امام باقر در مبارزه با کج روى هاى سياسى
  • عنوان مقاله: امام باقر در مبارزه با کج روى هاى سياسى
  • نویسنده: غلامرضا گلى زواره
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 18:20:40 1-9-1403



امام باقر (ع) در ماه محرم سال 95 هجرى، عهده دار مقام امامت شد و اين مصادف بود با حکمرانى آل مروان. آنان مسلمانان را مجبور مى کردند که آنان را جانشين رسول خدا بشمارند و افرادى را که منتهاى رذالت و فرومايگى در پليد ترين منکرات غوطه مى خوردند، خليفه الهى بنامند. امام باقر (ع) از چنين وضع آشفته اى رنج مى برد.
منهال مى گويد: در محضر امام بودم. مردى وارد شد. پس از سلام، فرد تازه وارد پرسيد: حالتان چطور است؟ امام فرمود: آيا به راستى درنيافته ايد که بر ما چه مى گذرد؟ مَثَل ما در ميان امّت، مانند بنى اسرائيل است که طاغى زمانشان، پسران آنها را مى کشت و زنانشان را زنده مى گذاشت. اين واليان و حاکمان نيز فرزندان ما را به قتل مى رسانند و زنانمان را باقى مى گذارند. اگر به راستى اين منطق درست باشد که عرب و قريش به دليل اينکه رسول اکرم (ص) از ميان آنان برخاسته است، بر ديگران فضيلت دارند، پس بايد ما خاندان نبوت و اهل بيت رسالت بر همه مردم شرافت داشته باشيم و هيچ کس به پايه ما نرسد. چون سخن امام بدين جا رسيد، آن مرد گفت: سوگند به خداوند، شما خاندان را دوست دارم. امام فرمود: پس بر تن خويش جامه اى از بلا و ناگوارى بپوشان. والله رنج ها شتابان تر از سيلِ دره ها به سوى ما و شيعيان ما پيش مى تازد. نخست مشکلات به ما مى رسد و سپس به شما. [1]
اين بيان نگرانى بسيار امام را از تنگناهاى سياسى آن عصر مى رساند.
در جاى ديگر امام باقر (ع) فرموده اند: مدام ما اهل بيت مورد ستم قرار مى گيريم، ما را دور و محروم مى کنند، بر خون خويش و دوستانمان ايمن نيستيم. دروغ گويان و منکران به سبب کذب و انکارشان، جايگاهى يافته اند که بدان وسيله به دوستان خود تقرب مى جويند، قاضيان و کارگزاران بد در هر شهرى به ايشان خبر مجعول مى دهند [2] و ... .
امام در برابر اين تيرگى ها، خاموش ننشست و عليه حاکمان ستمگر جبهه گيرى کرد و فرمود: کسى که به جانب فرمانرواى ستم پيشه اى حرکت کند تا او را به تقواى الهى فرمان دهد و از عواقب ستم بترساند و موعظه کند، پاداش او همانند ثواب جن و انس و کار او برابر با عمل آنان است. [3] در نکوهش جفاکاران و حاميانشان فرمود: همانا ستمکاران و پيروانشان از دين الهى کناره گيرى کرده اند. [4]
چنان که مى بينيم، از ديدگاه آن حضرت، هيچ حاکم جور پيشه اى نمى تواند مدعى دين دارى باشد و به بهانه خلافت دينى، بندگان خدا را مورد ستم قرار دهد و مردم هم بايد فريب ادعاهاى دروغين چنين حاکمانى را نخورند و گمان نکنند مخالفت با آنان، طغيان عليه دين است. از اين رو، امام پيروان خود را از تقرب به سلاطين جور منع مى کرد و مى فرمود: هرگز به خدمت آنان در نياييد، حتى اگر اين خدمت به اندازه يک مرتبه فرو بردن قلم در مُرکَّب باشد، به دين آسيب وارد مى شود. [5]
