فرداى بهترى در راه است
  • عنوان مقاله: فرداى بهترى در راه است
  • نویسنده: سيدرضا کلورى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 14:59:10 4-9-1403



يکى از سوالهايى که براى هر کس در دوران زندگى اش پيدا مى شود و فکرش را مشغول مى سازد، انديشه درباره جهان ديگر است ؛ اگر چه آن فرد به جهان آخرت، معتقد هم نباشد. اما اين سوال براى کسانى چون ما مسلمانان جايگاه ويژه اى دارد و البته يافتن پاسخ درست هم نقش بسزايى در خوشبختى ما دارد.
در اين نوشته، به دنبال جوابى مناسب براى اين پرسش هستيم که واقعا نحوه زندگى در اين دنيا و جهان پسين چه ارتباطى با هم دارند ؛ آيا مى توانيم در عين اينکه در دنيا خوشبختى را احساس مى کنيم، سعادت جهان ديگر را هم به دست آوريم؟ يا اينکه فقط در يک جهان مى شود رويِ سعادت را ديد؟

سعادت و لذّت (1)

دو مفهوم سعادت و لذّت، خيلى به هم نزديک اند. در واقع، سعادتمند کسى است که لذت مى برد؛ لذتى که با رنج همراه نباشد. عمده تفاوت اين دو معنا در اين است که لذت در موارد لحظه اى و کوتاه هم به کار مى رود؛ اما سعادت، تنها در جايى است که لذتها پايدار يا نسبتا پايدار باشند. مثلاً هيچ وقت درباره کسى که غذاى لذيذى مى خورد و لذت مى برد، نمى گويند: فلانى آدم سعادتمندى است.
پس سعادت يعنى لذت پايدار ؛ ولى چون زندگى اين دنيا خالى از رنج نيست، پس سعادتمند در اين دنيا کسى است که لذتهايش از نظر کمّى و کيفى، بيشتر از درد و رنجش باشد. خلاصه سعادت، لذتى است که دو ويژگى دارد:
1 . از جهت کيفى برترى دارد؛
2 . از جهت کمّى، دوام دارد.
قرآن کريم در مقايسه بين لذتهاى دنيا و آخرت مى فرمايد: «و جهان ديگر، بهتر و با دوام تر است». (2)
اما در کتابهاى لغت، (3) خوشبخت، اين چنين معنا شده است: «کسى که بخت با او يار است، دنيا به کام اوست، از آنچه دارد راضى است و...». در واقع، خوشبخت، کسى است که زندگى اش توأم با رنج نيست و احساس رضايت مى کند.

سعادت ابدى و خوشبختى دنيا در چيست؟

با توجه به مفهوم سعادت، سعادت ابدى هم به اين معناست که فرد در جهان ابدى، نه تنها هيچ نوع رنج و عذابى ندارد، بلکه از انواع لذتها و نعمتهاى پايدار و آن هم با بهترين کيفيت، بهره مند است. اصولاً حقيقت سعادت انسان به لذت دائمى و فراگير او برمى گردد ؛ از اينجاست که لذت و سعادت را توأم و همراه با هم ذکر مى کنيم. (4)
قرآن کريم در اين باره مى فرمايد: در آنجاست هرچه دلْ آرزو کند و ديده از آن، لذت ببرد». (5)
خداوند، در جايى ديگر از قرآن، مصداقهاى سعادت ابدى را اين طور بيان مى کند: «وصف بهشتى که به پرهيزگاران وعده داده شده، اين است که در آن، نهرهايى است از آبهاى تغييرناپذير و نهرهايى از شيرى که طعمش دگرگون نمى شود و نهرهايى از شراب که آشامندگان از آن لذت مى برند...». (6)

