الغدير و وحدت اسلامى
  • عنوان مقاله: الغدير و وحدت اسلامى
  • نویسنده: شهيد مطهرى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 23:40:47 1-9-1403


كتاب شريف " الغدير " موجى عظيم در جهان اسلام پديد آورده است . انديشمندان اسلامى ، از زوايا و جوانب مختلف : ادبى ، تاريخى ، كلامى ، حديثى ، تفسيرى ، اجتماعى بدان نظر افكنده‏اند . آنچه از زاويه اجتماعي‏ مي‏توان بدان نظر افكند ، " وحدت اسلامى " است .
مصلحان و دانشمندان روشنفكر اسلامى عصر ما ، اتحاد و همبستگى ملل و فرق‏ اسلامى را ، خصوصا در اوضاع و احوال كنونى كه دشمن از همه جوانب بدانها هجوم آورده و پيوسته با وسايل مختلف در پى توسعه خلافات كهن و اختراع‏ خلافات نوين است ، از ضروريترين نيازهاى اسلامى مي‏دانند . اساسا چنانكه‏ مي‏دانيم وحدت اسلامى و اخوت اسلامى ، سخت مورد عنايت و اهتمام شارع‏ مقدس اسلام بوده و از اهم مقاصد اسلام است . قرآن و سنت و تاريخ اسلام‏ گواه آن مي‏باشد .
از اين رو ، براى برخى اين پرسش پيش آمده كه آيا تأليف و نشر كتابي‏ مانند " الغدير " كه به هر حال موضوع بحث آن ، كهنترين مسئله خلافي‏ مسلمين است مانعى در راه هدف مقدس و ايده آل عالى " وحدت اسلامى " ايجاد نمي‏كند ؟
ما لازم مي‏دانيم مقدمتا اصل مطلب را - يعنى مفهوم و حدود وحدت اسلامى - را روشن كنيم ، سپس نقش كتاب شريف " الغدير " و مؤلف جليل القدرش‏ ، " علامه امينى " رضوان الله عليه ، را توضيح دهيم.

وحدت اسلامى
مقصود از وحدت اسلامى چيست ؟ آيا مقصود اين است : از ميان مذاهب‏ اسلامى يكى انتخاب شود ، و ساير مذاهب كنار گذاشته شود . يا مقصود اين‏ است كه مشتركات همه مذاهب گرفته شود ، و مفترقات همه آنها كنار گذاشته شود ، و مذهب جديدى بدين نحو اختراع شود ، كه عين هيچ يك از مذاهب موجود نباشد ؟ يا اينكه وحدت اسلامى ، به هيچوجه ربطى به وحدت‏ مذاهب ندارد ، و مقصود از اتحاد مسلمين ، اتحاد پيروان مذاهب مختلف ، در عين اختلافات مذهبى ، در برابر بيگانگان است ؟
مخالفين اتحاد مسلمين ، براى اينكه از وحدت اسلامى ، مفهومى غير منطقي‏ و غير عملى بسازند ، آن را به نام وحدت مذهبى توجيه مي‏كنند تا در قدم‏ اول ، با شكست مواجه گردد . بديهى است كه منظور علماى روشنفكر اسلامى از وحدت اسلامى ، حصر مذاهب به يك مذهب ، و يا اخذ مشتركات مذاهب و طرف مفترقات آنها كه نه معقول و منطقى است و نه مطلوب و عملى ، نيست‏ . منظور اين دانشمندان ، متشكل شدن مسلمين است در يك صف در برابر دشمنان مشتركشان .
اين دانشمندان مي‏گويند مسلمين مايه وفاقهاى بسيارى دارند كه مي‏تواند مبناى يك اتحاد محكم گردد ، مسلمين همه خداى يگانه را مي‏پرستند و همه به‏ نبوت رسول اكرم ايمان و اذعان دارند ، كتاب همه قرآن و قبله همه كعبه‏ است ، با هم و مانند هم حج مي‏كنند و مانند هم نماز مي‏خوانند و مانند هم‏ روزه مي‏گيرند و مانند هم تشكيل خانواده مي‏دهند و داد و ستد مي‏نمايند و كودكان خود را تربيت مي‏كنند و اموات خود را دفن مي‏نمايند . و جز در امورى جزئى ، در اين كارها با هم تفاوتى ندارند . مسلمين همه از يك نوع‏ جهان بينى برخوردارند و يك فرهنگ مشترك دارند و در يك تمدن عظيم و با شكوه و سابقه دار شركت دارند .
