نگرشهاى اقتصادى امام باقر عليه السلام (2)
  • عنوان مقاله: نگرشهاى اقتصادى امام باقر عليه السلام (2)
  • نویسنده: سيد محمود طاهرى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 19:13:53 1-9-1403


اشاره

در قسمت پيشين مقاله، سيره و سخن امام باقر عليه السلام را در باب تلاش اقتصادى، کشاورزى، بيکارى و فقر مورد بررسيقرار داديم و اکنون ادامه بحث را پى مى گيريم.

6. انفاق

يکى از فضيلتهاى اخلاقى که تأثير بسزايى در بهبود اقتصادى جامعه دارد، «انفاق» است. در واقع، ارزشمندى انفاقاز آنجا ناشى مى شود که شخص، بدون هيچ الزام شرعى و تنها بر اثر تعهد اخلاقى و حس دگرخواهى و از روى اختيار وبراى خدا، آن را انجام مى دهد.
امام پنجم عليه السلام در اين باره مى فرمايد: «اِنَّ رَجُلاً جاءَ اِلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْن عليه السلام فَقالَ لَهُ: اَخْبِرْنِى عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزّ وَجَلَّ: «فِى اَمْوالِهِمْحَقٌّ مَعْلُومٌ» ما هذَا الْحَقُّ الْمَعْلُومُ؟ فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْن عليه السلام : الْحَقُّ الْمَعْلُومُ، الشَّى ءُ يُخْرِجُهُ مِنْ مالِهِ لَيْسَ مِنَ الزَّکاتِ وَلا مِنَ الصَّدَقَةِالْمَفْرُوضَتَيْنِ. قالَ: فَاِذا لَمْ يَکُنْ مِنَ الزَّکاتِ وَلا مِنَ الصَّدَقَةِ فَما هُوَ؟ فَقالَ هُوَ الشَّى ءُ يُخْرِجُهُ الرَّجُلُ مِنْ مالِهِ، اِنْ شاءَ اَکْثَرَ وَاِنْ شاءَ اَقَلَّ، عَلى قَدْرِ مايَمْلِکُ. فَقالَ الرَّجُلُ فَما يَصْنَعُ بِهِ؟ فَقالَ: يَصِلُ بِهِ رَحِما وَيُقَوِّى بِهِ ضَعِيفا، وَيَحْمِلُ بِهِ کَلاًّ، اَوْ يَصِلُ بِهِ اَخا لَهُ فِى اللّهِ اَوْ لِنائِبَةٍ تَنُوبُهُ؛ مردى نزدامام سجاد عليه السلام رفت و گفت: «مرا از اين سخن خداوند که مى فرمايد: «در اموالشان حقى معلوم است» آگاه کن؛ که اين حقمعلوم چيست؟» امام عليه السلام فرمود: «حق معلوم، مقدارى است که انسان از مال خويش بيرون مى کند؛ غير از زکات و صدقه[خمس [واجب.» گفت: «اگر غير از زکات و خمس است پس چيست؟» امام عليه السلام فرمود: «اين، مقدارى است که هر کس ازمال خويش [به اختيار خود] جدا مى کند؛ زياد يا کم به فراخور ثروت و دارايى اش.» آن مرد گفت: «با اين مقدار چه بايدبکند؟» امام عليه السلام فرمود: «با آن صله رحم کند، ناتوانى را قوّت ببخشد، مشکل درمانده اى را از دوشش بردارد، يا به وضعبرادر دينى خود رسيدگى کند و يا براى ديگر پيشامدها که پيش مى آيد.»
انفاقهاى غير واجب که تحت عناوين مختلفى آمده است، از منابع عظيم اجتماعى است که در تأمين نيازهاى جامعهو تحقق عدالت اجتماعى، مى تواند نقش بنيادين داشته باشد.
ممکن است در مرحله ابتدايى به نظر آيد که انفاقهاى غيرواجب، جنبه اخلاقى دارد، پس چون پشتوانه اجراييندارد، نمى توان از نظر اقتصادى روى آن حساب کرد؛ ولى با پذيرش مختار و آزادبودن انسان و تأثير مستقيم عقايد برتمام رفتارهاى او از جمله مسائل اقتصادى، آشکار مى شود دستورهاى اخلاقى و استحبابى هم بر افراد معتقد، نقشفراوانى دارد. چنين انسانهايى اگر الزام و اجبارى هم در بين نباشد، باز هم رفتار آنان در روابط اجتماعى و اقتصادى باباورهايشان هماهنگ است.
نکته: انفاق با همه ارزشمندى آن در صورتى آثار عملى مثبتى در جامعه به جاى مى گذارد که براى اهل آن صورتپذيرد؛ يعنى براى کسانى که از بَد حادثه سزاوار انفاق شده اند و زمينه را براى برخاستن شخص از جاى خويش (درصورتى که به طور کامل زمين گير نشده است) و روآوردن وى به کار و تلاش فراهم آورد؛ در غير اين صورت، انفاق،عاملى براى گداپرورى و رکود اقتصادى خواهد بود.
به تعبير استاد شهيد مرتضى مطهرى رحمه الله : «انفاق بايد به گونه اى باشد که مفيد باشد، موجب ازدياد ثروت اجتماع باشد،اجتماع را ترميم کند، و صرف بهبود و سلامت اجتماع شود؛ ولى اگر صرف گداپرورى شود، نه اينکه ثمرى ندارد؛ بلکهبر بدبختى و زيان و فقر اجتماع مى افزايد و بلاى اجتماعى مى گردد، و خلاصه آنکه انفاق بايد مقرون به منطق و حکمتبوده باشد.
انفاق صحيح، ترميم و اصلاح است و هدر نمى رود و به اجتماع برمى گردد؛ همان گونه که در آيه 272 سوره بقرهمى خوانيم: «وَما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ اِلَيْکُمْ»؛ «و آنچه از خير انفاق نموديد به شما برمى گردد»، که ظاهر اين است که در دنيا بهانسان برگردانده مى شود.
به هر حال، انفاق بايد حکيمانه و منطقى واز روى توجّه به اثر و نتيجه باشد؛ تنها حسن نيت و اخلاص، کافى نيست؛[بلکه] حکمت و منطق و تعقل هم لازم است. اگر انفاق، بدون توجه به نتيجه باشد و صرفا جنبه احساساتى و ترحميداشته باشد، زيان آور است.»