امام وقتى مشاهده مى کرد فرمانروايان از کج روى دست بر نمى دارند، به صراحت انحرافات آنان را بر مى شمرد. او در نامه اى به يکى از آنان نوشت: از جمله کارهاى نادرست اين است که جهاد در جامعه اسلامى ضايع شده و ارزش خود را از دست داده است. در پرتو جهاد است که دين در ميان جوامع ديگر طلوع کند و دشمنان در هم کوبيده مى شوند. در پرتو همين ارزش، خداوند جان و مال مؤمنان را خريده و ايشان را به بهشت نويد داده است. خداوند با مؤمنان شرط کرده است که در جهاد، حدود و قوانين الهى مراعات شود. جهاد براى اين نيست که مردم را از اطاعت بنده اى به پيروى از بنده اى همانند او وادارند. هر گاه کافران در قلمرو حاکميت اسلامى، جزيه را قبول کردند، نبايد به آنان ستم شود و نيز روا نيست پيمانى که با آنان بسته اند، نقض گردد. مالياتى که بر ايشان تعيين مى شود، بايد فروتر از توانشان باشد. اموال و غنايمى که در پرتو جهاد و گشايش سرزمين هاى ديگر به دست مى آيد، از آنِ همه مسلمانان است، نه گروهى خاص. در برخورد با اسيران بايد به سيره پيامبر و قانون الهى عمل کرد.
امام در ادامه تأکيد مى فرمايند که در فتوحات و جهاد اسلامى، سوگمندانه رهنمود هاى دينى مورد توجه قرار نمى گيرد و به افرادى تکليف مى کنند که امکان جهاد برايشان فراهم نيست و خداوند عذرشان را پذيرفته است و همان افراد توانمند نيز تحت تکاليف سخت، طاقت فرسا و ناگوار قرار مى گيرند. در گذشته وقتى مردم مصر با دشمنان خود و يا سرکشان هم جوار مى جنگيدند، در اعزام نيروها براى نبرد، ميان آنان به عدالت رفتار مى شد. افسوس که امروزه همه آن ارزش ها از ميان رفته است و مردم در دو گروه خلاصه شده اند: عده اى که موظف به جهادند و به جاى آنکه مال و جان خويش را با خدا معامله کنند، در اين راه اجير ديگران شده اند و براى رفتن به جهاد مزد مى گيرند! و گروهى ديگر که افرادى ناتوان هستند، ولى وادار مى شوند تا کسانى را اجير کرده، به جايشان به جهاد بفرستند. حج از ميان رفته و مردم بينوا شده اند. کسى که اين کژى ها را پديد آورده، به راستى منحرف ترين افراد است. [6]
عمر بن عبدالعزيز در ميان خلفاى معاصر امام باقر (ع) اگر چه حق امامت معصومان را غصب کرده بود، ولى رفتارش با ديگر غاصبان متفاوت بود. اين وضع زمينه را مساعد کرد تا حضرت برخى مسائل را به او تذکر و هشدار دهد. هنگامى که عمر بن عبدالعزيز به مدينه سفر کرده بود به او خبر دادند محمد بن على (امام باقر (ع)) آمده است تا او را ملاقات کند. او هم پذيرفت و امام به مجلس او وارد شد. امام رو به وى کرد و فرمود: اى عمر، دنيا همچون بازارى است که عده اى با منفعت از آن بيرون مى آيند و گروهى با خسران آن را ترک مى کنند. عده اى که اکنون دنيا را ترک گفته اند، مغرور اين سراى فانى شدند تا مرگ بر آنان سايه افکند و با دنيا در حالى وداع کردند که ملامت مى شدند. اکنون سزاوار است که ما در رفتار گذشتگان بينديشيم و کارهايى را که آنان انجام داده اند و ما آنها را مايه گرفتارى مى دانيم، از برنامه خويش حذف کنيم. [7]
