نگاهى به صحيح بخارى
  • عنوان مقاله: نگاهى به صحيح بخارى
  • نویسنده: محمد حسن زمانى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 18:23:17 1-10-1403



يامبر بزرگوار اسلام (ص)، دو يادگار گران سنگ در ميان مسلمانان نهاد تا سبب هدايت و رستگارى آنان باشد، که همانا قرآن کريم و عترت اند.
مى دانيم که مجموعه هاى روايى موجودِ جهان اسلام، به دليل آسيب پذيرى هاى سياسى و مذهبى، نيازمند نقد و نظر بوده و نقد آنها همت و حوصله اى در خور ميراث معنوى پيامبر و امامان شيعه (ع) مطلبد. از رهگذر اين بررسى هاست که مى توان به هدايت قرآنى دست يافت.
در ميان جوامع حديثيِ اهل سنت، کتابى که شهرت و اعتبار فزون ترى يافته، و عالمان سنى مذهب آن را پس از قرآن، بهترين منبع و متن دينى شناخته اند، صحيح البخارى است. کتاب ياد شده، ويژگى هايى در خور تجليل و تحقيق دارد، به طورى که تاکنون کم تر پژوهش گرى، جرأت و مجال نقد آن را به دست آورده است.
نوشتار حاضر، مى کوشد تا هدف روشنايى افکندن در طريق بهره گيرى مطلوب از صحيح البخارى و منظور پالايش فکرى و احياگرى دينى خدمتى به سنت رسول اکرم (ص) نموده باشد.

زندگى نامه امام بخارى

ابوعبداللّه محمّد بن اسماعيل بخارى، در سال 194ق، در شهر بخارا (خراسان بزرگ) ديده به جهان گشود. وى در کودکى، پدرش را از دست داد و از آن پس، مادر به تربيت او پرداخت.
بخارى در شرح حال خود آورده است که در ده سالگى، حفظ حديث را آغازيد، و در شانزده سالگى، به همراه مادر و برادرش راهى مکه گشت و شش سال در آن شهر و نيز مدينه اقامت گزيد. در اين ساليان، بخارى به فراگيرى علوم دينى پرداخته و بر اثر نبوغ شگفت انگيز در ميان طالب علمان درخشيد. او به منظور اخذ حديث و دانش، سفرهايى به شام، مصر، الجزيره، بغداد، بصره و خراسان داشت. در سفر به نيشابور بود که اعتقاد وى به مخلوق بودن قرآن سبب کشمکش ميان او و محمّد بن يحيى دَهلى گشت.
بخارى، پس از سخت کوشى هاى علمى و پديدآوردن کتاب هايى چند، به زادگاه خويش بازگشت. اختلاف ميان او و خالد بن احمد (والى بخارا) زمينؤ تبعيد وى را به سمرقند فراهم آورد. وى ناچار از سکونت در روستايى گشت و سرانجام در سال 256ق که 62 سال از عمر وى مى گذشت جهان را بدرود گفت.1
امام بخارى، هجده کتاب پديد آورد که مهم ترين آن را مى توان الجامع الصحيح البخارى دانست.
التاريخ الکبير، التاريخ الأوسط، التاريخ الصغير، خلق أفعال العباد، الضعفاء الکبير، أسامى الصحابة، المبسوط، المسند الکبير، الضعفاء الصغير، و مختصر من تاريخ النبى (ص) کتابهاى ديگرى است که از وى برجاى مانده است.

کتاب صحيح البخارى

اين کتاب، نخستين کتاب حديثى فراگير اهل سنت بوده و معتبرترين مأخذ حديث نزد عالمان سنى مذهب شناخته شده است. مجموعه روايى بخارى در نُه جزء سامان گرفته است.
احاديث به طور موضوعى در باب هاى زير جاى داده شده است: «بدء الوحي»، «الأيمان»، «العلم»، «الوضوء»، «الغسل»، «الحيض» و «الصلوة»، و در بخش هاى دوم، سوم و چهارم کتاب، ابواب فقهى گنجانده شده است. بخارى در بخش پنجم، به مناقب و مغازى پرداخته و بخش ششم را به تفسير آيات قرآن، و بخش هفتم را به پاره اى از ابواب فقهى، مانند نکاح و طلاق، اختصاص داده است. او در بخش هشتم، رواياتى را در زمينؤ ادعيه و برخى مسائل فقهى، و در واپسين بخش کتاب خويش، «منامات»، «فتن»، «أخبار آحاد» و «إعتصام به کتاب و سنت» و «توحيد» را، به عنوان حُسن ختام آن، آورده است.