7. نهى از کارهاى کاذب

يکى از انواع کارهايى که اهل بيت عليهم السلام و حضرت باقر عليه السلام پيروانشان را از دست يازيدن بدان باز داشته اند، «کارهايکاذب» است؛ کارهايى که محوريت در آنها، تنها سود شخصى است و از توجّه به منافع ديگران، و نيز از مفيد و مولّد بودنآنها، چشم پوشى شده است. در اين نوع کارها، معمولاً کوشش، جايگاهى ندارد و شخص در پى ثروتهاى بادآورده است.
جناب شيخ الرئيس ابو على سينا در کتاب «الالهيّات من کتاب الشفاء» در واکنش به کارهاى کاذب و دروغين چنينمى نويسد: «همان گونه که بايد بيکارى ممنوع باشد، بايد از رواج کارهايى که زمينه انتقال املاک و منافع را فراهم مى آورد،بدون اينکه در مقابل اين انتقال ملک و منفعت، سودى به صاحب آن برسد جلوگيرى شود؛ مانند قمار کردن؛ زيرا کسى کهقمار مى کند، در مقابل آنچه برنده مى شود، سودى به طرف مقابل نمى رساند.
بايد جلوى اين گونه کارها را گرفت و جامعه را چنان سامان داد که اگر کسى چيزى از ديگران مى ستاند، در مقابلِصنعت و پيشه اى باشد و سودى مادى به ديگران برساند.
همچنين بايد از کارهايى که ضدّ مصلحت جامعه است جلوگيرى به عمل آيد؛ مانند: آموزش دزدى و دلالى و ماننداينها. نيز بايد کارهايى که انسان را از کسب و حرفه و صنعت بى نياز مى کند و باعث مى شود که انسان در نظام جامعهشرکت نکند و در آن سهم نداشته باشد، مانند: رباخوارى، ممنوع و غيرقانونى اعلام شود؛ چرا که در رباخوارى، شخصرباخوار، ثروت خود را افزايش مى دهد، بدون آنکه کارى انجام دهد و بخشى از مشکلات جامعه را بر دوش بگيرد.»
نمونه اى از نهى امام محمّد باقر عليه السلام از کارهاى کاذب را در اين حديث مى خوانيم: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ اَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام اَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ يَتَقَبَّلُ بِالْعَمَلِ فَلا يَعْمَلُ فِيهِ وَيَدْفَعُهُ اِلى آخَرَ فَيَرْبَحُ فِيهِ؟ قالَ: لا، اِلاَّ اَنْ يَکُونَ قَدْ عَمِلَ فِيهِ شَيْئا؛ محمّد بن مسلم از امامباقر عليه السلام درباره کسى پرسيد که تعهد مى کند کارى را انجام دهد؛ ولى بعدا همان کار را بدون آنکه بخشى از آن را عهده دارشود، به ديگرى واگذار مى کند و از اين راه، منافعى تحصيل مى کند. امام عليه السلام فرمود: «نه [نمى تواند چنين کارى را انجامدهد؛] مگر آنکه قسمتى از کار را خود انجام داده باشد.»
از اين رهگذر مى بينيم که در کارهايى همانند آنچه در اين روايت آمده است، آنجا که در کنار سود بردن، تلاششخصى نيز شکل مى گيرد، امام عليه السلام بى درنگ آن را مجاز اعلام مى فرمايد. به اين روايت توجّه کنيم:
«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ اَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام قالَ: سَئَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ الخَيّاطِ يَتَقَبَّلُ الْعَمَلَ فَيَقْطَعُهُ وَيُعْطِيهِ مَنْ يَخِيطُ وَيَسْتَفْضِلُ؟ قالَ: لا بَاْسَ، قَدْعَمِلَ فِيهِ؛ محمّد بن مسلم مى گويد از امام باقر عليه السلام پرسيدم از مردى خياط که کارى را قبول مى کند، [و خود نيز بخشى ازکار را انجام مى دهد] به اين ترتيب که پارچه را خود مى برد؛ اما دوختن آن را به ديگرى واگذار مى کند و با اين عمل،سودى به دست مى آورد. حضرت فرمود: «مانعى ندارد چون او خود [روى پارچه] کار کرده است.»

