بايسته هاى مؤمنان
  • عنوان مقاله: بايسته هاى مؤمنان
  • نویسنده: آيت الله جوادى آملى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 14:55:23 4-9-1403



آشنايى با قرآن و آگاهى يافتن از آن چه در آن آمده از تکاليف اوليه هر فرد مسلمان است، بديهى است آگاهى از مضامين و مفاهيم کتابى را که خود را عهده دار هدايت افراد و اجتماعات مى داند علاوه بر اين که مورد علاقه افراد مسلمان است، بلکه هر انسان فضيلت دوست نيز دوستدار آن آگاهى هاست تا به عنوان يک انسان آزاد از هر تعصبى درباره آن بينديشد و راه پيامبر گرامى اسلام را که همان راه خداست بشناسد.
زيرا پيامبر اسلام به تناسب نيازها و موقعيت ها در طى 23 سال آيات قرآن را بر مردم خواند و به تدريج زمينه تحوّل را در انسان ها بوجود آورد و از اين راه منشأ تغييرات اساسى و عميقى در زندگى همه خانواده بشرى گرديد.
قرآن در آغاز همه انسان ها را مخاطب قرار داده و آن ها را به توحيد و عدل فراخواند و با گذشت 13 سال در مکه و پس از آن هجرت به مدينه توانست جامعه و امت مستقل اسلامى را تشکيل دهد از اين رو در مدينه اين امت و جمعيت مستقل را مورد خطاب قرار داده و برنامه هاى عملى افراد و گروه هايى را که مسلمان بودند به آن ها گوشزد کرده است.
اين برنامه ها در حقيقت بيان گر برنامه هاى فردى و اجتماعى اسلامى است که هم مى تواند معيار شناخت يک فرد يا يک جامعه اسلامى باشد که هر فردى بتواند با آن فرد مسلمان و امت اسلامى را بشناسد و هم مى تواند برنامه هاى اصيل اسلامى را مشخص سازد و با صراحت مسلمان و مؤمن ادعايى و جغرافيايى را از مؤمن واقعى جدا سازد از اين رو بر مسلمان امروزى نيز لازم است اوضاع و احوال دينى و اجتماعى خويش را مورد بازشناسى قرار داده و روابط خود را بر اساس آن راهنمايى ها تنظيم و تعديل و در مورد لزوم تصحيح کند.
بر اساس اين ضرورت از اين پس سلسله مقالاتى را در تبيين آياتى که خطاب به (يا ايهاالذين آمنوا) مى پردازد که در واقع آيين ايمان دارى و به عبارتى مرامنامه اهل ايمان مى باشد تقديم مى داريم که افراد با مطالعه آن بدانند قرآن چه وظائفى و آيينى را براى آنها در نظر گرفته و آن ها بايد آن را در زندگى به کارگيرند.

قيام به قسط و عدل

يکى از برنامه هاى اهل ايمان رعايت قسط و عدل است که هر مسلمان و مؤمنى موظف به رعايت و توجه به آن است. چرا که دين مقدّس اسلام عدالت را يکى از محورى ترين اصول اخلاق و از اساسى ترين پايه جامعه انسانى دانسته و رعايت آن را در هر شرايطى حتى در برابر کافر لازم مى داند.
قرآن کريم در آيه 135 نساء خطاب به مؤمنان فرمود: «يا ايهاالذين آمنوا کونوا قوامين بالقسط شهداء لله ولو على انفسکم اوالوالدين والاقربين ان يکن غنيا او فقيراً فالله اولى بهما فلاتتبعوا الهوى ان تعدلوا و ان تلووا او تعرضوا فان اللّه کان بما تعملون خبيراً؛ اى کسانى که ايمان آورده ايد، کاملاً قيام به عدالت کنيد، براى خدا شهادت دهيد اگرچه اين گواهى به زيان خود شما يا پدر و مادر و نزديکان شما بوده باشد. چرا که اگر آن ها غنى يا فقير باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمايت کند. بنابراين، از هوا و هوس پيروى نکنيد که از حق منحرف خواهيد شد و اگر حق را تحريف کنيد و يا از اظهار آن اعراض نماييد خداوند به آن چه انجام مى دهيد آگاه است.»
در آيه 8 سوره مائده نيز خطاب به ايمان آورده ها فرمود: «يا ايها الذين آمنوا کونوا قوامين لله شهداء بالقسط ولايجرمنکم شنئان قوم على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى و اتقوا اللّه ان اللّه خبير بما تعملون؛ اى کسانى که ايمان آورده ايد، همواره براى خدا قيام کنيد و از روى عدالت گواهى دهيد، دشمنى با جمعيتى شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند عدالت کنيد که به پرهيزکارى نزديک تر است و از معصيت خدا بپرهيزيد که خداوند از آن چه انجام مى دهيد با خبر است.»
در اين دو آيه از مؤمنان خواسته است تا به عدالت قيام کنند قوامين جمع قوّام صيغه مبالغه و به معناى بسيار قيام کننده است يعنى مؤمنان بايد در هر حال و در هر کار و در هر عصر و زمان قيام به عدالت کنند به گونه اى که اين عمل خُلقِ آن ها گردد و انحراف از آن بر خلاف طبع و روح آن ها شود و به عبارت ديگر: قيام که به معناى ايستادن است و قيام به کار يعنى تصميم و عزم راسخ و اقدام جدى داشتن انجام کار است. بنابراين مؤمن بايد تصميم جدى و عزم راسخ بر انجام و اجراى عدالت داشته و به جدّ اقدام به برپايى آن داشته باشد.

