نسبت علم اخلاق و فلسفه اخلاق
  • عنوان مقاله: نسبت علم اخلاق و فلسفه اخلاق
  • نویسنده: امير خواص
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 18:44:24 1-9-1403



چکيده

واژه دير آشناي اخلاق آنگاه که با کلماتي چون فلسفه ترکيب مي شود، گاه با کج فهمي هايي همراه مي گردد؛ چنان که بسياري را گمان بر اين است که «فلسفه اخلاق» چيزي جز فايده و ضرورت رعايت آداب اخلاقي نيست . نويسنده در اين مقاله وجوه تمايز علم اخلاق و فلسفه اخلاق را بر مي شمارد و بر آن است تا به صورتي گذرا، تفاوت آنها را تبيين نمايد .
پيش از بيان تفاوت علم اخلاق با فلسفه اخلاق شايسته است ابتدا نگاهي گذرا به مفردات اين دو اصطلاح يعني واژه هاي «علم» ، «اخلاق» و «فلسفه» بيافکنيم تا با دقت و بصيرت بيشتري به بحث اصلي بپردازيم .

علم

واژه علم در لغت به معناي دانستن، يقين کردن، معرفت و دانش آمده است . (1) در انگليسي برابر «علم» دو واژه قرار گرفته است، به معناي مطلق دانش، معرفت، و آگاهي و ديگري Science که ابتدا در همان معناي دانش و معرفت به کار مي رفت اما از اواخر قرن هفدهم که گروهي (همچون جان لاک، جرج بارکلي و ديويد هيوم) سرچشمه همه شناخت ها را حس و تجربه دانستند و به فلاسفه آمپريست شهرت يافتند، کاربرد اين واژه به علوم تجربي منحصر گشت؛ هر چند مي توان اين گرايش را در قرون وسطي و در سخنان ويليام اکامي، فيلسوف انگليسي، رديابي کرد . در قرن بيستم نيز پوزيتويست ها تنها علوم تجربي را شايسته نام علم دانستند و Science را تنها بر علوم تجربي اطلاق کردند .
علم در اصطلاح (2) داراي معاني متعددي است ولي آنچه در اينجا مورد نظر مي باشد عبارت است از مجموعه مطالب و قضاياي مرتبط و وابسته که پيرامون موضوع خاصي دور مي زنند و هدفي خاصي را دنبال مي کنند و در بحث ما موضوع عبارت از «اخلاق» است .

اخلاق

واژه «اخلاق» از نظر لغوي جمع «خلق» به معناي خوي، طبع، سجيه (3) و عادت (4) است، اعم از اينکه آن سجيه و عادت نيکو باشد يا زشت و بد .
در اصطلاح دانشمندان علم اخلاق و فيلسوفان تا به امروز براي اخلاق معاني متعددي ارايه شده است مثلا برخي خلق و اخلاق را ملکه اي نفساني (کيفيتي که به سختي و کندي زايل مي شود) (5) دانسته اند که مقتضي صدور کارها از انسان بدون نياز به فکر و انديشه است، برخي نيز اخلاق را تنها بر فضايل اخلاقي اطلاق مي کنند و آن را در مقابل ضد اخلاق (6) به کار مي برند . و گاهي نيز به معناي نهاد اخلاقي زندگي (7) به کار مي رود . به هر حال معاني اصطلاحي متفاوتي براي اخلاق بيان شده است (8) اما مي توان اخلاق را در اصطلاح عالمان دين اسلام، اينگونه جمع بندي کرد که «اخلاق کيفيتي براي نفس آدمي است که رفتارهايي متناسب با آن از انسان بروز مي کند يعني اگر کيفيت نفس خوب باشد، کارهاي خوب و اگر بد باشد کارهاي بد صورت مي گيرد؛ پس اخلاق به اخلاق حسنه و خوب و اخلاق رذيله و بد تقسيم مي گردد . اين کيفيت نفساني ممکن است به صورت غير راسخ و يا به شکل ملکه در آيد .

