زمينه سازان ظهور
  • عنوان مقاله: زمينه سازان ظهور
  • نویسنده: خدامراد سليميان
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 13:15:33 3-9-1403

 

مقدمه

تحقق انقلاب عظيم حضرت مهدى عليه السلام، به عنوان بزرگ ترين تحولى که بشريت در حيات خود خواهد ديد، بر پايه هايى استوار است که يکى از مهم ترين آنها، فراهم شدن ياران، همراهان و همرزمانى است که تا پاى جان براى اجراى اهداف او از پاى ننشينند.
بازشناسى اين عامل ما را در راه شناخت آن حاکميت سترگ، کمک خواهد کرد و آن گاه است که در پى شناخت، سر بر جيب تفکر خواهيم برد و خويشتن را با آن شرايط و ويژگى ها، محک خواهيم زد و از خود خواهيم پرسيد: آيا ما خود را براى آن روزگار آماده ساخته ايم؟ شايد آن روز، همين فردا باشد. با فهم اين ويژگى ها، در خواهيم يافت که پاى رفتن اين راه را داريم يا نه و آن روز موعود، در مقابله حق با باطل، در کدامين جبهه خواهيم بود.
با سيرى در بوستان کلام معصومان عليهم السلام، اين ويژگى ها به خوبى فرا روى ما قرار خواهد گرفت؛ پس بياييم وضوى عشق و دل دادگى گرفته، پاى افزار تعلقات از جان خويش برگرفته، قدم در اين گلستان پرگل نهيم؛ باشد تا در پايان، دسته گلى خوشبو، حاصل اين گشت وگذار باشد.
در ره منزل ليلى که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشى
اين ويژگى ها را مى توان اين گونه برشمرد:

 

 

 

1. شناخت پروردگار

خداوند متعال، فلسفه اساسى آفرينش انسان ها را عبادت و بندگى معرفى کرده (1) و اين مهم، تنها زمانى حاصل مى گردد که شناخت آن ذات مقدس، فراهم آيد و پس از شناخت خداوند است که راه هموار شده، موانع برطرف مى گردد.
ياران مهدى عليه السلام از کسانى هستند که خداوند را آن گونه که شايسته است، شناخته اند. على عليه السلام، اين شناخت والاى خداوند را در ايشان، اين گونه توصيف کرده است: «مردانى مؤمن که خدا را چنان که شايسته است، شناخته اند و آنان، ياران مهدى عليه السلام در آخرالزمانند». (2)
امام صادق عليه السلام، ششمين ستاره فروزان سپهر ولايت، قلب هاى آنان را بسان پولاد دانسته، مى فرمايد: «آنان مردانى اند که دل هايشان گويا پاره هاى آهن است؛ هيچ ترديدى نسبت به ذات خداوند، قلب هايشان را نيالايد و (قلب هايشان) از سنگ سخت تر است» . (3)
بنابراين، اولين قدم براى قرار گرفتن در صف ياران مهدى عليه السلام، شناخت پروردگار است. اگر اين قدم برداشته شد، نوبت قدم بعدى است و آن، شناخت امام است.

 

 

 