8. رباخوارى

ربا در اصطلاح شرع، معاوضه يکى از دو جنس متماثل مکيل يا موزون است به ديگرى با زيادت در يکى از آن دو؛ ويا اقتراض مالى با تعهد به پرداخت چيزى بيش از مقدار قرض شده.
ربا يکى از ناهنجاريهاى اخلاقى واقتصادى است که آموزه هاى دينى ـ به دليل آثار زيانبارش ـ ، به شدّت از آن نهيکرده اند. در زشتى پديده «ربا» همين بس که خداوند، آن را اعلان جنگ با خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله دانسته است و مى فرمايد:«فَاِنْ تَفْعَلُوا فَاْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ»؛ اگر چنين کنيد (و دست از رباخوارى برنداريد)، اعلان جنگ با خدا و رسول خدابدهيد.»
امام باقر عليه السلام در اين باره مى فرمايد: «اَخْبَثُ الْمَکاسِبِ کَسْبُ الرِّبا؛ پليدترين کسبها، کسب از راه رباخوارى است.»همچنين از آن حضرت، روايت شده است: «اِنَّما حَرَّمَ اللّهُ الرِّبا لِئَلاّ يَذْهَبَ الْمَعْرُوفُ؛ همانا خداوند ربا را حرام کرد کهنيکوکارى از ميان نرود.»
حضرت باقر العلوم عليه السلام در حديثى ديگر مى فرمايد: «دِرْهَمُ رِبا اَعْظَمُ عِنْدَ اللّهِ مِنْ اَرْبَعِينَ زَنْيَةً؛ يک درهم ربا نزد خداوند،از چهل بار زناکردن سنگين تر است.»
در حقيقت «نتيجه ربا، نابودى و فناى عده اى بيچاره و تمرکز ثروت در دست طبقه ديگرى است که از مزاياى ثروتو سرمايه به اندازه کافى بهره مندند. طبقه فقير روز به روز بر بارشان افزوده و طبقه رباخوار بر قطر و وسعتسرمايه هايشان اضافه مى شود، تا آنچه بخواهند بکنند و به هرگونه اى که اراده نمايند با اموال و حتى نيروى کار مردم بازيکنند و نيروهاى خلاقه و قدرت کار و فعاليت افراد را در راه سير کردن اشتهاى سيرناشدنى خويش به کار اندازند.
آرى، خداوند جهان بر همه اسرار هستى آگاه است و نتايج سوء و زندگى بر بادده ربا و تراکم غلط و نابجاى سرمايهرا مى داند که چگونه به جمع شدن ميليونها ثروت در دست عده اى منجر شده و در بانکها از جريان افتاده، و از اثر آن،عده اى بيکار بر اريکه راحتى تکيه زده، به عياشى و تن پرورى مى پردازند و در مقابل، گروهى، از همه چيز محروممى شوند؛ عده اى برخلاف فطرت از اثر اتراف و تمرکز ثروت، بدون کار زندگى مى کنند و گروهى بر اثر محروميت وحتى با نيروى کار و فعاليت خود قادر به ادامه زندگى نخواهند بود. از اينرو است که قرآن مقدّس، به شدت با ربا مبارزهکرده، و با اساسِ اين مبادله ظالمانه جنگيده و آن را جنگ با خداوند دانسته است.»
به تعبير استاد شهيد مرتضى مطهرى رحمه الله «نظر دين در تحريم ربا به دو چيز مهم است: 1. اينکه مردم از گرفتاريهاييکديگر سوء استفاده نکنند و آنجا که بايد به يکديگر اعانت و مساعدت کنند، مزد و پاداش ـ آن هم پاداش گران ـنخواهند. و اساسا در اجتماع لازم است عواطف نيز تقويت شود تا پاره اى از مشکلات به واسطه محبت و عواطف حلشود؛ 2. اينکه دين نمى خواهد افرادى پيدا شوند که بخورند؛ اما کار نکنند. خود کارل مارکس، مبتکر کمونيسم مى گويد:ربا يکى از مظاهر دزدى سرمايه دارى از اموال طبقات کارگر است.»

