امام حسن و افسانه طلاق
  • عنوان مقاله: امام حسن و افسانه طلاق
  • نویسنده: فصل نامه کوثر
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 20:13:1 1-10-1403

امام حسن و افسانه طلاق‏
فصل نامه کوثر
يکى از موضوعات ساختگى، که برخى از مورّخان اسلامى، آگاهانه يا نا آگاهانه به نقل آن پرداخته‏اند، موضوع ازدواجها و طلاقهاى متعدد حضرت امام حسن مجتبى‏عليه السلام است. بسيار جاى تأسف است که اينان بدون بررسى صحّت و يا عدم صحّت اين گونه قضايا، آنها را در کتابهاى خود آورده‏اند.
همين کوتاهى‏ها موجب شد دشمنان اسلام و اهل بيت‏عليهم السلام براى انتقام گرفتن از اسلام، روى همين موضوع ساختگى، سخت پافشارى نموده و توهين و جسارتها را از حد بگذرانند. وظيفه خود ديديم در برابر هتّاکيهاى نويسندگان مغرض، مانند "اکرم البستانى"، به بررسى اين موضوع از جنبه تاريخى بپردازيم.
امام حسن‏عليه السلام و تهمت طلاق برخى از مورّخان نوشته‏اند که امام حسن مجتبى‏عليه السلام پى در پى ازدواج مى‏کرد و طلاق مى‏داد. و اين کار آن قدر تکرار شد که اميرمؤمنان‏عليه السلام به مردم کوفه فرمود: اى اهل کوفه! دخترانتان را به عقد حسن در نياوريد؛ چرا که او فردى طلاق دهنده است. مردى از طايفه هَمْدان گفت: ما به او دختر مى‏دهيم؛ اگر خواست، نگه دارد واگر مايل نبود، طلاق دهد.1
اين سخن، تهمتى بيش نيست و از واقعيت به دور است؛ چرا که اوّلاً: اين روايات هرگز با شأن و منزلت و مقام امام حسن مجتبى‏عليه السلام سازگار نيست. ثانياً: بيشتر اين نقلهاى تاريخى از سه مورّخ نقل شده است که آن سه نيز کتابهاى خود را زير سايه دولتهاى غاصب بنى‏عباس به رشته تحرير درآورده‏اند. ثالثاً: اين تهمت از سوى منصور عباسى براى خنثى سازى شورش حسنى‏ها طرح ريزى شده است.
ما نخست به نقل روايات و نقلهاى تاريخى پيرامون اين مسئله مى‏پردازيم و سپس پاسخ آنها را مى‏آوريم.
روايات پيرامون ازدواجهاى مکرّر امام حسن مجتبى‏عليه السلام سه دسته هستند:
دسته اوّل‏ در اين دسته از روايات فقط به نهى از ازدواج و علت آن اشاره شده است.
1. برقى در کتاب محاسن از حضرت صادق‏عليه السلام روايت کرده که مردى خدمت اميرمؤمنان‏عليه السلام آمد و عرض کرد: آمده‏ام با تو درباره دخترم مشورت کنم؛ چرا که فرزندانت: حسن و حسين و عبداللّه بن جعفر به خواستگارى او آمده‏اند. امام فرمود: "المستشار مؤتمن؛ بدان که حسن، همسران خويش را طلاق مى‏دهد، دخترت را به ازدواج حسين درآور که براى دخترت بهتر است."2
2. کلينى به سند خود از عبداللّه بن سنان نقل کرده: امام صادق‏عليه السلام فرمود: روزى اميرمؤمنان‏عليه السلام بر فراز منبر، مردم کوفه را مخاطب قرار داده، فرمود: به فرزندم حسن زن ندهيد که او مردى است طلاق دهنده. پس مردى از طايفه هَمْدان گفت: آرى! به خدا سوگند، دخترانمان را به ازدواج او درمى‏آوريم؛ چرا که او فرزند رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم و اميرمؤمنان‏عليه السلام است؛ پس اگر خواست، نگه دارد و اگر مايل نبود، آنها را طلاق دهد.3
دسته دوم‏ در اين دسته از روايتها اميرمؤمنان‏عليه السلام از ازدواجها و طلاق‏هاى مکرّر امام حسن مجتبى‏عليه السلام سخت اظهار نگرانى کرده است.
