اسرار و فلسفه غيبت
سر غيبت
پيش از آنكه از فوائد و مصالح غيبتحضرت صاحب الزمان- ارواح العالمين له الفداء- سخن به ميان آوريم، بايد در نظر بگيريم كه تاكنون علوم و دانشهائى كه بشر از راههاى عادى تحصيل كرده به كشف تمام اسرار خلقت موجودات اين عالم موفق نشده و اگر علم،هزارها بلكه ميليونها سال ديگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسيار مختصر و ناچيز است و به گفته يكى از دانشمندان بزرگ،مثل " لا شىء " است در مقابل بىنهايت و اين در صورتى است كه ما علم تمام انسانها را به حساب آوريم.و اما اگر علم يك عالم،و دانش يك دانشمند را بخواهيم در نظر بگيريم اصلا قياس آن با اسرار و رازهاى كشف نشده خندهآور و نشانه جهل و نادانى است. جائى كه حضرت مولى امير المؤمنين عليه السلام مىگويد :
"سبحانك ما اعظم ما نرى من خلقك،و ما اصغر عظيمها في جنب ما غاب عنا من قدرتك " ، " منزهى تو،چه بزرگ است آنچه را ما از آفرينش تو مىبينيم و چه كوچك است آن در جنب آنچه از قدرت تو از ما پنهان است".
حال ديگران معلوم است.
بنابراين كسى نمىتواند نسبتبه وجود يكى از پديدهاى اين جهان بزرگ به علت عدم كشف سر پيدايش و آفرينش آن اعتراض كند و يا پارهاى از نظامات و قوانين عالم تكوين را بىفايده و بىمصلحتبداند.
هيچ كس هم نمىتواند بطور يقين ادعا كند كه در كوچكترين پديده و حوادث جهان،سرى و نكتهاى نهفته نيست همچنانكه كسى نمىتواند ادعا كند كه به تمام اسرار عالم واقف و آگاه است. فلاسفه و حكما و دانشمندان قديم و جديد همه اين درك را براى خود افتخار دانسته و گفتهاند.
هرگز دل من ز علم محروم نشد كم ماند ز اسرار كه مفهوم نشد هفتاد و دو سال جهد كردم شب و روز معلومم شد كه هيچ معلوم نشد به جائى رسيده دانش من كه بدانم هنوز نادانم
و شاعر دانشمند و حكيم عرب گويد : ما للتراب و للعلوم و انما يسعى ليعلم انه لا يعلم
معروف است : زنى از بزرگمهر - حكيم مشهور ايرانى - مسالهاى پرسيد،حكيم در پاسخ گفت : نمىدانم.
زن گفت : اى حكيم،شاه به تو حقوق و ماهيانه مىدهد كه با سر انگشت علم و حكمتخويش،گره از مشكلات مردم بگشائى،شرم نمىدارى كه در جواب مساله من به جهل و نادانى خود اقرار مىكنى؟
حكيم گفت : آنچه را شاه به من مىدهد در برابر معلومات و دانائيهائى است كه دارم ولى اگر بخواهد در مقابل مجهولات و نادانستههاى من عطا كند هرگاه تمام زر و سيم دنيا را به من بدهد كم داده است.
پس بشر بايد در راه كشف مجهولات و درك اسرار،همواره كوشا باشد و اگر در يكجا كنجكاوى و تجسسات او در راه كشف سرى به جائى منتهى نشد،آن را دليل بر عدم آن نگيرد.
همانطور كه وقتى چشمهاى او مسلح به تلسكوپهاى قوى و ميكروسكپهاى ذره بين نبود،حق نداشت منكر وجود موجودات ذره بينى و ميليونها كرات غير مكشوف آسمانى شود.
همانطور كه حيواناتى كه همه رنگها را نمىبيند يا همه را به يك رنگ مىبينند نمىتواند رنگهائى را كه انسان با جلوههاى گوناگون مىشناسد انكار نمايند.
همانطور كه صداها و امواج صوتى تحتسمعى و امواج فوق سمعى را كسى نمىتواند انكار كند. اين قاعده كه بيان شد در عالم تكوين و در عالم تشريع هر دو جارى است.در عالم تشريع،مواردى داريم كه هنوز عقل ما به فلسفه آن بالخصوص راه نيافته و تشريع با تكوين مطابق شده همانطور كه در عالم تكوين،در اين موارد حق اعتراض نداشتيم،در عالم تشريع هم حق ايراد و اعتراض نداريم.
بله اگر در هر يك از اين دو ناحيه (تشريع و تكوين) به موردى برخورديم كه عقل صحيح و برهان درست ما را به عدم مصلحت و شر آن راهنمائى كرد مىتوانيم ناراحتشويم،ولى تا حال چنين موردى در عالم تكوين و تشريع پيدا نشده و بعد هم هرگز پيدا نخواهد شد.
بعد از اين مقدمه مىگوئيم : ما در ايمان به غيبتحضرت امام زمان-عجل الله تعالى فرجه الشريف-به هيچ وجه محتاج به دانستن سر آن نيستيم و اگر فرضا نتوانستيم به هيچيك از اسرار آن برسيم،در ايمان به آن جازم،و آن را بطور قطع باور داريم و اجمالا مىدانيم كه مصالح و فوايد بزرگى در اين غيبت است اما ميان دانستن و ندانستن ما،با واقع شدن و واقع نشدن آن هيچ رابطهاى نيست چنانچه اگر ما اصل غيبت را هم نشناسيم به واقعيت آن صدمهاى وارد نمىشود.
غيبت آن حضرت امرى است واقع شده كه معتبرترين احاديث از آن خبر داده و جمع بسيارى از بزرگان در اين مدت به درك حضور مقدس آن حضرت نايل شدهاند،پس ميان اين مطلب يعنى ندانستن سر غيبت و صحت امكان وقوع آن هيچ ارتباطى اصلا و قطعا وجود ندارد مىتوانيم بگوئيم ما سر غيبت آن حضرت را نمىدانيم و مع ذلك به غيبت آن بزرگوار ايمان داريم.مثل اينكه فايده بسيارى از چيزها را نمىدانيم ولى به وجود و هستى آنها عالم و دانائيم.
سخنى در فوائد غيبت
بايد دانست كه پرسش از سر غيبت در زمان ما آغاز نشده و اختصاص به اين عصر ندارد.از زمانى كه غيبت آن حضرت شروع شد و بلكه پيش از آن زمان و پيش از ولادت آن حضرت،از وقتى كه پيغمبر و امامان-صلوات الله عليهم اجمعين-از غيبتحضرت مهدى عليه السلام خبر دادند اين سؤالات مطرح شده :
چرا غيبت مىنمايد؟ و فايده غيبت چيست؟
و در زمان غيبتبه چه نحو و چگونه از وجود شريف آن حضرت منتفع مىگردند؟
در جواب اين پرسشها،راهنمايان بزرگ ما كه ما را به ظهور حضرت مهدى موعود ولى عصر-عجل الله تعالى فرجه-بشارت دادهاند،پاسخهائى فرمودهاند كه خلاصه بعضى از آن پاسخها اين است.