شمار احاديث کتاب

عالمان اهل سنت در شمارش احاديث کتاب بخارى، اختلاف نظر دارند. ابن حجر در هدى السارى، از ابن صلاح نقل کرده است که مجموع حديثهاى تکرارى و غير تکرارى آن به 7275 حديث مى رسد.2 کتاب تک جلدى صحيح البخارى که در رياض چاپ شده، 7563 حديث را نشان مى دهد،3 و از طرفى، رضوان محمّد رضوان در اثرى موسوم به فهارس البخارى ، به نقل از ابن حجر، شمار احاديث آن را به 9082 مى رساند.4 بايد دانست که تکرارى بودن نيمى از احاديث کتاب بخارى، مجموعؤ احاديث غير تکرارى را بنابر شمارش ابن صلاح، 4000 حديث مى نماياند.
از آنجا که بخشى از احاديث بخارى (1341 حديث)، از معلّقات بوده و سند کامل ندارند، و بسيارى از آن احاديث، سخنان پيامبر نبوده و از اصحاب، يا تابعان روايت شده است، و همچنين موارد ديگر، مى توان گفتؤ ابن حجر را پذيرفت:
احاديث مسند و موصول به پيامبر (ص)، بدون تکرار در صحيح البخارى، فقط 2602 حديث است.5
صحيح البخارى، بيش از ديگر آثار حديثى، مورد توجه و اهتمام دانشمندان اهل سنت بوده و تاکنون 118 اثر دربارؤ آن نگاشته اند. 59 اثر، شرح تمام يا ناتمام صحيح البخارى است. 28 کتاب به عنوان حاشيه، و پانزده تلخيص از مندرجات صحيح البخارى نشر يافته و شانزده درآمد بر آن نوشته شده است.6

