تبليغ، علم و عمل
احمد صادقى اردستانى
كار مبلغ دين در واقع اجراى دو موضوع واجب "امر به معروف و نهى از منكر" است، كه يكى از شرايط وجوب اين واجب، علم و دانايى نسبت به موضوع معروف و منكر و موارد و مراحل آن است، و نظريه فقهاى عظام نيز عموماً چنين است.[1]
امام خمينى(ره) نيز مى فرمايد:
"والعلم شَرْطُ الوجوب كالاستطاعةِ فى الحج"[2]؛
علم و دانايى شرط واجب شدن امر به معروف و نهى از منكر است، همانطور كه استطاعت و توانايى (مادّى و انسانى) شرط وجوب حج مى باشد.
يعنى، همانطور كه اگر براى حج استطاعت حاصل نشود، حج واجب نمى شود، يك مبلغ نيز اگر خود را به سلاح علم و دانش مجهز نگرداند، تبليغ براى او واجب نخواهد بود.
در رساله هاى عملى هم مى خوانيم: كسى كه مى خواهد امر به معروف و نهى از منكر كند، بايد معروف را از منكر تشخيص دهد (اين تشخيص هم طبيعى است كه مطالعه و تحقيق و بالأخره علم و دانش مى خواهد) پس جاهل به معروف و منكر حق ندارد، بلكه نمى تواند امر به مع روف و نهى از منكر كند.[3]
روى بيان اخيرالذكر (اضافه بر فتواى امام"ره"، كه اگر علم نباشد، وجوب امر به معروف و نهى از منكر تحقق پيدا نمى كند) مطلب ديگرى به دست مى آيد، كه نه تنها تكليف واجب از گردن چنين كسى برداشته مى شود، بلكه مبلغ اگر اهل علم و دانش نبوده، و از تشخيص و تبيين احراز موضوع و مراحل آن ناتوان باشد، اصولاً تبليغ وى گناه است و او با اين عمل گناهكار خواهد بود، زيرا، فتوا بيان مى داشت "جاهل به معروف و منكر حق ندارد، بلكه نمى تواند امر به معروف و نهى از منكر كند".
بنابراين، مبلغى كه مى خواهد تبليغ اسلامى داشته باشد، بايد مقررات اسلامى را، به طور آگاهانه، يعنى در مراحل مختلف اعتقادى، احكام، اخلاق و ساير مسائل حياتى اسلام، با دليل و برهان بداند.
از مجموع آيات و رواياتى كه تاكنون مورد بررسى قرار گرفت، به دست آورديم كه:
1 . براى انجام تبليغ صحيح و سازنده، داشتن علم و دانش لازم نسبت به مبانى و معارف اسلامى، ضرورى است.
2 . تبليغى كه براساس علم و دانايى صورت مى گيرد، سيره انبياى الهى محسوب مى گردد.
3 . از تبليغ بدون علم و دانش لازم، جهت دعوت به سوى حق، نهى به عمل آمده است.
و اين جهت هم، يك واقعيّت علمى و بديهى است كه، براستى كسى كه براى پزشكى، و فقه و دين، آگاهى لازم، و تخصص كارساز را ندارد، نمى بايست اقدام كند، زيرا از اين ناحيه ضرر و زيان متوجّه فرد و جامعه مى گردد. بنابراين، در توضيح مواردفوق، توجّه به اين نكات ضرورى خواهد بود:
1 . تبليغ با دليل و برهان
اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت، كه ضرورى است، علم و دانش يك مبلغ به قدرى گسترده باشد، كه بتواند براى بيان و ادعاى خود، دليل و برهان اقامه كند.
توجه به اين معنى هم لازم است، كه لزومى ندارد، براى همه مطالب خود دليل قرآنى داشته باشيم، زيرا همه دلائل و مطالب در قرآن نيست، قرآن كريم اصولاً و عموماً كليات را بيان مى كند، و بسيارى از جزئيات و فروع در قرآن نيست، بلكه آن را روايات و سنّت بيان مى دارد. مثلاً نماز ظهر چهار ركعت و نماز صبح دو ركعت و نماز مغرب سه ركعت، اين در قرآن نيست!
اينگونه مطالب را عموماً فقه به استناد سنّت بيان مى كند. امّا در قرآن آياتى داريم، كه دستور مى دهد، اطاعت رسول هم مانند اطاعت خدا واجب است، و اگر چيزى را قرآن صريحاً و دقيقاً بيان نفرموده، امّا پيامبر آن را بيان مى كند، و به آن دستور مى دهد، يا نهى مى كند، اطاعت آن بر امّت واجب است.
قرآن در اين باره مى فرمايد:
"وما اتىكم الرّسول فَخُذُوهُ وما نهىكم عَنْه فَانتهوا"[4].
آنچه را پيامبر براى شما مى آورد، بگيريد و به كار ببنديد، و از آنچه شما را منع مى كند، خوددارى نماييد.
پس يك مبلغ، در مسير تبليغ و محاورات خود، بايد اين قاعده را رعايت كند، و پيوسته براى مدعاى خود، با دليل قرآنى و حديثى و گاهى از دلائل عقلى استفاده كند، چه اينكه تبليغ بدون دليل، و مدعاى بدون برهان عموماً اوقع فى النفوس نمى شود، و نتايج سازنده اى هم به دنبال نخواهد داشت.