9. احتکار و زراندوزى

احتکار و زراندوزى، از فزون طلبى، سودپرستى و منفعت طلبى شخص، و بى غمى و بى خيالى او نسبت بههمنوعانش حکايت مى کند. احتکار، يکى از بيماريهاى اجتماعى است که به روابط بازار و مبادلات صدمه مى زند و آنهارا از مسير طبيعى خود منحرف مى سازد.
اين فزون طلبى، باعث مى شود عده اى با پولى که در اختيار دارند کالاى مورد نياز مردم را خريدارى و به منظور سودبيش تر آن را عرضه نکنند و در نتيجه، بازار را از وضع عادى، خارج کرده و قحطى مصنوعى به وجود آورند.
حکومت اسلامى در نظام دادن به جامعه و جلوگيرى از هرج و مرج مسئوليّت دارد. با توجه به اين مطلب، از نظرفقهى هيچ گونه ترديد و خلافى نيست که حاکم اسلامى در حمايت از مردم و به عنوان اقدام اجرايى در برانداختناحتکار، محتکر را مجبور مى کند که کالاى خود را از انبار خارج سازد و در معرض فروش قرار دهد و اگر امتناع ورزيد وحاضر نشد کالا را عرضه کند، حاکم خود به جاى او به فروش کالا اقدام مى کند و بدين ترتيب، مردم را از تنگنا رهاييمى بخشد.
امام باقر عليه السلام به روايت از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «خَمْسَةٌ لَعَنْتُهُمْ وَکُلُّ نَبِيٍّ مُجابٍ: الزّائِدُ فِى کِتابِ اللّهِ وَالتّارِکُ لِسُنَّتِي...وَالْمُسْتَاْثِرُ بِالْفَيْى ءِ الْمُسْتَحِلُّ لَهُ؛ پنج نفرند که من و هر پيامبر مستجاب الدعوه اى آنان را لعنت کرده ايم: کسى که بر کتاب خداچيزى بيفزايد، آنکه سنت و روش مرا رها کند... و کسى که مال عمومى را به خود منحصر سازد و آن را حلال شمارد.»
بى گمان، احتکار مشمول آيه «کنز» نيز مى شود که مى فرمايد: «وَالَّذِينَ يَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِى سَبِيلِ اللَّهِفَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ * يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَـذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَِنفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَا کُنتُمْتَکْنِزُونَ »؛ «و کسانى که زر و سيم را گنجينه مى کنند و آن را در راه خدا هزينه نمى کنند، ايشان را از عذابى دردناک خبر ده.روزى که آن [گنجينه]ها را در آتش بگدازند، و پيشانى و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ کنند [و گويند:] اين است آنچهبراى خود اندوختيد. پس [کيفر [آنچه را مى اندوختيد بچشيد.»
کنز در لغت به معناى روى هم انباشتن و گرد آوردن است. مال زياد و انباشته، کنز ناميده مى شود. اشخاصى که باشکلها و شيوه هاى گوناگون، اموالى را گرد مى آورند، اهل کنز هستند.
پولها و سرمايه هاى شخصى بايد به نوعى به سود جامعه در گردش باشد و از احتکار آن جلوگيرى به عمل آيد. ايناصل شايد بر اين بينش اسلامى استوار باشد که جامعه در اموال شخصى اشخاص نيز حق دارد؛ از اينرو مى بينيم کهاسراف در مال شخصى نيز حرام و ممنوع است؛ چون اجتماع نيز در مال شخصى حق دارد، و اسراف مستلزم تضييع حقاجتماعى در اموال شخصى است.
به تعبير استاد شهيد مطهرى رحمه الله : «اسراف و تبذير و هرگونه استفاده نامشروع از مال، ممنوع است؛ نه تنها از آن جهتکه نوع عملى که روى آن مال صورت مى گيرد، حرام است؛ بلکه از آن جهت که تصرّف در ثروت عمومى است، بدونمجوّز.»

