اضافه بر آنچه تاکنون براي پيشرفت برنامه تهذيب اخلاق گفته ايم، امور ديگري وجود دارد که تأثير بسزائي در مبارزه با رذائل اخلاقي و تقويت اصول فضائل در وجود آدمي دارد که از جمله امور زير را مي توان برشمرد :
1. پاک بودن محيط
بي شک وضع محيط اجتماعي زندگي انسان اثر فوق العاده اي در روحيات و اعمال او دارد چرا که انسان بسياري از صفات خود را از محيط کسب مي کند. محيطهاي پاک غالبا افراد پاک پرورش مي دهد و محيطهاي آلوده غالبا افراد آلوده.درست است که انسان مي تواند در محيط ناپاک، پاک زندگي کند و بعکس در محيطهاي پاک سير ناپاکي را طي کند و به تعبير ديگر، شرايط محيط علت تامه در خوبي و بدي افراد نيست ولي تأثير آن را به عنوان يک عامل مهم زمينه ساز نمي توان انکار کرد.
ممکن است کساني قائل به جبر محيط باشند همان گونه که هستند ولي ما هر چند جبر را در تمام اشکالش نفي مي کنيم اما تأثير قوي عوامل زمينه ساز را هرگز انکار نخواهيم کرد .
با اين اشاره کوتاه به قرآن باز مي گرديم و آياتي را که درباره تأثير محيط در شخصيت انسان به دلالت مطابقي يا به اصطلاح التزامي سخن مي گويد، مورد بحث قرار مي دهيم :
1. والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربه والذي خبث لايخرج الانکدا کذلک نصرف الآيات لقوم يشکرون (سوره اعراب، آيه 58)
2. وجاوزنا ببني اسرائيل البحر فاتوا علي قوم يعکفون علي اصنام لهم قالوا يا موسي اجعل لنا الها کما لهم آلهة قال انکم قوم تجهلون (سوره اعراف، آيه 138)
3. وقال نوح رب لاتذر علي الارض من الکافرين ديارا انک ان تذرهم يضلوا عبادک ولايلدوا الافاجرا کفارا (سوره نوح، آيات 26 و27)
4. يا عبادي الذين آمنوا ان ارضي واسعة فاياي فاعبدون (سوره عنکبوت، آيه 56)
5. ان الذين توفيهم الملائکة ظالمي انفسهم قالوا فيهم کنتم قالوا کنا مستضعفين في الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها فاولئک مأويهم جهنم وساءت مصيرا (سوره نساء، آيه 97)
ترجمه 1. سرزمين پاکيزه (و شيرين) گياهش به فرمان پروردگار مي رويد؛ اما سرزمين هاي بد طينت (و شوره زار) جز گياه ناچيز و بي ارزش از آن نمي رويد؛ اين گونه آيات (خود) را براي آنها که شکر گزارند، بيان مي کنيم.
2. و بني اسرائيل را (سالم) از دريا عبور داديم (ناگاه) در راه خود به گروهي رسيدند که اطراف بتهايشان با تواضع و خضوع گرد آمده بودند (در اين هنگام بني اسرائيل) به موسي گفتند : «تو هم براي ما معبودي قرار ده همان گونه که آنها معبودان (و خداياني) دارند !» گفت : «شما جمعيتي جاهل و نادان هستيد!»
3. نوح گفت : «پروردگارا! هيچ يک از کافران را بر روي زمين باقي مگذار! چرا که اگر آنها را باقي بگذاري، بندگانت را گمراه مي کنند و جز نسلي فاجر و کافر به وجود نمي آوردند !»
4. اي بندگان من که ايمان آورده ايد! زمين من وسيع است، پس تنها مرا بپرستيد (و در برابر فشارهاي دشمنان تسليم نشويد!)
5. کساني که فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالي که به خويشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند : «شما در چه حالي بوديد؟ (و چرا با اين که مسلمان بوديد، در صف کفار جاي داشتيد؟ !)» گفتند : «ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم.» آنها [فرشتگان ] گفتند : «مگر سرزمين خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنيد؟ !» آنها (عذري نداشتند، و) جايگاهشان دوزخ است و سرانجام بدي دارند.
تفسير و جمع بندي در نخستين آيه تأثير محيط در اعمال و افعال انسان به صورت لطيفي بيان شده است.
توضيح اين که : مفسران بزرگ در تفسير اين آيه بيانات گوناگوني دارند.
بعضي گفته اند منظور اين است که آب زلال و حي همچون قطرات باران بر سرزمين دلها فرو مي ريزد؛ دلهاي پاک آن را مي پذيرد و گلهاي زيباي معرفت و ميوه هاي لذتبخش تقوا و طاعت از آن مي رويد در حالي که دلهاي ناپاک و آلوده واکنش مناسبي نشان نمي دهند؛ پس اگر مي بينيم عکس العمل همه در برابر دعوت پيامبر و تعليمات اسلام يکسان نيست، اين به خاطر نقص در فاعليت فاعل، نمي باشد بلکه اشکال در قابليت قابل است. (1)
ديگر اين که، هدف از بيان اين مثال اين است که هميشه نيکيها و خوبيها را از محل مناسبش طلب کنيد چرا که تلاش و کوشش در محلهاي نامناسب چيزي جز هدر دادن نيروها محسوب نمي شود . (2)
احتمال سومي که در تفسير اين آيه وجود دارد و مي تواند براي بحث ما مورد استفاده قرار گيرد اين است که : در اين مثال انسانها به گياهان تشبيه شده اند و محيط زندگي آنها به زمينهاي شور و شيرين؛ در يک محيط آلوده، پرورش انسانهاي پاک مشکل است هر چند تعليمات قوي و مؤثر باشد، همان گونه که قطرات حياتبخش باران هرگز در شوره زار سنبل نمي روياند . به همين دليل، براي تهذيب نفوس و تحکيم اخلاق صالح بايد به اصلاح محيط اهميت فراوان داد.
البته تفسيرهاي سه گانه بالا هيچ گونه منافات با هم ندارد؛ ممکن است تمثيل فوق ناظر به همه اين تفسيرها باشد.
آري! محيط اجتماعي آلوده، دشمن فضائل اخلاقي است؛ در حالي که محيطهاي پاک بهترين و مناسبترين فرصت را براي تهذيب نفوس دارد.