2 . سفارش به آموزش علم و دانش
اگرچه در اسلام، آموختن علم و دانش، به بيان پيغمبر(ص) با عبارت: "طلب العلم فريضة على كلّ مسلم"[5] بر همه افراد مسلمان واجب و لازم شمرده شده، و همه مسلمانان بايد عالم و دانا و آگاه باشند، امّا اين ضرورت براى مبلغين و كسانى كه مى خواهند، عهده د ار معرفى اسلام باشند، بيشتر و حساس تر مى شود، و اولياى گرامى اسلام نيز بر اين معنى توصيه و تأكيد بيشتر دارند، زيرا كسى كه در اين قلمرو به آموختن علم و دانش اقدام مى كند، داراى مقام انسانى بلندى مى گردد.
امام صادق(ع) فرمود:
"مَنْ تَعلّم العلم وعَمِلَ بِهِ وعلّم للّه دُعِىَ فى ملكوت السّموات عظيماً"[6].
كسى كه علم بياموزد، و بدان عمل كند و دانش خود را هم براى خدا به ديگران بياموزد، چنين كسى در ملكوت آسمانها، بزرگوار و بلندمقام شمرده مى شود.
بر پايه اين روايت، اولاً علم براى عمل است، و ثانياً معيار ارزشى آن هم عبارت است از، براى خدا آموزش دادن، و چنين علمى است كه، با توجّه به مورد عمل واقع شدن، داراى آثار سازنده مى گردد، و با توجّه به براى خدا بودن، معنويت و تكامل مى آفريند، كه به بيان روايت، همان مقام عظيم خواهد بود، و اين مقام عظيم هم، براساس تشخيص و تعيين افراد بشر نيست، براى مقامى است كه، ملكوتيان و سماواتيان آن را عظيم شناخته و آن را با شخصيت و فوق العاده به حساب مى آورند.
پيامبر اسلام نيز فرموده:
"ما أهدى امرئ مسلم إلى اَخيهِ هديّة اَفضلُ مِنْ كَلمة حِكمةٍ يزيد اللّه بها هدى ويردّه عن رَدى"[7]؛
هيچ مرد مسلمانى هديه اى به برادر مسلمان خود نداده، كه آن هديه برتر از آموختن كلمه حكمت به او باشد، تا به وسيله آن كلمه حكمت، خداوند هدايت او را افزون گرداند، و نيز بدين وسيله او را از پستى و فلاكت بازدارد.
ملاحظه كنيد، هديه اى كه در اين بيان به عنوان يك "هديه افضل" مطرح شده، از نوع هداياى مادّى و زودگذر دنيايى نيست، كه افراد عادّى در شرايط عادّى آن را به يكديگر اهدا مى كنند، بلكه موضوع آموختن و آموزاندن حكمت است، كه موجب هدايت انسان و نجات او از پستى، فرومايگى، انحطاط و رذالت او مى شود، و بالاخره حكمت آموزى "هديه افضل" است.
اين دليل اوّل ما، كه عقيده داريم، در قلمرو تبليغ، و بلكه در سطح عموم، اسلام به آموختن و آموزاندن علم عنايت خاصّى دارد، و به طور كلّى مى خواهد سطح فرهنگى جامعه را بالا ببرد، و اين نكته ها را، طبعاً هر مبلغى نيز بايد در مسير مسئوليّت خود، دقيقاً م وردتوجّه قرار دهد.
3 . تبليغ عالمانه عمل انبياست
مطلب ديگرى كه از نظر روايت، در برخورد با مبلغ براى تبليغات سازنده، به عنوان يك شرط تشويق آميز مطرح شده، اين است كه اگر يك مبلغ علم بياموزد و آگاهانه و عالمانه به تبليغ اسلام بپردازد، كار او، كار پيامبرگونه قلمداد مى شود.
پيامبر اسلام مى فرمايد:
"من جاء ه الموت وهو يطلب العلم ليحيى به الاسلام، كان بينه وبين الانبياء درجة واحدة فى الجنّة"[8]؛
كسى كه در بستر مرگ قرار گيرد، و در حال كسب علم و دانايى باشد، بدين منظور كه با علم و دانش خويش و با تبليغ خود اسلام را احيا كند و انتشار دهد، در بهشت جاودان ميان چنين كسى و پيامبران يك درجه فاصله بيشتر نخواهد بود.
بنابراين، كسى كه براى آموختن علم اقدام مى كند، و انگيزه وى نيز از كسب علم و دانش احياى اسلام است، اضافه بر اينكه اهل بهشت خواهد بود، عمل او عمل انبيا محسوب مى شود، و به مقام عظيم معنوى آنان نيز نزديك مى شود.
