ماه ربيع المولود ياد آور مناسبتهاى ارزشمند و ماندگارى در تاريخ شيعه؛ از جمله، ولادت حضرت رسول اکرم9 و ميلاد امام صادق (ع) مى باشد که براى مبلغان اسلامى، فرصتى طلائى براى رساندن پيام اسلام و مکتب تشيع به اقصا نقاط عالم است.
به مناسبت ميلاد ششمين پيشواى معصوم (ع)، برخى از مهم ترين درسهاى آن امام همام را به مبلغان گرامى تقديم مى داريم:
تقويت و ارتقاء بنيه علمى
شايسته است که مبلغان گرامى، همواره در تقويت علم و دانش خود بکوشند و اطلاعات علمى، مذهبى و عمومى خود را به روز کنند. امام صادق (ع) همواره مى فرمود: «لَسْتُ أُحِبُّ أَنْ أَرَى الشَّابَّ مِنْکُمْ إِلَّا غَادِياً فِى حَالَيْنِ إِمَّا عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّما؛ [1] دوست ندارم جوانى از شما (شيعيانم) را ببينم، مگر در دو حالت: يا عالم يا متعلّم و دانش اندوز.»در عصر ما که عصر ارتباطات نام گرفته است، يک مبلغ، گذشته از علم دين و معارف اسلامى، بايد از علوم عمومى معاصر نيز مطلع بوده و بتواند پاسخگوى نياز عموم مخاطبان باشد وگرنه با اقبال آنان؛ به ويژه جوانان روبرو نخواهد شد.
رسول گرامى اسلام با همه عظمت علمى خود مورد اين خطاب خداوندى قرار گر فت که: Gقُلْ رَبِّ زِدْنى عِلْماF؛ [2] « [اى رسول ما] بگو: «پروردگارا علم مرا افزون کن!»
هر روز، نياز به يادگيرى داريم و بايد براى پيشبرد کار تبليغ، همواره در ارتقاء سطح معلومات خويش، مانند اقشار علمى ديگر، کوشا باشيم. همانگونه که مثلا پزشکان هرگز از اطلاعات جديد علم پزشکى بى نياز نيستند.
شناخت زمان
شناخت زمان و موقعيت، از ديگر ابزار لازم در امر تبليغ است که بدون آن، توفيقى حاصل نخواهد شد. شيوه ها، طرحها و فعاليتهاى يک مبلّغ بايد به روز باشد تا بتواند در مخاطب تأثير بهترى بگذارد. بدون شناخت زمان و موقعيت، هرگز امر تبليغ، به سامان نمى رسد و ميزان خطاها و اشتباهات به مراتب فزونى خواهد يافت. از اينرو امام صادق (ع) به مفضل مى فرمايد: «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِسُُُ؛ [3] کسى که زمان خود را بشناسد آماج اشتباهات قرار نمى گيرد.»مبلّغ هرگز نمى تواند خارج از زمانه خود زندگى کند؛ حتى امور شخصى و خانوادگى او نيز تحت تأثير تحولات معاصر است. امام صادق (ع) نه تنها در تبليغ دين، بلکه در زندگى شخصى نيز به مقتضيات روز توجه مى کرد و در مقابل کسانى که انتظار داشتند آن حضرت مانند زمانهاى قبل زندگى کند چنين پاسخ مى داد: «رسول گرامى اسلام (ص) در زمانى زندگى مى کرد که عموم مردم از نظر اقتصادى در مضيقه بودند و پيامبر (ص) خود را با آنان در زندگى ساده و فقيرانه هماهنگ مى کرد؛ اما اگر روزگارى، وضع معيشتى مردم بهتر شد، اهل ايمان و نيکان روزگار به بهره گيرى از آن سزاوارترند، نه انسانهاى فاجر و منافق و کافر.» [4]
البته اين سخن بدان معنى نيست که مبلغان و روحانيون معظم، در تشريفات و تجملات، با ديگر اقشار جامعه مسابقه دهند و بجاى تقويت مسائل معنوى، به رفاه و ارتقاء دنياى خود بپردازند که اين نقض غرض خواهد بود.