در حديث معروفي از پيغمبر اکرم مي خوانيم که روزي ياران خود را مخاطب ساخته و فرمود : «اياکم وخضراء الدمن، قيل يارسول الله ومن خضراء الدمن قال صلي الله عليه و آله : المرئة الحسناء في منبت السوء؛ از گياهان (زيبايي که) بر مزبله ها مي رويد بپرهيزيد! عرض کردند اي رسول خدا! گياهان زيبايي که بر مزبله ها مي رويد اشاره به چه کسي است؛ فرمود : زن زيبايي که در خانواده (و محيط) بد پرورش يافته!» (3)
اين تشبيه بسيار گويا مي تواند اشاره به تأثير محيط خوب و بد در شخصيت انسان باشد و يا اشاره به مسأله وراثت به عنوان يک وسيله زمينه ساز و يا هر دو.
در آيه دوم سخن از قوم بني اسرائيل است که سالها تحت تعليمات روحاني و معنوي موسي عليه السلام در زمينه توحيد و ساير اصول دين قرار داشتند و معجزات مهم الهي را همچون شکافته شدن دريا و نجات از چنگال فرعونيان، بطور خارق العاده با چشم خود ديدند؛ اما همين که در مسير خود به سوي شام و سرزمينهاي مقدس، با گروهي بت پرست برخورد کردند، چنان تحت تأثير اين محيط ناسالم قرار گرفتند که صدا زدند : «يا موسي اجعل لنا الها کما لهم آلهة؛ اي موسي براي ما بتي قرار بده همان گونه که آنها داراي معبودان و بتها هستند!»
موسي از اين سخن بسيار متعجب و خشمگين شد و گفت : «به يقين شما جمعيتي جاهل و نادان هستيد ! (قال انکم قوم تجهلون)
سپس بخشي از مفاسد بت پرستي را براي آنها شرح داد.
و عجب آن که بني اسرائيل بعد از توضيحات صريح موسي عليه السلام نيز اثر منفي آن محيط مسموم در آنها باقي بود، بطوري که سامري توانست از غيبت چند روزه موسي عليه السلام استفاده کند و بت طلائي خود را بسازد و اکثريت آن گروه نادان را به دنبال خود بکشاند و از توحيد به شرک و بت پرستي ببرد.
اين موضوع بخوبي نشان مي دهد که محيطهاي ناسالم تا چه حد مي تواند در مسائل اخلاقي و حتي عقيدتي اثر بگذارد؛ شک نيست که بني اسرائيل پيش از مشاهده اين گروه بت پرست، زمينه فکري مساعدي در اثر زندگي مداوم در ميان مصريان بت پرست، براي اين موضوع داشتند ولي مشاهده آن صحنه تازه به منزله جرقه اي بود که زمينه هاي قبلي را فعال کرد؛ و به هر حال، همه اينها دليل بر تأثير محيط در افکار و عقائد انسان است.
در سومين آيه که از زبان حضرت نوح به هنگام نفرين بر قوم بت پرست مي باشد، شاهد و گواه ديگري بر تأثير محيط در اخلاق و عقائد انسان است.
نوح، نفرين خود را درباره نابودي آن قوم کافر با اين جمله تکميل کرد، و در واقع نفرين خود را مستدل کرد؛ عرض کرد : «خداوندا اگر آنها را زنده بگذاري، بندگانت را گمراه و جز نسلي فاجر و کافر به وجود نمي آيد! (انک ان تذرهم يضلوا عبادک ولايلدوا الا فاجرا کفارا)
هم نسل امروز آنها کافر و منحرف است و هم نسلهاي آينده که در اين محيط پرورش مي يابد، آلوده مي شوند.
در چهارمين و پنجمين آيه، سخن از لزوم هجرت از محيطهاي آلوده است؛ در چهارمين آيه خداوند بندگان با ايمان خود را مخاطب ساخته و مي گويد : «زمين من گسترده است تنها مرا بپرستيد (تسليم فشار دشمن نشويد و در محيط آلوده نمانيد) (يا عبادي الذين آمنوا ان ارضي واسعة فاياي فاعبدون)
و در پنجمين آيه، به کساني که ايمان آورده اند و هجرت نکرده اند هشدار مي دهد و مي گويد عذر آنها در پيشگاه خداوند پذيرفته نيست؛ مضمون آيه چنين است : «کساني که فرشتگان قبض ارواح، روح آنها را گرفتند در حالي که به خود ستم کرده بودند؛ به آنها گفتند شما در چه حالي بوديد (و چرا با اين که مسلمان بوديد در صف کفار جاي داشتيد) آنها در پاسخ گفتند ما در زمين خود تحت فشار بوديم فرشتگان گفتند مگر سرزمين خداوند پهناور نبود چرا هجرت نکرديد آنها (عذري نداشتند و به عذاب الهي گرفتار شدند) جايگاهشان جهنم و سرانجام بدي دارند (ان الذين توفيهم الملائکة ظالمي انفسهم قالوا فيهم کنتم قالوا کنا مستضعفين في الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها فاولئک مأويهم جهنم وساءت مصيرا)
اصولا مسأله هجرت که از اساسي ترين مسائل در اسلام است تا آنجا که تاريخ اسلام بر پايه آن بنياد شده، فلسفه هائي دارد که يکي از مهمترين آنها فرار از محيط آلوده و نجات از تأثيرات سوء آن است.
هجرت، بر خلاف آنچه بعضي مي پندارند، مخصوص آغاز اسلام نبوده بلکه در هر عصر و زماني جاري است که اگر مسلمانان در محيطهاي آلوده به شرک و کفر و فساد باشند و عقائد يا اخلاق آنها به خطر بيفتد، بايد از آنجا مهاجرت کنند. در حديثي از پيامبراکرم صلي الله عليه و آله مي خوانيم : «من فربدينه من ارض الي ارض وان کان شبرا من الارض استوجب الجنة وکان رفيق محمد صلي الله عليه و آله وابراهيم عليه السلام ؛ کسي که براي حفظ آئين خود از سرزميني به سرزمين ديگر اگر چه به اندازه يک وجب فاصله داشته باشد مهاجرت کند، مستحق بهشت مي گردد و همنشين محمد صلي الله عليه و آله و ابراهيم عليه السلام (دو پيامبر بزرگ مهاجر) خواهدبود! (4)
تکيه بر مقدار شبر (مقدار يک وجب) دليل بر اهميت فوق العاده اين مسأله است که به هر مقدار و در هر عصر و زمان مهاجرت انجام گيرد، هماهنگي با پيامبراسلام صلي الله عليه و آله و ابراهيم عليه السلام حاصل خواهد شد.