قيام به عدل نسبت به همگان

با توجه به اين که قرآن مدعى جهانى بودن است يعنى هرجا بشر هست قرآن نيز براى هدايت او حضور دارد. چرا که قرآن براى هدايت همه انسان هاست: «شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى للناس؛ (1) ماه رمضان ماهى است که قرآن در آن براى هدايت بشر فرود آمده است.» «تبارک الذى نزل الفرقان على عبده ليکون للعالمين نذيراً؛ (2) مبارک باد بر خدايى که قرآن را بر بنده اش فرو فرستاد تا براى جهان ها هشدار دهنده باشد» «و ما هو الاذکرى للبشر؛ (3) قرآن مايه بيدارى بشر است.»
کتاب جهانى بايد زبان مشترک و جهان پسند داشته باشد و زبان مشترک قرآن ميان اقوام و ملل مختلف جهان همان زبان فطرت انسانى است که اين زبان خواهان قسط و عدل است گرچه خود ظالم باشد بر اين اساس است که قرآن به هر انسانى از هر مليّت و مذهب و داراى هر فرهنگ و رسوم، دستور مى دهد قسط و عدل را رعايت کنند چرا که راه رسيدن به زندگى مسالمت آميز و جامعه سالم همين است.

تعديل خواسته ها با قيام به عدالت

با توجه به اين که تعديل غرائزى مانند محبت و غضب بسيار دشوار است از اين رو از آن با صيغه مبالغه قوّام ياد شده است تا بيان کننده حرفه و پيشه باشد و بفهماند که اگر کسى قوّام به قسط و عدل نباشد به تعديل خواسته ها نمى رسد زيرا بسيارى از افراد در ظاهر عادل اند اما در مواقع خاص از باب مثال در حال غضب، اين حالت او را وا مى دارد به سود يا زيان کسى داورى کند و يا شهادت دهد. در حالى که قوّام بودن براى خدا و گواهان به قسط از درونش قسط و عدل مى جوشد همانند قاضى عادل که عدالت ملکه راسخ نفس اوست و وى مانند کوه راسخى است که هر نوع صدايى را نمى پذيرد و بلکه آن را بر مى گرداند يعنى نه محبت،نه غضب، نه تهديد، نه تطميع، نه عواطف او را از مسير عدالت منحرف نمى کند و حتى اگر شهود در محکمه بر خلاف قسط و عدل شهادت دهند، از درون دل او اعتراض بر مى خيزد و باطن پاکش هرگز آن را نمى پذيرد از اين رو انسان حتى اگر شهادت به ضرر او يا پدر و مادر و خويشاوندان او باشد چون خواهان عدالت است آن را مى پذيرد و همچنين اگر به نفع دشمنان او باشد.
زيرا مؤمن واقعى کسى است که در برابر حق و عدالت، هيچگونه ملاحظه اى نداشته باشد و منافع خود و بستگان خويش را به خاطر اجراى آن ناديده بگيرد.

