن خراسانى کجاست؟
پاسخ داد: من اینجایم. فرمود: این دویست دینار را برگیر و در مخارجت از آن استفاده کن و بدان تبرک جو و آن را از جانب من به صدقه بده. اکنون برو که نه من تو را ببینم و نه تو مرا. مرد بیرون رفت. سلیمان به آن حضرت عرض کرد:فدایت شوم بخشش بزرگى کردى و رحمت آوردى، پس چرا چهره از او پوشاندى؟
فرمود: از ترس آن که مبادا خوارى خواهش را در چهره او ببینم. مگر این سخن رسول خدا را نشنیدى که مى گوید: آن که به نهان نکویى آورد با هفتاد حج برابرى مى کند و آن که پلیدى و زشتى را اشاعه مى دهد، مخذول و خوار است و... آیا سخن اول را نشنیده اى که:
متى آته لا طلب حاجة | رجعت الى اهلى و وجهى بمائه (1) |
5. فراوانى صدقات:
پیش از این از ابراهیم بن عباس صولى نقل کردیم که گفت: امام رضا (علیه السلام) بسیار نکویى مى کرد و در نهان صدقه مى داد و بیشتر این عمل را در شبهاى تاریک به انجام مى رساند.
6. حرمت مؤمن :
یسع بن حمزه مى گوید: من در مجلسى با حضرت رضا (صلی الله علیه وآله) مشغول صحبت بودم و عده زیادى هم براى پرسش از مسائل حلال و حرام جمع شده بودند. که مردى بلند قامت و گندمگون داخل شد و سلام کرد و عرضه داشت. من دوستى از دوستداران شما و اجداد شما هستم و از حج مى آیم، زاد و توشه ام گم شده اگر ممکن است کمکى بفرمائید که من به شهرم برسم که این نعمتى است بر من از جانب خداى تعالى، پس چون به شهرم رسیدم آنرا از جانب شما صدقه مى دهم چون من احتیاجى به صدقه ندارم.
حضرت فرمود: بنشین، خدا ترا رحمت کند. حضرت رو کردند به مردم و با آنها سخن گفتند تا وقتى که متفرق شدند و فقط آن مرد و من و سلیمان جعفرى و خیثمه باقى ماندیم. حضرت فرمود، اجازه مى دهید من به داخل منزل بروم؟
بلند شدند و داخل رفتند و بعد از لحظاتى آمدند پشت در و دست مبارک خود را از بالاى در خارج کردند و فرمودند: کجاست آن مرد خراسانى؟ آن مرد گفت: بله اینجا هستم. حضرت فرمود: این دویست دینار را بگیر و کار خود را انجام بده و به آن متبرک شو و از طرف من هم لازم نیست صدقه دهى، بیرون برو که من ترا نبینم و تو مرا نبینى. آن مرد خارج شد.
امام رضا (علیه السلام) با سخن هرگز به هیچ کس جفا نکرد و کلام کسى را نبرید تا مگر شخص از گفتن باز ایستد. و حاجتى را که مى توانست برآورده سازد رد نمى کرد. پاهایش را دراز نمى کرد و هرگز روبه روى کسى که نشسته بود، تکیه نمى داد و هیچ کس از غلامان و خادمان خود را دشنام نمى داد. هرگز آب دهان بر زمین نمى افکند و در خنده اش قهقهه نمى زد، بلکه تبسم مى نمود
وقتى حضرت آمدند، سلیمان گفت فدایت شوم شما که عطاى وافر و زیادى به این مرد فرمودید چرا روى نازنین خود را از او پوشاندید؟ حضرت فرمود، تا مبادا ذلت سؤال را در چهره اش ببینم. آیا مگر نشینده اى که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: هر کس حسنه و کار نیک خود را مستور بدارد، برابر است با هفتاد حج و هر کس سیئه و کار زشت خود را آشکار کند خوار مى شود و هر کس زشتى خود را بپوشاند و عمل خلافش را در پنهان انجام دهد بخشیده خواهد شد؟!
7. اطعام مسکین
معمربن خلاد مى گوید: وقتى حضرت رضا (صلی الله علیه وآله) مى خواستند غذا بخورند یک کاسه بزرگى را کنار سفره مى گذاشتند و از بهترین غذاها، از هر کدام مقدارى، در آن کاسه مى ریختند و مى فرمودند: آنرا به مساکین بدهند.
سپس این آیه مبارکه را قرائت مى فرمودند: «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» - سوره بلد آیه 11 - «پس انسان، آن گردنه هاى سخت را نتواند پیمود.» و بعد مى فرمود، چون خداوند مى دانست که براى هر انسانى، آزاد کردن بنده، مقدور نیست راهى براى رسیدن به بهشت قرار داد با اطعام طعام.
عبادت هاى سنگین و ختم قرآن و سجده هاى طولانى
برادر دعبل مى گوید: حضرت رضا (عیله السلام) پیراهنى از خز سبز رنگ و انگشترى از عقیق به برادرم «دعبل» عنایت کردند و فرمودند، اى دعبل برو «قم» که در آنجا فایده خواهى برد، و فرمود: این پیراهن را محافظت کن.
زیرا که من در این پیراهن در هزار شب، هر شب هزار رکعت نماز خوانده ام و در آن هزار بار قرآن را از ابتدا تا انتها ختم کرده ام.
صولى مى گوید: از جده ام پرسیدند که درباره رفتار حضرت رضا (علیه السلام) سخنى بگوید.
جده من که زنى بسیار عاقل و سخاوتمند بود گفت: حضرت رضا (علیه السلام) که همیشه نمازش را در اول وقت مى خواند وقتى نماز صبحش تمام مى شد به سجده میرفت و سر مبارک خود را بر نمى داشت تابالا آمدن آفتاب. و آن حضرت در این مدت به ذکر خداى تعالى مشغول بود.
پى نوشت:
1 - هرگاه بیایم نزد او تا حاجتى طلب کنم به سوى خانواده ام بازمىگردم در حالى که صد دینار دارم.