کوتاه سخن اين که، در هر عصر و زمان، محيط در ساختن شخصيت و اخلاق انسانها مؤثر بوده است و پاکي و يا ناپاکي محيط، عامل تعيين کننده اي محسوب مي شود؛ هر چند مسأله، جنبه جبري ندارد. بنابراين، براي پاکسازي اخلاق و پرورش ملکات فاضله، يکي از مهمترين اموري که بايد مورد توجه قرار گيرد، مسأله پاکسازي محيط است.
و اگر محيط به قدري آلوده باشد که نتوان آن را پاک کرد، بايد از چنين محيطي مهاجرت نمود .
آيا هنگامي که حيات مادي انسان در يک محيط به خاطر آلودگي به خطر بيفتد، از آن جا هجرت نمي کند؟ پس چرا هنگامي که حيات معنوي و اخلاقي او که از حيات مادي ارزشمندتر است به خطر افتد، به عذر اين که اين جا زادگاه من است، تن به انواع آلودگيهاي خود و خانواده و فرزندانش بدهد و مهاجرت نکند!
بر تمام علماي اخلاق لازم است که براي پرورش فضائل اخلاقي برنامه هاي مؤثري براي پاکسازي محيط بينديشند؛ چرا که بدون آن، کوششهاي فردي و موضعي کم اثر خواهد بود.
2. نقش معاشران و دوستان
موضوع ديگري که تأثير عميق آن به تجربه ثابت شده و همه علماي اخلاق و تعليم و تربيت اتفاق نظر دارند، مسأله معاشرت و دوستي است. غالبا دوستان و معاشران ناباب و آلوده سبب آلودگي افراد پاک شده اند؛ عکس آن نيز صادق است، زيرا بسياري از افراد پاک و قوي الاراده توانسته اند بعضي از معاشران ناباب را به پاکي و تقوا دعوت کنند. با اين اشاره به قرآن باز مي گرديم و اشاراتي را که قرآن به اين مسأله دارد با هم مي شنويم :1. ومن يعش عن ذکر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين وانهم ليصدونهم عن السبيل ويحسبون انهم مهتدون حتي اذا جاءنا قال ياليت بيني وبينک بعد المشرقين فبئس القرين. (5)
2. قال قائل منهم اني کان لي قرين يقول اءنک لمن المصدقين اءذامتنا وکنا ترابا وعظاما أءنالمدينون قال هل انتم مطلعون فاطلع فراه في سواء الجحيم قال تالله ان کدت لتردين ولولا نعمة ربي لکنت من المحضرين. (6)
3. ويوم يع ض الظالم علي يديه ي قول يال يتني ات خذت مع الرسول سبيلا يا ويلتي ليتني لم اتخذ فلانا خليلا لقد اضلني عن الذکر بعد اذجآءني وکان الشيطان للانسان خذولا . (7)
ترجمه 1. و هر کس از ياد خدا روي گردان شود شيطان را به سراغ او مي فرستيم پس همواره قرين اوست و آنها [شياطين ] اين گروه را از ياد خدا باز مي دارند در حالي که گمان مي کنند هدايت يافتگان حقيقي آنها هستند! تا زماني که (در قيامت) نزد ما حاضر شود مي گويد : اي کاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود؛ چه بد همنشيني بودي!
2. کسي از آنها مي گويد : «من همنشيني داشتم که پيوسته مي گفت آيا (به راستي) تو اين سخن را باور کرده اي که وقتي ما مرديم و به خاک و استخوان مبدل شديم، (بار ديگر) زنده مي شويم و جزا داده خواهيم شد؟ ! (سپس) مي گويد آيا شما مي توانيد از او خبري بگيريد؟ اينجاست که نگاهي مي کند، ناگهان او را در ميان دوزخ مي بيند مي گويد : به خدا سوگند نزديک بود مرا (نيز) به هلاکت بکشاني! و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نيز از احضار شدگان (در دوزخ) بودم!
3. و (به خاطر آور) روزي را که ستمکار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مي گزد و مي گويد : «اي کاش با رسول (خدا) راهي برگزيده بودم! اي واي بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از ياد آوري (حق) گمراه ساخت بعد از آن که (ياد حق) به سراغ من آمده بود!» و شيطان هميشه خوار کننده انسان بوده است!
تفسير و جمع بندي نخستين آيات که در بالا آمد گرچه درباره همنشيني شيطان با غافلان از ياد خداست، ولي تأثير همنشين بد در اخلاقيات و در سرنوشت هر انساني روشن مي سازد.
نخست مي فرمايد : «هر کس از ياد خدا روي گردان شود شيطان را بر او مسلط مي سازيم که همواره قرين و همنشين او باشد! (ومن يعش عن ذکر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين) (8)
سپس نقش اين قرين سوء (همنشين بد) را چنين بيان مي کند که آنها، يعني شياطين، راه هدايت و حرکت به سوي خداوند را به روي آنها مي بندد و آنها را از رسيدن به اين هدف مقدس باز مي دارد و غم انگيزتر، اين که در عين گمراهي گمان مي کنند که هدايت يافته اند! (وانهم ليصدونهم عن السبيل ويحسبون انهم مهتدون) !
سپس به نتيجه آن پرداخته و مي گويد : روز قيامت که همه در محضر الهي حاضر مي شوند و پرده ها کنار مي رود و حقايق فاش مي شود، اين انسان گمراه خطاب به دوست اغواگر شيطانش کرده، مي گويد اي کاش فاصله ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه همنشين بدي هستي! (حتي اذا جاءنا قال يال يت ب يني وبين ک بع دالمشرقين فبئس القرين)
از اين تعبيرات بخوبي استفاده مي شود که همنشين بد مي تواند انسان را بکلي از راه خدا منحرف سازد؛ پايه هاي اخلاق را بر روي او ويران کند و واقعيتها را چنان دگرگون نشان دهد که انسان در عين گمراهي خود را در زمره هدايت يافتگان ببيند؛ و به يقين در چنين حالي امکان هدايت و بازگشت به صراط مستقيم غير ممکن است؛ و زماني بيدار مي شود و به هوش مي آيد که راه برگشت بکلي بسته شده؛ حتي از تعبير آيه استفاده مي شود که اين همنشينان بد در آن زندگي ابدي نيز با او هستند و چه دردآور است که انسان کسي را که مايه بدبختي او شده هميشه در برابر خود ببيند و به او گفته شود بيهوده آرزوي جدا شدن از او را مکن شما با هم سرنوشت مشترکي داريد! (ولن ينفعکم اليوم اذ ظلمتم انکم في العذاب مشترکون) . (9)
شبيه آيات فوق، آيه 25 سوره فصلت مي باشد که مي گويد : «وقيضنا لهم قرنآء فزينوا لهم ما بين ايديهم وما خلفهم وحق عليهم القول في امم قدخلت من قبلهم من الجن والانس انهم کانوا خاسرين؛ ما براي آنها همنشيناني (زشت سيرت) قرار داديم که زشتيها را از پيش رو و پشت سر آنها در نظرشان جلوه دادند؛ و فرمان الهي درباره آنان تحقق يافت و به سرنوشت اقوام گمراهي از جن و انس که قبل از آنها بودند گرفتار شدند؛ آنها مسلما زيانکار بودند !»