"ابوريحان" در آستانه مرگ
ابوريحان بيرونى، محمد بن احمد، سوم ذيحجه 362 هجرى در خوارزم، كه بعد به "بيرون" معروف گرديد، و نزديك شهر "كاث" كه در كرانه راست "جيحون" در تركمنستان كنونى قرار دارد به دنيا آمد. و در سال 422 هجرى در حالى كه 60 سال عمر كرده بود، در "غزنه" زندگى ر ا بدرود گفت.[9]
ابوريحان، منجم، پزشك، رياضى دان، جغرافى دان، و مورخ بزرگى بود، كه درباره او گفته اند: هيچگاه قلم را از دست، و كتاب را از نزد خويش جدا نكرد،[10] هرگز دست و چشم و فكر او از عمل باز نايستاد، و دائم در كار و تلاش بود، فقط در سال دو روز "نوروز" و "م هرگان" را براى استراحت تعطيل مى كرد.[11]
اين دانشمند بزرگ مسلمان كه در قرن سوم هجرى زندگى مى كرد، يكصد و چهل و شش كتاب، در زمينه طب و رياضيات، هندسه و نجوم و تاريخ و جغرافيا تأليف كرده[12] كه تاكنون بيست جلد آن يافت شده و طبع گرديده[13] و مهمترين آنها را "آثار الباقيه من قرون الخال يه" در نجوم و كتاب "تحقيق ماللهند" در تاريخ را مى توان نام برد.
به هر حال، اين دانشمند بزرگ، كه آنگونه عمر پر بركت خويش را در راه علم و دانش صرف كرد، كار دانش آموزى و گشودن گرههاى مجهولات را تا آن لحظه اى كه جان در بدن داشت رها نكرد.
و آنطور كه نوشته اند، در حالى كه در بستر مرگ قرار داشت، دانشمند بزرگ "ابوالحسن على بن عيسى" يكى از ياران وى، به عيادت او رفت. "ابوريحان" پس از مراسم احوالپرسى، از آن عالم سؤال كرد: راستى نتيجه موضوع علمى "جدّات فاسده" كه (يكى از مسائل ارثى مورد بحث در ميان اهل سنّت است)[14] چه شد؟
ابوالحسن، با توجه به وضع نامساعد مزاجى "ابوريحان" و در عين حال مطرح كردن يك بحث علمى تعجب كرد، و گفت: با اين حال و در اين وقت، اين چه سؤالى است؟!
ابوريحان گفت: قبل از اينكه بميرم، اگر اين موضوع علمى برايم روشن شود، و آن را بفهم بهتر خواهد بود!
ابوالحسن مى گويد: بحث علمى نزد ابوريحان مطرح و روشن شد، و من پس از خداحافظى او را ترك كردم، امّا هنوز درست از خانه خارج نشده بودم كه صداى شيون و ناله از داخل خانه بلند شد، و ابوريحان، جان به جان آفرين تسليم كرد![15]
بارى، پيامبر عاليقدر اسلام هم، در مقام تشويق به آموختن علم و دانش، به منظور هدايت و ارشاد ديگران مى فرمايد:
"من خرج يطلب باباً من العلم ليردّه به باطلاً الى حقّ وضالّا الى هدى، كان عَملُه كَعبادة اَربعينَ عاماً"[16].
باز هم آموختن علم در اسلام، به عنوان يك وسيله و نردبان، براى تعالى و عروج به يك هدف مقدس مشخص مى شود، آن حضرت مى فرمايد: كسى كه از خانه خود جهت آموختن علم و دانش خارج شود، تا بدين وسيله بتواند موضوع باطلى را به حق برگرداند، و گمراهى را به هداي ت برساند، عمل او مانند عبادت چهل سال ارزش و اهميّت خواهد داشت.
مرحوم علامه "امينى" حدود 30 سال در كشورهاى مختلف اسلامى مسافرت و تلاش داشت و رنجها كشيد و مشكلات ديد، تا توانست، يازده جلد كتاب كم نظير "الغدير" را بنويسد.
مرحوم "سيد شرف الدين جبل عاملى" حدود چهل سال تحقيق و سياحت در كشورهاى لبنان و هند و پاكستان و مصر و تركيه و عراق، انجام داد، تا توانست كتابهاى: المراجعات، والفصول المهمه، و ساير كتب ارزشمند خود را به نگارش درآورد.
مرحوم "محدث قمى" ساليان زيادى رنج و تلخى تحقيق و سفر را بر خود هموار كرد، تا توانست مفاتيح الجنان، منتهى الآمال، نفس المهموم، انوار البهيه، سفينة البحار، مقامات العليه، الكنى والالقاب، و ساير كتابهاى پرارزش خود را تصنيف و تأليف نمايد. فرزند بزرگ آن مرحوم حاج "ميرزا على محدث زاده" بالاى منبرى در قم مى گفت: پدرم گاهى در اثر نداشتن كتاب و امكانات، ناچار مى شد، براى استفاده از كتابخانه هاى تهران، مدّت نُه روز فاصله رفت و برگشت قم و تهران را طى كند و گاهى در آن سن و سال پياده سفر مى كرد!
بنابراين، براى تبليغ و ارشاد، خواه به وسيله زبان صورت گيرد، يا به وسيله قلم و نوشتار، علم و دانش لازم است، و آموختن علم و دانش هم بدين منظور، به قدرى موردتشويق و تكريم اسلام واقع شده، كه ارزش آن مانند عبادت چهل سال خواهد بود.
4 . منع تبليغ ناآگاهانه
برخورد ديگرى را كه اسلام، در ارتباط با روش صحيح تبليغى دارد، اين است كه از تبليغى كه بدون علم و دانش، و بدون منطق و برهان باشد، بمنظور پيشگيرى از خطرات و گاهى ضايعات جبران ناپذير ناشى از آن جلوگيرى كرده است!