2. شناخت امام زمان عليه السلام

اگر چه شناخت امام، در هر زمان، بر پيروان لازم و ضرورى است؛ ولى چيزى که شناخت رهبر آخرين را از اهميتى دو چندان برخوردار مى سازد، شرايط ويژه آن است. ولادت پنهان، زيست پنهان و امتحانات سخت و دشوار، بر حساسيت و سختى اين معرفت افزوده است؛ به ويژه که پس از شناخت خداوند، اصل شناخت امام، بسيار دشوار و طاقت فرساست و مرغ انديشه عموم مردم را توان پرواز تا آن قله رفيع نيست. کسى که مى خواهد از ياران حضرت مهدى عليه السلام باشد، ناگزير مى بايست قدم دوم را نيز ثابت و استوار بردارد و شناخت آن حضرت را در رأس برنامه هاى خود قرار دهد؛ به گونه اى که حاصل اين معرفت و شناخت، آن باشد که آن حضرت را همواره ناظر و شاهد اعمال و رفتار خود بداند.
ياران مهدى عليه السلام، امام خويش را به بهترين وجه مى شناسند و اين شناخت آگاهانه، در تمامى وجودشان رسوخ کرده است. بنابراين، يار مهدى عليه السلام شدن، بدون شناخت آن حضرت، امکان پذير نخواهد بود.
در روايات فراوانى چنين آمده است: «هر که بميرد و امام زمان خويش را نشناسد، مرگش مرگ جاهليت باشد» (4) و هر کس از دنيا رود، در حالى که آشنا به امام خويش باشد، همانند کسى است که در خيمه قائم عليه السلام در خدمت آن حضرت باشد. (5)
اگر چه حضرت در پس پرده غيبت و پنهان زيستى است، ولى هرگز از چشم معرفت و شناخت انسان ها، پنهان و غايب نيست و آن چه از ما خواسته شده، ديدن آن حضرت با بصيرت و آگاهى است؛ نه با چشم سر؛ آن گونه که عده اى تمام همتشان ملاقات با آن حضرت است؛ غافل از اين که اگر معرفت به آن حضرت نباشد، ديدن ايشان فايده کاملى نخواهد داشت و کم نبودند کسانى که همواره جمال پيامبر صلى الله عليه وآله و ائمه عليهم السلام را زيارت مى کردند، ولى بهره معرفتى چندانى از آن معصومان عليهم السلام نبردند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «هر آن کس که امامش را شناخت و قبل از قيام او چهره در خاک کشيد، به سان کسى است که در سپاه آن حضرت، خدمت گزارى خواهد کرد؛ نه، بلکه به سان کسى است که زير پرچم آن حضرت است» . (6)
بنابراين، اگر چه شوق ديدار آن حضرت و سعادت ديدنش، از اهميت بسيارى برخوردار است، ولى از آن مهم تر، شناخت و معرفت امام است که حاصل آن، ارتباط روحى و سنخيت با آن امام همام است.
امام صادق عليه السلام با تأکيد، شيعيان را به شناخت خداوند، پيامبر و حجت هاى الهى فرا خوانده، اين گونه توصيه فرموده است: «خدايا! خويشتن را بر من آشنا ساز که اگر تو خود را به من نشناسانى، من فرستاده تو را نتوانم شناخت. بار خدايا! رسول خويش را به من بشناسان که اگر تو رسول خود را به من نشناسانى، من هرگز از حجت تو آگاه نخواهم شد. پروردگارا! مرا از حجت خويش آگاه ساز که اگر تو حجت خود را به من نشناسانى، در دينم دچار گمراهى خواهم گشت» . (7)
اين دعا، از حضرت مهدى عليه السلام نيز نقل شده که اين، نشان از اهميت آن دارد. (8)

 

 

 

3. اطاعت محض از خداوند و اولياى او

پس از شناخت خداوند و امام زمان عليه السلام، نوبت عملياتى ساختن اعتقاد و تبلور حقيقى آن، در اطاعت محض از آن انوار پاک است.
همسو کردن رفتارها، نيت ها و جهت گيرى ها، طبق خواست رهبر، از مهم ترين ويژگى هاى رهروان است.
اگر کسى در مرحله شناخت، در حد ممکن، معرفت کسب نمود، در مرحله اطاعت نيز دچار ترديد نخواهد شد؛ حال آن که اگر کسى در آن مرحله، دچار ترديد و نقصان شد، در مرحله اطاعت، هرگز پيرو خوبى نخواهد بود.
اطاعت از امام، از جنس اطاعت از خداوند متعال است؛ زيرا وقتى کلام الهى در دشت جان موءمنان طنين انداخت، خداوند اطاعت پيامبر و امامان عليهم السلام را در طول اطاعت از خود ذکر کرده است؛ «اطاعت کنيد خداوند را و اطاعت کنيد پيامبر را و همچنين اولى الامر از خودتان را» . (9)
اگر چه اکنون حضرت مهدى عليه السلام در پس پرده غيبت است، اما اراده و فرمانش را مى بايست گردن نهاد؛ زيرا اگر کسى اکنون از دستورات آن حضرت اطاعت کرد، در زمان ظهور نيز چنين خواهد بود.
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله در اين باره مى فرمايد: «خوشا به حال کسى که به حضور «قائم» باريابد و حال آن که پيش از قيام نيز پيرو او باشد؛ با دوست او، دوست و با دشمن او، دشمن و مخالف باشد و با رهبران و پيشوايان هدايت گر پيش از او نيز دوست باشد. آنان، همنشين و دوستان من و گرامى ترين امت من در نزد من هستند» . (10)

 

 

 