در بخش دوم از اين آيات، از کساني سخن مي گويد که همنشين بدي داشتند که پيوسته در گمراهي آنها مي کوشيدند ولي آنها به لطف و رحمت الهي و با تلاش و کوشش توانسته اند خود را از چنگال وسوسه آنها رهائي بخشند در حالي که تا لب پرتگاه پيش رفته بودند؛ در اينجا نيز سخن از تأثير فوق العاده همنشين بد در شکل گيري عقائد و اخلاق انسان است ولي در عين حال چنان نيست که انسان مجبور باشد و نتواند با تلاش و کوشش، خويشتن را نجات دهد؛ مي فرمايد : در روز قيامت بعضي از بهشتيان به بعضي ديگر مي گويد من در دنيا همنشيني داشتم که پيوسته به من مي گفت آيا به راستي تو اين سخن را باور کرده اي که وقتي ما مرديم و خاک شديم و استخوان پوسيده شديم، بار ديگر زنده مي شويم و به جزاي اعمال خود مي رسيم (ولي من به فضل الهي تسليم وسوسه هاي او نشدم و در ايمان خود ثابت قدم ماندم!)
(فاقبل بعضهم علي بعض يتسآءلون قال قائل منهم اني کان لي قرين يقول ءانک لمن المصدقين ءاذامتنا وکنا ترابا وعظاما ءانالمدينون) (10)
در اين هنگام او به فکر همنشين نااهل قديمي خود مي افتد و به جستجو برمي خيزد و از همان اوج بهشت نگاهي به سوي دوزخ مي افکند و ناگهان او را در وسط جهنم مي بيند (فاطلع فراه في سوآء الحجيم)
به او مي گويد به خدا سوگند نزديک بود مرا نيز به هلاکت بکشاني و همچون خودت بدبخت کني و اگر لطف الهي و نعمت پروردگارم شامل حال من نبود من نيز امروز در آتش دوزخ احضار مي شدم (قال تالله ان کدت لتردين ولولا نعمت ربي لکنت من المحضرين) .
مجموع اين آيات بخوبي نشان مي دهد که همنشين بد، انسان را تا لب پرتگاه دوزخ مي برد و اگر ايمان قوي و تقوا و لطف پروردگار نباشد در آن پرتگاه سقوط مي کند!
در سومين بخش از آيات مورد بحث، سخن از تأسف و تأثر عميق ستمگران در قيامت است که از انتخاب دوستان ناباب تأسف مي خورند؛ چرا که عامل اصلي بدبختي خود را در رفاقت با آنان مي بينند؛ مي فرمايد : و (به خاطر آور) روزي را که ظالم دست خويش را از (شدت حسرت) به دندان مي گزد و مي گويد : اي کاش (با رسول خدا) راهي برگزيده بودم! اي واي بر من! کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از يادآوري (حق) گمراه ساخت بعد از آن که (ياد حق) به سراغ من آمده بود! و شيطان هميشه خوار کننده انسان بوده است ! (ويوم يعض الظالم علي يديه يقول ياليتني اتخذت مع الرسول سبيلا يا ويلتي ليتني لم اتخذ فلانا خليلا لقد اضلني عن الذکر بعد اذجآءني وکان الشيطان للانسان خذولا)
به اين ترتيب، ستمگران در قيامت، نخست از ترک رابطه با پيامبر شديدا اظهار تأسف مي کنند، و سپس از ايجاد رابطه با افراد آلوده و فاسد؛ و بعد با صراحت، عامل اصلي گمراهي خود را همين دوستان منحرف و آلوده معرفي مي کنند! و حتي تأثير آنها را بالاتر از تأثير پيامهاي الهي (البته در بيمار دلان) مي شمرند؛ و از تعبير آخرين آيه، استفاده مي شود که دوستان بد جزء لشکر شيطانند؛ و يا به تعبير ديگر، از شياطين انس محسوب مي شوند.
قابل توجه اين که، در اين آيات تأسف اين گروه را با جمله «يعض الظالم علي يديه؛ ظالم هر دو دست خود را به دندان در آن روز مي گزد» بيان فرموده؛ و اين آخرين مرحله تأسف است؛ و اين در موارد ضعيفتر، انسان انگشت خود را به دندان مي گيرد و در مرحله بالاتر، پشت دست را به دندان مي گزد و در مراحل شديد هر دو دست خود را يکي بعد از ديگري به دندان مي گزد؛ و در حقيقت اين يک نوع انتقام گيري از خويشتن است که چرا کوتاهي کردم و با دست خود وسائل بدبختي خويش را فراهم کردم!
آنچه از آيات فوق و بعضي از آيات ديگر قرآن بخوبي استفاده مي شود اين است که دوستان و معاشران و همنشينان در سعادت و شقاوت انسان تأثير فوق العاده اي دارند؛ نه تنها اخلاق و رفتار افراد را تحت تأثير قرار مي دهند، که در شکل گيري عقائد آنها مؤثرند؛ اينجاست که يک استاد اخلاق بايد همواره با دقت تمام افراد تحت تربيت خود را از اين نظر مورد توجه قرار دهد؛ مخصوصا در عصر و زمان ما که نشر وسائل فساد از طريق دوستان ناباب به صورت وحشتناکي در آمده و يکي از سرچشمه هاي اصلي انواع انحرافات را تشکيل مي دهد.