وحدت در جهان بينى ، در فرهنگ ، در سابقه تمدن ، در بينش و منش ، در معتقدات مذهبى ، در پرستشها و نيايشها ، در آداب و سنن اجتماعى خوب‏ مي‏تواند از آنها ملت واحد بسازد و قدرتى عظيم و هايل به وجود آورد كه‏ قدرتهاى عظيم جهان ناچار در برابر آنها خضوع نمايند ، خصوصا اينكه در متن‏ اسلام بر اين اصل تأكيد شده است . مسلمانان به نص صريح قرآن برادر يكديگرند و حقوق و تكاليف خاصى آنها را به يكديگر مربوط مي‏كند . با اين‏ وضع چرا مسلمين از اين همه امكانات وسيع كه از بركت اسلام نصيبشان گشته‏ استفاده نكنند ؟
از نظر اين گروه از علماى اسلامى ، هيچ ضرورتى ايجاب نمي‏كند كه مسلمين‏ به خاطر اتحاد اسلامى ، صلح و مصالحه و گذشتى در مورد اصول يا فروع مذهبي‏ خود بنمايند . همچنانكه ايجاب نمي‏كند كه مسلمين درباره اصول و فروع‏ اختلافى فيمابين ، بحث و استدلال نكنند و كتاب ننويسند . تنها چيزى كه‏ وحدت اسلامى ، از اين نظر ، ايجاب مي‏كند ، اين است كه مسلمين براي‏ اينكه احساسات كينه توزى در ميانشان پيدا نشود ، يا شعله ور نگردد متانت را حفظ كنند ، يكديگر را سب و شتم ننمايند ، به يكديگر تهمت‏ نزنند و دروغ نبندند ، منطق يكديگر را مسخره نكنند ، و بالاخره ، عواطف‏ يكديگر را مجروح نسازند و از حدود منطق و استدلال خارج نشوند . و در حقيقت لااقل حدودى را كه اسلام در دعوت غير مسلمان به اسلام ، لازم دانسته‏ است ، درباره خودشان رعايت كنند . « ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن ». براى برخى اين تصور پيش آمده كه مذاهبى كه تنها در فروع با يكديگر اختلاف دارند ، مانند شافعى و حنفى ، مي‏توانند با هم رادر باشند و با يكديگر در يك صف قرار گيرند ، اما مذاهبى كه در اصول با يكديگر اختلاف نظر دارند به هيچ وجه نمي‏توانند با يكديگر برادر باشند . از نظر اين دسته ، اصول مذهبى مجموعه‏اى به هم پيوسته است و به اصطلاح اصوليون از نوع " اقل و اكثر ارتباطى " است ، آسيب ديدن يكى عين آسيب ديدن همه‏ است . عليهذا آنجا كه مثلا اصل " امامت " آسيب مي‏پذيرد و قرباني‏ مي‏شود ، از نظر معتقدين به اين اصل ، موضوع وحدت و اخوت منتفى است . و به همين دليل شيعه و سنى به هيچ وجه نمي‏توانند دست يكديگر را به عنوان‏ دو برادر مسلمان بفشارند و در يك جبهه قرار گيرند ، دشمن هر كه باشد .
گروه اول به اين گروه پاسخ مي‏دهند ، مي‏گويند : دليلى ندارد ما اصول را در حكم يك مجموعه به هم پيوسته بشماريم ، و از اصل " يا همه يا هيچ " در اينجا پيروى كنيم . اينجا جاى قاعده الميسور لايسقط بالمعسور و ما لايدرك كله لايترك كله است . سيره و روش شخص اميرالمؤمنين على ، عليه‏ السلام ، براى ما بهترين و آموزنده ترين درسهاست . على ، عليه السلام ، راه و روشى بسيار منطقى و معقول كه شايسته بزرگوارى مانند او بود اتخاذ كرد .
