حس مواسات در كربلا
  • عنوان مقاله: حس مواسات در كربلا
  • نویسنده: جواد محدّثى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 12:33:19 14-9-1403

يکى از زيباترين خصلت‌هاى معاشرتي مواسات است؛ يعنى غمخوارى و همدردى و ياري کردن ديگران. از ريشه «اسوه» است يعنى «ديگري را در مال و جان، همچون خود ديدن و دانستن، يا ديگرى را بر خود مقدم قرار دادن، به دوستان و برادران دينى يارى و کمک مالى و جانى رساندن، غمخوارى کردن کسى را به مال خود، برابر گردانيدن او را با خويش؛ ... شرکت دادن ديگرى در کفاف رزق و معاش خويش؛... شخص در مورد جلب منافع و دفع مضار ديگران را همچون خود بشناسد. و ايثار آن است که آدمى ديگران را در دو مورد بالا بر خود مقدم بدارد.» (1)
با نمونه‌هاى نقل شده از لغت، اجمالا مفهوم اين خصلت روشن مي‌شود. انسان «مواسي» کسى است که با ديگران همدردى و همراهي دارد و خود را در رنج و غم ديگران شريک مي‌داند و با مال و جان، از آنها دفاع مي‌کند و ميان خود و ديگران فرقى نمي‌گذارد.
اين صفت نيکو، در روايات اسلامى بسيار ستوده شده است و در کنار نماز اول وقت از اهميت برخوردار است و به فرموده پيامبر، «مُواساةُ الاخِ فِى اللهِ عَز و جَل» يکى از سه عمل برتر محسوب شده است؛ (2) يعنى با برادر دينى به خاطر خدا مواسات کردن. در حديثى از امام صادق عليه‌السلام يکى از معيارهاى آزمون شيعه بودن اشخاص، و نيز وسيله تقرب به خدا، مواسات با برادران دينى است «تَقَربُوا اِلَى اللهِ تَعالى بِمُواسفاةِ اِخوانِکم.» (3)
اميرالمومنين علي عليه‌السلام نيز مواسات با برادر دينى را موجب افزايش رزق و روزى مي‌داند. (140) امام صادق عليه‌السلام دعاى انسان اهل مواسات را مستجاب مي‌شمارد. (4) در حديث ديگرى در مورد جان دادن راحت و دلپسند مومن مي‌فرمايد: اين ويژگى براى کسانى است که نسبت به برادران ديني خويش «مواسي» باشند. (5)
در حماسه آفرينان عاشورا، اين خصلت برجسته به وضوح ديده مي‌شود و در مرحله بالاتر به «ايثار» مي‌رسد. ياران امام نسبت به امام و اصحاب نسبت به يکديگر اين حالت را داشتند و از بذل هيچ ‌چيز مضايقه نداشتند و به اين مواسات، افتخار مي‌کردند.
سيدالشهدا عليه‌السلام در راه کربلا پس از برخورد با سپاه حر و گفتگوهاى مفصل، سروده شاعرى را بر زبان آورد که مضمونش چنين است:
من به راه خود مي‌روم. مرگ، براى جوانمردى که نيت خير کند و جهاد کند و با مردان صالح، مواسات به جان داشته باشد، هيچ عار و ننگ نيست. (6)
در شبى از شب‌هاى محرم نيز امام حسين عليه‌السلام در جمع ياران خويش، ضمن بيان اين سخن که هر که مي‌خواهد برگردد از تاريکى شب استفاده کند، فرمود:
هر کس مي‌رود برود ولي هر کس با ما، جانش مواسات داشته باشد، فرداى قيامت در بهشت با ما خواهد بود و از خشم الهى خواهد رست: «مَن واسانا بِنَفسِهِ کانَ مَعَنا غَداً فِى الجَنانِ نَحبِياً مِن غَضَبِ الرَّحمانِ.» (7)