بينش سياسى
علاوه بر شناخت زمان، بينش سياسى يک مبلّغ، او را در رسيدن به اهدافش يارى خواهد کرد. شناخت دوست و دشمن و تشخيص اغراض افراد، نياز به بينش سياسى دارد. سيره پيشواى ششم (ع) در اين مورد الگوى خوبى براى ما است. ابومسلم خراسانى به امام (ع) پيشنهاد قيام کرد و اظهار داشت: من مردم را به دوستى اهل بيت: دعوت مى کنم. کسى بهتر از شما براى حکومت نيست، اگر مايل باشيد من با شما بيعت مى کنم؛ امّا امام با بينش خاص خود به او پاسخ منفى داده و فرمود: «مَا اَنْتَ مِنْ رِجَالِى وَ لَا الزَّمَانُ زَمَانِي؛ تو از ياران من نيستى و زمان هم براى [قيام] من مناسب نيست.» [5]مبلّغ موفق، کسى است که از حرکات، سکنات، گفتار و رفتار افراد، اغراض آنان را تشخيص مى دهد و تصميم مقتضى را مى گيرد. او به تجربه دريافته است که نيت همه افراد قربة الى الله نيست؛ و البته در برخورد با مسائل و افراد، صبر و مدارا و تدبر را پيشه خود مى سازد.
آشنايى با شرايط خاص فرهنگى
معمولا در هر منطقه، باورهاى نادرست و فرقه هاى انحرافى يافت مى شود که مانعى براى مبلّغان به حساب مى ايد.مبلّغ اسلامى، براى تبليغ بهتر، لازم است با اين موارد در منطقه تبليغى خود آشنا باشد و اجمالا اعتقادات و رسومات آنان را بداند تا در صورت لزوم، تعامل مناسبى با آنان داشته باشد.
آشنايى با افکار آنان موجب مى شود که اولا؛ آنها را عليه خود تحريک نکند. ثانيا؛ پاسخهاى منطقى و متقن آماده نمايد. ثالثا؛ با اعتماد به نفس بيش ترى در منطقه تبليغ کرده و اشراف به محل تبليغ خود داشته باشد.
در هر صورت، شناخت شرايط خاص فرهنگى بايد در دستور کار مبلغان باشد تا علاوه بر تعامل متقابل، بتوانند تحرکات فرهنگى را به صورت مناسب مديريت کنند.
حرکت و برخورد امام صادق (ع) در اين زمينه، ترسيم کننده اين ويژگى براى مبلّغان دينى است. آن گرامى نه تنها خود، تمام تحرکات فرهنگى را زير نظر داشت؛ حتى به ياران خود ياد داده بود که جنبشها و فعاليتهاى فرهنگى عصر خود را پى گيرى کنند و ارکان و عوامل آن را بشناسند و در موقع لازم، برخورد مناسبى با آنان داشته باشد.
معتزله، جبريه، مرجئه، غلات و متصوفه، برخى از آنان بودند. امام در اين زمينه آنچنان دقيق بود که به شيعيان توصيه مى کرد به جوانان و نوجوانان، احاديث اهل بيت: ر بياموزند تا در دام افکار آلوده آنان گرفتار نشوند. [6]
صداقت و امانتدارى
از منظر امام صادق (ع) صداقت و امانتدارى يک مبلّغ، از ضرورى ترين صفات اوست که بدون آن، ابلاغ رسالت ميسر نخواهد بود. آن گرامى مى فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ؛ [7] خداوند عز وجل پيغمبرى را مبعوث نکرده است، جز به راستگوئى و امانتدارى به نيکوکار و بدکار.»امانتدارى در اموال، نفوس، اعراض و نواميس مردم و اسرار و عيوب و مشکلات خانوادگى، براى يک مبلّغ، از اساسى ترين خصوصيات به شمار مى ايد که جلوه اى از تقواى اوست و جايگاهش ر در ميان مردم و مخاطبان تقويت مى کند. اگر خداى ناکرده در اين زمينه لغزشى از وى صورت گيرد، تمام زحمات او و حتى ساير مبلّغين هدر مى رود.
گذشته از اين، سِمَت تبليغ، خود امانتى بس گران بها در دست مبلّغ است که بايد با تمام وجود از آن پاسدارى کند و نام خود و مبلغان گذشته و اينده را بلند و سرافراز نگه دارد. مولايمان امام على (ع) در اين زمينه فرموده است: «وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَيْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِى عُنُقِکَ أَمَانَةٌ؛ [8] مطمئناً کارى که به تو سپرده شده، نه لقمه اى چرب، بلکه بار امانتى در گردن توست [که در پاسدارى آن از هيچ کوششى فرو گذارى نکني]!»