چگونگى ضبط احاديث بخارى

1 . نقش دوران منع حديث

پاره اى از ايمان آورندگان که حديث پژوه نبوده و ظاهر حديث را مى نگرند چنين مى پندارند که تمامى حديث هاى منسوب به پيامبر، بى کم و کاست از آن حضرت روايت شده و مخاطبان رسول اکرم (ص)، الفاظ و ظرافتهاى کلام او را بدون اندک تغييرى نقل کرده و در مجموعه هاى روايى به نسل بعدى انتقال داده اند. آنان مى پندارند که احاديث کتاب هايى همچون صحيح البخارى، همگى از پيامبر نقل شده و بر زبان آن حضرت رفته است، حال آن که اين قضاوت را خرد نمى پذيرد؛ زيرا که نمى توان از صحابؤ رسول اکرم انتظار داشت که حافظه اى چنان نيرومند داشته باشند که حتى يک حديث يا يک عبارت و کلمه را از ياد نبرده باشند. و همين سان، بايد تابعان و ديگر راويان را در نظر آورد.
به نظر مى رسد که هر کدام از صحابيان پيامبر، به اندازؤ حافظؤ خويش، الفاظ و معانى سخن آن حضرت را به ذهن خود سپرده و با گذشت ايام، دگرگونى در آن همه رخ داده است. از اين رو، بسا که معنا را در قالب کاربردى خويش گنجانده و برخى الفاظ را به همراه آن آورده است.
اين نظر، آن گاه قدرت مى گيرد که يکى، دو سده پس از رحلت رسول اکرم (ص) را که به دوران منع حديث مشهور است به ياد آوريم؛ دورانى که حافظان و عالمان حديث نبوى، از نوشتن و نشر احاديث باز داشته شده بودند. گفتنى است که اين نگرانى (امکان فراموشى و دگرگونى در الفاظ حديث) با پيامبر اسلام در ميان گذارده شده و آن حضرت ضرورت حفظ معنا را خاطر نشان ساخته است:
عبدالله بن سليمان بن أکيمه الليثى، قال: قلت: يا رسول، إنّى أسمع منک الحديث لا تستطيع أن أوديه کما أسمعه منک، يزيد حرفاً أو ينقص حرفاً؟ فقال: إذا لم تحلوا حراماً و لم تحرموا حلالاً و أصبتم المعنى، فلا بأس».7
از همين روست که واثلة بن أسقع، در پاسخ درخواست مِکحول و أبوالأزهر که حديثى صحيح و دقيق و منقول از پيامبر را و بدون کم و کاست در صورت کلام مى خواستند با شگفتى چنين مى گويد:
شما، شاهديد که ما متن آيات قرآن مجيد را که نوشته اى نزد ماست و همواره آن را تلاوت مى کنيم، به هنگام حفظ نمودن آن، گاهى غلط مى خوانيم. چگونه انتظار داريد که حديثى را که شايد فقط يک بار از پيامبر شنيده باشيم، دقيقاً در ذهن خويش گنجانده باشيم؟8
نقل به معنا آن اندازه در ميان مسلمانان وجود داشته است که حديث شناس بزرگى چون «ابن صلاح» را واداشته تا در پيش گفتار کتابش اعترافى در اين ارتباط داشته باشد:
کثيراً ما کانوا ينقلون معنى واحد فى أمر واحد بألفاظ مختلفة و ما ذلک إلاّ لأنّ معولهم کان على المعنى دون اللفظ.9
چه کسى مى تواند ادعا کند که متنِ احاديث کتاب صحيح البخارى که پس از دو سده از صدور آن گردآورى شده است تمامى صحيح و عين سخنان پيامبر و عِدل قرآن باشد؟ اگر کسى ناگزير از گفتن اين عبارت باشد که «دسترسى نداشتن به سنت ثابت و صحيح رسول خدا (ص) ما را به عمل بر پايؤ احاديث آميخته با ترديد سوق داده است»، سخنى قابل تأمل گفته است؛ چنان که ما در برخورد با احاديث خاندان پيامبر (ع) که اصحاب ايشان شنيده و نگاشته و بر يکديگر خوانده و در طى ايام استنساخ کرده اند، ضمن قداست قايل شدن براى آن همه دقت به کار خواهيم برد تا يکايک کلمات، قابل استدلال باشند.

2 . اعتراف بخارى و ابن عقده، در باب تفاوت بين شنيدن و نوشتن

والى بخارا، از امام بخارى نقل مى کند که وى چنين گفت:
بسا که احاديثى را من در شهر بصره شنيده بودم، اما در شهر شام آن را مى نوشتم و يا حديثى را که در شهر شام شنيده بودم و در کشور مصر آن را مى نگاشتم.10
والى بخارا مى پرسيد:
آيا در اين صورت، مى توانستى آن همه را چنان که شنيده بودى بنويسي؟
امام بخارى در برابر اين پرسش، سکوت را برمى گزيند.11 اين موضع گيرى خردورزانؤ وى قابل تقدير است. کاش آنان که در ساحت دانش، به وى ارادت مى ورزند، از او سرمشق گيرند!.
رجالى معروف، ابن عقده به اين نقطؤ ضعف روش بخارى تصريح دارد:
بخارى، يک حديث را با دو لفظ و يک سند روايت مى کند. وى به حافظه خويش اعتماد مى ورزيد و دربازگشت به بخارا، احاديث را يادداشت مى نمود.12
از همو پرسيدند که حافظؤ مسلم قوى تر بود، يا حافظؤ بخاري؟ وى پاسخ داد که هر دو از عالمانند. آنها پرسش را چندبار تکرار کردند. سرانجام، ابن عقده، چنين جواب داد:
محمّد بخارى درباره اهل شام، اشتباه کرد؛ زيرا کتابهاى آنان را گرفت و خواند. بسا که در جايى، کنيؤ راوى را مى آورد و در جايى ديگر، نام او را ذکر مى کرد و گمان داشت که دو تن را ياد کرده است؛ اما مُسلِم، کم تر دچار چنين اشتباهى مى شد؛ چرا که احاديث مسند را مى نوشت و از نوشتن احاديث مقطوع و مرسل خوددارى مى ورزيد.13