1- علت عمده و سر بزرگى و حقيقى غيبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همانطور كه حكمت كارهاى خضر در موقعى كه موسى-على نبينا و آله و عليه السلام-با او مصاحبت داشت،معلوم نشد مگر در وقت مفارقت آنها.
همانطور كه فايده و ثمره خلقت هر موجودى اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان بعد از گذشت ماهها و سالها ظاهر شده و مىشود.
2- حكمتها و اسرار معلومى در اين غيبت است كه از آن جمله امتحان بندگان است زيرا به واسطه غيبت،مخصوصا اگر سر آن نامعلومباشد مرتبه ايمان و تسليم افراد در برابر تقدير الهى ظاهر مىشود و قوت تدين و تصديق آنان معلوم و آشكار مىگردد.همچنين در زمان غيبتبه واسطه حوادث و فتنههائى كه روى مىدهد،شديدترين امتحانات از مردم به عمل مىآيد كه شرح آن در اينجا ميسر نيست.
و از جمله آن اسرار اين است كه در دوره غيبت،ملل جهان به تدريجبراى ظهور آن مصلح حقيقى و سازمان دهنده وضع بشر،آمادگى علمى و اخلاقى و عملى پيدا كنند،زيرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبياء و ساير حجج نيست كه مبتنى بر اسباب و علل عادى و ظاهرى باشد بلكه روش آن سرور در رهبرى جهانيان مبنى بر حقايق و حكم به واقعيات و ترك تقيه،شدت در امر به معروف و نهى از منكر و مؤاخذه سخت از عمال و ارباب مناصب و رسيدگى به كارهاى آنها است كه انجام اين امور نياز به تكامل علوم و معارف،و ترقى و رشد فكرى و اخلاقى بشر دارد بطورى كه استعداد عالم گير شدن تعاليم اسلام و جهانى شدن حكومت احكام قرآن فراهم باشد.
در خاتمه لازم است توجه خوانندگان محترم را به كتابهاى بسيار پر ارزشى كه در موضوع غيبت تاليف شده مانند كتاب"غيبت نعمانى"،"غيبتشيخ طوسى"و"كمال الدين و تمام النعمه"جلب كنم،زيرا مطالعه اين كتابها براى درك قسمتى از اسرار غيبتبسيار مفيد و سودمند است.
اميد استخداوند متعال به فضل و كرم خود فرج حضرت ولى عصر-ارواحنا فداه-را نزديك و چشم ما را به جمال عديم المثال آن حضرت روشن و حكومت جهانى اسلام را تشكيل،و دنيا را از ظلم و ستم و مفاسد سياستهاى متضاد و جاه طلبى افراد نجات بخشد به حق محمد و آله الطاهرين عليهم السلام.
حكمت و فلسفه غيبت
و قل رب زدنى علما (1)
بيشتر مردم گمان مىكنند حقايق اشيا را شناخته و آنچه را ديده و شنيده و پوشيده و چشيده و لمس كردهاند به حقيقتش رسيدهاند و شايد كمترين توجه و عنايتى به مجهولات خود نداشته باشند.
آن كشاورز و باغ دارى كه در صحرا و باغ به كشاورزى و باغ دارى مشغول است،تصور مىكند هيچ چيز از اشيائى كه با آنها سر و كار دارد از زمين و خاك و خاشاك و آب و هسته و ريشه و ساقه و شاخ و برگ و شكوفه و ميوه و دانه و سنگ و آفات نباتى بر او مجهول نيست.كارگر معدن،چوپان گوسفند چران،دامدار و همه تصور مىكنند دست كم چيزهاى زير نظر خود را شناختهاند.
افرادى كه كم و بيش در خواندهاند نيز گرفتار همين اشتباه شده و خود را عالم به حقايق اشياء مىشمارند.
مهندس برق،معدن،كشاورزى،پزشك متخصص در رشته پوست،اعصاب،خون،استخوان،مغز، جهاز هاضمه و...،رياضى دان،ستاره شناس،روانشناس،زيستشناس،فيزيك دان،استاد شيمى،و ديگران مىخواهند همه پديدههائى را كه با كار و شغل و تخصص آنان ارتباط دارد تعريف كنند و بشناسانند اما متاسفانه از شناساندن حقيقت آنها عاجز و هر چه متبحر باشند جز خواص و آثار و ظواهر اشياء،حقيقتى را نشان نمىدهند و هر چه دانشمندتر شوند به اشكال و دشوارى و كوتاهى تعريفات (به اصطلاح) حقيقى داناتر مىشوند.
جهان يك سلسله الغاز و رشته بسيار طولانى و درازى است كه انتهاء و ابتداى آن بر بشر مجهول است و در هر حلقه از حلقههاى اين زنجير آنقدر معماها و الغاز نهفته است كه تصور دور نماى آن بشر را غرق در تعجب و تحير مىنمايد.
"ليدى استور"مىگويد : اگر هر انسانى سخن نگويد مگر از آنچه حقيقتش را شناخته است، سكوت و خاموشى عميق بر سراسر جهان حكومتخواهد يافت (2)
"وارين ويفر"نايب رئيس مؤسسه روكفلر مىگويد : آيا علم در ميدان نبرد با جهل و نادانى پيروز مىشود؟در حالى كه علم به هر پرسشى كه پاسخ مىدهد گرفتار پرسشهاى بيشتر مىشود و هر چه در راه كشف مجهولات جلوتر مىرود ظلمات جهل را طولانىتر مىبيند.علم بشر دائما در ازدياد است اما اين احساس كه تقدم نمىيابد به حال خود باقى است.زيرا روز به روز حجم چيزهائى كه ادراك مىكنيم وآنها را نمىفهميم و نمىشناسيم ضخيمتر مىگردد (3)
آرى بشرى كه توانسته استبر اساس علوم آزمايشى و حسى،برق،بخار،آهن،آب،خاك،هوا و اتم را مسخر كند و به سوى كرات آسمان دست تصرف دراز نمايد و عناصر را از هم بشكافد،اين همه وسايل صناعى مانند تلفن،تلگراف،راديو و تلويزيون و...كارخانجات صنايع او تحويل داده هنوز هم كه هنوز است از فهم و درك اين حقايقى كه شب و روز با آنها دست و پنجه نرم مىكند عاجز و ناتوان است.
نه حقيقتبرق،نه حقيقتخاك،نه حقيقت آب،نه حقيقت عناصر،و نه اشجار و معادن و نه سلول و هورمون و اتم و الكترون و نه...و نه...را شناخته جز ظواهر و خواصى چند،چيزى كشف نكرده و تمام اين اشياء براى او هنوز هم معما است.
به گفته يكى از متفكرين،آن كسانى كه انسان را حيوان ناطق،و اسب را حيوان صاهل تعريف مىكنند در حالى كه اين تعريف را مىنمايند و غرور علمى،باد به دماغ آنها انداخته،گمان مىكنند حقيقت انسان و اسب را شناختهاند.ولى وقتى از مركب اين غرور پياده شوند،مىفهمند نه خود به حقيقت انسان و حيوان رسيدهاند و نه با اين تعريف كسى را به حقيقت انسان و حيوان آشنا كردهاند و بهتر اين است كه اين تعريفات را به قصد شناساندن حقيقت اشياء نگويند.