البته بايد توجّه داشت، در اسلام از قضاوت بدون علم، شهادت بدون علم، فتواى بدون علم و خلاصه هرگونه ادعاى بدون علم منع به عمل آمده است. در موضوع تبليغ بدون علم هم متون خاصّى داريم، از برخى كليّات قرآنى نيز اين معنى استفاده مى شود، و موردتبليغ را ه م به عنوان مصداقى از مصاديق آن كلّى قرآنى، مى توان به حساب آورد.
قرآن مى فرمايد:
"لا تَقْفُ ماليس لك به لم، اِنّ السّمع والبصر والفؤاد كلُّ اولئك كان عنه مسئولاً"[17]؛
بدانچه علم ندارى تكيه و اعتماد مكن، چه اينكه وسيله شنوايى و بينايى و دلها، همه سراسر مورد مؤاخذه و بازخواست قرار مى گيرند.
امام صادق(ع) نيز مى فرمايد:
"اِنَّ مَنْ اَجابَ فى كلّ مايُسئل عنه فهو المجنون!"[18]؛
به درستى كه، هركس در هر چه از او سؤال مى شود، جواب بدهد، وى مجنون خواهد بود.
از آيه اى كه ذكر شد و نيز بيان امام صادق(ع) به دست مى آمد، بيان و ادعاى بدون علم و دانش، مسئوليت و بازخواست و عقوبت به دنبال دارد، و نيز پاسخ دادن در همه چيز، با توجّه به اينكه عموماً افراد نمى توانند داناى به همه مسائل باشند، يك روش غيرمعقول و غيرمتعادل است، و سرانجام چنين روشهايى مورد انكار و انزجار و منع اسلام قرار گرفته است.
بنابراين، در اين بحث، يكى از شرايط تبليغ را كه مصداق اعلاى امر به معروف و نهى از منكر است، علم و دانايى، به موارد و مسائل لازم آن دانستيم، و براى كسب علم و دانش نيز به طور عموم در سطح جامعه و به طور خصوص در قلمرو تبليغ و ارشاد به سوى دين، گفتي م، اسلام به طور كلّى با سه راه وارد شده است:
نخست از آموختن و آموزش علم و دانش تجليل و تشويق به عمل آورده، آنگاه ارشاد و تبليغ را به عنوان هديه معنوى و عبادت بزرگ و عمل پيامبرگونه محسوب داشته، و سپس از موضعگيريهاى ناآگاهانه و بدون منطق و علم و دانش نهى به عمل آورده و آن را روشى غيرمعقول و مجنونانه پنداشته است. علت جهت اخير هم روشن است، زيرا افراد ناآگاه عموماً در برخوردهاى خود، يا گرفتار افراط كارى مى شوند، يا به وادى تفريط گرفتار مى گردند!
امام على(ع) هم مى فرمايد:
"لايُرى الجاهل اِلّا مُفرِطاً او مُفرَطاً.[19]
افراد جاهل و نادان در هر كارى ديده شوند، يا تندروى مى كنند، يا كندروى و واماندگى دارند.
اين معنى هم روشن است كه، افراط و تفريط در امور تبليغى، كه رسالتى است فرهنگى، و بايد كار فرهنگى با دقت و ظرافت انجام گيرد، اگر افراط و تفريط آن را به اخلال و نابسامانى كشاند، از اين ناحيه زيانها و ضربه هاى جبران ناپذيرى براى جامعه به وجود خواهد آ مد!
نقش عمل "مُبلّغ" در كارآيى "تبليغ"
"يا ايها الّذين آمنوا لِمَ تقولون مالا تفعلون كبر مقتاً عنداللّه أن تقولوا مالا تفعلون"[20].
موضوعى كه قرار شده در اين بحثها مطرح شود، و براى همه ما هم مفيد است "روشهاى تبليغاتى در اسلام" است. اما قبل از اينكه وارد اصل موضوع بشويم و روشها را بررسى كنيم، مناسب است، شرايط تبليغ را بيان كنيم، چون شرط هميشه جنبه مقدمه اى دارد و روش جزو موضو ع و محتوا خواهد بود.
از آيات قرآن و احاديث دينى استفاده مى شود: مبلغ قبل از شروع به تبليغ بايد به دو سلاح مجهز باشد: يكى سلاح "علم" و ديگرى سلاح "عمل" است.
در اين جلسه، موضوع "عمل" را مطرح مى كنيم، كه يكى از شرايط زيربنايى تبليغ براى هر مبلغ دين است.
يكى از آيات قرآن در اين زمينه، آيه اى است كه در بالا تلاوت شد، مى فرمايد:
اى اهل ايمان! چرا مى گوييد چيزى را كه خود به آن عمل نمى كنيد؟ چرا ادعا مى كنيد چيزى را كه خود اهل آن نيستيد؟!
"كبر مقتاً عنداللّه اَن تقولوا مالا تفعلون".
"مَقْتَ" يعنى غضب و خشم، كبر مقتاً، يعنى بزرگ است خشم و غَضب خداوند، كه به خاطر اين نوع عمل شما برانگيخته مى شود!