نقش معاشران در روايات اسلامي
در اين زمينه احاديث بسيار گويايي از پيغمبراکرم صلي الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام به ما رسيده است.در حديثي از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله تا آنجا به اين مسأله اهميت داده شده که مي فرمايد : «انسان بر همان ديني است که دوست و رفيقش از آن پيروي مي کند؛ المرء علي دين خليله وقرينه» (11)
همين معني را امام صادق عليه السلام با استفاده از کلام پيامبر به گونه ديگري بيان کرده است؛ مي فرمايد : «لاتصحبوا اهل البدع ولاتجالسوهم فتصيروا عند الناس کواحد منهم قال رسول الله صلي الله عليه و آله : المرء علي دين خليله وقرينه؛ با بدعتگذاران رفاقت نکنيد و با آنها همنشين نشويد که نزد مردم همچون يکي از آنها خواهيد بود! رسول خدا فرمود : انسان پيرو دين دوست و رفيقش مي باشد!» (12)
همين معني در حديث ديگري از امام علي بن ابي طالب عليهما السلام به صورت تأثير متقابل بيان شده است؛ مي فرمايد : «مجالسة الاخيار تلحق الاشرار بالاخيار ومجالسة الابرار للفجار تلحق الابرار بالفجار؛ همنشيني با خوبان، بدان را به خوبان ملحق مي کند؛ و همنشيني نيکان با بدان، نيکان را به بدان ملحق مي سازد!» و در ذيل اين حديث جمله پرمعني ديگري آمده، مي فرمايد : «فمن اشتبه عليکم امره ولم تعرفوا دينه فانظروا الي خلطائه؛ کسي که وضع او بر شما مبهم باشد، و از دين او آگاه نباشيد، نگاه به دوستان و همنشينانش کنيد (اگر همنشين با دوستان خداست او را از مؤمنان بدانيد؛ و اگر با دشمنان حق است، او را از بدان بدانيد !) (13)
در بعضي از روايات اين معني با تشبيه روشني بيان شده مي فرمايد : «صحب ة الاش رار تکسب الشر کالريح اذا مرت بالنتن حملت نتنا؛ همنشيني با بدان موجب بدي مي گردد؛ همچون بادي که از جايگاه متعفن و آلوده مي گذرد؛ بوي بد را با خود مي برد. (14)
از تعبيرات بالابخوبي استفاده مي شود همان گونه که معاشرت با بدان زمينه هاي بدي را فراهم مي سازد، معاشرت با نيکان نور هدايت و فضائل اخلاقي را در دل انسان مي افزوزد .
در حديثي از اميرمؤمنان مي خوانيم : «عمارة الق لوب في معاشرة ذوي العقول؛ آبادي دلها در معاشرت با صاحبان عقل و خرد است!» (15)
و در تعبير ديگري از همان حضرت آمده است : «معاشرة ذوي الفضائل حياة القلوب؛ همنشيني با ارباب فضيلت، مايه حيات دلها است!» (16)
تأثير مجالست و همنشيني و روحيات دوستان در انسان به اندازه اي است که در حديثي از حضرت سليمان عليه السلام مي خوانيم : «لاتحکموا علي رجل بشي ء حتي تنظروا الي من يصاحب فانما يعرف الرجل باشکاله واقرانه؛ وينسب الي اصحابه واخدانه؛ درباره کسي قضاوت نکنيد تا نگاه کنيد با چه کسي همنشين است؛ چرا که انسان را به وسيله دوستان و همنشين هايش مي توان شناخت؛ و او نسبتي با اصحاب و يارانش دارد» . (17)
در حديث جالبي از لقمان حکيم در باب نصايحي که به فرزندش مي کرد، مي خوانيم : «يابني صاحب العلماء، واقرب منهم، وجالسهم وزرهم في بيوتهم، فلعلک تشبههم فتکون معهم؛ فرزندم با دانشمندان دوستي کن! و به آنها نزديک باش! و همنشيني کن! و به زيارت آنها در خانه هايشان برو! باشد که شبيه آنها شوي، و با آنها (در دنيا و آخرت) باشي!» (18)
کوتاه سخن اين که، در احاديث اسلامي، تعبيرات فراوان پرمعنايي در زمينه تأثير و تأثر دوستان از يکديگر و شباهت اخلاقي آنها با هم، مي خوانيم که اگر تمام آنها گرد آوري شود، بحث مشروحي را تشکيل مي دهد.
براي حسن ختام، اين سخن را با حديث کوتاه و پرمعنايي از علي عليه السلام پايان مي دهيم؛ امام در وصايايش به فرزندش امام حسن مجتبي عليه السلام فرمود :
«قارن اهل الخير، تکن منهم، وباين اهل الشر تبن عنهم؛ با نيکان قرين و همنشين باش تا از آنها شوي! و از بدان جدايي اختيار کن تا (از بديها) جدا شوي!» (19)
تأثير معاشرت در تحليلهاي منطقي
مي گويند : بهترين دليل بر امکان چيزي وقوع آن است؛ در موضوع مورد بحث، مشاهده نمونه هاي عيني که معاشرت با بدان سرچشمه انواع انحرافات اخلاقي مي شود، و معاشرت با نيکان در پاکسازي روح و جان انسان اثر مي گذارد، بهترين دليل براي بحث مورد نظر است.اين تشبيه قديمي، که اخلاق زشت و بد همانند بيماريهاي واگيردار است، که بسرعت به نزديکان و همنشينان سرايت مي کند، تشبيه صحيح گويايي است، مخصوصا در مواردي که بر اثر کمي سن و سال يا کمي معلومات و يا سستي ايمان و اعتقاد مذهبي، زمينه هاي روحي براي پذيرش اخلاق ديگران آماده است، معاشرت اين گونه افراد با افراد آلوده سم مهلک و کشنده اي است.
بسيار ديده شده است که سرنوشت افراد خوب و بد، بر اثر معاشرتها بکلي دگرگون شده، و مسير زندگاني آنها تغيير يافته است؛ و اين امر دلائل مختلفي از نظر رواني دارد :
1. از جمله مسائلي که روانکاوان در مطالعات خود به آن رسيده اند وجود روح محاکات در انسانها است؛ يعني، افراد، آگاهانه يا ناآگاه، آنچه را در دوستان و نزديکان خود مي بينند، حکايت مي کنند؛ افراد شاد بطور ناآگاه شادي در اطرافيان خود مي پاشند و «افسرده دل افسرده کند انجمني را» .
افراد مأيوس، دوستان خود را مأيوس، و افراد بدبين، همنشينان خود را بدبين بار مي آورند، و همين امر سبب مي شود که دوستان با سرعت در يکديگر تأثير بگذارند.
2. مشاهده بدي و زشتي و تکرار آن، از قبح آن مي کاهد و کم کم به صورت يک امر عادي در مي آيد؛ و مي دانيم يکي از عوامل مؤثر در ترک گناه و زشتيها، احساس قبح آن است.
3. تأثير تلقين در انسانها غير قابل انکار است؛ و دوستان بد همنشينان خود را معمولا زير بمباران تلقينات مي گيرند و همين امر سبب مي شود که گاه بدترين اعمال در نظر آنان، تزيين يابد و حس تشخيص را بکلي دگرگون سازد.