در سفارش هاى ديگرى، امام به وى تأکيد فرمود: اى عمر! تقواى الهى داشته باش، درها را بر روى مردم گشوده دار، حجاب ها و موانع را از پيش پاى مردم بردار تا به راحتى با تو تماس گيرند، ستم ديدگان را يارى ده و حقوق ضايع شده را به صاحبان آنان بازگردان. نصايح امام چنان وى را تحت تأثير قرار داد که تصميم گرفت حق غصب شده اهل بيت يعنى فدک را به ايشان بازگرداند و همان جا فرمان پس دادن فدک را صادر کرد. [8]
از طرف طاغوت وقت، فرماندار جديدى براى مدينه تعيين شد و مردم براى عرض تبريک به جانب محل استقرار او مى رفتند. محمد بن مسلم مى گويد: ما جمعى از شيعيان در جوار خانه امام در مدينه بوديم. امام از برخى حاضران پرسيد: آيا در شهر اتفاق تازه اى رخ داده است؟ عرض شد: والى جديدى براى مدينه انتخاب شده است و مردم مى روند تا ورود او و انتصابش به اين مقام را شادباش گويند. امام فرمود: همانا آدمى براى تبريک به خاطر امرى حرکت مى کند، (غافل از آنکه) همان شخص خود را به در خانه اى مى رساند که درهاى خانه هاى آتش دوزخ است ( کنايه از اينکه خانه حاکم مدينه، درى از درهاى آتش جهنم است). [9]
امام در وصيت نامه خود نيز مبارزه اى سياسى با جفاکاران را در پيش گرفت. امام صادق (ع) فرمود: پدرم وصيت کرد: بخشى از اموالم را وقف کن تا ده سال در سرزمين منا در مکه و موسم حج برايم عزادارى و براى مظلوميت من زارى کنند. [10] اين وصيت براى آن است که اجتماع بزرگ اسلامى در آن مکان مقدس با رهبر راستين، آشنا و ارشاد شوند و از ديگران بريده، به حق بپيوندند. هدف ديگر امام اين بود که مردم مسلمانى که از همه نقاط قلمرو اسلامى در آنجا گرد هم مى آمدند، به مظلوميت ائمه پى ببرند. [11]
امام باقر (ع) بارها باطل بودن کار هيئت حاکمه و زمامداران وقت را اعلام مى داشت و لزوم روى کار آمدن جانشينان راستين را گوشزد مى کرد و مى فرمود: اى محمد بن مسلم، هر کس از اين امت اسلامى، بدون امامى آشکار و عدالت پيشه و منصوب شده از سوى خداوند به سر برد، [12] گمراه مى شود و در مسير ترديد قرار مى گيرد و اگر در اين حال، مرگش فرا رسد، در حال کفر و دورويى مرده است.
امام در برابر هشام بن عبدالملک موضوع رهبرى واقعى را به طور جامع و کامل مطرح ساخت و چنين به وى فهمانيد که او و دستگاهش بر باطل است و بايد منصب خلافت را ترک کند و نحوه رهبرى و اداره جامعه اسلامى و قلمرو مسلمين دگرگون شود. اين گفتگو در درون دربار اموى و مروانى صورت گرفت و عده اى از فرماندهان ارتش، روساى قبايل، واليان، قضات و فقها به عنوان مدافعان خليفه غاصب در آنجا حضور داشتند. هشام در آن لحظات، اگر چه خشمناک و عصبانى بود، ولى جرئت نداشت به جلادان خون آشام خود دستور دهد امام را به شهادت برسانند؛ زيرا اگر چنين مى شد، مسلمانان به قيام هايى که در حال شکل گرفتن بود، مى پيوستند و در نتيجه خود، زمينه هاى سقوط خويش را فراهم مى کرد. [13]