فلسفه

فلسفه در اصطلاح نخستين همه علوم (علوم نظري و عملي) را شامل مي شده است . علوم نظري شامل طبيعيات، رياضيات و الهيات بوده که هر کدام شاخه هايي را در بر مي گرفته است و علوم عملي هم به سه شعبه اخلاق، تدبير منزل و سياست مدن تقسيم مي شده است .
اصطلاح دوم فلسفه که تقريبا به قرون وسطي بر مي گردد، قلمرو وسيع تري يافته، بعضي علوم قراردادي مانند ادبيات را هم شامل شده است . (9)
در اصطلاح سوم، فلسفه به علوم و معرفت هاي غير تجربي اطلاق مي گردد و در مقابل علم (معرفت تجربي) به کار مي رود . طبق اين اصطلاح فلسفه علومي مانند منطق، شناخت شناسي، هستي شناسي، روانشناسي نظري (غير تجربي)، زيبايي شناسي، اخلاق و سياست را شامل مي شود گرچه اختلاف نظرهايي در اين زمينه وجود دارد . (10)
اصطلاح چهارم فلسفه عبارت است از فلسفه اولي يا متافيزيک . (11)
گاهي نيز واژه فلسفه به صورت مضاف به کار مي رود مانند فلسفه تاريخ، فلسفه علوم اجتماعي، فلسفه دين و . . . . اگر مضاف اليه فلسفه يک علم مانند تاريخ و رياضيات باشد، مي توان فلسفه آن علم را يعني فلسفه تاريخ، فلسفه رياضيات و . . . را يک علم درجه دوم به حساب آورد که نگاهي بيروني به آن علم داشته و مبادي تصوري و تصديقي آن علم را مورد بررسي قرار مي دهد . فلسفه اخلاق نيز از اين قبيل است . اما اگر مضاف اليه مانند «دين» يک رشته علمي نباشد در آن صورت، فلسفه مضاف، يک علم درجه اول محسوب مي شود که ديگر نگاه بيروني به مسايل آن مضاف اليه نخواهد داشت .

تفاوت علم اخلاق و فلسفه اخلاق

ميان علم اخلاق و فلسفه اخلاق از جنبه هاي گوناگون تفاوت هايي وجود دارد که ما با توضيح هر يک از اين دو علم، زمينه آشکار شدن اين تفاوت ها را فراهم مي کنيم .

تعريف علم اخلاق

عالمان اسلامي و غربي تعريف هايي براي علم اخلاق ارايه کرده اند که به بعضي از آن ها اشاره مي کنيم . برخي علم اخلاق را علم چگونگي اکتساب اخلاق نيکو دانسته اند که براساس آن افعال و احوال شخص نيکو مي شود . (12) برخي نيز آن را علم چگونه زيستن خوانده اند . (13)
با توجه به کتاب هاي اخلاقي چون جامع السعادات، معراج السعاده و ... (14) مي توان گفت که علم اخلاق از ديدگاه عالمان مسلمان علمي است که از انواع صفات خوب و بد بحث کرده، آنها را مورد شناسايي و تعريف و تبيين قرار داده، کيفيت اکتساب صفات خوب و فضايل را و نيز چگونگي زدودن صفات رذيله را بيان کرده است . بنابراين موضوع علم اخلاق عبارت است از صفات خوب و روش کسب آنها و صفات بد و راه زدودن آنها؛ اين صفات خوب و بد از آن جهت که با افعال اختياري انسان مرتبط هستند در علم اخلاق مورد نظر مي باشند . غايت علم اخلاق رساندن انسان به کمال و سعادت جاودان و منزل مقصودي است که براي رسيدن به آن خلق شده است . چنانکه بيان شد علم اخلاق يکي از شعبه هاي فلسفه به معناي عام آن بوده است .
در ميان عالمان مغرب زمين برخي علم اخلاق را به رفتار آدمي (نه به صفات و ملکات و سجاياي انساني) مربوط مي دانند؛ مثلا ژکس مي گويد: «علم اخلاق عبارت است از تحقيق در رفتار آدمي بدانگونه که بايد باشد» . (15)
فلسفه اخلاق بحثي فلسفي درباره اخلاق، مسايل اخلاقي و احکام اخلاقي است (16) ، به عبارت ديگر مطالعات فلسفي پيرامون اخلاق را مي توان فلسفه اخلاق ناميد . تحقيق پيرامون اخلاق داراي ابعاد متعددي است (17) که ابتدا به آنها اشاره و سپس بيان مي کنيم که فلسفه اخلاق کداميک از اين ابعاد را شامل مي شود .