بشر از شناخت نزديكترين چيزها به خودش هم عاجز است زيرا از جانش به او چيزى نزديكتر نيست آيا حيات خود را شناخته؟و آيا مىتواند حقيقت روح و حيات را توصيف كند؟
آيا به حقيقتيك سلسله امور وجدانى خودش معرفت دارد؟آيا عشق و حب،لذت وصل،ذوق و شجاعت و ساير وجدانيات را شناخته است؟
اما با اين همه دشواريها و مجهولات،آيا بشر مىتواند وجود اين حقايق را به علت نارسائى فهم خودش به درك حقيقت آنها منكر شود؟
يا مىتواند هزارها ميليارد و بيشتر مخلوقات و عجائب و غرائب و اشيائى را كه حتى وجود آنها بر او مجهول است انكار نمايد؟
آيا مىتواند اسرار و خواص و فوايد و معانى كلمات اين كتاب قطور آفرينش را منكر شود؟
آيا مىتواند بگويد چون من چيزى را نديدهام آن چيز نيست و چون سر و فايده چيزى را كشف نكردهام آن چيز بىفايده و بى سر است،حاشا و كلا.هرگز بشر هر چه هم عالم و دانشمند باشد چنين ادعائى را نخواهد كرد بلكه هر چه علمش بيشتر باشد از اينگونه دعاوى بيشتر خود را تبرئه مىكند.
صاعقه كه هزارها سال مورد خشم و سبب ترس و بيم بشر بود،در آن اعصارى كه علم به خواص و منافع آن پى نبرده بود و به آيات قدرت خدا و معجزات آفرينش كه در اين قوه رهيبه پنهان است و تاثير آن در زندگى نبات و حيوان آگاه نشده بود،آيا اين خواص و منافع را نداشت و يكى از نعمتهاى بزرگ خداوند متعال نبود؟و آنهائى كه آن را فقط مظهرى از مظاهر نعمت و عذاب مىشمردند اشتباه نمىكردند (4) ؟
عالم و دانشمند ساختمان جهان را بر اساس منطق و نظام صحيح مىداند و اين ظواهر را گنجينه حقايق مىشناسد و عالم را مدرسهاى مىبيند كه بايد در آن حكمت و علم بياموزد و از بحث در خواص،لوازم و آثار اجزاى اين عالم لذت مىبرد و همين الغاز و معميات برايش لذت بخش است و تحير او كه نتيجه يك عمر تحصيل و كاوش است،بهترين لذائذ زندگى دانشمندانه او است كه هيچ لذتى با آن برابر نمىشود.
او جهان را مانند يك مساله پيچيده رياضى و هندسى مىبيند كه در ظاهر،حل آن آسان است ولى وقتى وارد مىشود هر چه جلوتر مىرود غموضت و دشوارى و پيچيدگى آن را بيشتر مىفهمد.
اين منظره براى شخص متفكر و فيلسوف بسيار نشاط بخش است و مىخواهد كه حيرت بر حيرتش افزوده شود و به جائى برسد كه ببيند عقل او مسلح به سلاحى كه بتواند به جنگ تمام اين مجهولات برود نيست و اين آيه قرآن مجيد را با معرفت و بصيرت تلاوت كند :
و لو ان ما في الارض من شجرة اقلام و البحر يمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت كلمات الله (5)
"اگر هر درخت قلم بشود و آب دريا به اضافه هفت درياى ديگر مركب گردد باز نگارش كلمات خداوند تمام نگردد".
و بخواند : مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر ما هم چنان در اول وصف تو ماندهايم
مع ذلك در تمام كاوشهاى علمى و بررسىها انسان به نظم و حكمت،منطق و غرض و اراده و قدرت و علم آفريننده اين جهان آشنا مىشود و مىفهمد كه در اين عالم بىنظمى نيست و هيچ پديدهاى را نمىتوان بىفايده و بيهوده شمرد.
اين مختصر شبح و دريچهاى است از عجز بشر و چگونگى درك،فهم و شناخت و در عين حال قدرت عجيب عقل و خرد او با اين وصف اگر از درك فلسفهاى از فلسفههاى پديدههاى عالم تكوين يا تشريع درمانده و نتوانست آن را توجيه و تفسير كند،يا تعبيرات و الفاظش را در تعريف آن كوتاه ديد نمىتواند منكر فايده آن شود.
مثال عالم معانى و حقائق،با علوم و معلومات بشر،مثال الفاظ استبا معانى و مسائل،عالم الفاظ و لغات هر چه دامنهدار و وسيع باشد قطعا تمام معانى را شامل نيست زيرا لغات،الفاظ و كلمات، محدود و متناهى است و معانى و اشياء نامتناهى است و محدود و متناهى،نامحدود و نامتناهى را فرا نخواهد گرفت چنانچه شاعر عرب مىگويد :
و ان قميصا خيط من نسج تسعة و عشرين حرفا عن معاليه قاصر
كاملترين و وافىترين بيانى كه اين حقيقت را بيان كرده قرآن مجيد است كه در يك آيه مىفرمايد :
قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربى و لو جئنا بمثله مددا (6)
"اى پيامبر،بگو اگر دريا براى نوشتن كلمات پروردگار من مركب شود،قبل از آنكه كلمات الهى تمام شود دريا خشك خواهد شد هر چند دريائى ديگر ضميمه آن كنند".
قرآن مجيد چهارده قرن پيش در اين آيه كه هر روز اعجاز و قدرت علمى آن ظاهرتر مىشود با فصيحترين بيان،عظمت و كثرت بىنهايت مخلوقات عالم كون را اعلام كرد و احاديث و اخبار اهل بيت نبوت هم اين حقيقت را تشريح و روشن ساخت مثلا در آن عصرى كه بشر تعداد كمى از ستارگان را بيشتر نمىشناخت در مقام و مبالغه در بيان كثرت چيزى،آن را به عدد قطرات باران و ريگ بيابان و ستارگان آسمان قياس مىكردند.
و از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه در مقام بيان قصور فهم بشر از درك حقايق مىفرمايد :
يا ابن آدم لو اكل قلبك طائر لم يشبعه و بصرك لو وضع عليه خرت ابرة لغطاه تريد ان تعرف بها ملكوت السموات و الارض (7)
پس از اين مقدمه،به كسانى كه سر غيبت را مىجويند و علت و فلسفه استتار آن حضرت را مىطلبند مىگوئيم.
بپرسيد و كاوش و دقت كنيد و تحقيق و تجسس نمائيد،ما به جستنو پرسيدن شما هيچ اعتراضى نداريم.سؤال كنيد و بجوئيد،زيرا اگر به علت اصلى غيبت و واقع اين سر دست رسى پيدا نكنيد،بسا كه به حواشى و حكمتهائى از آن آگاه شويد و بسا كه اين جستجو و كاوش شما را به يك سلسله دانستنيها رهبرى نمايد،ولى اگر غرض شما از اين سؤال و جستجو اشكال و اعتراض باشد و مىخواهيد نرسيدن خود را به علت غيبت و عجز درك خودتان را از فهم آن،دليل نبودن آن بگيريد از راه راست و خرد پسند دور افتادهايد و نمىتوانيد جائى را خراب و ايمان و عقيدهاى را متزلزل سازيد.