4. معاشرت با بدان، حس بدبيني را در انسان، تشديد مي کند و سبب مي شود که نسبت به همه کس بدبين باشد، و اين بدبيني يکي از عوامل سقوط در پرتگاه گناه و فساد اخلاق است. در حديثي از اميرمؤمنان علي عليه السلام مي خوانيم : «مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخيار؛ همنشيني با بدان موجب بدبيني به نيکان مي شود» . (20)
حتي در حديثي، معاشرت با بدان سبب مرگ دلها شمرده شده، پيامبراکرم صلي الله عليه و آله در اين حديث مي فرمايد : «اربع يمتن القلب... ومجالسة الموتي؛ فقيل له يارسول الله وما الموتي؟ قال صلي الله عليه و آله : کل غني مسرف؛ چهار چيز است که قلب انسان را مي ميراند ... از جمله همنشيني مردگان است، عرض شد : منظور از مردگان کيست اي رسول خدا! فرمود : هر ثروتمند اسرافکاري است» . (21)
روشني اين موضوع، يعني سرايت حسن و قبح اخلاقي از دوستان به يکديگر سبب شده که شعرا و ادبا، نيز در اشعار خود هر کدام به نوعي درباره اين مطلب داد سخن بدهند.
در يک جا مي خوانيم :
کم نشين با بدان که صحبت بد
گر چه پاکي، تو را پليد کند
آفتاب ار چه روشن است آن را
پاره اي ابر ناپديد کند
در جاي ديگر آمده است :
با بدان کم نشين که بدماني
خو پذير است نفس انساني
و نيز گفته اند :
صحبت نيک را زدست مده
که و مه به شود زصحبت به
اشعار در اين زمينه بسيار فراوان است و اين بحث را با شعر معروفي از سعدي که با تکرار هرگز کهنه نشده است پايان مي دهيم :
گلي خوشبوي در حمام روزي
رسيد از دست محبوبي به دستم
بدو گفتم که مشکي يا عبيري
که از بوي دل آويز تو مستم
بگفتا من گلي ناچيز بودم
وليکن مدتي با گل نشستم
کمال همنشين در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
3. تأثير تربيت خانوادگي و وراثت در اخلاق
همه مي دانيم که اولين مدرسه براي تعليم و تربيت کودک محيط خانواده است، و بسياري از زمينه هاي اخلاقي در آنجا رشد و نمو مي کند؛ محيط سالم يا ناسالم خانواده تأثير بسيار عميقي در پرورش فضائل اخلاقي، يا رشد رذائل دارد؛ و در واقع بايد سنگ زيربناي اخلاق انسان در آنجا نهاده شود.اهميت اين موضوع، زماني آشکار مي شود که توجه داشته باشيم که اولا کودک، بسيار اثر پذير است، و ثانيا آثاري که در آن سن و سال در روح او نفوذ مي کند، ماندني و پا برجا است !
اين حديث را غالبا شنيده ايم که اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمود : «العلم (في) الص غر کالنقش في الحجر؛ تعليم در کودکي همانند نقشي است که روي سنگ کنده مي شود!» (که ساليان دراز باقي و برقرار مي ماند). (22)
کودک بسياري از سجاياي اخلاقي را از پدر و مادر و برادران بزرگ و خواهران خويش مي گيرد؛ شجاعت، سخاوت، صداقت و امانت، و مانند آنها، اموري هستند که به راحتي کودکان از بزرگترهاي خانواده کسب مي کنند؛ و رذائلي مانند دروغ و خيانت و بي عفتي و ناپاکي و مانند آن را نيز از آنها کسب مي نمايند.
افزون بر اين، صفات اخلاقي پدر و مادر از طريق ديگري نيز کم و بيش به فرزندان منتقل مي شود، و آن از طريق عامل وراثت و ژنها است؛ ژنها تنها حامل صفات جسماني نيستند، بلکه صفات اخلاقي و روحاني نيز از اين طريق به فرزندان، منتقل مي شود، هرچند بعدا قابل تغيير و دگرگوني است، و جنبه جبري ندارد تا مسؤوليت را از فرزندان بطور کلي سلب کند.
به تعبير ديگر، پدر و مادر از دو راه در وضع اخلاقي فرزند اثر مي گذارند، از طريق تکوين و تشريع، منظور از تکوين در اينجا صفاتي است که در درون نطفه ثبت است و از طريق ناآگاه منتقل به فرزند مي شود، و منظور از تشريع، تعليم و تربيتي است که آگاهانه انجام مي گيرد، و منشأ پرورش صفات خوب و بد مي شود.
درست است که هيچ کدام از اين دو جبري نيست ولي بدون شک زمينه ساز صفات و روحيات انسانها است، و بسيار با چشم خود ديده ايم که فرزندان افراد پاک و صالح و شجاع و مهربان، افرادي مانند خودشان بوده اند و بعکس، آلوده زادگان را در موارد زيادي آلوده ديده ايم. بي شک اين مسأله در هر دو طرف استثنائاتي دارد که نشان مي دهد تأثير اين دو عامل (وراثت و تربيت) تأثير جبري غير قابل تغيير نيست. با اين اشاره به قرآن مجيد باز مي گرديم و مواردي را که قرآن به آن اشاره کرده است، مورد بررسي قرار مي دهيم.
1. انک ان تذرهم يضلوا عبادک و لايلدوا الا فاجرا کفارا (سوره نوح، آيه 27)
2. فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و کفلها زکريا (سوره آل عمران، آيه 37)
3. ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم (سوره آل عمران، آيه 33 و 34)
4. يا اي ها الذين آمنوا قوا ان فسکم واهليکم نارا و قوده ا الناس و الحجارة (سوره تحريم، آيه 6)
5. يا اخت هارون ما کان ابوک امرء سوء و ما کانت امک بغيا (سوره مريم، آيه 28)
ترجمه 1. چرا که اگر آنها را باقي بگذاري، بندگانت را گمراه مي کنند و جز نسلي فاجر و کافر به وجود نمي آورند!
2. خداوند، او (مريم) را به طرز نيکويي پذيرفت؛ و بطور شايسته اي، (نهال وجود) او را رويانيد (و پرورش داد) ؛ و کفالت او را به «زکريا» سپرد.
3. خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برتري داد.
آنها فرزندان (و دودماني) بودند که (از نظر پاکي و تقوا و فضيلت) بعضي از بعضي ديگر گرفته شده بودند؛ و خداوند شنوا و دانا است (و از کوششهاي آنها در مسير رسالت خود، آگاه مي باشد) .
4. اي کساني که ايمان آورده ايد! خود و خانواده خويش را از آتشي که هيزم آن انسان و سنگها است نگه داريد!
5. اي خواهر هارون! نه پدرت مرد بدي بود و نه مادرت زن بد کاره اي!