موانع قسط و عدل

به لحاظ اين که قرآن تنها کتاب تلاوت نيست بلکه کتاب تزکيه و تعليم نيز هست براى برقرارى قسط و عدل و گسترش آن در جامعه اسلامى، هم انسان ها را به رعايت و تحقق قسط و عدل فرا مى خواند و هم راه رسيدن به آن و هم موانع رسيدن آن را برمى شمارد.
علاقه و محبت بيش از اندازه به چيزى يا فردى و نيز دشمنى بى اندازه مانع تحقق قسط و عدل اند، زيرا همان گونه که محبت فراوان انسان را از شنيدن حق و ديدن واقعيت ها و عمل به آن باز مى دارد چنان که فرمود: «حبّک للشى ء يعمى ويصمّ؛ (4) محبت به چيزى آدمى را کور و کر مى سازد و مانع از شنيدن حق و ديدن واقعيت مى گردد.»
عداوت و دشمنى بيش از حدّ نيز چنين است. از اين رو لازم است حبّ و بغض در انسان تعديل گردد تا محبت و دشمنى او به کسى يا چيزى او را وا ندارد از صراط مستقيم فاصله بگيرد و به ناحق داورى کرده يا به ناحق شهادت دهد.
در سوره نساء چگونگى تعديل محبت را بيان کرده است و از مؤمنان خواسته است تا از هوى و هوس پيروى نکنند تا به دليل هوى پرستى موجب دخالت دادن محبت عاطفى براى زيرپاگذاشتن عدالت شود زيرا سرچشمه مظالم و ستم ها هواپرستى است و اگر اجتماعى هوى پرست نباشد ظلم و ستم در آن راه نخواهد يافت.
و اگر آدمى بخواهد از هواپرستى محفوظ بماند بايد بداند که خداى سبحان که عالم و آگاه به همه حقايق است و از آن چه که اندرون آدمى نهفته است آگاهى دارد نه تنها آگاهى دارد بلکه حتى ريزه کارى ها و جزئيات يک موضوع را نيز مى داند و اين علم به حضور آگاهانه خداى سبحان در همه مراحل و شرائط با انسان و توجه به اين علم و آگاهى مانع از حاکم شدن هواپرستى بر انسان خواهد بود.
از اين رو خداى سبحان هواپرستى که ريشه آلودگى هاى انسانى است در همه جا از آن نهى کرده است هم در مسائل قضايى براى قضات و شهود و هم در مسائل سياسى براى زمامداران چنان که در خطاب به حضرت داوود فرمود: «يا داوود انا جعلناک خليفة فى الارض فاحکم بين الناس بالحق و لاتتبع الهوى فيضلّک عن سبيل اللّه؛ (5) اى داوود ما تو را خليفه خود در زمين قرار داديم پس بين مردم به حق حکومت و داورى نما و از هواى نفس پيروى مکن که تو را از راه خدا باز مى دارد.»

هواى علمى و هوس عملى

همان گونه که عقل به دو قسم نظرى و عملى تقسيم مى شود هوا نيز دوگونه است: فکرى و رفتاري. زيرا آدمى گاهى با مغالطه، انديشه اش آلوده مى گردد ولى گاهى مطلب را درست مى فهمد و اما در مقام عمل هوا و هوس را دخالت مى دهد.
قرآن به هر دو نوع هوا اشاره دارد. آن جا که پيامبر اسلام (ص) معارفى را براى مردم بيان مى فرمايد آن را پيام هاى وحيانى شمرده که جبرئيل امين آورده است: «و ما ينطق عن الهوى ان هوى الاوحى يوحي؛ (6) يعنى پيامبر از روى هوا سخن نمى گويد آن چه مى گويد وحى الهى است.»
اين آيه ناظر به هواى علمى است زيرا در برابر وحى هرچه باشد بى شک هوا است و آدمى که بر انديشه خود تکيه نمى کند بلکه با برهان و قرآن هماهنگ مى گردد از هواى علمى مى گريزد و انسانى که خدا ترس باشد نفس خود را از هواپرستى و هواى عملى دور نگه مى دارد و گرفتار نفس اماره نمى شود: «و اما من خاف مقام ربّه و نهى النفس عن الهوى فانّ الجنّة هى المأوي؛ (7) آدمى که خداترس باشد و نفس خود را از هوا باز دارد بهشت جايگاه اوست.»