1. بلاذرى از ابى صالح نقل کرده که اميرمؤمنان‏عليه السلام فرمود: آن قدر حسن‏عليه السلام زن گرفت و طلاق داد که ترسيدم دشمنى ديگران را در پى‏داشته باشد.4
2. سيوطى از على‏عليه السلام نقل کرده: حسن‏عليه السلام ازدواج مى‏کرد و طلاق مى‏داد، به طورى که بيم داشتم از قبايل و طوايف عداوت و دشمنى به ما برسد.5
3. ابوطالب مکّى مى‏نويسد: على‏عليه السلام از ازدواجهاى امام حسن‏عليه السلام دلتنگ مى‏شد و در سخنرانى خود مى‏فرمود: فرزندم حسن، زنان خويش را طلاق مى‏دهد؛ به او زن ندهيد.6
4. مجلسى از محمد بن عطيه نقل مى‏کند: اميرمؤمنان‏عليه السلام از طلاق زنان توسط امام حسن‏عليه السلام دلتنگ مى‏شد و از خانواده‏هاى آنها شرم و حيا مى‏کرد و مى‏فرمود: حسن بسيار طلاق مى‏دهد؛ به او زن ندهيد.7
‏دسته سوم در دسته سوم به تعداد زنها اشاره شده است؛ و ابن حجر، ابوطالب مکى، ابوالحسن مدائنى، کلينى، کفعمى، بلخى و ابن شهرآشوب به نقل آن پرداخته‏اند و تعداد زنان امام حسن‏عليه السلام را چنين گفته‏اند:
1. کفعمى: شصت و چهار.8
2. ابوالحسن مدائنى: هفتاد.9
3. ابن حجر: نود.10
4. کلينى: پنجاه.11
5. بلخى: دويست.12
6. ابوطالب مکى: دويست و پنجاه.13
7. برخى نيز آورده‏اند که وى سيصد زن داشته است.14
8. همچنين نقل شده که تعداد زنهاى امام به چهار صد زن رسيده است.15
پاسخ ما الف - تنافى اين روايات با شخصيت امام‏
چنانچه گفته شد، اين کار با شأن و مقام امام حسن مجتبى‏عليه السلام هرگز سازگار نيست؛ زيرا چهره‏اى که قرآن و سنت و ساير معصومين‏عليهم السلام از امام حسن‏عليه السلام ترسيم کرده‏اند، با رواياتى که نقل شده، قابل جمع نيست. قرآن در شأن و منزلت امام حسن‏عليه السلام و ساير اهل‏بيت‏عليهم السلام آيه "تطهير"16 و آيه "مودّت"17 را نازل فرموده است.
پيامبر درباره امام حسن‏عليه السلام مى‏فرمايد: "حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشت هستند."18 همچنين رسول اکرم‏صلى الله عليه وآله وسلم در مورد امام حسن و امام حسين‏عليهما السلام فرمود: "هرکس اين دو را دوست داشته باشد، من دوستش دارم و کسى را که من دوست دارم، خدا نيز او را دوست خواهد داشت و کسى که خدا او را دوست داشته باشد، در بهشت‏هاى پر نعمت وارد خواهد کرد."19
ابن کثير دمشقى مى‏نويسد: اميرمؤمنان‏عليه السلام فرزند خود امام حسن‏عليه السلام را بسيار احترام و تعظيم مى‏کرد.20
امام حسين‏عليه السلام به خاطر احترام و عظمتى که براى برادرش، امام حسن‏عليه السلام قائل بود، هرگز در حضورش سخن نمى‏گفت.21 در حين طواف، مردم براى اظهار ارادت به امام حسن و امام حسين‏عليهما السلام آن چنان به يکديگر فشار مى‏آوردند که گاه ممکن بود به زير دست و پا بروند.22
گاهى امام حسن‏عليه السلام بر در خانه مى‏نشست، در چنين لحظاتى رفت و آمد مردم به جهت هيبتى که او داشت، قطع مى‏شد.23
در حالات معنوى امام حسن‏عليه السلام آورده‏اند: به هنگام وضو، رخسارش دگرگون مى‏شد و در پاسخ پرسش کنندگان مى‏فرمود: "حقّ على کلّ من وقف بين يدى ربّ العرش ان يصفر لونه و يرتعد فرائصه‏24؛ شايسته است کسى که در برابر پروردگار مى‏ايستد، رنگش زرد گردد و لرزه بر اندامش بيفتد."