هرگز نيافتن،دليل نبودن نمىشود.آيا مجهولات شما همين يك موضوع است؟
آيا شما سر تمام پديدههاى عالم آفرينش را كشف كردهايد؟
آيا در برابر تمام استفهامهائى كه بشر نسبتبه اجزاى اين عالم و ظاهر و باطن آن دارد جواب پيدا كردهايد؟
آيا چون سر آنها بر شما مجهول است آن را بىفايده مىدانيد؟
و آيا ميزان وجود فايده و عدم آن همان فهم بنده و شما است؟
يا آنكه نرسيدن خود را به اينگونه علل و حكمتها دليل بر ناتوانى فكر و استعداد خود مىشماريد؟
و معتقد هستيد كه اگر عقل و خرد شما به سلاحهاى ديگر مسلح بود و غير از اين وسايل ارتباط با خارج،وسايل وسيعتر ديگر داشتيد حتما به اسرار و خواص مسائل بسيار ديگر از اين عالم آگاه مىشديد؟
اگر به اين سؤالات،يك دانشمند متفكر و آزموده پاسخ دهد يقينا به قصور خود اعتراف مىكند و با ملاحظه مجهولاتى كه هر روز معلوممىشود هيچ ندانستن را دليل نبودن نمىگيرد و در همه چيز اين جهان معتقد به اسرار و شگفتيهاى بىشمار خواهد بود و مىگويد :
پشه چون داند كه اين باغ از كى است كو بهاران زاد و مرگش دودى است خود چو باشد پيش نور مستقر كر و فر و اختيار بو البشر پيه پاره آلتبيناى او گوشت پاره آلت گوياى او مسمع او از دو قطعه استخوان مدركش دو قطره خون يعنى جنان كرمكى و از قذر آكندهاى طمطراقى در جهان افكندهاى
پس اين قدر دنبال فلسفه غيبت و پرسش از آن نباشيد غيبت امرى حاصل شده و واقع شده است.سر غيبت دانسته شود يا نشود غيبت واقع شده است و ندانستن شما هيچگاه برهان نفى و رد آن نيست.
ما به قضاء و قدر معتقديم و فى الجمله هم كم و بيش بر حسب اطلاعات فلسفى و راهنمائيهاى قرآن و اهل بيت از آن چيزهائى مىدانيم اما آيا كسى مىتواند از تمام تفاصيل قضاء و قدر اظهار علم و اطلاع كند.لذا از تفكر در قضاء و قدر نهى شده و فرمودند :
"واد مظلم فلا تسلكوه"
"وادى تاريكى است در آن سلوك نكنيد و اسب طلب را اينجا نرانيد كه خسته و مانده مىشويد".
در اين وادى مران زنهار زنهار كه در اول قدم گردى گرفتار شكار كس نشد عنقا بدوران چرا دام افكنى اى مرد نادان (8)
امور تكوين و تشريع از همه جهات تحت احاطه فكر بشر در نخواهد آمد و بشر نمىتواند تمام نواحى اين امور را بررسى و به جميع اطراف آن برسد.
كس ندانست كه منزلگه معشوق كجاست اينقدر هست كه بانگ جرسى مىآيد ز آتش وادى ايمن نه منم خرم و بس موسى اينجا به اميد قبسى مىآيد اين شرح وادى بىنهايت كز وصف يار گفتند حرفى است از هزاران كاندر عبارت آمد
اينجا ديگر مقام،مقام تسليم و ايمان است اما در عين حال نه ايمان بىدليل و نه ايمان تعبدى خالص،بلكه ايمانى كه از راهنمائى عقل و وجدان آگاه بشر سرچشمه گرفته و زبان وحى و آيات قرآن مجيد و احاديث متواتر و معجزات و شرفيابيهاى جمعى از خواص،ما را به آن دلالت و راهنمائى كرده است.
پس آنچه بگوييم راجع به اسرار غيبت،بيشتر مربوط به فوايد و آثارآن است،و الا علت اصلى آن بر ما مجهول است.
و اين است معناى احاديثشريفهاى كه در آنها تصريح شده به اينكه سر غيبت آشكار نشود مگر بعد از ظهور.چنانچه سر آفرينش درختها ظاهر نمىشود مگر بعد از ظهور ثمره و ميوه،و كمتباران آشكار نشود مگر بعد از زنده شدن زمين و سبز و خرم شدن باغها و بوستانها و مزارع.
صدوق در كتاب كمال الدين و كتاب علل الشرايع به سند خود از عبد الله بن فضل هاشمى روايت كرده است كه گفت : شنيدم حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود : البته براى صاحب اين امر غيبتى است كه چارهاى از آن نيست،در آن هر باطل جو،به ريب و شك مىافتد.
عرض كردم : چرا؟فدايتشوم.
فرمود : براى امرى كه به ما اذن در فاش كردن آن داده نشده است.
گفتم : پس وجه حكمت در غيبت او چيست؟
فرمود : وجه حكمتى كه در غيبتحجتهاى خدا پيش از آن حضرت بود.
به درستى كه وجه حكمت غيبت كشف نمىشود مكر بعد از ظهور او چنانچه وجه حكمت كارهاى (حضرت خضر) از سوراخ كردن كشتى،كشتن غلام و به پاداشتن ديوار،از براى حضرت موسى-على نبينا و آله و عليه السلام-كشف نشد مگر در هنگام مفارقت آنها از يكديگر.
اى پسر فضل اين"غيبت"امرى است از امر خداى تعالى و سرى استاز سر خدا و غيبى است از علوم غيبى خدا.و پس از آنكه ما دانستيم خداوند حكيم است،گواهى دادهايم به اينكه كار و گفتاريهاى او همه موافق حكمت است هر چند وجه آن بر ما روشن نشده باشد (9) .
مع ذلك ما برخى از فوائد و منافع و امورى را كه ارتباط با غيبت آن حضرت دارد و استناد يبتبه آن امور عقلا و عرفا صحيح است،بطورى كه از اخبار و كلمات دانشمندان و متفكرين اسلام استفاده مىشود در ضمن چند بحث آينده مورد بررسى و توضيح قرار مىدهيم.ان شاء الله تعالى.
بيم از كشته شدن
و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين (10) .
و ما به مادر موسى وحى كرديم كه طفلت را شير بده و چون ترسان شدى،او را به دريا افكن و هرگز بر او مترس و محزون مباش كه ما او را به تو بر مىگردانيم و او را پيامبر قرار مىدهيم.
ففررت منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما و جعلنى من المرسلين (11)
آنگاه كه از ترس شما گريختم،خداى من،مرا علم و حكمت عطافرمود و از پيامبران خود قرار داد.