از سوى ديگر، نمى توانست منکر نفوذ معنوى و اجتماعى امام شوند. کسانى بودند که شهر ها و مسير هاى طولانى را پشت سر مى نهادند تا به محضر امام برسند و علاقه مندى خويش را به ساحت حضرت ابراز دارند. رهبرى حضرت فراتر از تقسيمات سياسى امويان و مروانيان و نيز ماوراى مرزبندى هاى قبيله اى و قومى بود. ميان دو قبيله مضر و حمير نزاع شديدى وجود داشت و همواره جنگ و خونريزى بين آنان شعله ور بود، اما هر دو از ياران امام بودند و دو شاعر بزرگ شيعه از هر دو سوى يعنى فرزدق تميمى مغيرى و کميت اسدى حميرى در دوستى امام و اشتياق به اهل بيت اتفاق داشتند. [14]
حضور مؤثر امام در متن اجتماع و مجامع علمى و فرهنگى نيز در روشن گرديدن حقايق و افشاى نا راستى ها دخالت داشت. در مسجد مدينه مردمانى از نقاط دور به محضر امام مى رسيدند و نياز هاى فکرى، فرهنگى و اجتماعى را مطرح مى کردند و امام هم رسيدگى مى فرمود. انفاق به محتاجان و تکريم فقيران، سخاوت و مروت در حق دوستان و پيروان، شکيبايى و بردبارى در روابط اجتماعى، صميميّت و محبت در حق اصحاب و آشنايان و خويشاوندان، خصالى بود که نفوذ اجتماعى امام را ريشه د ار مى ساخت و اين حضور مؤثر، براى دستگاه ستم نگران کننده بود. [15]

فتوحات اسلامى در شرق و غرب

در نخستين سال هاى امامت حضرت باقر (ع) قلمرو حکومت اسلامى از جانب شرق توسعه يافت. محمد بن قاسم بن محمد بن حکم بن ابى عقيل براى فتح سند و هند، به سوى اين نواحى رفت. ابوالاسود جهم بن زحر جعفى فرماندهى مقدمه سپاهش را عهده دار بود. وى که در فارس اقامت داشت، از آنجا به مکران رفت و چندى در آنجا ماند و برخى شهر هاى مسير را فتح کرد؛ تا آنکه نبرد سختى بين او و سپاهيان هند در گرفت. داهر، فرمانده قواى مزبور، در برابرش مقاومت کرد و با کشته شدن وى، محمد بن قاسم بر نواحى گوناگون سند استيلا يافت. موفقيت شايان توجه وى توانست راه را براى تسلط مسلمين بر بخش بزرگى از هند بگشايد. اين فتح در واقع طليعه حکومت مسلمانان در شبه قاره هند بود. ناگفته نماند که همراه با اين بخش مهم از آسيا، نقاط هم جوار ديگر مانند کابل، کاشمر، طوس و مناطق مختلف ديگر هم به قلمرو پهناور اسلامى پيوستند. با مرگ وليد بن عبدالملک و روى کار آمدن سليمان، فاتح هند به جاى آنکه مورد تشويق قرار گيرد، دستگير شد و به فرمان اين خليفه ستم پيشه، در غل و زنجير قرار گرفت. اهل هند بر اين وضع ناهنجار که براى سلحشورى مسلمان پديد آمد، گريستند. والى ماوراء النهر نيز تحت فشار قرار گرفت و عزل شد. [16] گفته مى شود علاقه مندى وى به خاندان عترت سبب اين رفتار شده بود.
