نام های قرآن
  • عنوان مقاله: نام های قرآن
  • نویسنده:
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 14:31:10 1-9-1403

مفسران و قرآن پژوهان در شماره و تعداد نام هاى قرآن اختلاف نظر فراوانى دارند.
ابوالفتوح رازى در تفسيرش 43 نام براى قرآن ذكر نموده است .
زركشى به نقل از قاضى ابوالمعالى معروف به شيذله 55 اسم برشمرده و بعضى ديگر شماراسامى قرآن را به هشتاد رسانيده اند.
بـسـيـارى از عناوينى را كه اين بزرگان در شمار اسامى قرآن آورده اند, در قرآن به صورت وصف قـرآن بـه كـار رفـتـه اند و نه اسم .
عدم تفكيك ميان اسامى و اوصاف قرآن كريم از يكسو, و تفاوت بـرداشت ها و سليقه ها در گزينش نام ها از سوى ديگرمى توانند دليلى بر اختلاف آرا در اين زمينه باشند.
جالب است بدانيم كه بعضى عقيده دارند براى قرآن نامى غير از قرآن وجود ندارد.
مناسب تر آن است كه عناوين قرآن را در دو قسمت اسامى و اوصاف بيان نماييم .
الف ) اسامى قرآن
از مـيـان عناوين قرآن , به طور مسلم چهار عنوان به صورت اسم در قرآن به كاررفته است , كه به ترتيب اهميت و كثرت عبارتند از:
1. قرآن : بل هو قرآن مجيد.
2. كتاب : كتاب انزلناه اليك .
3. ذكر: هذا ذكر مبارك .
4. فرقان : تبارك الذي نزل الفرقان على عبده.
زرقانى تنزيل را نيز بر اسامى فوق افزوده است .
سه عنوان كتاب , ذكر و فرقان براى كتب آسمانى ديگر نيز ذكر گرديدهو تنهاعنوان قرآن به صورت اسم خاص براى اين كتاب آسمانى مطرح است .
ب ) اوصاف قرآن
گفتيم اختلاف سليقه ها و برداشت ها, موجب اختلاف در شماره عناوين واوصاف قرآن گشته اند.
ما در اين قسمت عناوينى را كه مستقيما به صورت وصف براى نام هاى قرآن , كتاب و ذكر به كار رفته اند, يادآور مى شويم .
1. مجيد: ق .
والقرآن المجيد , قاف , سوگند به قرآن باشكوه .
2. كريم : انه لقرآن كريم , كه اين [پيام ] قطعا قرآنى است ارجمند.
3. حكيم : يس .
والقرآن الحكيم , يس [ياسين ] سوگند به قرآن حكمت آموز.
4. عـظيم : ولقد آتيناك سبعا من المثاني والقرآن العظيم , و به راستى , به توسبع المثانى [ـ سوره فاتحه ] و قرآن بزرگ را عطا كرديم .
5. عزيز: وانه لكتاب عزيز لاياءتيه الباطل .. , و به راستى كه آن كتابى ارجمنداست .
باطل به سويش نمى آيد.
6. مبارك : هذا ذكر مبارك , اين [كتاب ] پندى خجسته است .
7. مبين : تلك آيات الكتاب وقرآن مبين , اين است آيات كتاب [آسمانى ] وقرآن روشنگر.
8. مـتشابه : اللّه نزل اءحسن الحديث كتابا متشابها , خدا زيباترين سخن را [به صورت ] كتابى متشابه نازل كرده است .
9. مـثـانى : اللّه نزل اءحسن الحديث كتابا متشابها مثاني , خدا زيباترين سخن را [به صورت ] كتابى متشابه , متضمن وعده و وعيد نازل كرده است .
10. عـربـى : انـا انـزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون , ما آن را قرآن عربى نازل كرديم ,باشد كه بينديشند.