كلينى و شيخ طوسى قدس سرهما در كتاب"كافى"و"غيبت"به سند خود از زراره روايت كردهاند كه گفت : شنيدم حضرت صادق عليه السلام فرمود :
براى قائم عليه السلام پيش از آنكه قيام فرمايد غيبتى است،عرض كردم : براى چه؟فرمود : براى آنكه از كشته شدن بيم دارد.
چنانچه از اين حديث و بعضى احاديث ديگر استفاده مىشود،يكى از موجبات غيبت،خوف قتل و بيم از كشته شدن است كه هم با حدوث غيبت و هم با بقاء آن ارتباط دارد.
اما اينكه بيم از قتل و نداشتن تامين جانى،سبب غيبتشده باشد از مراجعه به كتابهاى مورد اعتماد و تواريخ و احاديث معلوم مىشود.زيرا بنى عباس به ملاحظه آنكه شنيده بودند و مىدانستند در خاندان پيغمبر و از فرزندان على و فاطمه عليهما السلام شخصيتى پيدا خواهد شد كه حكومت جباران و مستبدان به دست او برچيده مىشود و آن كس فرزند حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام است،در مقام كشتن او بر آمدند و همانطور كه فرعون نسبتبه حضرت موسى عليه السلام رفتار كرد براى آنكه از ولادت آن حضرت مطلع شوند نخست جاسوسان و كار آگاهان گماشتند،و بعد هم خواستند شخص او را بيابند و دستگير سازند.ولى خدا آن حضرت را حفظ كرد و دشمنان او را نا اميد ساخت.و بر حسب ظاهر نيز جنگهاى داخلى بزرگ و ابتلاى بنى عباس به شورش و انقلاب"صاحب الزنج"آنها را از تعقيب اين موضوع باز داشت و چنانچه از درب منبت صفه-سرداب مقدس-كه از آثار گرانبهاى باستانى و يادگار عهد الناصر لدين الله-خليفه بزرگ و دانشمند بنىعباس است-معلوم مىشود اين خليفه مؤمن به وجود و ولادت و غيبت آن حضرت بوده و از حكايت"اسمعيل هرقلى"كه در"كشف الغمه"به نقل صحيح و قطع آور روايتشده استفاده مىشود كه المستنصر بالله خليفه و بانى مدرسه المستنصريه بغداد نيز به آن حضرت ايمان داشته و با اعطاى هزار دينار به اسمعيل مىخواستبه آستان امام عرض ارادت و ادبى بنمايد و چون اسمعيل به دستور امام از قبول آن خوددارى كرد، خليفه از شدت ناراحتى و تاثر گريست.
حاصل اينكه حدوث غيبتبا خوف از قتل ارتباط داشته و دستگاه حكومتى عصر ولادت آن حضرت از اين لحاظ ناراحت و در انديشه بوده و ولادت و وجود امام عليه السلام را به عنوان يك خطر جدى براى خود تلقى مىكرده شكى نيست.و اگر مىتوانستند بىدرنگ آن حضرت را شهيد مىكردند لذا ولادت امام از آنان پنهان ماند چنانچه ولادت موسى-على نبينا و آله و عليه السلام-از فرعونيان مخفى شد پس از ولادت نيز شخص آن حضرت از انظار آنان مخفى گشت و هر چه جهد كردند او را نيافتند.
اما بيان ارتباط بقاى غيبتبا خوف از قتل اين است كه اگر چه خداوند متعال،قادر و توانا است كه در هر زمان و هر ساعت آن حضرت را ظاهر و بطور قهر و غلبه بر تمام ملل و حكومتها پيش از فراهم شدن اسباب،غالب سازد ولى چون جريان اين جهان را خداوند بر مجراى اسباب و مسببات قرار داده،تا اسباب چنان ظهورى فراهم نشود،قيام آن حضرت به تاخير خواهد افتاد و اگر پيش از فراهم شدن اسباب و مقدمات ظاهر شود از خطر قتل مصون نخواهد ماند.
چنانچه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اگر در آغاز بعثت دستبه كار جهاد ودفاع مىشد بى موقع و نابهنگام بود ولى وقتى موقعش رسيد فرمان دفاع و جهاد صادر و نصرت خدا نازل و اسلام پيشرفت كرد.
سؤال
چرا آن حضرت مانند نياكان خود ظاهر نمىشود تا يا مظفر و پيروز شود و يا در راه خدا كشته و شهيد گردد؟
پاسخ
ظهور آن حضرت براى اتمام نور الله و تحقق مطلق هدف دعوت انبيا و صلح و صفا و عدل و داد و امنيت عمومى در زير پرچم اسلام و يكتا پرستى و اجراى احكام قرآن مجيد در سراسر گيتى است.
و پر واضح است كه مجرى اين برنامه بايد در شرايطى قيام كند كه موفقيت و پيروزى او صد در صد حتمى باشد چنانكه توضيح داده شد مانعى از نزول امداد غيبى و نصرت آسمانى از نظر حكمت الهى در ميان نباشد.
و اگر به صورت ديگر كه منتهى به تحقق اين هدف نگردد ظهور نمايد نقض غرض خواهد شد و باز هم بايد بشر در انتظار حصول وعدههاى الهى بماند.
بگردن نداشتن بيعت
يكى از علائم و مشخصات امام منتظر و مهدى آخر الزمان عليه السلام اين است كه بيعت هيچ كس و هيچ حكومت غاصب و ستمگرى حتى بهعنوان تقيه برگردن او نيست و ظاهر مىشود در حالى كه نسبتبه احدى از جبابره و حكومتهاى مختلف تمكين و تسليمى نداشته و از راه تقيه هم حكومتهاى غير اسلامى و حكومتهائى را كه تمام اسلامى نيست در ظاهر امضا نكرده است او اكمل مظاهر اسم"العادل"و"السلطان"و"الغالب"و"الحاكم"است و چنان شخصيت و مقامى از اينكه تحتسلطنت غير خدا واقع شود يا به حكومتى از حكومتهاى جائر به تقيه راى داده باشد بر حسب اخبار محفوظ و محروس است و چنانچه از اخبار كثير استفاده مىشود،آن حضرت به تقيه عمل نخواهد كرد و حق را آشكار و باطل را از صفحه روزگار برخواهد انداخت.
پس يكى از حكم و مصالح غيبت اين است كه آن حضرت پيش از رسيدن وقت ظهور و مامور شدن به قيام ناچار نمىشود مانند پدران بزرگوارش از راه تقيه با خلفاء و زمامداران و سياستمداران وقتبيعت نمايد و وقتى كه ظاهر مىشود هيچ بيعتى در گردن او نيست و هيچ حكومتى را بر خود غير از حكومتخدا و احكام و قوانين قرآن حتى به ظاهر و تقيه هم،نپذيرفته است.
و اين معنى از چند حديث كه در"كمال الدين"باب 48-باب علت غيبت-و در"عيون"و"علل"و كتابهاى ديگر روايات شده استفاده مىشود،از جمله در حديث هشام بن سالم،حضرت صادق عليه السلام مىفرمايد :
"يقوم القائم و ليس في عنقه بيعة لاحد"
"قائم عليه السلام قيام مىكند در حالى كه در گردن او بيعتبراى احدى نيست".