خوشبختى در دنيا

درباره خوشبختى در دنيا، دو رويکرد وجود دارد:
الف) رويکرد غير ديني؛
ب) رويکرد دينى (در اينجا منظور، اسلام است).
در رويکرد غير دينى، معيارهاى خوشبختى در بهره منديِ هرچه بيشتر از دنياست و نهايتا داشتن جامعه اى با بيشترين سطح سرمايه و امکانات؛ ولى در ديدگاه دينى، تکامل همه ابعاد مختلف انسانى مطرح است؛ همه ابعاد حيات اجتماعى و فردي: ابعاد سياسى، اقتصادى، فرهنگى و... اما شاخص و معيار خوشبختى در اين ابعاد چيست؟
الف) شاخص خوشبختى در بُعد سياسي:
1 . حق مشارکت در تعيين سرنوشت،
2 . حق انتخاب مديران و حاکمان جامعه،
3 . حقوق متقابل حکومت و مردم نسبت به يکديگر.
در يک کلام، در بينش اسلام، مردم تابعان دست و پابسته حکومت نيستند؛ بلکه از پايگاه اجتماعى مناسبى در مقابل حکومت برخوردارند.
ب) شاخص خوشبختى در بعد اقتصاد:
1 . برخوردارى از استقلال و خودکفايى جامعه،
2 . بهره مندى از رفاه با شأن انسانى افراد جامعه،
3 . احترام و رعايت سرمايه هاى مشروع افراد (امنيت اقتصادي).
احکام اسلام، در رعايت حقوق مادّى افراد، چنان موشکافانه است که با رعايت آن در جامعه، افراد به احساس امنيت خواهند رسيد.
ج) شاخص خوشبختى در بعد اجتماعي:
1 . وجود عدالت اجتماعى،
2 . امنيت در جان و آبرو و مال افراد جامعه،
3 . رسيدن فاصله طبقاتى به حدّاقل.
در يک جمله مى توان گفت: در جامعه اى که افراد از پايگاه اجتماعيِ مناسب برخوردار باشند و کرامت انسانى آنها حفظ شود، احساس خوشبختى خواهند کرد.
د) شاخص خوشبختى در بعد فرهنگي:
1 . حاکميت ارزشها و هنجارهاى الهى،
2 . خدا محورى (توحيد)،
3 . ارتباط عاطفى شديد ميان افراد (به گونه اى که اسلام، اعضاى جامعه ايمانى را برادر يکديگر معرفى مى کند ؛ يعنى بالاترين درجه همبستگى اجتماعي).
نکته اى مهم: در فرهنگ لغتهاى فارسى، خوشبختى به نيکبختى، خوش اقبالى، سعيد و مانند آن، معنا شده است؛ يعنى گويا خوشبخت، کسى است که از شانس و اقبال خوش، برخوردار باشد ؛ به عبارتى خوشبختى يک معناى فردى است. اما ما در اين مقاله بر جنبه هاى اجتماعى آن تأکيد داريم. بنابراين خوشبختى از نظر ما شانس و اقبال خوب نيست؛ بلکه اين است که جامعه اى در تمام ابعاد ذکر شده، همه آن شاخصها را داشته باشد تا افراد آن نيز طعم خوشبختى را بچشند.

سعادت دنيا و آخرت چه رابطه اى با هم دارند؟

به راستى اين دو چه رابطه اى با هم دارند؟ آيا خوشبختى و بدبختى دنيا و آخرت، ملازم با هم است يا اينکه يک رابطه ديگرى در ميان است؟
در اين باره دو عقيده وجود دارد:
1) بعضى از معتقدانِ معاد مى پنداشتند که نظام آخرت هم مانند نظام دنياست. آنها رابطه بين بهره هاى زندگى دنيا و آخرت را مستقيم مى ديدند.
2) عده اى برعکس، عقيده داشتند که هر خوشى اى در دنيا عدم سعادت و برخوردارى در آخرت را در پى خواهد داشت. يعنى در واقع، ما دو «زندگي» و يک «رزق» داريم. اگر از اين رزق در دنيا استفاده کرديم، در آخرت، خبرى از آن نيست و اگر در دنيا استفاده نکنيم، براى آخرت، ذخيره کرده ايم.
حقيقتْ اين است که بين بهره مندى از نعمت دنيا و آخرت، نه تناسب مستقيم است و نه تناسب معکوس. تمام نعمتها و بلاهاى اين جهان بر اساس حکمت الهى ميان انسانها تقسيم شده و همه آن نعمتها و بلاها به نوعى وسيله آزمايش انسانهاست. پس برخوردارى يا محروميّت از نعمتهاى اين جهان به خودى خود، نشانه نزديکى يا دور بودن از رحمت الهى و باعث سعادت يا شقاوت نيست.
مثلاً فقر و بى نيازى علاوه بر اينکه به شرايط اقتصادى جامعه و عملکرد فردى اشخاص بستگى دارد، به اسباب و عواملى مربوط است که مطابق حکمت خدا براى مهمن و کافر، حاصل مى شود و باعث سعادت يا بدبختى در آخرت نيست. (7)