4. احترام خالصانه

از آن جايى که امام را حقى بزرگ بر گردن پيروان است، خداوند احترام او را بر پيروان لازم کرده است. از اين رو، هر آن چه مايه بزرگ داشت او مى شود، توسط ياران آن حضرت انجام مى گيرد. آنان، اين روحيه را در زمان غيبت، در خود ايجاد کرده اند تا در زمان ظهور نيز با اين ملکه نفسانى، همواره و در همه امور، احترام آن حضرت را نگه دارند.
ائمه عليهم السلام به عنوان معلمان انسان ها، هرگز از اين مهم غفلت نکرده اند و عظمت آخرين معصوم عليه السلام، آنها را به تکريم و احترام واداشته است.
وقتى دعبل خزاعى، قصيده اى نزد امام رضا عليه السلام خواند که در فرازهايى از آن به حضرت مهدى عليه السلام اشاره شده بود، حضرت به احترام ذکر نام مقدس وى، متواضعانه برخاسته، دست بر سر نهاد و براى فرج قائم آل محمد دعا کرد. (11)
به راستى کسى که از احترام اندکى، مثل برپا خاستن، هنگام شنيدن نام آن حضرت، کوتاهى مى کند، چگونه مى تواند در عصر ظهور، به تکريم آن حضرت پرداخته، از جان خود بگذرد؟
از امام صادق عليه السلام سوءال شد: چرا به هنگام شيندن نام «قائم» ، لازم است برخيزيم؟ آن حضرت فرمود: «براى آن حضرت، غيبتى طولانى است و اين لقب، يادآور دولت برحق آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت اوست. از اين رو، آن حضرت از شدت محبت و مرحمتى که به دوستانش دارد، به هر کس که حضرتش را به اين لقب ياد کند، نگاه محبت آميزى مى کند و از تجليل و تعظيم نسبت آن حضرت است که هر بنده خاضعى، در مقابل صاحب عصر خود، هنگامى که مولاى بزرگوارش به سوى او بنگرد، از جاى برخيزد؛ پس بايد برخيزد و تعجيل در فرج امر مولايش را از خداوند طلب کند» . (12)
علاوه بر حکمت ياد شده، حکمت اجتماعى آن نيز نبايد مورد غفلت قرار گيرد و آن، آمادگى افراد در هر آن، براى قيام، مبارزه و جهاد در راه تحکيم عدالت اجتماعى و حفظ حقوق انسان هاست.
شيعه منتظر - بلکه هر مسلمان - در عصر غيبت، بايد همواره داراى چنين هدفى باشد و در راه تحقق آن، به وسايل گوناگون بکوشد و اين آمادگى را داشته باشد که هرگاه، نام پيشواى قيام (قائم) ذکر مى شود، به پا خيزد و آمادگى همه جانبه خويش را نشان دهد و اين آمادگى را هميشه به خود و ديگران تلقين و در خود و ديگران تحکيم کند. (13)

 

 

 