تعديل غضب

قرآن کريم در سوره مائده آيه 8 آدمى را به تعديل غضب فرا خوانده است و فرموده دشمنى قومى شما را وادار نسازد که عدالت را رعايت نکنيد، گرچه مسلمان موظف است به حکم آيه: «اشداء على الکفار رحماء بينهم؛ (8) با کفار با شدت و سختى برخورد کند و با مؤمنان مهربانانه رفتار نمايد» اما در عين حال، در جنگ با کافران خود را موظف مى داند که معيارها را در جنگ رعايت کند از اين رو به زنان و کودکان و سالخوردگان تعدى نکرده و از آسيب رساندن به مجروحان و بيماران پرهيز مى کند.
اگرچه قريش در صلح حديبيه مسلمانان را از زيارت خانه خدا بازداشت، اما پس از فتح مکه و قدرت مندى آنان به آن ها مى گويد به آن ها تعدى نکنيد و اگر آن ها در گذشته معصيت کردند، خداى سبحان معصيت آن ها را کيفر مى دهد از اين رو رفتار شما با آن ها بايد برپايه قسط و عدل باشد.

لزوم رعايت عدل نسبت به دشمنان

آرى رعايت قسط و عدل حتى درباره دشمنان واجب است زيرا دشمن نيز مرزى دارد که اگر رعايت نشود قسط و عدل تحقق نمى يابد از اين جا مى توان نکته مهم را استنباط کرد که وقتى تعدّى به دشمن و کافر جايز نيست و رعايت قسط و عدل درباره آنان واجب است به گونه مسلّم و حتمى تعدّى به مؤمن روا نيست و رعايت قسط و عدل درباره آنان نيز واجب است.
ريشه اساسى اين مسئله ايمان به خدا و قيامت است چرا که ايمان به خدا و قيامت با زير پا گذاشتن عدالت سازگار نيست، قرآن کريم در سوره ممتحنه فرمود: «لاينهاکم اللّه عن الذين لم يقاتلوکم فى الدين و لم يخرجوکم من ديارکم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم انّ اللّه يحب المقسطين؛ (9) خدا شما را از نيکى کردن و رعايت عدالت نسبت به کسانى که در امر دين با شما پيکار کرده اند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند، نهى نمى کند چرا که خداى سبحان عدالت پيشگان را دوست دارد.»
در ادامه مى فرمايد: «انما ينهاکم اللّه عن الذين قاتلوکم فى الدين و اخرجوکم من ديارکم و ظاهروا على اخراجکم ان تولوهم و من يتولّهم فاولئک هم الظالمون؛ (10) خدا تنها شما را از دوستى کسانى نهى مى کند که در امر دين با شما پيکار کردند و شما را از خانه و ديارتان آواره نمودند، يا کمک به بيرون راندن شما کردند آرى خدا شما را از هرگونه پيوند دوستى با اينها نهى مى کند و هر کس آن ها را دوست بدارد ظالم و ستم گراست.»
بر اساس اين دو آيه افراد غير مسلمان به دو گروه تقسيم مى شوند گروهى که در عين کفر و شرک کارى به مسلمانان ندارند نه با آن ها عداوت مى ورزند و نه با آن ها پيکار مى کنند و نه اقدام به بيرون راندن آن ها از شهر و ديارشان مى کنند بايد نسبت به آن ها نيکى کرد و با آن ها به عدالت رفتار نمود زيرا خدا آدميان عدالت پيشه را دوست دارد.
دسته ديگر کسانى هستند که در مقابل مسلمانان ايستادگى نموده و آن ها را از خانه و کاشانه اشان به اجبار بيرون مى کنند و در گفتار و رفتار نسبت به مسلمانان دشمنى و عداوت نشان مى دهند، تکليف مسلمانان آن است که پيوند محبت و دوستى با آنان را قطع کنند و از هرگونه دوستى و محبت با آنان خوددارى نمايند چرا که آن ها ظالم و ستمگرانند.
خلاصه کافران و مشرکانى که بر ضد اسلام و مسلمانان توطئه نمى کنند و در تبعيد و مهاجرت نه مستقيماً به مسلمان بد مى کنند و نه با بيگانگان بدرفتار هماهنگى مى کنند خداى سبحان نهى نمى کند که با آنان برپايه قسط و عدالت رفتار نيک داشته باشند بلکه رفتار عادلانه با آنان محبوبيت خدا را درپى دارد. جمله «ان اللّه يحب المقسطين» تشويق به قسط و عدل است، پس خداوند همگان را از تعدى و ظلم باز مى دارد و به قسط و عدل فرا مى خواند اين ويژگى در اسلام است که ادعاى جهان شمولى دارد.