ارادت مردمان سند به اهل بيت: قابل توجه است. مادر زيد شهيد (برادر امام باقر (ع)) از سند بود، اما با روى کار آمدن حجاج بن يوسف ثقفى، شيعه در اين سامان مجالى براى ترويج عقايد خود نداشت. با زندانى شدن محمد بن قاسم در واسط و در گذشت او، برخى شيعيان که تحت آزار و اذيت امويان بودند، در مناطق دور از خلافت وقت پناهگاهى براى خود تدارک ديدند. سند، غور، خراسان و ماوراء النهر به مراکز قيام هاى شيعى تبديل گرديد. [17]
گروهى از پيروان على بن عبدالله حسنى که 72 نفر بودند، از خراسان به مدينه آمدند تا امام واقعى را مشخص کنند. آنان به حضور امام باقر (ع) رفتند و حقايقى را مشاهده کردند و متقاعد شدند و به مقام امامت آن حضرت اعتراف کردند و هدايايى به پيشگاه آن حضرت تقديم داشتند. [18]
هم زمان با فتوحات شرقى، حادثه مهمى در غرب قلمرو اسلامى اتفاق افتاد که جهان را متحير ساخت؛ زيرا در سال 92 هجرى و زمانى که افريقا به دست موسى بن نفير اخمى اداره مى شد، طارق بن زياد از لايق ترين سرکردگان موسى، با سپاهى مرکب از هفتاد هزار نفر رزمنده، در محلى که اکنون به نام او معروف است يعنى جبل الطارق، پياده شد و از آنجا اول در شهر الجزيرة الخضراء فرود آمد و نماز صبح را در آنجا خواند که بعدها در اين مکان مسجدى ساخته شد. نيروهاى مستقر در اسپانيا که به گوت ها مشهور بودند، خيلى کوشيد تا راه را به سپاهيان اسلام بسته، مانع پيشرفت آنها شوند، ولى بر اثر وارد شدن ضربات شديد، از يکديگر پاشيده شدند و ثبات و پايدارى آنان با حملات پى در پى طارق و نيروهايش از بين رفت و جمعيت گوت ها از هم متلاشى شد و پادشاه آنها در هنگام فرار، خود را در آب رودخانه غرق کرد. بدين گونه، منطقه جنوب غربى اروپا که اکنون شبه جزيره ايبرى نام دارد و دو کشور اسپانيا و پرتقال را شامل مى شود، به تصرف سپاهيان اسلام درآمد. اين فتح علاوه بر نتايج معنوى و اخلاقى، برکات زيادى در برداشت؛ از جمله آنکه دشمنان مسلمانان را در رعب و هراس قرار داد. [19]
سليمان بن عبدالملک به جاى آنکه از بانيان چنين فتحى قدردانى کند، با موسى بن نفير که آن زمان والى اندلس گرديده بود، به دشمنى برخاست و براى از ميان بردن وى، برحسب انگيزه هاى هوس آلود نقشه مى کشيد. [20] از کتب تاريخ بر مى آيد که موسى بن نفير و طارق بن زياد طرفدار اهل بيت: بودند و به همين دليل سليمان، خليفه مروانى، بر موسى خشم گرفت و دستور مصادره اموال و کشتن فرزندش را داد. اگر چه امام باقر (ع) از بابت اين فتوحات اظهار خشنودى مى کرد، امّا بر شيوه فتح و کشورگشايى که مغاير با موازين قرآنى و مخالف سيره پيامبر بود، انتقاد داشت و انتقاد خود را به آگاهى زمامدار وقت مى رساند.

تقويت امنيت و حفظ همبستگى و اقتدار مسلمانان

با وجود آنکه امام، حاکمان وقت را غاصبان حکومت مى دانست و شيوه ها و برنامه هاى او مورد تأييد حضرت نبود، اما براى حفظ يکپارچگى، اتحاد و انسجام مسلمانان، آن حضرت از هيچ گونه تلاشى فروگذار نمى کرد. جامعه عصر امام اگر چه از رهبرى سياسى اهل بيت: محروم بود، اما چون به توحيد، قرآن کريم، رسالت نبى اکرم و فروع دين و مسائل اعتقادى زير بنايى تا حدودى التزام داشت، ملتى مسلمان تلقى مى شد و امام مى کوشيد تا آنان را از هجوم کفّار و مخالفان و نيز تفرقه دور نگاه دارد.
امام باقر (ع) وقتى ارزش هاى اصلى جامعه را در معرض تزلزل مى ديد و نيز مرز هاى قلمرو اسلامى را آماج يورش هاى بيگانگان و هجوم روميان مشاهده مى کرد، پيروان خود را از پرداختن به موضوعات تفرقه برانگيز نهى مى کرد تا اتحاد جامعه در برابر اجانب و کفار محفوظ بماند و بتواند حملات دشمنان را دفع کند.