او براى احقاق حق خود ، از هيچ كوششى خوددارى نكرد ، همه امكانات خود را به كار برد كه اصل امامت را احيا كند ، اما هرگز از اشعار " يا همه‏ يا هيچ " پيروى نكرد . بر عكس ، اصل مالايدرك كله لايترك كله را مبناي‏ كار خويش قرار داد .
على در برابر ربايندگان حقش قيام نكرد و قيام نكردنش اضطرارى نبود ، بلكه كارى حساب شده و انتخاب شده بود . او از مرگ بيم نداشت ، چرا قيام نكرد ، حداكثر اين بود كه كشته شود ، كشته شدن در راه خدا منتهاى آرزوى او بود ، او همواره در آرزوى شهادت بود و با آن ، از كودك‏ به پستان مادر مأنوستر بود . على در حساب صحيحش بدين نكته رسيده بود كه‏ مصلحت اسلام در آن شرائط ترك قيام و بلكه همگامى و همكارى است . خود كرارا به اين مطلب تصريح مي‏كند .
در يكى از نامه‏هاى خود به مالك اشتر ( نامه 62 از نامه‏هاى " نهج‏ البلاغه " مي‏نويسد : « فامسكت يدى حتى رأيت راجعة الناس قد رجعت عن‏ الاسلام ، يدعون الى محق دين محمد صلى الله عليه و آله ، فخشيت ان لم انصر الاسلام و اهله ، ارى فيه ثلما او هدما تكون المصيبة به على اعظم من فوت‏ ولايتكم التى انما هى متاع ايام قلائل » . من اول دست خود را پس كشيدم ، تا ديدم گروهى از مردم از اسلام بازگشتند و مردم را به نابودى دين محمد) ص) دعوت مي‏كنند . پس ترسيدم كه اگر به يارى اسلام و مسلمين بر نخيزم‏ شكاف يا انهدامى در اسلام خواهم ديد كه مصيبت آن از فوت خلافت چند روزه بسى بيشتر است .
در شوراى شش نفرى پس از تعيين و انتخاب عثمان به وسيله عبدالرحمان‏ بن عوف ، على عليه السلام ، شكايت و هم آمادگى خود را براى همكاري‏ اينچنين بيان كرد : « لقد علمتم انى احق الناس بها من غيرى ، و الله‏ لاسلمن ما سلمت امور المسلمين ، و لم يكن فيها جور الا على خاصة » ( نهج‏ البلاغه ، خطبه 72 ) يعنى : شما خود مي‏دانيد من از همه براى خلافت شايسته‏ ترم ، و حال به خدا قسم مادامى كه كار مسلمين روبراه باشد ، و رقيبان من‏ تنها به كنار زدن من قناعت كنند و تنها شخص من مورد ستم واقع شده باشد ، مخالفتى نخواهم كرد و تسليم خواهم بود .
اينها مي‏رساند كه على ، اصل " يا همه يا هيچ " را در اين مورد محكوم‏ مي‏دانسته است . نيازى نيست درباره روش و سيره على عليه السلام‏ در اين موضوع بيشتر بحث شود ، شواهد و دلائل تاريخى در اين زمينه فراوان‏ است .

علامه امينى (ره)
اكنون نوبت آن است كه ببينيم علامه بزرگوار آيت الله امينى ، مؤلف‏ جليل القدر " الغدير " از كدام دسته است و چگونه مي‏انديشيده است ؟
آيا ايشان وحدت و اتحاد مسلمين را تنها در دايره تشيع قابل قبول‏ مي‏دانسته‏اند ، يا دايره اخوت اسلامى را وسيعتر مي‏دانسته و معتقد بوده‏اند اسلام كه با اقرار و اذعان به شهادتين محقق مي‏شود ، خواه ناخواه حقوقى را به عنوان حق مسلمان بر مسلمان ايجاد مي‏كند وصله اخوت و برادرى كه در قرآن به آن تصريح شده ميان همه مسلمين محفوظ است .