5. انتظار راستين

باور داشتن انتظار راستين که اساس شخصيت ياران مهدى عليه السلام را شکل مى دهد، پيشينه اى بس طولانى در تاريخ شيعه دارد. اگر چه اين انتظار حيات بخش، در فرهنگ ها و اديان گذشته نيز مورد توجه و اهتمام بوده است، ولى آن گاه به خود جهت گرفته و مصداق يافته که آخرين فرستاده الهى، بر بام نبوت، بانگ بر آورده و انسان ها را به روزگارى سراسر نور، نويد داده است؛ دنيا به پايان نرسد؛ مگر اين که امت مرا مردى رهبرى کند که از اهل بيت من است و به او مهدى گفته مى شود» .
اکنون قرن ها از آن بانگ ملکوتى مى گذرد؛ ولى همچنان طنين دل نشين و اميدبخش آن نداى ملکوتى، در گوش انسان هاست و اين بشارت بزرگ، زندگى مردمان را در عصر پايدار و بلند انتظار، با تاريخى روشن از نمودها و جلوه هاى فکرى و عملى، روز به روز، به آن دروازه روشنايى، نزديک تر مى سازد.
آن چه در اين ره يافت، از ارزشى بس بلند برخوردار است، زمينه سازى براى ايجاد آن حکومت موعود است؛ اگر چه زمان برپايى آن، از اسرار الهى و تنها در اراده خداوند است.
انتظار به معنى چشم به راه بودن و درنگ کردن، به اميد پيشامدى خاص و به بيان ديگر، کيفيتى روحى است که موجب به وجود آمدن حالت آمادگى براى چيزى است که انتظار دارند و ضد آن، يأس و نااميدى است.
اين انديشه، در فرهنگ مهدويت، بيش از هر چيز مشتمل بر عنصر خوش بينى، نسبت به جريان کلى نظام طبيعت و سير تکاملى تاريخ و اطمينان به آينده و طرد عنصر بدبينى نسبت به پايان کار بشر است که طبق بسيارى از نظريه ها و فرضيه ها، فوق العاده تاريک و ظلمانى است.
اميد وآرزوى تحقق اين نويد کلى جهانى - انسانى، در روايات اسلامى، «انتظار فرج» خوانده شده و عبادت - بلکه برترين عبادات - شمرده شده است.
پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله و ائمه عليهم السلام، بر انتظار آن روز موعود و لحظه شمارى در فرارسيدن حکومت حق که تنها به دست آن حضرت تشکيل مى گردد، تأکيد فراوانى کرده، آن را از اصول اساسى دين دارى شمرده اند و پاداش هاى بزرگى براى منتظران آن بيان کرده اند. از همين رو، عالمان بزرگ، انتظار را يکى از وظايف مهم مردم در عصر غيبت و عنصرى اساسى در زمينه سازى و حفظ روحيه مناسب، براى درک زمان ظهور، ذکر کرده اند و همواره مؤمنان را به رعايت اين وظيفه خطير با گفتار و کردار، ترغيب مى کردند.
درباره انتظار فرج و ارج و اهميت آن، احاديث فراوانى از پيشوايان معصوم عليهم السلام، روايت شده است. پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد: «برترين کارهاى امت من، انتظار فرج، از خداى عزوجل است». (14)
بنابراين، انتظار از نوع عمل و کار است. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «هر کس که بخواهد از ياران قائم عليه السلام شود، بايد که منتظر باشد و با خوى هاى پسنديده عمل نمايد و با چنين حالى، منتظر باشد و هرگاه بميرد و پس از مردنش، قائم عليه السلام به پا خيزد، پاداش او همچون کسى خواهد بود که در دوران حکومت، آن حضرت را درک کرده باشد». (15)
در احاديث فراوانى آمده است که انتظار فرج و چشم داشتن به ظهور، بايد با مواظبت بر وظايف شرعى و فضايل اخلاقى همراه باشد و آمادگى براى درک ظهور حضرت مهدى عليه السلام، در مفهوم انتظار نهفته است و اين، کاملاً با برداشت ناصحيح از انتظار که ثمره اش رخوت و سستى جامعه است، متضاد خواهد بود.

 

 

 

6. آمادگى براى خدمت به مهدى عليه السلام

آنان که وجودشان سرشار از عشق خداوند و اولياى اوست، اگر عصر ظهور را درک کنند، بزرگ ترين افتخارشان خدمت به مهدى آل محمد عليهم السلام خواهد بود.
شايد باور کردن اين سخن مشکل باشد که رئيس مذهب شيعه که هزاران دانشمند، زانوى ادب و دانشجويى در محضر کلامش بر زمين مى نهادند و شاگردان ادبستانش، عقابان تيزپرواز آسمان انديشه و علم بودند، آن گاه که نام آخرين ذخيره الهى نزدش برده مى شود، با حسرتى برآمده از عمق جان و آرزويى بى مانند، آهى از نهاد برآورده، مى فرمود: «اگر او را درک کنم، در تمام روزهاى زندگانى ام، خدمت گزار او خواهم بود» . (16)
هر کس که بخواهد در آن روزگار، خدمت به آن حضرت نصيبش گردد، مى بايست در دوران غيبت، خدمت به آن حضرت و ياران او را سرلوحه کارهاى خود قرار دهد.
بى ترديد، خادمان دوران ظهور، همان خادمان دوران غيبتند و خشنود کردن آن حضرت، با هر رفتارى که انجام شود، بزرگ ترين خدمت به اوست؛ همان گونه که نگران ساختن و اذيت و آزار وى، با رفتارى ناشايست، خيانتى بس عظيم است.
پس يک منتظر راستين و علاقه مند به حضرت مهدى عليه السلام، مى بايست تمامى لحظه هاى زندگى اش را در خدمت به او سپرى نمايد.

 

 

 