حال سؤال ما اين است:
1. آن امام معصومى که براى حضور در برابر خالق يکتا، آن چنان لرزه بر اندامش مى‏افتد، چگونه حاضر مى‏شود خدا را به وسيله چهار صد مرتبه طلاق دادن - که مبغوض‏ترين عمل حلال در نزد خداوند شمرده مى‏شود - از خود برنجاند؟
2. روايات بر فرض صحّت، در زمانى صادر شده است که اميرمؤمنان‏عليه السلام در کوفه بوده‏اند، که اگر تعداد روزهاى حضور آن حضرت را در کوفه با حذف روزهاى جنگ جمل، صفين و نهروان و پيامدهاى آن حساب کنيم، به يقين دروغ بودن اين اتهام آشکار خواهد شد؛ چرا که آن فرصت بسيار کم و پردردسر گنجايش چنين مدعايى را نداشته است. اگر زمان هريک از ازدواج‏ها تا طلاق را در نظر بگيريد و اينکه بيشتر از چهار زن دائم، جايز نبوده و نيز لحاظ شرايط فقهى طلاق دادن، خود به دروغ بودن اين روايات گواهى خواهيد داد.
3. آيا نهى امام على‏عليه السلام، نهى از منکر بود يا نهى از حلال؟ در هر دو صورت، هيچ کدام درست نيست؛ زيرا به شهادت آيه "تطهير"، هرگز فعل قبيح و منکر از امام معصوم مشاهده نمى‏شود تا مورد نهى قرار گيرد. نهى از حلال هم نمى‏تواند باشد؛ زيرا در کدام شريعت از حلال نهى شده که در اسلام چنين باشد؟!
4. آيا نهى اميرمؤمنان‏عليه السلام با مقدمه بوده يا بدون مقدمه؟ اگر بدون مقدمه و يادآورى بوده، که چنين سخنى با مقام والاى اميرمؤمنان‏عليه السلام سازگار نيست که آن حضرت بدون يادآورى قبلى، آبروى فرزند خود را بريزد! و اگر پس از يادآورى بوده، ولى امام حسن‏عليه السلام زيربار نرفته، مى‏گوييم اين هم با شخصيت والاى امام حسن مجتبى‏عليه السلام سازگار نبوده است که اين گونه پدر و امام خويش را در تنگنا و مشکل قرار دهد.
5. آيا باور مى‏کنيد امام حسن مجتبى‏عليه السلام با آن شأن و منزلت، اسباب شرمندگى پدر خويش را فراهم آورد تا جايى که حضرت دلتنگ شده و از خانواده‏ها شرم و حيا کند، و يا از بيم دشمنى طوايف و قبايل کوفه نسبت به آنها رنج برد؟!
طبق نقل ابن عساکر، از سويد بن غفله نقل شده: يکى از همسران امام حسن‏عليه السلام که از طايفه خشعم بود؛ پس از شهادت اميرمؤمنان‏عليه السلام و بيعت با امام حسن‏عليه السلام به ايشان تبريک گفت. امام به وى فرمود: تو خوشحالى و شماتت خود را به کشته شدن اميرمؤمنان‏عليه السلام اظهار کردى. من تو را سه طلاقه کردم. آن زن گفت: به خدا سوگند! قصد من اين نبود. و پس از پايان عده‏اش از خانه امام خارج شد.