و نيز در روايتحسن بن على بن فضال است كه وقتى آن حضرت خبر از غيبت امام،پس از وفات امام حسن عسكرى عليه السلام داد پرسيد براى چه؟
حضرت رضا عليه السلام فرمود : براى آنكه در گردن او بيعتبراى كسى نباشد چون به شمشير قيام كند.
تخليص و امتحان
يكى از مصالح غيبت،تخليص و آزمايش و امتحان مرتبه تسليم و معرفت و ايمان شيعيان است.
چنانچه مىدانيم و عمل و شرع و آيات و احاديثبر آن دلالت دارد،يكى از سنن الهى كه همواره جارى و برقرار بوده و هست،امتحان بندگان و انتخاب صلحا و زبدهگيرى و برگيزدن است.زندگى و مرگ،بينوائى و توانگرى،تندرستى و بيمارى،جاه و مقام،داشتن و نداشتن هر نعمت و گردش هر حالت،مصائب و مكاره،خوشحالىها و شادمانىها،همه وسائل تخليص و تربيت و امتحان و ارتياض و براى ظهور كمالات و فعليت استعدادات و نمايش شخصيت و ايمان و صبر و استقامت افراد و درجه حضور و تسليم آنها در اطاعت اوامر خداوند جهان است.
بطوري كه از اخبار استفاده مىشود به دو جهت امتحان به غيبتحضرت مهدى عليه السلام از شديدترين امتحانات است (12) :
جهت اول :
چون اصل غيبت كه بسيار طولانى مىشود،بيشتر مردمدر ريب و شك مىافتند و برخى در اصل ولادت و بعضى در بقاى آن حضرت شك مىنمايند و جز اشخاص مخلص و با معرفت و آزموده،كسى بر ايمان و عقيده به امامت آن حضرت باقى نخواهد ماند.چنانچه پيغمبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم در ضمن روايت معروفى كه جابر روايت كرده است فرمود :
"ذلك الذى يغيب عن شيعته و اوليائه غيبة لا يثبت فيها على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان" (13)
و معلوم است كه ايمان به بقاء و حيات و عمر و غيبت طولانى و انتظار ظهور در دوران بسيار طولانى غيبت،ايمان به غيبت،دليل حسن اعتقاد و اعتماد به خبرهاى غيبى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام و نشانه ايمان به قدرت الهى،و علامت قوت تسليم و تمكين از برنامههاى دينى است.براى اينكه ايمان كامل و صادق به امور غيبى حاصل نمىشود مگر براى اهل يقين و پرهيزكاران و كسانى كه از تاريكى وساوس نجات يافته و به سر منزل اطمينان نفس و ثبات عقيده رسيده و دلشان از انوار هدايت منور و روشن شده باشد و به استبعادات و شبهات واهى اعتنا نكرده در راه ديندارى و ولايت،لغزش قدم و تزلزل نيابند.
جهت دوم :
شدتها و پيش آمدهاى ناگوار و تغييرات و تحولاتى است كه در دوره غيبت،روى داده و مردم را زير و رو مىسازد بطورى كه حفظ ايمان و استقامت،بسيار دشوار مىگردد و ايمان افراد در مخاطرات سخت واقع مىشود چنانچه از حضرت صادق عليه السلام روايتشده است كه فرمود : آن كس كه بخواهد در عصر غيبتبه دينشمتمسك و ملتزم باشد،مثل كسى است كه شاخه درختخار را با دستبزند تا خارهايش قطع گردد-سپس امام با دستخود به اين كار اشاره كرده آنگاه فرمود : به درستى كه براى صاحب اين امر غيبتى است پس بايد هر بنده خداى بپرهيزد و بايد به دينش متمسك گردد.اينك متن حديث :
"ان لصاحب هذا الامر غيبة المتمسك فيها بدينه كالخارط للقتاد ثم قال : هكذا بيده.ثم قال : ان لصاحب هذا الامر غيبة فليتق الله عبده و ليتمسك بدينه" (14)
در دوران غيبت،جمال ظاهر دنيا هر چه بيشتر و بهتر جلوهگر و دل فريب مىشود،اسباب معاصى و گناهان و لذائذ حيوانى بيش از همه وقت فراهم و در دسترس عموم قرار مىگيرد، بساط لهو و لعب و غنا و خوانندگى و طرب همه جا گسترده مىشود،زنها و مردهاى بيگانه با هم امتزاج و اختلاطهاى نامشروع و خلاف عفت و نجابت پيدا كنند،كسبهاى حرام متداول و رسمى و معاش اكثر مردم از راههاى حرام باشد و براى مؤمن ضربتشمشير از به دست آوردن يك درهم حلال آسانتر باشد،ماديات و دنيا پرستى بر مردم غالب و مقامات و مناصب به دست كسانى افتد كه به احكام خدا پايبند و ملتزم نباشند.زنان را در رتق و فتق امور عامه و كارهائى كه به عهده مردها است دخالت دهند،ربا و ميگسارى و فروش شراب و قمار و بىعفتى و فحشاء علنى گردد.
اهل دين و امانت و ايمان،ذليل،و نابكاران و اراذل و بىدينان،بهظاهر عزيز گردند.امر به معروف و نهى از منكر ترك و عكس آن رايجشود.معروف را منكر و منكر را معروف شناسند،به معصيت و گناه و هم كارى با ستمگران افتخار نمايند،امانت را غنيمت و صدقه را غرامتشمارند.
شعائر و آداب اسلام را ترك و آداب و شعائر كفار را رسمى كنند.اهل حق خانه نشين و ناباكان و خدا نشناسان مصدر امور گردند.زنها با گستاخى تمام آداب و سنن اسلامى را ترك و به وضع دوران جاهليتبرگردند.به واسطه تسلط و غلبه كفار و استبداد اشرار،آن چنان مؤمنان در فشار واقع و از آزادى محروم شوند كه كسى را جرات آن نباشد كه نام خدا را ببرد مگر در پنهانى.و بطورى كار حفظ ايمان سختشود كه شخص صبح كند در حالى كه در شمار مؤمنان و مسلمانان است و شب كند در حالى كه از اسلام بيرون رفته و كافر شده باشد.
از حضرت صادق عليه السلام روايتشده است كه فرمود : اين امر براى شما واقع نخواهد شد مگر پس از نااميدى.نه به خدا نمىآيد تا شما (مؤمن و منافق) از هم جدا شويد.نه به خدا نخواهد آمد تا شقى شود هر كس شقى مىگردد و سعيد گردد هر كس سعيد مىگردد (15) .
و در روايت ابن عباس است كه پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : كسانى كه در زمان غيبت او بر عقيده به امامت او ثابتباشند از كبريت احمر كمياب ترند.