7. خودسازى و ديگرسازى

شکى نيست که دين دارى در عصر غيبت حضرت مهدى عليه السلام، از هر زمان ديگرى، مشکل تر و طاقت فرساتر است. امام صادق عليه السلام از آن سوى قرن ها، سختى اين دوران را اين گونه تصوير نموده است:
«صاحب اين امر را غيبتى است که در آن، هر کس از دين خود دست بر ندارد، همانند کسى است که با کشيدن دست خود به ساقه فتاد (که بوته اى تيغ دار است)، خارهاى آن را بسترد». سپس آن حضرت، مدتى سر به زير افکنده، فرمود: «صاحب اين امر، داراى غيبتى است؛ پس بنده خدا بايد پرهيزگارى و تقوا پيشه کند و به دين خود پايدار باشد...». (17)
اگر چه آزمايش هاى دينى براى همه ايمان آورندگان، در همه زمان ها، قانونى الهى است، اما در عصر غيبت، تمامى عوامل دست به دست هم داده، اين آزمايش را به کمال خود رسانده است. در اين دوران است که نگه داشتن دين، بسيار دشوار است و بيشتر مردم، به انگيزه هاى گوناگون، ايمان دينى خويش را در زندگى از دست مى دهند و دين را کنار مى گذارند.
گسترش زمينه هاى ناباورى، افزايش انگيزه هاى انحراف و گريز از دين و ستيزه جويى هاى دشمنان با دين داراى، از مهم ترين عوامل اين آزمايش است.
آنان که در اين گرداب هاى ترسناک، دين خود را حفظ مى کنند، از شأن و رتبه اى بس رفيع برخوردار خواهند بود. پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله فرمود: «اى علي! بزرگ ترين مردمان در ايمان و يقين، کسانى هستند که در واپسين روزگار مى زيند؛ پيامبرشان را مشاهده نکرده، امامشان پنهان است؛ پس به سبب خواندن خطى بر روى کاغذ، ايمان مى آورند». (18)
انسان اين دوران، بر خلاف انسان معاصر پيامبر صلى الله عليه وآله، از تمامى دريافت هاى حسى به دور است و تنها بر اساس درک عقلى و تاريخى، پيامبر صلى الله عليه وآله و ائمه عليهم السلام را مى شناسد و به رسالت و امامت آنان ايمان مى آورد.
امام سجاد عليه السلام در اين باره مى فرمايد: «به درستى که مردمان زمان غيبت مهدى عليه السلام که امامتش را باور دارند و منتظر ظهور اويند، از مردمان همه زمان ها برترند؛ زيرا چنان عقل ها، فهم ها و شناخت آنان قوت بخشيده شده که غيبت نزد آنان، همچون ديدن باشد. . . آنان به حق، اخلاص ورزانند». (19)
موفقيت در اين آزمايش، نيازمند بينشى است که انسان دين دار، در پرتو آن بتواند در برابر تحريف ها، شبهه ها و ترديدها، دين خود را حفظ کند و با هيچ يک از عوامل انحراف، خلوص دينى و دين دارى را در فکر و عمل، از دست ندهد که اگر چنين شد، مصداق اين سخن رسول گرامى اسلام خواهد بود که مى فرمايد: «به زودى پس از شما کسانى مى آيند که يک نفر آنان، پاداش پنجاه نفر از شما را دارد» . گفتند اى رسول خدا! ما در جنگ بدر، احد و حنين، در رکاب شما جهاد کرديم و درباره ما آيه قرآن نازل شده است. پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: «اگر آن چه از آزارها و رنج ها که بر آنان مى رسد، بر شما آيد، بسان آنان شکيبايى نخواهيد داشت». (20)
پايدارى بر دين در روزگار غيبت، به تحمل سختى ها، ترس ها، محروميت ها و تنگناهاى مادى خلاصه نمى شود؛ بلکه تحمل فشارهاى سخت روحى و معنوى نيز، بر آنها افزوده مى گردد و اگر دين دارى با صبر و شکيبايى درست و آگاهانه توأم نباشد، به تدريج، نااميدى ها روى مى آورد و باور را از روح و فکر مى زدايد.


پى نوشت ها :
1. ذاريات، آيه 56.
2. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 57، ص 229.
3. همان، ج 52، ص 307.
4. شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، دارالکتب الاسلاميه، ج 2، ص 409.
5. غيبت نعمانى، دارالکتب الاسلاميه، ص 331.
6. کلينى، کافى، دارالکتب الاسلاميه، ج 1، ص 371.
7. همان، ج 1، ص 337؛ کمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 342.
8. ر. ک: کمال الدين، ج 2، ص 512.
9. نساء، آيه 59.
10. شيخ طوسى، کتاب الغيبة، ص 456؛ کمال الدين، ج 1. ص 286.
11. صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، ص 640.
12. همان.
13. محمد رضا حکيمى، خورشيد مغرب، ص 264.
14. کمال الدين و تمام النعمه، ص 644.
15. غيبت نعمانى، ص 200.
16. همان، ص 245.
17. کافى، ج 1، ص 335.
18. غيبت نعمانى، ج 1، ص 288.
19. همان، ج 1، ص 319.
20. کتاب الغيبة، ص 456.