امام مبلغ باقى مانده از مهرش را به اضافه بيست هزار درهم برايش فرستاد. آن زن گفت: متاع کمى است که از دوستى جدا شده به من مى‏رسد. وقتى که سخن آن زن را به امام گفتند، حضرت گريه کرد و فرمود: اگر نبود که از پدرم، از جدّم شنيده‏ام که مى‏فرمود: "کسى که همسر خود را سه طلاقه دهد، تا آن زن شوهر ديگرى انتخاب نکند، بر شوهر اوّل حلال نمى‏گردد؛ مراجعت مى‏کردم."25
دليل نخست بر مجهول و ساختگى بودن اين روايت، اين است که امام حسن‏عليه السلام بدون هيچ مقدمه‏اى و بدون آن که کوچک‏ترين توجهى به قصد و هدف زن داشته باشد، برآشفته و همسر خويش را به خاطر تهنيتى، طلاق مى‏دهد؛ که اين حرکت، از يک انسان غير معصوم بعيد است، چه رسد به امام معصوم.
ثانياً: از نظر فقه اهل بيت، طلاق بايد در حضور دو شاهد عادل صورت گيرد؛ در حالى که هيچ يک از اين مسائل رعايت نشده؛ حال چگونه امام کارى بر خلاف نظر خويش انجام داده است.
ثالثاً: اگر طلاق به خاطر اظهار دشمنى و شماتت بوده، به چه علت براى او بيست هزار درهم اضافه بر مهر خويش مى‏فرستد؟
و رابعاً اينکه طبق اين نقل، امام در يک مجلس همسر خويش را سه طلاقه کرده است؛ در حالى که اين طلاق نه فقط در مذهب اهل‏بيت‏عليهم السلام، بلکه در زمان رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم و ابوبکر و دو سال پس از خلافت عمر نيز، يک طلاق به حساب مى‏آمد.26
با اين بيان، امام مى‏توانسته پس از طلاق برگردد، چون طلاق اوّل بود و پس از طلاق اول، زن مطلقه رجعيه است و مرد در حال عدّه مى‏تواند به زن خود رجوع کند. همچنين حضرت پس از پايان عدّه نيز مى‏توانست بدون آن که زن شوهر ديگرى کند، او را به عقد خويش در آورد.
آرى! فرمايش رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم مربوط به زمانى است که سه مرتبه طلاق صورت گرفته و مرد پس از آن رجوع کرده باشد. اينجا است که زن مى‏بايد شوهر ديگرى انتخاب کند. از آنجا که متن روايت ابن عساکر از اضطراب کامل برخوردار است، ديگر نيازى به بررسى سندى ندارد.
ب - بررسى اسناد 1. بيشتر مورّخان اين نقل تاريخى را يا بدون سند آورده‏اند و يا آن را به ابوالحسن مدائنى و محمد بن عمر واقدى و ابوطالب مکّى رسانده‏اند که در هردو صورت، داراى اشکال است. مثلاً ابن عساکر مى‏نويسد: وروى‏ محمد بن سيرين...27؛ ميرخواند شافعى آورده است: نقل است که... 28؛ سيوطى مى‏گويد: کان الحسن يتزوج...29 ابوطالب مکّى مى‏نويسد: انّه تزوّج...30؛ سبط بن الجوزى آورده است: و فى رواية انّه تزوّج...31؛ ابوالحسن مدائنى آورده است: کان الحسن کثيرالتزويج.32
تمامى اين نقلها، مرسل است و به آنانى که به اين سه مورّخ اعتماد کرده‏اند، بايد گفت: اين سه مورّخ نيز اين جريان را بدون سند نقل کرده‏اند. چنانچه از مدائنى و مکّى نقل کرديم. بدين جهت مى‏گوييم داستان تعداد زنان امام حسن‏عليه السلام و ماجراى طلاق آنها، فاقد هرگونه ارزش و اعتبار است.