نتيجه آيه اين مى شود، كه مبلغ اگر اهل حرف و اهل گفتار باشد، و اهل عمل نباشد، عمل او، موجب برانگيختن خشم الهى مى گردد! و اين گناه بسيار بزرگ و سنگينى است و خشم خدا را سخت به خروش مى آورد، كه شما اهل گفتار باشيد نه اهل عمل!
باز نتيجه ديگرى كه از اين آيه مى گيريم، اين است كه تبليغ بدون عمل، اضافه بر اينكه تأثير لازم را ندارد، عبادت و اطاعت هم محسوب نمى شود، بلكه موجب خشم و تنفر الهى هم از چنين مبلغى مى گردد! و خداوند مبلغى را كه اهل عمل نيست مورد سرزنش خود قرار مى دهد!
بنابراين، در زمينه تبليغات اسلامى، و آنچه به عنوان يك شرط ضرورى بر هر مبلغى لازم شمرده مى شود، اين جهات مهم مى بايست مورد توجه قرار گيرد:
1 . تبليغ بايد با عمل همآهنگ باشد.
2 . تبليغ بدون عمل تأثير كامل ندارد.
3 . تبليغ بدون عمل موجب دورى از خدا مى شود!
4 . مبلّغى كه عمل ندارد، كارش بيهوده است!
5 . تبليغ بدون عمل موجب افسوس در روز قيامت مى گردد!
و اكنون توضيح محورهايى كه عنوان شد:
الف) هماهنگى عمل با گفتار
در باره اينكه تبليغ بايد با علم همآهنگ باشد، دستورهاى فراوانى داريم، از جمله اينكه، امام صادق(ع) مى فرمايد:
"كونوا دعاة النّاس بغير السنتكم ليروا منكم الورع والاجتهاد والصّلاة والخير وإنّ ذلك داعية"[21]؛
يعنى، شما دعوت كنندگان و مبلغان مردم باشيد، اما تبليغ زبانى نداشته باشيد، تبليغ شما به غير از زبان باشد، يعنى تبليغى عملى داشته باشيد. عمل شما تبليغ باشد، آن هم در اين جهت كه: ببينند مردم از شما "ورع" و "تقوا" را ببينند و اجتهاد و كوشش شما را ب بينند، كه نهايت كوشش و تلاش خود را براى مسئوليتى كه به عهده شما محول شده انجام مى دهيد. زيرا اين اجتهاد و اين كوشش در راه اداى وظيفه، بهترين روش تبليغ است، براى آن هدفى كه مبلغ دارد.
نماز شما هم غير از عبادت، يك نوع عملى است كه مى تواند تبليغ دين باشد و براى هدف شما مؤثر و سازنده خواهد بود.
از جمله تعبيراتى كه، درباره نماز داريم، در زيارت وارث هم آمده: "أشهد انّك قد اَقمت الصّلاة" شهادت مى دهم كه تو اى حسين(ع) نماز را اقامه كردى، نفرموده كه شهادت مى دهم كه نماز خواندى، قرأت الصلاة، يا بگويد: أشهد أنّك قد صلّيته؛ شهادت مى دهم كه تو نماز گزاردى.
يعنى، اين دو تعبير را به كار نبرده است، بلكه اَقمت الصَّلاة گفته شده، يعنى نماز را به پا داشتى، نماز را زنده كردى، به نماز جلوه و حركت و جهت دادى و نماز واقعى خواندى، نمازى كه مردم مسلمان و پيروان شما بفهمند كه نماز صِرف يك سلسله حركات بى روح نيست، بلكه نمازى زنده و پاينده است كه محتوا داشته و موجب سازندگى فرد و اجتماع باشد.
"والخير" مردم خير و نيكى را بايد در كار مبلغ مشاهده كنند، فكر خير و دلسوزى خير را در عمل شما ببينند، ببينند آدم خيرانديش و نيكوكارى هستى در ابعاد مختلف، اين خصلت را بايد از مبلغ در عمل ببينند تا مردم تبليغ را بپذيرند.
وانّ ذلك داعية، تبليغ واقعى براى اسلام اين گونه دعوت است، كه بدون زبان بوده و مبلغ با اعمال مثبت و حركات و فعاليتهاى عينى خود، مبلغ دين خداوند باشد.
داستان پزشك بى عمل!
عالم، طبيب روحانى جامعه بشرى است. و پزشك مصلحى است كه بيماريهاى جسمى افراد را مداوا و معالجه مى نمايد. به همانگونه كه اگر عالم و مبلغ دين در وعظ و ارشاد و اصلاحگرى خويش نخست به آنچه مى گويند عقيده و عمل نداشته باشند، تبليغ آنان كارسازى كامل را ندارد، پزشك نيز اگر عقيده و ارزش براى درمان خود احساس نكند، و علم خود را با عمل همراه نسازد، گاهى عكس العمل سوء و رسوايى به دنبال دارد!
به همين دليل در زمينه همآهنگى علم با عمل، در مورد معالجه بيماريهاى جسمى و فيزيكى افراد جامعه، كه گاهى ارتباط روانى هم خواهد داشت، ضرورت احساس مسئوليت و تلاش مؤثر لازم دانسته شده است.