پس جابر به پا خاست و عرض كرد : يا رسول الله براى قائم از فرزندان تو غيبت است؟
فرمود : آرى سوگند به پروردگار و بايد خدا گروندگان را تخليص كند و كفار را محو سازد.اى جابر، اين امرى است (كار بزرگى است) از كارهاى خدا و سرى است از اسرار خدا كه از بندگان خدا پوشيده است پس بر حذر باش از شك در آن پس به درستى كه شك در كار خداوند عز و جل كفر است (16)
و در حديث عبد الرحمان بن سليط،حضرت امام حسين عليه السلام مىفرمايد : از ما دوازده نفر مهدى (هدايتشده) باشند،كه نخستين ايشان امير المؤمنين على بن ابيطالب و آخر ايشان نهمين از فرزندان من است،او است امام قائم به حق كه خدا زمين را پس از مردگى به او زنده سازد و دين را به او ظاهر و بر هر دين پيروز گرداند اگر چه مشركان كراهت داشته باشند،براى او غيبتى است كه جمعى در آن از دين مرتد و بيگانه شوند و ديگران بر دين خود ثابت مانده و ذيتشوند،به آنها گفته شود : چه زمان اين وعده انجام شود (چه وقت قائم قيام كند) اگر راست گويانيد؟آگاه باش كه صبر كننده در عصر غيبت او بر اذيت و تكذيب،مانند جهاد كننده با شمشير در پيش روى پيغمبر خدا است (17)
آماده شدن اوضاع جهان
يكى از مصالح غيبت،انتظار كمال استعداد بشر و آمادگى فكرى او براى ظهور آن حضرت است زيرا روش و سيره آن حضرت مبنى بررعايت امور ظاهرى و حكم به ظواهر نيستبلكه مبنى بر رعايتحقايق و حكم به واقعيات و ترك تقيه و مسامحه نكردن در امور دينى و احقاق حقوق و رد مظالم و برقرارى عدالت واقعى و اجراى تمام احكام اسلامى است.
آنچه را كه دشمنان اسلام و مخالفان اصلاحات و سياستمداران رياست طلب سازمان دادهاند، باطل و خراب مىكند و آنچه را كه از احكام اسلام متروك و ضايع كردهاند،همه را اجراء و زنده مىسازد و اسلامى را كه جدش پيغمبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم آورده و در اثر مظالم صاحبان نفوذ و زمامداران خود سر و دنيا طلبان،مهجور و از رسميت افتاده،از نور رسميت جهانى مىدهد و خلق را به همان دعوت اسلام و قرآن باز مىگرداند.از عمال و صاحب منصبان و متصديان و مصادر امور مردم به شدت مؤاخذه مىنمايد و با اهل معصيت و ستم هيچگونه سازشى و مداهنهاى ننمايد و حكومت جهانى اسلام را تشكيل دهد.
معلوم است كه انجام اين برنامه و اين انقلاب همه جانبه محتاج به ترقى بشر در ناحيه علوم و معارف و فكر و اخلاق و آمادگى جامعه براى پذيرش و استقبال از اين نهضت و لياقت زمامدارى آن رهبر عظيم الشان مىباشد.بايد اصحاب خاص كه در يارى آن حضرت ثابت قدم و در معرفت و بصيرت كامل باشند،به عدد معين در احاديث پيدا شوند و مزاج جهان آماده چنان ظهورى بشود و جامعه بشر و ملتها بفهمند كه هيئتهاى حاكم در رژيمهاى گوناگون از عهده اداره امور بر نمىآيند،و مكتبهاى سياسى و اقتصادى مختلف دردى را درمان نمىكنند و اجتماعات و كنفرانسها و سازمانهاى بين المللى و طرحها و كوششها آنها به عنوان حفظ حقوق بشر نقشى را ايفا نخواهند كردو در اصطلاحات از تمام اين طرحها كه امروز و فردا مطرح مىشود مايوس شوند و فساد و طغيان شهوات و ظلم و ستم همه را در رنج و فشار گذارد همانطور كه در روايات استبىعفتى و فحشاء بقدرى رواج پيدا كند كه در كنار خيابانها و ملا عام زن و مرد علنا مانند حيوانات از ارتكاب آن شرم نكنند و حيا و آزرم آنها از ميان برود.
چنانچه مىبينيم طرحهائى كه داده مىشود و پىريزىهائى كه مىكنند،در مسير مخالف تمدن واقعى و مروج ظلم و فساد و سبب اضطراب و نگرانى و عقدههاى روحى و ارتداد و ارتجاع است و بيشتر به تامين جنبههاى حيوانى و جسمى توجه مىشود و به جنبههاى انسانى و روحى اعتنا ندارند.
وقتى اوضاع و احوال اينگونه شد و از تمدن (منهاى انسانيت) كنونى همه بستوه آمدند و تاريكى جهان را فرا گرفت ظهور يك رجل الهى و پرتو عنايات غيبى با حسن استقبال مواجه مىشود و تاريكىها از هم شكافته و به تشنگان جام حقيقت و عدالت،آب زلال معرفت و سعادت مىدهد و در كالبد اين بشر دل مرده،روح نو مىدمد كه
اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها (18)
"بدانيد كه خداوند زمين را بعد از مردن،زنده مىگرداند".
در اين شرايط،پذيرش جامعه از نداى روحانى يك منادى آسمانى بىنظير خواهد بود زيرا در شدت تاريكى درخشندگى نور ظاهرتر و ارج و اثر آن آشكارتر است.
ولى اگر شرايط و اوضاع و احوال مساعد نباشد و تاخيرى كه درظهور آن حضرت،حكمت الهى اقتضاى آن را دارد واقع نشود نتايج و فوايدى كه از اين ظهور منظور استحاصل نمىگردد.
پس بايد اين ظهور تا وقت معلوم به تاخير افتد و در هنگامى كه شرايط آن حاصل و حكمت الهى مقتضى شد و منادى آسمانى آن را اعلام كرد،انجام شود و كسى از وقت آن اطلاع ندارد و هر كس،وقتى براى آن معين كند،دروغ گفته است.
از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه فرمود : از براى ظهور،وقتى نيستبراى آنكه مانند روز قيامت علم آن در نزد خدا است،تا اينكه فرمود : براى ظهور مهدى ما كسى وقتى معين نكند، مگر آن كس كه خود را شريك در علم خدا بداند و مدعى باشد كه خدا او را بر سر خودش آگاه كرده است (19) .
پيدايش مؤمنان از پشت كفار
چنانچه در اخبار و احاديث استخداوند نطفههاى بسيارى از مؤمنان را در اصلاب كفار به وديعه گذارده و اين ودايع بايد ظاهر شود و پيش از ظهور اين ودايع،قيام امام با شمشير و قتل كفار و رفع جزيه،عملى نخواهد شد زيرا مانع از خروج اين ودايع مىشود.
آيا كسى پيشبينى مىكرد از صلب حجاج خونخوار ستمكار كه در بين دشمنان اهل بيت مانند او در شرارت كم يافتشده،مردى چون حسين بن احمد بن الحجاج معروف به ابن الحجاج شاعر و سخنور معروف شيعه و دوستدار خاندان رسالت عليهم السلام پيدا شود كه آن قصائدغرا و اشعار شيوا در مدح و مناقب على عليه السلام و اهل بيت آن حضرت و در نكوهش و سرزنش دشمنان آنها بگويد و مذهب شيعه را ترويج نمايد؟
كه از جمله قصائد او قصيده معروفى است كه مطلع آن اين شعر است.