2. بسيارى، اين سه مورّخ را ضعيف شمرده و ردّ کرده‏اند. از ميان آنها مى‏توان به ذهبى،33، عسقلانى‏34، ابن الجوزى‏35، عماد حنبلى‏36، رازى‏37، ابن الاثير جزرى‏38، زرکلى‏39، علامه امينى‏40، سيدمحسن امين‏41، هاشم معروف الحسنى‏42 و... اشاره کرد.
3. هريک از اين سه مورّخ از مشايخى روايت نقل کرده‏اند که يا جزو هواداران بنى‏اميه بوده‏اند و يا ضعيف و مجهول هستند. مثلاً مدائنى از عوانه نقل مى‏کند، در حالى که عوانه به نفع بنى‏اميه جعل حديث مى‏کرده‏43 و برخى از مشايخ او همانند جعفر بن هلال‏44، عاصم بن سليمان احول‏45 و ابن عثمان‏46، ضعيف يا مجهول هستند. طبق گفته يحيى بن معين: حديث واقدى از مدنيها، از شيوخ مجهول برخوردار است.47
هاشم معروف الحسنى مى‏نويسد: مدائنى، معاصر عباسى‏ها و از جمله کسانى است که متهم به دروغگويى و جعل حديث است.
در "ميزان الاعتدال" ذهبى آمده است: مسلم در صحيح خود از نقل روايت از وى خود دارى کرده و ابن عدى او را ضعيف دانسته و اصمعى به او گفته: به خدا سوگند که چيزى از اسلام در تو نمانده است... صاحب "لسان الميزان" گفته است: او از غلامان عبدالرحمن بن سمرة بن حبيب اموى بوده است. به علاوه بيشتر روايات او از نوع مراسيل است.
اينها همه گواه بر آن است که روايت هفتاد همسر را - که جز مدائنى کسى آن را نقل نکرده - از جعليات قدرتمندان و دشمنان علويها است...48
اما روايت کلينى که در دسته اوّل آمده، در سندش حميد بن زياد و حسن بن محمد بن سماعة ديده مى‏شوند، که واقفى هستند.49
علامه حلّى درباره حميد بن زياد مى‏گويد: در نزد من، زمانى روايت او مورد قبول است که معارضى نداشته باشد.50
علامه مجلسى ضمن مؤثق شمردن حديث، چنين توجيه کرده است که: شايد غرض امام از اين سخن، استعلام حال آنها يعنى مراتب ايمانشان بوده است؛ نه اينکه فرزند خويش را که معصوم و تأييد شده از سوى پروردگار بود، مورد نکوهش قرار داده باشد.51
اما با توجه به واقفى بودن برخى از راويان و فرمايش علامه حلى - که روايت او در صورتى که معارضى نداشته باشد، مورد قبول است - به نظر مى‏رسد که اين روايت حجّيتى ندارد؛ اگرچه علامه مجلسى به توجيه آن برخاسته است.
و اما روايت کافى از ابن ابى‏العلاء که در دسته سوم قرار گرفته است؛ علامه مجلسى اين حديث را مجهول مى‏داند.52
پاسخ ما به روايت برقى در محاسن نيز، اين است که: اگرچه خود احمد بن ابى‏عبداللّه برقى توثيق شده، اما وى بيشترِ روايات را از ضُعفا نقل کرده است.53
پايه‏گذار شبهه‏ دلائل و شواهد موجود به خوبى نشان مى‏دهد که تا پيش از منصور عباسى چنين افترايى در کتابها نبوده است و اين منصور بود که براى خنثى سازى شورشهاى علوى و حرکتهاى ضدّ حکومتى نوادگان امام حسن مجتبى‏عليه السلام اين تهمت و شبهه را عليه امام پايه‏گذارى کرد.