حُر نيز وقتى توبه کرد و نزد امام آمد، با اين حالت آمد که جان خود را فداى امام کند: «مُواسِياً لَکَ بِنَفسي» (8) و چنان نيز کرد. وقتى امام حسين عليه‌السلام به بالين حُر شهيد رسيد و سر او را به دامن گرفت و حرّيت او را ستود، با تمثل به اشعارى مقام مساوات او را بر زبان آورد:
«و نِعمَ الحُرّ اِذ واسى حُسَينا
و جادَ بِنَفسهِ عِندَ الصباحِ» (9)
در کوفه وقتى از هانى بن عروه مي‌خواهند که مسلم را که در خانه او پنهان شده است تحويل دهد، مي‌گويد: «به خدا قسم اگر تک و تنها بمانم و هيچ ياورى نداشته باشم، او را تسليم نمي‌کنم تا آن که در راه کشته شوم!» (10)
مسلم بن عقيل وقتى دستگير مي‌شود و در دارالاماره با او بدرفتارى کرده و تصميم مي‌گيرند او را بکشند، مي‌گريد وقتى علت مي‌پرسند و بر گريستن ملامتش مي‌کنند، مي‌گويد: من براى خودم گريه نمي‌کنم، گريه‌ام براى حسين بن على عليهما‌السلام و خانواده اوست که به سوى اين شهر مي‌آيند. (11)
نافع بن هلال وقتى در کربلا دسترسى به آب پيدا مي‌کند، به خاطر تشنگى امام حسين‌ عليه‌السلام و اصحاب او حتى يک قطره هم آب نمي‌نوشد. (12)
روح تعاون و غمخوارى و اخوت راستين، پيام همه شهداي عاشورا است، و همين خصلت، سبب مي‌شود که پيروان اين مکتب، با همه مسلمانان جهان، از هر نژاد و مليت و زبان، احساس برادرى کنند و در غم‌ها و گرفتاري‌هايشان همدردى نشان دهند و در صورت توان به ياري آنان بشتابند تا مسلمانان مبارز در جبهه نبرد با استکبار و صهيونيسم و قدرت‌هاى وابسته به کفر جهاني، احساس تنهايى نکنند.
يکى از زيباترين جلوه‌هاى مواسات - بلکه ايثارگري - صحنه‌اى است که ميان بني‌هاشم و ديگر ياران امام حسين عليه‌السلام پيش آمد و هر گروه حاضر بودند پيش‌مرگ گروه ديگر شوند. به نقل حضرت زينب عليهاالسلام، امام در يکي از خيمه‌ها براى بني‌هاشم سخن مي‌گفت. در پايان از حاضران پرسيد: فردا صبح چه مي‌کنيد؟ همه گفتند: هر چه تو دستور دهي. عباس عليه‌السلام گفت:
اينان (اصحاب ديگر) غريبه‌اند. بار سنگين را بايد اهلش بردارد. فردا صبح، شما نخستين گروهى باشيد که به ميدان مي‌رويد. ما پيش از آنان به استقبال مرگ مي‌رويم تا مردم نگويند، اصحاب را جلو فرستادند، وقتى آنها کشته شدند خودشان شمشير کشيدند... .
بني‌هاشم برخاسته شمشيرها را کشيدند و به عباس عليه‌السلام گفتند: «ما با تو هم عقيده‌ايم.»
زينب عليهما‌السلام گويد: چون تصميم استوار اين جمع را ديدم دلم آرام گرفت ولى اشک در چشمانم آمد. خواستم به خيمه برادرم حسين عليه‌السلام رفته بازگو کنم که از خيمه حبيب بن مظاهر همهمه‌اى شنيدم. رفتم و از پشت خيمه گوش کردم، ديدم اصحاب هم مثل بني‌هاشم حلقه‌وار دور حبيب جمع شده‌اند. حبيب مي‌گويد: «ياران! براى چه به اين جا آمده‌ايد، سخنتان را واضح بگوييد.»
گفتند: «آمده‌ايم تا غريب فاطمه را يارى کنيم.»
گفت: «چرا همسرانتان را طلاق داده‌ايد؟»
گفتنند: «به همان دليل.»
حبيب گفت: «صبح که شود، چه خواهيد کرد؟»
گفتند: «جز به سخن تو رفتار نخواهيم کرد.»