3 . تحريف در صحيح البخارى

قسطانى در کتاب ارشاد السارى چنين مى نويسد:
در نسخه هايى که از صحيح البخارى اکنون در دست ماست، بعضى باب ها عنوان دارد، بى آن که حديثى را آورده باشد. و در برخى از باب ها احاديثى آمده که عنوان ندارد. اين نابسامانى در نسخه هاى کتاب ياد شده، مورد نقد گروهى قرار گرفته است. حافظ ابوذر هروى سخنى را از ابو الوليد باجى مى آورد، که راز اين آشفتگى را مى نماياند: «من از روى نسخؤ اصلى صحيح البخارى که نزد فربَرى (کتابدار امام بخاري) بود نسخه بردارى مى کردم. در آنجا، مواردى به چشم مى خورد که ناتمام بود. و برخى عنوان ها نيز وجود نداشت. پاره اى از احاديث، فاقد زندگى نامؤ شخصيت راوى بود و آنجا که شرح حالى آمده بود، حديثى به چشم نمى خورد. ما ناگزير پاره اى را به پاره اى ديگر افزوديم تا اين که کتاب سامان يافت. از همين روست که نسخه هاى صحيح البخارى با يکديگر تفاوت دارند؛ زيرا هر نسخه اى بر پايؤ سليقؤ گردآورنده اى نظم يافته است».14
از اين رو، چندان نمى توان اعتماد داشت که تمامى حديثها و شرح حال هايى که در نسخه هاى موجود صحيح البخارى درج شده است، به راستى از امام بخارى باشد.

بررسى رجالى صحيح بخارى

1 . جهت گيرى حنفى ستيزانؤ بخارى

از آداب پژوهش گرى و گردآورى، بويژه جامع نگارى در باب سخن پيامبر، اين است که جانب دارى مذهبى و سياسى خود را به کنارى نهاده و آنچه را که واقعيت است، بنگاريم، و تعصب هاى فکرى و دينى، سبب رد و قبول سخنها و دليلها نگردد.
امام بخارى که مسلک فکرى ظاهريه داشت و تا ميزان زيادى چون امام احمد حنبل فکر مى کرد با مکتب قياس و روش عقل گرايى و تحليلهاى عقلانى، به شدت مخالفت مى ورزيد.
از همين رو بود که در جاى جاى کتاب او، شواهدى از حنفى ستيزى به چشم مى خورد.
امام بخارى، نام امامان مذاهب سه گانؤ اهل سنت را (احمد بن حنبل، شافعى و مالکي) بارها در صحيح خود مى آورد؛ با اين همه، يک بار هم از ابو حنيفه، پيشواى ديگر اهل سنت، ابوحنيفه ياد نمى کند. البته اين تلاش، بدان جهت نيست که مذهب حنفى در عصر و سرزمين امام بخارى مطرح نبوده و طرفدار نداشته است، بلکه ساکنان سمرقند و بخارا و بغداد که وى به روشنى از مردم و گرايشهاى آنان آگاهى داشته است و نيز خود او (در آغاز زندگي) و پدران او، جملگى مذهب ابوحنيفه را برگزيده بودند.
او از ابوحنيفه به کنايه و با لحنى تحقيرآميز ياد کرده و هرگاه مجبور به آوردن نظر ابوحنيفه بوده، با تعبير «قال بعض الناس» از وى سخن گفته است. در 27 مورد مى توان اين عبارت را نگريست. فقط 14 مورد از آن همه، در کتاب الحيل که عرصؤ نبرد مرام ظاهر گرايانؤ بخارى و مسلک عقل گرايانؤ ابوحنيفه است وجود دارد و شاگردان وى چون شيبانى و ابو يوسف را نام مى برد.
سعى امام بخارى، در حنفى ستيزى به قدرى بوده است که نخستين حديث صحيح خود را به رد نظر ابوحنيفه اختصاص داده است. او حديث «لزوم نيت در اعمال» را در مقابل فتواى مذهب حنفى، به «عدم لزوم نيت» اختصاص داده است ؛ در حالى که ارتباطى با عنوان باب حديث ياد شده که موسوم به بدء الوحى است ندارد. گفتنى است که امام بخارى اين حديث را از محدثى نقل کرده است که با ابوحنيفه سخت ناسازگارى داشته است.
اين همه، نشان مى دهد که عنوان الجامع الصحيح براى کتاب امام بخارى مناسب به نظر نمى رسد؛ زيرا که از آوردن احاديث داراى سلسله سند صحيح و متصل، اما سازگار با مرام ابوحنيفه خوددارى ورزيده است. اين که آيا اين گونه برخوردهاى فکرى و مذهبى به اعتبار احاديث کتاب بخارى لطمه وارد آورده است يا خير، بحثى است که در آينده بدان خواهيم پرداخت.
ترديدى نيست که بايد احاديث مربوط به دو مسلک فقهى را بررسى نموده و احتمال تحريف و تقطيع آن همه را به دست آورد.