نگاه کتاب آسمانى (8)

قرآن کريم چگونگى اين رابطه را در گروِ رفتار انسانها مى داند. اگر انسان در اين دنيا اهل ايمان و عمل صالح باشد، در آخرتْ سعادتمند است ؛ چه در دنيا ثروتمند باشد و چه مسکين. همچنين اگر در دنيا غير از اين باشد، در جهان ديگر، شقاوتمند خواهد بود؛ حال در دنيا بهره مند باشد يا بى بهره. براى نمونه در آيات 81 و 82 از سوره بقره آمده است: «آري! کسانى که مرتکب گناه شوند و آثار گناه، سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتش اند و جاودانه در آن خواهند بود. و آنها که ايمان آورده و کارهاى شايسته انجام داده اند، آنان اهل بهشت اند و هميشه در آن خواهند ماند».

جواب يک سئوال

ما با مطالعه بعضى از احاديث، اين گونه برداشت مى کنيم که ظاهرا بين دنيا و آخرت، تضاد وجود دارد. مِثل سخن حضرت على (ع) در نهج البلاغه: «و آن دو (دنيا و آخرت) همانند شرق و غرب، از هم دورند و رونده به سوى آن دو، هرگاه به يکى نزديک شود، از ديگرى دور مى گردد و آن دو همواره به يکديگر زيان مى رسانند». (9)
از طرفى در برخى از احاديث هم آمده: «دنيا مزرعه آخرت است» (10) و يا «دنيا کمک کارِ خوبى براى آخرت است». (11) حال، اين عبارتها چطور با هم سازگار است؟ بالأخره دنيا مفيد است يا مضر؟
پاسخ: يکى از مسلّمات دين اسلام، اين است که جمع بين دنيا و آخرت و برخوردار شدن از هر دو (يعنى سعادت و خوشبختى در هر دو) ممکن و شدنى است.
چيزى که ناممکن است، جمع کردن ميان آنهاست، به معناى هدف قراردادن هر دوى آنها.
اصولاً رابطه دنيا و آخرت را به سه گونه مى شود تصوّر کرد:
1 . «رابطه ميان برخوردارى از دنيا و نيکبختى آخرت» که هيچ تضادى بين آنها نيست و جمع شدنى هم هست. بهترين دليلش هم وجود پيامبرى مانند حضرت سليمان (ع) است.
2 . «رابطه ميان هدف قراردادن دنيا و هدف قراردادن آخرت» که از نوع تضاد است و جمع بين آنها محال است ؛ زيرا خدا به انسان دو دل نداده (12) تا بتواند دو معشوق و دو هدف داشته باشد .
3 . «رابطه ميان هدف قراردادن يکى از آنها به همراه برخوردارى از ديگري». اين نوع رابطه در واقع، تضاد ميان کامل و ناقص (دنيا) است که هدف قراردادن ناقص، لازمه اش محروميت از کامل (آخرت) است؛ اما هدف بودن کامل، نه تنها محروميت از ناقص نيست ، بلکه استفاده از آن به صورت شايسته و در سطح عالى و انسانى است. (13)
در قرآن کريم، آيه اى هست که از آن، خوشبختى و سعادت دنيا به همراه رضايتمندى خداوندى فهميده مى شود: «اگر اهل شهرها و آباديها ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى کردند، برکات آسمان و زمين را بر آنها مى گشوديم...». (14)
آرى اگر جامعه اى پايبند به ارزشهاى اسلامى باشد و به آن عمل کند، زمينه هاى خوشبختى هم براى آنان فراهم مى شود.
اتفاقا برکات (که در اين آيه آمده)، شامل هر چيز سودمندى است مثل امنيت، آسايش، سلامتى، سرمايه و... اما نکته مهم، اين است که شرط آن برکات، ايمان و تقواى جامعه است، نه فرد. مثل اين است که خداوند بفرمايد: اگر جامعه اى آخرت را هدف قرار دهد، خير و برکت و هرچه که خوشبختى دنيا را فراهم کند از زمين و آسمان به آنان نازل مى شود.