11. غير ذى عوج : قرآنا عربيا غير ذي عوج لعلهم يتقون , قرآنى عربى , بى هيچ كژى , باشد كه آنان راه تقوا پويند.
12. ذى الذكر: ص .
والقرآن ذى الذكر , ص .
سوگند به قرآن پراندرز.
13. بـشـيـر: كـتـاب فصلت آياته ...
بشيرا , كتابى است كه آيات آن , به روشنى بيان شده ...
و بشارتگر است .
14. نـذير: كتاب فصلت آياته ...
بشيرا ونذيرا , كتابى است كه آيات آن , به روشنى بيان شده ...
بشارتگر و هشداردهنده است .
15. قـيم : الحمدللّه الذي اءنزل على عبده الكتاب ...
قيما.. , ستايش خدايى را كه اين كتاب را بر بنده خود فرو فرستاد...
[كتابى ] راست و درست .
در پـايـان بـه يـكـى ديـگـر از اسامى قرآن كريم اشاره مى كنيم .
اين نام گرچه در خودقرآن ذكر نگرديده اما برخى بر اين عقيده اند كه مشهورترين و رايج ترين نام در ميان مسلمانان پس از رحلت پيامبر اكرم (ص ) مصحف بوده است و در زمان حيات پيامبر(ص ) نام رايج و مشخصى كه همه بر آن اتفاق نظر داشته باشند وجود نداشته است .
دكتر راميار در پاسخ به اين سؤال كه چگونه اين نام با وجودى كه در خود قرآن نيامده بر اين كتاب آسمانى نهاده شده مى گويد: وقـتى ابوبكر قرآن را جمع كرد, به ياران پيامبر گفت كه نامى بر آن بگذارند.
پاره اى خواستند كه آن را انجيل بخوانند, ولى ديگران را خوش نيامد.
كسانى پيشنهاد كردند كه آن را سفر بنامند, مثل سـفـرهاى پنجگانه يهود, اين پيشنهاد هم رد شد.
سرانجام عبداللّه بن مسعود, صحابى جليل القدر گـفـت :در مـهـاجرتى كه به حبشه كرديم كتابى ديدم كه آن را مصحف مى خواندند...
اين نام آن هـنـگـام پذيرفته شد و بر قرآن كريم اطلاق گرديد...
نسخه هاى قرآن را هم كه عثمان به اطراف فـرسـتـاد مصحف خوانده اند...
كه بعدهاهمين ها مصاحف عثمانى نام گرفت .
مجموعه خصوصى هريك از صحابه را هم مصحف مى گفتند, مثل مصحف ابى بن كعب يا مصحف معاذ.
پس از رحلت پيامبر, در اين كه نام مصحف به سرعت از نام هاى رايج قرآن كريم گرديد, سخنى نـيـست .
اما اين سخن كه هيچ نام مشخصى در زمان حيات پيامبر(ص )براى كتاب آسمانى وجود نـداشته , پذيرفتنى نيست .
قرآن و كتاب , نام هايى هستند كه به صورت گسترده در روايات از زبان پـيـامـبـر اكـرم (ص ) و على بن ابى طالب (ع ) و نيزصحابه آن حضرت به كار رفته اند.
حديث نبوى مـعـروف كـه فـرمـود: اذا الـتبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن و يا فـرمـايش آن حضرت كه : فضل القرآن على سائر الكلام كفضل اللّه على خلقه و يا وصيت آن حـضـرت كـه فرمود: اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه وعترتى .. و ده ها بلكه صدها روايت ديـگر عصر نزول كه در آنها ازكتاب آسمانى مسلمانان به قرآن و يا كتاب ياد گرديده است , به خـوبـى شـهـرت اين نام را در همان زمان اثبات مى نمايد.
در بسيارى از روايات جمع آورى قـرآن وتـدويـن مصحف نيز كسانى همچون زيدبن ثابت نام قرآن را هنگام تدوين مصحف به كار برده اند.
