پیش سخن
در فصل حج هستیم، پس مناسب است با الهام از قرآن و گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام به ذکر شمه ای از «اسرار حج » بپردازیم، آن چه در کتاب های «مناسک» گفته شده، احکام فقهی حج است، و روشن است که برای بهره گیری از حج، دانستن احکام آن - منهای باز کاوی اسرار آن - کافی نیست، چرا که روح حج در اسرار آن نهفته است، پیکره بی روح هرگز نمی تواند کارساز و مفید باشد، و به طور کلی قرآن می گوید: آنان که گوش شنوا و چشم بینا و دل آگاه ندارند، همانند چارپایان بلکه گمراه ترند (1) بنابراین باید احکام الهی را با بصیرت و توجهی کامل بررسی کرده و به آن عمل کنیم.
در قرآن مجید، ده بار سخن از «حج» با تکرار واژه (حج) به میان آمده است، نه بار این واژه با تعبیر (حج) (به فتح حاء) و یک بار (در آیه 97 سوره آل عمران) با تعبیر «حج» (به کسر حاء) بیان شده است. اینک باید بدانیم که معنی حج چیست، و راز این دو تعبیر (زیر و زبر واژه حاء) کدام است؟
واژه حج (به فتح حاء) در لغت به معنای قصد با حرکت است؛ واژه «محجة » به معنای راه هموار و مستقیمی است که انسان را به مقصد رهسپار می سازد. نظر به این که در زیارت کعبه و انجام مراسم آن، قصد سفر و حرکت نهفته است، آن را حج نام نهاده اند.
بنابراین، قبل از آن که «حج » یک حرکت صوری، و سفر ظاهری باشد، یک حرکت درونی و سیر و سیاحت باطنی است. فقط پرواز جسم نیست، بلکه پرواز جسم مقدمه و وسیله ای برای پرواز روح است.
ولی حج (به کسر حاء) چنان که در آیه 97 سوره آل عمران می خوانیم: «و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا؛ و برای خدا بر مردم است که زیارت حساب شده خانه خدا کنند، آنان که توانایی رفتن به سوی آن را دارند.» با حج فرق دارد.
واژه حج به معنای قصد زیارت خانه خدا است، ولی واژه حج به معنای نتیجه قصد است؛ یعنی تنها قصد زیارت کافی نیست، بلکه باید زیارت مقصود و حساب شده به دست آید. بنابراین، حج مقدمه و پیش زمینه حج است، و هدف اصلی رسیدن به مقصود و اهداف حج است، باید حج حساب شده و با محتوا به جا آورد نه حج تهی و بی محتوا. (2) بر همین اساس، امام محمد باقرعلیه السلام در آن حدیث معروف، در کنار کعبه به یکی از شاگردانش به نام ابوبصیر، که حاجیان را زیاد، و گریه کنندگان در گرد کعبه را بزرگ شمرد، فرمود: «بل اکثر الضجیج و اقل الحجیج؛ بلکه گریه کنندگان بسیار، و حاجیان اندکند.»
آن گاه امام باقر علیه السلام دستی بر چشمان ابوبصیر کشید و دعایی خواند، و به ابوبصیر فرمود: اینک به حاجیان بنگر، ابوبصیر می گوید: «نگاه کردم دیدم، اکثر مردم به شکل میمون و خوک بودند، و مؤمن در میان آن ها مانند ستاره درخشنده در میان تاریکی است.»
آن گاه ابوبصیر به امام باقر علیه السلام عرض کرد: آری حاجیان اندکند، و گریه کنندگان بسیار می باشند. (3)
نتیجه این که حج، یک حرکت عظیم معنوی است، که حرکت جسم و صورت، مرکب آن است، باید پوست را شکافت و به مغز رسید، چنان که قرآن و پیامبر (ص) و امامان (ع) ما را به عبور از پوست به مغز فرا می خوانند، و ما را در مکتب حج و برنامه های دینی دیگر به تحول و حرکت و دگرگونی عمیق دعوت می کنند، آن گونه که شمس مغربی گفت:
نظر را نغز کن تا نغز بینی
گذر از پوست کن تا مغز بینی
با این اشاره نظر شما را در سفر ملکوتی حج، به عرفات و منی - که دو جبهه مقدس در مراسم حج است - می بریم، تا به تماشای فرآورده های آن بپردازیم.