10. گدايى

گدايى در عبارتى کوتاه، يعنى کوشش براى بهبود وضعيت اقتصادى به قيمت نابودى کرامت و شخصيت انسان.هرگز يک انسان عزتمند، دست نياز به سوى ديگران دراز نمى کند. براى انسان عزتمند، «با سيلى صورت را سرخ داشتن»بسى دلپذيرتر از آن است که مقابل ديگران، دست نياز بگشايد. گدايى از آنجا که به معناى پذيرفتن وضع حاضر و تسليمدر برابر آن است، نوعى تلقين عملى نسبت به اين کار نازيبا است. در نتيجه همين تلقين، هرگز احوال اقتصادى شخصبهبود نمى يابد و شخص، همواره در فقر و تهى دستى به سر خواهد برد.
امام باقر عليه السلام در اين باره در حديثى زيبا مى فرمايد: «اُقْسِمُ بِاللّهِ لَهُوَ حَقٌّ ما فَتَحَ رَجُلٌ عَلى نَفْسِهِ بابَ مَسْأَلَةٍ اِلاَّ فَتَحَ اللّهُ عَلَيْهِ بابَفَقْرٍ؛ سوگند به خداى، سوگندى به حق! که هيچ کس درى از سؤال (گدايي) بر خود نمى گشايد؛ مگر اينکه خدا، درى ازفقر بر روى او بگشايد.»
همچنين آن حضرت مى فرمايد: «لَوْ يَعْلَمُ السّائِلُ ما فِى الْمَسْأَلَةِ، ما سَأَلَ اَحَدٌ اَحَدا؛ اگر سؤال کننده (گدا) از آنچه در گدايياست باخبر بود، هرگز کسى از کس ديگر درخواست نمى کرد.» همچنين از ايشان نقل شده است: «اَلْيَأْسُ مِمّا فِى اَيْدِى النّاسِعِزُّ الْمُؤْمِنِ فِى دِينِهِ، اَوَ ما سَمِعْتَ قَولَ حاتَم:
اِذا ما عَزَمْتُ الْيَأْسَ اَلْفَيْتُهُ الْغِنياِذا عَرَفَتْهُ النَّفْسُ، وَالطّمَعُ الْفَقْرُ
بى توجهى به آنچه در دست مردمان است، مايه عزت مؤمن در دين اوست. آيا اين گفته حاتم را نشنيده اى که «هر گاهتصميم گرفتم [از مردم و مال مردم] نااميد باشم و جانم آن را پذيرفت، ديدم بى نياز و توانگرم؛ و طمع داشتن [به مالمردم]، عين فقر است.»