امام على(ع) فرموده: "من تطبّب فليتّق اللّه، ولينصح، وليجتهد"[22]؛
هر كس مى خواهد به حرفه مقدس پزشكى اقدام كند، و بيماران را معالجه نمايد، مى بايست سه موضوع مهم را رعايت نمايد: 1 . تقوا پيشه كند، و در حال معالجه و درمان بيماران، خدا را بر عمل خويش حاضر و ناظر ببيند.
2 . حتماً از راهنمايى، نصيحت و دلسوزى و خيرخواهى نسبت به مريض غفلت نورزد.
3 . براى بهبودى و معالجه بيمار تحت اختيار خود، نهايت سعى و كوشش و فداكارى را مبذول دارد.
آرى، براساس همين احساس مسئوليت سنگين است كه پزشك قبل از اقدام به مداوا و معالجه مى بايست علم و دانش لازم را براى اين كار داشته باشد، تا مرتكب اشتباه و خسارت مالى و جانى نسبت به بندگان خداوند نگردد.
پيامبر اسلام فرموده است: "مَن تَطبّب ولا يُعلم منه طبّ قبل ذلك، فَهو ضامن"[23]؛
هركس براى طبابت اقدام كند، در حالى كه قبلاً به دانش و عنوان طب شناخته نشده باشد، هرگونه زيان و صدمه اى به كسى وارد آورد، مسئول و ضامن خواهد بود.
به هر حال، ضرورت علم و عمل براى هر مداواگر و مصلحى اجتناب ناپذير است، و تأثير عمل هر راهنمايى هم در سازندگى ديگران نقش بسزايى دارد.
اما داستان "پزشك بى عمل" از اين قرار است، كه در سالهاى قبل از انقلاب، معروف بود، در يك مجمع دينى و علمى، پزشكى طى يك سخنرانى بسيار مهم و جذاب، از مصرف مشروب و "ميگسارى" و زيانهاى مختلف اخلاقى و بهداشتى و اجتماعى آن، مطالب بسيار ارزشمند علمى و ت كان دهنده ايراد كرد، و همگان را تحت تأثير قرار داد!
اما متأسفانه خود در جايى ديده شد كه على رغم آن همه دانايى به زيان مشروب الكلى، اقدام به ميخوارگى نموده است، آن وقت با اين دوگانگى گفتار و رفتار، هم تأثير سازنده خود را روى افرادى كه تحت تأثير او قرار گرفته بودند، و آن عمل خلاف را مى ديدند، از بين برد، و هم براى خود رسوايى و شرمسارى تأسف بارى به وجود آورد!
ب) گفتار بدون عمل، تأثير ندارد
در اين باره هم خوشبختانه روايت بسيار ارزنده اى داريم، كه حتى مطلب را به صورت مثال و بيان يك تصوير ترسيم مى نمايد:
امام صادق(ع) مى فرمايد:
"العالم اذا لم يعمل بعلمه ذلّت موعظته عن القلوب كما يزلّ المطر عن الصّفا"[24]؛
عالم اگر به علم و دانش خود عمل نكند، موعظه هاى او از دلها مى لغزد و بر دل نمى نشيند، همانطور كه باران از كوه صفا مى لغزد و روى آن كوه صاف نمى ماند.
آب باران هميشه در گودالها و مكانهاى ناصاف جمع مى شود و مى ماند، و انسان و حيوان و درخت از آن استفاده مى كنند، اما روى صخره ها و كوهها، مخصوصاً كوه "صفا" كه كوه صافى بوده است، آب باقى نمى ماند!
آرى، اگر عالم علم و دانايى داشته باشد و به علم و دانايى خود عمل نكند، موعظه اى هم كه براى ديگران انجام مى دهد، اين موعظه از دلها مى لغزد و به دل نمى نشيند، در دل جذب نمى شود، دل آن را نمى فهمد، و آن را لمس نمى كند، همانطور كه باران روى كوه صفا مى ريزد و پايين مى رود، و يك ساعت بعد هم خشك مى شود! و ديگر اثرى از آب و رطوبت آن موجود نيست!
بارى، تبليغ بدون عمل، چنين ضررى دارد؛ بنابراين، اگر بخواهيم مبلغ اسلام باشيم، بايد در مرحله اوّل، خود عمل كنيم، تا تبليغ هماهنگ با عمل تأثير سازنده روى ديگران داشته باشد، در غير اين صورت، اگر "واعظان" جلوه و غوغاى ظاهرى داشته باشند، و چون به ج اى ديگر رفتند "آن كار ديگر" كردند، نه تنها تبليغ آنان مفيد و مؤثر نبوده، بلكه سبب "دفع" و فرارى دادن از دين هم مى گردد!
ج) تبليغ بى عمل، و دورى از خدا
اگر مبلغى براى اسلام تبليغ كند، امّا خود عمل نداشته باشد، از روايت استفاده مى شود كه وى نه تنها كارى نكرده، بلكه چون عالم بلا عمل بوده، تبليغ او موجب دورى از خدا مى شود، و اين كار او، خداوند را نسبت به چنين آدمى متنفر مى كند!