عرفات سرزمین شناخت ها و پرواز اندیشه ها
در مناسک حج، چنین دستور داده شده که حاجی پس از انجام عمره، در مکه احرام می بندد و از آن جا به سوی سرزمین عرفات که در شمال مکه حدود 24 کیلومتری آن واقع شده، کوچ می کند تا در فاصله بین ظهر روز عرفه (روز نهم ذی حجه) تا مغرب آن روز در آن جا باشد، ولی آن چه رکن حج به حساب می آید مقداری درنگ (در بین ظهر تا مغرب روز نهم ذی حجه) است.
واژه عرفات در اصطلاح ادبی جمع عرفه است و عرفه به معنای شناخت است، این که به آن سرزمین عرفات می گویند، از این رو است که آن جا بیابان شناخت ها است. از کنار کعبه با احرام به سوی سرزمین شناخت ها حرکت می کنیم، نه یک شناخت، بلکه چندین شناخت، هم خدا را بشناسیم، هم خود را، هم شیطان و هم دیگران را بشناسیم و هم عوامل نفوذ شیطان را. شناخت های پربرکت و پربار، نخست باید شیطان را خوب بشناسی تا او را به خوبی از خود طرد کنی، و سپس خدا را خوب بشناسی تا او را در روح و روان خود، بی شائبه اثبات نمایی، و ظرفیت و موقعیت فراگیری خود را بشناسی، تا توحید و نفی شرک را در سراسر وجود خود جای دهی، و بدانی که تا شیطان و شیطنت ها را نشناسی، خدا را آن گونه که باید نشناخته ای، چرا که شیطان گاهی با همه وسائلش می کوشد تا با نمودهای رحمانی تو را بفریبد، تا بپنداری که در راه رحمان حرکت می کنی با این که آن راه، راه شیطان است، چنان که در قرآن زیان کارترین مردم را چنین معرفی می کند: «و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا؛ (4) آنها می پندارند کار نیک انجام می دهند.»
عبادت بدون شناخت، نور و نشاطی ندارد؛ همان عبادت خشکی است که نه تنها مفید نیست، بلکه در بسیاری از موارد، گمراه کننده می باشد، بر همین اساس در روایات آمده امام صادق (ع) فرمود: «تفکر ساعة خیر من عبادة سنة؛ (5) اندیشیدن یک اعت بهتر از عبادت یک سال (بدون فکر و شناخت) است.»
یکی از شاخه های شناخت، خودشناسی است و حاجی در عرفات، به خود متوجه می شود، حال و وضع و کارهای خود را محاسبه می کند، اگر خطایی در خود دید، توبه حقیقی می کند. در آن جا در پیش گاه خدا به گناهانش اعتراف می کند و تصمیم می گیرد. دیگر گناه نکند و خود را همیشه از شیطان و شیطنت ها دور نگهدارد، به این ترتیب شناخت نظری و عملی خود را در مدرسه فضل پرور عرفات، تکمیل می نماید و با قرائت دعاهایی که وارد شده به ویژه دعای معروف امام حسین (ع) و امام سجاد (ع) از این مدرسه عالی، فارغ التحصیل می شود.
عرفات در برنامه های حج، همچون روح حج است؛ آن قدر مهم است که امام صادق (ع) وقوف در عرفه را حج اکبر خوانده است (6) و کسی که آن را درک کند، حج را درک کرده است. بنابراین، موضوع شناخت ها نقش اساسی در تحقق حج ابراهیمی و حقیقی دارند.
یکی از شاگردان امام صادق (ع) از آن حضرت پرسید: چرا عرفات به این نام نام گذاری شده است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «هنگامی که جبرئیل در روز عرفه، ابراهیم خلیل (ع) را به سوی بیابان عرفات حرکت داد، در آن جا به ابراهیم (ع) گفت: «اعترف بذنبک واعرف مناسکک؛ (7) به گناه خود در پیش گاه خدا اعتراف کن، و برنامه های حج را بشناس.»