دنيا در نگاه دين

در قرآن و احاديث، از يک سو دنيا مذمت شده: «زندگى دنيا، بازيچه و سرگرمى است» و يا: «دوستى و محبت دنيا منشأ تمام بديهاست». (15) از سوى ديگر، خداوند براى مظاهر دنيا (مثل زمين و آسمان و شب و خورشيد...) تا آنجا ارزش قائل شده که به آنها قسم مى خورد: «به خورشيد و گسترش نور آن، سوگند و به ماه، هنگامى که بعد از آن درآيد و به روز، هنگامى که صفحه زمين را روشن سازد...». (16)
آنچه از نظر اسلام قابل قبول نيست ، دل بستن و قانع شدن به دنياست. اصولاً آياتى که در قرآن درباره دنيا نظر مى دهند، دو دسته اند:
الف) آياتى که تکيه بر تغيير و ناپايدارى اين جهان دارند (کهف، آيه 45 ؛ حديد، آيه 20 ؛ يونس، آيه 24). اين دسته از آيات در واقع مى خواهند مادّيات را از صورت معبود و کمال مطلوب بودن خارج کنند.
ب) آياتى که به صراحت، «دلبستگي» و «قانع شدن» به امور مادّى دنيا را مذموم مى شمارند. (17)
قرآن در عين اينکه دنيا را يک زندگى فانى مى داند، هرگز نمى گويد که موجودات و زمين و آسمان و آنچه در آن است، زشت و باطل اند؛ بلکه مى فرمايد: «ما آسمانها و زمين را و آنچه ميان آنهاست، به قصد بازى نيافريده ايم».
اساسا بدبينى به آفريدگان و آفرينش، با فلسفه اسلام و هسته مرکزى تعاليم و معارف اسلام (يعنى توحيد)، ناسازگار است.

دنيا و علاقه به آن

درباره دنيا دو تفسير مختلف وجود دارد:
1 . کسانى که دنيا را از اصل، شر و فساد مى دانند.
2 . کسانى که دنيا را خوب مى دانند، اما علاقه و محبت به آن را بد مى شمارند.
آنهايى که به تمام دنيا نگاهِ منفى دارند و هستى را شر مى دانند، راه چاره و راه حلّى براى سعادت (خوشبختي) بشر و نجاتش از بدبختى ندارند، مگر پوچگرايى و خودکشي. به قول ويليام جيمز، اينها مانند موشى که زير تله، جير جير مى کند، بايد آه بکشند و ناله کنند!
اما دسته دوم مى گويند: اين طور نيست که بايد سوخت و ساخت؛ بلکه راه سعادت بشر اين است که بايد با اين علاقه ها مبارزه کرد و آنها را ريشه کن کرد، آن وقتْ بشر، خوشبخت مى شود.
در جواب اين گروه بايد گفت: طبق يک نظر فلسفيِ دقيق که روانشناسى هم آن را تأکيد مى کند، قوا و اميال روحى انسان، قابل قلع و قمع کردن نيست و حداکثر، اين است که در اثر رياضتها پس رانده شوند (که احيانا بعدها به صورت خطرناکى از راه ديگرى بروز مى کند و توليد بيماريهاى عصبى و روحى مى نمايد). گذشته از اين، قطع ريشه علايق، صد در صد به ضرر بشر است و درست مثل قطع عضوى از اعضاى اساسى بدن است. اصولاً بايد ببينيم آيا اين علايقْ فطرى است يا نه؟
جواب اين است که اين علاقه ها فطرى و طبيعى اند ؛ علاقه به فرزند و مال و احترام و... همه اش طبيعى است. حال که فطرى شد، چطور ممکن است بد باشد و وظيفه انسان اين باشد که آنها را از خود دور کند؟!
همان طور که مخلوقات بيرون از وجود انسانْ شر نيستند و همه آنها حکمتى دارند ، و همان طور که تمام اعضا و جوارح انسان بى حکمت و زايد نيست ، قواى روحى و غرايز و اميال فطرى او نيز بى حکمت و بيهوده نيستند. هر يک از اينها حکمتهايى دارد که بدون آن، اساس زندگى انسان از هم مى پاشد و خلاصه، علاقه به معناى بسته بودن و دلخوشى و رضايت دادن به مادياتِ مذمومِ دين است. (18)