1 . اخلاق توصيفي، (descriptive Ethics)

اخلاق توصيفي چيزي است که جامعه شناسان، روان شناسان، مورخان و انسان شناسان به آن مي پردازند، در اينجا تنها به گزارش، توصيف و تبيين پرداخته مي شود و از هر گونه توصيه يا امر و نهي پرهيز مي گردد . در اخلاق توصيفي به اخلاق ملت ها و اقوام مختلف و حتي اخلاق نحل توجه مي شود و مسايل و نظام هاي پذيرفته شده از سوي آن ها توصيف و تبيين مي گردد . براي مثال بحث از حرمت شراب خواري در اسلام يک گزاره توصيفي است . در اينجا روش بحث و تحقيق ممکن است تجربي يا نقلي باشد؛ زيرا گروه مورد بحث اگر موجود باشند، گزاره مربوط به آنها قابل تجربه است و اگر از بين رفته باشند، گزاره به صورت نقل مطرح مي شود .

2- اخلاق هنجاري يا دستوري، (Normative Ethics) يا اخلاق درجه اول

در اين بخش «موضوع» افعال اختياري انسان از حيث خوبي و بدي يا بايستگي و نبايستگي است به اين معنا که يکي از افعال اختياري را تحت حکم بايد و نبايد يا خوب و بد قرار مي دهند . در اين بخش دو بحث مطرح است: يکي احکام ارزشي يا الزامات عام مانند خوب بودن عدالت يا بد بودن ظلم يا لزوم عدالت و ضرورت دوري از ظلم؛ ديگر اينکه براي تبيين خوبي و بايستگي يک عمل نظريه اي مطرح مي شود، مثلا عده اي براي توجيه خوب بودن يک عمل نظريه خودگروي اخلاقي و گروهي ديگر نظريه سودگروي عام را مطرح مي کنند .(خودگروي اخلاقي عملي را که بيشترين غلبه خير بر شر را براي خود شخص داشته باشد، و سودگروي عام فعلي را که بيشترين غلبه خير بر شر را براي عموم داشته باشد، خوب مي داند) .
به عبارت ديگر اخلاق هنجاري دو بخش دارد که بخش نخست از معيارهاي کلي اخلاقي و چيستي خوب ها و بدهاي کلي و معيار کار خوب، رابطه خوبي و درستي و . . . سخن مي گويد . در اينجا نظريات مختلفي براي تبيين خوبي و بايستگي عمل مطرح مي شود . در بخش دوم از خوبي و بدي يا درستي و نادرستي، اخلاقي يا غير اخلاقي بودن افعال خاص، سخن مي رود و مصاديق معيار کلي مطرح شده در بخش نخست، معين مي شود . (18)

3- فرا اخلاق، (Meta Ethics)