2 . احاديث نبوى غير مسند، و احاديث غير نبوى در صحيح البخارى

برخى ساده انديشان که اعتراف امام بخارى را در چند و چونى احاديث و گردآورى او نشنيده اند چنين مى پندارند که همه روايات کتاب صحيح البخارى را مى توان احاديث نبوى و صحيح تلقى نمود؛ حال آن که شمار بسيارى از آنان همه، اساساً حديث نبوى نبوده و گردآورنده از رسول اکرم (ص) روايت نکرده است، تا دربارؤ صحيح يا ضعيف بودن آن داورى کنيم. چنان که پيش تر اشارت رفت، پاره اى از احاديث بخارى را بايد سخنان صحابه يا تابعان دانست.
ناگفته نماند که اگر از اعتبار احاديث بخارى، سخن به ميان مى آيد، احاديث نبوى مراد است، وگرنه ديگر احاديث آن، از ديدگاه عالمان بزرگ اهل سنت، آميخته به ترديد و اختلاف نظر است. علامه عينى (شارح صحيح البخاري) در پيش گفتار کتابش چنين مى نويسد:
قد أکثر البخارى من أحاديث و أقوال الصحابة و غيرهم بغير إسناد، فإن کان لصيغة جزم ک «قال» و «روي» و نحوهما، فهو حکم منه بصحته، و ما کان بصيغة التمريض «روي» و نحوه، فليس فيه حکم بصحته، و لکن ليس هو واهياً، إذ لوکان واهياً لما أدخله فى صحيحه.15
احاديث مرفوع و معلق در صحيح البخارى تا آنجا فزونى گرفته است که ابن حجر عسقلانى، شمار آن را به 2761 حديث مى رساند و با حذف احاديث غير نبوى و نيز احاديث تکرارى، گفته است:
شمار احاديث نبوى مسند، بدون آنکه تکرار در آن همه ديده شود، فقط 2602 حديث است.16