علامه امينى به اين نكته كه لازم است نظر خود را در اين موضوع روشن كنند و اينكه نقش الغدير در وحدت اسلامى چيست ، آيا مثبت است يا منفى ؟
خود كاملا توجه داشته‏اند و براى اينكه از طرف معترضان اعم از آنان كه در جبهه مخالف خودنمايى مي‏كنند و آنهايى كه در جبهه موافق خود را جا زده‏اند مورد سؤ استفاده واقع نشود ، نظر خود را مكرر توضيح داده و روشن كرده‏اند .
علامه امينى طرفدار وحدت اسلامى هستند و با نظرى وسيع و روشن بينانه‏ بدان مي‏نگرند . معظم له در فرصتهاى مختلف در مجلدات الغدير اين مسئله‏ را طرح كرده‏اند و ما قسمتى از آنها را در اينجا نقل مي‏كنيم :
در مقدمه جلد اول ، اشاره كوتاهى مي‏كنند به اينكه الغدير ، چه نقشى در جهان اسلام خواهد داشت . مي‏گويند : " و ما اينهمه را خدمت به دين ، و اعلاء كلمه حق ، و احياء امت اسلامى مي‏شماريم " .
در جلد سوم ، صفحه 77 ، پس از نقل اكاذيب ابن تيميه و آلوسى و قصيمي‏ ، مبنى بر اينكه شيعه برخى از اهل بيت را ، از قبيل زيد بن على بن‏ الحسين دشمن مي‏دارد ، تحت عنوان " نقد و اصلاح " مي‏گويند :
" . . . اين دروغها و تهمتها تخم فساد را مي‏كارد و دشمنيها را ميان‏ امت اسلام بر مي‏انگيزد و جماعت اسلام را تبديل به تفرقه مي‏نمايد و جمع‏ امت را متشتت مي‏سازد و با مصالح عامه مسلمين تضاد دارد" .
نيز در جلد سوم ، صفحه 268 ، تهمت سيد رشيد رضا را به شيعه ، مبنى بر اينكه " شيعه از هر شكستى كه نصيب مسلمين شود خوشحال مي‏شود تا آنجا كه‏ پيروزى روس را بر مسلمين در ايران جشن گرفتند " نقل مي‏كنند ، و مي‏گويند : " اين دروغها ساخته و پرداخته امثال سيد محمد رشيد رضاست . شيعيان‏ ايران و عراق كه قاعدتا مورد اين تهمت هستند ، و همچنين مستشرقان و سياحان و نمايندگان ممالك اسلامى و غير هم ، كه در ايران و عراق رفت و آمد داشته و دارند خبرى از اين جريان ندارند . شيعه بلا استثناء ، براي‏ نفوس و خون و حيثيت و مال عموم مسلمين اعم از شيعه و سنى احترام قائل‏ است . هر وقت مصيبتى براى عالم اسلام در هر كجا و هر منطقه و براى هر فرقه پيش آمده است ، در غم آنها شريك بوده است . شيعه هرگز اخوت‏ اسلامى را كه در قرآن و سنت بدان تصريح شده محدود به جهان تشيع نكرده‏ است . و در اين جهت فرقى ميان شيعه و سنى قائل نشده است " .