نقش دين در خوشبختى دنيا

در جلد يازدهم کتاب تاريخ تمدنِ ويل دورانت و نيز اعترافهاى گوستاو لوبون (مستشرق فرانسوي) درباره نقش اسلام، مطالبى آمده که گواه اين است که دنياى غرب در شئون زندگى خود، چقدر مديون اسلام است!
محمد عُبده (اصلاحگر بزرگ مسلمان و مُفتى مصر) هم سخن جالبى در اين باره دارد: «اروپا از روزى که از دين خودش صرف نظر کرد، به سوى سعادت گام برداشت و دنياى اسلام از روزى که از دين خودش صرف نظر کرد، بدبخت شد».
با دقت در مطالعه تاريخ تمدنها به دست مى آيد که يکى از علل تمدن اروپايى انشعاب پروتستانهاست. اين گروه، اصلاحات اساسى در دين مسيح انجام دادند. در ميان اين اصلاحات، سه چيز در درجه اول قرار دارد که با دقت فهميده مى شود که اين سه اصل، مستقيما از اسلام گرفته شده است. بعد از جنگهاى صليبى و تماس شرق و غرب، پس از آنکه غربيها با ارزشهاى اسلامى آشنا شدند، اين سه اصل را از اسلام گرفتند و به نام اصلاحات، در دين مسيح (ع) وارد کردند ؛ گرچه هنوز اين سه اصل (بويژه بخش اول) را نتوانسته اند به طور کامل رعايت کنند، و آن اصول عبارت اند از:
1 . ارزش دادن به شخصيت انسان،
2 . حق عقل در حريم دين،
3 . احترام گذاشتن به عمل و سختکوشي. (19)
اين سه اصل شاهد اين است که اسلام براى زندگى دنيا اهميت ويژه اى قائل است.