3 . مطلق نگرى رجالى امام بخارى

بسيارى از اهل حديث که به بررسى احوال راويان حديث مجموعه هاى روايى پرداخته و ميان افراد مورد اعتماد و جاعلان حديث تفکيک قايل شده اند نسبت به نقد احوال راويان احاديث صحيح البخارى سکوت کرده اند. گويى که بيان و اقدام بخارى، عدالت و صداقت آن کسان را نشان مى دهد. از اين رو، محدثان براى رجال بخارى حريم قايل شده و هاله اى از قداست گرداگردِ رجال حديث بخارى کشانيده شده و در پى آن، پژوهشگران در ادوار بعدى، جرأت ورود در عرصؤ نقادى رجال حديث صحيح البخارى را به دست نياورده اند. در اين ارتباط مى توان از ابوالحسن مقدسى حنبلى ياد کرد که گفته است:
هر راوى حديث که بخارى، در کتاب صحيح خويش از او حديثى آورده است، از پُل، گذشته است؛ يعنى ديگر نبايد به انتقادهايى که از آن شخص و زيست وى شده است اعتنايى داشت.17
رفاعى به هنگام دفاع از صحيح البخارى در برابر نظريؤ افضليت صحيح مسلم بر صحيح البخارى و اشکال هاى شش گانه بر بخارى را اعتراف دارد که:
آن شمار راويانى که فقط بخارى از آنها نقل حديث کرده و مُسلِم حاضر نشده در صحيح خودش از آنان حديث بياورد، 430 نفر بيش تر نبوده، که از ميان آنان، 160 نفر مورد انتقاد و تضعيف قرار گرفته اند.18
در اينجا براى مثال، از نعيم بن حماد مروزى نام مى بريم. وى از راويان و رجال حديث صحيح البخارى است. هرچند برخى عالمان او را مورد اعتماد دانسته اند، پاره اى نظرگير از دانشوران علم رجال و حديث اهل سنت او را شايسته ندانسته و احاديثش را بى اعتبار تلقى نموده اند.
مى توان در اين مورد به تهذيب التهذيب19 ابن حجر عسقلانى رجوع کرد.

4 . احاديث ناصبى ها در صحيح بخارى

در حالى که محدثان بزرگ اهل سنت، از آوردن احاديث نبوى به روايت از زبان ناصبى ها پرهيز کرده اند، امام بخارى نه تنها پرهيز نداشته، بلکه بدان تمايل و باور داشته است. ابن حجر عسقلانى فصلى از مقدمؤ خويش بر صحيح البخارى را به ذکر نام راويان و رجال آن کتاب اختصاص داده و ناصبى ها را خاطرنشان ساخته، که نامشان به قرار زير است:
اسحاق بن سويد العدوى، جرير بن عثمان حمصى، حصين بن نمير واسطى، عبداللّه بن سالم اشعرى، عکرمه مولى ابن عباس (از خوارج)، عمران بن حطان (از خوارج)، قيس بن ابى حازم، وليد بن کثير بن يحيى مدنى (از خوارج).20

5 . امساک بخارى از نقل احاديث اهل بيت (ع)

امام بخارى دوران حيات خويش را در شهرهاى مکه، مدينه، بغداد، سامرا و کاظمين سپرى کرده و دانش اندوخته و حديث اخذ کرده است. با اين همه، جاى شگفتى دارد که وى در اين ساليان هجرت که امام جواد، امام هادى و امام عسگرى (ع) در شهرهاى ياد شده زيسته اند حديثى از خاندان پيامبر روايت نکرده است. بر اين همه، بايد شمار بسيار شاگردان امام صادق (ع) و رهروان آنان را که در کار تعليم دين و حديث بوده اند افزود. نه تنها از زبان شيعه و ائمؤ شيعه حديثى در صحيح البخارى نيامده، بلکه احاديث شيعه از زبان محدثان سنى مذهب هم به چشم نمى خورد.
با اين همه، در آثار اهل سنت، به ميراث فکرى و فرهنگى شيعه اشاره شده است. ابن عقده، رجالى بزرگ اهل سنت که معاصر بخارى بوده و با وى ارتباط و ديدار هم داشته است در کتاب خويش از 4000 نفر که جملگى محدثان و پروردگان امام صادق (ع) بوده اند نام مى برد.21 سفيان ثورى، ابن عُيينه، شعبه، عبدالملک بن جرع، فضيل بن عياض، محمّد بن اسحاق، امام مالک بن انس و ديگران، جملگى با تکريم و مباهات از امام صادق (ع) روايت کرده اند؛ اما بخارى از آن دريغ ورزيده است.