تفسير و جمع بندي در نخستين آيه مورد بحث، باز سخن از قوم نوح است، که وقتي تقاضاي نابودي آنها را به عذاب الهي مي کند، تقاضاي خود را با اين دليل مقرون مي سازد، که اگر آنها باقي بمانند ساير بندگان تو را گمراه مي کنند، و جز نسلي فاجر و کافر از آنها متولد نمي شود (انک ان تذرهم يضلوا عبادک و لايلدوا الا فاجرا کفارا) .
اين سخن ضمن اين که نشان مي دهد افراد فاسد و مفسد که داراي نسل تبهکار هستند، از نظر سازمان خلقت، حق حيات ندارند و بايد به عذاب الهي گرفتار شوند و از ميان بروند، اشاره به اين حقيقت است که محيط جامعه، تربيت خانوادگي، و حتي عامل وراثت مي تواند در اخلاق و عقيده مؤثر باشد.
قابل توجه اين که نوح عليه السلام بطور قاطع مي گويد : تمام فرزندان آنها فاسد و کافر خواهند بود، چرا که موج فساد در جامعه آنها به قدري قوي بود که نجات از آن، کار آساني نبود؛ نه اين که اين عوامل صد در صد جنبه جبري داشته باشد و انسان را بي اختيار به سوي خود بکشاند. بعضي گفته اند آگاهي نوح بر اين نکته به خاطر وحي الهي بوده، که به نوح فرمود : «انه لن يؤمن من قومک الا من قد آمن؛ جز آنها که (تاکنون) ايمان آورده اند، ديگر هيچ کس از قوم تو ايمان نخواهد آورد!» (سوره هود، آيه 36)
ولي روشن است اين آيه، شامل نسل آينده آنها نمي شود، بنابراين بعيد نيست که نسبت به نسل آينده بر اساس امور سه گانه اي که گفته شد (محيط، تربيت خانوادگي و عامل وراثت) قضاوت کرده باشد.
در بعضي از روايات، آمده که فاسدان قوم نوح هنگامي که فرزند آنها به حد تميز مي رسيد، او را نزد نوح عليه السلام مي بردند، و به کودک مي گفتند اين پيرمرد را مي بيني، اين مرد دروغگويي است، از او بپرهيز، پدرم مرا اين چنين سفارش کرده (و تو نيز بايد فرزندت را به همين امر سفارش کني) !
و به اين ترتيب نسلهاي فاسد، يکي پس از ديگري مي آمدند و مي رفتند. (23)
در قرآن مجيد در داستان حضرت مريم عليها السلام زني که از مهمترين و با شخصيت ترين زنان جهان است، تعبيراتي آمده که نشان مي دهد مسأله وراثت و تربيت خانوادگي و محيط پرورشي انسان در روحيات او بسيار اثر دارد، و براي پرورش فرزندان برومند پاکدامن بايد به تأثير اين امور توجه داشت.
از جمله روحيات مادر اوست که از زمان بارداري، پيوسته او را از وسوسه هاي شيطان به خدا مي سپرد، و آرزو مي کرد از خدمتگزاران خانه خدا باشد و حتي براي اين کار نذر کرده بود .
آيه فوق مي گويد : خداوند او را به حسن قبول پذيرفت و به طرز شايسته اي گياه وجودش را پرورش داد (فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا) .
تشبيه وجود انسان پاک به گياه برومند، اشاره به اين حقيقت است که همان طور که براي برخورداري از يک بوته گل زيبا يا يک درخت پرثمر بايد نخست از بذرهاي اصلاح شده استفاده کرد و سپس وسائل پرورش آن گياه را از هر نظر فراهم ساخت، و باغبان نيز بايد بطور مرتب در تربيت آن بکوشد، انسانها نيز چنين اند، هم عامل وراثت در روح و جان آنها مؤثر است، و هم تربيت خانوادگي و هم محيط.
و قابل توجه اين که در ذيل اين جمله مي افزايد و کفلها زکريا؛ و خداوند زکريا را براي سرپرستي و کفالت او (مريم) برگزيد (24) پيدا است حال کسي که در آغوش حمايت پيامبر عظيم الشأني است که خداوند او را براي کفالت او برگزيده است.
و جاي تعجب نيست که با چنين تربيت عالي، مريم به مقاماتي از نظر ايمان و اخلاق و تقوا برسد که در ذيل همين آيه به آن اشاره شده :
«کلما دخل عليها زکريا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم اني لک هذا قالت هو من عند الله ان الله يرزق من يشاء بغير حساب؛
هر زمان زکريا وارد محراب او مي شد، غذاي مخصوصي در آنجا مي ديد؛ از او پرسيد اي مريم ! اين را از کجا آورده اي؟ گفت : اين از سوي خداست؛ خداوند به هر کس بخواهد، بي حساب روزي مي دهد.»
آري آن تربيت بهشتي نتيجه اش اين اخلاق و غذاي بهشتي است!
در سومين آيه مورد بحث که در واقع مقدمه اي براي آيه مربوط به مريم و کفالت زکريا محسوب مي شود، باز سخن از تأثير عامل وراثت و تربيت در پاکي و تقوا و فضيلت است؛ مي فرمايد : خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد و برتري داد؛ آنها دودماني بودند که (از نظر پاکي و فضيلت، بعضي از آنها از بعضي ديگر بودند، و خداوند شنوا و دانا است (ان الله اصطفي آدم و نوحا وآل ابراهيم و آل عمران علي العالمين ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم) .
گرفته شدن بعضي از آنها از بعضي ديگر، يا اشاره به عامل وراثت است، و يا تربيت خانوادگي و يا هر دو، و در هر حال شاهد گويايي براي مسأله مورد بحث، يعني تأثير وراثت و تربيت در شخصيت و تقوا و فضيلت است.
در رواياتي که ذيل اين آيه نقل شده است، به اين معني اشاره شده (25) و به هر حال دلالت آيات فوق، بر اين که محيط تربيتي يک انسان و مسأله وراثت، تأثير عميقي در شايستگيها و لياقتهاي او براي پذيرش مقام رهبري معنوي خلق دارد، قابل انکار نيست، و هرگز نمي توان، اين گونه افراد را که از چنين وراثتها و تربيتهائي برخوردارند، با افراد ديگري که از يک وراثت آلوده و تربيت نادرست برخوردار بوده اند، مقايسه کرد.