کارکردهاى دينى

بهترين راه براى بررسى نقش دين در جامعه، مطالعه کارکردهاى (آثار) آن است.
الف) کارکرد مثبت دين و ايمان در زندگى فردى
1 . خروج از خودخواهى و بسط شخصيت،
2 . تأثير در رفع ناراحتيها (مانند مصائب، معاشرتها و...) در نتيجه، کاهش و جلوگيرى از بيماريهاى جسمى ـ عصبى،
3 . ايجاد لذت و بجهت روحانى از طريق عبادت و به ياد خدا بودن و تأثير در ايجاد اميدوارى و قدرت دادن به فرد،
4 . تأثير در ايجاد اخلاق لازم براى فرد در کنترل شهوات و ترسها که نتيجه اش قدرت و استقامت است. (20)
ب) کارکرد مثبت دين در اجتماع
1 . حمايت از افراد: دين مى تواند منبعى از راحتى و آسايش و تبيين معنادارى براى افرادى فراهم کند که با فشار روحى و بحران مواجه اند. گروههاى دينى هنوز نقش مهمى در کمک رسانى به افراد بى بضاعت و فقير در سراسر دنيا به عهده دارند.
2 . همبستگى اجتماعي: دين، بخشى از فرهنگ يا روش زندگى يک جامعه است و کمک مى کند تا سنتهاى فرهنگى جامعه حفظ شوند. دورکيم (جامعه شناس فرانسوى قرن نوزدهم) دين را به عنوان نوعى چسب (پيوند دهنده) اجتماعى مى پنداشت که با تشويق افراد براى پذيرفتن ارزشهاى اساسى جامعه، آنها را به يکديگر پيونده داده، يکپارچه مى کند.
3 . مهار اجتماعي: قوانين دينى درباره حقوق افراد و خانواده و... تا حد زيادى هنجارهاى جامعه را تقويت کرده و عامل مهمى است در کنترل اجتماعى و جلوگيرى از کجرويها.
4 . تغيير اجتماعي: دين علاوه بر تثبيت جامعه، همچنين مى تواند سرچشمه تضاد و تنش باشد. دين، سبب تغييرات عمده اى تاکنون بوده است. مثلاً در ايران، انقلاب اسلامى به سرنگونى حکومت پادشاهى منجر شد و اسلام نيز تبديل به يک نيروى عظيم بين المللى براى تغيير اجتماعى در اواخر قرن بيستم گرديده است. (21)
5 . ايجاد پشتوانه اخلاق اجتماعى (از قبيل صداقت و امانت): اخلاقِ بدون ايمان، مانند اسکناس بدون پشتوانه است. اين، زمينه مناسبى براى به وجود آوردن اعتماد و اطمينان افراد به يکديگر است در روابط خانوادگى، دوستيها و همکارها.

نتيجه

خدايى که هستى را آفريده، هر يک از آفرينشهاى او، از روى مصلحت و حکمت است. از اين روى، نه تنها دنيا مذموم و شر نيست، بلکه مى تواند مزرعه اى باشد که بهترين محصولات را در آخرت از آن بهره بردارى کرد. و خدايى که اسلام معرفى مى کند هرگز به محروميت و فقر جامعه اسلامى و ضعف آن، راضى نخواهد بود؛ چرا که در اين صورت، رسيدن به معنويات نيز براى جامعه، دشوار خواهد بود!

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1 . برگرفته از کتاب اخلاق در قرآن، محمدتقى مصباح يزدى .
2 . سوره اعلى، آيه 17 .
3 . فرهنگ زبان فارسى، مهشيد مشيرى، تهران: سروش، 1376 .
4 . اخلاق در قرآن، ج 2، ص 187 .
5 . سوره زخرف، آيه 71.
6 . سوره محمد، آيه 15 .
7 . برگرفته از مقاله «رابطه دنيا و آخرت در آيات و روايات»، حسين فقيه، مجله معرفت، شماره 62 .
8 . همانجا.
9 . نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتى، ص 647 ، حکمت 103 .
10 . کنوز الحقايق، مناوى، باب 11.
11 . بحارالأنوار، ج 73، ص 127، ح 126 .
12 . سوره احزاب، آيه 4 .
13 . مقاله «رابطه دنيا و..»، مجله معرفت، شماره 62 .
14 . سوره اعراف، آيه 96 .
15 . عُدّة الدّاعى، ابن فهد حلّى، ص 110 پاورقي.
16 . سوره شمس، آيه 1 ـ 3 .
17 . مقاله «رابطه دنيا و...»، مجله معرفت، شماره 62 .
18 . بيست گفتار، مرتضى مطهري.
19 . مجموعه آثار مرتضى مطهرى، ج 21، ص 463.
20 . برگرفته از يادداشت منتشر نشده استاد مطهرى (نقش دين در اجتماع)، روزنامه حيات نو 13/2/80 .
21 . مقاله «جامعه شناسى دين»، کن براون، ترجمه: رضا نرگسى، مجله معرفت، شماره 59 .