حتى وقتى حضرت احساس مى کرد که جامعه اسلامى در معرض تهديد قرار گرفته است، به پيروان خود اجازه مى داد که مسلمانان را يارى دهند تا دشمنان را در هم بکوبند و در مواردى خود حضرت، حکّام وقت را براى حفظ اقتدار قلمرو مسلمين راهنمايى مى کرد.
هند سرّاج در سرزمين شام که ناحيه مخالف ولايت اهل بيت شناخته مى شد، اسلحه مى فروخت. وى پس از پذيرش ولايت امامان درباره ادامه اين تجارت و حمل سلاح به شام، از امام باقر (ع) کسب تکليف کرد. امام در جواب وى فرمود: سلاح هاى خود را به جانب شام ببر و در آن ناحيه در معرض فروش قرار ده؛ زيرا خداوند به وسيله اهالى اين سامان، دشمنان ما و ايشان (روميان) را دفع مى کند. البته هر گاه ميان ما و شاميان نبردى پيش آيد، در چنين شرايطى نه بايد به آنان سلاح رسانيد و نه يارى شان داد. [21]
يکى از مروانيان روزى سکه هايى را ديد که بر آنها عبارتى رومى نقش بسته بود. اين پول ها در مصر که غالباً مسيحى بودند، رواج داشت. وى دستور داد نوشته هاى روى سکه ها ترجمه شود و چون از مضمون آنها آگاهى يافت، ناراحت شد و گفت: اين مطالب براى مسلمانان نارواست. از اين رو، به کارگزار مصر نوشت که نقش هاى مزبور را باطل سازد و به توليد کنندگان اين پول ها فرمان دهد تا سوره اى از قرآن را بر آن حک کنند. او چنين کرد و چون سکه هاى جديد با نقوش اسلامى به سرزمين روم رسيد و پادشاه آنان از مضمون آنها با خبر شد، زمامدار مروانى را ملامت و مذمت کرد و از وى خواست آنها را به وضع قبلى بازگرداند و تهديد کرد اگر اين وضع عوض نشود، بر درهم و دينار هايى که ضرب مى شود، دشنام و ناسزا به رهبران مسلمانان نقش مى بندد. خليفه که در تنگنا قرار گرفته بود، با وجود مشورت با اطرافيان و مشاوران به نتيجه اى دست نيافت و براى بيرون آمدن از اين بحران، نامه اى به کارگزار مدينه نوشت و از او خواست امام باقر (ع) را با احترام و ارج فراوان به سوى شام روانه سازد. امام با عزت ويژه اى به محل استقرار خليفه يعنى شام رفت و پس از مراسم استقبال و خوشامد گويى، ماجراى مزبور مطرح شد.
امام فرمود: اين موضوع نگرانى ندارد. هم اکنون کسى را فرابخوان تا درهم و دينارها را برايت ضرب کند و بر يک طرفش نقش توحيد و بر طرف ديگر «محمد رسول الله» را نقش بزن و در حاشيه آن، نام شهرى را که سکّه در آن ضرب شده و نيز سال آن را قيد کن، آن گاه براى آنکه امکان تقلب در درهم و دينار از بين برود، نحوه ساخت سکه هاى اسلامى را توضيح داد و سپس به خليفه گفت: چون چنين کردى، فرمان به وجوب معامله با آنها صادر و مخالفين آن را مجازات کن. بدين ترتيب راه را بر پادشاه روم مى بندي.