در فرا اخلاق که به آن اخلاق نظري و اخلاق تحليلي و فلسفي نيز گفته مي شود به تحليل گزاره هاي اخلاقي پرداخته مي شود . فرااخلاق به سؤالات منطقي، معرفت شناختي و يا معنا شناختي پاسخ مي دهد . به ديگر سخن گزاره هاي اخلاقي در فرا اخلاق از چند جنبه مورد بحث قرار مي گيرند
الف) از حيث مسائل معنا شناختي، ؛ (sementical question) مفاهيم اخلاقي در اين قسمت به دو دسته تقسيم مي شوند 1- مفاهيم ارزشي: مانند «خوب» و «بد» ، «درست» و «خطا» ، 2- مفاهيم الزامي: مانند «بايد» و «نبايد» و «وظيفه» . اين نوع مفاهيم که محمول گزاره اخلاقي قرار مي گيرند، در اين جا مورد بحث واقع مي شوند . البته در صورت مبهم بودن موضوع گزاره اخلاقي در همين قسمت معنا شناختي از موضوع ياد شده نيز بحث مي شود . همچنين هر مفهومي که پيش فرض قضاياي اخلاقي باشد مانند انتخاب، آزادي، ميل و تصميم در اين بخش مورد بحث قرار مي گيرد .
ب) مسائل معرفت شناختي اخلاق، ؛ (Epistemological question) در اين قسمت براي مثال به بحث از خبري يا انشايي بودن گزاره «عدالت خوب است» پرداخته مي شود که اگر خبري باشد صدق و کذب مي پذيرد و اگر انشايي باشد صدق و کذب نمي پذيرد؛ مثلا نظريه احساس گرايي و نظريه توصيه گرايي به انشايي بودن اين قبيل گزاره ها معتقدند اما نظريه هاي طبيعت گرايي و شهودگرايي قائل به اخباري بودن آنها هستند .
ج) مسائل منطقي اخلاق، ؛ (Logical question) در اين قسمت موضوع بحث ارتباط گزاره هاي اخلاقي با يکديگر و نيز با قضاياي غير اخلاقي است، مثلا مساله معروف بايد و هست در اين قسمت مطرح مي شود . شايد مهمترين مساله فرا اخلاق مساله بنيان، (Foundation) و توجيه، (Justification) داوري هاي اخلاقي باشد يعني پاسخ به پرسش هايي از قبيل اينکه «چرا من بايد عادل باشم؟» ؛ «مبناي اين الزام چيست؟» ؛ «چه توجيهي براي پذيرش آن مي توان ارائه کرد؟» .
گروهي از فيلسوفان متاخر، فلسفه اخلاق را به تفکر در نوع سوم يعني فرا اخلاق منحصر کرده اند . (19) نوع فيلسوفان تحليل زباني چنين گرايشي دارند (20) و در بحث هاي فرا اخلاقي خود بيش از هر چيز به مباحث معنا شناختي داوري هاي اخلاقي مي پردازند؛ زيرا گمان مي کنند مسائل فلسفي به طور عام و مسائل فلسفه اخلاق به طور خاص تنها از طريق تحليل زبان و آشکار کردن معناي واژه ها و جملات پاسخ مي يابد . (21)
تفکر سنتي، فلسفه اخلاق را شامل فرا اخلاق و اخلاق هنجاري مي داند . اما از آنجا که پاره اي از نظريات روان شناختي و انسان شناختي بر پاسخ به مسائل هنجاري و فرا اخلاقي تاثير مي گذارند (چنانکه در بحث خودگروي، لذت گروي و نسبي گروي چنين است)، نوعي تفکر تجربي - توصيفي که از دسته نخست بود در بحث دخالت مي کند . از جمله ويليام . کي . فرانکنا چنين ديدگاهي دارد . (22) به هر حال «به نظر مي رسد که فلسفه اخلاق، عنوان ديگري براي «فرا اخلاق» باشد و اخلاق توصيفي و هنجاري را شامل نشود؛ زيرا فلسفه اخلاق در واقع به بحث و بررسي درباره مباني تصوري و تصديقي علم اخلاق و گزاره هاي اخلاقي مي پردازد . . . به عبارت ديگر چون موضوع فلسفه اخلاق، علم اخلاق و مسايل مورد بحث در اخلاق هنجاري است؛ لذا نمي توان بررسي مسايل اخلاق هنجاري را نيز از جمله مسايل علم اخلاق دانست .» (23)
با توجه به تعريف علم اخلاق و فلسفه اخلاق و تبيين قلمرو هر کدام، تفاوت هاي اين دو روشن مي شود:
الف) موضوع علم اخلاق عبارت است از صفات خوب و بد از آن جهت که با افعال اختياري انسان مرتبط است اما موضوع فلسفه اخلاق مبادي تصوري و تصديقي اخلاق و به عبارت ديگر اصول موضوعه علم اخلاق است .
ب) روش بحث در علم اخلاق توصيفي و نقلي است ولي در فلسفه اخلاق از روش عقلي و تحليلي استفاده مي شود، اگر چه در صورتي که اخلاق توصيفي را استطرادا وارد بحث فلسفه اخلاق کنيم روش توصيفي هم مطرح مي شود، در اين صورت روش بحث در فلسفه اخلاق اعم از روش بحث در علم اخلاق خواهد بود .
ج) هدف اخلاق رساندن انسان به کمال از راه بيان روش کسب فضايل و زدودن صفات رذيله است اما فلسفه اخلاق در مرتبه نخست به دنبال طرح کلي نظريه هنجاري است (در صورتي که اخلاق هنجاري جزء فلسفه اخلاق باشد) و در بخش فرا اخلاق به دنبال توجيه و بنياني براي مبادي تصوري و تصديقي اخلاق است . طبيعي است که علم اخلاق و فلسفه اخلاق از جهت مسايل نيز متفاوتند .