بررسى محتوايى صحيح البخارى

1 . تحريف و تقطيع احاديث در صحيح البخارى

در اين کتاب، احاديثى به چشم مى خورد که متن آن بى کم و کاست در ديگر کتابهاى معتبر حديثى اهل سنت آمده است؛ ولى امام بخارى به دليل وجود پاره اى محتواى ناخوشايند نسبت به خلفا در همه آنها دست برده و دگرگونشان نموده است. ترديدى نيست که اين روش با حديث نگارى سازگار نيست و اساساً اعتبار مجموعؤ روايى را زير سوءال مى برد.22

2 . احاديث نابسامان

گاه، متن حديث از انسجام و معانى بلند برخوردار است، به طورى که يک عالم حديث شناس بدون رجوع به شرح حال رجال آن، مى تواند راهى به صحت برد. و گاه حديث از اين همه بى بهره بوده و جعلى بودن خود را نمايان مى سازد. در صحيح البخارى، موارد بسيارى از اين دست مى توان سراغ گرفت که هيچ سامان و نظمى ندارد. حديث خواستگارى على (ع) از دختر ابو جهل،23 از اين دست است. صدر و ذيل حديث، کم ترين ارتباطى با هم ندارد. آيا از نگاه واقع بينانه مى توان به درستى اين گونه روايتها گواهى داد؟

3 . افراط در ستايش معاويه

بخارى، باب 60 از کتاب الفضائل را به معاويه و ستودن وى اختصاص داده است، و از آنجا که هيچ حديث نبوى در اين رابطه وجود ندارد، ناگزير سه حديث در فضيلت معاويه آورده است:
ابن عباس: معاويه از صحابؤ پيامبر بوده است.
ابن عباس: معاويه، فقيه بوده است.
معاويه: ما همراه پيامبر بوده و ديده ايم که چگونه نماز مى خواند.
اين حديث ها که کم ترين تأثير را دارند همراه با سند در صحيح آمده است، به طورى که تفصيل آن، آدمى را شگفت زده مى سازد.24

4 . کوتاهى در نقل فضايل امام على و فاطمه زهرا (ع)

بخارى، آن گاه که به خاندان پيامبر مى رسد، در باب 61 از الفضائل يک حديث کوتاه نيم سطرى نقل کرده است. هرچند در لابه لاى احاديث ديگر ابواب، فضيلت هاى آنان پيداست. در باب ويژؤ حضرت زهرا (ع) به يک حديث بسنده کرده است، در حالى است که در فضيلت خليفؤ اول، 24 حديث، و در فضايل خليفؤ دوم، 15 حديث را روايت کرده است. نوبت به حضرت امير که مى رسد، فقط هفت حديث را مى بينيم؛ اما هيچ اثرى از احاديث غدير، أنا مدينة العلم، على مع الحق، مباهله و ثقلين ديده نمى شود، حال آن که، ديگر محدثان اهل سنت، صدها گونه از اين احاديث را در فضيلت على (ع) نشان داده اند. گفتنى است که از هفت حديث ياد شده، دو مورد تکرارى است و حديث سوم که «ابوتراب» بودن مولاست ، با تغييرى آمده است، که در تطبيق با صحيح مسلم روشن مى شود.25 در حديث چهارم، به تسبيحات فاطمه زهرا (ع) بسنده نموده و حديث پنجم، در باب منزلت بوده و حديث ششم، نامفهوم است.

تحريف معارف اسلامى از رهگذر احاديث جعلى

1 . تصويرسازى جسمانى از خداوند

مهم ترين ويژگى اديان الهى، آن است که تصويرى معقول از خداوند به دست مى دهد؛ آفريننده اى مجرد و برتر از از ماده، و منزه از آن چه ذهن انسان ساخته است. بر اساس تعاليم اسلام، خدا جسم ندارد، در مکانى خاص قرار ندارد و با چشمان سر ديده نمى شود. چنان که قرآن کريم تصريح دارد:
لا تدرکه الأبصار و هو يدرک الأبصار و هو اللطيف الخبير.26
و نيز:
ليس کمثله شى ء.27
اما بخارى از زبان پيامبر، احاديثى را مى آورد که در آنها خداوند اعضايى همچون آدمى دارد28 و ديده مى شود29 و هر شب به آسمان دنيا فرود مى آيد30 و در رستاخيز31 مى توان او را با اين ديدگان خويش نگريست.