يا صاحب القبة البيضاء على النجف من زار قبرك و استشفى لديه شفى (20)
آيا كسى گمان مىكرد از فرزندان سندى بن شاهك،قاتل حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام يكى از مشاهير شعرا و ستارگان جهان ادب (كشاجم) پيدا شود كه تحت تاثير جلوه حقيقت و ولايت على عليه السلام و خاندانش عمرش را به مديحه سرائى و نشر فضايل اهل بيتبه پايان رساند.
پس اين موضوع خروج نطفههاى مؤمنان از اصلاب كفار،موضوع مهمى است كه ظهور نبايد مانع از آن شود و بايد ظهور در موقعى واقع شود كه در اصلاب كفار وديعهاى باقى نمانده باشد، چنانچه در سرگذشت نوح پيامبر-على نبينا و آله و عليه السلام-قرآن مجيد از سخن او در مقام دعا خبر داده :
و لا يلدوا الا فاجرا كفارا (21)
"و فرزندى هم جز بد كار و كافر از آنان به ظهور نمىرسد".ظهور جهانى حضرت ولى عصر-عجل الله تعالى فرجه-نيز در چنين موقعيتى واقع مىشود.
و به همين معنى آيه شريفه :
لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا منهم عذابا اليما (22)
"اگر شما عناصر كفر و ايمان از يكديگر جدا مىگشتيد همانا آنان كه كافرند به عذاب دردناك معذب مىساختيم".
در روايات متعددى كه در تفسير برهان و صافى و بعضى تفاسير ديگر و كتب حديث روايتشده تفسير گرديده است.
و مضمون آن روايات اين است كه : قائم عليه السلام هرگز ظاهر نشود تا ودايع خدا خارج شود، پس وقتى خارج شد،دشمنان خدا بر هر كس ظاهر شود و آنها را به قتل رساند.
كلام محقق طوسى
فيلسوف شهير شرق و افتخار فلاسفه و حكماى اسلام خواجه نصير الدين طوسى در رساله فيلسوفانه و محققانهاى كه در امامت تاليف فرموده،فصلى كامل راجع به غيبت امام دوازدهم و طول مدت و رفع استبعاد آن مرقوم داشته است و در پايان آن راجع به"سبب غيبت"چنين فرموده است :
"و اما سبب غيبته فلا يجوز ان يكون من الله سبحانه و لا منه كما عرفت فيكون معي المكلفين،و هو الخوفالغالب و عدم التمكين و الظهور يجب عند زوال السبب" (23)
"اما سبب غيبت امام دوازدهم،پس جايز نيست كه از جانب خداى سبحان و يا از جانب خود آن حضرت باشد،بلكه همانگونه كه شناختى از مردم و مكلفين است و آن خوف غالب و تمكين نداشتن مردم از امام است و هر موقع اين سبب زايل شود يعنى مردم تمكين و اطاعت از امام نمايند ظهور واجب مىشود".
چنانچه دقت و ملاحظه شود كلام اين استاد بزرگ كه در روشنائى عقل و حكمت اين موضوع را بررسى و مورد تحليل قرار داده،مؤيد بعضى وجوهى است كه در مقالات پيش بطور مفصل شرح داديم و آن بيم از قتل و تمكين نكردن مردم است و اگر اين سبب بر طرف شود،آن حضرت ظاهر مىشود پس سزاوار نيستبندگان با آنكه سبب غيبتخود آنها هستند اشكال و ايراد نمايند.مع ذلك چنانچه آنها رفع سبب نكنند اراده خدا بر آن تعلق گرفته كه در زمان مقتضى او را به قهر و غلبه تمكين دهد و وعدهاى را كه در قرآن شريف در آيه كريمه :
وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا (24)
خدا به كسانى كه از شما بندگان ايمان آورده و نيكوكار گرددوعده فرموده كه در زمين خلافت دهد چنانكه امتهاى صالح پيرامون گذشته،جانشين پيشينيان خود شدند و علاوه بر خلافت، دين پسنديده آنان را بر همه اديان تمكين و تسلط عطا كند و به همه مؤمنان پس از خوف و انديشه از دشمنان ايمنى كامل دهد.
به مؤمنين داده انجاز فرمايد و آن حضرت ظاهر و آشكار شود و اگر يك روز از دنيا باقى نمانده باشد آنقدر آن روز را طولانى سازد تا مهدى عليه السلام ظاهر شود و زمين را پر از عدل و داد كند پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد.
--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1- سوره طه،آيه 114.
2- مجله"المختار من ريدر زدايجست"،ص 37،نوامبر 1959.
3- مجله"المختار من ريدر زدايجست"،ص 113،اكتبر 1959.
4- راجع به فوائد عجيب و با اهميت صاعقه مراجعه شود به مقاله"الصواعق نعمة"تلخيص از مجله ماهيانه"بوبيلدر ساينس""المختار من ريدر زدايجست"ص 106 شماره اكتبر،ص 1959.
5- سوره لقمان،آيه 27.
6- سوره كهف،آيه 109.
7- حق اليقين شبر،ج 1،ص 46.ترجمه اين حديث قبلا گذشت.
8- اين دو بيت از گنج دانش يا صد پند مرحوم آيت الله والد نگارنده است.
9- منتخب الاثر نگارنده،باب 28،فصل 2،ح 1.
10- سوره قصص،آيه 7.
11- سوره شعرا،آيه 21.
12- مراجعه شود به كتاب منتخب الاثر تاليف نگارنده،فصل 2،باب 28 و 47.
13- منتخب الاثر،فصل 1،باب 8،ح 4.
14- كمال الدين،ج 2،ص 16،ح 34،ب 34 و منتخب الاثر تاليف نگارنده،فصل 2،ب 27،حديث 10.
15- كمال الدين،ج 2،ب 34،ص 15،ح 31.
16- كمال الدين،ج 1،ب 26،ص 404 و 405،ح 7.
17- كمال الدين،ج 1،ب 30،ص 434،ح 3.مخفى نماند كه اخبار راجع به شدت اين امتحان بسيار است.مراجعه شود به"غيبت نعمانى"و"غيبت"شيخ و"كمال الدين"صدوق-رضوان الله عليهم-و منتخب الاثر اين حقير.
18- سوره حديد،آيه 17.
19- اثبات الهداة،جلد 7،فصل 55،ب 32،ص 156،ح 40.
20- اى صاحب قبه درخشان بر مكان بلند،هر كس قبر تو را زيارت كرد و به آن طلب شفا نمود شفا يافت.
21- سوره نوح،آيه 27.
22- سوره نوح،آيه 25.
23- اين رساله در سال 1335 شمسى در تهران طبع شده و اين جمله در فصل سوم،ص 25،آن نقل گرديد.
24- سوره نور،آيه 57.
***** برگرفته از کتاب امامت و مهدويت از آيت الله صافي گلپايگاني