اسـاسـا چـگـونه ممكن است در طول 23 سال مسلمانان هيچ نام مشخصى براى كتابشان نداشته باشند؟! دليل ديگرى براى شهرت نام قرآن وجود دارد كه عبارت از استعمال اين عنوان در قرآن به صورت علم و اسم خاص است كه به تفصيل در فصل پنجم از آن سخن خواهيم گفت .
عـلـت شـيوع نام مصحف پس از رحلت پيامبر(ص ), مساءله كتابت و تدوين قرآن بود.
صحيفه به چـيـزى كـه گـسـتـرده باشد اطلاق مى گردد و از اين رو صفحه اى را هم كه بر آن مى نويسند, صـحـيـفـه گـويـند, و مصحف مجموعه اى از صحيفه هاى نوشته شده است كه بين دو جلد قرار گـرفـتـه باشد.
بنابراين چون پس از رحلت يكى از مهم ترين وظايف مسلمانان جمع آورى صحف نـوشـتـه شـده قرآنى و يا كتابت قرآن به دست بعضى از نويسندگان صحابه بود, اين نام در چنين زمانى و فضايى شايع گرديد.
در هـمان زمان نيز مصحف اسم براى هر كتاب مجلد بوده است , خواه قرآن باشديا غير آن .
محمد بن سيرين مى گويد: لماتوفى النبى (ص ) اقسم على ان لايرتدى برداء الا لجمعة حتى يجمع القرآن فى مصحف .
ابوالعاليه مى گويد: انهم جمعوا القرآن فى مصحف فى خلافة ابي بكر.
كلينى در كافى به نقل از امام صادق : من قراء القرآن فى المصحف متع ببصره ...
در روايت معروف زيد بن ثابت آمده است : فتتبعت القرآن اجمعه ...
فكانت الصحف عند ابى بكر...
هـمين اوراق و صفحات پس از مرگ عمر در دست دخترش حفصه بود تا آن كه هنگام جمع آورى قـرآن در زمـان عـثـمان وى طى پيامى به حفصه به او اطمينان داد كه ان ارسلي الينا بالصحف ننسخها فى المصاحف ثم نردها اليك .... در تمام روايات فوق و ده ها روايت ديگر آنچه مطرح است , جمع قرآن در مصحف يعنى يك كتاب مجلد است , يعنى مصحف در همان معناى لغوى خود به كار رفته است .
گزيده مطالب
1. اسامى قرآن عبارتند از: قرآن , كتاب , ذكر و فرقان .
2. نام مصحف پس از رحلت پيامبر به خاطر جمع آورى قرآن در يك مجلد رايج گشت .
3. بـراى قـرآن بـرخـى نـزديك به هشتاد وصف ذكر نموده اند.
بعضى از مشهورترين اوصاف قرآن عبارتند از: مجيد, كريم , حكيم , عظيم , عزيز, مبارك , مبين , عربى , بشيرونذير.
معانى قرآن
در مـعـناى قرآن وجوه پنجگانه اى گفته شده است كه مى توان آنها را به سه دسته تقسيم نمود:
(شافعى ):
1. قـرآن , اسمى جامد و غيرمشتق است .
علم ارتجالى است و بدون آن كه پيشينه استعمال در زبان عرب داشته باشد, خداوند به عنوان اسم خاص براى وحيى كه برپيغمبرش نازل فرموده قرار داده است مثل تورات و انجيل كه اسم براى كتب حضرت موسى و عيسى (ع ) مى باشند.
(اشعرى وجمعى ديگر):
2. قرآن , اسمى است مشتق ولى غيرمهموز:
الـف ) مـشـتـق از قـرن الشى بالشى ء, يعنى چيزى را به چيزى ضميمه كردن . علت اين نامگذارى , مقرون بودن سوره ها و آيات و حروف به يكديگر است .