مراقبت از خود فراموشى
مبلغان دينى جلوه اى از انسانهاى نمونه جامعه هستند که مردم از اعمال و رفتار آنان الگو بردارى مى کنند و مى توانند با رفتار و کردارشان دين را تبليغ کنند؛ از اينرو هرگز نبايد در اثناى تبليغ، دچار خود فراموشى شوند. امام صادق (ع) در سخنى صريح، مبلّغانى را که خود را فراموش کرده اند، اين گونه توبيخ مى کند: «تَجِدُ الرَّجُلَ لَا يُخْطِئُ بِلَامٍ وَ لَا وَاوٍ خَطِيباً مِصْقَعاً وَ لَقَلْبُهُ أَشَدُّ ظُلْمَةً مِنَ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ تَجِدُ الرَّجُلَ لَا يَسْتَطِيعُ يُعَبِّرُ عَمَّا فِى قَلْبِهِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبُهُ يَزْهَرُ کَمَا يَزْهَرُ الْمِصْبَاحُ؛ [9] شخصى را مى يابى که در سخنورى، لام يا واوى خطا نمى کند. خطيبى است زبردست و بيانى شيوا دارد؛ ولى دلش از شب تاريک و ظلمانى، تاريک تر و سياه تر است. و شخصى را مى يابى که نمى تواند آنچه در دل دارد به زبان آورد (بيان خوبى ندارد)؛ اما دلش [از نور ايمان مملو است و] مانند چراغ نور افشانى مى کند.»و اين کلام معروف امام ششم (ع) هميشه بايد نصب العين مبلّغان باشد که فرموده است: «کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِأَعْمَالِکُمْ وَ لَا تَکُونُوا دُعَاةً بِأَلْسِنَتِکُم ؛ [10] مردم را با رفتارتان به سوى خدا بخوانيد و تنها با زبانهايتان دعوت نکنيد.»
در اينجا فرازى از حديث معراج را هم مرور کنيم که دقيقا در اين زمينه مناسب مى نمايد. رسول خدا (ص) فرمود: «مَرَرْتُ لَيْلَةً اُسْرِيَ بِى عَلَى أُنَاسٍ تُقْرَضُ شِفَاهُهُمْ بِمَقَارِيضَ مِنْ نَارٍ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ يَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ هَؤُلَاءِ خُطَبَاءُ مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا مِمَّنْ کَانُوا يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ يَنْسَوْنَ أَنْفُسَهُمْ؛ [11] در شبى که من را به معراج بردند، به گروهى برخورد کردم که مأمورين الهى با قيچيهايى از آتش، لبهاى آنان را مى بريدند. از جبرئيل پرسيدم، اينها کيستند؟ گفت: آنان خطبا و سخنرانان از اهل دنيا هستند که مردم را به نيکى دعوت مى کردند؛ ولى خود ر فراموش مى نمودند.»
ساير سفارشات امام (ع) به مبلّغان
برخورد منطقى با پيروان ساير اديان، برنامه ريزى، تدوين منشور تبليغ، استفاده از مناظره و گفتگوى رو در رو، فرا منطقه اى بودن مبلّغ، توجه به فقه و آموزش احکام، اهميت به موضوع رهبرى و امامت و ترويج و احترام به ساير مبلّغان، از ديگر درسهايى است که بايد از مکتب امام صادق (ع) بياموزيم و اميدواريم به عنوان يک مبلّغ دينى، عامل به آموخته هاى خود باشيم.--------------------------------------------
پى نوشت ها :
[1]. بحارالأنوار، علامه محمد باقر مجلسى، مؤسسه الوفا، ج 1، ص170.
[2]. طه/ 114.
[3]. الکافى ، محمد بن يعقوب کلينى، دار الکتب الاسلامية، ج 1، ص 26.
[4]. همان، ج5، کتاب المعيشة، ح1.
[5]. ينابيع المودة، سليمان بن ابراهيم قندوزى، نشر دارالاسوه، ج3، ص161؛ الامام جعفر الصادق (ع)، عبدالحليم الجندى، ناشر، المجلس الاعلى للشئون الاسلامية القاهرة، ص75.
[6]. التهذيب، محمد بن حسن طوسى، دار الکتب الاسلامية، ج8، ص111.
[7]. الکافى، باب الصدق و أداء الأمانة، ج2، ص104.
[8]. نهج البلاغة، نامه 5، ص366.
[9]. الکافى، باب فى ظلمة قلب المنافق، ج2، ص422.
[10]. بحارالأنوار، الجامعة لدرر أخبار الئمة الطهار، باب الهداية و الإضلال و التوفيق، ج5، ص198.
[11]. همان، ج69، ص223.