وى که از اين شورشها سخت به وحشت افتاده بود، براى رفع نگرانى خود، هيچ حربه‏اى را بهتر از لکه‏دار کردن چهره پاک و معصوم امام حسن‏عليه السلام نديد. وى پس از دستگيرى عبداللّه بن حسن که عليه ظلم و جور قيام کرده بود، در برابر بسيارى از مردم به سخنرانى پرداخت و على‏بن ابى‏طالب و امام حسن‏عليهما السلام و همه فرزندان ابى‏طالب را مورد دشنام و افترا و ناسزاگويى قرار داد و از جمله گفت: به خدايى که جز او نيست، فرزندان ابى‏طالب را در خلافت تنها گذارديم و هيچ کارى به کارشان نداشتيم؛ در آغاز على بن ابى‏طالب بدان پرداخت... و پس از وى، حسن بن على برخاست... معاويه با نيرنگ به او وعده داد تا وليعهدش کند، بدين ترتيب او را برکنار ساخت و همه چيزِ وى را گرفت. حسن بن على نيز همه کارها را به معاويه واگذارد و به زنان روى آورد؛ او امروز با يکى ازدواج مى‏کرد و فردا ديگرى را طلاق مى‏داد و همچنان بدين کار مشغول بود تا اينکه در بسترش مرد...54
استاد، هاشم معروف در ردّ اين تهمت ناجوانمردانه مى‏نويسد: و اما روايت هفتاد و نود و از اين قبيل رواياتى که او را زن باره توصيف مى‏کنند و اينکه پدرش مى‏گفت: به فرزندم حسن زن ندهيد که او زن باره است؛ اين روايات آن چنان که از اسنادشان بر مى‏آيد، منبعى جز مدائنى و امثال دروغگوى او ندارد. مدائنى و واقدى و ديگر مورّخان پيشين، تاريخ را در سايه حکومتهايى نوشته‏اند که با اهل‏بيت‏عليهم السلام سر دشمنى داشتند، و از هر وسيله‏اى براى خدشه‏دار کردن واقعيت‏هاى آنها و ضربه زدن به ايشان فروگذار نمى‏کردند. حکام دولت عباسى نيز در تعصّب و پليدى نيّت، دست کمى از اسلاف اموى خود نداشتند. عباسى‏ها در جعل احاديث عليه "علويها" با امويها هم دست بودند، به ويژه نسبت به حسنيها کينه خاصّى مى‏ورزيدند، چون بيشتر آنهايى که عليه ستم سر به شورش برمى‏داشتند؛ از فرزندان و نوادگان امام حسن‏عليه السلام بودند.55
واقعيت چيست؟ آنچه که تاکنون گفته شد، پاسخ به اتهاماتى بود که درباره ازدواجها و طلاقهاى متعدد امام حسن‏عليه السلام طرح ريزى شده بود.
واقعيت اين است که امام در طول عمر، بيشتر از هشت يا ده‏56 همسر نداشته که تعدادى از اين همسران کنيز بوده‏اند. داشتن اين تعداد همسر در آن زمان براى قاطبه مردم، امرى طبيعى بوده است؛ بلکه برخى تعداد همسرانشان بيش از اين بوده، در حالى که کسى متعرض آنان نشده است. حال چه شد که در بين اين مردم، فقط امام حسن‏عليه السلام مورد حملات بيشرمانه دشمنان قرار گرفت؟ آيا نمى‏شود حدس زد اين رقم بسيار بزرگ، نشانه ساختگى بودن اين احاديث است؟
چرا ابوطالب مکّى که تعداد زنهاى امام حسن‏عليه السلام را به 250 مى‏رساند، جز چند نفر از آنها نام نمى‏برد؟ چرا مورخّان که به تبعيت از ابوالحسن مدائنى و واقدى و مکّى تعداد زنان امام را بيش از هشت تن ذکر کرده‏اند، بيشترين آمارى که براى فرزندان امام داده‏اند، بيش از سى و يک فرزند نيست؟57
اينک از ابوطالب مکّى بايد پرسيد: اگر امام چهارصد همسر داشته پس چرا بيش از سى و يک فرزند نداشت؟ آيا همه آن زنان عقيم و نازا بودند؟ آيا امام رغبتى به فرزند نداشت و يا از پرداخت نفقه و هزينه زندگى و تأمين معاش آنها عاجز بوده است؟

پى‏نوشت‏ها: 1. کافى، ج 6، ص 56.