نيز در پايان جلد سوم ، پس از انتقاد از چند كتاب از كتب قدما ، از قبيل عقد الفريد ابن عبدربه ، الانتصار ابوالحسين خياط معتزلى ، الفرق بين‏ الفرق ابومنصور بغدادى ، الفصل ابن حزم اندلسى ، الملل و النحل محمد بن عبدالكريم شهرستانى ، منهاج السنه ابن تيميه ، والبداية و النهايه ابن كثير و چند كتاب از كتب متأخرين ، از قبيل تاريخ الامم‏ الاسلاميه شيخ محمد خضرى ، فجر الاسلام احمد امين ، الجولة فى ربوع الشرق‏ الادنى محمد ثابت مصرى ، الصراع بين الاسلام و الوثنيه قصيمى ، و الوشيعه‏ موسى جار الله مي‏گويند :
" هدف ما از نقل و انتقاد اين كتب ، اين است كه به امت اسلام اعلام‏ خطر كنيم و آنان را بيدار نماييم كه اين كتابها بزرگترين خطر را براي‏ جامعه اسلامى به وجود مي‏آورد ، زيرا وحدت اسلامى را متزلزل مي‏كند ، صفوف‏ مسلمين را مي‏پراكند ، هيچ عاملى بيش از اين كتب صفوف مسلمين را از هم‏ نمي‏پاشد و وحدتشان را از بين نمي‏برد و رشته اخوت اسلامى را پاره نمي‏كند " .
علامه امينى در مقدمه جلد پنجم ، تحت عنوان " نظرية كريمة " به‏ مناسبت يكى از تقدير نامه‏هايى كه از مصر ، درباره الغدير رسيده است ، نظر خود را در اين موضوع كاملا روشن مي‏كنند و جاى هيچ ترديدى باقي‏ نمي‏گذارند ، مي‏گويند :
" عقايد و آراء درباره مذاهب آزاد است و هرگز رشته اخوت اسلامى را كه قرآن كريم با جمله « انما المؤمنون اخوه »بدان تصريح كرده پاره‏ نمي‏كند ، هر چند كار مباحثه علمى و مجادله كلامى و مذهبى به اوج خود برسد ، سيره سلف و در رأس آنها صحابه و تابعين همين بوده است .
" ما مؤلفان و نويسندگان در اقطار و اكناف جهان اسلام ، با همه اختلافي‏ كه در اصول و فروع با يكديگر داريم ، يك جامع مشترك داريم و آن ايمان‏ به خدا و پيامبر خداست . در كالبد همه ما يك روح و يك عاطفه حكمفرماست و آن روح اسلام و كلمه اخلاص است " .
" ما مؤلفان اسلامى همه در زير پرچم حق زندگى مي‏كنيم و در تحت قيادت‏ قرآن و رسالت نبى اكرم انجام وظيفه مي‏نماييم. پيام همه ما اين است كه : « ان الدين عند الله الاسلام »و شعار همه ما " لا اله الا الله و محمد رسول‏ الله " است . آرى ما حزب خدا و حاميان دين او هستيم ! "
علامه امينى در مقدمه جلد هشتم تحت عنوان " الغدير يوحد الصفوف في‏ الملا الاسلامى " مستقيما وارد بحث نقش الغدير در وحدت اسلامى مي‏شوند .
معظم له ، در اين بحث ، اتهامات كسانى را كه مي‏گويند الغدير موجب‏ تفرقه بيشتر مسلمين مي‏شود ، سخت رد مي‏كنند ، و ثابت مي‏كنند كه بر عكس‏ ، الغدير بسيارى از سؤ تفاهمات را از بين مي‏برد و موجب نزديكتر شدن‏ مسلمين به يكديگر مي‏گردد . آنگاه اعترافات دانشمندان اسلامى غير شيعه را در اين باره شاهد مي‏آورند و در پايان ، نامه شيخ محمد سعيد دحدوح را به‏ همين مناسبت نقل مي‏كنند .
ما براى پرهيز از اطاله بيشتر ، از نقل و ترجمه تمام گفتار علامه اميني‏ تحت عنوان بالا كه همه در توضيح نقش مثبت الغدير در وحدت اسلامى است‏ صرف نظر مي‏كنيم ، زيرا آنچه نقل كرديم براى اثبات مقصود كافى است .