در نقل ديگر آمده است: به دنبال درگيرى هاى سخت ميان حاکمان رومى و اسلامى، پادشاه روم، فرمانرواى مسلمانان را تهديد کرد که در صورت عدم واگذارى بخشى از قلمرو مسلمانان، جريان پول را در نواحى تحت قلمرو مسلمانان قطع مى کنم. خليفه مروانى از اين تهديد ترسيد و چون با رايزنى هاى متعدد به راهى دست نيافت، قرار شد که امام باقر (ع) گره گشاى اين مشکل باشد. حضرت به وى توصيه کرد که از رومى ها مهلت بخواهد و طى آن با جمع آورى طلا و نقره در قلمرو اسلامى، به ضرب درهم و دينار روى آورد. طى چند ماه سکه هاى جديدى در اختيار مردم مسلمان قرار گرفت که با آنها به جاى پول قبلى، فعاليت هاى اقتصادى خود را انجام مى دادند. حاکم مسلمين شخصى را نزد سلطان روم فرستاد و به اطلاع او رسانيد چنين برنامه اى را در مورد مرز هاى دو کشور قبول نمى کند. رومى ها بر اين گمان بودند که با تهديد اقتصادى، برگ برنده اى دارند، ولى با طرح جديد که به پيشنهاد امام باقر (ع) صورت گرفت، در اين نقشه ناکام ماندند. بنابراين ارعاب نظامى را پيش گرفتند و گروهى از متمرّدين را که پس از فتح اسلامى به روم پناه برده بودند، عليه کشورهاى اسلامى برانگيخته، آنها را روانه سرزمين هاى مسلمان نشين کردند. اين افراد راه سواحل را پيش گرفتند و به قتل، غارت و تجاوز پرداختند تا به کرانه هاى لبنان رسيدند. سپاهيان مسلمان به تعقيب آنها پرداخته،گروهى را کشته، عده اى را به اسارت گرفتند و بقيه که متوارى شده بودند، راه دره ها و پناهگاه هاى کوهستانى را پيش گرفتند. [22]

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1 . بحارالانوار، ج46، ص360؛ امالى، شيخ طوسى، ص95.
2 . تلخيص الرياض، سيد ابوالفضل حسينى، تهران، 1381 ه .ق. ج1، ص12.
3 . وسايل الشيعه، ج11، ص406.
4 . اصول کافى، ج1، ص184.
5 . ر.ک: بحارالانوار، ج75، ص377؛ فروع کافى، ج5، ص106.
6 . فروع کافى، ج5، کتاب جهاد، حديث چهارم.
7 . بحارالانوار،ج46، ص326.
8 . اقتباس از خصال صدوق، باب الثلاثه، ص118.
9 . وسايل الشيعه، ج12، ص135؛ فروع کافى، ج5، ص106.
10 . منتهى الامال، ج2، ص79.
11 . امام در عينيت جامعه، محمدرضا حکيمى، ص53 به بعد؛ چهارده اختر تابناک، احمدى بيرجندى، ص152؛ فرازهايى برجسته از سيره امامان شيعه، ج1، ص95-96.
12 . اصول کافى، ج1، ص183.
13 . امامان شيعه و جنبش هاى مکتبى، ص121 و نيز ر.ک: بحارالانوار، ج46، ص306 و ج48، ص210.
14 . زندگانى تحليلى پيشوايان ما، عادل اديب، ص172.
15 . امام باقر (ع) جلوه امامت در افق دانش، احمد ترابى، ص210 219.
16 . فتوح البلدان، بلاذرى، ص607 608؛ نهضت مسلمانان در آزادى هندوستان، ترجمه و تاليف مقام معظم رهبرى، ص1112؛ تاريخ سياسى اسلام، دکتر حسن ابراهيم حسن، ص401؛ تشيع در هند، جان نورمن هاليستر، ترجمه از آذر ميدخت مشايخ فريدونى، ص282.
17 . شيعه در هند، سيد عباس اطهر رضوى، ج1، ص231.
18 . تشيع در هند، ص77.
19 . اندلس يا تاريخ حکومت مسلمين در اروپا، دکتر محمد ابراهيم آيتى، ص10 14.
20 . سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى، ص314.
21 . فروع کافى، ج5، ص111 112.
22 . اين دو ماجرا در المحاسن و المساوى بيهقى، ج2، ص232 236، شذرات العقود مقرنرى و حياة الحيوان دميرى آمده که هاشم معروف حسينى در کتاب الائمه الاثنى عشر نيز آن را نقل کرده است.