2. محاسن برقى، ج 2، ص 601؛ منتخب التواريخ، ص 190.
3. کافى، ج 6، ص 56؛ بحارالانوار، ج 44، ص 172.
4. انساب الاشراف، ج 3، ص 25.
5. تاريخ الخلفاء، ص 191.
6. وکان على(ع) يضجر من ذلک فکان يقول فى خطبته ان الحسن مطلاق فلاتنکحوه (بحارالانوار، ج 44، ص 169.)
7. همان، ص ؟
8. چهارده معصوم (زندگانى امام حسن(ع))، ص 553.
9. بحارالانوار، ج 44، ص 173.
10. الصواعق المحرقه، ص 139.
11. کافى، ج 6، ص 56.
12. البدء و التاريخ، ج 5، ص 74.
13. مناقب آل ابى‏طالب، ج 4، ص 30.
14. همان.
15. چهارده معصوم، ص 553، به نقل از قوت القلوب.
16. الصواعق المحرقه، ص 143؛ سنن بيهقى، ج 2، ص 149.
17. الدرالمنثور، ج 7،ص 7.
18. الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة، (مستدرک حاکم، ج 3، ص 167؛ مسند احمد، ج 3، ص 2.)
19. من احبهما احببته و من احببته احبه اللّه و من احبه اللّه أدخله جنات النعيم...(اخبار اصبهان، ج 1، ص 56.)
20. البداية و النهاية، ج 7، ص 37.
21. مناقب آل ابى‏طالب، ج 3، ص 401.
22. البداية و النهاية، ج 7، ص 37.
23. الامام المجتبى(ع)، ص 10.
24. همان، ص 86.
25. تاريخ دمشق، (حياة الامام الحسن(ع))، ص 154.
26. نيل الاوطار، ج 6، ص 230؛ من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 320.
27. تاريخ دمشق، (ترجمه امام حسن(ع))، ص 155.
28. روضةالصفا، ج 3، ص 20.
29. تاريخ الخلفاء، ص 191.
30. بحارالانوار، ج 44، ص 169.
31. تذکرةالخواص، ص 121.
32. بحارالانوار، ج 44، ص 173.
33. ميزان الاعتدال، ج 3، ص 107.
34. لسان الميزان، ج 4، ص 386.
35. المنتظم، ج 7، ص 189.
36. شذرات الذهب، ج 3، ص 120.
37. الجرح والتعديل، ج 4، ص 21.
38. الکامل فى‏التاريخ، ج 9، ص 44.
39. الأعلام، ج 7، ص 160.
40. الغدير، ج 5، ص 290.
41. اعيان الشيعه، ج 46، ص 172.
42. سيرةالائمة الاثنى عشر، ج 1، ص 620.
43. لسان الميزان، ج 4، ص 386.
44. ميزان الاعتدال، ج 1، ص 430.
45. همان، ج 4، ص 350.
46. همان، ج 6، ص 198.
47. تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 348.
48. زندگى دوازده امام، ج 1، ص 604.
49. جامع الرواة، ج 1، ص 225 و 284.
50. الخلاصة، ص ؟
51. مرآةالعقول، ج 21، ص 96.
52. همان.
53. الخلاصة، ص ؟
54. سيرةالائمة الاثنى عشر، ج 1، ص 618.
55. زندگى دوازده امام، ج 1، ص 602.
56. صلح الحسن(ع)، ص 25.
57. بين مورّخين اختلاف است، از هفت فرزند گفته شده تا سى و يک فرزند. رجوع شود به البدء و التاريخ، ج 5، ص 74؛ الفصول المهمه، ص 166؛ بحارالانوار، ج 44، ص 168؛ کشف الغمه، ج 2، ص 152؛ اعلام الورى، ص 213؛ ناسخ التواريخ، جلد امام حسن(ع)، ص 270؛ تذکرة الخواص، ص 212؛ نورالابصار، ص 136؛ ذخائرالعقبى، ص 143؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 228.