ابراهیم (ع) به این سخن توجه کرد و عالی ترین مراحل عرفان نظری و عملی را در آن بیابان بی آلایش پیمود، و فارغ التحصیل این مدرسه شد. آری این است روح حج ابراهیمی، و این است راز شعارها و فریادهای ضدامریکایی حاجیان ایرانی در آن سرزمین، چرا که شیطان را در آن جا شناخته اند؛ خدا و خود را نیز شناخته اند، در آن جا آماده می شوند تا با عزمی راسخ به سرزمین منی بیایند و نمادهای شیطان را سنگ باران کنند، و عملا در جبهه پیکار شدید با مظاهر شیطانی قرار گیرند، چرا که فهمیده اند تا شیطان را نکشند هرگز به سعادت ابدی که هدف اصلی حج است، نخواهند رسید.
در تاریخ زندگی درخشان حضرت رضا (ع) آمده: در یکی از سفرهای حج، آن حضرت در عرفات با حال مخصوصی در مورد برمکیان (که همه امور کشور اسلامی در عصر سلطنت هارون، در دست آن ها بود) نفرین کرد، و در همان جا، به یکی از یاران که از حال مخصوص آن حضرت پرسیده بود، فرمود: «من مشغول نفرین کردن بر برمکیان بودم، به خاطر آن ستم هایی که آن ها بر پدرم روا داشتند، خداوند نفرین مرا در مورد آن ها به استجابت رسانید.» (8)
آری، یکی از شناخت ها در بیابان عرفات، دشمن شناسی و نفرین بر دشمن است. در این جا این مطلب را با فرازی از دعای پرمحتوای امام حسین (ع) که در صحرای عرفات خواند به پایان می بریم: «اللهم اجعل غنای فی نفسی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والنور فی بصری، والبصیرة فی دینی... وانصرنی علی من ظلمنی ، و ارنی فیه ثاری و مآربی واقر بذلک عینی؛ (9) خدایا! خصلت بی نیازی را در جان و روانم و یقین را در قلبم، و اخلاص را در عملم، و نور را در چشمم، و شناخت و تیزبینی را در دینم قرار بده، و مرا بر آن کسی که به من ظلم کند پیروز گردان، و انتقامم را از او بگیر، و آرزوهایم را در مورد سرنگونی او برآور، و با این کار چشم و دلم را شاد گردان.»
امام حسین (ع) با این گونه توحید و شناخت و عرفان عالی به سوی منی حرکت کرد و به مصاف با نمودهای شیطان (جمرات) رفت، و چنین بود که نهضت عظیم و ماندگار عاشورا را آفرید که از آن نهضت عظیم، نهضت های دیگر آفریده شدند و می شوند.
مشعر و منی ؛ دو جبهه بزرگ پیکار و ایثار
پس از شناخت ها و یافته ها که در عرفات نصیب حاجی شده، و وجودش از عرفان و معرفت جوشان شد، به فرمان الهی با همراهان به سوی مشعر الحرام که بین عرفات و منی قرار گرفته شبانه حرکت می کند، خداوند این حرکت را چنین بیان کرده می فرماید: «فاذا افضتم من عرفات فاذکروا الله عند المشعر الحرام؛ (10) و هنگامی که از عرفات کوچ کردید خدا را نزد مشعرالحرام یاد کنید.»