معناى جهانى بودن اسلام

معناى جهانى بودن اسلام اين نيست که اگر همه را به اسلام دعوت کرد همگان آن را بپذيرند به گونه اى که اگر نپذيرفتند گفته شود به هدف نرسيده است بلکه همگان را به اسلام دعوت مى کند و نيک مى داند عده فراوانى از پذيرش اين ندا سرباز مى زنند چرا که آن را با اميال يا تعصب هاى خود سازگار نمى يابند. اما در عين حال مى گويد چون اين عالم به مانند دهکده اى است که همه ساکنان آن با هم ارتباط داشته و با هم زندگى مى کنند و تنها زبانى که مى تواند اين دهکده را هماهنگ کند، زبان فطرت است و زبان فطرت همان قسط و عدل است آن را واجب مى داند.
همان گونه که هاضمه انسان تشنه آب مى طلبد، هاضمه باطن انسان و فطرت نهاده شده در او نيز در پديده هاى اجتماعى قسط و عدل را طلب مى کند و خداى سبحان با اين زبان سخن مى گويد و دينى که با اين زبان سخن بگويد، جهانى و بين المللى است.

تفسير عملى عدالت

با عنايت به اين که عدالت از اصول محورى برنامه مؤمنان است اميرالمؤمنين على (ع) به عنوان اسوه عدالت در گفتار و رفتار خود بر آن تأکيد مى کند و از همگان مى خواهد تا عدالت را رعايت کنند چنان چه خود در عمل ملتزم به آن بوده است. آن حضرت در عهدنامه خود به مالک اشتر فرمود: من تو را به سوى کشورى فرستادم که پيش از تو دولت هاى عادل و ستمگرى بر آن حکومت داشتند و مردم به کارهاى تو همان گونه نظر مى کنند که تو در امور زمامداران پيش از خود نظر مى کنى و همان را درباره تو خواهند گفت که تو درباره آن ها مى گفتي.
بدان افراد شايسته را با آن چه که خداوند بر زبان بندگانش درباره آن ها جارى مى سازد، مى توان شناخت. بنابراين محبوب ترين ذخيره در پيشگاه تو عمل صالح باشد. زمام هوا و هوس خويش را در دست گير و آن چه برايت حلال نيست، نسبت به آن بخل روا دار. زيرا بخل نسبت به خويشتن آن است که راه انصاف را در آن چه محبوب و مکروه توست پيش گيرى (و در هر شرايط عدل و انصاف را رعايت کني) و بدنبال آن فرمود: «واشعر قلبک الرحمة للرعية و المحبة لهم واللطف بهم و لاتکونن عليهم سبعا ضارياً تغتنم اکلهم فانهم صنفان، اما اخ لک فى الدين او نظيرلک فى الخلق؛ (11) قلب خويش را نسبت به مردم مملو از صحت و محبت و لطف کن و محبت و لطف و رحمت را سرلوحه برنامه هاى حکومتى خود قرار ده و همچون حيوان درنده اى مباش که خوردن آن ها را غنيمت شمري.زيرا آن ها دو گروه بيش نيستند يا برادران دينى تواند و يا انسان هايى همچون تو.»
در بخش ديگرى از اين نامه فرمود: «وليکن احبّ الامور اليک اوسطها فى الحق و اعمّها فى العدل و اجمعها لرضى الرعية؛ بايد محبوب ترين کارها نزد تو امورى باشد که با حق و عدالت هماهنگ تر و با رضايت عامه مردم فراگيرتر باشد.»