امام زين العابدين(ع) مطلبى را از انجيل نقل كرده و مى فرمايد:
"إنّ العالم اذا لم يَعمل بِعِلمه لم يزدد صاحبه اِلّا كُفراً ولم يزدد من اللّه الّا بُعداً!"[25]؛
به يقين عالم اگر به علم خود عمل نكند، براى چنين عالمى و براى چنين صاحب علمى اينگونه علم جز كفران نعمت چيزى ندارد، و علم او به كفر او افزوده مى كند، "لم يزدد صاحبه إلّا كفراً" براى او موجب كفر مى شود، "ولم يزدد من اللّه إلّا بُعداً"، براى او چيز ى از جانب خدا جز بُعد و دورى از خدا نمى آورد، و اين معنى به تجربه هم ثابت شده است، چه اينكه:
شكر نعمت، نعمتت افزون كند كفر، نعمت از كفت بيرون كند
كفر، نعمت از كفت بيرون كند كفر، نعمت از كفت بيرون كند
به هر حال اينگونه تبليغ براى او، و اينگونه سخنرانى كردن، و اين طور مطلب گفتن براى انسان، نتيجه اى جز كفر و دورى از خدا ندارد. البته اين را هم بايد توضيح بدهيم كه، كفر چند مرحله دارد:
به يك بيان بسيارى از مسلمانان كافرند، امّا نه آن كافرى كه نجس است و دست به او نمى شود زد. لغت كفر يعنى پوشش و "سرپوش گذاشتن"، به كافر هم كه كافر مى گوييم، به اين دليل است كه روى حق را مى پوشاند و چيز ديگرى را انتخاب مى كند، آن وقت كفر مراحلى دا رد، درجه درجه است، هر يك از ما ممكن است مرحله اى از كفر را داشته باشيم، يكى از مراحل كفر هم، كفران نعمت است، انسان بيايد روى واقعيّت هاى نعمت، سرپوش بگذارد و قدر آن نعمت را نداند، اين يك مرحله كفر است. اگر انسان از استعدادهاى خدادادش، از سلامتى اش، از ج وانى اش، از صدايش، از علمش، از دانايى اش و از قدرتش استفاده نكند، مرتكب يك مرحله از كفر شده، يعنى كفران اين نعمت كرده است!
اين مبلغ كه علم داشته و به علم خود عمل نكرده، روى آن علم و دانايى سرپوش گذاشته و مرتكب مرحله اى از كفر شده، اما اين كفرى كه نجس مى كند نيست، اين مرحله، يعنى دورى، و نتيجه دورى از خدا را كه مشاهده و ملاحظه كرده ايد، در زندگى افراد، چه عكس العملها ى ويران كننده و دردناكى به جاى گذاشته است!
د) تير به هدف نمى رسد!
اگر مبلغى اهل عمل نباشد، سلاح تبليغى او به هدف نمى رسد، در اين باره هم روايت مناسبى داريم و روايت بسيار جالبى هم هست، پيامبر اسلام مى فرمايد:
"يا اَباذر! مثل الّذى يدع بغير عمل، كمثل الّذى يرمى بغير وَتَرٍ"[26]؛
ابوذر يكى از اصحاب پيغمبر بود، و پيغمبر هم وصيت هاى زيادى به او دارد. پيغمبر به ابوذر مى فرمايد: قصه كسى كه مردم را به دين دعوت مى كند، امّا خود اهل عمل نيست، مانند كسى است كه تيراندازى مى كند، بدون اينكه كمانى داشته باشد، و درنتيجه تير او به هدف نمى رسد!
پس معلوم مى شود كه باز هم اهل عمل بودن يك ابزار قوى و يك اسلحه كارآيى است براى اينكه تبليغ ما به نتيجه و هدف برسد.
هـ ) تبليغ بدون عمل، و افسوس قيامت!
از امام باقر(ع) روايت شده است، كه به "خيثمه" يكى از ياران خويش فرمود:
"اَبْلِغ شيعتنا اَنّهُ لم يَنال ما عنداللّه إلّا بعمل، واَبْلغ شيعتنا اِنَّ اعظم النّاس حَسْرةً يوم القيامة، مَنْ وَصَفَ عدلاً ثمّ يخالفه الى غيره"[27]؛
اين پيام را به شيعيان ما برسان، به شيعيان ما ابلاغ كن، و بگو نمى توانيد به خدا برسيد، و در پيشگاه خدا مقامى پيدا كنيد الّا به عمل. اگر بخواهيد به درگاه خدا نزديك شويد، پيش خدا محبوب باشيد، وسيله اى نيست مگر عمل، فقط راه رسيدن به خدا عمل است، همچن ين به شيعيان ما، بگو، بزرگترين حسرتمند مردم روز قيامت، كه بالاتر از افسوس آن چيزى نيست، كسى است كه عدل را توصيف كند، صفتهاى خوبى را تعريف كند، امّا خود او خلاف آن عدل و درستى عمل كند، او مبلغ عدل و مروج تقوا است، مبلغ درستى و مبلغ صداقت است، امّا خود به اينها عمل نمى كند. بنابراين معلوم شد مبلغ اگر خود اهل عمل نباشد، اضافه بر اينكه اين نوع تبليغ به جاى اينكه محبوبيّت به درگاه خدا ايجاد كند، موجب خشم و غضب خدا مى شود، قرآن هم فرمود: "كبر مقتاً عنداللّه"، اين عمل در پيشگاه خدا عمل بزرگ و بدى است، و حتّى خشم الهى را برمى انگيزد!