جمله افضتم از افاضه به معنای جوش و خروش است، این تعبیر بیان گر آن است که شما از عرفات همچون لشگر پراکنده و کست خورده متفرق نشوید، بلکه همچون آب چشمه ای جوشان و خروشان با جوش و خروش همراه کوله باری از فیض عرفان سرشار و آزادگی حرکت کنید، حرکت به سوی منی که باید شب را در آستانه منی ؛ یعنی در سرزمین مشعر که نام دیگرش مزدلفه است درنگ نمایید، مشعر از شعور گرفته شده؛ یعنی این دومین درنگ در بیابانی است که مشعرالحرام نام دارد، آن جا شعور گاهی است که بی شعوری در آن حرام است. جای باریک بینی و موشکافی و دقت است، که حاکی از شناخت های دقیق می باشد. در آن جا باید شعور دقیق یافت و با این شعور به خدا پیوست، به این ترتیب شناخت نارسیده عرفات در کنار شعورگاه و باریک بینی مشعر تکمیل می شود. در این جا شناخت نارسا پذیرفته نیست، باید تکمیل گردد. عرفات مرکز نمایش شناخت ها بود، نه انتخاب آن ها، ولی در این جا باید با باریک بینی، خوب ترها را برگزید، خوب و خوب ترها را غربال کرد، و راه های کج را طرد نمود، و برای حرکت در مسیر الهی آماده شد. باید در تاریکی شب در همین مشعر تیرهایی از ریگ های آن جا را فراهم کنیم چرا که پس از طلوع آفتاب، باید به جنگ شیطان برویم و جمره را که نمود شیطان است سنگ باران کنیم، با این شعور و تصمیم به سوی سرزمین منی حرکت می کنیم، تا نمود و سپس نمودهای شیطان را از وجود خود طرد نماییم، باید به طور کامل متوجه باشیم که گلوله به هدف بخورد، و تا به هدف نخورده دست برنداریم تا اطمینان یابیم که «هفت » تیر ما به هدف رسیده است، گرچه هفتاد تیر بزنیم باید یقین کنیم که از این هفتاد تیر، «هفت » تیر آن به پیکر شیطان خورده است.
پس از این موفقیت، در حالی که به طور قاطع شیطان را از خود رانده ایم، خود را برای یک ایثار بزرگ و قربانی و فداکاری، آماده می سازیم، از آن جا به قربان گاه می رویم، تا قربان کنیم چرا که روز عید قربان و روز اثبات رحمان، پس از نفی شیطان است.
این جا سرزمین منی است؛ یعنی سرزمین تحقق آرزوها است، حاجیان یکتاپرست پس از پیمودن مراحل متعدد حج، اکنون به این جا آمده اند تا به آرزوها و اهداف خود دست یابند، آرزوی بزرگ آن ها ترور شیطان بزرگ (جمره اولی) و سپس تثبیت ایمان کامل به خدا است، چرا که:
آئینه شو جمال پری طلعتان طلب
جاروب کن تو خانه سپس میهمان طلب
باید نخست با پاک سازی از پلیدی های شیطان، روح و روان را صاف و آماده کرد، سپس طلعت نورانی الهی را در آن جایگزین نمود و چرا که تا دل از نواهی مبرا نشود، هرگز نمی تواند آینه نور الهی گردد.
پس از این مرحله سرشان را می تراشند یا اندکی از ناخن یا موی شارب خود را می گیرند، به امید آن که گناهشان ریخته شد، و از هرگونه پلیدی پاک و پاکیزه شدند.
حاجیان، پس از این مراحل به سوی مکه حرکت نموده و به طواف خانه خدا می پردازند، و پس از هفت بار طواف، دو رکعت نماز در مقام ابراهیم به جا می آورند و سپس هفت بار بین صفا و مروه را سعی می نمایند و پس از آن به طواف نساء و انجام نماز آن پرداخته، آن گاه به منی برمی گردند تا شب 11 و 12 ذی حجه را در منی بمانند، این بار در روز یازدهم و دوازدهم باز به جبهه شیطان می روند و هر روز به سه جمره به نام های جمره اولی، جمره وسطی و جمره عقبه به هر کدام هفت سنگ بزنند، و برای آخرین بار آن سه نماد شیطان را سنگباران کنند، این سه جبهه دارای سوء سابقه هایی است چرا که مدفن سه جاسوس ضد پیامبر یا جایگاه سه بت و جولان گاه شیطان در حساس ترین امتحان ابراهیم خلیل (ع) است، که در ماجرای قربان کردن اسماعیل (ع) بر سر راه ابراهیم (ع) و اسماعیل و هاجر مادر اسماعیل (ع) آمد، و در هر سه بار، توسط ابراهیم و اسماعیل و هاجر، با شلیک هفت گلوله سنگ رانده شد، و به این ترتیب این خانواده آزاده سه نفری، درس بزرگ پیکار با شیطان و ایثار و قربان شدن در راه خدا را به همه جهانیان برای همیشه تاریخ آموختند که به طور فشرده نظر شما را به داستان پیکار آن ها با شیطان جلب می کنیم:
ابراهیم (ع) فرزند دل بندش اسماعیل را بسیار دوست داشت. روزی دید اسماعیل (ع) که قامتی زیبا و رعنا داشت، از صحرا که برای شکار رفته بود بازگشت، قلب ابراهیم (ع) با این دیدار، سرشار از مهر و علاقه او شد، و زوایای دلش پر از محبت او گردید، چرا که داشتن چنان فرزند با کمال و با جمال به راستی مایه افتخار و عزت پدر است. خداوند خواست ابراهیم (ع) را در همین حبت سرشار، بیازماید. شب شد، ابراهیم (ع) به بستر خواب رفت، همان شب در عالم خواب دید که خداوند می فرماید: «ای ابراهیم! خداوند فرمان می دهد که باید اسماعیل را قربان کنی.» (11) وقتی که ابراهیم (ع) بیدار شد در فکر فرو رفت که آیا خواب او رحمانی است یا وسوسه دیگری در کار است، شب دوم و سوم نیز همین خواب را دید، دریافت که خواب حقیقی است، تصمیم گرفت که اسماعیل را به قربان گاه برای قربان کردن ببرد، شیطان بر سر راه او آمد و بی امان او را به وسوسه انداخت، و به او می گفت: «این خواب شیطانی است و از عقل دور است که انسان جوانش را بکشد و...» ابراهیم (ع) با پرتاب چند سنگ، شیطان را از خود دور کرد، شیطان از ابراهیم مایوس شد و به صورت پیرمردی به سراغ هاجر آمد و او را نیز به وسوسه انداخت، ولی هاجر در حالی که با پرتاب سنگ او را از خود دور می کرد، گفت: «هزار جان من و فرزندم فدای راه خدا باد! کاش هزار فرزند می داشتم و همه را در راه خدا قربان می کردم.» شیطان از او نیز مایوس شد و به سراغ اسماعیل (ع) آمد و خواست او را نیز با وسوسه های خود گمراه کند، ولی اسماعیل (ع) همچون پدر و مادرش، او را سنگ باران کرده و از خود راند، در حالی که می گفت: «اگر فرمان خدا است، در برابر فرمان او باید تسلیم بود.» (12) سرانجام همراه پدر به قربان گاه رفت، و به تعبیر قرآن با صراحت به پدر عرض کرد: «یا ابت افعل ماتؤمر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین؛ (13) ای پدر! آن چه را از سوی خداوند فرمان داده شده ای انجام بده که به زودی مرا در اجرای فرمان خدا صبور و مقاوم خواهی یافت.»
ابراهیم (ع) اسماعیل را به قربان گاه برد، و در آن جا اسماعیل را بر زمین خوابانید که قربان کند، حتی کارد تیز را بر گلوی او نهاد، در همین هنگام ندای الهی به گوشش رسید که هان ای ابراهیم! فرمان خدا را با عمل تصدیق کردی، در همین هنگام گوسفندی از جانب خداوند برای ابراهیم (ع) آورده شد، ابراهیم (ع) ندای دیگری شنید که از اسماعیل (ع) دست بردار و به جای او این گوسفند را قربان کن، و به این ترتیب ابراهیم (ع) در یک امتحان بزرگ الهی قبول گردید (14) و خاطره اخلاص، ایثار و جهاد اکبر او درس سازنده و بزرگی برای انسان ها در همه زمانها و مکان ها گردید.
------------------------------------
پی نوشت ها :
1) اعراف (7) آیه 179.
2) این مطلب با توجه به این که حج (به کسر حاء) در اصطلاح ادبی، مصدر است، به دست می آید. (علامه طبرسی، مجمع البیان، ج 1 و2، ص 476)
3) ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 184.
4) کهف (18) آیه 104.
5) علامه مجلسی، بحار، ج 71، ص 327.
6) همان، ج 99، ص 323.
7) همان، ص 253.
8) علامه مجلسی، بحار، ج 49، ص 225.
9) مفاتیح الجنان، ص 436.
10) بقره (2) آیه 198.
11) صافات (37) آیه 102.
12) علامه طبرسی، مجمع البیان، ج 7، ص 452، ملا احمد نراقی، معراج السعادة، ص 491.
13) صافات (37) آیه 102.
14) همان، آیه 105 تا 107.