منع از تعدّى به انگيزه انتقامجويى

حضرت امير در آخرين وصيت خود پس از ضربت خوردن به دست ابن ملجم مرادى لعنة اللّه عليه مى فرمايد: هرگز براى انتقام خون من دست به کشتار نزنيد «يا بنى عبدالمطلب لاالفينکم تخوضون دماء المسلمين خوضاً تقولون "قتل اميرالمؤمنين الا لاتقتلنّ بى الّاقاتلي؛ (12) اى نوادگان عبدالمطب، نکند شما بعد از شهادت من، دست خود را از آستين بيرون آورده و در خون مسلمانان فرو بريد و بگوييد: امير مؤمنان کشته شد و اين بهانه اى براى خون ريزى شود، آگاه باشيد به خاطر من تنها قاتلم را بکشيد.»
بنگريد هرگاه من از اين ضربت جهان را بدرود گفتم تنها او را يک ضربت بزنيد تا ضربتى در برابر ضربتى باشد، اين مرد را مثله نکنيد که من از رسول خدا شنيدم از مثله کردن بپرهيزيد گرچه نسبت به سگ گزنده باشد قرآن هم فرمود در مقام دفاع از حق در چارچوب عدالت اجازه داريد مقابله به مثل کنيد: «فمن اعتدى عليکم فاعتدوا عليه بمثل مااعتدى عليکم؛ (13) اگر کسى به شما تعدى کرد بمانند همان چه که او تعدّى کرد مجازات کنيد.»
نيز حضرت على (ع) در مقام دعاى خود مى فرمايد: «ان اظهرتنا على عدونا فجنبّنا البغى و سدّدنا للحق و ان اظهرتهم علينا فارزقنا الشهادة و اعصمنا من الفتنه؛ (14) خدايا اگر ما را بر دشمن پيروز کردى آن توفيق را عنايت کن که از ظلم و تجاوز بر حذر باشيم و بر صراط حق استوار و اگر آن ها را بر ما پيروز کرده ايد ما را به فوز شهادت برسان و از فتنه و شرک و فساد نگه دار.

رعايت عدالت در سخت ترين شرائط

هنگامى که لشکر معاويه پيش دستى کرده و با غلبه بر اصحاب امام شريعه فرات را تصرّف کردند و آن ها را از استفاده کردن از آب باز داشتند حضرت خطبه پرشورى ايراد فرمود: پس از آن لشکر على (ع) بر شريعه فرات حمله کرده و آن را باز پس گرفتند اما آن حضرت مقابله به مثل نکرده و آن ها را در استفاده از آب فرات منع نکرده است، زيرا به قول شهريار:

جواب داد که ما جنگ بهر آن داريم
که نان و آب نبندد کسى به روى کسى
غلام همّت آن قهرمان کون و مکان
که بى رضاى الهى نمى زند نفسى
اقدام عملى حضرت على (ع) و دعاى او و درخواست استوارى بر صراط حق و پرهيز از کينه جويى و کينه توزى در واقع تفسير عملى آيه کريمه: «ولايجرمنکم شنئان قوم ... ان تعتدوا» است. چرا که او امام متقيان است از همه بهتر دريافته که عدالت به تقوا نرديک تر است بلکه عدالت عين تقوا است که (اعدلوا هو اقرب للتقوي).

نتيجه گيرى

انسانى قرآنى که همان انسان مؤمن است با مطالعه اين کتاب الهى که برنامه زندگى او است زندگى فردى و اجتماعى خود را با آموزه هاى قرآنى هماهنگ مى سازد و سرلوحه زندگى خود را رعايت عدالت در همه ابعاد زندگى و نسبت به همگان قرار مى دهد و هيچگاه خود را از مرز عدالت خارج نمى سازد چرا که در پرتو ايمان به خدا و قيامت تقوا و پرواى از او را تحصيل و از هوا و هوس دور مى گزيند و همه کارهاى خود را براى خدا و درجهت وصول به لقاء او قرار مى دهد.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. سوره بقره، آيه 185.
2. سوره فرقان، آيه 1.
3. سوره مدثر، آيه 31.
4. عوالى اللئالى، ج 1، ص 124.
5. سوره ص،آيه 27.
6. سوره نجم، آيه 3 و 4.
7. سوره نازعات، آيه 40 ـ 41.
8. سوره فتح،آيه 29.
9. سوره ممتحنه، آيه 8.
10. همان، آيه 9.
11. نامه 53 عهدنامه مالک اشتر.
12. نامه 47.
13. سوره بقره، آيه 194.
14. نهج البلاغه، خطبه 171.