2 . مخدوش کردن سيماى خاتم پيامبران

پيامبر بزرگوار اسلام که از نظر ابعاد شخصيتى، کامل تر از تمامى پيامبران است و اسوؤ حسنؤ ايمان آورندگان تلقى مى شود در صحيح البخارى، شخصى شناسانده مى شود که داراى ضعفهاى شخصيتى است. ترديد در نبوت، اطمينان بخشيدن يک عالم نصرانى به وى،32 اثرپذيرى از سحر ساحران،33 دو رکعت خواندن نماز عشا،34 اقامؤ نماز عصر پس از غروب آفتاب،35 مسح نمودن بر کفش و عمامه،36 فراموش کردن قرآن37 و موارد ديگر که قلم از ذکر آن شرم دارد در وصف رسول اکرم (ص) آمده است. اين همه در حالى است که قرآن کريم دربارؤ آن حضرت فرمرده است:
لقد کان لکم فى رسول اللّه أسوة حسنة.38

3 . مخدوش کردن سيماى پيامبران ديگر

بخارى در مورد ديگر پيامبران نيز، احاديثى نگاشته است که شايسته مقام والاى آنان نيست: ابراهيم خليل به دليل سه دروغ خود، از شفاعت محروم مى شود.39 پيامبرى به خاطر گازگرفتن مورچه اى، لانؤ مورچگان را به آتش مى کشاند.40 و حضرت موسى، سيلى به صورت عزراييل زده و او را نابينا مى سازد.41

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. هدى السارى، مقدمؤ فتح البارى، ابن حجر عسقلانى، دارالمعرفة، ص 478 و 494.
2. همان، ص 465.
3. صحيح البخارى، رياض: چاپ بيت الأفکار الدوليه للطبع و النشر.
4. فهارس البخارى، چاپ مصر، ص 2.
5. هدى السارى، لبنان: چاپ دارالفکر، ص 663 .
6. مقدمؤ صحيح البخارى، مکه مکرمه، 1376 ق، به نقل از عفواً صحيح البخارى، ص 40.
7. معجم الکبير، طبرانى، به نقل از أضواء على السنة المحمدية، ص 78.
8. بيهقى، به نقل از أضواء على السنة المحمدية، ص 81.
9. همان، ص 77.
10. هدى السارى، دارالمعرفة، ص 488.
11. همان.
12. پژوهشى تطبيقى در احاديث بخارى و کلينى، هاشم معروف الحسنى، ص 131.
13. همان.
14. ارشاد السارى، ج 1، ص 23.
15. عمدة الغارى، ج 1، ص 10.
16. هدى السارى، دارالفکر، ص 663 .
17. همان، ص 38.
18. مقدمؤ صحيح البخارى، بيروت: دارالعلم، ج 1، ص 16.
19. تهذيب التهذيب، ج 10، ص 461.
20. همان.
21. الامام الصادق (ع) و مذاهب الاربعه، ج 1، ص 398.
22. براى اطلاع بيشتر، ر.ک: عفواً صحيح البخارى، ص 54.
23. صحيح البخارى، ج 4، ص 101.
24. همان، ج 5، ص 96.
25. صحيح البخارى، ج ، ص 80؛ صحيح مسلم، ج 1، کتاب الايمان.
26. سورؤ انعام، آيؤ 103.
27. سورؤ شورى، آيؤ 11.
28. صحيح البخارى، ج 6.
29. همان، ج 1، کتاب الصلوة.
30. همان، ج 2، کتاب التهجد.
31. همان، ج 1، باب فضل السجود.
32. صحيح البخارى، ج 1، باب بدء الوحي.
33. همان، ج 7، ص 257.
34. همان، ج 2، باب 329، حديث 458.
35. همان، ج، ص 154 و 165 و 201.
36. همان، ص 108 و ج 1، ص 62.
37. همان، ج 3، کتاب الشهادات، باب شهادة الأعمى و نکاحه.
38. سورؤ احزاب، آيؤ 21.
39. صحيح البخارى، ج 6، تفسير سورؤ بنى اسرائيل، ذيل آيؤ «ذرية من حملنا مع نوح».
40. همان، ج 4، کتاب الجهاد و السير.
41. همان، ج 2، باب 853، حديث 1249.