(فراء) :
ب ) قـرآن , مشتق از قرائن جمع قرينه است . چرا كه آياتش همانند يكديگرند وبعضى بعض ديگر را تاءييد مى كنند. هر آيه از قرآن , قرينه آيات ديگر است .
(ابن اثير,زجاج و بعضى ديگر):
3. قرآن مشتق و مهموز است :
الـف ) از قـرء بـه مـعـناى جمع گرفته شده است .
عرب وقتى بخواهد بگويد آب را درحوض جمع كـردم , مـى گـويد قراءت الماء فى الحوض .
علت اين نامگذارى , آن است كه اين كتاب همه ثمرات كتب آسمانى پيشين را در خود جمع نموده است .
(لحيانى و جمعى ديگر)
ب ) بـر وزن رجـحـان و غـفـران مشتق از ماده قراء به معناى تلاوت است .
در اين جا ازباب تسميه مـفـعـول بـه مصدر, مقروء, يعنى خوانده شده و يا خواندنى , به نام قرآن يعنى خواندن به كار رفته اسـت مـثـل آن كـه كـتـاب كه به معناى نوشتن است به مكتوب (نوشته شده ) اطلاق مى گردد.
از ميان اقوال پنجگانه فوق , قول پنجم از همه قوى تر به نظر مى رسد.
زرقانى پس از رد ساير اقوال , همين قول را اختيار نموده است .
راغب اصفهانى نيزمى گويد:
الـقـراءة ضـم الـحـروف و الكلمات بعضها الى بعض فى الترتيل ...
, قراءت به معناى پيوند و ضميمه نمودن حروف و كلمات به يكديگر در هنگام ترتيل است .
به سخن ديگر قراءت همان تلاوت آيات الهى است .
علامه طباطبائى
و قـولـه ان عـلـيـنـا جمعه وقرآنه ...
القرآن هاهنا مصدر كالفرقان و الرجحان و الضميران للوحى و الـمـعـنـى : لاتـعـجـل بـه , اذ عـلـينا ان نجمع ما نوحيه اليك بضم بعض اجزائه الى بعض و قراءته عليك .
از آيـه فـوق بـه خـوبى برمى آيد كه اگر حتى آن گونه كه ابن اثير گفته است اصل در واژه قرآن معناى جمع باشد, به خاطر تقارن اين واژه با واژه جمع در آيه شريفه ناگزيرقرآن به معناى قراءت و خواندن خواهد بود وگرنه تكرار آن امرى لغو و بيهوده بوده بافصاحت قرآنى منافات دارد.
دليل ديگر كه نظريه پنجم را تقويت مى كند امر اقراء در نخستين وحى بر پيامبراكرم (ص ) است كه بى ترديد به معناى بخوان است .
لفظ قرآن نيز نخستين بار در آيه چهارم از سوره مزمل نازل شده كـه مـطـابـق حـديـث مـعـروف جـابـر بـن زيـد و ابـن عـبـاس ,سـومين سوره در ترتيب نزول سـوره هاست .
در اين آيه دستور چنين است : ورتل القرآن ترتيلا, و قرآن را شمرده شمرده بـخـوان .
در آخـريـن آيـه از هـمين سوره نيزبار ديگر در يك فرمان همگانى اعلام مى شود: فاقرؤا مـاتـيـسر من القرآن , هرچه از قرآن ميسر مى شود بخوانيد.
بديهى است كه منظور در هر دو آيه قرآن خواندنى است .
نـتـيـجـه آن كه روشن ترين و مناسب ترين معنا براى قرآن اشتقاق آن از ماده قراء به معناى تلاوت كردن است .
گزيده مطالب
اقوال در معانى قرآن عبارتند از:
1. قرآن , اسم خاص كتاب مسلمانان و لفظى جامد است .
(شافعى ) 2. قرآن , همريشه با قرينه و معناى آن همانند بودن آياتش با يكديگر است .
(فراء) 3. قرآن , مشتق از قرن است , زيرا آيات و سوره هاى آن مقرون به يكديگرند.