بنابراين، مبلغى كه اهل عمل نيست، داستان او از يك طرف مانند داستان تيراندازى است كه بدون كمان بخواهد تيراندازى كند، و از طرف ديگر عمل او موجب افسوس و حسرت روز قيامت هم مى شود!
روايت ديگرى هم در اين باره آمده، و امام صادق(ع) فرموده است:
"من لم يكن فعله موافقاً لقوله فإنّما ذلك مُسْتودِع".
كسى كه حرفش با عملش موافق و هماهنگ نباشد، اين شخص يك مستودع و غيرثابت است، يك آدم وديعه دار است، چيزى را تحويل مى گيرد و تحويل مى دهد، و چيزى گير خود او نمى آيد. و كار او بيهوده است!
خلاصه، به همان موازاتى كه دانايى انسان بيشتر مى شود، به همان موازات مسئوليّت انسان هم سنگين تر مى شود، و آنچه را آموخته و دانا شده، براى عمل بدان، خود از ديگران مقدم خواهد بود.
داستان نردبان
قصه عالم هم قصه نردبان است، "مَثَل العالم مَثَل السُّلّم". به نردبان سى پله اى، نردبان گفته مى شود، نردبان سه پله اى هم نردبان است. به آن كسى كه شصت سال درس خوانده است عالم گفته مى شود، به آن كسى هم كه بيست سال درس خوانده عالم گفته مى شود، به آن كسى هم كه يك ماه درس خوانده و چند حديث مى داند عالم اطلاق مى گردد، به آن كسى كه يك كتاب خوانده است و يك باب از معارف اسلامى را مى داند، به آن نسبت مى شود گفت فلانى عالم است.
الآن در اين بحث اخلاقى اين مطالب را متوجه شديم، و پيش از پيش دانستيم كه يكى از شرايط تبليغى ما اين است كه اهل عمل باشيم و به اين متون اسلامى امروز بيش از پيش پى برديم و نسبت به اين مطالب همه الآن عالميم، مسئوليتمان هم بيشتر است، و اميدواريم كه ا نشاء اللّه خداوند كمك كند كه بتوانيم همه مبلغين عملى و سازنده براى دين خداوند باشيم. بنابراين، يكى از شرايط "تبليغ" مجهز شدن به سلاح علم و دانش و آگاهى و بصيرت است، علم و بصيرت هم مانند مشعل پرفروغى، وجود انسان را نورانى و روشن مى سازد، و كسى كه دارا ى نورانيّت و بصيرت در دين گشته، از ميان ناهمواريها و كورانها و در برابر حلال و حرام و مجاز و ممنوع، مى تواند خود راه يافته باشد و در سايه آن هدايتى كه خود حركت مى كند، دست گمراهان را نيز بگيرد و از ورطه ها و مهلكه ها نجات دهد.
بدين دليل، نبايد در حركات و سكنات و گفتار و رفتار يك مبلغ، كژى و كاستى، تعرض و تجاوز، انحراف و اعوجاج و بالأخره گناه و معصيت مشاهده شود، چه اينكه او خود عالم و راه يافته است.
آرى، مبلغ در سايه علم، هدايت يافته، و نفس علم و دانايى هم تعهدآور و مسئوليّت آور است.[28]
پاورقي ________________________________________
1 . علّامه حلّى، فاضل مقداد، شهيدين و صاحب جواهر فرموده اند: اَن يَعلمه معروفاً ومنكراً ليأمن من الغلط فى التعريف والانكار، جواهر الكلام، ج21، ص366.
2 . تحريرالوسيله، ج2، ص465.
3 . رسالة توضيح المسائل، ص364.
4 . سوره حشر (59) : 7.
5 . منية المريد، ص23.
6 . اصول كافى، ج1، ص35.
7 . منية المريد، ص26.
8 . منية المريد، ص23.
9 . زندگى نامه علمى دانشمندان اسلامى، ج1، ص305.
10 . هدية الاحباب، ص23، لغتنامه دهخدا، ج2، ص461.
11 . همان.
12 . زندگى نامه علمى دانشمندان اسلامى، ج1، ص313.
13 . آثار الباقيه، صفحه بيست.
14 . رجوع شود به كتاب "كشف اصطلاحات الفنون".
15 . هدية الاحباب، ص24؛ لغتنامه دهخدا، ج2، ص461.
16 . منية المريد، ص24.
17 . سوره إسراء (17) : 36.
18 . وسائل الشيعه، ج18، ص121.
19 . نهج البلاغه، ج2، ص157.
20 . سوره صف (61) : 2 ـ 3.
21 . وسائل الشيعه، ج11، ص194.
22 . بحارالانوار، ج69، ص74.
23 . كنزالعمال، ج10، ص32.
24 . منية المريد، ص152؛ اصول كافى، ج1، ص44.
25 . منية المريد، ص52؛ اصول كافى، ج1، ص45.
26 . مكارم الاخلاق، ص545.
27 . اصول كافى، ج2، ص300.
28 برگرفته از كتاب: روشهاى تبليغ و سخنرانى. احمد صادقى اردستانى. قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1374.