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1) حسن عميد، فرهنگ فارسي، اميرکبير، تهران، چاپ سوم، 1360، ج 2، واژه علم .
2) براي ملاحظه معاني اصطلاحي علم ر . ک: محمدتقي مصباح، آموزش فلسفه، جلد اول، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، چاپ چهارم، 1370، درس چهارم .
3) المنجد في اللغة و الاعلام، دارالمشرق، بيروت، چاپ بيست و سوم، ماده خلق .
4) حسن عميد، پيشين، کلمه اخلاق، ص 99 .
5) ابو علي مسکويه، کيمياي سعادت (ترجمه طهارة الاعراق)، ميرزا ابوطالب زنجاني، تصحيح ابوالقاسم امامي، تهران، انتشارات نقطه، 1375، ص 57 .
6) ويليام، کي، فرانکينا، فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي، موسسه فرهنگي طه، قم، 1376، ص 28 .
7) همان ص 29 .
8) براي مطالعه معاني اصطلاحي اخلاق ر . ک: محمدتقي مصباح يزدي، فلسفه اخلاق، تحقيق و نگارش احمدحسين شريفي، شرکت چاپ و نشر بين الملل، تهران، چاپ اول، 1381، صص 13- 17 .
9) مصباح يزدي، آموزش فلسفه ج 1، ص 37 .
10) مصباح يزدي، آموزش فلسفه، ج 1، ص 64 .
11) همان، ص 64 .
12) ر . ک: خواجه نصيرالدين طوسي، اخلاق ناصري، کتابفروشي اسلاميه، بي تا، تهران، ص 14 .
13) مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، صدرا، تهران، چاپ ششم، 1368، ج 2، ص 190 .
14) ر . ک: ملامهدي نراقي؛ جامع السعادات، موسسه اعلمي، بيروت، چاپ ششم، 1408، ه ق؛ ملااحمد نراقي، معراج السعادة، تهران، انتشارات رشيدي، تهران، بي تا .
15) ژکس، فلسفه اخلاق، (حکمت عملي)، ترجمه ابوالقاسم پورحسيني، شرکت سهامي کتاب هاي جيبي، تهران، 1357، ص 9 .
16) فرانکنا، پيشين، ص 25 .
17) همان .
18) ر . ک: صادق لاريجاني، مقاله فلسفه اخلاق، مجله تخصصي کلام، ش 11، ص 68- 73 .
19) فرانکنا، پيشين، ص 27 .
20) مصباح يزدي، فلسفه اخلاق، پيشين، ص 24 .
21) محسن جوادي، مساله بايد و هست، دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ اول، 1375 .
22) فرانکنا، پيشين، ص 27 .
23) مصباح يزدي، فلسفه اخلاق، صص 24- 25 .