گفت: «صبح که شد، شما اولين نفراتى باشيد که به ميدان مي‌رويد. ما زودتر به مبارزه مي‌‌پرداريم، مبادا يکي از بني‌هاشم خون‌آلود شود در حالى که هنوز جانى در بدن و خوني در رگ داريم! تا مردم نگويند، سروران خويش را به جنگ فرستادند و از فداکارى مضايقه کردند.»
همه با شمشيرهاى آخته گفتند: «ما با تو هم عقيده‌ايم.»
زينب کبرى باز هم از تصميم استوار آنان بر ياري حسين عليه‌السلام شاد گشت، اما باز هم اشک در چشمش حلقه زد ... . (13)
کربلا
در ادامه نقل پيشين آمده است که چون امام حسين عليه‌السلام به ياران بني‌اسدى خود فرموده بود که چون خانواده من اسير خواهند شد، شما زنان خود را به ميان قبيله خود ببريد، يکي از آنان خواست همسر خود را ببرد. اما همسرش حاضر نشد و به شوهر خود گفت: «درباره ما انصاف نکردي! آيا دختران رسول خدا اسير شوند و من آسوده و بي‌خطر بمانم؟ شما اگر نسبت به مردان مواسات داريد، ما هم نسبت به زنان مواسات مي‌کنيم.» آن مرد، گريان نزد امام آمد و گفت که همسرم نيز مي‌خواهد مواسات نشان بدهد، امام دعايش کرد.
اينگونه ياران او نسبت به حضرت مواسى بودند. پس از شهادت بيشتر ياران، دو تن از جوانان غفارى چون ديدند قدرت دفاع از جان امام و جلوگيرى از کشته شدن او را ندارند، خدمت امام آمده اذن گرفتند که پيش از او به ميدان روند و شهيد شوند. امام به آن دو فرمود: خدا بهترين پاداش نيک به شما دهد که اينگونه حاضر به ياري و مواسات من، و آماده فدا کردن جانيد. (14)
زهير بن قين، وقتى به جبهه حسين عليه‌السلام پيوست، نسبت به اين تغيير موضع وقتى از او پرسيدند، گفت:
تصميم گرفتم که در حزب و گروه امام حسين عليه‌السلام باشم و جانم را فداى او کنم، تا پاسدار حق خدا و رسول باشم (حقي) که شما آن را تباه ساخته‌ايد. (15)
عابس بن ابى شبيب در کربلا خطاب به سيدالشهدا عليه‌السلام گفت:
اگر مي‌توانستم به چيزى عزيزتر از خون و جانم از تو دفاع مي‌کردم تا کشته نشوي، آن کار را مي‌کردم. (16)
وقتى امام، مجروح بر زمين کربلا افتاده بود و سپاه دشمن دور او را گرفته بودند، عبدالله بن حسن عليه‌السلام، در کنار عمويش شاهد اين صحنه بود. ابجر بن کعب شمشير فرود آورد که امام را بکشد، عبدالله دست خود را حايل کرد، ولى دستش قطع شد. سپس در آغوش عمويش حسين عليه‌السلام بود که حرمله او را با تيرى به شهادت رساند. (17)
اينها نمونه‌هاى روشنى از مواسات به جان در صحنه عاشورا و نهضت کربلا است که اوج اخوت دينى و اداى حق برادرى را مي‌رساند.
عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زينب، گرچه به دلايلى خود در کربلا نبود، اما دو پسرش را همراه زينب فرستاد و هر دو فداى امام شدند. بعدها خود جعفر از اين واقعه چنين ياد مي‌کرد:
هر چند خودم نتوانستم با دستانم حق مواسات درباره حسين، انجام دهم، ولى دو فرزندم مواسات کردند. آن دو در رکاب برادرم و پسرعمويم کشته شدند، در حالي که نسبت به او مواسات و در کنار او صبر و مقاومت کردند. (18)
در کوفه وقتى امام سجاد عليه‌السلام سخنان پرشورى عليه ستم ابن زياد فرمود، عبيدالله بن زياد دستور داد تا او را بکشند. در اين جا هم عمه‌اش زينب کبرى جان خود را سپر بلا کرد و جلاد را به خدا سوگند داد که: «اگر مي‌خواهى او را بکشي، اول مرا به قتل برسان!» (19)
از اين نمونه‌هاى تاريخى در بحث از «ايثار» هم مي‌توان ديد. سراسر صحنه‌هاى اين حماسه، پر از اين گونه ايثارها و مواسات‌هاست.