در چهارمين آيه، خداوند مؤمنان را مخاطب ساخته و مي گويد : اي کساني که ايمان آورده ايد، خود و خانواده خويش را از آتشي که آتش افروزه و هيزمش انسانها و سنگهاست، برکنار داريد !» (يا ايها الذين آمنوا قوا انفسکم و اهليکم نارا وقودها الناس والحجارة)
اين آيه، به دنبال آياتي است که در آغاز سوره تحريم آمده و به همسران پيامبر صلي الله عليه و آله هشدار مي دهد که دقيقا مراقب اعمال خويش باشند؛ سپس مطلب را به صورت يک حکم عام مطرح نموده و همه مؤمنان را مخاطب ساخته است.
بديهي است، منظور از آتش در اينجا همان آتش دوزخ است، و دور داشتن از آن، جز از طريق تعليم و تربيت خانواده که موجب ترک معاصي و اقبال بر طاعات و تقوا و پرهيزگاري گردد، نخواهد بود؛ و به اين ترتيب اين آيه هم وظيفه سرپرست خانواده را نسبت به خانواده تحت سرپرستي خود روشن مي سازد، و هم تأثير تعليم و تربيت را در تقوا و فضائل اخلاقي.
اين برنامه اي است که بايد از نخستين سنگ زير بناي خانواده يعني از مقدمات ازدواج، سپس نخستين لحظه تولد فرزند آغاز گردد و در تمام مراحل با برنامه ريزي صحيح و با نهايت دقت تعقيب شود.
در حديثي مي خوانيم هنگامي که آيه فوق نازل شد، يکي از ياران پيامبر صلي الله عليه و آله سؤال کرد : چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ کنيم؟
فرمود :
«تأمرهم بما امر الله و تنهاهم عما نهاهم الله ان اطاعوک کنت قد وقيتهم، و ان عصوک کنت ق د قض يت ما عليک؛ آنها را امر به معروف و نهي از منکر کن، اگر از تو پذيرا شوند، آنها را از آتش دوزخ حفظ کرده اي و اگر نپذيرند، وظيفه خود را انجام داده اي!» (26)
اين نکته نيز روشن است که امر به معروف يکي از ابزار کار براي دور داشتن خانواده از آتش دوزخ است؛ و براي تکميل اين هدف بايد از هر وسيله استفاده کرد و از تمام جنبه هاي عملي، رواني و قولي کمک گرفت؛ حتي بعيد نيست آيه، شامل مسائل مربوط به وراثت نيز بشود؛ مثلا، به هنگام انعقاد نطفه غذاي حلال خورده باشد، و به ياد خدا باشد تا جنين در حال انعقاد نطفه از وراثت مثبتي برخوردار گردد، چرا که دور نگه داشتن از آتش، همه آنها را شامل مي شود.
پنجمين و آخرين آيه مورد بحث، اشاره به داستان مريم و تولد حضرت مسيح عليه السلام بدون پدر مي کند و مي گويد هنگامي که مريم نوزاد خود حضرت مسيح را با خود به نزد بستگان و اقوام خويش آورد، آنها از روي تعجب گفتند تو کار عجيب و بدي انجام دادي «اي خواهر هارون ! پدر تو آدم بدي نبود، مادرت نيز هرگز آلودگي به اعمال خلاف نداشت (پس تو چرا بدون همسر صاحب فرزند شدي) !» (يا اخت هارون ما کان ابوک امرأ سوء و ما کانت امک بغيا)
اين تعبير (مخصوصا با توجه به اين که قرآن آن را نقل کرده است و عملا به آن صحه نهاده) نشان مي دهد که تأثير عامل وراثت از سوي پدر و مادر و همچنين تربيت خانوادگي در اخلاق انسانها از مسائلي بوده که همه مردم آن را به تجربه دريافته بودند و اگر چيزي بر خلاف آن مي ديدند تعجب مي کردند.
از مجموع آنچه در شرح آيات بالا آمد بخوبي مي توان نتيجه گرفت که عامل وراثت و تربيت از عوامل مؤثر و مهم در مسائل اخلاقي چه در جنبه هاي مثبت و چه در جنبه هاي منفي مي باشد .
--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1. اين تفسير را فخر رازي به عنوان اولين احتمال در معني آيه، ذکر کرده است (تفسير فخر رازي، جلد 14، صفحه 144) ؛ جمعي ديگر نيز آن را از ابن عباس نقل کرده اند.
2. اين تفسير در مجمع البيان و تفسير الحديد در ذيل آيه بالا مورد بحث قرار گرفته است .
3. وسائل الشيعه، جلد 14، صفحه 19، حديث 7 بحارالانوار، جلد 100، صفحه 232، حديث .10
4. نورالثقلين، جلد اول، صفحه .541
5. سوره زخرف، آيات 36 و37 و . 38
6. سوره صافات، آيات 51 تا . 57
7. سوره فرقان، آيات 27 و 28 و .29
8. براي نقيض از ماده قيض معاني مختلفي نقل کرده اند؛ بعضي آن را به معني تسبيب و بعضي به معني تقدير و برکندن وبعضي مانند راغب به معني مسلط ساختن مي دانند چرا که قيض به معني پوست سفيدي است که روي تخم مرغ را گرفته (و آن را احاطه کرده است) .
9. سوره زخرف، آيه . 39
10. سوره صافات، آيات 50 تا . 53
11. اصول کافي، جلد 2، ص 375 «باب مجالسة اهل المعاصي، حديث 3» .
12. همان مدرک
13. کتاب صفات الشيعه صدوق (طبق نقل بحار، ج 71، ص 197) .
14. و 15 و16 غررالحکم
17. بحارالانوار، ج 71، صفحه .188
18. همان مدرک، ص .189
19. نهج البلاغه، وصيت علي (ع) به امام حسن (ع) (نامه 31) .
20. صفات الشيعه صدوق، طبق نقل بحار، ج 71، صفحه .197
21. خصال (مطابق نقل بحار، ج 71، ص 195) .
22. بحار الانوار، جلد 1، صفحه .224
23. تفسير فخر راز ي و تفسير مراغي، ذيل آيه مورد بحث.
24.بايد توجه داشت «کفل» اگر بدون تشديد باشد به معني به عهده گرفتن سرپرستي و کفالت است، و اگر به صورت ثلاثي مزيد (کفل با تشديد) استعمال شود، به معني انتخاب کفيل براي ديگري است، و طبق تعبير بالا، خداوند زکريا را براي کفالت مريم برگزيد (بنابراين کفل در اينجا دو مفعول گرفته، يکي ضمير هاء که به مريم بر مي گردد، و دوم زکريا) .
25. به «نور الثقلين» جلد 1، صحفه 331 مراجعه شود.
26. نور الثقلين، جلد 5، صفحه .372