نقش مثبت الغدير ، در وحدت اسلامى از اين نظر است كه اولا منطق مستدل‏ شيعه را روشن مي‏كند و ثابت مي‏كند كه گرايش در حدود صد ميليون مسلمان به‏ تشيع بر خلاف تبليغات زهر آگين عده‏اى مولود جريانهاى سياسى يا نژادى و غيره نبوده است ، بلكه يك منطق قوى متكى به قرآن و سنت موجب اين‏ گرايش شده است ، ثانيا ثابت مي‏كند كه پاره‏اى اتهامات به شيعه كه سبب‏ فاصله گرفتن مسلمانان ديگر از شيعه شده است از قبيل اينكه شيعه غير مسلمان را بر مسلمان غير شيعه ترجيح مي‏دهد و از شكست مسلمانان غير شيعه از غير مسلمانان شادمان مي‏گردد ، و از قبيل اينكه شيعه به جاى حج به زيارت ائمه مي‏رود ، يا در نماز چنين‏ مي‏كند و در ازدواج موقت چنان ، به كلى بى اساس و دروغ است ، ثالثا شخص شخيص اميرالمؤمنين على عليه السلام را كه مظلومترين و مجهول‏ القدرترين شخصيت بزرگ اسلامى است و مي‏تواند مقتداى عموم مسلمين واقع‏ شود ، و همچنين ذريه اطهارش را به جهان اسلام معرفى مي‏كند .

برداشت ديگران از الغدير
برداشت بسيارى از دانشمندان بيغرض مسلمان غير شيعه از " الغدير " همين است كه ما گفتيم .
محمد عبدالغنى حسن مصرى ، در تقريظ خود بر الغدير كه در مقدمه جلد اول‏ ، چاپ دوم ، چاپ شده است مي‏گويد :
" از خداوند مسئلت مي‏كنم كه بركه آب زلال شما را ( غدير در عربى به‏ معناى گودال آب است ) سبب صلح و صفا ميان دو برادر شيعه و سنى قرار دهد كه دست به دست هم داده ، بناء امت اسلامى را بسازند " .
عادل غضبان مدير مجله مصرى " الكتاب " در مقدمه جلد سوم مي‏گويد :
اين كتاب ، منطق شيعه را روشن مي‏كند و اهل سنت مي‏توانند به وسيله اين‏ كتاب شيعه را به طور صحيح بشناسند . شناسايى صحيح شيعه سبب مي‏شود كه‏ آراء شيعه و سنى به يكديگر نزديك شود، و مجموعا صف واحدى تشكيل دهند .
دكتر محمد غلاب ، استاد فلسفه در دانشكده اصول دين جامع از هر ، در تقريظى كه بر الغدير نوشته و در مقدمه جلد چهارم چاپ شده است مي‏گويد :
" كتاب شما در وقت بسيار مناسبى به دستم رسيد ، زيرا اكنون مشغول‏ جمع آورى و تأليف كتابى درباره زندگى مسلمين از جوانب مختلف هستيم ، لهذا خيلى مايلم كه اطلاعات صحيحى درباره شيعه اماميه داشته باشم . كتاب‏ شما به من كمك خواهد كرد و من ديگر مانند ديگران درباره شيعه اشتباه‏ نخواهم كرد " .
دكتر عبدالرحمان كيالى حلبى ، در تقريظ خود كه در مقدمه جلد چهارم‏ الغدير چاپ شده ، پس از اشاره به انحطاط مسلمين در عصر حاضر ، و اينكه‏ چه عواملى مي‏تواند مسلمين را نجات دهد ، و پس از اشاره به اينكه شناخت‏ صحيح وصى پيغمبر اكرم يكى از آن عوامل است ، مي‏گويد :
" كتاب الغدير و محتويات غنى آن ، چيزى است كه سزاوار است هر مسلمانى از آن آگاهى يابد ، تا دانسته شود چگونه مورخان كوتاهى كرده‏اند ، و حقيقت كجاست . ما به اين وسيله بايد گذشته را جبران كنيم و با كوشش‏ در راه اتحاد مسلمين به اجر و ثواب نايل گرديم " .
آرى آن بود وجهه نظر علامه امينى درباره مسئله مهم اجتماعى عصر ما ، و اين است عكس العمل نيكوى آن در جهان اسلام . - رضوان الله عليه .
------------------------------
منبع:
برگرفته از کتاب : شش مقاله ( الغدير و وحدت اسلامى )