در حماسه آفرينان عاشورا، اين خصلت برجسته به وضوح ديده مي‌شود و در مرحله بالاتر به «ايثار» مي‌رسد. ياران امام نسبت به امام و اصحاب نسبت به يکديگر اين حالت را داشتند و از بذل هيچ ‌چيز مضايقه نداشتند و به اين مواسات، افتخار مي‌کردند.
کربلا
اوج اين مواسات را حضرت اباالفضل عليه‌السلام از خود نشان داد: هم با لب تشنه وارد فرات و بي‌آنکه آب بنوشد، بيرون آمد، هم براي سيراب کردن کودکان امام و تشنگان حرم به شريعه فرات رفت و در همين راه هم به شهادت رسيد و برادرى بود که فدايى برادر خود بود. از اين خصلت برجسته و جوانمردانه، در زيارتنامه‌هاى او نيز ياد شده است: «فَلَنِعم الاخُ المُواسي.» (20) «السلامُ عَليکَ ايها العَبدُ الصالحُ و الصديقُ المُواسي، اَشهدُ اَنّکَ آمَنتَ بِاللهِ و نَصَرتَ ابنَ رسولِ اللهِ و دَعَوتَ الى سَبيلِ اللهِ و واسَيتَ بِنَفسِکَ.» (21) که هم تعبير «برادر مواسي»، هم «صديق مواسي» درباره او به کار رفته و هم شهادت به ايمان، نصرت، دعوت به راه خدا و مواسات با جان درباره آن حضرت مطرح است.
اين روح تعاون و غمخوارى و اخوت راستين، پيام همه شهداى عاشورا است، و همين خصلت، سبب مي‌شود که پيروان اين مکتب، با همه مسلمانان جهان، از هر نژاد و مليت و زبان، احساس برادري کنند و در غم‌ها و گرفتاري‌هايشان همدردى نشان دهند و در صورت توان به يارى آنان بشتابند تا مسلمانان مبارز در جبهه نبرد با استکبار و صهيونيسم و قدرت‌هاى وابسته به کفر جهاني، احساس تنهايي نکنند.
مواسات ديني، تضمينى بر دلگرمى مجاهدان راه خداست، تا در سنگر جهاد عليه کفر و ستم، تنها نمانند.
-----------------------------------
پي‌نوشت‌ها:
1- با استفاده از لغت‌نامه دهخدا، به نقل از: ناظم الاطبا، منتهي الارب، التعريفات جرجاني.
2- سفينة البحار، ج 1، ص 23 .
3- همان.
4- بحاالانوار، ج 71، ص 395، حديث 22 .
5- همان، ص 396، حديث 23 .
6- همان، ص 398، حديث 30 .
7- سامضى و ما بالموت عار على الفتى ... (بحارالانوار، ج 45، ص 238).
8- موسوعة کلمات الامام‌الحسين، ص 399 .
9- همان، ص 438 .
10- همان، ص 440 .
11- وقعة الطف، ص 119 .
12- همان، ص 135 .
13- همان، ص 191 .
14- موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 409، به نقل از معالي السبطين.
15- بحارالانوار، ج 45، ص 29 .
16- وقعة الطف، ص 195 .
17- وقعة الطف، ص 237 .
18- بحارالانوار، ج 45، ص 53 .
19- وقعة الطف، ص 274 .
20- همان، ص 263 .
21- مفاتيح‌الجنان، زيارت حضرت عباس عليه‌السلام، ص 436 .
22- همان، زيارت امام حسين در عيد فطر قربان، ص 448.
منبع:پيام‌هاى عاشورا، جواد محدثي .