4. قـرآن , كـلـمـه اى است مهموز و از قرء به معناى جمع مشتق شده است .
زيرا جامع ثمرات كتب آسمانى گذشته است .
(ابن اثير, زجاج )
5. قرآن , كلمه اى است مهموز و از قراء به معناى تلاوت و قراءت گرفته شده است .
دلايلى وجود دارد كه قول پنجم را تاءييد مى كند.
فصل چهارم :وجه نامگذارى قرآن
هـريـك از اسـمـاى كتاب خداوند, داراى وجه تسميه و علت و حكمتى است .
در اين فصل تنها در خصوص نام قرآن به بحث مى پردازيم .
گـذشـت كـه بـرخـى قـرآن را مـشتق از قرن به معناى ضميمه كردن دانسته اند.
آنان درتوجيه نـامـگـذارى چـنـيـن اسـمى بر وحى آسمانى گفته اند: چون حروف و آيات وسوره ها, مقرون به يكديگرند, خداوند نام قرآن را بر اين مجموعه نهاده است .
عـده اى ديـگـر كه قرآن را همريشه با قرائن (قول سوم ) دانسته اند, بر اين باورند كه چون در اين كـتـاب هـمـاهـنـگى كامل ميان همه آيات وجود دارد و همه باهم قرينه اند وتشابه تام و تمامى با يـكـديـگـر دارنـد, خـداونـد چـنين نامى براى كتاب خود برگزيده و درآيه اى نيز همين تشابه و هماهنگى را وصف كتاب خويش بيان كرده است : اللّه نزل احسن الحديث كتابا متشابها , كه مراد از كتاب متشابه , كتابى است كه هماهنگ ويكنواخت است .
در معناى چهارم براى قرآن نيز گفته شد كه چون اين كتاب , جامع علوم و ثمرات كتب آسمانى پيشين و يا جامع انواع علوم و يا دربرگيرنده امر و نهى و وعد و وعيدو...
است به آن قرآن گفته شده است .
بـا تـوجـه به عدم پذيرش اين اقوال در فصل سابق اينك ببينيم براساس نظريه پنجم چه توجيهى براى نامگذارى قرآن به اين نام وجود دارد؟ مى دانيم كه حقيقت قرآن فراتر از آن است كه در قالب الفاظ بگنجد.
محتواى قرآن بسى عالى تر و والاتـر از آن اسـت كـه واژه ها و الفاظ را ياراى بيان آن باشد, چه آن كه كلمات و عبارات براى امور مادى وضع گرديده اند و واقعيت قرآن در برگيرنده عميق ترين معارف معنوى است .
اين محتواى بـلـنـد براى اين كه در خور فهم بشردرآيد, از مقام برتر خود تنزل يافته و به مقام قراءت رسيده و خواندنى گشته است , تاامكان تعقل آن براى بشر فراهم آيد.
معانى هرگز اندر حرف نايد ـــــ كه بحر بيكران در ظرف نايد مـفـسر و انديشمند بزرگ قرآنى , علامه طباطبائى به اين نكته بسيار لطيف اشاره كرده در معناى آيـه شـريـفـه انـا جـعـلـنـاه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون وانه في ام الكتاب لدينا لعلى حكيم , مى گويد: مراد از ام الكتاب , همان لوح محفوظ است ,و نامگذارى لوح محفوظ به ام الكتاب بدين جهت است كـه آن سـرمـنـشاء همه كتب آسمانى است .
ومقصود از على شرافت قدر و منزلت قرآن است كه عقول را توان رسيدن به آن نيست .
و منظور از حكيم بودن قرآن آن است كه قرآن در جايگاه اولى و اصـلـى خـويـش , تفصيلى و تقسيمى به سوره ها و آيات و كلمات نداشته و اين تفصيل پس از آن صورت گرفته كه به صورت قرآن عربى درآمده است .